display result search
منو
تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

مخالفت منافقین و مؤمنین ناخالص با اصل جنگ
بیان گفتنی‌ها و پنهان ماندن اسرار در جریان جنگ احد
ناملایمات و سختی‌ها موجب تمییز بین مؤمن و غیرمؤمن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَی‏ءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَی‏ءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿154﴾ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿155﴾

جدا شدن مؤمنین خالص از ناخالص در جریان احد
حادثه اُحد زمینه پیدایش خیلی از مسائل کلامی شد. عده‌ای فکر می‌کردند که، همین که گفتند ما مسلمانیم و شهادتین جاری کردند پیروزند و هیچ حادثه تلخی را نباید تحمل کنند، چه اینکه اگر کسانی کافر بودند همواره محکوم به شکست‌اند و هیچ‌گاه در صحنه جنگ غنیمتی، ظفری، نصیبشان نخواهد شد.
این سخن برداشتی است ناصواب از اسلام، زیرا نمی‌شود گفت ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ اسلام آن مسئله استقامت و پایداری و امتحان را هم در کنار حضور در صحنهٴ جنگ لازم می‌داند، این‌‌چنین نیست که صِرف اینکه کسی بگوید من موحّدم همه مسائل با این تشهّد صوری حل بشود، لذا خدا می‌فرماید اینها را ما می‌آزماییم. در جنگ اُحد یکی از بارزترین مصادیق امتحان ظهور کرد، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ وقتی حادثه پیش آمد، عده‌ای غمگین شدند، زمینه برای بروز خاطرات درونی فراهم می‌شود. در حال خطر آن کسی که در دل، گوهر ایمان دارد ایمانش ظهور می‌کند، آنکه مبتلا به نفاق و شرک است شرکش ظهور می‌کند. خاصیت امتحان آن است که هم مرز مشرکان و کافران و منافقان از مرز موحّدین جدا می‌شود، هم مرز موحّدین خالص از موحّدین مشوب جدا می‌شود، با امتحان دو کار انجام می‌شود: یکی اینکه کافر، از مؤمن جدا می‌شود؛ یکی اینکه مؤمنین خالص از مؤمنین ناخالص جدا می‌شوند، منتها آنها که مؤمن‌اند خواه خالص، خواه ناخالص، مشمول عفو الهی‌اند با تفاوتی که برای مؤمنین خالص درجاتی است در دنیا و آخرت ولی برای مؤمنین ناخالص آن درجات نیست، لذا ذات اقدس الهی نسبت به مؤمنینی که توبه کرده‌اند، فرمود چند کار را ما نسبت به شما روا داشتیم که مبادا به آلودگیهای بعدی مبتلا بشوید. ما یک غم و حُزن و ممدوحی را نصیب شما کردیم که شما سابقه فکری داشته باشید و مبتلا به آن حُزن مذموم نشوید ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ﴾ ؛ ما شما را به آن غم ممدوح مبتلا کردیم که شما نگران باشید چرا صحنه را ترک کردید، چرا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها گذاشتید و چرا ایستادگی نکردید، به این غم مبتلا بشوید تا به آن حُزن مذموم گرفتار نشوید که چرا ما شکست خوردیم، چرا غنیمت نصیبمان نشد و مانند آن.

به دنبال این غم ممدوح که جلوی آن حُزن مذموم را می‌گیرد، خداوند یک امنیت و آرامشی نصیب شما کرد: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً﴾ چون خطاب به مؤمنین است اینجا با امتحان، مرز مؤمنین خالص از مؤمنین ناخالص جدا شد، لذا آن فضیلتها و کرامتهایی که برای مؤمنین خالص منظور داشت آن را از مؤمنین ناخالص بازداشت، فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ که ﴿یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾.

مخالفت منافقین و مؤمنین ناخالص با اصل جنگ
عده‌ای به حال خودشان واگذار شدند که گمانهای ناروا داشتند، اینها البته یا جزء منافقین نیستند یا اگر هستند آن مرحلهٴ رقیقهٴ از نفاق که ضعف ایمان است در اینهاست، طوری نیست که اینها را از مرز مؤمنین جدا بکند، البته حرفهای اینها با ایمان سازگار نیست، مظنّهٴ جاهلیتی که رسوبات جاهلی را نشان می‌دهد با ایمان سازگار نیست، آن حرف که ﴿لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَی‏ءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا﴾ این هم با ایمان سازگار نیست ولی چون مرز منافقین جدا شد در همین بخش مربوط به جنگ اُحد که فرمود: ﴿وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ و سرفصل این خطاب هم به عنوان ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ از آیه 130 همین سوره شروع شد، معلوم می‌شود که اینها، این گروه دوم هم جزء مؤمنین‌اند ولی مؤمنین ناخالص. اینها کسانی‌اند که از تبلیغات سوء منافق رنج می‌برند یعنی گرفتار گمراهی آن تبلیغات‌اند. این گروه اگر هم جنگ در خود مدینه شروع می‌شد و اینها بیرون نمی‌رفتند، جنگ در همان مدینه شروع می‌شد باز هم حاضر نبودند که دین را یاری کنند. این دو گروه یعنی منافق با ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اینها مشکلشان اصل مسئله جنگ بود، نه اینکه جنگ را ما در داخلهٴ مدینه قبول داریم، بیرون مدینه در مرز اُحد را قبول نداریم، بعد بگویند اگر ما همان نقشه را، تصمیم اول را اجرا می‌کردیم کُشته نمی‌شدیم در اینجا و چون آن نقشه اول را رعایت نکردیم، از مدینه بیرون آمدیم کُشته شدیم.

منافق با ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اینها اصل جنگ را نمی‌پذیرند. نشانه‌اش این است که در جریان جنگ احزاب اینها بیرون نرفتند از مدینه، دشمن از هر طرف تهاجم کرده [و] اینها را در مدینه محاصره کرده، اینها با اینکه در مدینه بودند در شهر خودشان بودند، بعد مع‌ذلک این دو گروه، علیه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موضع گرفتند، هم منافق، هم ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾.

دوری جستن منافقین و مؤمنین ناخالص از جنگ در نبرد احزاب
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه ده به بعد این‌‌چنین است فرمود: ﴿إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ٭ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً ٭ وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ﴾ در این مقطع که دشمن آمده در مدینه، مدینه را مورد تهاجم قرار داد، جنگ در داخلهٴ مدینه شروع شد، بیرون مدینه نبود در این مقطع حرف منافق با ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ این است ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ همین سخن در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به صورت دیگری بازگو شده است. در سورهٴ «انفال» آیه 49 این است ﴿إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِینُهُمْ﴾ اینکه گفته می‌شود اینها ناآگاه‌اند، فریب تبلیغات ظاهری رهبران اسلامی را ـ معاذ الله ـ خوردند، دین اینها، اینها را فریب داد، خیال کردند که اگر بروند کُشته بشوند اهل بهشت‌اند، خیال کردند اگر جهاد کنند پیروزند، این حرف، حرف منافق است با ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾، این ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ کسانی‌اند که ملحق به منافقین‌اند؛ منافق نیستند یعنی قشری از ایمان ولو ضعیف را دارند، کفر محض در درونشان راه پیدا نکرده است؛ اما ملحق به منافقین‌اند. این گروه چه در جریان احزاب، چه در جریان اُحد، چه در جنگهای دیگر، حرفشان همین بود، اینها اصل جنگ را نمی‌پذیرفتند، نه اینکه اصل جنگ را ما قبول داریم؛ منتها در مدینه بجنگیم نه خارج مدینه.

تفاوتهای منافق و کافر و مؤمن ناخالص
پرسش:...
پاسخ: نفاق، بعد از اینکه مرزش مشخص شد بعضیها «اشدّ قسوة من بعض»اند، مثل کفر، مثل شرک اینها درکاتی دارد، چه اینکه ایمان هم درجات دارد؛ اما اصلش نفسی است نه نِسبی. انسان یا قبول دارد یا ندارد، این بین وجود و عدم است، نه اینکه کسی نسبت به کسی منافق باشد، نسبت به کس دیگر مؤمن. انسان یا قبول دارد مبدأ و معاد و وحی و شریعتی هست یا نه، اگر قبول داشت، مؤمن است ولو ایمانش ضعیف باشد، اگر قبول نداشت کافر است و اگر اظهار نکرد، منافق است ولو آن درکه‌ٴ اُولای از نفاق البته کافران درکاتی دارند و منافقان هم درکاتی دارند، چه اینکه مؤمنان درجاتی دارند.

پرسش: ...
پاسخ: نه، اگر واقعاً چیزی را جزء مصداق بداند و جزء دین بداند ولی قبول نکند، چون دین‌ تبعیض‌بردار نیست که ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ اگر کسی این را جزء دستور دین بداند ولی قبول نکند، مثل اینکه نماز را جزء دستور دین می‌داند ولی قبول نمی‌کند، خب بله؛ اما صِرف اینکه کسی اختلاف نظر دارد، اجتهاداً یا تقلیداً نمی‌شود گفت که تو منافقی یا امثال ذلک.

پرسش:...
پاسخ: درکات نفاق مثل درجات، کسی طوری است که حاضر است یک آدم عادی را بکُشد ولی حاضر نیست پیغمبر را بکشد، کسی حاضر است یک کتاب عادی را بسوزاند؛ اما حاضر نیست قرآن را بسوزاند، بالأخره این درکات بعضها با بعض فرق می‌کند، مثل اینکه درجات با هم فرق می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: درکات به معاصی به کفر به الحاد به جمود ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ به اینهاست دیگر.

خب، این‌گونه از افراد را قرآن کریم بازگو کرد، فرمود اینها مشکل سیاسی یا نقشه نظامی وادارشان نکرده جنگ، چه در داخل مدینه باشد، مثل احزاب حرفشان همین است، چه در خارج مدینه باشد مثل اُحد حرفشان همین است. سرّ اینکه اینها در جنگ اُحد شرکت نکردند نه برای این است که اینها گفتند که پیشنهاد ما، طرح ما این است که در داخل مدینه می‌جنگیم و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد دیگران را پذیرفته که بروند خارج مدینه بجنگند، مشکل منافقین تفاوت طرح یا اختلاف نقشه نظامی ـ سیاسی نبود، زیرا در جریان احزاب با اینکه مورد تهاجم قرار گرفتند و در داخلهٴ مدینه هم محصور شدند و جنگ هم شروع شد، اینها همین حرف را داشتند.

پاسخهای پروردگار به منافقین و مؤمنین سست عنصر
ذات اقدس الهی فرمود این کتاب، کتاب بیّن است؛ مسائل را باز می‌کند، ببینید مسائل فروع را این قدر باز نمی‌کند؛ اما مسائل اعتقادی، کلامی و اصولی را یکی پس از دیگری باز می‌کند، تحلیل می‌کند آن شبهات درون را شرح می‌دهد، بازگو می‌کند، جواب می‌دهد، راه‌حل نشان می‌دهد، راه توبه ارائه می‌کند. می‌فرماید این جنگ حق است، شما اگر از نظر مسائل کلامی حرف دارید ﴿إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ اگر بر‌اساس ساز و برگ نظامی حرف دارید خب، شما نشد دیگران. شما گیرتان چه چیزی است؟ گیرتان این است که آیا زِمام کار به دست شما باشد، در تصمیم‌گیری شما هم نقش داشته باشید، همین که گفتید مسلمانیم پیروز باید باشیم «کائناً ما کان»، این‌‌چنین نیست ﴿إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ می‌خواهید بعد از اینکه حقّانیت روشن شده است با نیامدنتان ضربه بزنید، این کار هم از دستتان برنمی‌آید، شما نشد دیگری، خدا دینش را حفظ می‌کند ﴿قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ﴾ این حرف در جنگ احزاب هم هست، با اینکه اینها در جنگ احزاب مورد تهاجم مشرکین قرار گرفتند در داخلهٴ مدینه محصور شدند، این اصل یک اصل کلی است که شما نشد دیگران؛ اما این شما نشد دیگران مطلب دوم است نه مطلب اول، مطلب اول همان است که ﴿إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ حالا که مسئله کلامی حل شد، نوبت به مسائل نظامی می‌رسد، می‌فرماید: ﴿لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ﴾ در اینجا مقداری بحث شد که این ﴿کُتِبَ﴾، ﴿کُتِبَ﴾ تشریعی نیست، زیرا ﴿کُتِبَ﴾ تشریعی شامل همه مکلّفین است که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ این معلوم می‌شود مافوق تشریع است یعنی کتابت تکوینی است به قضا و قدر برمی‌گردد، به عنایت و توفیق الهی برمی‌گردد. یک عده قضا و قَدَر آنها این است که شهید بشوند، نه اینکه «کتب تشریعاً» فقط، بلکه تشریعاً و تکویناً.

پاسخهای نقضی شیخ طوسی در عدم منافات کتابت شهادت با اختیار
می‌ماند آن مطلب دیگر، که این از جاهای بسیار لطیف سخنان مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) است در تبیان که بعد در مجمع امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) هم آمده که پاسخ بسیار لطیفی مرحوم شیخ طوسی در تبیان از این شبهه دادند که خب، اگر یک عده قضا و قَدر برای آنها شهادت است و ذات اقدس الهی برای آنها شهادت را نوشته، خب برای یک عده نوشته برای یک عده ننوشته، آنها که ننوشته کافرند و منافق‌اند مجبور به کفر و نفاق‌اند، آنهایی هم که برایشان کتابت و شهادت نوشته شده مجبور به شهادت‌اند، این جبر طرفینی است .

ایشان می‌فرمایند ذات اقدس الهی این مطلب را نوشت؛ اما با حفظ مبادی نوشت، می‌داند که اینها با حُسن اختیار این راه را طی می‌کنند، دیگران با سوء اختیار طی نمی‌کنند و می‌داند که اینها قادرند این کار را انجام بدهند و می‌توانند نکنند، چه اینکه دیگران هم قادرند آن کار را انجام بدهند و می‌توانند بکنند. بعد نمونه‌ای مرحوم شیخ ذکر می‌کند، می‌فرماید خداوند می‌داند که چه گروهی چه کاری انجام می‌دهند هم بدان را، هم نیکان را و مقدّر فرموده است و برای عده‌ای شهادت را نوشته است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ﴾ این کتابت هم کتاب تکوینی است به قضا و قَدر برمی‌گردد؛ اما اگر چیزی را ذات اقدس الهی عالِم بود که فلان شخص، فلان کار را انجام می‌دهد یا خداوند برای او مقدّر کرده است که آن کار را انجام بدهد «کتب و أثبت و عیّن»، هیچ‌کدام از مسئله کتابت یا مسئله علم حق، مستلزم جبر و نفی اختیار نیست، برای اینکه هر دو مطلب درباره کارِ خود خدا هست. ذات اقدس الهی خودش می‌داند که در فلان وقت، فلان کار را انجام می‌دهد، این یک و ذات اقدس الهی به عنوان قضا و قدر ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ بر خودش چیزهایی را مقدّر کرده است که فلان کارها را در فلان مواقع انجام بدهد، این دو. هم علم به کارِ خود دارد، هم درباره کارِ خود نوشته و ثبت کرده است، در حالی که هیچ‌کدام از این دو امر، مایه جبر ذات اقدس الهی نیست. این یک جواب نقضیِ کوتاهی است که ایشان فرمودند و لطیف است.

پاسخ حلّی کتابت شهادت با اختیار انسان
حلّی‌اش همان است که در بحثهای قبل مبسوطاً بیان شد و آن این است که ذات اقدس الهی نه تنها به همه ذرّات عالم علم دارد، بلکه هر چیزی را با اسباب و علل و مبادی و مبانی‌اش علم دارد یعنی اگر می‌داند که زید در فلان روز دست به فلان گناه می‌زند، می‌داند که زید عالماً مختاراً در حالی که می‌تواند گناه نکند، در حالی که موعظه به او رسیده است و دوستان او تذکّر دادند و دیگران مثل او بودند و گناه نکرده‌اند زید به سوء اختیار خود گناه می‌کند و اگر می‌داند که عمرو در فلان وقت تاریخی اطاعت می‌کند، می‌داند که عمرو با حُسن اختیار خود راه خوب را طی می‌کند، عده‌ای هم بودند که پیشنهاد راه بد را به او دادند و خودشان مبتلا شدند و عمرو هم می‌توانست مبتلا بشود ولی با حُسن اختیار خود نشد و نمی‌شود.
هرچه در خارج واقع می‌شود خدا می‌داند؛ اما با مبادی و علل و اسبابی که آن شیء را همراهی می‌کنند. اینجا هم ذات اقدس الهی شهادت را با حفظ مبادی اختیاری برای یک عده تقدیر کرده است که کاملاً تغییرپذیر است. حالا نمونه‌های این کلمه کتابت را در قرآن کریم برویم، ببینیم در آن موارد همه‌جا با اختیار همراه است، هیچ‌جا مسئله جبر و حتمیّت در کار نیست.

پرسش:...
پاسخ: بله، قضای تکوینی است، قضای تکوینی دو قِسم است: آنچه به مرحله لوح محفوظ است، نشئه مجرّدات است این مصون از تغیّر است، آنچه مربوط به عالم ماده و حرکت است تغیّرپذیر است. اوایل سورهٴ «انعام» هم همین معنا را در بردارد، فرمود: ﴿ثُمَّ قَضَی أجلا و أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ این اجل مسمّا تغییرپذیر نیست، چون ﴿عِندَهُ﴾ است؛ اما این اجل مقضی، تغییرپذیر است، معلوم می‌شود آنچه در نشئهٴ حرکت هست قابل زوال و دگرگونی است؛ منتها خدا می‌داند که این شخص با حُسن اختیار خود آن راه را طی می‌کند و همان پایان را تنظیم می‌کند و دیگری با سوء اختیار راه مقابل را طی می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ منتها اینها کارهای خیر را به آسانی انجام می‌دهند، مثلاً کسی که در بیت علم و تقوا تربیت شده، محیط خانوادگی خوبی او را همراهی کرده، محیط مدرسه‌اش هم بسیار مساعد بود، دوستان خوبی هم نصیبش شد این کسی است که به آسانی کارهای خیر را انجام می‌دهد؛ اما می‌تواند بد باشد، چه اینکه عده‌ای در بهترین بیت تربیت شدند و پسر نوح درآمدند، این‌‌چنین نیست که راه یک طرفه باشد. از آن طرف کسی در بیت شرک و کفر و نفاق به سر می‌برد، نظیر امرئه فرعون و جزء مقدّسات عالم به شمار می‌آید که قرآن از او به نیکی یاد می‌کند. آنها علل و عوامل کمک می‌کنند؛ اما این‌‌چنین نیست که راه را یک طرفه کنند.

موارد مختلف کتابت در قرآن و عدم منافات آنها با اختیار
موارد کتابت در قرآن کریم فراوان است کتابتهای تکوینی که تغییرپذیر هم هست، نظیر آیه 22 سورهٴ «مجادله» این است که درباره حزب‌الله می‌فرماید اینها کسانی‌اند ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛ اینکه ایمان در دل اینها نقش شد به عنایت الهی است، یک هدایت تکوینی است گرایش به مبانی الهی است؛ اما طوری نیست که مزاحم با اصل اختیار باشد، با حفظ همه شئون اختیار، این کار نوشته شده است.

در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه چهارم این است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ این «علی الشیطان» نوشته شده، نه «للشیطان». نظیر آنچه در سورهٴ «مجادله» بود ﴿حِزْبُ اللَّهِ﴾ نوشته شده، نه «علی حزب الله». در آیه چهار سورهٴ «حج» آمده است که بر شیطان این‌‌چنین تثبیت شد که هر کس وِلای او را بپذیرد و او را به عنوان متولّی قبول بکند، شیطان او را گمراه می‌کند و به عذاب سعیر راهنمایی می‌کند. خب، این با حفظ اختیار است نه بدون حفظ اختیار، این یک کتابت تکوینی هم هست یعنی نظم جهان این‌‌چنین است، نه تنها تشریع.

در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 156 دو جا و دو بار کلمه کتابت آمده هر دو تکوینی است و هر دو با حفظ اختیار هم هست. آن آیه این است که مؤمنین عرض می‌کنند ﴿وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ﴾ مؤمنان به موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض می‌کنند ﴿وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ﴾ ﴿هُدْنَا﴾ یعنی یهودی شدیم، «هاد» یعنی «رَجع»، «یهود» یعنی «یرجع»، ﴿هُدْنَا﴾ یعنی مثل «قلنا» یعنی «رجعنا»، ﴿إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ﴾ یعنی «رجعنا الیک»، «تُبنا إلیک».

خب، این گروه کسانی‌اند که به خدا عرض می‌کنند حَسَنه را برای ما بنویس. خب، حَسنه را برای ما بنویس یعنی تشریعاً مقدّر کن، خداوند برای همه حَسنه را تشریعاً مقدر کرد و تشریعاً سیّئه را نهی کرد، اینکه برای همه است. اینکه در دعا گفته می‌شود ﴿وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً﴾ یعنی قضا و قدر را طوری تنظیم کن که در دنیا حَسنه نصیب ما بشود؛ اما با حفظ مبادی اختیار. در جمله بعد همین آیه 156 «اعراف» آمده است که خداوند در جواب فرمود: ﴿عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ اینکه فرمود من رحمتم را برای متّقیان و پرداخت‌کنندگان زکات می‌نویسم یعنی تکویناً البته بر‌اساس قضا و قدر می‌نویسم؛ اما با حفظ اختیار، با حفظ اراده و قدرت اینها. موارد دیگری هم که این کلمه کتابت به کار رفت باز با اختیار است، نظیر آیه 21 سورهٴ «مائده» این است که موسای کلیم(سلام الله علیه) به پیروانش فرمود: ﴿یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ﴾؛ فرمود خداوند برای شما مقدّر کرده است این را، خب، این روزی را از دست ندهید و مرتد نشوید، با اینکه خدا مقدّر کرده است برای آنها ارض مقدّس را، عده‌ای مرتد شدند که ﴿یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ﴾ خب، این نشانه آن است که کتابت الهی مستلزم جبر و حتمی بودن نیست، خدا روزی کرده است یک عده عمداً از رزق حلال خود صرف‌نظر می‌کنند. اینجا هم ﴿کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ﴾ با حفظ مبادی اختیار است، این طور نیست که عده‌ای به خواه و ناخواه باید بروند شهید بشوند یعنی مجبورند در انتخاب راه، این‌‌چنین نیست. خداوند توفیقی فراهم کرده، عنایتی به اینها کرده اینها با اینکه می‌توانند نروند، مع‌ذلک بر‌اساس حُسن اختیار خود راه شهادت را طی می‌کنند ﴿قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ﴾ این برای این.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ شهادت، فعل اختیاری است. این فعل اختیاری تا انسان زنده است باید با حفظ اختیار به انسان اسناد پیدا کند، از آن به بعد که دیگر لطف الهی است بعد الموت است بعد الموت، انسان فاعلِ فعل نیست «لا بالجبر و لا بالاختیار» تا زنده است این راهی را که طی می‌کند راه اختیاری است.

بیان گفتنی‌ها و پنهان ماندن اسرار در جریان جنگ احد
خب، در این جریان فرمود اسرار فراوانی است. اینکه فرمود در آن سرفصل این قصه ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ یعنی آنچه قابل گفتن و به عقل شما هست ما می‌گوییم وگرنه آ‌نچه در پشت پرده است و انسان کامل مثل رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل‌بیت (علیهم السلام) می‌دانند، آنها را برای شما بازگو نخواهیم کرد ﴿وَلِیَبْتَلِیَ﴾ این ﴿وَلِیَبْتَلِیَ﴾ قبلاً یک بحث مفصّلی در همین زمینه بود که در چندین بخش قرآن، خداوند وقتی که می‌خواهد اسرار خود را بازگو کند همیشه از وسط قصه شروع می‌کند، می‌فرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه، این «و برای اینکه» این «واو» عطف بر محذوف است. در جریان ارائه ملکوت نسبت به خلیل حق(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ﴾ این جای «واو» نیست، نظم عادی این است که بفرماید «کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض لیکون من الموقنین» این ﴿وَلِیَکُونَ﴾ این عطف بر محذوف است یعنی «لأهداف غیبیة اُخر و لیکون» در همه مواردی که این‌گونه از «واو»ها آمده و عطف بر محذوف است یعنی آنچه را که محذوف است به فکر شما نمی‌آید، ما این کارها را کردیم و برای اینکه شما را امتحان بکنیم و برای اینکه مرز مشرک را از مؤمن جدا بکنیم اولاً، مؤمنین خالص را از ناخالص جدا کنیم ثانیاً، آن مؤمنینی را که می‌توانند گداخته بشوند در کورهٴ آزمون، آن ناخالصیهایشان از بین برود و آن زرّ ناب بماند این کار را بکنیم ثالثاً، که این را می‌گویند ابتلا، این را می‌گویند تمحیص. این آیه هم از همان آیاتی است که از وسط قصه شروع می‌کند، فرمود ما این کار را کردیم و برای اینکه شما را امتحان کنیم ﴿وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ﴾.

ناملایمات و سختی‌ها موجب تمییز بین مؤمن و غیرمؤمن
این ابتلا برای آن است که ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ ؛ مرزها جدا بشود این یک، وقتی مرزها جدا شد مرز مؤمنین از کافرین جدا شد، این قدم اول ﴿وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ﴾ این همان است که ﴿وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ و امثال ذلک، اینها مرزشان مشخص بشود، بعد آنهایی که مؤمن‌اند ولی یک مقدار دُردیها و ناخالصیها در قلبشان است، اینها را باید با فشار و سوخت و سوز، آب بکنیم بشود تمحیص، این هم قدمهای بعدی ﴿وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ﴾ آن وقت انسان همین که در کارهایی می‌گوید خدا هست ولی، خدا هست اما، قدری که فشار ببیند آن اماها هم از دستش می‌افتد، آن ولیها هم از فکرش رها می‌شود، می‌شود خدا.

افراد عادی در شرایط معتاد می‌گویند خدا هست ولی بالأخره رفاقتی هم هست، باندی هم هست، رابطه‌ای هست، ضابطه‌ای هست اما. این خدا هست اما، خدا هست ولی، این برای در زمین است. وقتی انسان رفت به جایی که هم اماها از دستش افتاد، هم ولیها رها شد، می‌شود اول خدا، آخر خدا، این می‌شود تمحیص. فرمود ما شما را در کوره گداخته کردیم تا این اماها و ولیها تمحیص بشود «تمحیص» همان تهذیب است، همان تخلیص است، همان تلخیص است خلاصه، ناب، خالص و بی‌دُردی ماندن ﴿وَلیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ﴾ بعد هم به آن واسطةالعِقد اشاره کرد، فرمود این‌‌چنین نیست که ما برای اینکه ندانیم کسی چه چیزی هست ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ در نوع این موارد، آن واسطةالعِقد را ذکر می‌کند که خدا نه تنها به قلبتان آگاه است، به آنچه در قلب شما هم هست آگاه است.

لغزش بعضی از مسلمین و عنایت پروردگار به آنها
حالا می‌ماند به اینکه چرا حالا اینها لغزیدند. این لغزش اینها را هم استدلال می‌کند، می‌فرماید خدا خیلی خدای مهربان است. شما با نیّتهای بدی رفتید، چشمتان به خلخالهای پای این و آن بود و چشمتان به دست این و آن بود چرا غنیمت گیرتان نیامده نگران بودید، خیلی گناه کردید، خیلی لغزش داشتید، ما خیلی از آن لغزشها را نگذاشتیم شیطان بفهمد یا رویش ترتیب اثر بدهد. بعضی از این لغزشها را شیطان دسترسی به آن پیدا کرده با همان نقطه ضعفهای شما که کمش را ما به او نشان دادیم، با همان کم، شما را لغزانده بعد هم خدا از شما عفو کرده، چون خدا حلیم است که این بحثش می‌ماند برای فردا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن