display result search
منو
تفسیر آیات 41 تا 48 سوره حج

تفسیر آیات 41 تا 48 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 48 سوره حج"

بیان قرآن در رعایت و احقاق حقوق اجتماعی
سنت الهی در هلاکت و عذاب منکران
اعتراف معذّبین در عدم استفاده از عقل و قلب سلیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾ وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ﴿42﴾ وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ ﴿43﴾ وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ ﴿44﴾ فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ ﴿45﴾ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور ﴿46﴾ وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿47﴾ وَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿48﴾

بررسی حکم دفاع از حریم شخصی
جریان دفاع که غیر از جهاد است نیازی به اذن حکومت اسلامی ندارد همان دستورهای رسمی که فرمودند: «مَن قُتِل دون ماله فهو شهید»، «مَن قُتِل دون عِرضه فهو شهید»، «مَن قاتل دون نفسه حتّی یقتل فهو شهید» اجازهٴ دفاع از جان و مال و عِرض را داده است ولو دسترسی به حکومت باشد استیذان ممکن باشد چون واجب نیست و منظور از شهادت هم فیض و ثواب شهادت است نه شهادتِ فقهی که اگر کسی برای دفاع از خود کُشته شد نیاز به غسل و کفن نداشته باشد او را با همان لباس بعد از نماز دفن کنند این‌چنین نیست ثواب شهید را دارد ولی حکم فقهی شهادت را ندارد.

بیان قرآن در رعایت و احقاق حقوق اجتماعی
آیهٴ 41 جزء جوامع‌الکلمِ اجتماعی است زیرا هم حقّ الله در او رعایت شده هم حقّ الناس رعایت شده هم اِحقاق حقّ الله هم اِحقاق حقّ الناس یعنی چهار مطلب در این آیهٴ 41 جمع شده. حقّ الله رعایت شده یعنی آنچه واجبهای الهی است شخص انجام می‌دهد نمونه‌اش نماز و زکات است وگرنه حج و صوم و امثال ذلک هم یقیناً مراد است چه اینکه آیات قبلی هم دربارهٴ حج بود اینکه فرمود مردان الهی اگر به قدرت برسند نماز را اقامه می‌کنند، زکات را می‌دهند این به عنوان نمونهٴ حقّ الله است یعنی همهٴ عبادات را احیا می‌کنند حج و صوم هم این‌چنین است این حقّ الله، نسبت به حقّ الناس هم که مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر را رعایت می‌کنند که مبادا به احدی ستم بشود حقّ کسی گرفته بشود هم خودشان رعایت حقّ الناس می‌کنند، هم امر می‌کنند به رعایت حقّ الناس یعنی اِحقاق حقّ الناس است هم خودشان حقّ الله را رعایت می‌کنند، هم امر می‌کنند به رعایت صوم و صلات و زکات که اِحقاق حقّ الله است یعنی هم نماز و روزه و زکات به جا می‌آورند هم امر می‌کنند هم حقّ الناس را رعایت می‌کنند هم دیگران را امر می‌کنند، چون این آیه این عناصر چهارگانه را در بردارد می‌تواند جزء جوامع‌الکلم باشد و پایان همهٴ امور هم به طرف خداست نظیر ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾، نظیر ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾، نظیر ﴿وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ که در آیهٴ 48 خواهد آمد همهٴ اینها به این است که پایان کار به طرف خدای سبحان است که در محکمهٴ عدل و داد الهی محاکمه می‌شوند.

سنت الهی در هلاکت و عذاب منکران
بعد فرمود: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ﴾ این را به عنوان تسلیت ذکر می‌کند که قبلاً گذشت فرمود سنّتهای الهی این است که اگر ملّتی در برابر وحی ایستاد و حجّت خدا بالغ شد ذات اقدس الهی به اندازهٴ کافی به او مهلت می‌دهد از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نمونه‌اش همین اقوام است. مشابه این را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت که فرمود انبیایی بودند اُممی بودند این اُمم انبیا را تکذیب کردند و به عذاب الهی گرفتار شدند. در جریان حضرت ابراهیم در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» قبلاً گذشت که فرمود اینها نسبت به وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بدرفتاری کردند آیهٴ هفتاد سورهٴ «انبیاء» این بود که ﴿وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ پس دربارهٴ همهٴ اینها ما عذاب را اِعمال کردیم فرمود: ﴿أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ که این کسره علامت حذف یاء است در تبیین انکار الهی و اخذِ مقتدرانهٴ الهی آیهٴ 45 به بعد نازل شده که چگونه من اینها را عذاب کردم به این صورت ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ﴾ که ﴿أَهْلَکْنَاهَا﴾ قریه‌ها خب گاهی به طور عادی از بین می‌روند هر بنایی یک تاریخ مصرفی دارد هر کسی یک عمر محدودی دارد آنها جزء اِهلاک نیست این جزء هلاکتهای عادی است یعنی مرگ طبیعی و عادی است اما آنها که در برابر وحی و نبوّت ایستاده‌اند گرفتار عذاب اِهلاک شدند ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ﴾ که ﴿أَهْلَکْنَاهَا﴾ ما آنها را هلاک کردیم اینها بخشی در بیابانها بودند که ملوک بَوادی بودند بخشیها در شهرها بودند که ملوک حضارَت و تمدّن و بلاد مَعمور بودند ما هم آنها را هلاک کردیم هم اینها را هلاک کردیم ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ آن وقت این قریه‌ها، این خانه‌هایشان به این صورت شد که اول سقف فرو ریخت (یک)، بعد دیوارها روی سقف فرو ریخت (دو)، به این صورت در آمد ﴿فَهِیَ﴾ این قریه‌ها یعنی اَبنیهٴ این قُراء ﴿خَاوِیَةٌ﴾ یعنی ساقطةٌ ﴿عَلَی عُرُوشِهَا﴾ «عروش» جمع «عرش» است یعنی سقف اینکه می‌گویند «ثَبِّت العرش ثمّ انْقُش» یعنی اول سقف خانه را محکم بکن بعد رویش نقاشی کن نه «ثبّت الأرض»، «ثبّت العرش» یعنی سقف را محکم بکن بعد نقاشی بکن اصل باید باشد بعد فروع. این عروش این سقفها اول می‌ریزد بعد دیوارها روی سقف می‌ریزد فرمود: ﴿فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا﴾ این برای خود بِناها، آن چاههایی که منبع درآمدهای کشاورزی و دامداری آنها بود آنها به چه صورت در آمد؟ فرمود: ﴿وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ﴾ چاه بود آب فراوان داشت اما معطّل بود دیگر کسی از آن استفاده نمی‌کرد این یک، برخی از قصرها که محکم ساخته بودند آنها ماند ﴿وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ﴾ شِید یعنی گچ، مَشید یعنی گچ‌کاری. قصری که گچ‌کاری و گچ‌بُری هنری داشت و جزء میراث فرهنگی بود این را ما نگه‌داشتیم خب این قصرِ مَشید ماند آن بِئر هم معطّل ماند آن بناهای عادی هم ویران شد آ‌ن مردم هم به هلاکت رسیدند چه در شهر چه در روستا این کیفیت ﴿نَکِیرِ﴾ یعنی «أخذی المقتدر» همین است.

عبرت آموزی از آثار ویران شده مکذّبین
فرمود: ﴿ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ﴾ یعنی انکاری و اخذی و تعذیبی و زجری اگر بخواهید ببینید زجر من چیست بروید تخت جمشید را ببینید. یک وقت است کسی می‌رود آنجا این سنگ را می‌بیند بدون تنبّه این همان است که در آیهٴ بعد می‌آید که اینها نه چشمی دارند نه گوش، یک وقت کسی می‌رود بئر معطّله را می‌بیند، قصر مَشید را می‌بیند متنبّه می‌شود اینها «أُولِوا الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ»اند مردم در فرهنگ قرآن کریم بعضیها کَرند و کور بعضی سمیع و بصیر، حالا چطور دربارهٴ حضرت ابراهیم و اسحاق تعبیر کرد فرمود: ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها دارای دست‌اند اینها دارای چشم‌اند آن که تبر می‌گیرد و بت را می‌شکند او دارای دست است آن که تیشه می‌گیرد و بت می‌تراشد این بی‌دست است آن که می‌بیند و می‌پرستد کور است آن که می‌بیند و درهم می‌کوبد بصیر است فرمود ابراهیم و اسحاق و امثال ذلک بندگان ویژهٴ ما هستند ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها دارای دست‌اند اینها دارای چشم‌اند، اما در برابر این گروه فرمود ما آثار باستانی فراوانی را گذاشتیم هم آن ویرانه مدرسه است هم این بِئر معطّله و قصر مَشید.
خب، فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ فرمود چرا شما گردشگری ندارید، چرا میراث فرهنگی را نمی‌بینید، چرا به در و دیوار عالَم سری نمی‌زنید، چرا به روستا و شهر نمی‌روید که عاقل بشوید نه بازیگر، متنبّه بشوید ببینید حسابی در عالَم هست کتابی در عالَم هست خیلیها از شما مقتدرتر بودند خدا اینها را به خاک کرد در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آنجا آمده است که ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ اینها قدرتهایشان هرگز مِعشار یعنی یک عُشر، یک دهم توان آنهایی که ما خاک کردیم نیست اینها به چه چیزی می‌نازند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ خب حالا اگر دیگران ده برابر اینها قدرت داشتند و خدا اینها را به دیار هلاکت فرستاد اینها بروند آن سرزمین را ببینند و متنبّه بشوند ولی آنها می‌روند می‌گردند نه چشم دارند نه گوش دارند نه دل دارند،

تنظیر زندگی انسان به زمین در احیاء و موات
انسان مثل همین سرزمین است گاهی موات است گاهی بائر است گاهی دائر، زمین سه قسم است دیگر آن زمینی که آب دارد منزّه از سنگلاخ بودن و امثال ذلک است آمادهٴ کشاورزی است یک مالکِ قیّمِ دلسوزِ مهربانی دارد از این زمین میوه می‌گیرد ثمر می‌گیرد شجر می‌گیرد و مانند آن، این زمین می‌شود دائر، زمینی که دسترسی‌اش به آب دشوار است یا مالکی ندارد که دلسوز باشد این بائر است بخشی از زمینها اصلاً نه آب دارند نه مالک دارند موات‌اند مُرده‌اند زمینهٴ زندگی جامعه هم بشرح ایضاً سه قسمت است: بعضیها زنده‌اند که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ اینها زنده‌اند، بعضیها بائرند که در بخشهایی از قرآن کریم فرمود: ﴿وَکَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾ این بور جمع بائر است زمینهٴ زندگی اینها بائر است کسی نیست اینها را آباد کند یا اینها عمداً حرفِ آن معمار و آباد کننده را گوش ندادند یا فعلاً در دسترس نیست ولی بالأخره یک ملّت بائری‌اند. یک عدّه احیا هستند یک عدّه اصلاً امواتٌ بلا حیات اصلاً مُرده‌اند به هیچ وجه حرف در آ‌نها اثر نمی‌کند فرمود اینها نه چشم دارند نه گوش دارند نه دل دارند که بروند بررسی کنند. زمین اگر بخواهد دائر بشود یا از درونِ خود او چشمه باید بجوشد یا از جای دیگر آب بیاورند به وسیلهٴ لوله‌کشی نهر، بَحر که به این آب برسد اگر نه از خود چشمه داشت نه از بحر و نهر کمک گرفت خب می‌خشکد انسان یا باید از درون او معرفتِ فطری بجوشد بشود عاقل و خردمدار و خردورز یا گوشِ شنوا داشته باشد که از جدول دیگری کمک بگیرد از کتاب دیگری، از سخن دیگری، از رفتار و گفتار دیگری مدد بگیرد، اگر توانست جمع بکند که «طوبیٰ له و حُسن مآب» نشد احدی‌الْحُسْنَیین را باید داشته باشد و اگر نداشت می‌خشکد. فرمود اینها نه چشمه دارند صاحب‌دل باشند که از درون جان اینها معرفت بجوشد، نه گوش به حرف علما می‌دهند پس بنابراین اینها فاقد مجرای بیرونی‌اند و فاقد جوشش درونی، نه قلب و عقلی دارند که از آن معرفت بجوشد نه گوش به حرف علما می‌دهند لذا اینها کورند بخواهند کتاب مطالعه کنند که نیست، حرف گوش بدهند که نیست، خودشان متفکّرانه به سر ببرند که نیست، خب چرا نمی‌روند خیلیها می‌روند تخت جمشید مُرده می‌روند و مُرده برمی‌گردند خیلیها می‌روند آثار باستانی را می‌بینند مُرده می‌روند و مُرده برمی‌گردند فرمود چرا نمی‌روند اینها را ببینند که قلب پیدا کنند عقل پیدا کنند گوش پیدا کنند چشم پیدا کنند

اعتراف معذّبین در عدم استفاده از عقل و قلب سلیم
﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ با قلب انسان چیز می‌فهمد این تأکید است و الاّ عقل و تعقّل بدون قلب که نیست این ﴿قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ تأکید است آن طوری که دربارهٴ پرنده گفته می‌شود که ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ خب بالأخره طَیَران پرنده با بال اوست به غیر جناح که طَیَران ندارد اما برای تثبیت و تأکید مطلب چنین فرمود که ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ گفتن هم به دهان است دیگر به غیر دهان که قول نیست ولی فرمود: ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم﴾ برای تثبیت مطلب، تأکید مطلب. اینجا هم فرمود: ﴿قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ با قلب انسان چیز می‌فهمد دیگر، دیگر با غیر قلب چیز نمی‌فهمد که.

پرسش:...
پاسخ: خب ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ هم هست دیگر، فرمود در قیامت اینها می‌گویند اگر ما عقل می‌داشتیم یا گوش می‌دادیم این منفصلهٴ مانعةالخلو است که اجتماع را شاید، اینها هم وقتی می‌خواهند به جهنم ریخته بشوند آن روز به هوش می‌آیند می‌گویند اگر ما خودمان تعقّل می‌کردیم یا گوش به حرف علما می‌دادیم به این روزِ سیاه مبتلا نمی‌شدیم. فرشته‌های مسئول جهنم(سلام الله علیهم) آنها می‌گویند ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ اینها می‌گویند ﴿بَلَی﴾ بعد در بخش دیگر می‌گویند ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ اگر ما اهل عقل بودیم یا اهل سمع بودیم که عقل در مقابل سمع است نه در مقابل شرع، اگر ما خودمان تعقّل می‌کردیم یا حرفِ علما و محقّقانمان را گوش می‌دادیم به این روزِ سیاه نمی‌افتادیم. در اینجا هم فرمود: ﴿فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ گوشِ شنوا، گوش دارند ولی شنوا نیست، دل دارند ولی بسته است چرا بسته است؟ برای اینکه اینها نرفتند شستشو کنند این وضو نمی‌گذارد آن دل رِیْن بپذیرد این غبارِ غفلت، این گناه، این معاصی رِیْن است، چرک است جلوی قلب را می‌گیرد ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این غفلتها و غیبتها و مال حرام‌خوری و گناهها هر کدام رِیْن است این رُیونِ متراکمه دور این قلب را می‌گیرد دیگر قلب که آینهٴ شفاف است وقتی دورش را گرد و غبار گرفت جایی را نشان نمی‌دهد که. اینها نتوانستند با وضو تطهیر کنند، شستشو کنند، با گریه تطهیر کنند، با ناله تطهیر کنند، لذا قلبشان قفل شده ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ ما کسی را بی‌قلب نیافریدیم همه را با قلب آفریدیم ولی اینها درِ قلبشان را قفل کردند ﴿أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ بعد فرمود: ﴿فَإِنَّهَا﴾ که ضمیر به قصّه برمی‌گردد، چشم کور نیست به حسب ظاهر می‌بینند ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ قلوب در سینه است مثل اینکه طَیَران با بال است، گفتن با دهن است و مانند آن، نه اینکه صدر چیزی باشد و قلب چیزی باشد این ظرف باشد برای او، این ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ یعنی «ربّ اشرح لی قلبی، ربّ اشرح لی عقلی» و مانند آن.

ضرورت نگرش صحیح و تدبّر در مُلک و ملکوت
این برای آثار زمینی است، اگر ـ ان‌شاءالله ـ از این مکتب بهره بردید آن‌گاه مُلک را لله می‌بینید می‌گویید ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ بعداً قدم دوم را می‌توانید بردارید که در سورهٴ «اعراف» گذشت فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شما ببینید جبرئیل چیست، میکائیل چیست، اسرافیل چیست، عزرائیل(سلام الله علیهم) چیست، عزرائیل(سلام الله علیه) می‌آید قبض روح می‌کند یعنی چه، چطور می‌آید قبض روح می‌کند ما چطوری با او ارتباط داریم، بعضی از حکمای بزرگ روزانه دو رکعت نماز می‌خواندند به پیشگاه حضرت عزرائیل تقدیم می‌کردند که در هنگام برخورد با او با ملاطفت برخورد کند اینها برای ما افسانه و فسانه است عدّه‌ای هم هستند که روز حداقل صد «لا إله الاّ الله» به پیشگاه عزرائیل(سلام الله علیه) تقدیم می‌کنند که در هنگام برخورد با آنها نیک رفتار کند اینها برای ما فسون است و فسانه برای اینکه ما در دنیایمان این طور هستیم در ملک این طور هستیم چه رسد به ملکوت. در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود اینها چرا در ملکوت نگاه نمی‌کنند، همان جایی که ابراهیم رفت و دید ﴿کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ رؤیت یعنی رؤیت، رؤیت برای اوست نظر برای شما، نظر کنید بلکه ببینید ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق می‌گذاریم در عربی هم بین نظر و رؤیت فرق است فرمود ما وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را نشان دادیم ﴿کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شما بروید نگاه کنید شاید ببینید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ حالا ما هنوز به آنجا نرسیدیم در عالَم مُلک گیریم فرمود هر چه را که می‌بینید این عامل پند و نصیحت و اندرز است برای کسی که دارای قلب باشد از خودش آب بجوشد به نام چشمه یا گوشِ شنوا داشته باشد چشمِ بینا داشته باشد کتاب را مطالعه کند حرفِ محقّقان را گوش بدهد ﴿وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾

بیان حکم الهی در تحقق وعده و وعید
بعد عدّه‌ای به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض می‌کردند که این صنادید قریش و امثال ذلک که جنگ را بر ما تحمیل کردند ما را تبعید کردند محاصرهٴ اقتصادی کردند چند سال در شِعب ابی‌طالب و مانند آن، هنوز هم که هنوز است به عذاب الهی گرفتار نشدند خب تا چه موقع؟! یا آنها می‌گویند اگر عذاب الهی حق است چرا عذاب الهی به حیات ما خاتمه نمی‌دهد ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ ذات اقدس الهی چند مطلب را اینجا ذکر می‌کند اول: فرمود: ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ گاهی خدای سبحان وعده می‌دهد (یک)، گاهی وعید دارد (دو). گرچه ثلاثی مجرّد هم برای وَعْد است هم برای وعید لکن غالباً برای وعید کلمهٴ ایعاد و اوعَدَ و امثال ذلک که ثلاثی مزید است به کار می‌رود در اینجا وَعْد هم به معنای وعید است یعنی تهدیدِ عذاب. فرمود اصلاً بدانید که وعدهٴ خدا یعنی آنچه را که خدا نوید داد این اصلاً تخلّف‌پذیر نیست و اینجا این آیه ناظر به آن نیست چون خُلف وعده مخالف حکمت است و از ذات اقدس الهی صادر نمی‌شود. دو: وعید تهدید الهی، خُلف وعید مخالف حکمت نیست بلکه موافق با منّت و رحمت است گاهی ممکن است ذات اقدس الهی تهدید بکند ولی عفو و رحمت داشته باشد که فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾. سه: گاهی وعیدی است که به صورت خبر است نه وعیدِ انشایی اگر وعید به صورت خبر بود یا گاهی به صورت قسم یاد کرد آن دیگر قطعی‌الوقوع است که در اینجا فرمود: ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ یعنی «وعیده» نسبت به اینها که در برابر وحی ایستاده‌اند یقیناً وعیدِ الهی انجاز خواهد شد.

تحقق عذاب الهی براساس محاسبه زمانی
مطلب بعدی آن است که فرمود شما برای چه عجله می‌کنید؟ خدای سبحان اگر بخواهد هزار سال صبر کند صبرِ هزار سالهٴ خدا نزد خدا به منزلهٴ صبرِ یک روزه است چون «لیس عند ربک صَباحٌ ولا مَساء» زیادی و کمی، دوری و نزدیکی، دوری و دیری و نزدیکی همه برای او یکسان است پس صبرِ هزار ساله به منزلهٴ صبرِ یک روزه است که در این گونه موارد مناسب است گفته بشود که هزار سال مثل یک روز است (این یک)، گاهی می‌فرماید عذابِ یک روزهٴ خدا مثل عذابِ هزار ساله است که این با او هماهنگ است این تقدیم و تأخیر با او هماهنگ است عذابِ یک روزهٴ خدا مثل عذابِ هزار ساله است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ هیچ کس مثل خدای سبحان نمی‌تواند تعذیب بکند چون تعذیبِ دنیا بالأخره یا خانه آدم می‌سوزد آدم بیرون می‌رود نجات پیدا می‌کند یا لباس آدم را می‌سوزانند وقتی لباس را آدم در آورد راحت می‌شود یا بدن آدم را می‌سوزانند وقتی مُرد راحت می‌شود دیگر نمی‌توانند بیش از این در منطقهٴ چهارم نفوذ بکنند که روح را بسوزانند که، ولی عذابِ الهی که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ از درون شروع می‌شود نه از بیرون، از درون شروع می‌شود بیرون را می‌سوزاند خب این قابل درمان نیست این کجا می‌خواهد فرار کند ﴿فأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ حالا اگر قلب آتش گرفته بدن آتش گرفته نه قلبِ ظاهری آن را کجا انسان می‌تواند فرار کند این قلبِ ظاهری نیست این بدنِ ظاهری نیست که آتش بگیرد انسان بمیرد و راحت بشود مثل اصحابِ اُخدود، اما آن دیگر ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ﴾ پس عذابِ یک روزهٴ او به منزلهٴ عذاب هزار ساله است (این دو). وجه سوم که برخیها احتمال دادند و آن این است که یک روز نزد خدا به اندازهٴ هزار سال است این بعید است برای اینکه مناسب با سیاق نیست در آن آیه‌ای که خدای سبحان فرمود صحنهٴ قیامت ﴿کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ آن ناظر به همین است که روز قیامت اگر بخواهد به حسب نجومی دنیا بررسی بشود یک روز معادل پنجاه هزار سال است آن آیه ناظر به این قسمت است اما این آیه بعید است که ناظر به این باشد که یک روز به اندازهٴ هزار سال است. مناسب‌ترین وجه یکی از همان وجوه یاد شده است. فرمود: ﴿وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾ بعد دوباره فرمود: ﴿وَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا﴾ من یک مدتی مهلت دادم ﴿وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ این قریه ظالم است به لحاظ اهلش نظیر ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یعنی «وسأل أهلها» ﴿وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا﴾ «أخذتُ» این قریه را یعنی «أخذت أهلها» ﴿وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ این ﴿إِلَیَّ الْمَصِیرُ﴾ نظیر ﴿ولله عاقبة الامور﴾ است که در آیهٴ 41 آمده و نظیر آیات دیگری است که ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ مطرح شد، بنابراین اگر کسی بخواهد حیات پیدا کند به نحو منفصلهٴ مانعةالخلو که اجتماع را شاید یا باید چشمهٴ فطرت و عقلی و علمی از درونِ او بجوشد یا باید گوشِ شنوا داشته باشد هر دو ممکن است، اگر مقداری انسان آن درون را شکوفا کرد دست اهل بیت(علیهم السلام) بقیه را کَند و کاو می‌کند که «و یُثیروا لهم دفائن العقول».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن