display result search
منو
تفسیر آیه 64 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

تفسیر آیه 64 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 64 سوره آل‌عمران _ بخش سوم"

پذیرش تورات و انجیل نزد مسیحیان و عدم آن نزد یهودیان
ممدوح بودن حرص رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر ایمان مردم
احتجاج اهل کتاب در مورد حضرت ابراهیم علیه‌السلام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿64﴾

خلاصه بحث گذشته
این دو نظری که یکی از المیزان [و] یکی از آلاءالرحمن نقل شد، مسبوق به همان دو نظری است که یکی در کشّاف است، یکی در تفسیر امام رازی. آنچه در کشّاف است همین است که «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة مستویة بیننا و بینکم» یعنی بیایید برای پذیرش مطلبی که هم در تورات و انجیل آمده و هم در قرآن که این را صاحب آلاءالرحمن تأیید کردند ، عده‌ای هم همین نظر را پذیرفتند و آنچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) تأیید کرد همان است که در تفسیر امام رازی آمده که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ یعنی «کلمة عادلة» منظور از کلمه یعنی مطلب. یک اصل و مطلبی که بین ما و شما به نحو اعتدال، قابل تقدیس و احترام باشد نه چیزی که هم شما می‌پذیرید هم ما. شاهدی که ایشان اقامه کردند یعنی سیدناالاستاد اقامه کردند که ذیل آیه بود این البته در تفسیر امام رازی نیست.

پذیرش تورات و انجیل نزد مسیحیان و عدم آن نزد یهودیان
مطلب دیگری که این مطلب را و این تفسیر را تأیید می‌کند آن است که در جدال احسن، مطلب باید مورد پذیرش طرفین باشد. تورات و انجیل مورد پذیرش مسیحیها است، ولی مورد پذیرش یهودیها نیست. در اول بحث هم اشاره شد که این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ شامل همه گروههای اهل کتاب خواهد شد نه اختصاص دارد به یهود و نه مختصّ مسیحیهای نجران است، چون همه اهل کتاب به این مطلب دعوت شدند باید آن کلمه هم سواء باشد بین همه اهل کتاب. یهودیها فقط تورات را می‌پذیرند، انجیل را قبول ندارند، مسیحیها تورات و انجیل را می‌پذیرند قرآن را قبول ندارند، اگر زعیم اسلام به آنها بفرماید، بیایید به سراغ مطلبی که در کتابهای شما هم هست، در کتابهای ما هم هست این در حقیقت جا برای انتقاد آنها باز خواهد شد، آنها هم می‌توانند بگویند مطلبی که در غیر تورات یا غیر تورات و انجیل باشد ما نمی‌پذیریم.
و سخن دیگر آن است که اگر ﴿وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ مطرح است، آنها هم می‌توانند بگویند ما اگر بخواهیم به حرف تویِ پیامبر اعتنا بکنیم و اعتقاد پیدا کنیم غیر خدا را به عنوان ربّ، اتّخاذ کرده‌ایم. بنابراین این امور تأیید می‌کند که منظور از این ﴿کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ همان دعوت به عدل و انصاف باشد یعنی بیایید به مطلبی که همه ما در برابر آن مطلب یکسان عمل بکنیم و آن اصل برای همه ما یکسان جاری بشود و آن این است که ما جز خدا احدی را نپرستیم و برای او شریکی قائل نشویم و هیچ‌کدام از ما دیگری را به عنوان منشأ قانون‌گذاری اخذ نکنیم. این نظری که سیدناالاستاد قبول کردند با این وجه تأییدی و با وجه تأییدی که خودشان ذکر کردند، این تأیید می‌کند نظری که امام رازی بیان کرده است، گرچه این وجوه تأییدی در سخنان و در تفسیر امام رازی نیست.

بیان مراد از ﴿تَعَالَوْا﴾ در آیه شریفه
مطلب دیگر آن است که این «تعال» گرچه به معنای دعوت به بالا رفتن است؛ اما گاهی استادی و راهنمایی قبل از دیگران بالا می‌رود و از بالا شاگردانش را دعوت می‌کند، می‌گوید: ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ «انعام» آمده که ﴿تَعَالَوْا﴾ یعنی بالا بیایید. یک وقت کسی که قدرت سیر صعودی دارد و عزم بر این صعود را دارد، به سایر افرادی که در دامنهٴ کوه‌اند می‌گوید بیایید با هم بالا برویم. این دو بیان، یک وقت کسی که خود در بالا است در مقام تعبیر عبارتی را به کار می‌برد که گویا خود هنوز بالا نرفته است به افرادی که در دامنهٴ کوه‌اند، می‌گوید بیایید بالا برویم. آیه محلّ بحث این قِسم سوم است آیه محل بحث که می‌فرماید: ﴿تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ از قبیل قِسم سوم است؛ اما آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده که ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ آن از قبیل قِسم اول است یعنی خود حضرت، در قله بالا قرار دارد، مردم را دعوت می‌کند، می‌فرماید بیایید تا من آیات الهی را بر شما تلاوت کنم.
این تعبیری که در آیه محلّ بحث آمده است که از قبیل سوم است به عدل و انصاف نزدیک‌تر است، چون با تواضع آمیخته است، نظیر ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ که این کمال تنزّل است و تواضع است برای جذب عاطفه. می‌فرماید ما یا شما گمراهیم یا در هدایت، با اینکه خود فرمود: ﴿إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی﴾ و فرمود: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ و هیچ تردیدی در بطلان دیگری و صحّت خود ندارد و تردیدی در هدایت خود ندارد، مع‌ذلک می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ این‌گونه از تعبیرها برای ایجاد جاذبه است، اینکه فرمود: ﴿تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ یعنی بیایید با هم بالا برویم نه من به مقصد رسیدم شما را از بالا دعوت می‌کنم، با اینکه به مقصد رسیده است و از بالا دعوت می‌کند؛ اما تعبیر، این است که با هم بالا برویم. این تعبیر، نشانهٴ کمال تنزّل و تواضع است، چه اینکه اصل مطلب هم بر اساس تنزّل و تواضع تنظیم شده است.
بیان‌ذلک این است که از اوایل احتجاجی که با مسیحیین در این سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» داشت تا رسید به آن عالی‌ترین مرحلهٴ لج‌بازی که ابتهال و مباهله و لعنت کردن است؛ اما این فراز و نشیب دارد، قهر و مِهر دارد، این‌طور نیست که دیگر کار بُریده شد، بیایید لعنت بکنیم ﴿ثم نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ این یک مِهر جدیدی است بعد از آن قهر قبلی، کار به این ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ تمام نشد که دیگر حالا فاصله شده باشد و هیچ دعوتی ادامه پیدا نکند، این‌طور نیست دوباره برمی‌گردد، نظیر آیات الهی، آیات الهی گاهی قهر است، تهدید است، گاهی هم برمی‌گردد راه توبه را باز می‌کند و مانند آ‌ن.

سر موعظه رسول اکرم به اهل کتاب
به حَسب ظاهر اگر کسی آن کریمهٴ 61 سورهٴ «آل‌عمران» که قبلاً بحث شد قرائت می‌کرد، فکر می‌کرد دیگر تمام شد، این به منزلهٴ قطع روابط است ﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ این لعن خیلی تند است، بعد دوباره برمی‌گردند، می‌فرمایند: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ یعنی این‌‌چنین نیست که با آن قهر هرگونه رابطه هدایتی قطع شده باشد، آن یک اتمام حجتی است ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ آنها هم از ابتهال صرف‌نظر کردند جِزیه را پذیرفتند؛ اما مسئله با پرداخت مال حل نمی‌شود حالا بر فرض جِزیه را پذیرفتند، بر فرض جنگی شروع نشده است؛ اما آن هدایت که همچنان ادامه دارد، لذا فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ یعنی ما شما را به چیزی دعوت نمی‌کنیم که تحمیلی را به همراه داشته باشد، هرچه برای خودمان می‌خواهیم برای شما می‌خواهیم، هرچه به شما گفتیم خودمان هم عمل می‌کنیم. خود این دعوت، موعظه است گرچه مدعوّالیه برهان است، گاهی انسان بحث می‌کند در خلال بحث، برهان اقامه می‌کند، گاهی برای پذیرش برهان، موعظه می‌کند، موعظه می‌کند که برهان را بپذیرید، این موعظه است برای پذیرش برهان این یک جاذبه است بعد از آن دافعه، این یک کشش است بعد از آن طرد و لعن ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ﴾.
سرّش آن است که وجود گرامی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه تنها حبیب خداست، حبیب دین خدا هم هست و چون حبیب خداست، حبیب دین خدا هم هست و محبت دین خدا سبب می‌شود که محبت داشته باشد دین خدا در جامعه ظهور کند و پیاده شود، قهراً پیروان فراوانی را می‌طلبد این به عنوان یک رسالت خشک نیست که ﴿وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾ باشد که من گفتم تو خواه پند گیر خواه ملال، این‌طور نیست حضرت تمام تلاش و کوشش‌اش این بود که مردم مسلمان بشوند و بپذیرند. در چند جای قرآن ذات اقدس الهی به عنوان تسلیت و دلداری به رسولش می‌فرماید تو این‌قدر تلاش می‌کنی، مثل اینکه می‌خواهی جان بدهی در این راه. این تعبیر در دو جای قرآن هست: یکی در آیه شش سورهٴ «کهف» است که فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾؛ تو مثل اینکه داری جان می‌دهی، از شدّت تأسف که حالا چرا اینها ایمان نیاوردند، خب ایمان نیاوردند که نیاوردند تو این‌قدر غصه بخوری که چرا اینها ایمان نیاوردند و از شدت اندوه، مثل اینکه داری جان می‌دهی این لازم نیست، این تعبیر در آیه دیگر هم هست که ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ﴾ یعنی مثل اینکه داری قالب تهی می‌کنی، خب این لازم نیست.

ممدوح بودن حرص رسول اکرم بر ایمان مردم
اصل حرص رسول اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) در ایمان مردم در قرآن تثبیت شده است، در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» از حرص نبیّ اکرم بر ایمان مردم خبر داد، آیه 103 سورهٴ «یوسف» این است که ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ این یک حرص ممدوحی هم هست، این حرص بر مال نیست که مذموم باشد [بلکه] این حرص بر ایمان مردم است. فرمود: ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه در سورهٴ «نحل» هم باز از حرص رسول اکرم سخن به میان آمده، آیه 37 سورهٴ «نحل» این است که ﴿إِن تَحْرِصْ عَلَی هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَن یُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ﴾؛ تو اگر حرص بورزی بر هدایت آنها، کسانی که با سوی اختیار خود، وسیله توفیق‌یابی را قطع کرده‌اند خدا آنها را هدایت نمی‌کند.
از مجموعه این طایفه از آیات به خوبی استفاده می‌شود که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حریص بود بر ایمان مردم. لازمهٴ حرص این است که گاهی با دفع، گاهی با جذب، گاهی با قهر، گاهی با مِهر، اهل کتاب را دعوت کند وگرنه به حَسب ظاهر بعد از جریان مباهله همه فکر می‌کردند که کار تمام شد، رابطه بالکل قطع شد، آنها که جِزیه دادند مسائل مالی مشکل را حل کرد، دوباره می‌بینیم نه، بحث از اول شروع می‌شود ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ﴾ این ﴿تَعَالَوْا﴾ یک دعوت مجدّد است.

جذب اهل کتاب بعد از دفع آنان
﴿تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ این مطلب، مطلب جذب مشترک است، چه اینکه آن جریان مباهله، دفع مشترک است. در پایان آیه مباهله این بود که ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ﴾ چه ما و چه شما، این جذب مشترک است یعنی ما و شما هر دو یکسان عمل بکنیم، آن قهر مشترک است این لطف مشترک است، آن نهی مشترک است این امر مشترک است. به حسب ظاهر کسی فکر نمی‌کرد بعد از آن جریان غلاظ و شداد ابتهال، باز سخن از ﴿تَعَالَوْا﴾ باشد، آن هم با این تجلیل. یک وقت است که سخن از یهود است، عنوان یهود است، سخن از بنی‌اسرائیل است اینها تعبیرات باجاذبه‌ای نیست، گاهی می‌‌فرماید یهود، گاهی می‌فرماید بنی‌اسرائیل، گاهی هم با عناوین هم دیگر اینها دعوت می‌شوند، گاهی هم به عنوان ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ بهترین و زیباترین تعبیری است که از آنها شده است، مثل اینکه از ما تعبیر بکنند که «یا أهل القرآن» هیچ تعبیری برای ما زیباتر و لطیف‌تر از «أهل القرآن» نیست، تعبیر ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ خیلی مؤدّبانه است، خب بعد از آن لعنت، دوباره چنین تعبیر نشان می‌دهد که نباید راه را بالکل بست ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ﴾ سراسر این آیه مبارکه مِهر، است ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ گفتن، «تعال» گفتن، خود را با آنها همسفر دانستن و مانند آن.

﴿وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آنها حُکمی که از رسول خدا(علیه آلاف التحیة و الثناء) می‌شنیدند می¬گفتند حُکم بشری است، چون رسالت حضرت برای آنها ثابت نشده بود، می¬گفتند: ﴿أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾ این حرف، مخصوص مشرکین نبود دیگران هم این حرف را داشتند، می‌گفتند آیا بشر ما را هدایت ‌کند، هدایت باید از ناحیه خدا باشد. در سورهٴ «تغابن» این‌چنین است؛ آیه شش سورهٴ «تغابن» ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُ کَانَت تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾ این تنوینش هم تنوین تحقیر است ﴿فَکَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَی اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حمِیدٌ﴾ گرچه این آیه مربوط به اهل کتاب نیست، اما حرف اهل کتاب هم همین است، کسی که رسالتش برای آنها ثابت نشد می‌شود بشرِ عادی، گاهی تعبیرشان این است که «أبَشَرٌ واحدٌ» مثلاً «نتّبع» این تعبیر. آیه شش سورهٴ «تغابن» گرچه درباره اهل کتاب نیست ولی سخن اهل کتاب را هم می‌رساند که آنها هم همین حرف را درباره کسی که رسالتش ثابت نشده‌ است می‌گویند، قهراً اگر رسول خدا سخنی بگوید، آنها می‌گویند ما نمی‌پذیریم چون بنا شد ﴿وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

محور اصلی در اتّخاذ ربّ، همان چیزی بود که مسیحیها درباره حضرت عیسی می‌گفتند و یهودیها درباره حضرت عُزیر، لذا قرآن کریم درباره مسیح(سلام الله علیه) دارد که در قیامت از او سؤال می‌کند که آیا تو گفتی من و مادرم را در حدّ ربوبیت تقدیس کنید: ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ﴾ آیه 116 سورهٴ «مائده» این است که در قیامت، خداوند به عیسای مسیح(سلام الله علیه) می‌فرماید که ﴿یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ﴾ این را در قیامت می‌فرماید: ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ اما آنچه ﴿وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً﴾ هست، این دیگر اختصاصی به احبار و رُهبان گذشته ندارد، الآن این مسئله بهشت‌فروشی حالا کم‌کم مقداری در اثر گسترش اسلام مردم روشن شدند وگرنه مسئله اقرار نزد پاپ و برگهٴ عبور گرفتن از نزد پاپ رواج داشت، این اتاقکهایی که در کلیساها هست برای اعتراف، که کم‌کم یک وسیله جاسوسی هم بود برای آنها که اینها اقرار بکنند معاصیشان را و کم‌کم ضبط هم بکنند و به مراکز برسانند و از آنجا بهشت‌فروشی کار دینال¬ها هم شروع بشود، همین «لا اتخاذ البعض بعضا اربابا» است دیگر، خب آن احکامی که خود احبار و رُهبان می‌آورند اگر کسی بخواهد به آن احکام عمل بکند بهشتش هم باید از او بخرد، از جهنم او هم باید با دستور او نجات پیدا کند، چون آنچه را که احبار و رهبان آوردند بازده‌اش هم غیر از این نخواهد بود، لذا قرآن کریم ریشه همه این نوع مسائل را خشکانده که فرمود: ﴿وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.

معنای استشهاد از اهل کتاب
مطلب نهایی ذیل آیه این است که ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ اگر اعراض کردند ﴿فَقُولُوا﴾ یعنی تنها تو نیستی تو و امت اسلامی به آنها بگویید که ما مسلمانیم، این حرف امروز هم هست، امروز هم هست یعنی امروز، مسلمین به اهل کتاب هم می‌فرمایند که ﴿تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آن‌گاه ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾؛ شما شاهد باشید که ما مسلمانیم. استشهاد اهل کتاب چه نقشی دارد؟ نزد چه کسی شهادت بدهید؟ یعنی شاهد باشید الآن ظرف تحمّل حادثه است که در قیامت این حادثه را ادا کنید، منظور این است؟ استشهاد قضایی است یا نه، بدانید ﴿فَقُولُوا اشْهَدُوا﴾ شما آگاه باشید که ما نه از حیاد و انحراف شما می‌ترسیم، نه به پیوستن شما خوشحالیم، نه از تنهایی خود رنج می‌بریم، بدانید که ما صفمان جداست ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا﴾ یعنی «اعلموا» نه اینکه شاهد باشید تا بعداً شهادت بدهید ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ بدانید که نپذیرفتن شما مانع پذیرش ما نیست، ما آن دعوت مشترک را هم ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ به شما ارائه دادیم.
مشابه این استشهاد در جریان مشرکین هم هست، در جریان مشرکین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد که به مشرکین بفرماید اگر شما شهادت می‌دهید من شهادت نمی‌دهم، شاهد باشید که من حرفم چیز دیگر است. در جریان مشرکین، رسول خدا مأمور شد که به مشرکین بفرماید من حرفم چیز دیگر است.

آیه 150 سورهٴ «انعام» این است ﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِن شَهِدُوا فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴾؛ اگر آنها گواهی می‌دهند تو گواهی نده و صریحاً در بعضی از آیات دارد که بدانید من راهم چیز دیگر است، شاهد باشید که من راهم چیز دیگر است، این شاهد باشید نه یعنی گواه باشید تا در محکمه ادا کنید یعنی بدانید؛ این اعلام است نه استشهاد یعنی بدانید و بفهمید که انفصال شما آسیبی نمی‌رساند، ما راهمان مشخص است و ادامه خواهیم داد ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ نه یعنی حالا شهادت بدهید یعنی بدانید عن بیّنة هم بدانید.
اینها مطالبی بود که مربوط به این آیه کریمه است، اگر سخنان دیگری هم باز در بین مطرح باشد ممکن است که در خلال بحثهای آینده درباره این کریمه بازگو بشود.

پرسش:...
پاسخ: جدال احسن آن است که حرفی را که در کتاب آنهاست انسان به آنها ابلاغ کند، نه حرفی که در کتاب خود ماست و کتاب بودن این کتاب برای آنها اول مسئله است.

احتجاج اهل کتاب در مورد حضرت ابراهیم(علیه السلام)
آیات بعدی این است که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ هَاأَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ حالا این کریمه، مصدّر به «قُلْ» بود و حذف شد یا اصلاً «قُلْ» ندارد، گاهی خطاب بلاواسطه است، نظیر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾ گاهی مع‌الواسطه است، نظیر ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾ خطاب به اهل کتاب هم همین‌طور است، گاهی ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ است، گاهی هم ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ است و اما آنچه را که اهل کتاب دریافت می‌کنند از رسول خدا دریافت می‌کنند.
این بخش که مربوط به احتجاجات گوناگون با اهل کتاب است آیه دومش این است که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) احتجاجات گوناگونی طرح می‌شد که آیا دین ابراهیم، دینی بود که یهودیها همان را دارند یا دین ابراهیم دینی بود که مسیحیها به آن معتقدند یا نه آن بود و نه این، دینی بود که قرآن آن را به مردم معرفی کرده است؟
در این کریمه فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾؛ شما چرا درباره ابراهیم احتجاج می‌کنید او به هیچ‌کدام از این دو شعبه دینی منسوب نیست، برای اینکه تورات بعد او آمده، انجیل بعد از او آمده هر کدام از این دو کتاب خصوصیتی را به همراه دارند، هیچ‌کدام از این دو خصوصیت قبلاً نبوده او ابراهیم نه یهودی بود، نه نصرانی. در بخشهای دیگر نظیر آیه 67 همین سوره دارد که ﴿مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾ یعنی این یهودیت آمیخته و آن نصرانیت مشوب، هیچ‌کدام به ابراهیم خلیل استناد ندارد و هیچ‌کدام از این دو دین رایج، دین رسمی ابراهیم خلیل نبود، او مُسلم بود همان معنایی که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ و اگر خواستید ببینید رابطه‌ای با ابراهیم دارید یا نه، راهِ ابراهیم خلیل مشخص بود و کسانی که با آن حضرت همراه‌اند هم مشخص‌اند ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ که حالا تتمّه‌اش به روز بعد موکول می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن