- 8
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 113 تا 116 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 113 تا 116 سوره آلعمران"
مشخّص شدن اسم و خبر ﴿لَیْسُوا﴾ در آیه کریمه
بىفایده بودن پناهنده شدن به غیر خدا
محروم نشدن مؤمن از پاداش اعمال خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ﴿113﴾ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ﴿114﴾ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ ﴿115﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئًا وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿116﴾
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد از اینکه فرمود اهل کتاب مخصوصاً یهود یا درباره خصوص یهود آمده است که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ و استدلال هم فرمود که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ فرمود همه اهل کتاب مساوی نیستند، برای اینکه گروهی از اینها دارای این صفات برجسته هشتگانهاند؛ قیام به حق دارند، قیام به طاعت دارند که از اینها به عنوان امت قائمه یاد میشود. آیات الهی را تلاوت میکنند در دلهای شب ﴿وَ هُمْ یَسْجُدُونَ﴾ یعنی «و هم یصلّون»، نه اینکه در حال سجده، آیات را تلاوت میکنند. منظور از این سجود، همان نماز است ظاهراً. بعد ایمان به مبدأ و معاد دارند، امر به معروف دارند، نهی از منکر دارند و نه تنها کارهای خیر دیگر را انجام میدهند، بلکه سرعت میورزند در انجام کارهای خیر دیگر، لذا فرمود: ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
مشخص شدن اسم و خبر ﴿لَیْسُوا﴾ در آیهٴ کریمه
چند بحث اینجا هست که بعضی از آن بحثها به عرض رسید و بعضی مانده است. یکی از آن بحثها این است که این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ چون قبلاً سخن اهل کتاب به میان آمده نام آنها به میان آمده و مذمت شدند، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ که خود این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ جملهای است که اسم و خبر را به همراه دارد ﴿اُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ دیگر اسم «لیس» نیست، نظیر آنچه در سورهٴ «مائده» آمده ﴿ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ﴾ که این ﴿کثیرٌ﴾ بعد از ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ آمده است، با اینکه ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ خود ضمیر جمع دارد، این از آن باب نیست. این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ خودش اسم و خبر را به همراه دارد، آنگاه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ خبر مقدم ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ مبتدای موخر.
تبیین اقوال مختلف در تطبیق اوصاف قرآن بر اهل کتابِ مسلمان شده
مطلب دوم آن است که ظاهر این آیه این است که همه اهل کتاب یکسان نیستند، بعضی از اهل کتاباند که کافرند و قاتلاند و عاصیاند و متعدی و معتدی و بعضیشان مؤمناند و آمر به معروف و ناهی از منکر و صالح. مشکلی که در بین هست این است که این اوصاف عظیمی که برای اهل کتاب ذکر شد اینها با حفظ اهل کتاب بودن، دارای این اوصافاند یا نه، کسانی که از اهل کتاب ایمان آوردند دارای این اوصافاند. آنهایی که از اهل کتاب ایمان آوردند دیگر عنوان اهل کتاب بر اینها صادق نیست، چون «انقضی عنه المبدأ» و دارای این اوصاف و فضایل هستند؛ اما نمیشود گفت که بعضی از اهل کتاب ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند، چون بعضی از کسانی که قبلاً از اهل کتاب بودند و فعلاً مسلماناند، اینها جزء صالحیناند و اگر بگوییم با حفظ اهل کتاب، با حفظ این عنوان ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند این مشکل است، برای اینکه قرآن کریم در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش گذشت به کسانی که حق برای آنها روشن شد بعد از نزول قرآن کریم، حقانیت دین را، قرآن را نپذیرفتند از آنها با بدی یاد کرده است و آنها را اهل نجات ندانست و در همان زمینه هم فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ٭ کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ گرچه اسلام در اصطلاح قرآن کریم غیر از اسلام در اصطلاح رایج ماست ولی لسان آیه این است که اینهایی که حق برایشان روشن شده است و قبلاً زمینه نزول وحی و قرآن را قبول کردند ولی بعد از آمدن قرآن و رسول خدا انکار کردند و نپذیرفتند، در این زمینه میفرماید که ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ چون اسلام در عصر موسی و عیسی(علیهم السلام) همان دین بود و اسلام در عصر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین دین است ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ بعد فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ آنگاه چگونه میتوان گفت اینها با اینکه اهل کتاباند و با اینکه به کتاب خودشان آگاهاند و ایمان دارند و آن آیات کتاب را ﴿آناءَ اللَّیْلِ﴾ تلاوت میکنند و اهل نمازند و در آن کتاب، جریان رسالت حق تبشیر شده است، معذلک ﴿یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ﴾ ولی رسالت رسول خدا را نمیپذیرند، معذلک ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند، این بسیار بعید است. آنوقت امر، دائر است بین دو تا خلاف ظاهر: یکی اینکه ما بگوییم منظور از این ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ این است که اهل کتابی که قبلاً اهل کتاب بودند ولی فعلاً اسلام آوردند اینها دارای این اوصاف برجستهاند این خلاف ظاهر است یا بگوییم نه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ این ظاهر را حفظ بکنیم یعنی بعضی از کسانی که الآن هم از اهل کتاباند، دارای این اوصافاند، این خلاف ظاهرش بیشتر است، برای اینکه در بخشهای دیگر قرآن و در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که جریان رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت روشن، در کتابهای آسمانی آمده و اینهایی که اهل تلاوتاند، جریان رسالت رسول خدا را در کتاب آسمانیشان به طور وضوح یافتند. اگر این گروه، جریان رسالت حق را به طور وضوح یافتند بعد از آمدن قرآن نپذیرفتند، دیگر مشمول ﴿أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ نخواهند بود، باید دست از یکی از این دو ظاهرها برداشت.
اطلاق نام مسلمان بمعنی عام بر کسانی که اصول کلی کتب آسمانی را پذیرفتهاند
مطلب دیگر آن است که ما حالا از کدام ظاهر صرفنظر بکنیم؟ در قرآن کریم فرمود اگر اینها دست از آن فساد و عناد بردارند و این خطوط و اصول مشترک بین قرآن و تورات و انجیل، تن در دهند اینها جزء مسلمیناند، نه مسلمین به اصطلاح ما، بلکه مسلمین به اصطلاح قرآناند. قبلاً در همین سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 64 اینچنین بحث شد که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾؛ فرمود اینها اصول مشترکی است که همه ادیان آسمانی این را آوردند، شما هم به اهل کتاب بگویید به این اصول مشترک پایبند باشند ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ اگر آنها این اصول مشترک را نپذیرفتند، درباره عیسی ابناللهی شدند، درباره عزیر ابناللهی شدند و قائل به تثلیث و مانند آن شدند اگر نپذیرفتند، بگویید که ﴿اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ یعنی ما میپذیریم این اصول را، حالا اگر پذیرفتند چه؟ دست از تثلیث برداشتند، دست از ابنالله بودن عزیر برداشتند، آن ﴿أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ﴾ را پذیرفتند ﴿وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ را قبول کردند ﴿وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا﴾ را تصدیق کردند، میشوند مسلم به لسان قرآن، گرچه مسلم به اصطلاح عرف نیستند، چون فرمود: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ حالا «فان لم یتلوا» اگر اعراض نکردند و پذیرفتند خب، با هم همه میشویم مسلم یعنی مسلم به لسان قرآن، این تأیید میکند که اگر آنها این خطوط کلی را پذیرفتند، شایستهاند.
عدم تطبیق ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بر اهل کتاب غیر مسلمان
اما کلمه ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ای که دارد. این صالحین، در ردیف انبیا و صدیقین و شهدایند که فرمود: ﴿فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا﴾ و صالحین مقامی دارند که خیلی از انبیا، توقعشان و تقاضایشان این است که در آخرت از صالحین به شمار بیایند، درباره خلیل الله(سلام الله علیه) آمد ﴿وَ إِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ﴾ و صالحین بالاتر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است که در بحثهای قبل هم گذشت، چون ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ فقط صلاح در مقام عمل را نشان میدهد؛ اما صالحین بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است یعنی به جایی رسیدند که در مقام گوهر ذات دیگر صالحاند، دیگر احتمال اینکه از آن به بعد منحرف بشوند نیست؛ اما کسانی که جزء ﴿َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند، احتمال انحرافشان هست که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ اما صالحین که گوهر ذاتشان صالح و شایسته است دیگر دست به تباهی دراز نمیکنند، این برجستگی که قرآن کریم بعد از ذکر اوصاف ثمانیه برای اینها ذکر کرد، فرمود: ﴿و أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ این نمیسازد به اینکه اینها در زمان نزول قرآن که حجت بالفعل، قرآن است اینها بر همان دین و شریعت منسوخ بمانند و معذلک ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ باشند. لذا احد الامرین را باید ملتزم شد، گرچه خلاف ظاهر است یا باید گفت که این آیه، ناظر به جریان گذشته است که در گذشته همه اهل کتاب اینچنین نبودند که ﴿یَکْفُرُونَ بِاللّهِ﴾ بلکه بعضی از آنها دارای آن رذایل بودند، در مقابلشان افرادی هم بودند که دارای فضایل بودند و این مربوط به امتهای گذشته است، قبل از نزول قرآن کریم. البته در آنوقت اگر کسی تابع دین خود بود ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ بود و جزء اولیای الهی بود و بهشت برای او بود و مانند آن یا باید گفت که منظور، مؤمنین زمان خود انبیای سلف(علیهم السلام) هستند، قبل از نزول قرآن یا باید همین معنایی که معروف بین خیلی از اهل تفسیر است و خلاف ظاهر، این را قبول کرد که کسانی که از اهل کتاب، ایمان آوردند و این اوصاف را دارند ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند. آنگاه با آن شأن نزولی که از ابنعباس و دیگران نقل شده است هم هماهنگ است که آنها نقل کردند وقتی عبداللهبنسلام و دیگران ایمان آوردند، احبار و رهبان اهل کتاب گفتند که فقط اشرار ما و شرار ما اسلام آوردند. آیه نازل شد که اینها جزء اخیارند، جزء اشرار نیستند .
پرسش:...
پاسخ: اما خب بدون مجاز که نیست، نمیشود گفت که ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا یعنی کسانی که قبلاً اهل کتاب بودند؛ اما الآن دینشان عوض شد الآن جزء یهودیها نیستند، جزء اهل کتاب نیستند [بلکه] جزء مسلمیناند، بگوییم بعضی از اهل کتاب از صالحیناند و منظور از این اهل کتاب، همین مسلمین بالفعل باشد این خلاف ظاهر است.
تحقیق در مسئلهٴ مذکور
پرسش:...
پاسخ: این در بحث دیروز گذشت در آیهٴ 82 و 83 سورهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ ٭ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ در اینجا از بعضی از اهل کتاب در کمال تجلیل یاد میکند. میفرماید اینها کسانی هستند که وقتی آیات الهی بر پیامبر نازل شود به حقانیت این پی میبرند و اشک شوق از چشمانشان میریزد و میگویند این همان مطلبی است که ما به انتظارش به سر میبردیم و عرض میکنند خدایا! ما ایمان آوردیم، ما را با شاهدین محشور بکن و بنویس. گرچه این درباره مسیحیهایی است که اهل استکبار نیستند؛ اما بالأخره از اهل کتاب هستند، چه اینکه در ذیل همین آیه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ گروه زیادی از مسیحیین و یهودیین و اینها یاد شدهاند، اختصاصی به یهود ندارد. خب، اینها کسانیاند که وقتی پی به حقانیت دین بردند با اشک شوق میپذیرند و ایمان میآورند و عرض میکنند: ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ میشود گفت که منظور از این ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ یعنی از اهل کتاب، کسانی هستند که قائم به حقاند، وقتی حق را تشخیص دادند اشک شوق از چشمشان میریزد و ایمان میآورند وگرنه مشکل است که ما بگوییم کسانی در عصر قرآن با اینکه حجت بین آنها و بین خدا قرآن است نه آن شریعت منسوخ، اینها به همان شریعت منسوخ عمل بکنند و قرآن هم با این جلال از اینها یاد بکند که بگوید: ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: این احتمال دیگر امام رازی است که خب این هم خلاف ظاهر است، برای اینکه قرآن کریم اصطلاحش این است که مسلمین را در برابر اهل کتاب یاد میکند، گرچه ایشان خواستند استشهاد بکنند ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا﴾ و ثابت بکند که کتاب به معنای اعم است و همه فِرَق که به ادیان الهی معتقدند اهل کتاباند ؛ اما اصطلاح قرآن کریم این نیست که اهل کتاب را بر مسلمین هم اطلاق بکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، گفتند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ ﴿وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ یعنی اشک شوق میریزند، بعد میگویند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ یعنی «آمنا بالقرآن» وگرنه اینها مسیحی بودند که ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، منظور آن است که این گروه را شامل میشود یعنی این گروهی که حقبیناند و منصفاند اینها هستند که وقتی حقانیت قرآن را تشخیص دادند ایمان آوردند. آیهٴ 84 هم همین است که ﴿وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحینَ﴾ اینها تأیید میکند که قبلاً اهل کتاب بودند ولی فعلاً ایمان آوردند وگرنه بعید است که قرآن کریم کسانی را که به شریعت منسوخ عمل میکنند و آیات آن کتابشان را تلاوت میکنند و در آن آیات، جریان بشارت هم هست، اهل امر به معروفاند اهل نهی از منکرند، اهل آن کتاب هستند حقانیت پیغمبر در آن کتاب تثبیت شده است ولی به پیغمبر ایمان نیاورند و معذلک قرآن بفرماید که ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: الآن اینکه دارد ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ درباره اهل کتاب موجود است، نه اهل کتاب گذشته. میفرماید اینها اینچنیناند ﴿کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ سابقه بدی داشتند؛ اما در اینها آدمهای خوبی هم هستند ﴿کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ بودند؛ اما همهشان یکسان نیستند، یک عده هستند که ایمان میآورند و ایمان آوردند.
بی فایده بودن پناهنده شدن به غیر خدا
مطلب دیگر که مربوط به همان حبلالله و حبلالناس است این است که حبلالله به تنهایی کافی است؛ اما اگر کسی به غیر خدا پناه ببرد تا خدا نخواهد او پناه پیدا نمیکند، لذا حتماً با «واو» ذکر شده نه با «أو»، نظیر آنچه در موارد دیگر فرمود که بعضیها دنیا میخواهند و بعضی آخرت، آنهایی که آخرت میخواهند جزای اینها مشکور است، آنهایی که دنیا میخواهند اینچنین نیست که به خواسته خودشان برسند چه ما بخواهیم چه ما نخواهیم، بلکه به مقداری که ما بخواهیم و هر که را که ما اراده بکنیم ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ این در سورهٴ «اسراء» است؛ اینچنین نیست که هر کس دنیا بخواهد برسد، هر کس آخرت بخواهد ﴿فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ﴾ این به نحو موجبه کلیه؛ اما «و من اراد العاجله» به آن میرسد؟ نه، به نحو قضیه مهمله فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ آن هم ﴿لِمَنْ نُریدُ﴾ خیلیها هستند به سراغ دنیا میروند دنیا گیرشان نمیآید، خیلیها هستند به سراغ دنیا میروند و آنچه تلاش میکنند به او نمیرسند، بلکه به یک چیز خاصی میرسند، لذا دو تا قید ذکر شده است، فرمود هر اندازه که ما بخواهیم نه او بخواهد، هر کسی را که ما بخواهیم نه او بخواهد، اینچنین نیست که اگر کسی به سراغ دنیا رفته است یقیناً به آن برسد. درباره حبل منالله و حبل منالناس هم همینطور است؛ اگر کسی به بشر تکیه کرد زیر پوشش بشری رفت تا الله نخواهد او در امان نیست وگرنه خدا همان بشر را بر او مسلط میکند. خب، اوصافی که در این کریمه ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: ﴿أَعْمَالُهُمْ﴾ یعنی کسی برود کشاورزی بکند به اندازه کشاورزیاش ما بار میدهیم، اینچنین نیست که حالا کسی رفته کشاورزی بکند ما دیگر کارش را بار نکنیم؛ اما عملی که کرده عملش؛ اما نه کسی رفته به فکر دنیا افتاده نه اینکه کار کرده، الآن همین گروه نفاق که خود را فروختهاند به سراغ دنیا رفتند؛ اما خب، موفق نشدند خیلیها هستند اینچنیناند؛ اما کسی که نه حرث دنیا دارد، حرث دنیا کشاورزی دنیا، بذر دنیا، عمل برای دنیا دارد این فرمود: ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ نظام بر این است که حالا اگر کسی رفت به سراغ و صنعت کار، اینطور نیست که زمین مساعد نباشد یا اوضاع مساعد نباشد، نه این ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: اینها هم برای اینکه فخر میکردند به هم، آن قتل انبیا به وسیله پدرانشان و الآن هم دستشان برسد هماناند وگرنه اگر ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ هم باشد نه، اینطور نیستند. قرآن کریم خیلی از اعقاب اعمال نیاکانشان را اسناد میدهد، برای اینکه دست آنها برسد همان کار را انجام میدهند و فعلاً هم با کارهای نیاکانشان فخر میکنند.
بیان علامه طباطبائی(ره) در تفسیر ﴿لَیْسُوا سَوَاءً﴾
خب، ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ این ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ هنوز در تتمه جریان اهل کتاب است، نه مربوط به مشرکین و ملحدین، چون الآن جریان مشرکین و ملحدین هنوز فرا نرسیده. این مسئله اهل کتاب، هنوز به پایان نرسیده تا یک سر فصل جدیدی شروع بشود. به هر حال چه ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ ضلع قبلی و عِدل قبلیاش همانهایی باشد که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ چه ضلع دیگر همینهایی باشد که بعدها میآید ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ به هر حال «اُمّت قائمه» در مقابل «امت کافره» است و هر دو هم از اهل کتاب بودند.
تفاوت سرعت و عجله
﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ که ﴿یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ﴾ ﴿آنا﴾ را گفتند مثل إناء و معاء و امعاء است، چون دو، سه وجه برای آناء ذکر کردند که بر وزن «اَناء» است یا بر وزن «إناء» است بدون الف ممدوده که «آناء» جمع اوست یعنی اوقات ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که اینها شرح آن قیام به حق است ﴿وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ مطلبی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان دارند که همان بیان، در مجمعالبیان آمده است که فرق سرعت و عجله چیست و مقابل سرعت چیست و مقابل عجله چیست. ایشان دارند که سرعت در مقابل بطء است، عجله در مقابل تأنی است. سرعت ممدوح است و مقابلش مذموم، عجله مذموم است و مقابلش ممدوح . سرّ اینکه سرعت ممدوح است و عجله مذموم، آن است که سرعت تقدیم کاری است که تقدیمش رواست، نظیر ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ و امثالذلک ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ کاری که انسان باید انجام بدهد هر چه زودتر بهتر، نظیر نماز اول وقت این میشود سرعت؛ تقدیم چیزی که تقدیمش رواست؛ اما عجله تقدیم چیزی که تأخیرش رواست نه تقدیمش، لذا گفته شده است «العجلةُ مِن الشیطان» این چهار سخن که سرعت یکی و بطء دوتا، عجله سومی و تأنی چهارمی و هر کدام در مقابل دیگریند و کدام ممدوحاند و کدام مذموم این در تبیان مرحوم شیخ هست بعد در مجمع هم آمده ولی المیزان را ملاحظه فرمودید که ایشان هم یک بیان لطیفی دارند که معمولاً سرعت را از نظر ریشهیابی، وصف حرکت میدانند و عجله را وصف متحرک، حرکت متصف است به سرعت و بطء ولی متحرک، متصف است به عجله و تأنی. متحرک یا سراسیمه و دست پاچه است، میگویند عجله دارد یا با وقار حرکت را ادامه میدهد هر گامی را در جای خود برمیدارد میگویند تأنی دارد، تأنی و عجله وصف متحرک و سالک است، سرعت و بطء، وصف سیر و حرکت و سلوک؛ اما معنای مذمت و محمدت سرعت و عجله. آیا سرعت همه جا خوب است و عجله همه جا بد است یا نه؟ میفرمایند اینچنین نیست که اینها کاملاً رو در روی هم باشند، برای اینکه هم در قرآن و هم در تعبیرات روایی آمده است. در قرآن کریم دارد که موسای کلیم(سلام الله علیه) در آن مراسم میعاد، زودتر از دیگران به بارگاه پروردگار راه یافت عرض کرد: ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ من عجله کردم تا رضای تو را حاصل کنم و تو راضی و خوشنود بشوی، این عجله است که موسای کلیم به خود اسناد داد و درباره تعجیل صلات و تعجیل توبه هم این جمله معروف است که «عجلوا بالصلاة قبل الفوت و عجلوا بالتوبة قبل الموت» این تعجیل است. در اینگونه از موارد، تعجیل در حقیقت همان سرعت است که ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ ، ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ و مانند آن است.
منظور از سرعت و سبقت در خیرات
مطلب دیگر آن است که این سرعت در خیرات، به تعبیر ذات اقدس الهی است یعنی خدا میفرماید اینها در کار خیر سریعاند؛ چیزی را که خدا خیر میداند حق است، عدهای شتابزده عجله دارند در بعضی از کارهایی که به گمان آنها خیر است ولی در حالی که خیر نیست، آن را ظاهراً در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مشخص فرمود که فرمود یک عده هستند که ما به اینها مال و فرزند میدهیم، اینها خیال میکنند که این امدادهای ما به سود اینهاست و اینها در خیر، سریعاً گام برمیدارند، اینچنین نیست. آن خیری که با سرعت در او گام برمیدارند چیز دیگر است سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ 55 به بعد ﴿أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ﴾ این سرعت در خیر نیست، بلکه سرعت در خیر این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ ٭ وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ پس خیر و سرعت در خیر و مسارعه در خیر در این آیه مشخص شدند، اگر در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ باید برابر همین آیات سورهٴ «مؤمنون» باشد که اصل کلی را مشخص کرده است، فرمود این گروه هستند که از آیهٴ 57 تا 61 اوصاف آنها در سورهٴ «مؤمنون» یاد شده است، فرمود: ﴿أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ البته سبقت غیر از سرعت است انسان در راه مستقیم، سریع حرکت میکند و در این راه هم هیچ جا برای تصادف و تزاحم نیست؛ نه خودش آسیب میبیند نه به دیگران صدمهای وارد میکند، لذا گذشته از اینکه سرعت، ممدوح است سبقت، هم ممدوح است که شما نه تنها تند، این راه خیر را طی کنید، بلکه سعی کنید از دیگران جلوتر بروید [و] این سرعت، به سبقت برسد. این سبقت مثلاً اگر کسی تواضعی دارد شما متواضعتر باشید، اگر کسی قانع است شما قانعتر باشید، میبینید هیچ زحمتی در کار نیست، اگر کسی پرهیزکار است شما متقیتر باشید، اگر کسی عادل است شما اعدل باشید، میبینید هر چه انسان تندتر برود راه بازتر میشود، اینچنین نیست که صدمهای و آسیبی به کسی برسد، لذا فرمود که بعد از سرعت، سبقت بگیرید [و] مسابقه بدهید تا سابق مشخص بشود و شما بکوشید که سابق باشید و سابقین را هم قرآن کریم با جلال از اینها اسم میبرد. خب، پس این گروه اهل کتاب که ایمان آوردند کسانیاند که ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ آنگاه روشن میشود که ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
محروم نشدن مؤمن از پاداش اعمال خیر
هر کار خیری هم که انجام دادهاند از پاداش خیرش محروم نخواهند بود ﴿وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ ذات اقدس الهی نسبت به کارهای خیر اینها کفران نمیورزد. درباره اعمال خیر دیگران، خدا گاهی وصف ثبوتی خود را ذکر میکند، میفرماید که ﴿وَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ یا میفرماید: ﴿سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ و مانند آن یا گاهی وصف سلبی خود را ذکر میکند میفرماید خدا کفران نمیکند این ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ که دو تا مفعول گرفته یعنی آنها مکفور نیستند یعنی خدا، کفران نعمت نمیکند یعنی خدا شکور است. درباره مؤمنین که فرمود اگر کسی ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ یا در موارد دیگر فرمود که ﴿فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ بالصراحه به وصف ثبوتی حق استناد شد؛ اما در این کریمه به وصف سلبی حق استناد شده است، فرمود ذات اقدس الهی کفران نعمت نخواهد کرد و کفر، درباره اینگونه از موارد همان ستر و منع است ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ یعنی «فلن یحرموه» اینها محروم نخواهند بود از آن عمل خیری که انجام دادند ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ چرا چون ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ اگر کار خیری بخواهد مشکور نشود و شخص از او محروم بشود یا برای آن است که آن مبدأ کیفر و مجازات و پاداش، عالم به این مطلب نیست یا قادر نیست ولی چون ذات اقدس الهی از خود به عنوان الله یاد کرده است که الله، همه صفات را دارد و درباره خصوص این مطلب هم ﴿علیمٌ﴾ را یادآور شد، پس چیزی از پوشش قدرت و علم حق مستور نیست، لذا ذات اقدس الهی کفران نعمت نخواهد کرد [و] هر کسی کار خیری انجام بدهد به پاداشش میرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
مشخّص شدن اسم و خبر ﴿لَیْسُوا﴾ در آیه کریمه
بىفایده بودن پناهنده شدن به غیر خدا
محروم نشدن مؤمن از پاداش اعمال خیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ﴿113﴾ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ﴿114﴾ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ ﴿115﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئًا وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿116﴾
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد از اینکه فرمود اهل کتاب مخصوصاً یهود یا درباره خصوص یهود آمده است که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ و استدلال هم فرمود که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ فرمود همه اهل کتاب مساوی نیستند، برای اینکه گروهی از اینها دارای این صفات برجسته هشتگانهاند؛ قیام به حق دارند، قیام به طاعت دارند که از اینها به عنوان امت قائمه یاد میشود. آیات الهی را تلاوت میکنند در دلهای شب ﴿وَ هُمْ یَسْجُدُونَ﴾ یعنی «و هم یصلّون»، نه اینکه در حال سجده، آیات را تلاوت میکنند. منظور از این سجود، همان نماز است ظاهراً. بعد ایمان به مبدأ و معاد دارند، امر به معروف دارند، نهی از منکر دارند و نه تنها کارهای خیر دیگر را انجام میدهند، بلکه سرعت میورزند در انجام کارهای خیر دیگر، لذا فرمود: ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
مشخص شدن اسم و خبر ﴿لَیْسُوا﴾ در آیهٴ کریمه
چند بحث اینجا هست که بعضی از آن بحثها به عرض رسید و بعضی مانده است. یکی از آن بحثها این است که این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ چون قبلاً سخن اهل کتاب به میان آمده نام آنها به میان آمده و مذمت شدند، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ که خود این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ جملهای است که اسم و خبر را به همراه دارد ﴿اُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ دیگر اسم «لیس» نیست، نظیر آنچه در سورهٴ «مائده» آمده ﴿ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ﴾ که این ﴿کثیرٌ﴾ بعد از ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ آمده است، با اینکه ﴿عَمُوا وَ صَمُّوا﴾ خود ضمیر جمع دارد، این از آن باب نیست. این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ خودش اسم و خبر را به همراه دارد، آنگاه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ خبر مقدم ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ مبتدای موخر.
تبیین اقوال مختلف در تطبیق اوصاف قرآن بر اهل کتابِ مسلمان شده
مطلب دوم آن است که ظاهر این آیه این است که همه اهل کتاب یکسان نیستند، بعضی از اهل کتاباند که کافرند و قاتلاند و عاصیاند و متعدی و معتدی و بعضیشان مؤمناند و آمر به معروف و ناهی از منکر و صالح. مشکلی که در بین هست این است که این اوصاف عظیمی که برای اهل کتاب ذکر شد اینها با حفظ اهل کتاب بودن، دارای این اوصافاند یا نه، کسانی که از اهل کتاب ایمان آوردند دارای این اوصافاند. آنهایی که از اهل کتاب ایمان آوردند دیگر عنوان اهل کتاب بر اینها صادق نیست، چون «انقضی عنه المبدأ» و دارای این اوصاف و فضایل هستند؛ اما نمیشود گفت که بعضی از اهل کتاب ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند، چون بعضی از کسانی که قبلاً از اهل کتاب بودند و فعلاً مسلماناند، اینها جزء صالحیناند و اگر بگوییم با حفظ اهل کتاب، با حفظ این عنوان ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند این مشکل است، برای اینکه قرآن کریم در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش گذشت به کسانی که حق برای آنها روشن شد بعد از نزول قرآن کریم، حقانیت دین را، قرآن را نپذیرفتند از آنها با بدی یاد کرده است و آنها را اهل نجات ندانست و در همان زمینه هم فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ٭ کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ گرچه اسلام در اصطلاح قرآن کریم غیر از اسلام در اصطلاح رایج ماست ولی لسان آیه این است که اینهایی که حق برایشان روشن شده است و قبلاً زمینه نزول وحی و قرآن را قبول کردند ولی بعد از آمدن قرآن و رسول خدا انکار کردند و نپذیرفتند، در این زمینه میفرماید که ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ چون اسلام در عصر موسی و عیسی(علیهم السلام) همان دین بود و اسلام در عصر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین دین است ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ بعد فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ آنگاه چگونه میتوان گفت اینها با اینکه اهل کتاباند و با اینکه به کتاب خودشان آگاهاند و ایمان دارند و آن آیات کتاب را ﴿آناءَ اللَّیْلِ﴾ تلاوت میکنند و اهل نمازند و در آن کتاب، جریان رسالت حق تبشیر شده است، معذلک ﴿یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ﴾ ولی رسالت رسول خدا را نمیپذیرند، معذلک ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند، این بسیار بعید است. آنوقت امر، دائر است بین دو تا خلاف ظاهر: یکی اینکه ما بگوییم منظور از این ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ این است که اهل کتابی که قبلاً اهل کتاب بودند ولی فعلاً اسلام آوردند اینها دارای این اوصاف برجستهاند این خلاف ظاهر است یا بگوییم نه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ این ظاهر را حفظ بکنیم یعنی بعضی از کسانی که الآن هم از اهل کتاباند، دارای این اوصافاند، این خلاف ظاهرش بیشتر است، برای اینکه در بخشهای دیگر قرآن و در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که جریان رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت روشن، در کتابهای آسمانی آمده و اینهایی که اهل تلاوتاند، جریان رسالت رسول خدا را در کتاب آسمانیشان به طور وضوح یافتند. اگر این گروه، جریان رسالت حق را به طور وضوح یافتند بعد از آمدن قرآن نپذیرفتند، دیگر مشمول ﴿أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ نخواهند بود، باید دست از یکی از این دو ظاهرها برداشت.
اطلاق نام مسلمان بمعنی عام بر کسانی که اصول کلی کتب آسمانی را پذیرفتهاند
مطلب دیگر آن است که ما حالا از کدام ظاهر صرفنظر بکنیم؟ در قرآن کریم فرمود اگر اینها دست از آن فساد و عناد بردارند و این خطوط و اصول مشترک بین قرآن و تورات و انجیل، تن در دهند اینها جزء مسلمیناند، نه مسلمین به اصطلاح ما، بلکه مسلمین به اصطلاح قرآناند. قبلاً در همین سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 64 اینچنین بحث شد که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ﴾؛ فرمود اینها اصول مشترکی است که همه ادیان آسمانی این را آوردند، شما هم به اهل کتاب بگویید به این اصول مشترک پایبند باشند ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ اگر آنها این اصول مشترک را نپذیرفتند، درباره عیسی ابناللهی شدند، درباره عزیر ابناللهی شدند و قائل به تثلیث و مانند آن شدند اگر نپذیرفتند، بگویید که ﴿اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ یعنی ما میپذیریم این اصول را، حالا اگر پذیرفتند چه؟ دست از تثلیث برداشتند، دست از ابنالله بودن عزیر برداشتند، آن ﴿أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ﴾ را پذیرفتند ﴿وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا﴾ را قبول کردند ﴿وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا﴾ را تصدیق کردند، میشوند مسلم به لسان قرآن، گرچه مسلم به اصطلاح عرف نیستند، چون فرمود: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ﴾ حالا «فان لم یتلوا» اگر اعراض نکردند و پذیرفتند خب، با هم همه میشویم مسلم یعنی مسلم به لسان قرآن، این تأیید میکند که اگر آنها این خطوط کلی را پذیرفتند، شایستهاند.
عدم تطبیق ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بر اهل کتاب غیر مسلمان
اما کلمه ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ای که دارد. این صالحین، در ردیف انبیا و صدیقین و شهدایند که فرمود: ﴿فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا﴾ و صالحین مقامی دارند که خیلی از انبیا، توقعشان و تقاضایشان این است که در آخرت از صالحین به شمار بیایند، درباره خلیل الله(سلام الله علیه) آمد ﴿وَ إِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ﴾ و صالحین بالاتر از ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است که در بحثهای قبل هم گذشت، چون ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ فقط صلاح در مقام عمل را نشان میدهد؛ اما صالحین بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است یعنی به جایی رسیدند که در مقام گوهر ذات دیگر صالحاند، دیگر احتمال اینکه از آن به بعد منحرف بشوند نیست؛ اما کسانی که جزء ﴿َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند، احتمال انحرافشان هست که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ اما صالحین که گوهر ذاتشان صالح و شایسته است دیگر دست به تباهی دراز نمیکنند، این برجستگی که قرآن کریم بعد از ذکر اوصاف ثمانیه برای اینها ذکر کرد، فرمود: ﴿و أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ این نمیسازد به اینکه اینها در زمان نزول قرآن که حجت بالفعل، قرآن است اینها بر همان دین و شریعت منسوخ بمانند و معذلک ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ باشند. لذا احد الامرین را باید ملتزم شد، گرچه خلاف ظاهر است یا باید گفت که این آیه، ناظر به جریان گذشته است که در گذشته همه اهل کتاب اینچنین نبودند که ﴿یَکْفُرُونَ بِاللّهِ﴾ بلکه بعضی از آنها دارای آن رذایل بودند، در مقابلشان افرادی هم بودند که دارای فضایل بودند و این مربوط به امتهای گذشته است، قبل از نزول قرآن کریم. البته در آنوقت اگر کسی تابع دین خود بود ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ بود و جزء اولیای الهی بود و بهشت برای او بود و مانند آن یا باید گفت که منظور، مؤمنین زمان خود انبیای سلف(علیهم السلام) هستند، قبل از نزول قرآن یا باید همین معنایی که معروف بین خیلی از اهل تفسیر است و خلاف ظاهر، این را قبول کرد که کسانی که از اهل کتاب، ایمان آوردند و این اوصاف را دارند ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند. آنگاه با آن شأن نزولی که از ابنعباس و دیگران نقل شده است هم هماهنگ است که آنها نقل کردند وقتی عبداللهبنسلام و دیگران ایمان آوردند، احبار و رهبان اهل کتاب گفتند که فقط اشرار ما و شرار ما اسلام آوردند. آیه نازل شد که اینها جزء اخیارند، جزء اشرار نیستند .
پرسش:...
پاسخ: اما خب بدون مجاز که نیست، نمیشود گفت که ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا یعنی کسانی که قبلاً اهل کتاب بودند؛ اما الآن دینشان عوض شد الآن جزء یهودیها نیستند، جزء اهل کتاب نیستند [بلکه] جزء مسلمیناند، بگوییم بعضی از اهل کتاب از صالحیناند و منظور از این اهل کتاب، همین مسلمین بالفعل باشد این خلاف ظاهر است.
تحقیق در مسئلهٴ مذکور
پرسش:...
پاسخ: این در بحث دیروز گذشت در آیهٴ 82 و 83 سورهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ ٭ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ در اینجا از بعضی از اهل کتاب در کمال تجلیل یاد میکند. میفرماید اینها کسانی هستند که وقتی آیات الهی بر پیامبر نازل شود به حقانیت این پی میبرند و اشک شوق از چشمانشان میریزد و میگویند این همان مطلبی است که ما به انتظارش به سر میبردیم و عرض میکنند خدایا! ما ایمان آوردیم، ما را با شاهدین محشور بکن و بنویس. گرچه این درباره مسیحیهایی است که اهل استکبار نیستند؛ اما بالأخره از اهل کتاب هستند، چه اینکه در ذیل همین آیه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ گروه زیادی از مسیحیین و یهودیین و اینها یاد شدهاند، اختصاصی به یهود ندارد. خب، اینها کسانیاند که وقتی پی به حقانیت دین بردند با اشک شوق میپذیرند و ایمان میآورند و عرض میکنند: ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ میشود گفت که منظور از این ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ یعنی از اهل کتاب، کسانی هستند که قائم به حقاند، وقتی حق را تشخیص دادند اشک شوق از چشمشان میریزد و ایمان میآورند وگرنه مشکل است که ما بگوییم کسانی در عصر قرآن با اینکه حجت بین آنها و بین خدا قرآن است نه آن شریعت منسوخ، اینها به همان شریعت منسوخ عمل بکنند و قرآن هم با این جلال از اینها یاد بکند که بگوید: ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: این احتمال دیگر امام رازی است که خب این هم خلاف ظاهر است، برای اینکه قرآن کریم اصطلاحش این است که مسلمین را در برابر اهل کتاب یاد میکند، گرچه ایشان خواستند استشهاد بکنند ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا﴾ و ثابت بکند که کتاب به معنای اعم است و همه فِرَق که به ادیان الهی معتقدند اهل کتاباند ؛ اما اصطلاح قرآن کریم این نیست که اهل کتاب را بر مسلمین هم اطلاق بکند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، گفتند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ ﴿وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ یعنی اشک شوق میریزند، بعد میگویند: ﴿رَبَّنا آمَنّا﴾ یعنی «آمنا بالقرآن» وگرنه اینها مسیحی بودند که ﴿رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، منظور آن است که این گروه را شامل میشود یعنی این گروهی که حقبیناند و منصفاند اینها هستند که وقتی حقانیت قرآن را تشخیص دادند ایمان آوردند. آیهٴ 84 هم همین است که ﴿وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحینَ﴾ اینها تأیید میکند که قبلاً اهل کتاب بودند ولی فعلاً ایمان آوردند وگرنه بعید است که قرآن کریم کسانی را که به شریعت منسوخ عمل میکنند و آیات آن کتابشان را تلاوت میکنند و در آن آیات، جریان بشارت هم هست، اهل امر به معروفاند اهل نهی از منکرند، اهل آن کتاب هستند حقانیت پیغمبر در آن کتاب تثبیت شده است ولی به پیغمبر ایمان نیاورند و معذلک قرآن بفرماید که ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: الآن اینکه دارد ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ درباره اهل کتاب موجود است، نه اهل کتاب گذشته. میفرماید اینها اینچنیناند ﴿کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ سابقه بدی داشتند؛ اما در اینها آدمهای خوبی هم هستند ﴿کانُوا یَکْفُرُونَ﴾ بودند؛ اما همهشان یکسان نیستند، یک عده هستند که ایمان میآورند و ایمان آوردند.
بی فایده بودن پناهنده شدن به غیر خدا
مطلب دیگر که مربوط به همان حبلالله و حبلالناس است این است که حبلالله به تنهایی کافی است؛ اما اگر کسی به غیر خدا پناه ببرد تا خدا نخواهد او پناه پیدا نمیکند، لذا حتماً با «واو» ذکر شده نه با «أو»، نظیر آنچه در موارد دیگر فرمود که بعضیها دنیا میخواهند و بعضی آخرت، آنهایی که آخرت میخواهند جزای اینها مشکور است، آنهایی که دنیا میخواهند اینچنین نیست که به خواسته خودشان برسند چه ما بخواهیم چه ما نخواهیم، بلکه به مقداری که ما بخواهیم و هر که را که ما اراده بکنیم ﴿عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ﴾ این در سورهٴ «اسراء» است؛ اینچنین نیست که هر کس دنیا بخواهد برسد، هر کس آخرت بخواهد ﴿فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ﴾ این به نحو موجبه کلیه؛ اما «و من اراد العاجله» به آن میرسد؟ نه، به نحو قضیه مهمله فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ آن هم ﴿لِمَنْ نُریدُ﴾ خیلیها هستند به سراغ دنیا میروند دنیا گیرشان نمیآید، خیلیها هستند به سراغ دنیا میروند و آنچه تلاش میکنند به او نمیرسند، بلکه به یک چیز خاصی میرسند، لذا دو تا قید ذکر شده است، فرمود هر اندازه که ما بخواهیم نه او بخواهد، هر کسی را که ما بخواهیم نه او بخواهد، اینچنین نیست که اگر کسی به سراغ دنیا رفته است یقیناً به آن برسد. درباره حبل منالله و حبل منالناس هم همینطور است؛ اگر کسی به بشر تکیه کرد زیر پوشش بشری رفت تا الله نخواهد او در امان نیست وگرنه خدا همان بشر را بر او مسلط میکند. خب، اوصافی که در این کریمه ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: ﴿أَعْمَالُهُمْ﴾ یعنی کسی برود کشاورزی بکند به اندازه کشاورزیاش ما بار میدهیم، اینچنین نیست که حالا کسی رفته کشاورزی بکند ما دیگر کارش را بار نکنیم؛ اما عملی که کرده عملش؛ اما نه کسی رفته به فکر دنیا افتاده نه اینکه کار کرده، الآن همین گروه نفاق که خود را فروختهاند به سراغ دنیا رفتند؛ اما خب، موفق نشدند خیلیها هستند اینچنیناند؛ اما کسی که نه حرث دنیا دارد، حرث دنیا کشاورزی دنیا، بذر دنیا، عمل برای دنیا دارد این فرمود: ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ نظام بر این است که حالا اگر کسی رفت به سراغ و صنعت کار، اینطور نیست که زمین مساعد نباشد یا اوضاع مساعد نباشد، نه این ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: اینها هم برای اینکه فخر میکردند به هم، آن قتل انبیا به وسیله پدرانشان و الآن هم دستشان برسد هماناند وگرنه اگر ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ هم باشد نه، اینطور نیستند. قرآن کریم خیلی از اعقاب اعمال نیاکانشان را اسناد میدهد، برای اینکه دست آنها برسد همان کار را انجام میدهند و فعلاً هم با کارهای نیاکانشان فخر میکنند.
بیان علامه طباطبائی(ره) در تفسیر ﴿لَیْسُوا سَوَاءً﴾
خب، ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ این ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ هنوز در تتمه جریان اهل کتاب است، نه مربوط به مشرکین و ملحدین، چون الآن جریان مشرکین و ملحدین هنوز فرا نرسیده. این مسئله اهل کتاب، هنوز به پایان نرسیده تا یک سر فصل جدیدی شروع بشود. به هر حال چه ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ ضلع قبلی و عِدل قبلیاش همانهایی باشد که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ چه ضلع دیگر همینهایی باشد که بعدها میآید ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ به هر حال «اُمّت قائمه» در مقابل «امت کافره» است و هر دو هم از اهل کتاب بودند.
تفاوت سرعت و عجله
﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ که ﴿یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ﴾ ﴿آنا﴾ را گفتند مثل إناء و معاء و امعاء است، چون دو، سه وجه برای آناء ذکر کردند که بر وزن «اَناء» است یا بر وزن «إناء» است بدون الف ممدوده که «آناء» جمع اوست یعنی اوقات ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که اینها شرح آن قیام به حق است ﴿وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ مطلبی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان دارند که همان بیان، در مجمعالبیان آمده است که فرق سرعت و عجله چیست و مقابل سرعت چیست و مقابل عجله چیست. ایشان دارند که سرعت در مقابل بطء است، عجله در مقابل تأنی است. سرعت ممدوح است و مقابلش مذموم، عجله مذموم است و مقابلش ممدوح . سرّ اینکه سرعت ممدوح است و عجله مذموم، آن است که سرعت تقدیم کاری است که تقدیمش رواست، نظیر ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ و امثالذلک ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ کاری که انسان باید انجام بدهد هر چه زودتر بهتر، نظیر نماز اول وقت این میشود سرعت؛ تقدیم چیزی که تقدیمش رواست؛ اما عجله تقدیم چیزی که تأخیرش رواست نه تقدیمش، لذا گفته شده است «العجلةُ مِن الشیطان» این چهار سخن که سرعت یکی و بطء دوتا، عجله سومی و تأنی چهارمی و هر کدام در مقابل دیگریند و کدام ممدوحاند و کدام مذموم این در تبیان مرحوم شیخ هست بعد در مجمع هم آمده ولی المیزان را ملاحظه فرمودید که ایشان هم یک بیان لطیفی دارند که معمولاً سرعت را از نظر ریشهیابی، وصف حرکت میدانند و عجله را وصف متحرک، حرکت متصف است به سرعت و بطء ولی متحرک، متصف است به عجله و تأنی. متحرک یا سراسیمه و دست پاچه است، میگویند عجله دارد یا با وقار حرکت را ادامه میدهد هر گامی را در جای خود برمیدارد میگویند تأنی دارد، تأنی و عجله وصف متحرک و سالک است، سرعت و بطء، وصف سیر و حرکت و سلوک؛ اما معنای مذمت و محمدت سرعت و عجله. آیا سرعت همه جا خوب است و عجله همه جا بد است یا نه؟ میفرمایند اینچنین نیست که اینها کاملاً رو در روی هم باشند، برای اینکه هم در قرآن و هم در تعبیرات روایی آمده است. در قرآن کریم دارد که موسای کلیم(سلام الله علیه) در آن مراسم میعاد، زودتر از دیگران به بارگاه پروردگار راه یافت عرض کرد: ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ من عجله کردم تا رضای تو را حاصل کنم و تو راضی و خوشنود بشوی، این عجله است که موسای کلیم به خود اسناد داد و درباره تعجیل صلات و تعجیل توبه هم این جمله معروف است که «عجلوا بالصلاة قبل الفوت و عجلوا بالتوبة قبل الموت» این تعجیل است. در اینگونه از موارد، تعجیل در حقیقت همان سرعت است که ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ ، ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ و مانند آن است.
منظور از سرعت و سبقت در خیرات
مطلب دیگر آن است که این سرعت در خیرات، به تعبیر ذات اقدس الهی است یعنی خدا میفرماید اینها در کار خیر سریعاند؛ چیزی را که خدا خیر میداند حق است، عدهای شتابزده عجله دارند در بعضی از کارهایی که به گمان آنها خیر است ولی در حالی که خیر نیست، آن را ظاهراً در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مشخص فرمود که فرمود یک عده هستند که ما به اینها مال و فرزند میدهیم، اینها خیال میکنند که این امدادهای ما به سود اینهاست و اینها در خیر، سریعاً گام برمیدارند، اینچنین نیست. آن خیری که با سرعت در او گام برمیدارند چیز دیگر است سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ 55 به بعد ﴿أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ ٭ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ﴾ این سرعت در خیر نیست، بلکه سرعت در خیر این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ ٭ وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ پس خیر و سرعت در خیر و مسارعه در خیر در این آیه مشخص شدند، اگر در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ باید برابر همین آیات سورهٴ «مؤمنون» باشد که اصل کلی را مشخص کرده است، فرمود این گروه هستند که از آیهٴ 57 تا 61 اوصاف آنها در سورهٴ «مؤمنون» یاد شده است، فرمود: ﴿أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ﴾ البته سبقت غیر از سرعت است انسان در راه مستقیم، سریع حرکت میکند و در این راه هم هیچ جا برای تصادف و تزاحم نیست؛ نه خودش آسیب میبیند نه به دیگران صدمهای وارد میکند، لذا گذشته از اینکه سرعت، ممدوح است سبقت، هم ممدوح است که شما نه تنها تند، این راه خیر را طی کنید، بلکه سعی کنید از دیگران جلوتر بروید [و] این سرعت، به سبقت برسد. این سبقت مثلاً اگر کسی تواضعی دارد شما متواضعتر باشید، اگر کسی قانع است شما قانعتر باشید، میبینید هیچ زحمتی در کار نیست، اگر کسی پرهیزکار است شما متقیتر باشید، اگر کسی عادل است شما اعدل باشید، میبینید هر چه انسان تندتر برود راه بازتر میشود، اینچنین نیست که صدمهای و آسیبی به کسی برسد، لذا فرمود که بعد از سرعت، سبقت بگیرید [و] مسابقه بدهید تا سابق مشخص بشود و شما بکوشید که سابق باشید و سابقین را هم قرآن کریم با جلال از اینها اسم میبرد. خب، پس این گروه اهل کتاب که ایمان آوردند کسانیاند که ﴿یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ﴾ آنگاه روشن میشود که ﴿وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾.
محروم نشدن مؤمن از پاداش اعمال خیر
هر کار خیری هم که انجام دادهاند از پاداش خیرش محروم نخواهند بود ﴿وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ ذات اقدس الهی نسبت به کارهای خیر اینها کفران نمیورزد. درباره اعمال خیر دیگران، خدا گاهی وصف ثبوتی خود را ذکر میکند، میفرماید که ﴿وَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ یا میفرماید: ﴿سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ و مانند آن یا گاهی وصف سلبی خود را ذکر میکند میفرماید خدا کفران نمیکند این ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ که دو تا مفعول گرفته یعنی آنها مکفور نیستند یعنی خدا، کفران نعمت نمیکند یعنی خدا شکور است. درباره مؤمنین که فرمود اگر کسی ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ یا در موارد دیگر فرمود که ﴿فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ بالصراحه به وصف ثبوتی حق استناد شد؛ اما در این کریمه به وصف سلبی حق استناد شده است، فرمود ذات اقدس الهی کفران نعمت نخواهد کرد و کفر، درباره اینگونه از موارد همان ستر و منع است ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ یعنی «فلن یحرموه» اینها محروم نخواهند بود از آن عمل خیری که انجام دادند ﴿فَلَنْ یُکْفَرُوهُ﴾ چرا چون ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ﴾ اگر کار خیری بخواهد مشکور نشود و شخص از او محروم بشود یا برای آن است که آن مبدأ کیفر و مجازات و پاداش، عالم به این مطلب نیست یا قادر نیست ولی چون ذات اقدس الهی از خود به عنوان الله یاد کرده است که الله، همه صفات را دارد و درباره خصوص این مطلب هم ﴿علیمٌ﴾ را یادآور شد، پس چیزی از پوشش قدرت و علم حق مستور نیست، لذا ذات اقدس الهی کفران نعمت نخواهد کرد [و] هر کسی کار خیری انجام بدهد به پاداشش میرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است