- 23
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 164 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 164 سوره آلعمران _ بخش اول"
استفاده از کلمه منت برای نعمتهای خاصه پروردگار
تلاوت و تعلیم و تزکیه جزء وظائف پیامبر صلیاللهعلیهوآله
بعثت پیامبر ص موجب تحول فرهنگی اعراب امی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ﴿164﴾
خلاصه مباحث گذشته:
فرمود ذات اقدس الهی بر مؤمنین این نعمت سنگین را روا داشت، برای اینکه در بین اینها پیامبری مبعوث کرد که از خود اینهاست و برنامههای آن پیامبر هم عبارت از تلاوت آیات است که آیات الهی را به طور ترتیل و ترتیب، به سمع آنها میرسانند و آنها را از رذایل اخلاقی تهذیب میکند و آنها را عالم و آگاه میکند هم به مضمون کتاب، هم به معارف حکمت و تحقیقاً اینها قبل از بعثت در ضلال مبین بودند ﴿وَإِن کَانُوا﴾ که این ﴿إِن﴾ مخفّفه از مثقّله است یعنی «انَّهم کانوا من قبل لفی ضلال مبین» که «ان» وصلیه نیست، نظیر «وان کان کافرا»، «اکرم زید و ان کان کافرا»، بلکه «ان» مخفّفه از مثقّله است.
استفاده از کلمه منّت برای نعمتهای خاصه پروردگار
خب، منّت را همان طوری که در قرآن کریم ملاحظه فرمودید در موارد نعمتهای نبوت، رسالت، امامت، ایمان و مانند آن به کار میبرند، گاهی هم دربارهٴ نوع نعمتهای معنوی به کار میرود. در موارد خاصّه، سخن از منّت است، مثل اینکه به موسای کلیم میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾. در سورهٴ «طه» آیهٴ 37 این است که ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ بعد از اینکه موسای کلیم، خواستههای خود را به عرض ذات اقدس الهی رساند، عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ و سایر خواستهها را عرض کرد، خداوند فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾؛ نه تنها الآن ما بر تو منّت نهادیم و این نعمتهای غیبی را به تو مرحمت کردهایم، قبلاً هم از نعمت خاصّ ما برخوردار بودی در جریان به نیل اندازی و نجاتت از نیل به وسیله آن منّت خاصّه بود که به نیل دستور دادیم ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ گاهی به موسی و هارون هر دو(علیهما السلام) میفرماید ما به اینها منّت دادیم، نظیر آنچه در سورهٴ «صافات» آیهٴ 114 آمده است که ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ که این هم نعمت خلافت است، هم نعمت ولایت و نبوت و رسالت است و هم نعمت نجات از آلفرعون. گاهی هم به عنوان اینکه اصل رسالت تبیین بشود کلمهٴ منّت به کار برده میشود، نظیر آیهٴ یازده سورهٴ «ابراهیم» که انبیا به اممشان گفتند ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾؛ انبیا به امتهایشان فرمودند که ما بشری هستیم مثل شما ﴿وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾؛ خداوند منّت مینهد بر بعضی از بندگانی که بخواهد و آنها را به مقام نبوت و رسالت میرساند، ما را هم مشمول آن منّت قرار داد و ما را به رسالت رساند.
مؤمنین حاملین اصلی امانت الهی و منظور از مؤمنین در آیه
اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این مؤمنین، همانهایی هستند که بار امانت الهی را حمل کردند. اصل عرض امانت بر همه انسانها هست؛ اما اکثری، ظلوم جهولاند ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ است یا ﴿ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ است و مانند آن یعنی اول پذیرفتند بعد تکلیف را ادا نکردند، تنها مؤمنیناند که این امانت را پذیرفتند و ادا کردند و در این امانت، خیانت نکردند. این مؤمنین، حاملین بار امانتاند، حاملین تکلیف امت بودن در برابر امام و رسولاند و مانند آن. ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ نه اینکه قبلاً مؤمنینی وجود داشتند در بین مؤمنین، خداوند پیامبری را مبعوث کرد، البته عدهای که مؤمن بودند به انبیای سلف، آنها مشمول این مؤمنین هستند که در بین آنها پیامبر ظهور کرد و باعث ابقای ایمان آنها شد؛ اما به شهادت آیهٴ سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ و به شهادت آن آیه و ذیل همین آیه که فرمود: ﴿وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ یعنی تحقیقاً اینها، قبل از رسالت در ضلالت مبین بودند و خداوند در بین همین افراد ضالّ گمراه، پیامبری مبعوث کرد که آن پیامبر، اینها را از ضلالت به هدایت آورد و از جهالت به علم منتقل کرد، نه اینکه از بین مؤمنین یک نفر را انتخاب کرده باشد نه، در بین همین امّیین فردی را انتخاب کرد که این اُمیین را این فرد، منقلب کرد [و] از آن غارتگری به ﴿یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ منتقل کرد، از آن ﴿إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ از عداوت، به صداقت منتقل کرد [و] آنها به برکت بعثت، مؤمن شدند.
فوائد بعثت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
و فواید فراوانی داشت که بعضی از این فواید در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت یعنی در آیهٴ 103 همین سورهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾؛ شما در زمان جاهلی کینهتوز نسبت به یکدیگر بودید و دشمن هم بودید، به وسیله اسلام برادر هم شدید ﴿فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ و از نظر مسائل اعتقادی، بتپرست بودید؛ در لبهٴ درّه جهنّم بودید که فقط منتظر سقوط بودید که اگر سقوط میکردید به نام مرگ، در آتش میافتادید ﴿وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ از نظر مسائل نظامی، سیاسی، اجتماعی با هم کینهتوز بودید و همیشه به غارتگری و جنگ میپرداختید، از نظر مسائل اعتقادی هم بتپرست بودید، بر لبهٴ این درّه قابل ریزش آتش بودید، فقط همین مقدار، وقت لازم بود که شما بیفتید، اگر میافتادید به آتش وارد میشدید. کافر همین که بمیرد وارد جهنم میشود، چون «حفرةٌ من حُفَر النیران» قبر اوست. فرمود شما در لبهٴ پرتگاه آتش بودید که بین شما و بین آتش فقط مرگ فاصله بود که پیغمبر شما را نجات داد ﴿فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ .
اینها فواید عامهای بود که در همان آیهٴ سورهٴ «آلعمران» قبلاً بحث شد ﴿فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ پس این گروه که ﴿لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ بودند و بیّنالغی بودن آنها نسبت به هم مشخص است که اعدای هم بودند، درباره اعتقاد هم مشرک بودند روشن است، آنگاه این گروه را خداوند به برکت رسولش آورد عابد و زاهد کرده است ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.
تفاوت نداشتن عرب و عجم در معنای مؤمنین
پرسش:...
پاسخ: بله، در بین مؤمنین، نه سخن از عرب و عجم نیست در بین مؤمنین، در بین مؤمنین اینچنین هست، گرچه آن ظهور اوّلیاش در بین مردم عرب بود، لذا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اما آن رسول، برای عرب نیست، [بلکه] رسول برای همه مردم هست؛ منتها نحوهٴ اجرای این رسالتش تدریجی است یعنی تدریجاً رسالتش را اعمال میکند، اینطور نیست که اول فقط برای مردم حجاز رسالت داشت، بعد رسالتش توسعه پیدا کرد، بلکه از همان اول ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بود، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود و مانند آن؛ منتها از نظر دستور، کارهایش تدریجی بود، فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ اول با کافرانی که در تِلو شما هستند، نزدیک شهر شما هستند با آنها مقاتله کنید، بعد از پیروزی داخل، آن وقت نامه به سران کشورهای دیگر مثل ایران و روم رسیده است که نامه مرقوم فرمودند [و] آنها را به اسلام دعوت کردند.
پس منظور از مؤمنین، خصوص عرب نیست، البته آیاتی که دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ این ناظر به آنهاست؛ اما منظور از آن مؤمنین، همه مردان صالحاند که فرمان رسالت او را میپذیرند و این هم از جان خود اینهاست، از نفس خود اینهاست، بیگانه نیست.
پیامبر اکرم برخاسته از درون و جان مؤمنین
این کلمهٴ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ همه اینها عنایتِ منّت را توضیح میدهد که مؤمنین بیش از دیگران مشمول این رحمتاند، زیرا این رسول، از جان خود اینهاست، از متن همین مردم است، بیگانه نیست و در بین اینهاست نه به سوی اینها، نه اینکه «لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث الیهم رسولا» ولی در بین اینها به سر میبرد و در بین اینها زندگی میکند، چه اینکه وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استدلال میکند، میفرماید: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ ؛ فرمود من عمری را در بین شما زندگی کردم و امتحان دادم و هرگز درباره مسائل رسالت و نبوت داعیهای نداشتم و این امتحان چهل ساله کافی است که شما مرا به عنوان صادق امین بشناسید ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً﴾؛ من عمری را در بین شما زندگی کردم ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
خب، ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است، ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ است نه «الی المؤمنین»؛ اما در بین مؤمنین است، از انفس مؤمنین است، بیگانه با اینها نیست، گرچه بعضیها هم این آیه و هم آیهٴ سورهٴ «توبه» که ﴿جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ آنجا ﴿مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾ را «من أنفَسِکم» قرائت کردند یعنی از نفیسترین شما، اینجا هم «رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی از نفیسترین انسانها؛ اما ظاهرش همین ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ هست یعنی از متنِ جان شما مردم برخاست، از جان شما باخبر است و با جان شما در ارتباط است.
تلاوت و تعلیم و تزکیه جزء وظائف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
و کارهای او هم این است. اولاً ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ که خودش طبق بعضی از آیات دیگر فرمود که ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ من مأموریت یافتم که قرآن تلاوت کنم. ذات اقدس الهی هم به او دستور داد که ﴿رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً﴾ بعد به همراهان او دستور داد که ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾ ؛ تا میتوانید قرآن بخوانید. این آیات را پشت سر هم خواندن و سُوَر را پشت سر هم خواندن، خودش نوری است که بر قلب عرضه میشود ولو آدم معنایش را نداند، اینطور نیست که قرآن، نظیر کتابهای دیگر باشد که اگر معنایش را نداند مثلاً فضیلتی داشته باشد یا ثوابی داشته باشد، کتابهای دیگر اینطور نیست؛ اما خود قرآن چون خود این الفاظ و کلمات، کلماتالله هست و معجزه است ولو انسان معنایش را هم نداند خواندش نور است و اثر دارد. این درجه اول که ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾؛ آیات الهی را بر مردم تلاوت میکند، مردم را اول از راه گوش عالم میکنند که اینها که چیزی نشنینده بودند، وحی را کمکم میشنوند و گرچه این تلاوت، برای آن تفسیر و تعلیم است؛ اما هدف اصلی تلاوت و تعلیم و امثال ذلک، تزکیه است، لذا آن تزکیه را به دنبال تلاوت ذکر میکند، میفرماید: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ اینها را تزکیه میکند یعنی با خود تلاوت هم اینها را تزکیه میکند، قبل از تعلیم.
دلیل تقدم و تأخر بین تزکیه و تعلیم در آیات قرآن
تزکیه از آن جهت که هدف است مقدّم بر تعلیم هست، گرچه تعلیم، مقدمهٴ تزکیه است. لذا در نوع موارد از آیات، تزکیه قبل از تعلیم ذکر شده است که آن در حقیقت هدف است و مبدأ غایی است و مهمتر از تعلیم است، قبل از تعلیم ذکر میشود. همین تقدیم ذکری اثر دارد، گرچه این عطف به «فاء» و «ثمّ» و امثال ذلک نشده که مفید ترتیب باشد ولی صِرف تقدیم ذکری هم بینکته نیست، لذا در نوع موارد چه در این آیه، چه در آیهٴ سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ آنجا هم باز تزکیه، مقدم است. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت آنجا تعلیم، قبل از تزکیه آمده یعنی آیهٴ 129سورهٴ «بقره» این است که ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) دعا میکنند، میگویند آیهٴ 129 سورهٴ «بقره»: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ که در آنجا تعلیم، قبل از تزکیه ذکر شده است، برای اینکه تعلیم، مقدمهٴ تزکیه است و از این جهت باید قبل از تزکیه ذکر بشود ولی در نوع موارد دیگر تزکیه، چون هدف است و اصل است قبل از تعلیم ذکر شده است و بخشی از تزکیه هم با خود تلاوت حاصل میشود، گاهی ممکن است انسان معنای یک آیه را نداند، ولی کسی که خوب آن آیه را قرائت کرده است، انسان متّعظ میشود و پند میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه آن متعظ شدن غیر از خوشایند از صوت است. آن صوت، ممکن است یک کتاب را یا یک شعر را یک خواننده خوب بخواند ولی نفس، متعظ نشود، صِرف التذاذ نفس، نشانهٴ تزکیه نیست، عمده آن اتّعاظ است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ فرق است. «قرأ» یعنی همان «جَمَعَ»، «تَلا» یعنی یکی در تِلو دیگری، اینها مرادف هم نیستند، اینها گرچه نزدیک هماند ولی مرادف مفهومی نیستند ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ «قرأ» یعنی «جَمَع » و قرآن هم که قرآن گفته شد، برای اینکه سورش و آیاتش، جمعاً یک کتاب واحد را تشکیل میدهد.
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین جزء ذرّیه معنوی حضرت ابراهیم
خب، در دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) آمده است که ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ اینها در بین ذریّهٴ من رسولی از اینها مبعوث بکن. البته به حسب ظاهر، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که میفرمود: «أنا دعوة أبی ابراهیم و بشارة عیسی» یعنی من محصول دعوت جدّم، دعای جدّم ابراهیم خلیل(علیه السلام) هستم و همان بشارتی هستم که مسیح(علیه السلام) به او بشارت داد . ظاهرش این است که در ذریّهٴ ابراهیم خلیل، کسی به مقام رسالت برسد. اما منظور از این ذریّه، همان ذریّههای معنوی است، زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» خداوند به همه مسلمین خطاب کرده، فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ ، ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ﴾ که این کلمه ﴿مِّلَّةَ﴾ منصوب است به اغراء یعنی «خذوا ملّة أبیکم»؛ دین پدرتان را بگیرید و شما همه فرزندان ابراهیم خلیل و ذریّه خلیلالرحمان هستید، دین پدرتان را حفظ کنید. ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ شما اگر انسان هستید و مؤمن هستید، فرزند خلیلالله هستید. آنگاه دعای ابراهیم خلیل که فرمود: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این شامل همه مؤمنین خواهد بود که واقعاً مؤمنین، جزء فرزندان ابراهیم خلیلاند. البته فرزند ظاهری هم در جریان رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حفظ شد و فرزند باطنی هم حفظ شد.
تزکیه، برنامه اصلی انسان و نمونهها و راههای آن
خب، ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ این اوّلین برنامه است ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾؛ تزکیه میکند اینها را تطهیر میکند؛ هم از رذایل اخلاقی تطهیر میکند، آنها که مشکلات اخلاقی دارند، هم از رذایل اعتقادی، تطهیر میکند آنها که به وثنییت و صنمیت و امثال ذلک مبتلا هستند و مشکلات اعتقادی دارند و هم آنها را از خرافات و پوچگرایی نجات میدهند، آنها که مبتلا به خرافاتاند، چون وقتی تعلیم آمد، جای هرگونه خرافاتی تمام میشود. تزکیه که آمد، جای هر گونه آلودگی دیگر تطهیر خواهد شد و نمونههایی از تزکیه را باز قرآن کریم ذکر کرده است که در سورهٴ «توبه» در جریان گرفتن زکات فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾؛ از اینها این زکات را بگیر و اینها را با گرفتن زکات پاک بکن: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که گرچه رسول خدا مزکّی است؛ اما یکی از بهترین راهها برای تطهیر، همان عمل صالح خود انسان است و این عمل صالح، چون با دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام میشود، لذا پیغمبر مزکّی است. در همین آیهٴ زکات فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ این ﴿تُزَکِّیهِم بِهَا﴾ ضمیر «أنت» فاعل اوست یعنی تو امت را با این صدقه تطهیر میکنی. ولی در ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ ضمیر «هی» که به صدقه برمیگردد، فاعل است «تُطَهِّرُ» خطاب نیست، صیغه مغایب است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که آن صدقه، اینها را پاک میکند، که این جملهٴ ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت برای ﴿صَدَقَةً﴾ باشد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ أی «صدقةً مطهرّةً» که صدقه، آدم را پاک میکند یعنی پرداخت مال واجب، آدم آلوده را تطهیر میکند. اینکه احیاناً گفته میشود که ما مالمان را پاک کردیم، اینچنین نیست. مال، پاک است این مالدار است که ناپاک است وگرنه مال، آلوده نیست. همین مال را وقتی به دست صاحب اصلیاش رساندند میشود تبرّک و برکت، خود این مال، آلوده نیست این شخص است که آلوده است و این صدقه، شخص را پاک میکند خودش باید پاک باشد که شخص را پاک کند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ صدقهای که اینها را پاک میکند، بعد تو چون مبیّن و معلم همه این مسائلی، تو اینها را با دستور صدقه و با تفسیر این آیات، اینها را تزکیه میکنی ﴿وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾، بنابراین راههای تزکیه را هم قرآن کریم مشخص کرده است که ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾
پیامبر مفسر حکمتهای قرآن
اوّلین مفسّر و معلم قرآن، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که قرآن را برای مردم تعلیم میکرد، تبیین میکرد، تفسیر میکرد و ظاهر قرآن را برای بعضیها، باطن قرآن را، تفسیر قرآن را، نسبت به یک عده تأویل قرآن را، همه اینها را یادشان میداد. منظور از حکمت یا به عنوان ذکر خاص بعد از عام است یعنی آن معارف بلند قرآن یا منظور، سنّت است که بدون تعلیم پیغمبر حل نمیشود، خیلی از احکام و حِکَم قرآن است که تا معلّم الهی یعنی رسول خدا نفرماید، استنباط آنها از ظواهر قرآن سهل است. نظیر خیلی از احکام الهی، احکام الهی به طور مطلق یا جامع یا فی الجمله و کلّی در قرآن کریم آمده. شرح بسیاری از عبادات، بیان شرایط و موانع بسیاری از عبادات، این جزء حکمت است که در قرآن کریم نیست، مگر از راه وحیای که به پیغمبر فهمانده شده و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را به یاد مردم میدهد. در حقیقت ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود قرآن و عترت که «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتابَ الله و عترتی» چون من معلم قرآن و حکمت بودم، حکمت هم به صورت عترت ظهور کرده، من تارک قرآن و عترتم چون معلم کتاب و حکمتم که تکرار هم نباشد، ذکر خاص بعد از عام هم نباشد و مانند آن. آنچه را که وجود مبارک پیغمبر بیان میکند، همان است که به صورت سنّت معصومین و عترت طاهره جلوه کرده است ﴿و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ ٭ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ که این هم باز تذکرهٴ به نعمت بودن است و مایه منّت شدن، نظیر اینکه ﴿وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ خود قرآن، در بعضی از موارد، این مِنَن را برشما شمرده.
فوائد بعثت در نهجالبلاغه
اما در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه موارد فراوانی از فائده بعثت و رسالت ذکر شده است، حضرت بازتر ذکر کرده که شما چگونه غارتگری را فخر میدانستید و خدا به وسیله پیغمبر و قرآن شما را انسان کرده است، بعدها که کار را از دست حضرت امیر(سلام الله علیه) گرفتند، فرمود شما چنین رذیلتی سابق داشتید، به چنین فضیلتی رسیدید، مؤمنِ مسلمان شدید حالا با انزوای ما دوباره میخواهید به حالت اوّلی برگردید.
در خطبه اول نهجالبلاغه هدف رسالت عامّه را که ذکر فرمود نوبت به رسالت خاصّهٴ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد، فرمود: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ إتمام نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلادُهُ»؛ از همه انبیا تعهّد گرفته که نسبت به پیغمبر مؤمن باشند، زمینهساز باشند و مانند آن، بعد فرمود: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِِّّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فی اسْمِهِ أَوْ مشیر إِلَی غَیْرِهِ»؛ از نظر عقاید یا اصلاً ملحد بودند، نظیر مارکسیستها که اصلاً موحّد نبودند یا نه، مشبّهه بودند یا نه وثنی و بتپرست بودند. اینها از نظر مسائل اعتقادی. دوتا کار را خدا به وسیله پیغمبر انجام داد «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» این همان ﴿یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است. هدایت، به تزکیه برمیگردد علم و نجات از جهل به «یعلّم» برمیگردد.
فرمود خداوند به وسیله پیغمبر، مردم متفرّق و متشتّت را از ضلالت به هدایت آورد و به وسیلهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جهالت به علم آورد، این دوتا کار «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» همین دوتا کاری است که در «زیارت اربعین» سالار شهیدان(سلام الله علیه) به عنوان هدف نهضت آن حضرت ذکر شده است که در «زیارت اربعین» حضرت سیدالشهداء همین دو جمله است که «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لیستنقذ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ» همان دوتا کاری را که پیغمبر کرد، همان دوتا کار را حسینبنعلی(سلام الله علیه) انجام داد؛ منتها یک وقت با بیان و سخنرانی و نمازجمعه و جماعت ایراد کردن و تدریس و اینها حل میشد، یک وقت در اثر تشکیل سقیفهٴ بنیساعده و علل و عوامل دیگر، آن قدر مردم به جاهلیت فرورفتند که چارهای جز خون دادن نبود، یک وقت پیغمبر با بیان و سخنرانی و امثال ذلک این دوتا کار را کرد «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» یک وقت بذل مُهجه لازم است یعنی خون جگر باید داد «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لیستنقذ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ» ، قهراً «حسینٌ منّی» معنای خودش را روشن مییابد.
در خطبههای دیگر هم مشابه این مضمون آمده. در خطبهٴ بیست و ششم نهجالبلاغه آمده است که «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ» این وحی را به دست هر کس نمیدهد [بلکه] به دست امین وحی میدهد و این امین وحی خداست «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ»؛ بدترین دین که وثنیّت بود داشتید «وفِی شَرِّ دَارٍ مُنیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ شما هیچ تمدّنی نداشتید، نه تمدّن فرهنگی داشتید، نه نظامی داشتید، نه سیاسی داشتید کارتان و شرفتان به غارتگری بود. از نظر مسائل بهداشتی هم که بدترین آب را میخوردید، از نظر مسائل بهداشتی هم این مار و عقربهای فراوان، چون نمیدانستید دفع کنید، در مارهای کَر زندگی میکردید. این مار کَر، کنایه از آن است که با هیچ عاملی از بین نمیرود. مار وقتی صدایی را بشنود به گوشهای میخزد؛ اما اگر مار خُرسان باشد و کَر، هیچ چیزی او را از صحنه بیرون نمیکند. فرمود شما قدرت نداشتید اینها که زندگیتان را یک زندگی درنده میکند، اینها را دفع کنید یا برایتان خانه بسازید اصلاً، طرز خانهسازی را بلد نبودید، نه خانهسازی داشتید نه آب آشامیدنی خوبی داشتید، نه آسایشی داشتید، نه آثار فرهنگی داشتید، بتها در بین شما منسوب بود و گناهان در بین شما خیلی رواج داشت و محکم، شما را پیغمبر آدم کرد.
بعثت پیامبر موجب تحوّل فرهنگی اعرابِ امّی
حالا آمدید به جایی که ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ ، ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ﴾ این مردم به جایی رسیدند که وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه به مدینه مهاجرت کرد، اینها بیصبرانه مشتاق حضرت بودند و میخواستند زندگیشان را از مکه به مدینه منتقل کنند اموالشان مصادره میشد. اینها حاضر شدند که با دست خالی در مکه هرچه داشتند، خانهای داشتند، زندگی داشتند، و وسیله کسب و کاری داشتند، همه اینها را در مکه بگذارند که اینها مصادره بشود با دست خالی بیایند در مدینه در صفّه بخوابند و زندگی کنند که خلاصه نان و آبشان را این و آن تأمین کنند، آنها که در صُفّه میخوابیدند نه کاری داشتند، نه کسبی داشتند، نه سرپناهی. اینطور مردم را پیغمبر شیفتهٴ معارف خود کرد، آن مردم درندهخوی.
وقتی آیه نازل شد ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ یعنی شما را اگر فشار آوردند، گفتند شما حق ندارید مالتان را از مکه به مدینه ببرید، آن خدایی که شما را در مکه تأمین میکرد، همان خدا رازق مَدَنیها هم است. بعد این آیه، نازل شد که جُنبندهها دو قِسماند: بعضی اهل پسانداز و ذخیرهاند، مثل مور و موش و اینها؛ بعضی اهل ذخیره و پسانداز نیستند؛ آزادانه زندگی میکنند، مثل بلبل و امثال ذلک. آیه نازل شد که همانطوری که خدا آن حیواناتی که اهل پساندازند، مثل موش و مور و اینها، آنها را روزی میدهد، آنهایی را هم که اهل پسانداز نیستند آنها را هم روزی میدهد: ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ این پرندههای تابستانی، زمستانی که قشلاق و ییلاق، ییلاق و قشلاق میکنند که روزیهایشان را به همراه نمیبرند که این دابّهای که، روزی را به همراه نمیبرد خدا او را تأمین میکند. این آیه که نازل شد مهاجرین راه افتادند، این خیلی هنر است آدم خانه داشته باشد، زندگی داشته باشد، یک وسیله کسب داشته باشد همه را رها کند تا مصادره کنند بیاید در صفّه مسجد بخوابد ، درِ خانه این و آن را نگاه کند تا دینش را یاری کند. اینکه قرآن روی مهاجر اوّلیه خیلی تکیه میکند: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ﴾ و حضرت امیر میفرماید که شما آن سابقهٴ سوء را داشتید و شما را به این اوج رساند بین حجاره خشک و حیات صم بودید «الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ» بود «وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ» بود و شما را پیغمبر به این جلالت و شکوه رساند.
حالا تتمّهاش برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
استفاده از کلمه منت برای نعمتهای خاصه پروردگار
تلاوت و تعلیم و تزکیه جزء وظائف پیامبر صلیاللهعلیهوآله
بعثت پیامبر ص موجب تحول فرهنگی اعراب امی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ﴿164﴾
خلاصه مباحث گذشته:
فرمود ذات اقدس الهی بر مؤمنین این نعمت سنگین را روا داشت، برای اینکه در بین اینها پیامبری مبعوث کرد که از خود اینهاست و برنامههای آن پیامبر هم عبارت از تلاوت آیات است که آیات الهی را به طور ترتیل و ترتیب، به سمع آنها میرسانند و آنها را از رذایل اخلاقی تهذیب میکند و آنها را عالم و آگاه میکند هم به مضمون کتاب، هم به معارف حکمت و تحقیقاً اینها قبل از بعثت در ضلال مبین بودند ﴿وَإِن کَانُوا﴾ که این ﴿إِن﴾ مخفّفه از مثقّله است یعنی «انَّهم کانوا من قبل لفی ضلال مبین» که «ان» وصلیه نیست، نظیر «وان کان کافرا»، «اکرم زید و ان کان کافرا»، بلکه «ان» مخفّفه از مثقّله است.
استفاده از کلمه منّت برای نعمتهای خاصه پروردگار
خب، منّت را همان طوری که در قرآن کریم ملاحظه فرمودید در موارد نعمتهای نبوت، رسالت، امامت، ایمان و مانند آن به کار میبرند، گاهی هم دربارهٴ نوع نعمتهای معنوی به کار میرود. در موارد خاصّه، سخن از منّت است، مثل اینکه به موسای کلیم میفرماید: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾. در سورهٴ «طه» آیهٴ 37 این است که ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ بعد از اینکه موسای کلیم، خواستههای خود را به عرض ذات اقدس الهی رساند، عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ و سایر خواستهها را عرض کرد، خداوند فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾؛ نه تنها الآن ما بر تو منّت نهادیم و این نعمتهای غیبی را به تو مرحمت کردهایم، قبلاً هم از نعمت خاصّ ما برخوردار بودی در جریان به نیل اندازی و نجاتت از نیل به وسیله آن منّت خاصّه بود که به نیل دستور دادیم ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ گاهی به موسی و هارون هر دو(علیهما السلام) میفرماید ما به اینها منّت دادیم، نظیر آنچه در سورهٴ «صافات» آیهٴ 114 آمده است که ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ که این هم نعمت خلافت است، هم نعمت ولایت و نبوت و رسالت است و هم نعمت نجات از آلفرعون. گاهی هم به عنوان اینکه اصل رسالت تبیین بشود کلمهٴ منّت به کار برده میشود، نظیر آیهٴ یازده سورهٴ «ابراهیم» که انبیا به اممشان گفتند ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾؛ انبیا به امتهایشان فرمودند که ما بشری هستیم مثل شما ﴿وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾؛ خداوند منّت مینهد بر بعضی از بندگانی که بخواهد و آنها را به مقام نبوت و رسالت میرساند، ما را هم مشمول آن منّت قرار داد و ما را به رسالت رساند.
مؤمنین حاملین اصلی امانت الهی و منظور از مؤمنین در آیه
اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این مؤمنین، همانهایی هستند که بار امانت الهی را حمل کردند. اصل عرض امانت بر همه انسانها هست؛ اما اکثری، ظلوم جهولاند ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ است یا ﴿ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ است و مانند آن یعنی اول پذیرفتند بعد تکلیف را ادا نکردند، تنها مؤمنیناند که این امانت را پذیرفتند و ادا کردند و در این امانت، خیانت نکردند. این مؤمنین، حاملین بار امانتاند، حاملین تکلیف امت بودن در برابر امام و رسولاند و مانند آن. ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ نه اینکه قبلاً مؤمنینی وجود داشتند در بین مؤمنین، خداوند پیامبری را مبعوث کرد، البته عدهای که مؤمن بودند به انبیای سلف، آنها مشمول این مؤمنین هستند که در بین آنها پیامبر ظهور کرد و باعث ابقای ایمان آنها شد؛ اما به شهادت آیهٴ سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ و به شهادت آن آیه و ذیل همین آیه که فرمود: ﴿وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ یعنی تحقیقاً اینها، قبل از رسالت در ضلالت مبین بودند و خداوند در بین همین افراد ضالّ گمراه، پیامبری مبعوث کرد که آن پیامبر، اینها را از ضلالت به هدایت آورد و از جهالت به علم منتقل کرد، نه اینکه از بین مؤمنین یک نفر را انتخاب کرده باشد نه، در بین همین امّیین فردی را انتخاب کرد که این اُمیین را این فرد، منقلب کرد [و] از آن غارتگری به ﴿یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ منتقل کرد، از آن ﴿إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ از عداوت، به صداقت منتقل کرد [و] آنها به برکت بعثت، مؤمن شدند.
فوائد بعثت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
و فواید فراوانی داشت که بعضی از این فواید در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت یعنی در آیهٴ 103 همین سورهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾؛ شما در زمان جاهلی کینهتوز نسبت به یکدیگر بودید و دشمن هم بودید، به وسیله اسلام برادر هم شدید ﴿فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ و از نظر مسائل اعتقادی، بتپرست بودید؛ در لبهٴ درّه جهنّم بودید که فقط منتظر سقوط بودید که اگر سقوط میکردید به نام مرگ، در آتش میافتادید ﴿وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ از نظر مسائل نظامی، سیاسی، اجتماعی با هم کینهتوز بودید و همیشه به غارتگری و جنگ میپرداختید، از نظر مسائل اعتقادی هم بتپرست بودید، بر لبهٴ این درّه قابل ریزش آتش بودید، فقط همین مقدار، وقت لازم بود که شما بیفتید، اگر میافتادید به آتش وارد میشدید. کافر همین که بمیرد وارد جهنم میشود، چون «حفرةٌ من حُفَر النیران» قبر اوست. فرمود شما در لبهٴ پرتگاه آتش بودید که بین شما و بین آتش فقط مرگ فاصله بود که پیغمبر شما را نجات داد ﴿فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ .
اینها فواید عامهای بود که در همان آیهٴ سورهٴ «آلعمران» قبلاً بحث شد ﴿فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ پس این گروه که ﴿لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ بودند و بیّنالغی بودن آنها نسبت به هم مشخص است که اعدای هم بودند، درباره اعتقاد هم مشرک بودند روشن است، آنگاه این گروه را خداوند به برکت رسولش آورد عابد و زاهد کرده است ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.
تفاوت نداشتن عرب و عجم در معنای مؤمنین
پرسش:...
پاسخ: بله، در بین مؤمنین، نه سخن از عرب و عجم نیست در بین مؤمنین، در بین مؤمنین اینچنین هست، گرچه آن ظهور اوّلیاش در بین مردم عرب بود، لذا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اما آن رسول، برای عرب نیست، [بلکه] رسول برای همه مردم هست؛ منتها نحوهٴ اجرای این رسالتش تدریجی است یعنی تدریجاً رسالتش را اعمال میکند، اینطور نیست که اول فقط برای مردم حجاز رسالت داشت، بعد رسالتش توسعه پیدا کرد، بلکه از همان اول ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بود، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود و مانند آن؛ منتها از نظر دستور، کارهایش تدریجی بود، فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ اول با کافرانی که در تِلو شما هستند، نزدیک شهر شما هستند با آنها مقاتله کنید، بعد از پیروزی داخل، آن وقت نامه به سران کشورهای دیگر مثل ایران و روم رسیده است که نامه مرقوم فرمودند [و] آنها را به اسلام دعوت کردند.
پس منظور از مؤمنین، خصوص عرب نیست، البته آیاتی که دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ این ناظر به آنهاست؛ اما منظور از آن مؤمنین، همه مردان صالحاند که فرمان رسالت او را میپذیرند و این هم از جان خود اینهاست، از نفس خود اینهاست، بیگانه نیست.
پیامبر اکرم برخاسته از درون و جان مؤمنین
این کلمهٴ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ همه اینها عنایتِ منّت را توضیح میدهد که مؤمنین بیش از دیگران مشمول این رحمتاند، زیرا این رسول، از جان خود اینهاست، از متن همین مردم است، بیگانه نیست و در بین اینهاست نه به سوی اینها، نه اینکه «لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث الیهم رسولا» ولی در بین اینها به سر میبرد و در بین اینها زندگی میکند، چه اینکه وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استدلال میکند، میفرماید: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ ؛ فرمود من عمری را در بین شما زندگی کردم و امتحان دادم و هرگز درباره مسائل رسالت و نبوت داعیهای نداشتم و این امتحان چهل ساله کافی است که شما مرا به عنوان صادق امین بشناسید ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً﴾؛ من عمری را در بین شما زندگی کردم ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
خب، ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است، ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ است نه «الی المؤمنین»؛ اما در بین مؤمنین است، از انفس مؤمنین است، بیگانه با اینها نیست، گرچه بعضیها هم این آیه و هم آیهٴ سورهٴ «توبه» که ﴿جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ آنجا ﴿مِنْ أَنْفُسِکُمْ﴾ را «من أنفَسِکم» قرائت کردند یعنی از نفیسترین شما، اینجا هم «رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی از نفیسترین انسانها؛ اما ظاهرش همین ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ هست یعنی از متنِ جان شما مردم برخاست، از جان شما باخبر است و با جان شما در ارتباط است.
تلاوت و تعلیم و تزکیه جزء وظائف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
و کارهای او هم این است. اولاً ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ که خودش طبق بعضی از آیات دیگر فرمود که ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ من مأموریت یافتم که قرآن تلاوت کنم. ذات اقدس الهی هم به او دستور داد که ﴿رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً﴾ بعد به همراهان او دستور داد که ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾ ؛ تا میتوانید قرآن بخوانید. این آیات را پشت سر هم خواندن و سُوَر را پشت سر هم خواندن، خودش نوری است که بر قلب عرضه میشود ولو آدم معنایش را نداند، اینطور نیست که قرآن، نظیر کتابهای دیگر باشد که اگر معنایش را نداند مثلاً فضیلتی داشته باشد یا ثوابی داشته باشد، کتابهای دیگر اینطور نیست؛ اما خود قرآن چون خود این الفاظ و کلمات، کلماتالله هست و معجزه است ولو انسان معنایش را هم نداند خواندش نور است و اثر دارد. این درجه اول که ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾؛ آیات الهی را بر مردم تلاوت میکند، مردم را اول از راه گوش عالم میکنند که اینها که چیزی نشنینده بودند، وحی را کمکم میشنوند و گرچه این تلاوت، برای آن تفسیر و تعلیم است؛ اما هدف اصلی تلاوت و تعلیم و امثال ذلک، تزکیه است، لذا آن تزکیه را به دنبال تلاوت ذکر میکند، میفرماید: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ اینها را تزکیه میکند یعنی با خود تلاوت هم اینها را تزکیه میکند، قبل از تعلیم.
دلیل تقدم و تأخر بین تزکیه و تعلیم در آیات قرآن
تزکیه از آن جهت که هدف است مقدّم بر تعلیم هست، گرچه تعلیم، مقدمهٴ تزکیه است. لذا در نوع موارد از آیات، تزکیه قبل از تعلیم ذکر شده است که آن در حقیقت هدف است و مبدأ غایی است و مهمتر از تعلیم است، قبل از تعلیم ذکر میشود. همین تقدیم ذکری اثر دارد، گرچه این عطف به «فاء» و «ثمّ» و امثال ذلک نشده که مفید ترتیب باشد ولی صِرف تقدیم ذکری هم بینکته نیست، لذا در نوع موارد چه در این آیه، چه در آیهٴ سورهٴ «جمعه» که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ آنجا هم باز تزکیه، مقدم است. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت آنجا تعلیم، قبل از تزکیه آمده یعنی آیهٴ 129سورهٴ «بقره» این است که ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) دعا میکنند، میگویند آیهٴ 129 سورهٴ «بقره»: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ که در آنجا تعلیم، قبل از تزکیه ذکر شده است، برای اینکه تعلیم، مقدمهٴ تزکیه است و از این جهت باید قبل از تزکیه ذکر بشود ولی در نوع موارد دیگر تزکیه، چون هدف است و اصل است قبل از تعلیم ذکر شده است و بخشی از تزکیه هم با خود تلاوت حاصل میشود، گاهی ممکن است انسان معنای یک آیه را نداند، ولی کسی که خوب آن آیه را قرائت کرده است، انسان متّعظ میشود و پند میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: نه آن متعظ شدن غیر از خوشایند از صوت است. آن صوت، ممکن است یک کتاب را یا یک شعر را یک خواننده خوب بخواند ولی نفس، متعظ نشود، صِرف التذاذ نفس، نشانهٴ تزکیه نیست، عمده آن اتّعاظ است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ فرق است. «قرأ» یعنی همان «جَمَعَ»، «تَلا» یعنی یکی در تِلو دیگری، اینها مرادف هم نیستند، اینها گرچه نزدیک هماند ولی مرادف مفهومی نیستند ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ «قرأ» یعنی «جَمَع » و قرآن هم که قرآن گفته شد، برای اینکه سورش و آیاتش، جمعاً یک کتاب واحد را تشکیل میدهد.
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین جزء ذرّیه معنوی حضرت ابراهیم
خب، در دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) آمده است که ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ اینها در بین ذریّهٴ من رسولی از اینها مبعوث بکن. البته به حسب ظاهر، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که میفرمود: «أنا دعوة أبی ابراهیم و بشارة عیسی» یعنی من محصول دعوت جدّم، دعای جدّم ابراهیم خلیل(علیه السلام) هستم و همان بشارتی هستم که مسیح(علیه السلام) به او بشارت داد . ظاهرش این است که در ذریّهٴ ابراهیم خلیل، کسی به مقام رسالت برسد. اما منظور از این ذریّه، همان ذریّههای معنوی است، زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» خداوند به همه مسلمین خطاب کرده، فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ ، ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ﴾ که این کلمه ﴿مِّلَّةَ﴾ منصوب است به اغراء یعنی «خذوا ملّة أبیکم»؛ دین پدرتان را بگیرید و شما همه فرزندان ابراهیم خلیل و ذریّه خلیلالرحمان هستید، دین پدرتان را حفظ کنید. ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ شما اگر انسان هستید و مؤمن هستید، فرزند خلیلالله هستید. آنگاه دعای ابراهیم خلیل که فرمود: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾ این شامل همه مؤمنین خواهد بود که واقعاً مؤمنین، جزء فرزندان ابراهیم خلیلاند. البته فرزند ظاهری هم در جریان رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حفظ شد و فرزند باطنی هم حفظ شد.
تزکیه، برنامه اصلی انسان و نمونهها و راههای آن
خب، ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ این اوّلین برنامه است ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾؛ تزکیه میکند اینها را تطهیر میکند؛ هم از رذایل اخلاقی تطهیر میکند، آنها که مشکلات اخلاقی دارند، هم از رذایل اعتقادی، تطهیر میکند آنها که به وثنییت و صنمیت و امثال ذلک مبتلا هستند و مشکلات اعتقادی دارند و هم آنها را از خرافات و پوچگرایی نجات میدهند، آنها که مبتلا به خرافاتاند، چون وقتی تعلیم آمد، جای هرگونه خرافاتی تمام میشود. تزکیه که آمد، جای هر گونه آلودگی دیگر تطهیر خواهد شد و نمونههایی از تزکیه را باز قرآن کریم ذکر کرده است که در سورهٴ «توبه» در جریان گرفتن زکات فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾؛ از اینها این زکات را بگیر و اینها را با گرفتن زکات پاک بکن: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که گرچه رسول خدا مزکّی است؛ اما یکی از بهترین راهها برای تطهیر، همان عمل صالح خود انسان است و این عمل صالح، چون با دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام میشود، لذا پیغمبر مزکّی است. در همین آیهٴ زکات فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ این ﴿تُزَکِّیهِم بِهَا﴾ ضمیر «أنت» فاعل اوست یعنی تو امت را با این صدقه تطهیر میکنی. ولی در ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ ضمیر «هی» که به صدقه برمیگردد، فاعل است «تُطَهِّرُ» خطاب نیست، صیغه مغایب است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که آن صدقه، اینها را پاک میکند، که این جملهٴ ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت برای ﴿صَدَقَةً﴾ باشد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ أی «صدقةً مطهرّةً» که صدقه، آدم را پاک میکند یعنی پرداخت مال واجب، آدم آلوده را تطهیر میکند. اینکه احیاناً گفته میشود که ما مالمان را پاک کردیم، اینچنین نیست. مال، پاک است این مالدار است که ناپاک است وگرنه مال، آلوده نیست. همین مال را وقتی به دست صاحب اصلیاش رساندند میشود تبرّک و برکت، خود این مال، آلوده نیست این شخص است که آلوده است و این صدقه، شخص را پاک میکند خودش باید پاک باشد که شخص را پاک کند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ صدقهای که اینها را پاک میکند، بعد تو چون مبیّن و معلم همه این مسائلی، تو اینها را با دستور صدقه و با تفسیر این آیات، اینها را تزکیه میکنی ﴿وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾، بنابراین راههای تزکیه را هم قرآن کریم مشخص کرده است که ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾
پیامبر مفسر حکمتهای قرآن
اوّلین مفسّر و معلم قرآن، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که قرآن را برای مردم تعلیم میکرد، تبیین میکرد، تفسیر میکرد و ظاهر قرآن را برای بعضیها، باطن قرآن را، تفسیر قرآن را، نسبت به یک عده تأویل قرآن را، همه اینها را یادشان میداد. منظور از حکمت یا به عنوان ذکر خاص بعد از عام است یعنی آن معارف بلند قرآن یا منظور، سنّت است که بدون تعلیم پیغمبر حل نمیشود، خیلی از احکام و حِکَم قرآن است که تا معلّم الهی یعنی رسول خدا نفرماید، استنباط آنها از ظواهر قرآن سهل است. نظیر خیلی از احکام الهی، احکام الهی به طور مطلق یا جامع یا فی الجمله و کلّی در قرآن کریم آمده. شرح بسیاری از عبادات، بیان شرایط و موانع بسیاری از عبادات، این جزء حکمت است که در قرآن کریم نیست، مگر از راه وحیای که به پیغمبر فهمانده شده و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را به یاد مردم میدهد. در حقیقت ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود قرآن و عترت که «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتابَ الله و عترتی» چون من معلم قرآن و حکمت بودم، حکمت هم به صورت عترت ظهور کرده، من تارک قرآن و عترتم چون معلم کتاب و حکمتم که تکرار هم نباشد، ذکر خاص بعد از عام هم نباشد و مانند آن. آنچه را که وجود مبارک پیغمبر بیان میکند، همان است که به صورت سنّت معصومین و عترت طاهره جلوه کرده است ﴿و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ ٭ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ که این هم باز تذکرهٴ به نعمت بودن است و مایه منّت شدن، نظیر اینکه ﴿وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا﴾ خود قرآن، در بعضی از موارد، این مِنَن را برشما شمرده.
فوائد بعثت در نهجالبلاغه
اما در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه موارد فراوانی از فائده بعثت و رسالت ذکر شده است، حضرت بازتر ذکر کرده که شما چگونه غارتگری را فخر میدانستید و خدا به وسیله پیغمبر و قرآن شما را انسان کرده است، بعدها که کار را از دست حضرت امیر(سلام الله علیه) گرفتند، فرمود شما چنین رذیلتی سابق داشتید، به چنین فضیلتی رسیدید، مؤمنِ مسلمان شدید حالا با انزوای ما دوباره میخواهید به حالت اوّلی برگردید.
در خطبه اول نهجالبلاغه هدف رسالت عامّه را که ذکر فرمود نوبت به رسالت خاصّهٴ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد، فرمود: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ إتمام نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلادُهُ»؛ از همه انبیا تعهّد گرفته که نسبت به پیغمبر مؤمن باشند، زمینهساز باشند و مانند آن، بعد فرمود: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِِّّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فی اسْمِهِ أَوْ مشیر إِلَی غَیْرِهِ»؛ از نظر عقاید یا اصلاً ملحد بودند، نظیر مارکسیستها که اصلاً موحّد نبودند یا نه، مشبّهه بودند یا نه وثنی و بتپرست بودند. اینها از نظر مسائل اعتقادی. دوتا کار را خدا به وسیله پیغمبر انجام داد «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» این همان ﴿یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است. هدایت، به تزکیه برمیگردد علم و نجات از جهل به «یعلّم» برمیگردد.
فرمود خداوند به وسیله پیغمبر، مردم متفرّق و متشتّت را از ضلالت به هدایت آورد و به وسیلهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جهالت به علم آورد، این دوتا کار «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» همین دوتا کاری است که در «زیارت اربعین» سالار شهیدان(سلام الله علیه) به عنوان هدف نهضت آن حضرت ذکر شده است که در «زیارت اربعین» حضرت سیدالشهداء همین دو جمله است که «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لیستنقذ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ» همان دوتا کاری را که پیغمبر کرد، همان دوتا کار را حسینبنعلی(سلام الله علیه) انجام داد؛ منتها یک وقت با بیان و سخنرانی و نمازجمعه و جماعت ایراد کردن و تدریس و اینها حل میشد، یک وقت در اثر تشکیل سقیفهٴ بنیساعده و علل و عوامل دیگر، آن قدر مردم به جاهلیت فرورفتند که چارهای جز خون دادن نبود، یک وقت پیغمبر با بیان و سخنرانی و امثال ذلک این دوتا کار را کرد «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» یک وقت بذل مُهجه لازم است یعنی خون جگر باید داد «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لیستنقذ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ» ، قهراً «حسینٌ منّی» معنای خودش را روشن مییابد.
در خطبههای دیگر هم مشابه این مضمون آمده. در خطبهٴ بیست و ششم نهجالبلاغه آمده است که «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ» این وحی را به دست هر کس نمیدهد [بلکه] به دست امین وحی میدهد و این امین وحی خداست «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ»؛ بدترین دین که وثنیّت بود داشتید «وفِی شَرِّ دَارٍ مُنیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ»؛ شما هیچ تمدّنی نداشتید، نه تمدّن فرهنگی داشتید، نه نظامی داشتید، نه سیاسی داشتید کارتان و شرفتان به غارتگری بود. از نظر مسائل بهداشتی هم که بدترین آب را میخوردید، از نظر مسائل بهداشتی هم این مار و عقربهای فراوان، چون نمیدانستید دفع کنید، در مارهای کَر زندگی میکردید. این مار کَر، کنایه از آن است که با هیچ عاملی از بین نمیرود. مار وقتی صدایی را بشنود به گوشهای میخزد؛ اما اگر مار خُرسان باشد و کَر، هیچ چیزی او را از صحنه بیرون نمیکند. فرمود شما قدرت نداشتید اینها که زندگیتان را یک زندگی درنده میکند، اینها را دفع کنید یا برایتان خانه بسازید اصلاً، طرز خانهسازی را بلد نبودید، نه خانهسازی داشتید نه آب آشامیدنی خوبی داشتید، نه آسایشی داشتید، نه آثار فرهنگی داشتید، بتها در بین شما منسوب بود و گناهان در بین شما خیلی رواج داشت و محکم، شما را پیغمبر آدم کرد.
بعثت پیامبر موجب تحوّل فرهنگی اعرابِ امّی
حالا آمدید به جایی که ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ ، ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ﴾ این مردم به جایی رسیدند که وقتی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکه به مدینه مهاجرت کرد، اینها بیصبرانه مشتاق حضرت بودند و میخواستند زندگیشان را از مکه به مدینه منتقل کنند اموالشان مصادره میشد. اینها حاضر شدند که با دست خالی در مکه هرچه داشتند، خانهای داشتند، زندگی داشتند، و وسیله کسب و کاری داشتند، همه اینها را در مکه بگذارند که اینها مصادره بشود با دست خالی بیایند در مدینه در صفّه بخوابند و زندگی کنند که خلاصه نان و آبشان را این و آن تأمین کنند، آنها که در صُفّه میخوابیدند نه کاری داشتند، نه کسبی داشتند، نه سرپناهی. اینطور مردم را پیغمبر شیفتهٴ معارف خود کرد، آن مردم درندهخوی.
وقتی آیه نازل شد ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ یعنی شما را اگر فشار آوردند، گفتند شما حق ندارید مالتان را از مکه به مدینه ببرید، آن خدایی که شما را در مکه تأمین میکرد، همان خدا رازق مَدَنیها هم است. بعد این آیه، نازل شد که جُنبندهها دو قِسماند: بعضی اهل پسانداز و ذخیرهاند، مثل مور و موش و اینها؛ بعضی اهل ذخیره و پسانداز نیستند؛ آزادانه زندگی میکنند، مثل بلبل و امثال ذلک. آیه نازل شد که همانطوری که خدا آن حیواناتی که اهل پساندازند، مثل موش و مور و اینها، آنها را روزی میدهد، آنهایی را هم که اهل پسانداز نیستند آنها را هم روزی میدهد: ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ این پرندههای تابستانی، زمستانی که قشلاق و ییلاق، ییلاق و قشلاق میکنند که روزیهایشان را به همراه نمیبرند که این دابّهای که، روزی را به همراه نمیبرد خدا او را تأمین میکند. این آیه که نازل شد مهاجرین راه افتادند، این خیلی هنر است آدم خانه داشته باشد، زندگی داشته باشد، یک وسیله کسب داشته باشد همه را رها کند تا مصادره کنند بیاید در صفّه مسجد بخوابد ، درِ خانه این و آن را نگاه کند تا دینش را یاری کند. اینکه قرآن روی مهاجر اوّلیه خیلی تکیه میکند: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ﴾ و حضرت امیر میفرماید که شما آن سابقهٴ سوء را داشتید و شما را به این اوج رساند بین حجاره خشک و حیات صم بودید «الْأَصْنَامُ فِیُکمْ مَنْصُوبَةٌ» بود «وَ الْآثَامُ بِکِمْ مَعْصُوبَةٌ» بود و شما را پیغمبر به این جلالت و شکوه رساند.
حالا تتمّهاش برای روز بعد انشاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است