display result search
منو
تفسیر آیات 61 تا 63 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 61 تا 63 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 10 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 61 تا 63 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

دلالت آیه بر حکم فقهی و ردّ نظر قرطبی
شرکت نداشتن صاحبه و همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مباهله
همتای پیامبر نبودن شرکت‌کنندگان در مباهله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ ﴿61﴾ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿62﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ ﴿63﴾

دلالت آیهٴ بر حکم فقهی و ردّ نظر قرطبی
قبل از تتمیم بحث روز قبل، یک حُکم فقهی در جامع لأحکام‌القرآن قرطبی هست که آن حُکم فقهی قبلاً بیان شده ولی به آنچه ایشان اشاره کردند یا تصریح کردند اشاره نشده. آنچه قبلاً بیان شد این است که این کلمهٴ ابناء شامل فرزند بلاواسطه و فرزند مع‌الواسطه می‌شود و فرزند مع‌الواسطه که نوه نامیده می‌شود خواه پسری، خواه دختری این مشمول ابناست، برای اینکه این کلمه اطلاق شد و آن کسی که مبیّن و مفسّر قرآن است حسنین(سلام الله علیهما) را به همراه آورد، معلوم می‌شود که ابناء بر پسرانِ دختر هم اطلاق می‌شود، لذا حُکم فقهی‌اش هم این است در وصتیها، در وقفها فرزندان دختر هم فرزندند، مگر جایی قرینه‌ای صارفه باشد و مانند آن، اگر قرینه نباشد هر دو مشمول‌اند.
قرطبی این‌‌چنین می‌گوید که آنچه در آیه مباهله است و آنچه از رسول خدا(صلّی‌الله علیه و آله و سلّم) درباره امام مجتبی(سلام الله علیه) آمده است که «إن ابنی هذا سیّد» که درباره خصوص امام مجتبی آمده است که فرزند من سیّدی است که در جریان صلح، که خداوند به وسیله صلح او برکتی برای امت نازل می‌کند و مانند آن، می‌گوید همه اینها مخصوص بالحسن و الحسین(علیهما السلام) است، اینها جزء خصایص است که «خرج بالدلیل» وگرنه ابن مخصوص فرزند بلافصل است و اگر فرزند مع‌الفصل را می‌گیرد پسرِ پسر را، نوهٴ پسری را شامل می‌شود نه نوهٴ دختری را، لذا از بعضی شافعیه نقل می‌کند که اگر کسی وصیت کرد که مالی را به فرزندم بدهید فلان مال را به فرزندم بدهید، و فرزند صلبی و بلاواسطه نداشت، باید به نوهٴ پسری داد، به نوهٴ دختری نمی‌رسد .
این اجتهادی است در مقابل نص، زیرا کلمهٴ ابن، لغتاً و اصطلاحاً به معنی فرزند است خواه بلاواسطه خواه مع‌الواسطه، خواه نوهٴ پسری خواه نوهٴ دختری، نشانه‌اش همین آیه مبارکه است و عمل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما از کجا بفهمیم که این عمل، عمل به مجاز است نه عمل به حقیقت و «خرج بالدلیل» اینکه اول کلام است.
شاهد دیگر اینکه آنچه قبلاً از امام رازی نقل شد ، ریشه‌اش در روایات خود اهل‌بیت(علیهم السلام) است یعنی در زمان عباسیان که هارون عباسی(علیه اللعنه) از امام هفتم(سلام الله علیه) نشانه خلافت خودشان و فضیلت خودشان را یعنی اهل‌بیت(علیهم السلام) را از قرآن درخواست کرد، حضرت همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را که از 84 شروع می‌شود خواند که فرمود: ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَهَارُونَ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ٭ وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ که امام هفتم(سلام الله علیه) برای هارون(علیه اللعنه) این‌چنین استدلال کرد، فرمود خداوند عیسیٰ(سلام الله علیه) را ذریّهٴ ابراهیم می‌شمارد، ذریّه انبیای قبل می‌داند، با اینکه عیسی پدر نداشت و ذریّه هم یعنی فرزند، خواه بلافصل، خواه مع‌الفصل، پس همان‌طوری که ابن، شامل فرزند نوه‌های دختری و پسری می‌شود حقیقتاً ذریّه هم همین‌طور است که او ساکت شد . گذشته از این، آن ادبایی که به خصوصیات لغت عرب آشنا بودند و در صدر اسلام بودند هیچ‌کدام این سؤال بر اینها پیش نیامد که آیا فرزند دخترِ انسان هم مگر ابن به حساب می‌آید، این‌‌چنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: در خصوص خمس این‌‌چنین است که «خرج بالدلیل» در خلال سخن اشاره شد؛ اما اگر چیزی دلیل خاص نباشد باز همان حُکم او را می‌گیرد یعنی به عمومات می‌شود تمسّک کرد، چیزی که دلیل خاص دارد البته در مسئله ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ﴾ بعضیها به این آیه استدلال کردند ولی در همین مسئله خمس هم بعضی از فقهای ما فتوا دادند که به فرزندان دختری هم می‌شود خمس داد؛ منتها مشهور بین امامیه این است، مشهور بین اصحاب این است وگرنه آنجا هم عده‌ای فتوا دادند که نوه دختری و پسری یکسان است، اگر آنجا فتوا ندادند بروایتٍ خاصّه است، هرجا که روایت خاصّه باشد، دلیل خاص باشد از اطلاق عموم رفع ید می‌شود، اینجا وارد نشده ولی قرطبی می‌گوید این مجاز است، او باید دلیل اقامه کند نه ما، او باید دلیل اقامه کند که اینجا مجازاً خارج شده است، دلیلشان جز همان رسومات جاهلی که:
بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد
غیر از این چیز دیگر نیست که اینها فکر می‌کردند نوه‌های دختری فرزند شخص نیست فرزند دیگران است. این یک حُکم فقهی بود که مربوط به بحثهای قبل بود.

ادعای، شرط شرکت در مباهله در بیان علامه طباطبایی(ره)
اما در تتمّه بحث دیروز آنچه را که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند یک بیان عمیقی است اما استفاده‌اش البته نیازی به تأمل دارد. ایشان فرمودند خداوند در این آیه، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را امر کرد که ابناء و نساء و انفس را دعوت کند [و] آنها هم دعوت کنند. آنها خواستند ببینند زمینه مباهله چگونه است وقتی دیدند حضرت با همراهان خاص آمده است پی بردند که مصلحتشان در پذیرش مباهله نیست، همان‌طوری که بزرگشان گفت «إنی لأری وجوهاً» که اگر از خدای سبحان بخواهند جبال رواسی را زیر و رو کند، می‌تواند آنها شروع به امتثال نکردند ولی حضرت شروع به امتثال کرد و به هیچ‌کدام از این سه جمع عمل نشد نه به ابناءنا عمل شد، نه به نساءنا و نه انفسنا، چون حدّاقل جمع سه نفر است در این سه مورد به هیچ‌کدام از اینها عمل نشد.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ ببینیم اینکه به این سه جمع عمل نشد، چرا عمل نشد. اگر بگوییم کسی نبود مگر شرط شرکت در مباهله چیست آن شرط را ما باید از کجا استنباط کنیم، عصمت شرط است به چه دلیل؟ خصوصیّت خانوادگی شرط است به چه دلیل؟ اگر خصوصیت خانوادگی است خب می‌شد که عده‌ای را بیاورند، اگر عصمت، شرط است به چه دلیل؟ آن هم حَسنین(سلام الله علیهما) هنوز به جایی نرسیدند که کسی حُکم به عصمتشان بکند، چون بالغ نشدند. گرچه عصمت به معنای دقیق برای اینها در دوران قبل از بلوغ هم هست، اگر کسی بگوید دیگران واجد شرط نبودند باید شرط را اول مستدل کند که شرط شرکت در مباهله این است و دیگران نداشتند، این شرط را از کجا استفاده کنیم؟
ایشان می‌فرمایند از این کلمهٴ ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ استفاده می‌کنیم، چرا؟ چون کاذب، مثل صادق مَقسم اینها کسی است که مدّعی باشد کسی که دعوایی دارد و ادّعایی دارد در این دعوا یا صادق است یا کاذب، کسی که ادّعایی ندارد و تماشاچی صحنه مناظره است او نه صادق است نه کاذب، چون گزارشی ندارد، پس از این تعبیر کاذبین معلوم شد که شرط شرکت در مباهله، مدّعی بودن است این یک مطلب و باید چه در این طرف چه در آن طرف افرادی باشند صاحب دعوا وگرنه می‌فرمود: «فنجعل لعنة الله علی من کان کاذباً» که شامل مفرد و جمع بشود، مفرد در این طرف و جمع در آن طرف.

شرکت نداشتن صحابه و همسران پیامبر در مباهله
از اینکه فرمود: ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ یعنی قضیه مباهله طرزی تنظیم می‌شود که خواه ناخواه یا این طرف یا آن طرف، یک عده کاذب‌اند. پس شرط شرکت در مباهله آن است که مدّعی باشند که یا به صدق متّصف باشند یا کذب، این شرط و اعضای شرکت مباهله همه‌شان باید صاحب دعوا باشند این دو قید، این دو قید را به خوبی می‌شود از آیه استفاده کرد. بر اساس این دو قید سؤال می‌شود که چرا سایر مدّعیان را نیاوردند سایر مدّعیان را چه آن صحابه‌ای که اهل دعوا بودند، مثل خود عموی پیامبر و بزرگان از صحابه، بعضی از همسران پیامبر اینها بودند در نساء افراد باایمان در صدر اسلام کم نبودند چرا فقط یک زن را آورد، در بین انفس هم این‌‌چنین است، در بین ابناء هم آن‌چنان.
در اینجا خود عمل پیامبر، با اینکه مطابق با آیه ظاهراً مطابق با آیه نیست، خود این عمل مبیّن است، مفسّر است عمل نشان می‌دهد که منظور از این ادّعا، ادّعای عمومی نباید باشد، چون اگر ادّعای عمومی بود نظیر ادّعاهایی که در آن طرف، پیروان مسیح داشتند اگر این از حدّ از نصاب در این طرف هم معتبر بود حضرت لااقل سه پسر و سه زن و دو شخصیت بارز علمی را همراه خودش که بشوند سه نفر در مباهله شرکت می‌داد که حدّاقل ابناء بشود سه نفر، حدّاقل نساء بشود سه نفر، حدّاقل انفس بشود سه نفر. از اینکه به هیچ‌کدام از این سه جمع یا اسم جمع عمل نشد و حضرت هم مأمور به عمل است و عمل او مثل قول او مفسّر قرآن است، معلوم می‌شود که شرط شرکت در مباهله گذشته از اینکه دعوا داشتن است، یک دعوای خاص است نه دعوای عام یعنی آن مدّعی وحدانیت حق و داعی به وحدانیت، کسی نیست که نظیر افراد عادی، دعوای توحید داشته باشد و دعوت به وحدانیت [بلکه] یک نصاب بالاتری است این نصاب بالاتر را هیچ‌کس نداشت. از اینکه حضرت مأمور بود به امتثال و از اینکه به هیچ‌کدام از این سه جمع عمل نشد یقین پیدا می‌کنیم که شرط در دیگران نبود، چون خود عمل حضرت مثل قول حضرت مبیّن آیه است.
از اینجا ایشان استفاده می‌کنند که این اعضای شرکت در مباهله صاحبان دعوایند در یک حدّ برتر که احدی از صحابه چه مرد، چه زن واجد این نصاب از دعوا نبودند، این یک دعوت خاص است و یک ادّعای مخصوص. این می‌رسد به سر حدّ دعوا و دعوت خود رسول اکرم. تاکنون سخن در این بود که دعوا و دعوت این چهار نفر در حدّ دعوا و دعوت سابقین اوّلین از مهاجرین و انصار هم نیست وگرنه آنها را هم حضرت دعوت می‌کرد، آنها را هم عضو شرکت مباهله قرار می‌داد.

همتای پیامبر نبودن شرکت کنندگان در مباهله
وقتی رابطهٴ نصاب دعوا و دعوت این چهار نفر از نصاب دعوا و دعوت همه اصحاب بالاتر آمد، می‌رود که به سطح دعوا و دعوت خود پیامبر قرار بگیرد، آن‌گاه یک سؤال دیگری اینجا پیش می‌آید که پس اینها همتای پیامبرند، جوابش را این‌‌چنین می‌فرمایند که نه، دعوت بالاصاله از آنِ پیامبر است، چه اینکه دعوا بالاصاله از آنِ اوست؛ اما اینها دعوا و دعوتی دارند به منزلهٴ دعوا و دعوت پیامبر، حدیث منزله هم گویای همین معارف است که «أنت منّی بمنزلة هارون من موسیٰ» یعنی دعوا و دعوت تو هم به منزلهٴ دعوا و دعوت من است، دعا و نفرین تو به منزلهٴ دعا و نفرین من است. در جریان ابلاغ سورهٴ «توبه» وقتی کسی مأمور شد که این سورهٴ مبارکه را ابلاغ کند و امین وحی(سلام الله علیه) نازل شد و به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که این سورهٴ «برائت» را یا تو یا مردی که مثل توست باید ابلاغ کند، حضرت فرستاد کسی را پیکی را به دنبال ابابکر او را از این کار عزل کرد و به حضرت امیر فرمود یا خود من باید ابلاغ بکنم یا شما که به منزلهٴ من هستی .
در تعبیرات دیگر از این قبیل، روایات ما کم ندارد که حضرت امیر به منزلهٴ رسول خداست اینها هم چون نور واحدند پس دعوا و دعوت این چهار نفر به منزلهٴ دعوا و دعوت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، این خلاصه فرمایش سیدناالاستاد بود.

مطالبی بر بیان علامه طباطبایی(ره)
بعد هم اشکالی کرده بودند که «فإن قلت» گاهی ممکن است جمع گفته بشود و مفرد اراده بشود او را هم جواب دادند که اگر جمع گفته شد و مفرد اراده شد آن در جایی است که مورد در دسترس افراد فراوان باشد وگرنه اطلاق جمع در مورد واحد مصحّح ندارد، سرّ اینکه می‌بینید در موردی که یک نفر کاری را انجام داد آیه به صورت جمع ذِکر می‌کند، سرّش این است که خیلیها ممکن است مثل او همین کار را انجام بدهند نظیر آیه سورهٴ «منافقون» که ﴿یَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ﴾ با اینکه گوینده این حرف عبدالله‌بن‌اُبیّ است یک نفر است؛ اما چون خیلی از منافقین به این فکر، به این سخن راضی‌اند و ممکن بود آنها هم بگویند یا بعداً هم این حرف را بگویند، در این‌گونه از موارد، گرچه فعل را یک نفر انجام داد آیه به صورت جمع نازل می‌شود تا مصحّح داشته باشد، نظیر آن کسی که گزارش سیاسی می‌داد و گرایش سیاسی داشت ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ این یک نفر این کار را کرد؛ اما قرآن می‌فرماید: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ سرّش آن است که این یک نفر هم‌ فکر داشت، ممکن بود دیگران هم فکر او را احیا کنند، در جایی که یک نفر کاری را انجام داد ممکن است محلّ ابتلای دیگران قرار بگیرد، این مصحّح اطلاق جمع هست که ﴿الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسَائِهِم﴾ با اینکه مظاهر یک نفر بود ولی آیه به صورت جمع ذکر کرد؛ اما جایی که «قضیة فی واقعه» [و] مخصوص یک نفر هست و لحوق‌‌پذیر نیست، اینجا مصحّح اطلاق ندارد که ما در مورد مفرد جمع بیاوریم، این خلاصه فرمایش سیدناالاستاد.

پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، یک ادّعای خاص است و یک دعوت خاص، این ادّعای خاص و این دعوت خاص که برای حضرت است در توده مردم نیست، خصوصیتش البته به درجات فائقهٴ علمی است دیگر.
این خلاصه فرمایش سیدناالاستاد بود که اگر این بیان، تثبیت بشود از نو‌آوریهای المیزان است. عرض شد این دوتا محذور دارد: یکی اینکه اگر اطلاق جمع در مورد مفرد، حتماً مصحّح لحوق می‌طلبد که دسترسی دیگران ممکن باشد، این آیه مبارکهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ آیه 55 سورهٴ «مائده» چه خواهد شد؟ آیا هر کسی بعد از ایمان به مبدأ و معاد و رسالت نماز را اقامه کند و در حال نماز زکات بدهد ـ حالا انگشتر یا غیر انگشتر ـ این به مقام ولایت می‌رسد یا نمی‌رسد؟ این قضیه‌ای بود که فی واقعةٍ هست یا قضیه‌ای است که «ممکنة اللحوق» است، شما نمی‌پذیرید که قضیه‌ای است «ممکنة‌اللحوق»، لذا خیلیها رفتند به سراغ این کار، این قضیه‌ای نیست که اگر کسی عمداً هم این کار را بخواهد انجام بدهد و با قصد هم انجام بدهد و با اخلاص هم انجام بدهد بشود ولی‌ّ‌الله این یک «قضیة فی واقعه» و قرآن آمده است ولایت را با این کار، اعلام کرده است پس «ممکنة اللحوق» نیست.

پرسش:...
پاسخ: غرض آ‌ن است که امکان خارجی دارد نه فقط فرض ذهنی یعنی صِرف فرض ذهنی نیست یک امکان خارجی باید باشد، زمینه باید باشد ولو به فعلیت نرسد این سخن اول.

ممکن اللحوق بودن مباهله
سخن ثانی این است که این ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ بر اساس آنچه خود ایشان می‌پذیرفتند و از شواهد دیگر استفاده می‌شود، مباهله یک معجزه زنده است از باب «قضیة فی واقعةٍ» نیست [بلکه] یک معجزه زنده و معجزه خالده است که اگر کسی به اصول و خطوط دین معتقد بود و عمل می‌کرد و این اصول و خطوط کلّی دین را تبیین کرد و طرف معاند، بعد از فهمیدن عمداً نپذیرفت از آن به بعد جا برای مباهله است، الیوم هم ممکن است کسی مباهله کند؛ الیوم هم ممکن است بگوید که ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ حالا یک نفر در مقابل یک نفر یا یک نفر در مقابل چند نفر یا چند نفر در مقابل چند نفر، حالا مستحبّاتی هم دارد که چند روز اخلاصاً لله تهذیب نفس کنند، روزه بگیرند، عند المباهله تشبیک کنند یعنی انگشتانش را در انگشتان طرف مقابل قرار بدهند و امثال ذلک.
مباهله یک معجزه زنده است و بارزترین کسانی که شایسته مباهله‌اند، اهل‌بیت(علیهم السلام)اند. پس همواره این جمع ممکن‌اللحوق دارد یعنی همواره ممکن است کسانی مدّعی باشند و دعوت داشته باشند و مقابل را که منکر است و معاند به مباهله فرا بخوانند، پس این جمع ممکن است در خصوص آن مورد از باب اینکه بیش از یک فرد نداشت از یک طرف اطلاق بشود و چون بعداً مصحّح لحوق دارد و ممکن‌اللحوق است، همین نکته باعث شده است که به جای مفرد جمع آورد یا به جای کلمه «من کان کاذبا» که شامل مفرد و جمع می‌شود، جمع آورده است.
با این دو بیان، استفاده اینکه از کلمه کاذبین ما بخواهیم بفهمیم که این چهار بزرگوار دارای دعوای خاص و دعوت خاصّه‌اند، آسان نیست.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ آخر در آنجا حضرت مهدی و سایر ائمه(علیهم السلام) که به نصّ بر نص به امامت رسیدند سخن دیگر است؛ اما آیه 55 سورهٴ «مائده» که شاملشان نمی‌شود که. آیه 55 سورهٴ «مائده» می‌فرماید ولیّ شما کسی است که در حال رکوع صدقه بدهد، این مخصوص حضرت امیر است، با اینکه به صورت جمع ذکر شده.
پرسش:...
پاسخ: ولایت است؛ اما آنجا که ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ مصحّح این جمع چیست؟
پرسش:...
پاسخ: تجلیل و تعظیم که ضمیر متکلّم مع‌الغیر را گفته‌اند و این یک لغت مستحدثه است که درباره مخاطب، ما می‌گوییم «السلام علیکم» یا شما، وگرنه در هیچ‌کدام از این زیارتها ما از رسول خدا تا حضرت حجت(علیهم‌الصلاة و علیهم السلام) در مخاطب نمی‌گوییم «السلام علیکم یا رسول الله» این را در مطوّل لابد خواندید که این‌گونه از تکریمها، لغت کسانی است که بعدها به عربیّت رسیده‌اند وگرنه عربی اصیل و عریق هرگز گرامیداشت مخاطب را به لفظ جمع ادا نمی‌کند، در مقام «انّا و نحن» که متکلّم وحده و مع‌الغیر است می‌گویند؛ اما درباره مخاطب نمی‌گویند، لذا درباره هیچ‌کدام از انبیا «السلام علیکم یا آدم»، «السلام علیکم یا نوح» نیست.
پرسش:...
پاسخ: همین چه غیاب؛ چه مخاطب؛ اما در خصوص ضمیر متکلّم مع‌الغیر است که آنجا گفتند تعظیماً گفته می‌شود.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ قرآن نگفت اما اوّل الکلام است، اگر می‌گفت در باب سایر انبیا می‌گفت، در حالی که اصلاً نگفت. چون در هیچ جای قرآن ما خطاب پیامبران را قرآن کریم یا ارجاع ضمیر جمع نداد ـ با اینکه بنا بر تکریم بود ـ معلوم می‌شود که این دیگر عربی فصیح و عربیّت فصاح نیست.

جواب علامه طباطبایی(ره)
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» چند اشکالی که هست آن اشکالها را یکی پس از دیگری بازگو می‌کند. یکی از آن اشکالات هم همین اشکال اطلاق جمع و ارادهٴ مفرد است ، آنجا جریان آیه مباهله ارجاع می‌دهند، می‌فرمایند ما این مسئله را در ذیل آیه مباهله مبسوطاً بیان کردیم و خلاصه جواب این است که فرق است بین اینکه ما جمع اطلاق بکنیم و مفرد اراده بکنیم که این صحیح نیست، چون جمع که در مفرد استعمال نمی‌شود و بین اینکه ما کلمهٴ جمع استعمال بکنیم و جمع اراده بکنیم؛ منتها آنچه در خارج واقع است مفرد است، از این قبیل قرآن فراوان دارد؛ منتها نکتهٴ مصحّحه می‌طلبد ، ایشان می‌فرمایند: «و أعجب من الجمیع» در ذیل همان آیه 55 سورهٴ «مائده»، می‌فرماید شگفت‌آورتر از همه سخنان این است که در همین سورهٴ «مائده» در دو، سه آیه قبل جمع، گفته شد در حالی که موردش مفرد بود و این آقایان از آن صحنه باخبرند، مع‌ذلک درباره این صحنه اشکال می‌کنند. آیه 52 همین سورهٴ «مائده» این است که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛ فرمود این یک منافق بود که گزارش سیاسی و گرایش سیاسی داشت ولی قرآن می‌گوید اینها که قلبشان مریض است، گرایش سیاسی به بیگانه‌ها دارند، با اینکه خود همین ناقلان این قصه را بازگو کردند که مورد آیه یکی از این منافقین بود؛ اما جمع آمده سرّش آن است که ممکن است دیگران هم مانند این منافق نفاق‌اندیش، منافقانه فکر کنند. همین که امکان لحوق داشته باشد می‌شود که جمع را اطلاق کرد و جمع را اراده کرد، گرچه موردش واحد است. پس فرق است بین اینکه ما جمع بگوییم و واحد اراده بکنیم، این البته صحیح نیست یا جمع بگوییم و جمع اراده کنیم ولی موردش و شأن نزولش واحد باشد، چون آن آیه در شأن نزول استعمال نمی‌شود و سرّ اینکه شأن نزول، واحد است ولی آیه جمع، آن است که چون مصحّح لحوق دارد جمع به کار برده می‌شود، اینجا هم مصحّح لحوق دارد و به دو نکته: یکی اینکه اهل‌بیت(علیهم السلام) بارزترین افراد ممکن‌اللحوق‌اند و نکته دوم آن است که از خودشان استفاده می‌‌شد که مباهله، یک معجزه خالده است.
بنابراین مهم‌ترین راه برای اینکه به این سه جمع عمل نشد این است که سنّت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت است، اعم از قول و فعل و تقریر و امثال ذلک. حضرت با فعل، آیه را معنا کرد، از اینکه بیش از دو نفر در ابناء و بیش از یک نفر در نساء و بیش از دو نفر در انفس [را] احضار نکرد، معلوم می‌شود شرکت در مباهله شرطی داشت که دیگران واجد نبودند.

پرسش:...
پاسخ: شرطی باید داشته باشند، به روایت خاصّه اگر بخواهیم عمل کنیم. آن فرمایش ایشان را چون ما نتوانستیم بپذیریم، چون توانستیم بپذیریم، لازم نیست بگوییم کسانی باید مباهله کنند که به منزلهٴ ایشان باشد، چون ایشان می‌فرمودند ما از این کاذبین استفاده می‌کنیم که باید مدّعی باشند و دعوت داشته باشند و اگر منظور دعوای عادی بود خیلی از صحابه بودند که مدّعی بودند و این ادّعا را داشتند، معلوم می‌شود دعوایی باشد به منزلهٴ دعوای رسول اکرم، این تقریر ایشان بود و چون تام به نظر نرسید، نمی‌شود گفت تشکیل اصل مباهله یا شرکت در عضویت مباهله، شرطش آن است که دعوا یا دعوت یا صفتی باشد به منزلهٴ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، نه همین که حق باشد کافی است.
از عمومیّت مباهله استفاده می‌شود که این ضمیر ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ﴾ به مسیح برنمی‌گردد [بلکه] به حق برمی‌گردد ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلاَ نکَُن مِنَ الْمُمْتَرِینَ ٭ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ﴾ یعنی «فی الحق» ﴿مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمُ﴾ ؛ در هر حقّ قطعی اگر کسی بخواهد انکار کند، جا برای مباهله هست و اختصاصی به جریان مسیح(سلام الله علیه) ندارد. از بعضی از روایتها هم استفاده می‌شود که با یهودیها هم برابر این آیه خواستند مباهله بشود، آن روایت هم تأیید می‌کند که این ضمیر به حق برمی‌گردد نه به عیسی و این مباهله هم یک اصل کلی است [و] اختصاصی به قضیه فی واقعه ندارد.

دلالت آیهٴ مباهله بر فضیلت اهل بیت
مطلب بعدی آن است که این جریان مباهله، در صدر اسلام خیلی مطرح بود، در احتجاجات ائمه(علیهم‌السلام) خیلی مطرح است، چون ائمه(علیهم السلام) به این آیه خیلی استدلال کردند، امویان، مروانیان، عباسیان در هر فرصتی که می‌شد در این مناظرات علمی، این آیه را مطرح می‌کردند و اشکال می‌کردند. خود حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی فضایل خودش را شماره می‌کند به آیه مباهله استدلال می‌کند ، سایر ائمه(علیهم السلام) هم این‌‌چنین است. مأمون عباسی به امام هشتم(سلام الله عیله) عرض کرد [بالاترین] که دلیل فضیلت حضرت امیرچیست، فرمود آیه مباهله . این کلمه ﴿أَنْفُسَنَا﴾ ثابت می‌کند که حضرت امیر(سلام الله علیه) به منزلهٴ نفس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آن‌گاه شواهدی نظیر تبلیغ سورهٴ «توبه»، پرچمداری در بعضی از جبهه‌ها که فرمود: «لینتهینّ» یا اینکه من رایه را خودم یا به دست کسی که «رجلاً کنفسی» خواهم داد، اینها هست .

ردّ برداشتی از صاحب المنار درباره آیهٴ شریفه
مطلبی در المنار هست و آن این است که از این کلمه ﴿نِسَاءَنَا﴾ معلوم می‌شود زن، در این‌گونه از مسائل یک آزادی و حریّتی دارد که در مهم‌ترین مسایل دینی سهمی دارد و حضوری دارد و امثال ذلک. البته این‌طور استفاده کردن بدون مؤنه نخواهد بود، گرچه آیات فراوانی حقّ زن را محفوظ کرده است و اگر گفته شد: ﴿لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ یا ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید در سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، کاملاً بحثها را جدای از هم کرد، فرمود زنِ در مقابل مرد، مردِ در مقابل زن اینها هیچ قیمومیتی و قیّومیتی و درجه‌ای نسبت به هم ندارند، این زنِ در مقابل شوهر است که در تحت قیمومیّت شوهر است، چون او مسئول داخلی است بالأخره زندگی را او باید اداره کند، نه این است که زن و مرد را وقتی بسنجیم ﴿لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این‌چنین نیست. اگر زن را در مقابل مرد، مرد را در مقابل زن سنجیدیم، مسئله ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ مطرح است؛ اما زن در مقابل شوهر، شوهر در مقابل زن را سنجیدیم البته ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ چون مسئول آنها هستند اصلاً، گاهی ممکن است «النساء قوامات علی الرجال» باشد. خب، اگر کسی مادر شد، اطاعت فرمان مادر یا اجتناب از نهی مادر حرام است ولو فرزند، مجتهد و مهندس و دکتر باشد مادر هم یک بانوی خانه‌دار، اینجا زن است که قیّم بر مرد است. زنِ در مقابل مرد، مرد در مقابل زن یک سلسله مسائل را به همراه دارد، زن در مقابل شوهر در کارهای اجرایی یک سلسله مسائل دیگری، هرگز ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ را که فرمود: ﴿بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا﴾ این را نباید با زنِ در مقابل مرد که یک فصل جدایی دارد، یک‌جا ذکر کرد.
در المنار آمده است که از این آیه معلوم می‌شود که زن می‌تواند در مهم‌ترین مسائل سیاسی حضور داشته باشد، البته می‌تواند؛ اما پس بگویید پسرهای نابالغ هم می‌توانند، اگر از این آیه بخواهید استفاده کنید، آخر این آیه ابناء را هم دارد، ابنای نابالغ را هم دارد، یعنی ابنای نابالغ را هم گرفته است. این نه برای آن است که زن می‌تواند، آن البته دلیل خارج دارد؛ اما اینجا چون فرزندان نابالغ را آورده حضرت آورده، معلوم می‌شود که آنها هم در این کار سهیم‌اند.

هدف از مباهله
منظور این مباهله آن است که آن مدّعی فاسد ریشه‌کن بشود با همه اعضای خانواده‌اش چه ما، چه شما. ما هرچه داریم به صحنه می‌آوریم و شما هم هرچه دارید به صحنه بیاورید. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که آنها نمی‌توانند بگویند ما به حدّاقل جمع اکتفا می‌کنیم من که چهارتا پسر دارم همین سه پسر را می‌آورم کافی است، نه یا کسی که چهارتا دختر دارد بگوید من همین سه دختر را می‌آورم، نه این کافی نیست، او هرچه دارد باید بیاورد این هم هرچه دارد باید بیاورد تا این طرف اگر باطل‌اند ریشه‌کن بشوند [و] آ‌ن طرف اگر باطل‌اند ریشه‌کن بشوند، این‌طور مراد است.
بنابراین منظور از این ابناء چه بالغ چه نابالغ، منظور از آن نساء کسی است که بتواند در این صحنه شرکت کند و این نشانهٴ آن نیست که زن، سهیم است، البته این نشانه آن است که برای زهرا(سلام الله علیها) مقامی است که دیگر زنها ندارند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن