display result search
منو
تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مؤمنون

  • 2 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 27 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مؤمنون"

مشرکان اگر عذابی در اثر سوء فاعلی و سوء فعلی دامنگیرشان شد نالهٴ آمیخته با درخواستِ کمکشان بلند است
قرآن کریم شما را دعوت به تدبّر کرد شما را به توحید دعوت کرد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُون ﴿66﴾ مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ ﴿67﴾ أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ ﴿68﴾ أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنِکِرُونَ ﴿69﴾ أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِ کَارِهُونَ ﴿70﴾ وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِکْرِهِم مُعْرِضُونَ ﴿71﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴿72﴾

بعد از اینکه بخشی از عناصر محوری مربوط به اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه را بیان فرمود، فرمود مستکبرانِ حجاز این معارف را نمی‌پذیرند اگر عذابی در اثر سوء فاعلی و سوء فعلی دامنگیر اینها شد نالهٴ آمیخته با درخواستِ کمک اینها بلند است این نالهٴ درخواست با کمک را می‌گویند جُئار فرمود اینها ﴿یَجْأَرُونَ﴾ و جُئار آنها هم به طرف خداست لابد که چون اوست که «یُجیر و لا یُجار علیه» در این حال فرمودند جئار نکنید زیرا نالهٴ شما و درخواست شما بی‌اثر است آن‌گاه از راه سَبر و تقسیم فرمود چه جهت دارد که شما اسلام را نپذیرفتید اسلام دو عنصر محوری دارد و موانع شما هم پنج‌تاست همهٴ اینها را که شما ارزیابی کنید می‌بینید در همهٴ موارد شما محکومید و شکست‌خورده.

عنصر محوری اسلام یک دعواست و یک دعوت، دعوا این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ادّعا دارد ﴿إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾ و ادّعا دارد که این کتاب از ناحیهٴ خداست دعوت هم آن است که شما را به توحید دعوت می‌کند به معاد دعوت می‌کند به احکامِ فقهی و اخلاقی و حقوقی دعوت می‌کند این متنِ دعوت‌نامهٴ دین است شما نه دعوت را پذیرفتید و نه دعوا را، نه رسالت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را قبول دارید نه رهنمود آن را عمل می‌کنید. این دو عنصر است که حضرت آورد و شما هر دو عنصر را رد کردید پنج محور هست برای اینکه بهانه‌های شما را برطرف کند شما یکی از این پنج محور را لابد پشت‌سر گذاشتید برای چه دعوت را قبول نکردید برای چه دعوا را قبول نکردید برای پذیرش دعوت «اُنظر إلی ما قال» است برای پذیرش دعوا «اُنظر إلی مَن قال» است کسی که مطالب علمی طرح می‌کند مسائل ریاضی، جهان‌بینی، کیهان‌شناسی، کشاورزی، دامداری مسائل علمی طرح می‌کند باید نگاه کرد که حرفِ او عالمانه است یا نه کسی که مسائل رهبری، امامت، رسالت، نبوّت، ولایت، هدایت اینها را طرح می‌کند باید دید این چه کاره است «اُنظر الی مَن قال» در بحثهای رهبری و امامت و اخلاق و اینها «اُنظر الی ما قال» دربارهٴ دعوتهای علمی حالا که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعوایی دارد و دعوتی شما هم «اُنظروا الی ما قال» هم «انظروا الی مَن قال» اگر خواستید به «ما قال» تمسّک بکنید

قرآن کریم شما را دعوت به تدبّر کرد فرمود: ﴿وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ شما را به توحید دعوت کرد به معاد دعوت کرد به صراط بین مبدأ و معاد دعوت کرد به تجرّد روح دعوت کرد به ابدیّتتان دعوت کرد اینها دعوتهای الهی است همهٴ اینها را هم با برهان ثابت می‌کند شما در دعوت او که به توحید و نفی شرک دعوت کرده است به حق بودنِ جهان و نفی بطلان دعوت کرده است به ابدیّت جهان و انسان دعوت کرده است و اینکه مرگ هجرت است نه پوسیدن و اینکه انسان با مرگ میلاد جدیدی پیدا می‌کند نه نابود می‌شود بپوسد اینها دعوت اوست این دعوتها را که ارزیابی کنید بر اساس «انظر الی ما قال» می‌بینید حق است و برهان. دربارهٴ دعوای او که می‌گوید من رسول خدایم سابقهٴ او را که بیش از چهل سال است در بین شما دارد زندگی می‌کند شما الآن سالیان متمادی است که دوران بعثتِ او را می‌گذرانید از چه خاندانی به بار آمده نوجوانی‌اش چه بود جوانی‌اش چه بود دوران میانسالی‌اش چه بود قبل از دعوت چگونه بود ادّعا چگونه بود بعد از ادّعا چگونه است همهٴ اینها در مشهَد و معرض شماست پس اگر «مَن قال» را بخواهید ببینید که تاریخ آن حضرت مشهود شماست «ما قال» را بخواهید ببینید دعوتِ آن حضرت معلومِ شماست شما چه بهانه دارید شما دوتا مشکل دارید که جلوی پایتان را نمی‌بینید یکی در اثر سیّئاتِ فاعلی این جانتان رسوبات گرفته املاحِ گناهان این را بسته شما جایی را نمی‌بینید ﴿بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذلِکَ﴾ آن مرکز معرفت بسته است که فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ راهِ نفوذ معرفت و اندیشه به دل بسته است چگون گناه، درِ دل را قفل می‌کند از نظر عمل هم مبتلایید به یک سیّئات اخلاقی شما بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ دارید زندگی می‌کنید آن که اسلام آورده ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ است خب شما بخواهید از آن اعتلا صرف‌نظر کنید به طهارت روح منتقل بشوید برای شما دشوار است این دو منطق است یکی می‌گوید ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر که غارت کرد زد بُرد کُشت او پیروز است یکی می‌گوید هر که عدل‌محور بود و قِسط‌مدار بود و رعایت حقوق دیگران کرد نه بیراهه رفت نه راه کسی را بست او پیروز است خب بین این دو مکتب فرقهاست یکی می‌گوید «اُنصر أخاک ظالماً أو مظلوما» شعار رسمی جاهلیت این بود که به کمک برادرت بشتاب چه ظالم باشد چه مظلوم منظورشان از این برادر قبیله بود اینها نبود هر که جزء قبیلهٴ شماست از شما کمک خواست به یاری او بشتابید چه ظالم چه مظلوم این شعار رسمی پذیرفته شدهٴ جاهلیّت بود.

دین آمده فرمود: «اُنصر المظلوم أخاک أم غیر أخیک» به کمک مظلوم بشتاب چه برادرت باشد چه غیر برادر بعد آمد همان شعار را حفظ کرد ولی معنا کرد فرمود: «اُنصر اخاک» شما که می‌گویید برادرت را یاری کن چه ظالم باشد چه مظلوم ما همین الفاظ را حفظ می‌کنیم ولی معنای صحیحی برای او قائلیم می‌گوییم برادرت را یاری کن اگر ظالم بود یاری کردن او به این است که هدایتش کنی دستش را بگیری او صرف‌نظر کند اگر مظلوم بود علیه ظالم قیام بکنی دست او را بگیری از او دستگیری کنی که از زیر ظلم به در آید پس «اُنصر أخاک ظالماً أو مظلوما» را دین معنا کرده در بینش اول آن شعار را عوض کرد فرمود اگر شما این مشکل فاعلی و فعلی را دارید عقیدهٴ بد کارِ بد، سوء فاعلی سوء فعلی این نمی‌گذارد شما دربارهٴ دعوت بر اساس «انظر الی ما قال» عمل کنید دربارهٴ دعوا بر اساس «انظر الی مَن قال» عمل کنید این پنج محور را قرآن کریم ذکر می‌کند یکی از این محورهای پنج‌گانه آن است که یک وقت است شما به این نتیجه می‌رسید که هم دعوت او حق است هم دعوای او حق است هم بر اثر مطالعه «انظر الی ما قال» ما فهمیدیم قوله حق است هم بر اساس مطالعه در «مَن قال» فهمیدیم گوینده و قائل حق است مقدور نیست. آن آخرین سؤال این است که ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ﴾ فرمود این همه رایگان است چیزی از شما نمی‌خواهد فقط مودّت اهل بیت می‌خواهد که آن هم راهِ شماست اینکه فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ هم دربارهٴ نماز شب وارد شده است هم دربارهٴ ولایت اهل بیت(علیهم السلام) فرمود ما چیزی از شما نخواستیم این محبّت اهل بیت به سود شماست نه به سود ما.

خب بنابراین هم دعوت حق است هم دعوا حق است و هم رهبری و هدایت و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه رایگان است لذا این آیات در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» از 68 به بعد شروع می‌شود فرمود شما که مستکبرانه برخورد می‌کنید در محافلتان شب‌نشینی‌هایتان علیه این دین توطئه دارید مسخره می‌کنید هُجر دارید هَجر دارید دین را فحش می‌دهید دین را به هذیان به فسون و فسانه متّهم می‌کنید هم اهل هُجرید هم اهل هَجرید «تهجرون من الهجر تهجرون مِن الهَجر» هر دو هست اینکه حضرت فرمود: ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ به احدی المعنیین هست نه مهجوراً یعنی متروکاً آنها که دین را پذیرفتند که ﴿آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ با قرآن بودند در نماز با قرآن بودند در خارج نماز با قرآن بودند اینها که هَجر نکردند آنها که نپذیرفتند مبتلا به هُجر و هَجر بودند به فحش و به هذیان یعنی اسناد به اینکه این هذیان است فرمود: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ این یک مانع، شما برای اینکه برایتان روشن بشود این کتاب حق است ما گفتیم: ﴿لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ چرا تدبّر نمی‌کنید ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ اصلاً ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا﴾ خب ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾، ﴿أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ در اثر تدبّر نکردن شماست اینکه گفتند «انظر الی ما قال» یعنی تدبّر کنید نظریه بدهید ببینید حرف درست است یا درست نیست شما که نگاه نکرده می‌گویید این هُجر و هَجر است دیگر چه توقّعی از شماست.

پرسش:...
پاسخ: آن ﴿فَاهْجُرْ﴾ بله اما «إنّ الرجل لِیَهْجر» به آن معناست نه ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ به آن معناست هُجر به معنای ترک از هجرت است دیگر هُجر به معنای هجرت و ترک که موارد فراوانی دارد قرآن اما هُجر به معنای فحش هجر به معنای هذیان در این آیات است و حضرت دربارهٴ اینکه فرمود: ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ همین هُجر است که ﴿سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾ یک عدّه گفتند ـ معاذ الله ـ بدگویی کردند یک عدّه گفتند هذیان است این «ان الرجل لهیجر» هم از همین باب است خب.
﴿أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ﴾ ما گفتیم «انظر الی ما قال» یک وقت است که کسی داعیهٴ رهبری و مانند آن دارد حضرت فرمود: «کلمة حقٍّ یُراد به الباطل»یعنی درست است که «انظر الی ما قال» هست اما «انظر الی مَن قال» اینها منظورشان چیست اینها که می‌گویند «لا حکم الا لله» منظور اینها چیست؟ وگرنه ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ که سخنی است حق و خدا در قرآن فرمود، بنابراین آنجایی که «کلمة حقّ یراد به الباطل» «انظر الی مَن قال» ببین که او چه اراده کرده است چه هدف در سر دارد این عنصر اوّلی. اگر بگویید که نه چون ما تقلیدمحوریم هر چه پدران ما گفتند حق است او حق است هر چه پدران ما نگفته بودند او می‌شود باطل اینکه می‌گویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ این دلیل حق‌بودن شرک است ـ معاذ الله ـ بر اساس زعم افراد تقلیدمحور اینکه گفتند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ دلیل بطلان توحید است ـ معاذ الله ـ به زعم انسانِ تقلیدمدار می‌گویند چون پدران ما توحید نداشتند پس توحید باطل است چون پدران ما شرک داشتند پس شرک حق است کسی که در محور تقلید زندگی می‌کند هم قضیهٴ موجبهٴ او برای اثبات حق بودن شرک است هم قضیهٴ سالبه او برای داعیهٴ ابطلال توحید ـ معاذ الله ـ یا از طرف دیگر برهان اقامه می‌کنند می‌گویند اگر این حق بود خب در گذشته هم می‌آمد چرا برای پدران ما نیامد در حالی که برای پدران آنها هم آمده پدران آنها هم این را انکار کردند وگرنه هیچ عصر و مصری بدون حجّت الهی نیست البته به این معنا نیست که هر وقتی پیامبری رحلت کرد بلافاصله یک پیامبر دیگر بیاید خب بعد از او ائمه هستند جانشینان او هستند و علمای دین که نایبان او هستند کتاب را بر مردم می‌خوانند تفسیر می‌کنند تشریح می‌کنند تا پیامبر بعدی اصل دین آن کتاب است که هست دیگر حالا مفسّرش رحلت کردند اصل کتاب هست شاگردان او هستند علمای او هستند پس آنها نمی‌توانند بگویند چون سابقه نداشت باطل است هم سابقه به آن معنا داشت و هم اینکه تقلیدمحور بودند باطل است ﴿أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ﴾ گاهی قرآن کری به دو برهان اشاره می‌کند می‌فرماید این حرفی که شما زدید یا باید دلیل عقلی داشته باشید یا دلیل نقلی که نموداری از این در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ چهارم این است که: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ بالأخره اینهایی که شما می‌پرستید یا باید خالق باشند یا باید شریک‌الخالق باشند کاری باید در عالَم بکنند اگر هیچ‌کاره بودند خب چرا می‌پرستید (این یک) برای اینکه ثابت کنید اینها شایستهٴ عبادت هستند یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یا دلیل عقلی یا دلیل نقلی اینها سِمتی دارند اگر نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی دارید که اینها هیچ‌کاره نیستند خب چرا می‌پرستید در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» به بخش نقل تمسّک فرمود آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ﴾ آخر این حرفهایی که می‌زنید برهانی دارید که این بتها سِمتی دارند نه، ما به وسیلهٴ انبیای قبلی به شما گفتیم به وسیله دلیل نقلی شما مجوّز دارید نه پس چرا اینها را می‌پرستید چون تقلیدمحورید ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ خب یک ملّت تقلیدمدار نه از عطقل طَرْفی بسته است نه از نقل کمک گرفته فقط «یحوم حوم التقلید» شرک را پدرانشان پذیرفتند می‌شود حق توحید را پدرانشان نپذیرفتند می‌شود باطل. حقّانیّت شرک را با ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ بطلان توحید را بر اساس ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ ثابت کردند ـ معاذ الله ـ این گروه‌اند. فرمود: ﴿أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ﴾ این دربارهٴ دعوت. دربارهٴ دعوا فرمود مگر پیامبرانتان را نمی‌شناسید ﴿أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ﴾ مستحضرید که قسمت مهمّ در معرفت دربارهٴ رهبری این نیست که حالا شناسنامهٴ او چه چیزی نوشته است مادر او کیست پدر او کیست آدم ببیند این شخص عاقل است عالِم است امین است باتقواست با کیاست است با مدیریت است با تدبیر است و مانند آن اینکه فرمود آیا پیامبرشان را نشناختند قسمت مهمّ این آیه ناظر به آن شخصیتهای حقوقی و اخلاقیِ اوست نه ناظر به اینکه شما که می‌دانید پدر او کیست مادر او کیست جدّ او کیست جدّه او کیست آنها را هم می‌دانند ولی عمده آن است که شما به شخصیت حقوقی او به اوصاف او کاملاً پی بردید در بحثهای فقهی ملاحظه فرمودید وقتی گفتند: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ حرمت وقتی به یک ذات اسناد داده شد آن وصفِ معتبر آن فعلِ معتبر معیار است یا ﴿حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ کذا و کذا این است نه خود ذات. اینجا هم که می‌فرماید پیامبر را نشناختند یعنی او را به اوصاف نشناختند وگرنه از نظر شخصیّت حقیقی که پدر او کیست مادر او کیست اینها را که خب نه مهم است نه اینکه اینها غافل بودند.

وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خودش را معرّفی کرده یعنی در آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هم اسلام را قبلاً معرفی کرده بود هم جمهوریّت را. جمهوریّت معنایش آن است که تودهٴ مردم اسلام را، رهبران اسلامی را، اصول کلّی اسلام را، اخلاق را، فقه را پذیرفتند خود مکتب می‌شود اسلام، جمهوریّت این است که این مردم این را شناختند حجّت الهی بر مردم تمام شد که این دین خداست این حق است و قبول کردند اگر حقّانیّت یک مکتب و واقعیّت یک مکتب برای ملّتی روشن شد آن ملّت با طوع و رغبت خودش این را پذیرفت می‌شود جمهوری اسلامی. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آن بخش جمهوریّت را اشاره می‌کنند که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بحث مفصّل گذشت فرمود: ﴿قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ﴾ که این یک بحث پیچیده داشت گذشت بعد فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ من عُمری امتحان دادم دیگر اگر «انظر الی مَن قال» است خب همه‌تان مرا شناختید امین بودن هم که شما به من دادید من به این لقب پرافتخار. آن امین الله بودن که امینِ وحی است آن بالاتر از آن است که مردم چنین وصفی را بشناسند تا به حضرت عطا کنند این جزء القاب الهی است اما امینِ مالی بودن، امینِ سیاسی بودن، امینِ اجتماعی بودن، امینِ عاطفی بودن، امینِ اقتصادی بودن، امینِ اخلاقی بودن را شما دادید ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً﴾ من عمری امتحان دادم این می‌شود جمهوریّت آن ﴿أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا﴾ هم می‌شود اسلام پس هم اسلام را شما خوب شناختید هم آورندهٴ اسلام که رهبر مسلمین است خوب شناختید عذرتان دیگر چیست در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ﴾ مگر شما نشناختید پیامبر را خب عمری با شما زندگی کرد. تودهٴ مردم چون دعوت، دعوت جهانی است هم باید دعوت را بشناسند هم دعوا را هم «ما قال» را هم «مَن قال» را در بخش «ما قال» چون جهانی است کتاب جهانی است همه قدرت تفکّر را دارند دربارهٴ «مَن قال» آنها که اهل حجاز نیستند به حجازیها مراجعه می‌کنند و تاریخ مدوّن آن حضرت را مطالعه می‌کنند برای آنها شفاف و روشن می‌شود که «مِن البدأ إلی الختم» این با طهارت روح زندگی کرد بنابراین آنهایی که نزدیک بودند حضرت فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ آنها که اهل حجاز نبودند دور بودند خب این ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ با اطلاقش شامل اینها خواهد شد فرمود: ﴿أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنِکِرُونَ﴾ این برای شما ناشناس است ناشناخته است که نشناختید او را که در دعوای او شک کنید یا ـ معاذ الله ـ می‌گویید که ما این را شناختیم ولی حرفهای آنها حرفهای عاقلانه نیست بر اساس «انظر إلی ما قال» ما «ما قال» او را نگاه کردیم دیدیم این ـ معاذ الله ـ حرفهای معقولی نیست این جن‌زده است خب مستحضرید در یکی از این مکاسب محرّمه این شغل تحریم شده است و جُرم است بسیاری از اینها را احکام کسبِ کسانی که با جن‌گیری و امثال ذلک زندگی می‌کنند مستحضرید که فتوا به حرمت دادند و جُرم هم هست خب که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مبسوطاً گذشت. ﴿أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ﴾ اینها بر اساس سَبر و تقسیم است که این هم باطل است خب بلکه او حق آورد بر اساس «ما قال» و شما با حق مخالفید ﴿بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِ کَارِهُونَ﴾ یک عدّه محروم و مستضعف و فقرا و پابرهنه هستند که شما نمی‌گذارید حرف به آنها برسد به استثنای این گروه محروم اکثری مردمِ حجاز با حق مخالف‌اند خب ﴿وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِ کَارِهُونَ﴾ چه در بخش دعوا چه در بخش دعوت. پس اینها مخالف حقّ‌اند و حق سرِ جایش محفوظ است حالا بیایید مصالحه کنید اگر حق بخواهد تابع مدار اینها باشد مِیل آنها باشد کلّ آسمان و زمین به هم می‌خورد این قیاس استثنایی یک مقدمهٴ شرطی دارد یک بطلان تالی دارد یک بطلان مقدم. فرمود: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ لکنّ التالی باطل فالمقدم مِثله چرا برای اینکه اینها می‌گویند خالقی به آن معنا که نظام را اداره بکند نیست کار به دست بتهاست خب از بت که تدبیر آسمان و زمین ساخته نیست از معبودهای دروغینِ اینها که نمی‌توانند خودشان را داره کنند ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ ساخته نیست که کُرهٴ زمین را با صدها مطالب عمیقِ علمی اداره کند که اگر کُرهٴ زمین را نظام کیهانی را به این بتها بدهید کلّ این نظام می‌پاشد «ولکنّ التالی باطل فالمقدّم مِثله» پس حق تابع هوای اینها نیست این برای نظام تکوینی. نظام اعتباری، اگر جامعه را بخواهند به قانون ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ بسپارند نظیر همین خاورمیانه‌ای می‌شود که هر روز آتش است نظیر همین استکبار و صهیونیست اسرائیلی می‌شود که هر روز آتش است با ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ نمی‌شود جامعهٴ بشری را اداره کرد با «اُنصر أخاک ظالماّ أو مظلوماً» نمی‌شود جامعهٴ بشری را اداره کرد پس هم جامعهٴ بشری فرو می‌پاشد بر اساس قوانین اخلاقی و حقوقی که اینها تدوین کردند هم نظام کیهانی متلاشی می‌شود بر اساس شرک پس ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ﴾ این مقدم ﴿لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ این تالی «و لکنّ التالی باطل فالمقدّم مِثله» خدا فرمود من عالَم را با مصالح حق آفریدم الآن اگر از یک مهندسی که این مسجد را ساخت بپرسند که با چه چیزی ساختی می‌گوید مثلاً با سیمان با گچ با آهن خدای سبحان می‌فرماید ما عالَم را با آهن و گچ و سیمان و آجر نساختیم این نظام صدر و ساقه‌اش با حق ساخته شد ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ (یک) ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ (دو) این مضمون یعنی این مضمون با الفاظ گوناگون در چند جای قرآن کریم آمده یعنی مصالح ساختمانی آسمان و زمین و بینهما حق است اگر کسی با حق در افتد زمین علیه او، زمان علیه او، آسمان علیه او، او جایی برای فرار ندارد این اگر بشود حُسنی مبارک می‌گویند «أین تذهب» اگر علی عبدالله صالح به او می‌گویند «أین تذهب» اگر بشود آل‌سعود می‌گویند «أین تذهبون» اگر بشود آل‌خلیفه می‌گویند «أین تذهبون» همهٴ این قدرتها را داشتند و الآن در این درگیری فشار می‌بینند حالا جریان صدام و پهلوی و امثال ذلک که روشن است. کلّ این نظام می‌گویند کجا داری می‌روی؟!

اگر خدای سبحان بخواهد کسی را بگیرد بر اساس ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ همهٴ عالَم او را می‌گیرد چون همه در تحت او دارند انجام می‌دهند فرمود ما این نظام را به حق آفریدیم یک چند روزی مهلت می‌دهیم بعد می‌گیریم آن وقت نالهٴ اینها بلند است ما به اینها می‌گوییم «لا تجأرون» ناله نکنید می‌بینید وقتی که گرگی گرفتار تَله شده است نالهٴ او بلند است این ناله‌هایی که الآن شما می‌بینید از این سران استکبار همین است ﴿إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ﴾، ﴿یَجْأَرُونَ﴾ یعنی جُئار دارند یعنی ناله دارند کمک می‌طلبند کسی کمکشان نیست بنابراین عالم حسابی دارد با مصالح ساختمانی گچ و اینها ساخته نشده چون گچ و سیمان و اینها خودشان جزء عالَم‌اند فرمود ما گچ را با حق ساختیم سیمان را با حق ساختیم آهن را با حق ساختیم همینها یک روز شما را می‌گیرند ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ اینکه می‌گویند حقّ مخلوقٌ‌به این است اینکه در کتابهای عرفانی می‌گویند حق عین الخلق است مِن وجهٍ و غیر الخلق است مِن وجهٍ ـ معاذ الله ـ آن حقّ الهی را نمی‌گویند این حقّی که عالم با حق خلق شده است این آسمان عین الحق است مِن وجهٍ و غیر الحق است مِن وجهٍ چون یکی مطلق است دیگری مقیّد یکی بی لون است دیگری با لون این آثار الهی است فرمود سراسر عالم این طور است پس ﴿لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ﴾ هوای آنها چیست شرک است و بت‌پرستی ﴿لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ انسان یک موجود حقیقی است موجود حقیقی را نمی‌شود با اخلاق و قرارداد سازمان ملل اداره کرد موجود حقیقی را باید با وحی اداره کرد که از حق گرفته شده ﴿بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِکْرِهِم مُعْرِضُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن