display result search
منو
تفسیر آیه 110 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیه 110 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 110 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

قیام امتهای دیگر در امر به معروف ضعیف‌تر از قیام مسلمانان
برتری امت اسلامی از یهودیان در اطاعت کردن پیامبران خود
الگو قرار دادن حواریون برای حمایت از دین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُون َ ﴿110﴾

تبیین خیرِ نسبی در آیهٴ ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾
اینکه فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ گذشته از آن کمال نفسی، خیر نسبی را هم تفهیم می‌کند، بر خلاف آیه معروف ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ که آن فقط ناظر به کمال نفسی است. در روایات، افراد به دو گونه معرفی شدند: یکی کمالهایی که بین آنها و بین خداست و یکی کمالهایی که در اثر نفع به مردم نصیبشان می‌شود، اینکه دارد بهترین انسانها کسانی‌اند که «انفع الناس للناس» باشند از همین قبیل است، این ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ یعنی سودمندترین امت، برای جامعه همان امتی است که امر معروف و نهی از منکر و ایمان به الله را احیا کرده باشد. بر این اساس این کلمه ﴿لِلنّاسِ﴾ خواه متعلق به ﴿اُخْرِجَتْ﴾ باشد خواه متعلق به ﴿کُنْتُمْ﴾ باشد برای بیان این نفع مردمی بودن است، پس یک وقت می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ آن ناظر به کمال نفسی است، گرچه اتقا بودن لازمه‌اش هم آن است که آمر به معروف و ناهی از منکر باشد و یک وقت می‌فرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ یعنی بهترین امت، برای مردم شمایید. نظیر آنچه درباره کعبه گفته شد که ﴿جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا﴾ یا درباره قرآن کریم گفته شد که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ و مانند آن، آنچه به حال مردم نافع است قرآن است، کعبه است و امر به معروف.

بررسی استدلال فخررازی به وسیله آیهٴ محل بحث بر حجیت اجماع
مطلب دیگر آن است که امام رازی دو تا برهان اقامه کرد و دو تا وجه ذکر کرد برای اینکه اجماع حجت است. یکی در بحث دیروز گذشت که ناتمام بود ؛ یکی هم بحث امروز مطرح می‌شود که آن هم ناتمام است و آن این است که گفت چون ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این الف و لامش، الف و لام استغراق است پس شما به همه معروفها امر می‌کنید تا احیا شوند [و] از همه منکرها نهی می‌کنید تا ترک شود، قهراً همه معروفها انجام می‌شود و همه منکرها ترک می‌شود. اگر امتی همه معروفها را انجام داد و همه منکرها را ترک کرد [و] بر امری اتفاق کرد آن اتفاق می‌شود حجت ، براساس این مقدمات، اجماع را حجت دانست: در حالی که اگر بر فرض هم این الف لام، الف لام استغراق باشد که شما به همه معروفها امر کنید و از همه منکرها نهی کنید و آمرین به معروف و ناهین عن المنکر هم به این قدرت، توفیق پیدا کنند و همه را امر به معروف کنند و همه هم به معروف عمل کنند و از منکر دست بردارند معنایش این نیست که اینها اشتباه هم نمی‌کنند، حالا اگر امتی رأیی را اظهار کرد مطلبی را ارائه داد از کجا مطابق با واقع است. معنای اینکه امر به معروف و نهی از منکر بکنید این است چیزی که برای شما مسلّم است که معصیت است نهی کنید چیزی که مسلّم است واجب است امر کنید و مانند آن. حالا در یک مطلب دینی که تازه، امت فکر کرده به اینجا رسیده آیا درست است یا نادرست و آیا مطابق حق است یا اشتباه کرده، او را ما از کجا تشخیص بدهیم. بنابراین نظر مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) که فرمود صیانت حرف مجمعین در اثر دخول حرف معصوم است و کسانی که با معصومین رابطه ندارند اجماع آنها حجت نیست، حرفی است حق. بنابراین اگر هم همه مردم، امر به معروف و نهی از منکر بکنند اینها را که معصوم نمی‌کند که، که اشتباه هم نمی‌کنند. حالا بر فرض خود آمرین به معروف و ناهین از منکر هم گاهی ممکن است اشتباه بکنند [و] چیزی را بد تشخیص بدهند، معروف تشخیص ندهند یا منکری را منکر تشخیص ندهند.

قیام امتهای دیگر در امر به معروف ضعیف‌تر از قیام مسلمانان
مطلب دیگر آن است که این ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ ناظر به این نیست که هیچ امتی این فضیلت را نداشت فقط شما به این فضیلت متنعم‌اید، این‌طور نیست برای اینکه آیاتی که در سور دیگر و در همین سورهٴ «آل‌عمران» هست که بعضی از اقوام گذشته هم امر به معروف و نهی از منکر داشتند بعضی از پیروان اهل کتاب هم پیروان کلیم و مسیح(علیهم السلام) هم همین‌طور بودند که ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ و همچنین ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که سه، چهار آیه بعد از همین آیهٴ محلّ بحث است. اینکه فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ برای آن است که گرچه آنها امر به معروف و نهی از منکر داشتند؛ اما همه آنها به این وظیفه قیام نمی‌کردند و قیام آنها هم به این شدت نبود. آنچه المنار در رد جناب امام رازی گفته است که اهل کتاب آنها هم در جنگهای صلیبی و غیر صلیبی خشونت داشتند، جهاد داشتند، کشتار بیرحمانه داشتند [و] دعوت به دین داشتند و مانند آن، این درست است فی‌الجمله؛ اما نباید کارهایی که یهودیها و مسیحیها در طی تاریخ و طول تاریخ انجام دادند این را به حساب یهودیت و مسیحیت آورد. معیار آن است که آنهایی که همراهان و هسته‌های اصلی یهودیت بودند آنها با موسای کلیم چه کردند و آنهایی که هسته‌های اصلی اسلام بودند در خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه کردند و این الگو باشد برای سایر افراد.

برتری امت اسلامی از یهودیان در اطاعت کردن پیامبران خود
قرآن کریم وقتی جریان پیروان موسای کلیم را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 24 شرح می‌دهد، می‌فرماید که اینها به موسای کلیم گفتند: ﴿إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾؛ صریحاً در جریان جهاد و دفاع که نوبت به اینها رسید، گفتند ما همین جا می‌نشینیم تو و پروردگارتان بروید و این جنگ را فیصله بدهید، وقتی بیت‌المقدس را فتح کردید ما هم سرزمین ارض مقدس می‌شویم. موسای کلیم به اینها فرمود که این ارض مقدسی که ﴿کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ﴾ گفتند تو و خدا بروید این سرزمین را فتح کنید، ما همین جا می‌نشینیم و منتظر شنیدن خبر فتح‌ایم، پس پیروان موسای کلیم حرفشان این بود. ولی در پایان سورهٴ «فتح» از پیروان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که یاد می‌کند بعد از اینکه نام مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را می‌برد، می‌فرماید: ﴿وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾خب بین این منطق با آن منطق، خیلی فرق است. آنها به پیغمبرشان می‌گفتند: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ اینها کسانی هستند که ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ لذا قرآن کریم به اینها خطاب می‌کند که ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ دیگر حرف یهودیها را نمی‌زنید که به پیامبرشان بگویید ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ بلکه می‌گویید «اذهب نحن معک» شعار مسلمین در صدر اسلام همین‌طور بود که «نقاتل معک ، نموت معک» و مانند آن. در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) به اصحابش خطاب می‌کند، می‌فرماید اگر ما در صدر اسلام راهی که شما طی می‌کنید طی می‌کردیم اثری از دین باقی نمی‌ماند: «لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ» قریب این مضمون «مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِیمانِ عُودٌ» اگر ما هم مثل شما مسامحه‌کار بودیم، هرگز ستون دین استوار نمی‌شد و درخت دین هم شاخه‌هایش سبز نمی‌شد: «لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِیمانِ عُودٌ» هرگز عود و شاخه دین سبز نمی‌شد و ستون دین هم استوار نمی‌ماند. خب، این قوم با اقوام دیگر کاملاً فرق می‌کنند.

مخالفت و دشمنی طاغیان و کافران با امر به معروف
مطلب دیگر آن است که این ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ آن جریان ﴿لِلنّاسِ﴾‌ نشان می‌دهد که این تنها یک ایمان و وظیفه فردی نیست [بلکه] یک وظیفه جمعی است و چون وظیفه جمعی است جنبه حکومتی هم خواهد داشت و چون جنبه حکومتی خواهد داشت اولین گر وهی که با این وظیفه مخالف‌اند همان سران طغیان و ستم‌اند و قرآن کریم، زمینه طغیان ظالمان را ذکر می‌کند، می‌فرماید سرّ افول امر به معروف و نهی از منکر هم همین طغیان طاغیان است و عدم مقاومت این آمران به معروف و ناهیان عن المنکر. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» وقتی گروهی از ستم‌پیشگان را ذکر می‌کند و مشرکان را آیهٴ 71 به بعد این است ﴿وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ﴾؛ وقتی احکام الهی بر آنها و آیات الهی که خیلی روشن است برای اینها تلاوت می‌شود ﴿تَعْرِفُ فی وُجُوهِ الَّذینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا﴾ ؛ این کافران که آیات الهی بر آنها تلاوت می‌شد، چهره‌های اینها برمی‌گشت قیافه اینها عوض می‌شد، دیگر آنها مثل اینکه آدمهای ناشناسی‌اند، نزدیک است که نسبت به تالیان آیات الهی با سطوت برخورد بکنند ﴿یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا﴾ منظور از تلاوت این نیست که قرائت قرآن را داشته باشند، چون الآن می‌بینید در نوع این مجالس ستمی که اهل بغی و طغیان داشتند آنها هم شاید بدشان نمی‌آمد که فقط یک قرآنی بخوانند. از تلاوت قرآن آنها رنج نمی‌برند از تفسیر قرآن و تعلیم قرآن و امر به معروف و نهی از منکر اینها رنج می‌برند، همین که آیات ما بر آنها خوانده شود ﴿یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا﴾؛ که با سطوت برخورد می‌کنند، نظیر همان آیه‌ای که در بحث دیروز مربوط به اوایل سورهٴ «آل‌عمران» خوانده شد که اینها ﴿وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ﴾ .

عزتِ کاذب طاغیان در برابر امر به معروف و نهی از منکر
آن‌گاه این گروه، کسانی‌اند که در برابر امر به معروف و نهی از منکر، عزت کاذب نشان می‌دهند که نمونه‌اش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت. در سورهٴ «بقره» وقتی جریان مفسدین را بازگو می‌کند ﴿وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی اْلأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ ٭ وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ﴾ اینها کسانی‌اند که اگر کسی به اینها به عنوان امر به معروف یا نهی از منکر بگوید. ﴿اتَّقِ اللّهَ﴾ این عزت کاذب، اینها را می‌گیرد ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ از اینکه معصیت می‌کند خود را عزیز می‌پندارد و عزت دروغین پیدا می‌کند خوشحال است عزت را که قرآن تقسیم می‌کند یک عزت صادق است یک عزت کاذب. عزت صادق را برای الله و رسول و مؤمنین می‌داند ، گرچه کل عزت برای خداست که ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ یک عزت دروغین است که اینها ﴿فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ﴾ درباره فرعون گفتند ﴿بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا﴾ کذا و کذا، ساحران این‌چنین گفتند. این عزت کاذب است، این عزیز بی‌‌‌جهت است که ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ یعنی براساس گناه می‌شود عزیز خود را عزیز می‌پندارد، در برابر امر به معروف و نهی از منکر بر اساس عزت کاذب برخورد می‌کند ﴿وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ﴾ براساس همین معیار است که وقتی که عبدالملک (علیه من الرحمن ما یستحق) به خلافت صوری رسیده است صریحاً اعلام کرد که هر کس مرا امر به تقوا کند گردنش را می‌زنم ، این همان ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾ است، این ﴿یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ﴾ است، این ﴿یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا﴾ است.

جدایی دین از سیاست نتیجه افول امر به معروف و نهی از منکر
قهراً در برابر این قدرت قهار، این امر به معروف و نهی از منکر افول می‌کند و چون افول کرده است به این صورت درآمده. قهراً وقتی که افول می‌کند توجیهی طلب می‌کند و توجیه‌اش هم همان انزوای دین از سیاست است که دین چه کار به این مسائل دارد، چون مردم عادی را اگر هیأت حاکمه ستم‌پیشه حمایت نکند می‌شود با امر به معروف و نهی از منکر اصلاح کرد؛ اما اگر منکر به دست خود طاغیان بود اصلاح آنها مشکل است ‌«الناس‌‌» هم که «عبید الدنیا‌» ‌«الناس مع الملوک والدنیا» است، قهراً یک پیمان مخاصمهٴ یک جانبه‌ای امضا می‌شود که دین با سیاست کاری ندارد، وقتی این پیمان ترک مخاصمه یک جانبه امضا شد، اینها خودشان را کشیدند کنار که ما کاری به سیاست نداریم آن‌وقت آن سیاست شروع می‌کند به تهاجم و پیشروی، چون این ترک مخاصمه یک ترک مخاصمه و انزوای یک جانبه است یعنی آن‌که می‌گوید دین، کاری به سیاست ندارد این‌چنین نیست که آن سیاستمدار قهار هم بگوید من هم کاری به دین ندارم که، این‌طور که نیست. این از این طرف یک طرفه آتش بس می‌دهد، آن از آن طرف آتش روشن می‌کند، این مظلومانه می‌گوید من در سیاست دخالت نمی‌کنم، آن قاهرانه می‌گوید دین باید به دستور من کار کند، آن‌وقت کل دین را قبضه می‌کند. اینکه در آن عهدنامه حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن جمله بلندش به مالک مرقوم فرمود که «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ، یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» خب اینکه گفت من در سیاست دخالت نمی‌کنم یعنی دین را گذاشته، این‌چنین نیست که آن قهار از آن طرف مرز بایستد و کاری به دین نداشته باشد آن می‌آید این دین را می‌گیرد، وقتی دین را گرفت دین اسیر دست او می‌شود، فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ، یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» این از غرر و واسطة العقد این نامه بلند است، فرمود این دین اسیر بود ـ با اینکه همه مظاهر دین آن‌وقت ظاهر بود یعنی نماز بود نماز جماعت بود زکات بود صوم بود حج بود چیزی به حسب ظاهر ترک نمی‌شد؛ اما حضرت در آن عهدنامه فرمود این دین اسیر بود ـ و ما قیام کردیم و این دین را آزاد کردیم، قهراً اگر کسی بگوید دین از سیاست جداست این باید بداند با آن طاغی آتش به دست، پیمان ترک مخاصمه یک جانبه بسته است. این‌طور نیست که آن سیاستمدار قهار هم بگوید خیلی خوب، سیاست هم کاری به دین ندارد این‌طور نیست. آن می‌آید کل فضای دین را قبضه می‌کند، قهراً هر فتوایی از آن به بعد آنها خواستند اینها باید بدهند. نشانه‌اش هم همین مسیحیت است و واتیکان است که می‌بینید بعد هم به کسانی سرایت کرده است که هر طاغی را در زمان اموی و مروانی می‌گفتند: ‌«أُولِی الْأَمْرِ‌» است ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ را بر او تطبیق می‌کردند یعنی طرزی ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ را معنا می‌کردند که طاغیان بپسندند، مثل اینکه الآن طرزی واتیکان خط مشی مسیحیت را ترسیم می‌کند که این شیطان بزرگ بپسندد این‌طور است با اینکه به زعم خودشان معتقدند مسیح(سلام الله علیه) شهید شده است؛ اما وقتی به ایشان گفته شد اگر شهید شد برای این بود که قیام کرد و پس مسیحی باید قیام بکند، دیگر جوابی نداشتند و جوابی هم ندارند، خیال می‌کنند این شهادت، نظیر عصمت وقف انبیاست یا نظیر رسالت، وقف انبیاست. حرف آنها الیوم، حرف واتیکان این است که ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ یعنی حرفشان به مسیح(سلام الله علیه) این است که فقط تو به دار برو، همین ما کاری نداریم، این خلاصه سخن است آن وقت معلوم می‌شود که چرا امت اسلامی خیر امم خواهد بود.

مراد از وسط بودن امت اسلامی
وزان این آیهٴمبارکهٴ ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ به آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد، نزدیک‌تر است یعنی ﴿جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ﴾ به آن آیه، نزدیک‌تر است تا به آیهٴ ﴿انَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ آیهٴ 143 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد این بود که ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیدًا وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتی کُنْتَ عَلَیْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ﴾ در آن آیه کریمه هم مشخص شد که منظور از وسط این نیست که یک عده دست راستی‌اند یک عده دست چپی‌اند شما در وسط‌اید این‌طور نیست، بلکه یک عده بالا هستند به نام انبیا یک عده خیلی پائین‌اند و شما بین افراد عادی و انبیا هستید در این سلسله طولی، نه اینکه در سلسله عرضی یک عده یمین‌اند یک عده یسارند شما وسط، این‌طور نیست. قهراً شما فیض را از انبیا می‌گیرید و به دیگران می‌رسانید، آن‌گاه آن روایتها معنای خودش را بهتر اظهار می‌کند که آمرین به معروف و ناهیان عن المنکر خلیفةالله‌اند و آن روایاتی هم که درباره ولایت فقیه و امثال‌ذلک استشهاد شده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که خدایا! خلفای مرا رحمت کن: «ارحم خلفایی» عرض کردند خلفای شما چه کسانی هستند، فرمود کسانی که بعد از من می‌آیند و کذا و کذا که خلیفه او باشند و آن خلا را بتوانند پر کنند، آن‌گاه واقعاً یک چنین امتی گذشته از اینکه فی نفسه اتقاست و اکرم عندالله است نسبت به مردم هم نافع‌ترین افراد خواهد بود، خیر امتی که برای مردم است همین هیئت آمر به معروف و ناهی از منکرند، اینها برکاتی فراوان را برای توده مردم دارند ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ به جای اینکه این همه تلاش بشود که ‌«کان‌‌» زائده است یا نه، حالا اگر زائده نیست تامه است یا ناقصه است، اگر ناقص است به معنی خودش است یا به معنی ‌«صار‌‌» این جهت را باید آقایان مفسرین بیشتر عنایت می‌کردند که این آیه ناظر به آن جنبه مردمی بودن این امت است که ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ وگرنه امتهایی بودند ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ ، ﴿تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ﴾ و مانند آن، شما بهترین امت‌اید برای مردم، نه بهترین امت‌اید که کمالات نفسانی را داشته باشید تا نظیر ﴿اِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ باشد.

پرسش:...
پاسخ: بله نعمت الهی است دیگر، در جریان طالوت آنها گفتند: ﴿لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ﴾ ولی آن پیامبر گفت که ﴿زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾ اول، علم است و از طرف ذات اقدس الهی این سمت به او داده شده است حالا اگر پیامبر نیست، تابع پیامبر است، این البته منشأ برکت و خیر خواهد بود؛ اما آنها که ﴿یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا﴾ خب، اینها چه خیری برای آنها هست.

الگو قرار دادن حواریون برای حمایت از دین
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، آن حواریین مثل حواریین باشید، نه اینکه مثل مطلق مسیحیین ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَما قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ﴾ اینها حواریین بودند، اینها کسانی هستند که اصل جنگ را پذیرفته‌اند و سورهٴ «صف» که اصولاً سوره جنگ است به مسلمانها می‌گوید آیین جنگ کردن و حمایت دین را از حواریین یاد بگیرید که این مسیحیت اصیل است، آن‌وقت آن مسیحیت اصیل به این صورت درآمده است که ملاحظه می‌فرمایید.
پرسش:...
پاسخ: مربوط به قرآن کریم است، لذا اگر کسی با داشتن بهترین کتابها، راه انحراف را طی کرده است از سایر کفره امتهای گذشته بدتر است، خیر اینها از خیر دیگران بهتر، شرّ اینها از شر دیگران بدتر، برای اینکه اینها با داشتن این همه معارف الهی و داشتن کتاب مهیمن بیراهه رفتند، اگر کسی در امت اسلامی به سر ببرد و کفر بورزد خطر کفر او بدتر از خطر کفر کسی است که به تورات و انجیل کفر ورزیده است.
پرسش:...
پاسخ: خب اگر استعدادش را می‌داشتند نازل می‌شد؛ اما این کتاب مهیمن بر سایر کتب است: ﴿وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ﴾ نه تنها ﴿ مُصَدِّقاً﴾
پرسش:...
پاسخ: قصور است، آنها را کسی عقاب نمی‌کند، درجات بهشت هم به انتظار آنهاست؛ اما کتابی که مهیمن بر سایر کتب باشد ندارند، لذا به همان اندازه که عمل کرده‌اند به بهشت راه پیدا می‌کنند.

نائل شدن به خیر در صورت ایمان آوردن به قرآن
خب ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند و نصایح شما را می‌پذیرفتند مثل شما قدم برمی‌داشتند برای آنها خیر بود، نه اینکه آنها خیر امت بودند و آنها هم به خیر می‌رسیدند ﴿لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ﴾ نه خیر می‌شدند؛ اما همه‌شان اهل ایمان نبودند ﴿مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ولی ﴿وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: دیگر می‌شوند مسلمان، دیگر با دیگران فرقی نمی‌کنند، آنها که ایمان آوردند جزء امت اسلامی‌اند ﴿وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ﴾ یعنی «آمن بالقرآن» چون اهل کتاب خودشان مؤمن به الله و وحی هستند وگرنه اهل کتاب نمی‌شدند؛ منتها کافر به قرآن‌اند که فرمود: ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ نگویید که ﴿یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً﴾ اگر اهل کتاب، به قرآن ایمان بیاورند برای آنها خیر است، حالا اگر ایمان آوردند و جزء امت آمر به معروف و ناهی از منکر شدند، می‌شوند ﴿خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ صرف اینکه کسی مسلمان بشود کافی نیست، برای خود او خیر است؛ اما او بخواهد «خیر الناس» و «خیر للناس» باشد باید آن شرایط اصیل را واجد باشد. در اینکه فرمود شما امر به معروف کنید نهی از منکر کنید، اگر اهل کتاب حرف شما را گوش می‌کردند خوب است ولی آنها گوش نمی‌کنند ضمناً می‌فرماید که این امر به معروف و نهی از منکر، خطراتی هم دارد چه اینکه در سورهٴ «لقمان» هم آمده ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ اما فرمود که شما اگر بخواهید گروهی حرکت کنید به عنوان دین، امر به معروف و نهی از منکر کنید با یک ساز و برگ حکومتی، هرگز شکست نمی‌خورید: ﴿لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاّ أَذًی﴾ .

امر به معروف و نهی از منکر برجسته‌ترین و مهم‌ترین جزء ایمان
پرسش:...
پاسخ: این ظاهراً در بحث دیروز گذشت که گرچه ایمان، اصل است و اینها فرع‌اند و ایمان، کل است و اینها جزءاند؛ اما آن فرع بر این اصل تقدم ذکری یافت و آن اجزا بر این کل تقدم ذکری یافتند، برای اینکه مشخص بکند برجسته‌ترین فرد و مهم‌ترین جزء این کل و این اصل امر به معروف است و از طرفی دیگر وقتی که می‌خواهد بفرماید که شما بهترین مردم‌اید اگر بفرماید برای اینکه مؤمن‌ آن جنبه کمال نفسی را می‌رساند، نه کمال نسبی را؛ شما بهترین مردم‌اید شما خیلی آدم خوبی هستید، برای اینکه مؤمنین درست است؛ اما چه سودی برای مردم دارید، وقتی فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ باید آن جمله‌ای که بتواند علت این خیرِ للناس بودن را تفهیم کند او را اول ذکر بکند، اگر بفرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ چون ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ مستمع و مخاطب هنوز در حال انتظار است که خب چرا آنها برای ما آدمهای خوبی‌اند، برای ما خیلی نافع‌اند برای اینکه خودشان مؤمن‌اند؛ اما وقتی که بفرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ برای اینکه ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی «تأمر الناس بالمعروف و تنهون الناس عن المنکر»، لذا ﴿خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ مستمع با شنیدن این بیان برای اولین بار جواب خودش را می‌گیرد، دیگر منتظر نیست و اما اگر بفرماید شما برای مردم خیلی خوب‌اید، برای اینکه مؤمن‌اید این سؤال هنوز در ذهن مستمع هست.

پرسش:...
پاسخ: چرا؛ یک وقت می‌گویند که آقا شما اگر درس بخوانید برایتان خوب است. یک وقت می‌گویند اگر سخنرانی بکنید کتاب بنویسید خوب است یعنی بر مردم خوب است. اولی خیر نفسی است، دومی خیر بالقیاس الی الناس است، مدعی این است که ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ دلیلش چیست؟ دلیلش این است که ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ اما اگر بفرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ برای اینکه مؤمن‌اید، هنوز این مطلب، این سؤال هست در ذهن سائل که چرا آنها برای جامعه از همه سودمندترند، برای اینکه خودشان مؤمن‌اند؛ اما اگر بفرماید شما بهترین گروه برای مردم هستید، چون آنها را ارشاد می‌کنید این سخن، مطابق با همان مدعاست.

منظور از ضرر نرساندن دشمنان به آمرین به معروف
در امر به معروف و نهی از منکر که خطر مبارزه هم در کنارش هست، یک تسلیت و دلداری هم لازم است، فرمود: ﴿لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاّ أَذًی وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ﴾ ؛ فرمود شما در این امر به معروف و نهی از منکر و تبلیغ و فرمان دادن به احکام الهی، آسیبی نمی‌بینید [و] این دشمنانتان نمی‌توانند به شما ضرر برسانند. اگر این ضرر، منظور ضرر نظامی و مانند آن باشد، این ﴿إِلاّ أَذًی﴾ مستثنای منقطع است ـ استثنایش منقطع است ـ ولی اگر منظور مطلق ضرر باشد کما لایبعد یا هو الظاهر، این ﴿لَنْ یَضُرُّوکُمْ﴾ یعنی هیچ آسیبی به شما نمی‌رسانند مگر اینکه شما را مختصری برنجانند، تهمت بزنند، دروغ بگویند [و] اهانت بکنند؛ اما بخواهند در مسائل نظامی یا سیاسی پیروز بشوند این‌طور نیست، برای اینکه ﴿وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ اْلأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ﴾ اگر با شما به مقاتله پرداختند ناچارند که هزیمت کنند پشت کنند؛ رو به شهر خودشان، دبر و پشت آنها به شما می‌شود ‌«ولّ الدبر‌» یعنی پشتشان را به شما کردند، رویشان را به طرف شهر خودشان کردند یعنی فرار می‌کنند و بعد هم این‌چنین نیست که حالا فرار کردند منصور باشند، این‌طور نیست ﴿ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ﴾ کسی هم به داد آنها نمی‌رسد.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ درست است اذیت است دیگر، اصل آزار به معنی عام است دیگر، این اصل آزار هست، مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صف» موسای کلیم(سلام الله علیه) به قومش فرمود؛ آیهٴ پنج سورهٴ «صف» این است که ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ﴾؛ چرا من را آزار می‌کنید، اذیت می‌کنید این نشنیدن حرف اطاعت نکردن، رو در رو قرار گرفتن، اهانت کردن تهمت زدن دروغ گفتن فریه بستن اینها اذیت است؛ اما از این مرحله بخواهند بگذرند در مسائل سیاسی یا نظامی پیروز بشوند، این‌چنین نیست فرمود: ﴿وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ اْلأَدْبارَ﴾ یعنی پشتشان را به طرف شما برمی‌گردانند و رویشان را به طرف شهر خودشان [و] فرار می‌کنند، بعد هم به مقصد هم نمی‌رسند؛ کسی اینها را یاری نمی‌کند ﴿ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ﴾ پس ضرر اگر مطلق ضرر باشد این ﴿أَذًی﴾ استثنایش متصل است و ضرری هم ندارد ولی پیروزی نهایی برای شماست، پیروزی نظامی برای شماست، چه اینکه فرمود: ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ این معنایش این نیست که اصلاً شما شهید نمی‌دهید [بلکه] معنایش این است که وقتی جمع‌بندی می‌کنند، در این صحنه پیروزی از آن شماست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن