- 94
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 81 و 82 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 و 82 سوره آلعمران _ بخش دوم"
ثمره اعطای کتاب وحکمت به پیامبران
بیان نکاتی در آیه « واذا اخذ الله میثاق النبیین»
شرط رهایی نفس انسان از رهن تعهد الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ ﴿81﴾ فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿82﴾
ثمره اعطای کتاب و حکمت به پیامبران
آثاری که بر کتاب و حکمت بار است در این سیاق آیات مطرح شده، یکی همان آیه بود که فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ یعنی این هرگز شدنی نیست براساس جریان عادی که خداوند به بشری کتاب و حکم و نبوت بدهد، آنگاه این بشر به جای اینکه مردم را به الله دعوت کند به طرف خود دعوت کند، چه اینکه مردم را هرگز به طرف عبادت ملائکه و انبیا دعوت نمیکند. آنگاه در این آیهٴ محل بحث فرمود بشری که از کتاب و حکم و نبوت بهرهای دارد نه تنها مردم را به طرف خود دعوت نمیکند یا به طرف انبیا و فرشتهها دعوت نمیکند ـ که بشود افراط ـ بلکه اینها تفریط هم ندارند، اینچنین نیست که انبیایی را که بعداً آمدند و میآیند را طرد کنند، بلکه در حد اعتدال هستند؛ نه افراطاند که نسبت به انبیای بعدی شرک بورزند آنها را در حد معبود بستایند نه اینکه آنها را طرد کنند، در حد افراد عادی تلقّی کنند، بلکه نسبت به انبیا ایمان میآورند نبوت آنها را و کتاب آسمانی آنها را ایمان میآورند و از آنها حمایت میکنند که این میشود حد وسط و هسته مرکزی صراط مستقیم.
بیان نکاتی در آیهٴ ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾
﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ﴾ میثاق، از آن جهت که معنای مصدری را به همراه دارد گاهی به فاعل اضافه میشود، گاهی به مفعول اضافه میشود [و] گاهی به محور عهد، نظیر خود عهد است. اینکه در قرآن فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ اینجا عهد اضافه به فاعل شده است یعنی شما به عهد من وفا کنید من به عهد شما وفا میکنم که اضافه عهد به فاعل است. گاهی اضافه عهد به مفعول است که میگویند از مردم میثاق نبیّین گرفته شد یا تعهّد نسبت به انبیای دیگر از انبیای قبل گرفته شد. خب، میثاق انبیای بعد را از انبیای قبل گرفتند، در اینجا وقتی بگویند ﴿میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ این اضافه به مفعول است و اگر منظور این باشد که از مردم میثاق گرفتند که حرمت انبیا را نگه بدارند و به آنها ایمان بیاورند، این اضافه میثاق به نبیّین نه اضافه مصدر به فاعل است نه اضافه مصدر به مفعول، بلکه اضافه مصدر به محور تعهّد است. مثل اینکه بگویند میثاق تجاری بستند، میثاق اجاری بستند، میثاق ارضی بستند یعنی محور این میثاق یا بیع است یا تجارت است یا ارض است و مانند آن، که این اضافه مصدر به آن محور تعهّد طرفین است. در قرآن کریم مشابه این تعبیرها آمده و در نهجالبلاغه هم نظیر این تعبیرات هست که هم انبیا تعهّد سپردهاند و هم برای انبیا تعهّد گرفتهاند.
تعهّد الهی از انبیا برای ایمان به رسالت خاتم در نهجالبلاغه
در خطبه اول نهجالبلاغه، در وصف انبیا (علیهم السلام) اینچنین آمده است که «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ» یعنی از فرزندان آدم (علیه¬السلام) «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ، وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ»؛ که از انبیا تعهّد گرفت که وحی الهی را حفظ کنند، این همان عهدی است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بود و در بحث دیروز گذشت که خداوند از انبیا عموماً و از اولواالعزم خصوصاً تعهّد گرفته است ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ که ﴿وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا﴾ خب از انبیا تعهّد گرفت که وحی الهی را حفظ کنند که اینجا اضافه میثاق به مفعول است، انبیا تعهّد سپردند و خدا تعهّد گرفت و محور تعهّد هم وحی الهی است «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ» یعنی ولد آدم «أَنْبِیاءَ» که «أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ» در همان خطبه اول نهجالبلاغه وقتی نوبت به جریان حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد، این¬چنین میفرماید: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ اتَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلادُهُ» یعنی از انبیای دیگر میثاق وجود مبارک پیامبر را گرفته است که این جمله تطبیق میشود بر آیهٴ محل بحث که از انبیای دیگر، میثاق رسول اکرم را گرفته است.
چگونگی تعهّد سپردن انبیا و پیروانشان برای ایمان آوردن به رسالت خاتم
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر، ظاهر آیه دارد که ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ﴾ که ﴿ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ ظاهر آیه مطلق است و اما این خطبه اول نهجالبلاغه مصداق را مشخص میکند، فرمود: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ اتَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ» یعنی میثاق خاتم انبیا را از نبیّین قبلی گرفتند یعنی تمام انبیای سلف، تعهّد سپردند نسبت به وجود مبارک پیغمبر خاتم که به او ایمان بیاورند و دین او را تأیید کنند، تأیید دین گاهی به این است که اگر در زمان حضور و ظهور او هستند نصرت ظاهری کنند و اگر قبل از او بودند و او را درک نکردند، تأیید کنند زمینه را فراهم کنند مقدم او را ترویج کنند [و] مردم را آگاه کنند، نظیر آنچه در سورهٴ «صف» از حضرت عیسی نقل شده است که ﴿مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾ (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بنابراین آنچه در آیهٴ محل بحث به عنوان رسول که مطلق است و احیاناً غیر حضرت خاتم را شامل میشود، مصداقش در همین خطبه اول نهجالبلاغه مشخص شد.
درباره قرآن از امتها پیمان گرفته شده است، از خلق تعهّد گرفته شده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر، میثاق نبیّین یا اضافه به مفعول است یا اضافه به محور، این ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ﴾ خطاب به نبیّین است مستقیماً و خطاب به امتهاست معالواسطه، از نبیّین پیمان گرفت که اینها اضافه مصدر به مفعول خواهد بود، وقتی از نبیّین میثاق گرفت قهراً از امم هم میثاق میگیرد، شاهدش هم این است که اقرار کردید و تعهّد را گرفتید یا نه و شاهد باشید، بنابراین این اضافه مصدر به مفعول است از انبیا، وقتی از انبیا تعهّد گرفتند از امتهای آنها معالواسطه به طریق اولی تعهّد میگیرد؛ منتها رسولی که در آیه، مطلق است مصداقش در نهجالبلاغه مشخص شد.
محور تعهّد الهی و رهن و وثیقه آن از دیدگاه نهجالبلاغه
گاهی محور پیمان نبوت پیغمبر است گاهی کتابی که همراه اوست، در خطبه 183 نهجالبلاغه این-چنین آمده که درباره عظمت قرآن است: «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَخَذَ عَلَیْهِ مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ فرمود قرآن کتاب خداست و حجّت خدا بر خلق است و خداوند میثاق خلق را بر حفظ قرآن گرفته است که این میثاق، اضافه به مفعول شد و محور اخذ تعهّد هم همین قرآن الهی است «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی بر این قرآن «مِیثَاقَهُم» تعهّد مردم را از مردم گرفت تا قرآن را حفظ کنند «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» وقتی که وثیقتی میسپارند باید گرو بدهند، در حقیقت وثیقه گرو است، حالا اینجا صرف اخذ میثاق لفظی نیست که ﴿قالُوا أَقْرَرْنا﴾ وقتی انسان، میثاق میسپارد [و] تعهّد میسپارد یک وقت لفظی است یک وقت نه، واقعاً گرو میسپارد، چون وثیقه میدهد. وقتی انسان تعهّد میسپارد، میثاق میسپارد یعنی این عهد محکم را امضا میکند. استحکام عهد به اعطای وثیقه است، گرو میسپارد. انسانی که داد و ستد کرد، بدهکار شد باید چیزی را به عنوان گرو بسپارد. آنچه در این خطبه 183 نهجالبلاغه آمده برابر با آیات دیگری است که آن رهن را مشخص میکند. در اینجا حضرت (سلام الله علیه) فرمود: «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی «علیالوحی»، «مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» خب، وقتی اخذ میثاق شد وثیقه میگیرند یک راهنی هم هست یک مرتهن، خدا میشود مرتهن، مردم میشوند راهن، رهنی هم باید بدهند. در مسائل دنیایی و عادی گاهی انسان خانه را رهن قرار میدهد گاهی ملک را گاهی فرش را و مانند آن، را که راهن یک متاع منقولی را در اختیار مرتهن قرار میدهد یا متاع غیر منقولی را در اختیار مرتهن به عنوان رهن قرار میدهد. در مسائل اعتقادی و دینی، رهن به خارج جان تعلّق نمیگیرد که کسی خانه را رهن بدهد یا مال دیگر را رهن بدهد، فرمود خودشان را گرو دادند: «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» خدا میشود مرتهن و خلق خدا میشوند راهن و نفوس خلق میشود رهن.
شرط رهایی نفس انسان از رهن تعهّد الهی
این همان است که فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ یا ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ اینها دیگر آزاد نیستند یعنی یک انسان وقتی اسلام پذیرفت با خدا داد و ستد کرد، جانش گرو است، اگر این دین را ادا کرد آزاد میشود وقتی مدیون نباشد فک رهن خواهد شد و مادامی که مدیون است خودش گرو است، هم آیهٴ ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ این را تأیید میکند، هم ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ این را تأیید میکند. منتها در آیهٴ، اصحاب یمین مستثنایند، مردان آزاده دینشان را پرداخت کردند فک رهن شده است دیگر آزادند، دیگران در بندند که ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ ٭ إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾ و امثال ذلک. در خطبه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در ماه شعبان ایراد کردند، فرمود: «ان انفسکم مرهونةٌ بأعمالکم ففکوها باستغفارکم» ؛ فرمود در اثر گناه این جان شما در گرو قرار گرفت، برای فک رهن استغفار کنید که طلب آمرزش این جانی که در گرو است و در بند است این را آزاد میکند، در حقیقت اخذ میثاق به این است که وثیقه بگیرند پس جان انسان در گرو خواهد بود، لذا حضرت فرمود: «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی «علی القرآن»، «مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» آنگاه اتّحاد راهن با مرهون یکی خواهد بود یعنی انسان خودش را گرو میدهد، مثل اینکه اتّحاد بایع و مبیع هم یکی است، اتحاد معتق و معتَق [هم] یکی است؛ در همه موارد انسان با خودش کار انجام میدهد، آنجا که خود را به خدا میفروشد ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ بایع و مبیع یکی است در حقیقت، آنجا که با استغفار خودش را آزاد میکند، آن آزاد کننده با آزاد شده یکی است. آنجا که گرو میسپارد راهن و عین مرهونه یکی است، چون انسان دارای شئون کثیره است تا کار را به دست کدام شأن بدهد، اگر کار را به دست عقل داد خود را از شرّ غریزه و شهوت و جهل میرهاند، آزاد میکند این همان است که «ان انفسکم مرهونة بأعمالکم ففکوها باستغفارکم» وقتی آزاد کرد، طلق شد آن را به خدا عرضه میکند، چون خدا ملک طلق را میخرد، یک چیز آزاد را میخرد.
مصادیقی از رهن و رهینه در روایات
پرسش: ...
پاسخ: در جریان اصحاب قبور در صحیفه مبارکه حضرت سجاد (سلام الله علیه) هست، در دعاهای دیگر هم هست اصولاً اموات را میگویند «رهائن القبور» این یک تعبیر دیگر است «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ» اموات را تعبیر میکنند «صرعی رهائن القبور» ، مثل اینکه زمین طلبی دارد انسان باید بدن را که از زمین است به زمین برگرداند، از اموات به عنوان «رهائن القبور» یاد میکنند، این اختصاصی به وجود مبارک حضرت زهرا (صلوات الله و سلام علیها) ندارد دارد «صرعی رهائن القبور» این امانتها را و این رهنها را و این گروها را زمین میگیرد تا روزی فرا برسد که ﴿وَ أَخْرَجَتِ اْلأَرْضُ أَثْقالَها﴾ و این گروها را پس بدهد، هرکس که میمیرد «رهین القبر» است ودیعه به یک معنا، امانت به یک معناست. در هر حال اینکه فرمود: «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» معلوم میشود که هر کسی در پیشگاه قرآن گرو سپرده است و جان او در رهن است تا حق قرآن کریم را ادا کند « وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ أَتَمَّ نُورَهُ، وَ أَکْمَلَ بِهِ دِینَهُ، وَ قَبَضَ نَبِیَّهُ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» تا پایان این بحث، بنابراین آن آیاتی که ما را امر به وفای به عهد میکند همه این بخشها را شامل میشود، آیهٴ محل بحث ظاهرش این است که از انبیا تعهّد گرفته است که اگر رسولی آمده و آنچه شما دارید تصدیق میکند به او ایمان بیاورید و او را نصرت کنید.
بیان لطیفی از امام راحل در تعهّد گرفتن از نبیّین برای رسول
سخنی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد که میفرماید: «من اللطائف الواقعة» آن لطایفی که واقع در این کریمه است، این است که ایشان فرمود از نبیّین برای رسول میثاق گرفته میشود. این برای آن است که رسالت، [اخص از نبوت و] بعد از نبوت است ؛ از هر پیامبری میثاق میگیرند که مقدم رسول را گرامی بدارد، چون رسول پیام میآورد نبی پیامی ندارد، نبی فقط گزارش را دریافت میکند، آن که پیام را میرساند رسول است، البته هر رسولی نبی است و هر نبیای لازم نیست رسول باشد. اینکه در آن سخنان مبارک حضرت آمده است «الا انه لا نبی بعدی» قهراً رسول هم به طریق اولی نفی میشود، چون هر رسولی مسبوق است به سمت نبوت، نبوت خبریابی است و رسالت خبر رسانی، هر خبررسانی قبلاً خبر را میگیرد حالا یا برای خودش میگیرد، مانند آنها که نبیاند برای خودشان یا گذشته از اینکه برای خودش میگیرد به دیگران هم مأمور است که برساند، مانند مرسلین عادی، اگر «لانبی بعدی» شد یقیناً «لارسول بعدی» هم است. فرمودند ظاهر آیه این است که از نبی میثاق گرفتند که مقدم رسول را گرامی بدارند، البته این فی الجمله لطیف است؛ اما جمع نیست که از مقام نبوت، برای مقام رسالت تعهّد بگیرند. اگر رسل بود این معنا را میشد استنباط کرد که از نبیّین تعهّد گرفتند برای مرسلین یعنی از مقام نبی، تعهّد گرفتند برای مقام رسول، مثل اینکه از یک مجتهد و فقیه جامعالشرایط تعهّد میگیرند که در مقام افتا اینچنین باشد، مقام اجتهاد و مقام فقاهت یک کمال نفسی است؛ اما مقام قاضی شدن، مقام مفتی شدن یک مقام اجرایی است که ارتباط با غیر، در او تعبیه شده است. از فقیه پیمان بگیرند از مجتهد، میثاق اخذ کنند که تو وقتی به مقام مرجعیت یا کرسی قضا رسیدی اینچنین باش یا آن چنان بکن، این درست است ولی اگر از نبیّین تعهّد گرفتند برای رسول آینده ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ این نشان میدهد که آن رسول، غیر از این نبی است یعنی هرکدام شما نسبت به آینده باید زمینه را فراهم کنید.
رسالت خاتم و امامت ائمه (علیهم السلام)، محور تعهّد انبیا
پرسش: ...
پاسخ: بله البته، در آن نشئه مرحوم مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی ظاهراً در همان مجلس اول از امالی مرحوم مفید این حدیث هست که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرماید در آن عالم، قبل از اینکه ما به این نشئه خلق و طبیعت تنزّل کنیم اول کسی که به پیامبر ایمان آورده است من بودم بعد انبیای دیگر ، این درست است. در تفسیر علیبنابراهیم قمی (رضوان الله علیه) روایتی است که ایشان میگوید «حدثنی ابی» تا به امام صادق (سلام الله علیه) که این آیهٴ مبارکه، مربوط به آن است که خداوند از انبیا (علیهم السلام) میثاق گرفته، نصرت به وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را و نصرت وجود مبارک حضرت امیر (علیه السلام) را ، که هم مجموع نبوت و امامت است که جامعش ولایت است، چون جامع بین نبوت و امامت همان ولایت است، هر دو را برابر این حدیث در آن محور میثاق ذکر کردند در عالم معنا، براساس آن معنا البته درست است، چون در حقیقت وقتی گفته شد ﴿لَتُؤْمِنُنّ به﴾ یعنی «لتومنن بما جاء به» و از بارزترین مصادیق «ما جاء به» همان مسئله امامت و اینهاست. خب، ﴿ُثمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ﴾ «فان قلت» که این اثبات شیء به نفس است، کسی آمده گفته شما میخواهید رسالت چه چیزی را ثابت کنید؟ رسالت پیامبر را با همین حرفش ثابت کنید دیگر ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ هر رسولی باید حرف انبیای سلف را تصدیق کند؛ اما هر کسی که حرف انبیای سلف را تصدیق کرد که رسول نیست. جوابش این است که او با وحی میآید با قرآن میآید با معجزه میآید، وقتی با معجزه آمد رسالتش بالاعجاز ثابت میشود، پس ثابت میشود رسول است، رسالتش که با ادعای او اثبات نمیشود [بلکه] با معجزهاش ثابت میشود، وقتی ثابت شد که او رسول است و مصدّق است ﴿لِما مَعَکُمْ﴾ آنگاه وظیفه است که ﴿لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: البته تأیید میکند ولی منظور آن است که آیه، مطلق است و روایات هم مشخص کرده است که منظور وجود مبارک حضرت است یعنی وجود مبارک حضرت یقیناً است و انبیای سلف هم هر کدام نسبت به پیامبر بعدی مشمول این بودند؛ منتها محل ابتلا آن جریان اهل کتاب است.
«و الحمد لله رب العالمین»
ثمره اعطای کتاب وحکمت به پیامبران
بیان نکاتی در آیه « واذا اخذ الله میثاق النبیین»
شرط رهایی نفس انسان از رهن تعهد الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ ﴿81﴾ فَمَنْ تَوَلّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿82﴾
ثمره اعطای کتاب و حکمت به پیامبران
آثاری که بر کتاب و حکمت بار است در این سیاق آیات مطرح شده، یکی همان آیه بود که فرمود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ یعنی این هرگز شدنی نیست براساس جریان عادی که خداوند به بشری کتاب و حکم و نبوت بدهد، آنگاه این بشر به جای اینکه مردم را به الله دعوت کند به طرف خود دعوت کند، چه اینکه مردم را هرگز به طرف عبادت ملائکه و انبیا دعوت نمیکند. آنگاه در این آیهٴ محل بحث فرمود بشری که از کتاب و حکم و نبوت بهرهای دارد نه تنها مردم را به طرف خود دعوت نمیکند یا به طرف انبیا و فرشتهها دعوت نمیکند ـ که بشود افراط ـ بلکه اینها تفریط هم ندارند، اینچنین نیست که انبیایی را که بعداً آمدند و میآیند را طرد کنند، بلکه در حد اعتدال هستند؛ نه افراطاند که نسبت به انبیای بعدی شرک بورزند آنها را در حد معبود بستایند نه اینکه آنها را طرد کنند، در حد افراد عادی تلقّی کنند، بلکه نسبت به انبیا ایمان میآورند نبوت آنها را و کتاب آسمانی آنها را ایمان میآورند و از آنها حمایت میکنند که این میشود حد وسط و هسته مرکزی صراط مستقیم.
بیان نکاتی در آیهٴ ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾
﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ﴾ میثاق، از آن جهت که معنای مصدری را به همراه دارد گاهی به فاعل اضافه میشود، گاهی به مفعول اضافه میشود [و] گاهی به محور عهد، نظیر خود عهد است. اینکه در قرآن فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ اینجا عهد اضافه به فاعل شده است یعنی شما به عهد من وفا کنید من به عهد شما وفا میکنم که اضافه عهد به فاعل است. گاهی اضافه عهد به مفعول است که میگویند از مردم میثاق نبیّین گرفته شد یا تعهّد نسبت به انبیای دیگر از انبیای قبل گرفته شد. خب، میثاق انبیای بعد را از انبیای قبل گرفتند، در اینجا وقتی بگویند ﴿میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ این اضافه به مفعول است و اگر منظور این باشد که از مردم میثاق گرفتند که حرمت انبیا را نگه بدارند و به آنها ایمان بیاورند، این اضافه میثاق به نبیّین نه اضافه مصدر به فاعل است نه اضافه مصدر به مفعول، بلکه اضافه مصدر به محور تعهّد است. مثل اینکه بگویند میثاق تجاری بستند، میثاق اجاری بستند، میثاق ارضی بستند یعنی محور این میثاق یا بیع است یا تجارت است یا ارض است و مانند آن، که این اضافه مصدر به آن محور تعهّد طرفین است. در قرآن کریم مشابه این تعبیرها آمده و در نهجالبلاغه هم نظیر این تعبیرات هست که هم انبیا تعهّد سپردهاند و هم برای انبیا تعهّد گرفتهاند.
تعهّد الهی از انبیا برای ایمان به رسالت خاتم در نهجالبلاغه
در خطبه اول نهجالبلاغه، در وصف انبیا (علیهم السلام) اینچنین آمده است که «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ» یعنی از فرزندان آدم (علیه¬السلام) «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ، وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ»؛ که از انبیا تعهّد گرفت که وحی الهی را حفظ کنند، این همان عهدی است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بود و در بحث دیروز گذشت که خداوند از انبیا عموماً و از اولواالعزم خصوصاً تعهّد گرفته است ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ که ﴿وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا﴾ خب از انبیا تعهّد گرفت که وحی الهی را حفظ کنند که اینجا اضافه میثاق به مفعول است، انبیا تعهّد سپردند و خدا تعهّد گرفت و محور تعهّد هم وحی الهی است «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ» یعنی ولد آدم «أَنْبِیاءَ» که «أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ» در همان خطبه اول نهجالبلاغه وقتی نوبت به جریان حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرسد، این¬چنین میفرماید: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ اتَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلادُهُ» یعنی از انبیای دیگر میثاق وجود مبارک پیامبر را گرفته است که این جمله تطبیق میشود بر آیهٴ محل بحث که از انبیای دیگر، میثاق رسول اکرم را گرفته است.
چگونگی تعهّد سپردن انبیا و پیروانشان برای ایمان آوردن به رسالت خاتم
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر، ظاهر آیه دارد که ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ﴾ که ﴿ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ ظاهر آیه مطلق است و اما این خطبه اول نهجالبلاغه مصداق را مشخص میکند، فرمود: «إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) لِإنْجَازَ عِدَتِهِ وَ اتَمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ میثاقُهُ» یعنی میثاق خاتم انبیا را از نبیّین قبلی گرفتند یعنی تمام انبیای سلف، تعهّد سپردند نسبت به وجود مبارک پیغمبر خاتم که به او ایمان بیاورند و دین او را تأیید کنند، تأیید دین گاهی به این است که اگر در زمان حضور و ظهور او هستند نصرت ظاهری کنند و اگر قبل از او بودند و او را درک نکردند، تأیید کنند زمینه را فراهم کنند مقدم او را ترویج کنند [و] مردم را آگاه کنند، نظیر آنچه در سورهٴ «صف» از حضرت عیسی نقل شده است که ﴿مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾ (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بنابراین آنچه در آیهٴ محل بحث به عنوان رسول که مطلق است و احیاناً غیر حضرت خاتم را شامل میشود، مصداقش در همین خطبه اول نهجالبلاغه مشخص شد.
درباره قرآن از امتها پیمان گرفته شده است، از خلق تعهّد گرفته شده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر، میثاق نبیّین یا اضافه به مفعول است یا اضافه به محور، این ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ﴾ خطاب به نبیّین است مستقیماً و خطاب به امتهاست معالواسطه، از نبیّین پیمان گرفت که اینها اضافه مصدر به مفعول خواهد بود، وقتی از نبیّین میثاق گرفت قهراً از امم هم میثاق میگیرد، شاهدش هم این است که اقرار کردید و تعهّد را گرفتید یا نه و شاهد باشید، بنابراین این اضافه مصدر به مفعول است از انبیا، وقتی از انبیا تعهّد گرفتند از امتهای آنها معالواسطه به طریق اولی تعهّد میگیرد؛ منتها رسولی که در آیه، مطلق است مصداقش در نهجالبلاغه مشخص شد.
محور تعهّد الهی و رهن و وثیقه آن از دیدگاه نهجالبلاغه
گاهی محور پیمان نبوت پیغمبر است گاهی کتابی که همراه اوست، در خطبه 183 نهجالبلاغه این-چنین آمده که درباره عظمت قرآن است: «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَخَذَ عَلَیْهِ مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ فرمود قرآن کتاب خداست و حجّت خدا بر خلق است و خداوند میثاق خلق را بر حفظ قرآن گرفته است که این میثاق، اضافه به مفعول شد و محور اخذ تعهّد هم همین قرآن الهی است «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی بر این قرآن «مِیثَاقَهُم» تعهّد مردم را از مردم گرفت تا قرآن را حفظ کنند «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» وقتی که وثیقتی میسپارند باید گرو بدهند، در حقیقت وثیقه گرو است، حالا اینجا صرف اخذ میثاق لفظی نیست که ﴿قالُوا أَقْرَرْنا﴾ وقتی انسان، میثاق میسپارد [و] تعهّد میسپارد یک وقت لفظی است یک وقت نه، واقعاً گرو میسپارد، چون وثیقه میدهد. وقتی انسان تعهّد میسپارد، میثاق میسپارد یعنی این عهد محکم را امضا میکند. استحکام عهد به اعطای وثیقه است، گرو میسپارد. انسانی که داد و ستد کرد، بدهکار شد باید چیزی را به عنوان گرو بسپارد. آنچه در این خطبه 183 نهجالبلاغه آمده برابر با آیات دیگری است که آن رهن را مشخص میکند. در اینجا حضرت (سلام الله علیه) فرمود: «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی «علیالوحی»، «مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» خب، وقتی اخذ میثاق شد وثیقه میگیرند یک راهنی هم هست یک مرتهن، خدا میشود مرتهن، مردم میشوند راهن، رهنی هم باید بدهند. در مسائل دنیایی و عادی گاهی انسان خانه را رهن قرار میدهد گاهی ملک را گاهی فرش را و مانند آن، را که راهن یک متاع منقولی را در اختیار مرتهن قرار میدهد یا متاع غیر منقولی را در اختیار مرتهن به عنوان رهن قرار میدهد. در مسائل اعتقادی و دینی، رهن به خارج جان تعلّق نمیگیرد که کسی خانه را رهن بدهد یا مال دیگر را رهن بدهد، فرمود خودشان را گرو دادند: «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» خدا میشود مرتهن و خلق خدا میشوند راهن و نفوس خلق میشود رهن.
شرط رهایی نفس انسان از رهن تعهّد الهی
این همان است که فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ یا ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ اینها دیگر آزاد نیستند یعنی یک انسان وقتی اسلام پذیرفت با خدا داد و ستد کرد، جانش گرو است، اگر این دین را ادا کرد آزاد میشود وقتی مدیون نباشد فک رهن خواهد شد و مادامی که مدیون است خودش گرو است، هم آیهٴ ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ این را تأیید میکند، هم ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ این را تأیید میکند. منتها در آیهٴ، اصحاب یمین مستثنایند، مردان آزاده دینشان را پرداخت کردند فک رهن شده است دیگر آزادند، دیگران در بندند که ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ ٭ إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾ و امثال ذلک. در خطبه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در ماه شعبان ایراد کردند، فرمود: «ان انفسکم مرهونةٌ بأعمالکم ففکوها باستغفارکم» ؛ فرمود در اثر گناه این جان شما در گرو قرار گرفت، برای فک رهن استغفار کنید که طلب آمرزش این جانی که در گرو است و در بند است این را آزاد میکند، در حقیقت اخذ میثاق به این است که وثیقه بگیرند پس جان انسان در گرو خواهد بود، لذا حضرت فرمود: «أَخَذَ عَلَیْهِ» یعنی «علی القرآن»، «مِیثَاقَهُم وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» آنگاه اتّحاد راهن با مرهون یکی خواهد بود یعنی انسان خودش را گرو میدهد، مثل اینکه اتّحاد بایع و مبیع هم یکی است، اتحاد معتق و معتَق [هم] یکی است؛ در همه موارد انسان با خودش کار انجام میدهد، آنجا که خود را به خدا میفروشد ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ بایع و مبیع یکی است در حقیقت، آنجا که با استغفار خودش را آزاد میکند، آن آزاد کننده با آزاد شده یکی است. آنجا که گرو میسپارد راهن و عین مرهونه یکی است، چون انسان دارای شئون کثیره است تا کار را به دست کدام شأن بدهد، اگر کار را به دست عقل داد خود را از شرّ غریزه و شهوت و جهل میرهاند، آزاد میکند این همان است که «ان انفسکم مرهونة بأعمالکم ففکوها باستغفارکم» وقتی آزاد کرد، طلق شد آن را به خدا عرضه میکند، چون خدا ملک طلق را میخرد، یک چیز آزاد را میخرد.
مصادیقی از رهن و رهینه در روایات
پرسش: ...
پاسخ: در جریان اصحاب قبور در صحیفه مبارکه حضرت سجاد (سلام الله علیه) هست، در دعاهای دیگر هم هست اصولاً اموات را میگویند «رهائن القبور» این یک تعبیر دیگر است «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَةُ» اموات را تعبیر میکنند «صرعی رهائن القبور» ، مثل اینکه زمین طلبی دارد انسان باید بدن را که از زمین است به زمین برگرداند، از اموات به عنوان «رهائن القبور» یاد میکنند، این اختصاصی به وجود مبارک حضرت زهرا (صلوات الله و سلام علیها) ندارد دارد «صرعی رهائن القبور» این امانتها را و این رهنها را و این گروها را زمین میگیرد تا روزی فرا برسد که ﴿وَ أَخْرَجَتِ اْلأَرْضُ أَثْقالَها﴾ و این گروها را پس بدهد، هرکس که میمیرد «رهین القبر» است ودیعه به یک معنا، امانت به یک معناست. در هر حال اینکه فرمود: «وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ» معلوم میشود که هر کسی در پیشگاه قرآن گرو سپرده است و جان او در رهن است تا حق قرآن کریم را ادا کند « وَارْتَهَنَ عَلَیْهِمْ أَنْفُسَهُمْ أَتَمَّ نُورَهُ، وَ أَکْمَلَ بِهِ دِینَهُ، وَ قَبَضَ نَبِیَّهُ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» تا پایان این بحث، بنابراین آن آیاتی که ما را امر به وفای به عهد میکند همه این بخشها را شامل میشود، آیهٴ محل بحث ظاهرش این است که از انبیا تعهّد گرفته است که اگر رسولی آمده و آنچه شما دارید تصدیق میکند به او ایمان بیاورید و او را نصرت کنید.
بیان لطیفی از امام راحل در تعهّد گرفتن از نبیّین برای رسول
سخنی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد که میفرماید: «من اللطائف الواقعة» آن لطایفی که واقع در این کریمه است، این است که ایشان فرمود از نبیّین برای رسول میثاق گرفته میشود. این برای آن است که رسالت، [اخص از نبوت و] بعد از نبوت است ؛ از هر پیامبری میثاق میگیرند که مقدم رسول را گرامی بدارد، چون رسول پیام میآورد نبی پیامی ندارد، نبی فقط گزارش را دریافت میکند، آن که پیام را میرساند رسول است، البته هر رسولی نبی است و هر نبیای لازم نیست رسول باشد. اینکه در آن سخنان مبارک حضرت آمده است «الا انه لا نبی بعدی» قهراً رسول هم به طریق اولی نفی میشود، چون هر رسولی مسبوق است به سمت نبوت، نبوت خبریابی است و رسالت خبر رسانی، هر خبررسانی قبلاً خبر را میگیرد حالا یا برای خودش میگیرد، مانند آنها که نبیاند برای خودشان یا گذشته از اینکه برای خودش میگیرد به دیگران هم مأمور است که برساند، مانند مرسلین عادی، اگر «لانبی بعدی» شد یقیناً «لارسول بعدی» هم است. فرمودند ظاهر آیه این است که از نبی میثاق گرفتند که مقدم رسول را گرامی بدارند، البته این فی الجمله لطیف است؛ اما جمع نیست که از مقام نبوت، برای مقام رسالت تعهّد بگیرند. اگر رسل بود این معنا را میشد استنباط کرد که از نبیّین تعهّد گرفتند برای مرسلین یعنی از مقام نبی، تعهّد گرفتند برای مقام رسول، مثل اینکه از یک مجتهد و فقیه جامعالشرایط تعهّد میگیرند که در مقام افتا اینچنین باشد، مقام اجتهاد و مقام فقاهت یک کمال نفسی است؛ اما مقام قاضی شدن، مقام مفتی شدن یک مقام اجرایی است که ارتباط با غیر، در او تعبیه شده است. از فقیه پیمان بگیرند از مجتهد، میثاق اخذ کنند که تو وقتی به مقام مرجعیت یا کرسی قضا رسیدی اینچنین باش یا آن چنان بکن، این درست است ولی اگر از نبیّین تعهّد گرفتند برای رسول آینده ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ این نشان میدهد که آن رسول، غیر از این نبی است یعنی هرکدام شما نسبت به آینده باید زمینه را فراهم کنید.
رسالت خاتم و امامت ائمه (علیهم السلام)، محور تعهّد انبیا
پرسش: ...
پاسخ: بله البته، در آن نشئه مرحوم مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی ظاهراً در همان مجلس اول از امالی مرحوم مفید این حدیث هست که حضرت امیر (سلام الله علیه) میفرماید در آن عالم، قبل از اینکه ما به این نشئه خلق و طبیعت تنزّل کنیم اول کسی که به پیامبر ایمان آورده است من بودم بعد انبیای دیگر ، این درست است. در تفسیر علیبنابراهیم قمی (رضوان الله علیه) روایتی است که ایشان میگوید «حدثنی ابی» تا به امام صادق (سلام الله علیه) که این آیهٴ مبارکه، مربوط به آن است که خداوند از انبیا (علیهم السلام) میثاق گرفته، نصرت به وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را و نصرت وجود مبارک حضرت امیر (علیه السلام) را ، که هم مجموع نبوت و امامت است که جامعش ولایت است، چون جامع بین نبوت و امامت همان ولایت است، هر دو را برابر این حدیث در آن محور میثاق ذکر کردند در عالم معنا، براساس آن معنا البته درست است، چون در حقیقت وقتی گفته شد ﴿لَتُؤْمِنُنّ به﴾ یعنی «لتومنن بما جاء به» و از بارزترین مصادیق «ما جاء به» همان مسئله امامت و اینهاست. خب، ﴿ُثمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ﴾ «فان قلت» که این اثبات شیء به نفس است، کسی آمده گفته شما میخواهید رسالت چه چیزی را ثابت کنید؟ رسالت پیامبر را با همین حرفش ثابت کنید دیگر ﴿ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ﴾ هر رسولی باید حرف انبیای سلف را تصدیق کند؛ اما هر کسی که حرف انبیای سلف را تصدیق کرد که رسول نیست. جوابش این است که او با وحی میآید با قرآن میآید با معجزه میآید، وقتی با معجزه آمد رسالتش بالاعجاز ثابت میشود، پس ثابت میشود رسول است، رسالتش که با ادعای او اثبات نمیشود [بلکه] با معجزهاش ثابت میشود، وقتی ثابت شد که او رسول است و مصدّق است ﴿لِما مَعَکُمْ﴾ آنگاه وظیفه است که ﴿لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: البته تأیید میکند ولی منظور آن است که آیه، مطلق است و روایات هم مشخص کرده است که منظور وجود مبارک حضرت است یعنی وجود مبارک حضرت یقیناً است و انبیای سلف هم هر کدام نسبت به پیامبر بعدی مشمول این بودند؛ منتها محل ابتلا آن جریان اهل کتاب است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است