display result search
منو
تفسیر آیه 30 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

تفسیر آیه 30 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 9 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 30 سوره آل‌عمران _ بخش سوم"

بقاء عمل و نیّت و فنا حرکات خارجیه اعمال
نقد نگرش مادّی به تجسّم اعمال
عجز بشر از درک برخی معارف الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴿30﴾

تفسیر «تجد» در دیدگاه امام رازی
امام رازی در تفسیرش می‌گوید چون عمل فانی می‌شود، بنابراین منظور یا وجدان جزای عمل است یعنی هر کسی جزای کار خود را می‌یابد یا مراد صحیفه و کتاب و نامهٴ عمل است، که «تجد کلّ نفس صحیفة اعماله ا» و این مطلب تام نیست، برای اینکه آنچه در خارج وجود دارد یک سلسله حرکاتی است که از بین می‌رود; اما آنها عمل نیست، عمل همان عناوین اعتباری است که با روح رابطه دارد و می‌ماند. بیان ذلک این است که مثلاً در صلات، مجموعهٴ افعال خارجیه را که عنوان خاص دارد نماز می‌گویند هر کدام از این افعال یک حرکت خاصی هستند که در زمان مخصوص موجودند و سپری می‌شوند; اما آ‌ن عنوانی که از روح نشئت گرفته آن عنوان در جان می‌ماند; همان طوری که نیت باعث پیدایش عمل هست، عمل هم اثری در جان می‌گذارد و این روح عمل هست و می‌ماند و همان است که در قبر به صورت نورانی در می‌آید.

بقاء عمل و نیّت و فنا حرکات خارجیه اعمال
بنابراین عمل، عنوانی است منتزع از این حرکات. از آن جهت که منتزع از این حرکات است و حرکات نابود می‌شود این مصداق خارجی ندارد ولی از آن جهت که به روح وابسته است و از نیت و ارادهٴ روح نشئت می‌گیرد یک ثبات درونی دارد، همواره ثابت است و این همان است که به صورتهای گوناگون ظهور می‌کند.

نقد نگرش مادّی به تجسّم اعمال
مطلب بعدی آن است که گاهی مسئلهٴ تجسم اعمال، به صورت علم مادی توجیه می‌شود که چون اعمال ما و حرکات ما در جهانی که اصلش ماده و انرژی است پراکنده است و چون اصل مسلم فیزیک این است که ماده، انرژی اینها به یکدیگر تبدیل می‌شوند و ماده همان انرژی متراکم است و انرژی همان مادهٴ پخش شده است و ماده و انرژی نابود نمی‌شوند، اعمال ما که یک سلسله حرکات است در متن ماده وجود دارد و چون ماده و همچنین انرژی به یکدیگر تبدیل می‌شوند ولی زوال‌پذیر نیستند، اعمال ما در عالم موجودند، گرچه پراکنده‌اند و ممکن است در روزی به صورت ماده در بیایند و ظهور کنند. این یک توجیه مادی است برای مسئله تجسم اعمال، در حالی که آنچه در فیزیک است اوّلاً اصل موضوعی است، نه جزء علوم متعارفه، چون جزء تجربیات است که نیاز دارد به یک اصل متعارفی، جزء علوم متعارفه نیست. ثانیاً اگر هم جزء علوم متعارفه باشد آنچه این امر فیزیکی مشخص می‌کند بدنهٴ کار است که بدنهٴ کار، بین بد و خوب مشترک است بین صالح و طالح مشترک است، کسی مثلاً قرض‌الحسنه می‌دهد و کسی ربا، کسی قرض‌الحسنه می‌دهد و آن یکی که مقترض است چون مستحب است مقداری اضافه بدهد، اضافه می‌دهد.
گاهی این را با شرط و قرار ذکر می‌کنند، یک وقت با قرار ضمنی یک وقت بدون قرار خود شخص هبه می‌کند. آن عناوین که وجود مادی ندارد، آ‌نچه در خارج است متن حرکت است و کار; پولی را گرفته است حرکت مخصوصی است و برمی‌گرداند با زیاده که حرکت خاصی است. ربا یا قرض‌الحسنه و همچنین نگاه کردن به قصد ریبه یا بدون ریبه این کار فیزیکی‌اش یکسان است یا انسان وقتی در جلوی کسی برمی‌خیزد یا به قصد احترام است یا به قصد توهین، این کارهای فیزیکی‌اش یکسان است.
اما آن نیتها که یکی توهین است و می‌شود معصیت دیگری به قصد اکرام و احترام مؤمن است می‌شود اطاعت و مستحب، آنها کارهای فیزیکی‌ نیست و محور حسنه و سیئه بودن، اطاعت و عصیان بودن براساس آن نیتهاست که به عمل شکل می‌دهد و نیت با مسئلهٴ فیزیک و امثال فیزیک حل نخواهد شد، این یک مرحله.
مرحلهٴ دوم که از این دقیق‌تر است این است که انسان گذشته از اینکه اعمال او مجسم می‌شود، عقاید و آرا و اندیشه‌ها و افکار او هم مجسم می‌شود. عقیده، رأی، فکر و اندیشه اینکه در دستگاه فیزیک نمی‌گنجد تا ما بگوییم فیزیک می‌گوید انرژی متراکم می‌شود ماده، مادهٴ پخش شده می‌شود انرژی و مانند آن.
روایات تجسم اعمال مسئلهٴ اندیشه‌ها را هم تبیین می‌کند تجسد آرا هم هست، تجسّد اخلاق هم هست، تجسّد اعمال هم هست. منظور از عمل در مسئلهٴ تجسم عمل، عمل اعم از جارحی و جانحی است عمل جوارح و جوانح، نه عمل فیزیکی خاص که عمل دست و پا باشد، عمل قلب را، عمل عقل را عمل می‌گویند، چه اینکه عمل چشم و گوش را هم عمل می‌گویند و مسئلهٴ رأی و اندیشه هرگز با انرژی و ماده هماهنگ نیست مسئلهٴ تجسم عمل، نه یعنی عمل جارحه در مقابل عمل جانحه، بلکه منظور از این عمل، مطلق اعمال است چه عمل قلبی و چه عمل قالبی، چه عمل جارحه، چه عمل جانحه.

شواهد نقلی در تجسّم اعمال
مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد سوم کافی که فروع کافی از جلد سوم شروع می‌شود در کتاب‌الجنائز بابی دارد با عنوان «ما ینطق به موضع القبر»; جای قبر آدم هر روز با آدم سخن می‌گوید زمین اصولاً با آدم سخن می‌گوید، وقتی هم که انسان مُرد وارد خاک شد، قبر آدم هم با آدم سخن می‌گوید.
اوّلین حدیثی که مرحوم کلینی در باب «ما ینطق به موضع القبر» نقل می‌کند، این است که از امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است «ما من موضع قبرٍ الا و هو ینطق کلّ یومٍ ثلاث مرّات»; هیچ جای قبری نیست، مگر اینکه هر روز سه بار سخن می‌گوید «أنا بیت التّراب، أنا بیت البلاء، أنا بیت الدود»، «بلاء» یعنی کُهنگی «دود» هم یعنی کرم «قال: فإذا دخله عبد مؤمن»; اگر کسی مؤمن بود و رحلت کرد و وارد قبر شد، همان موضع قبر می‌گوید «مرحباً و اهلاً أما والله لقد کنت اُحبُّک و أنت تَمشی علی ظَهری»; قسم به خدا روزی که تو زنده بودی و به پشت من راه می‌‌رفتی من تو را دوست داشتم «فکیف إذا دخلتَ بطنی»; وقتی مُردی و درون من آمدی «قال» آن‌گاه شخص که وارد قبر شد «فیُفسَحُ له مدَّ البصر»; این قبر تا آنجا که چشم می‌بیند باز می‌شود که «روضةٌ من ریاض الجنة»، «مدَّ البصر» الآن ما وقتی چشم باز می‌کنیم دورترین ستاره‌های تابان را می‌بینیم این را می‌گویند «مدالبصر»، قبر به اندازهٴ «مدالبصر» یعنی تا آنجا که چشم با یک دید می‌تواند ببیند، باز می‌شود فسیح و وسیع می‌شود «و یُفتَحُ له بابٌ»; دری به روی این شخص گشوده می‌شود که «یری مقعدَه من الجنّة»; جایگاهش را در بهشت می‌بیند «قال و یَخرج مِن ذلک رجل لم تَرَ عیناه شیئاً قطّ أحسن منه»; از آن دری که باز شده است به طرف بهشت، از آن در مردی بیرون می‌آید که این شخص زیباتر از او در تمام مدت عمر ندید، این مؤمن در قبر به این مرد می‌گوید «یا عبد الله ما رأیتُ شیئاً قطّ أحسنَ منه»; من در تمام دوران عمرم از تو زیباتر ندیدم تو کیستی «فیقول»; آن مرد زیبا می‌گوید: «أنا رأیُک الحسنُ الذی کنتَ علیه و عملُک الصالحُ الذی کنتَ تعمَلُه»; من اندیشهٴ تو هستم و عمل تو هستم، هم عمل مجسم می‌شود، هم عقیده، هم رأی «أنا رأیک الحسن الذی کنت علیه و عملُک الصالح الذی کنتَ تعمَلُه، قال ثم تُؤخَذُ روحُه فتوضَعُ فی الجنّه حیث رأی منزلَه ثم یُقالُ له نَم قَریرَ العین فلا یَزالُ نَفحةٌ مِن الجنّه تُصیبُ جسدَه یَجِدُ لذّتَها و طیبَها حتی یُبعَثَ»; آ‌ن‌گاه روحش به بهشت می‌رود، جسدش در همین قبر می‌ماند و دائماً نفحه و نسیمی از آن بهشت به این جسدش می‌رسد تا روز قیامت که این جسد مبعوث شود.

پرسش:.....
پاسخ: قبر برزخ است دیگر، طایفه‌ای از روایات این است که «القبر هو البرزخ» سؤال کردند از امام«سلام الله علیه» که برزخ چه موقع شروع می‌شود، فرمود: «القبر منذ حین موته» چهار عالم که نیست یکی عالم دنیا، یکی عالم قبر، یکی عالم برزخ، یکی عالم قیامت. بیش از سه عالم نیست اصولاً قبر همان عالم برزخ است.
پرسش:......

معنای قریر العینی
پاسخ: جسد زنده است، جسد زنده است; منتها در حال خواب است، نسبت به قیامت خواب است وگرنه نسبت به دنیا، بیدار است «نَم» یعنی بخواب «قریرَ العین» یعنی با چشم روشن و شاداب که اشک خنک می‌ریزد بخواب. اما اگر شخص کافر باشد «و إذا دخل الکافر»; وقتی کافر بمیرد، وارد قبر بشود همان قبر می‌گوید «لا مرحباً بک و لا اهلاً أما والله لقد کنتُ اُبغضُک و أنت تَمشی علی ظهری فکیف إذا دخلتَ بطنی»; قسم به خدا آن روزی که تو زنده بودی روی من راه می‌رفتی، مبغوض من بودی چگونه که الآن در درون من راه پیدا کردی. آن‌گاه «فَتَضُمُّ علیه» این ضغظ و فشار از همین جا شروع می‌شود، آنجا قبر به اندازهٴ دید بصر باز می‌شد و این شخص می‌دید و احساس فسحت و وسعت می‌کرد، اینجا قبر به هم می‌آید «فَتَجعَلُه رمیماً» آن را به صورت رمیم، خاکستر در می‌آورد و به صورت پودر در می‌آورد; اما «و یُعادُ کما کان»; دوباره بدن برمی‌گردد به همان حالت اوّل «و یُفتحُ له بابٌ إلی النار فیَرَی مقعدَه مِن النار»; دری به طرف جهنم باز می‌شود و او جایگاهش را در جهنم می‌بیند «ثم قال ثم إنه یَخرُجُ منه» یعنی از دری که باز شد به طرف جهنم «رجلٌ أقبحُ مِن رأی قطّ»; مردی که بدترین و زشت‌ترین صورت را که این شخص در تمام مدت عمر دیده بود، چنین صورتی دارد بیرون می‌آید این شخص کافر به او می‌گوید «مَن أنت ما رأیتُ شیئاً أقبحُ منک قال فیَقولُ» حضرت فرمود که آ‌ن شخص بد صورت می‌گوید «أنا عملُک السیّئ الذی کنتَ تعملُه و رأیُک الخبیث»; من عمل بد تو و اعتقاد بد تو هستم.
بنابراین مسئلهٴ تجسم اعمال به معنای اعمال جوارح نیست آن ولایت هم که در آن بحثهای قبلی از کتاب شریف محاسن برقی خوانده شد آ‌ن دیگر یک عمل قلبی است به نام تولّی، پذیرش امامت اهل بیت(علیهم السلام) و ولایت آنها این یک عمل صوری تنها نیست که انسان به دستور اینها عمل کند، بلکه باید اینها را به عنوان اینکه اولیای الهی هستند معصوم و منسوب‌اند معتقد باشد که این تولّی امر قلبی است، آنجا بهترین صورت در بین آ‌ن صور شش‌گانه که از نماز و روزه زیباتر بود، همان مسئلهٴ ولایت بود که بالای سر مرده در قبر می‌ایستاد و به سایر صور می‌گفت اگر از شما کاری ساخته نبود من آن وقت حمایت می‌کنم. خب، ولایت یک بخشش مربوط به بدن است، یک بخش دیگرش مربوط به قلب و اندیشه و اعتقاد. پس هم عمل جارحه ظهور می‌کند مجسم می‌شود هم عمل جانحه.

توجیه عدد «تسعة و تسعین» در روایت کافی
«فیقول أنا عملُک السیّئ الذی کنتَ تعملُه و رأیُک الخبیث قال ثم تُؤخَذُ روحه فتوضَعُ حیثُ رأی مقعدَه مِن النار ثم لم تَزَلْ نفخةٌ مِن النار تُصِیبُ جسدَه فیَجِدُ ألمها و حرَّها فی جسده إلی یوم یُبعَثُ و یُسلّطُ الله علی روحِهِ تسعةً وتسعینَ تِنّیناً تَنهَشُه لیس فیها تنّینٌ یَنفُخُ علی ظهر الارض فَتُنْبِتَ شیئاً» 99 مار یا اژدها، مار بزرگ و افعی بر او مسلط می‌شود که مرتب او را نیش می‌زنند و سمّ هر کدام از آنها به قدری است که اگر آنها روی زمین بودند و جایی نفس می‌کشیدند آنجا گیاه سبز نمی‌شد. این 99 ظاهراً ناظر به این است که «إن لله تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسماً مائةً الاّ واحداً» که «مَن احصاها دخل الجنة» خدا 99 اسم دارد اگر کسی اینها را یاد بگیرد و عمل بکند برابر این اسم اهل بهشت است و اگر کسی اینها را هم انکار بکند اهل جهنم، انکار هر اسمی به صورت مار و عقرب در می‌آید. به هر حال اینها چیزهایی نیست که مثلاً علم راه داشته باشد فلسفه راه داشته باشد. مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی در ذیل این حدیث معروف سماعة‌بن‌مهران که جنود عقلی، جنود جهل را ذکر می‌کند، می‌فرماید این حضرت فرمود 75 سپاه برای عقل است 75 جند و سرباز برای جهل است، اینها علمی نیست که خصوصیاتشان را فلسفه و عقل بتواند بفهمد، چه اینکه مسئلهٴ قبر را هم عقل نمی‌فهمد، مسئله‌ای که 99 افعی در قبر است هیچ راهی برای عقل نیست. خب، این جزء افراد نادر این قرون اخیر است. کسی که بالأخره در طی این چهار قرن اخیر هر کس آمد بالأخره توانست اطراف فکر او حرکت کند دیگر در برابر او نایستاد. خب، اینها نمونه‌های بارز عقل بشری هستند، وقتی می‌رسند به اینجا می‌گویند اینها را فقط باید «من مشکوة الولایة و النبوّة» اخذ کرد، این بیان مرحوم آخوند است در همان شرح اصول کافی که می‌فرماید این گونه از امور و جزئیات امور را باید «من مشکوة الولایة و النبوّة» حل کرد; همان طوری که مسئلهٴ عذاب قبر را از «مشکوة النبوّة» باید گرفت، مسئلهٴ جنود عقل و جهل را هم باید «من مشکوة الولایة» گرفت، جزئیات را هرگز عقل راه نداد، خب.

پرسش:.....
پاسخ: بالأخره جسد خود شخص است شخص می‌بیند که بدن او بدن خود اوست به هر صورتی هم که در بیاید بدن خود اوست. در بحث اینکه اصالت برای روح است و بدن تابع است ثابت شد که در دنیا هم همین طور است یعنی بدن انسان مرتب در تغییر و تبدیل است و روح است که سالم می‌ماند، کسی مثلاً هشتاد سال سن دارد چندین بار تمام اعضا و جوارح او عوض شده است. یک روایت دیگری هم بود که در هنگام احتضار اهل بیت می‌آیند که روایت بسیار لطیفی بود آن را هم اگر فرصت کردید حتماً ملاحظه بفرمایید که در باب اینکه محتضر چه می‌بیند، مال او برای او متمثل می‌شوند، فرزند او متمثل می‌شوند، عمل او برای او متمثل می‌شود این هست. مال می‌گوید برای من تلاش کردی به اندازهٴ کفن حق داری، فرزند می‌گوید برای من زحمت کشیدی تا کنار قبر می‌آیم، عمل به او می‌گوید من با تو هستم گرچه تو نسبت به من بی‌اعتنا بودی. در آنجا سخن از تجسم عمل است ولی در این گونه از روایات سخن از تجسم رأی و اعتقاد و اندیشه است. بنابراین نمی‌شود با مسئلهٴ ماده و انرژی و امثال ذلک این را حل کرد.

نقد تفکّر مادی‌گرایی نیّت در حشر انسان
مسئلهٴ بعدی آن است که «و لکل امریء ما نویء»، «یُحشرُ الناس علی نیاتهم» این گونه از روایات هم نشانهٴ آن است که هر کسی برابر نیت خود محشور می‌شود و نیت هم امری نیست که با انرژی و ماده قابل توجیه باشد یک امر قلبی است و مجرد هم هست، همان طوری که کارهای عقل نظری یعنی ادراکات کلی مجرد است کارهای عقل عملی یعنی نیت، اخلاص و مانند آن آنها هم مجرد است; این طور نیست که نیت و خلوص نیت را انسان بتواند در صورت ماده یا انرژی تبیین کند، این هم یک مطلب.

اعمال انسان و جابه‌جایی جهنم
مطلب بعدی آن است که این جهنم را ذات اقدس الهی می‌فرماید ما می‌آوریم ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ این کجاست که می‌آورد. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آیهٴ 23 این است ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ جهنم را می‌آورند. حالا روایاتی که در ذیل این گونه از آیات هست ملاحظه می‌فرمایید که زمام جهنم را فرشته‌ها کشان کشان می‌آورند، این کجاست که می‌آورند. جهنم جزء منقولات است یا غیر منقول، چطور است خلاصه. خب نامهٴ اعمال انسان را به انسان می‌دهند بعضیها را دست راست می‌دهند بعضی را دست چپ می‌دهند بعضی‌ را پشت سر می‌دهند. اینها کسانی هستند که اگر جزء اصحاب یمین بودند نامه را در دست راست می‌گیرند جزء اصحاب شمال بودند نامه را با دست چپ می‌گیرند، کسانی که دین را پشت‌سر گذاشتند کتاب الهی را پشت‌سر گذاشتند ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ نامهٴ اعمالشان را پشت‌سر می‌گیرند یعنی وجود لفظی در جایی نوشته است اینها را به او می‌دهند، در حالی که در آن آیه‌ای که قبلاً خوانده شد، فرمود: ﴿مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾; کوچک و بزرگ را او احصا کرده است چون همه را احاطه دارد چه اینکه خدا فرمود: ﴿أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾; خدا احصا کرد و آنها فراموش کردند خدا احصا می‌کند یعنی وجود لفظی دارد یا متن عمل را خدا احاطه دارد کتاب هم این‌چنین است، گاهی کتابت را خدای سبحان به خود اسناد می‌دهد فرمود ما می‌نویسیم ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ یا گاهی می‌فرماید: ﴿وَاللّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ﴾ آنچه اینها در شب‌نشینیها در بیتوته‌گریهای خود می‌گویند خدا می‌نویسد، خدا می‌نویسد یعنی با وجود لفظی می‌نویسد عمل هر کسی را برابر با زبان خود او می‌نویسد این‌چنین است؟ اگر عمل‌کننده فارس بود فارسی بنویسد، عرب بود عربی بنویسد این‌چنین است؟ یا متن عمل را حفظ می‌کند، آیاتی که دارد به اینکه ﴿وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ یا ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ یا ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ اینها که ظاهرش خود عمل است اگر دلیلی بر خلاف، اقامه نشد خب این ظواهر حجت است یعنی متن عمل را انسان مشاهده می‌کند.

پرسش:....
پاسخ: جمع هر دو ممکن است جمع اینها میسر است، این طور نیست که اینها منافی هم باشد [و] مخالف هم باشد. از امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است که نیست از ما کسی که بپندارد بهشت و جهنم خلق نشده آنها الآن مخلوق‌اند. بعد به آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» استشهاد می‌کند ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ این روایت را در سخنان امام هشتم(سلام الله علیه) ملاحظه می‌فرمایید، که حضرت می‌فرماید بهشت و جهنم الآن موجود است به این آیه استلال می‌کند ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ در سورهٴ مبارکه «الرحمن». خب ﴿یَطُوفُونَ﴾ یعنی الآن عده‌ای در جهنم دارند می‌گردند منتها نمی‌فهمند چه می‌کنند و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی معراج رفتند سری به جهنم زدند وارد بهشت شدند، جهنمیها را دیدند که دارند می‌سوزند این فیلم را که به حضرت نشان ندادند، بهشتیها را دیدند که متنعم‌اند. غرض آن است که این دو امر قابل جمع است، این‌چنین نیست که یکی باشد و این یکی که ثابت شد دیگری را نفی بکنند، این طور نیست. اینها مقداری انسان را نزدیک می‌کند که مسائل دیگر را هم احتمال بدهد.

به کمال نرسیدن رشد جامع بشری از درک معاد
خدا رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علاّمه طباطبایی را، می‌فرمود هنوز گویا هاضمهٴ جامعهٴ بشری رشد نکرده که مسئلهٴ بهشت و جهنم و معاد و کیفیت برزخ و وجود برزخی و جسم برزخی و جسم اخروی، اینها در حوزه‌های علمیه تدریس بشود به طور رسمی، هر چیزی یک روزگاری دارد بالأخره زمانی دارد، هنوز مثل اینکه جامعه به آنجا نرسیده که بفهمد چطور این جهنم را با زنجیر می‌کشند فرشته‌ها این را می‌آورند این کجاست می‌آورند، مگر جهنم جزء منقولات است. این آیهٴ 23 سورهٴ «فجر» دارد که ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾.

تفکّر بشر از درک معاد
روایاتی که در ذیل این آیه است که زمامداران جهنم، قاعدین جهنم می‌کشند کشان کشان جهنم را می‌آورند این کجاست که می‌آورند. غرض این است که این بحثها یک مقدار برای آن است که انسان اطمینان نداشته باشد و یقین پیدا نکند که مسئلهٴ جهنم نظیر زندان دنیاست که از ما جداست احتمال بدهد که ما را رها نمی‌کند با ماست آن وقت مسئلهٴ گناه و ثواب وضعش روشن‌تر می‌شود. خدا رحمت کند مرحوم فیض را، ایشان ظاهراً در محجّه دارند.

توصیهٴ مرحوم فیض کاشانی از درک معاد
می‌فرمایند این خیلی مهم نیست که انسان بفهمد عذاب قبر چطور است آنچه لازم است این که قبری هست و جسمی هست و روحی هست و عذاب جسمانی هست و عذاب روحانی هست و اینها یقینی است; اما چطور است بر هیچ کس واجب نیست ولی آنچه بر ما واجب نیست عطش فهمیدنش را داریم، آنکه مسلّم است به سراغ آن نمی‌رویم که خودمان را معالجه کنیم حالا هرطور هست بالأخره مار و عقرب هست، در اینکه مار و عقرب هست که تردیدی نیست حالا چطور است آن را می‌خواهید چه کنید که چطور است. می‌فرماید آن مقداری که بشر ولع دارد بفهمد چطور است آن مقدار تلاش نمی‌کند که از جهنم نجات پیدا کند ولی این‌قدر هست وقتی انسان بفهمد گناه کردن مثل سم خوردن است، مواظب خودش است؛ اما اگر خیال کند که کسی گناه کرد در یک محکمهٴ بیرونی او را به زندان می‌برند، این می‌گوید چون آن، جای کیفر جدای از جای من است احتمال فرار هست احتمال اینکه او به من نرسد هست، فاصله زیاد است یک کاری می‌کنیم; اما این حرف را دربارهٴ سم نمی‌کند، مثلاً کسی که می‌خواهد سرقت کند دست به سرقت می‌زند اما دست به سم نمی‌زند چون می‌داند سم او را رها نمی‌کند; اما مسئله سرقت کیفرش زندان است شاید برسد شاید نرسد یک چیز نسیئه‌ای است دور است خلاصه; اما سم یک چیز نقدی است. ظاهر بعضی از [آیات] قرآ‌ن این است که گناه مثل سم است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾؛ دست به مال مردم نزن این آتش‌خوری است با آتش بازی نکن. این خیلی فرق می‌کند در مسئلهٴ علم اخلاق و تهذیب نفس، تا اینکه ما بگوییم معصیت کردن انسان را به کیفر می‌رساند اینها فاصله‌ها خیلی است. در قرآ‌ن کریم این گونه از تعبیرات فراوان است.
دربارهٴ بعضی می‌فرماید اینها فقط آتش می‌خورند ﴿مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ﴾ آن محرّفان از اهل کتاب را فرمود اینها فقط آتش می‌خورند. دربارهٴ کسانی که مال یتیم را می‌خورند فرمود اینها در شکمشان آتش می‌خورند این مسئلهٴ آتش خوردن یعنی سم خوردن آن وقت گناه مثل دست به آتش زدن است حالا بعدها می‌فهمد که دارد می‌سوزد و امثال ذلک ﴿فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ این خصوصیت را دارد، لذا نمی‌شود در این گونه از مسائل به صورت جزم و بط و قطع حکم کرد که این است و لا غیر، چون تقریباً این گونه از مسائل در حوزه‌های علمی دوره‌‌های خردسالی‌اش را می‌گذراند نه دوران نوجوانی را چه رسد به دوران جوانی چه رسد به دوران کهولت چه رسد به دوران شیخوخیت چه رسد به دوران حریم بودن. بعضی از مسائل است که دوران جوانی اوست و دوران کهولت اوست که روزانه بر هزار فکر عرضه شده; اما این گونه از مسائل در هر چند سالی گاهی رخی نشان می‌دهد تا هاضمهٴ حوزه‌ها رشد کند برود به سراغ اینکه وضع مرگ و بعد از مرگ چیست چطور است. به هر حال آن‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید، این هست و اگر انسان با این آیات مأنوس باشد بیشتر مواظب خودش است خلاصه، این نقش را دارد و هرگز نمی‌شود با مار و عقرب کنار آمد آنها چیزی نیستند که به کسی رحم کنند، این هست.

متبرّک و مشئوم بودن کار دست انسان
دربارهٴ نامهٴ اعمال در سورهٴ مبارکهٴ «انشقاق» چند گروه را ذکر می‌کند، بعد از اینکه آیهٴ شش به بعد ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ﴾; اینها کسانی هستند که اصحاب یمین‌اند نه یعنی دست راست، چون مؤمن «کلتا یدیه یمین» او دست چپش هم راست است، دست راستش هم راست، کافر و منافق «کلتا یدیه یسار وشمال» او دست راستش هم چپ است، چه اینکه [دست] چپش هم چپ است چپ و راست که منظور نیست آن کسی که اهل یُمن و برکت است به تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» کارش با میمنت است ﴿أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ﴾ است، به او می‌گویند ﴿أَصْحَابُ الْیَمِینِ﴾ کسی که همهٴ کارهای او میمون و متبرک است و کسی که همهٴ کارهایش مشئوم است با شئامت و زشتی زندگی می‌کند او ﴿أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ﴾ است وگرنه چپ و راست ندارد که، این وضو است که برای چپ و راست هر دو است این رکوع و سجود است که برای چپ و راست هر دو است این برای قنوت است که برای چپ و راست هر دو است چپ و راست ندارد، مؤمن «کلتا یدیه یمین» دربارهٴ حضرت أبی إبراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) آمده است که «کلتا یدیه یمین» از اوصاف فعلی حق‌تعالی هم در روایات آمده است که ذات اقدس الهی «کلتا یدیه یمین» اینکه فرمود من انسان را با دو دستم خلق کردم: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ یدیه و دو دست خدا با یُمن و برکت است، مؤمن اصحاب یمین است; با یُمن و برکت می‌گیرد وگرنه فرق نمی‌کند چه با دست راست بگیرد چه با دست چپ، با دست چپ بگیرد با دست راست گرفت، چه اینکه با دست راست هم بگیرد با دست راست گرفت ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ٭ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً ٭ وَیَنقَلِبُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ﴾ خب ورای ظهر چیست، کتاب به عنوان شمال در بعضی از آیات هست که ﴿مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ﴾ فکذا آن هست البته، عده‌ای هستند که به دست چپشان می‌دهند; اما اینها چه گروهی هستند که نامه‌شان را از پشت‌سر به اینها می‌دهند، بر اساس تجسم اعمال این مسئله تا حدودی روشن می‌شود آنهایی که ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ قرآن را و عترت را و کتاب دینی را پشت‌سر گذاشتند، الآن هم از پشت‌سر می‌گیرند یعنی«من وراء ظهر» برخورد می‌کنند با او. خب، در سورهٴ «حاقه» مسئلهٴ ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ ٭ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ ٭ یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ﴾ مطرح است اینها نامه‌هایی است که به صورت گوناگون به اشخاص ارائه می‌دهند که این شخص کل اعمال خود را می‌بیند و مشاهده می‌کند و فرار هم نمی‌کند و همانها که می‌گفتند «أنا رأیک الحسن» همانها انسان را رها نمی‌کنند، با انسان هستند تا به جایی برسیم که به ما بگویند هیزم خود تو هستی ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.

هیزمهای جهنّم
اوایل با ما نرم سخن گفتند که تو ﴿حَمَّالَةَ الْحَطَبِ﴾ هستی هیزم را به همراه داری، بعد بی‌پرده گفتند تو خود هیزمی ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ یک هیزم نسوزی است مثل درخت نسوز، درختی است که با آتش تغذیه می‌شود ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾ این هیزم نسوز طوری است که مرتب مشتعل است و از بین نمی‌رود ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ اوّل که نمی‌شود به انسان گفت هیزم تویی، اوّل به او می‌گویند جایی را داغ کردند تو را داغ می‌کند بعد می‌گویند این مواد سوخت و سوز را تو به همراه خود می‌آوری، بعد می‌گویند خودت می‌سوزی، این منافات ندارد که جایی هم باشد یک مواد دیگر هم باشد یک سوخت و سوزی هم باشد با او هیچ تنافی ندارد جمعش ممکن است; اما این هست که انسان دفعتاً ببیند دارد می‌سوزد و تمام هم نمی‌شود، دیگر آیه‌ای از این روشن‌تر که در سورهٴ «جن» هست که نیست ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ خب اگر بخواهند جایی را سوخت و سوز کنند، سه امر حداقل لازم است: یک مواد خام است; یک مادهٴ منفجره است و یک چیزی که دارند می‌سوزانند، اگر بخواهند جایی را آتش بزنند چه کار می‌کنند اوّل مواد خام می‌آورند مثلاً زغال‌سنگ می‌آورند یا هیزم می‌آورند بعد یک مادهٴ منفجرهٴ را متصل می‌کند بعد یک چیزی را هم در آن کارخانهٴ ذوب یا غیر ذوب در آن می‌ریزند این کار است دیگر بیخود آدم که آتش دود نمی‌کند برای اینکه چیزی را بالأخره گرم کند دیگر. قرآن کریم از این سه قسم پرده برداشت فرمود مواد خام سوخت و سوز خود انسان است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ این هیزمها جمع می‌شود خب چه کسی این هیزمها را می‌سوزاند مشتعل می‌کند این آتش‌زنه کیست. فرمود آن ائمهٴ کفر آن سران ستم آنها آتش‌زنه هستند نه تنها آتش‌گیره هستند ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ که این بحث هم قبلاً گذشت، آن وقود مثل این مواد TNT است مواد منفجره است. خب، این وقود را می‌آورند این هم هیزم است، چه کسی را می‌سوزانند همین انسان بیچاره را ﴿فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ این سه طایفه آیات است اینها می‌شوند مسجور وگرنه چیز دیگر را که در جهنم نمی‌سوزانند. حالا اگر آتش جهنم کم شد آنهایی که سرپرستان آتش هستند بخواهند آتش را اضافه کنند چه کار می‌کنند، چون ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ این در قرآن هست تا می‌رود کمی این آتش کم بشود فرمود ما شعله‌اش را زیاد می‌کنیم، چطور شعله‌اش را زیاد می‌کنند یعنی هیزم می‌آوریم شعله‌اش زیاد می‌شود. چطور می‌شود.

عجز بشر از درک برخی معارف الهی
هر چه که باشد آنها درست است، هیچ راهی برای انکار آنها نیست به تعبیر مرحوم صدرالمتألهین، هر چه را نقل معتبر بگوید قابل قبول است، چون امر جزیی است برهان، عقل هرگز راه ندارد حق تکذیب هم ندارد، چون عقلش نمی‌رسد. اما در بیان نورانی نهج‌البلاغه هست وقتی بخواهند آن آتش جهنم شعله بکشد، این فرشته عصبانی می‌شود، غضب فرشته باعث اشتعال جهنم است; همین که او ابرو تُرُش کرد شعله زیاد می‌شود مظهر غضب خداست، چه اینکه مظهر رضای خدا هم همین است لبخند اهل بیت برای همهٴ بهشتیها یک روح و ریحانی می‌شود، می‌بینند یک نعمت تازه‌ای به اینها رسیده، چیست اینها لبخند زدند. فرشته همین که عصبانی شد شعله پیدا می‌شود ممکن است دهها چیز دیگر هم باشد هیچ راهی برای نفی آنها نیست; اما این هست چه اینکه در نهج‌البلاغه در کلمهٴ «حطمه و حطیم» و اینها مراجعه بفرمایید، همین که فرشته غضب کرد مشتعل می‌شود این طور چیزهاست. خب، این فرشته‌ها با ما هستند دیگر همینها که ﴿کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ ‌اند با ما هستند دیگر و غضب آنها مایهٴ سوخت و سوز است.
بنابراین اگر کسی بخواهد چیزی را بسوزاند حالا یا روسوزی کند یا توسوزی کند، همهٴ اینها در قرآن هست. شما یک وقت می‌بینید در این نانواییها وقتی مشتری زیاد باشند این نانها را روسوزی می‌کنند یعنی درون پخته نشده فقط رویش سوخته، این روسوزی را می‌گویند «صَلْی»، «یصلی» ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ «صلّی یصلّی» این روسوزی است. وقتی همین به باب «تفعیل» رفت توسوزی و درون‌سوزی هم شروع می‌شود ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ فرق آن باب «تفعیل» و این باب ثلاثی مجرد این است، روسوزی هست، درون سوزی هست بعضیها روسوزی دارند بعضی درون‌سوزی دارند درون سوزی که داشتند روسوزی هم دارند، چون ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ برای همه نیست عده‌ای که بالأخره قلب موّحد و مؤمن داشتند این آتش از درون آنها سر نمی‌زند، این گرفتار روسوزی هستند خلاصه. «اعاذنا الله من شرور انفسنا»
«و الحمدالله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن