display result search
منو
تفسیر آیات 24 تا 27 سوره حج

تفسیر آیات 24 تا 27 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 تا 27 سوره حج"

تقسیم مذاهب مختلف به دو گروه حق و باطل
کیفر و عذاب الهی براساس اعتقادات باطنی
ابلاغ سلام چند گروه محضر بهشتیان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿24﴾ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿25﴾ وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿26﴾ وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ﴿27﴾

تقسیم مذاهب مختلف به دو گروه حق و باطل
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که در مدینه نازل شد بعد از بیان خطوط کلی اصول دین و همچنین فقه و اخلاق و حقوق، فرمود افراد چه در زمان انبیای گذشته چه در زمان وجود مبارک پیامبر اسلام(علیهم السلام) به شش گروه تقسیم شدند که جامع آنها دو گروه است. جریان مؤمنین و یهودیها و مسیحیها و صابئین و مجوس و مشرکین و اینها را ذکر فرمود بعد فرمود اینها بالأخره دو گروه‌اند: ﴿کَثِیرٌ﴾ که سجده کردند اطاعت می‌کنند ایمان آوردند و می‌آورند ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾ که این کثیرِ نفسی است و نه نسبی. بعد از اینکه آن شش گروه را جمع‌بندی کردند فرمودند دو گروه‌اند که بعضی حقّ‌اند و بعضی باطل؛ فرمود: ﴿هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا﴾، آن‌گاه کیفر کفّار را ذکر فرمود، پاداش مؤمنان را هم ذکر کرد.

کیفر و عذاب الهی براساس اعتقادات باطنی
این عذابهای سخت و تلخ برای هر معصیتکار نیست برای کافران و ملحدان و منافقان است وگرنه افراد موحّدی که معصیت بکنند به این ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ و ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا﴾ و مانند آن معذّب نیستند.
مطلب دیگر آن است که این عذابهای سخت در حقیقت باطن همین اعتقادات باطل و کفر و نفاق است. اگر کسی غذایی را که ظاهرش شیرین است ولی باطنش سمّ است [را دید]، حرفِ کسی را هم گوش نداد و فریبِ ظاهر، او را وادار کرد به خوردن سمّ، بالأخره سمّ او را به هلاکت گرفتار می‌کند؛ باطن کفر همین است لذا در قرآن فرمود: ﴿تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ دیگر حرف «باء» و امثال ذلک نیاورد، فرمود همین اعمال شماست که به این صورت در آمده است. بنابراین نباید استیحاش کرد که این همه عذابهای سخت با رحمت الهی چگونه هماهنگ در می‌آید خدای سبحان «ارحم‌الرحمین» است «فی موضع العفو والرحمة» و «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» و این «أشدّ المعاقبین» بودن او هم بر اساس ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است، فرمود آنچه به شما می‌رسد [و] هر مصیبتی که دامنگیرتان می‌شود ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾. این دعای معروف «یا مَن یَقبل الیَسیر و یَعفو عن الکثیر» هم از آن کریمه اخذ شده است. با اینکه ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ است، مع‌ ذلک همین ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾، ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾ و مانند آن اینها را هم دارد. باطن گناه در برابر ذات اقدس الهی این است.

ابلاغ سلام چند گروه محضر بهشتیان
در آیهٴ 24 که فرمود: ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ معلوم نیست که قائلِ این قول چه کسی است. گاهی بهشتیان قول سلام و رحمت و تحیّت را از فرشتگان نازل تلقّی می‌کند (بهشتیان و مؤمنان گاهی سلام را از فرشتگان نازل تلقّی می‌کنند) گاهی از حَمَلهٴ عرش تلقّی می‌کنند مثل جبرئیل، میکائیل، اسرافیل(سلام الله علیهم) گاهی هم از ذات اقدس الهی. این تفصیل سه ضلعی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خدای سبحان به پیامبر فرمود مخاطبان حجاز دو قِسم‌اند: یک عدّه می‌آیند در حضور شما با شما گفتگو کنند نه برای اینکه حرفِ شما را بشنوند بلکه برای اینکه حرف خودشان را بزنند، این گروه برای پندپذیری و استدلال‌پذیری و اینها که نمی‌آیند، اینها فقط می‌آیند حرفهای خودشان را بزنند، اینها هیچ، اینها حسابِ خاص دارند؛ اما ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾؛ آنهایی که می‌آیند در مجلس تو، در مسجد تو برای اینکه ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ نصیبشان بشود، ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ نصیبشان بشود، ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ بهره‌شان بشود، اینها که می‌آیند در محضر تو بگو: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾. اینکه مستحب است خَطیب جمعه سلام بکند یا وُعّاظ در سابق قبل از اینکه سخنرانی کنند اول به مخاطبان سلام می‌کردند، برگرفته از همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است.
در ذیل آن آیه بحث شد که تَلقّی‌کنندگان سلام سه گروه‌اند: بعضیها سلام را از فرشته‌ها دریافت می‌کنند بعضیها از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دریافت می‌کنند بعضیها هم سلام را از ذات اقدس الهی. اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی خودت سلام بکن یا سلامِ ما را به آنها برسان، آنها که جزء اوحدیّ از مخاطبانِ محضر حضرت‌اند سلامُ الله را تلقّی می‌کنند که «سلام الله علیه» و هر کسی سلام را از وجود مبارک پیغمبر تلقّی بکند آن طور نیست که از مقام رسالتش تلقّی بکند چون حضرت یک سلام و برخورد دارد «بما أنّه بشرٌ مِثلنا» و سلام و برخوردی هم با مخاطبان دارد «بما أنّه رسول الله» که «یوحی إلیه». آنها که می‌آیند در مسجد و محضر پیامبر، سلام را از حضرت تلقّی می‌کنند [که] آن ضِعافشان سلام را از حضرت «بما أنّه بشرٌ مثلنا» تلقّی می‌کنند ولی اوحدیّ‌شان سلام را از رسول خدا «بما أنّه یوحی إلیه» تلقّی می‌کنند. بنابراین مخاطبان چندین درجه دارند سلام هم چندین درجه دارد، این ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ هم چندین مرتبه دارد. مبسوطش در ذیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» می‌آید که ﴿سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ﴾ هم در ذیل همین مسئله قابل طرح است.

تبیین برخی مفاهیم و مصادیق دو صفت<عزیز> و <حمید>
فرمود: ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾؛ ﴿صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾ صراطِ عزیزِ حمید هم در اول سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» مشخص شد که ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴾. گاهی عزیزِ حمید است گاهی حمید است؛ از تناکح این اسمای حسنا و ازدواج اینها و ترکّب اینها یک فیض بهره می‌شود [و] از انفراد آنها هم یک فیض مخصوص؛ از حمیدِ تنها یک برکت [و] از جمع بین عزیز و حمید برکتهای خاص؛ در مقام ما فرمود: ﴿إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾.
به هر تقدیر اینها به طرف ذات اقدس الهی‌ای حرکت می‌کنند که هم محمود است بالذّات هم خودش را حمد می‌کند و هم اینکه تمام حمدها برای خدای سبحان است چون حمد در برابر نعمت است [و] بر اساس آن آیه‌ای که فرمود: ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، محمودِ حقیقی و حمید به معنای محمودِ حقیقی خدای سبحان است. دیگران را که حمد می‌کنیم به دستور الهی است (اولاً) و اینها چون وسایل ایصال نعمت‌اند ما مأمور حق‌شناسی هستیم (ثانیاً) وگرنه حمد در برابر نعمت است (یک)، ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ (دو)، پس «فالحمد لله ربّ العالمین» او می‌شود حمیدِ محض.

پرسش:...
پاسخ: صراطِ اوست؛ صراطی که پایانش خدای حمید است [که] انسان به مقام حمد می‌رسد. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم مشخص شد که خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾؛ مقامِ محمود این است که انسان به جایی می‌رسد که مَجلای فیض الهی است. چون حمد در برابر نعمت است، اگر کسی مظهر «هو المنعم» شد، مظهور «هو المحمود» هم می‌شود؛ این می‌شود مقامِ حمد. در ذیل همان سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم گذشت که دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است که در قیامت «بیده لواء الحمد» که تمام شکرها به برکت آن حضرت است، چون به برکت آن حضرت، همه (چه در شرق عالَم چه در غرب عالَم) موحّد شدند. او در حقیقت محمود است مظهر خدایِ حمید است و لِوای حمد و پرچم حمد به دست اوست و آن را هم از راه نماز شب به دست آورده است: ﴿عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾. این محمودِ بالعرض به آن محمودِ بالذّات می‌رسد، محمود بالتّبع به محمود بالأصاله می‌رسد، محمودِ مجازی به محمودِ حقیقی می‌رسد و مانند آن.

مجادله و کارشکنی های مشرکان مکه در قبال مؤمنان
بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾؛ مشرکان مکّه یک کارهای نظامی و جنگها و خونریزیها و اینها داشتند که در آیات جداگانه مطرح شد یک سلسله مسائل تبلیغی و اجتماعی و سیاسی هم داشتند. فرمود اینها که از نظر اعتقاد، کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند و کارشکنی‌های همه‌جانبه دارند هم ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ یعنی با تبلیغات نمی‌گذارند سوء کسی ایمان بیاورد و هم نمی‌گذارند آنها که ایمان آوردند وظایف دینی‌شان را دربارهٴ حج و عمره انجام بدهند («لیس»ی تامّه «لیس»ی ناقصه، «کان»ی تامّه «کان»ی ناقصه، خطرات اینهاست) نمی‌گذارند که یک عدّه ایمان بیاورند (یک)، نمی‌گذارند آنهایی که ایمان آوردند به وظایفشان از نظر احترام کعبه و حج و زیارت عمره وظیفه‌شان را انجام بدهند (دو). ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که برای خودشان است ﴿وَیَصُدُّونَ﴾ که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، اینها دوتا کار زشت انجام می‌دهند: یکی اینکه ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ یعنی نمی‌گذارند عدّه‌ای مسلمان بشوند و دوم اینکه «یصدّون عن المسجد الحرام» یعنی نمی‌گذارند آنهایی که اسلام آوردند وظیفه‌شان را انجام بدهند.
اینجا عطف فعل مضارع بر فعل ماضی بود نظیر آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که قبلاً گذشت؛ در آیهٴ 28 سورهٴ «رعد» دارد: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ﴾ که یک فعل مضارع بر ماضی عطف شده است در بخش اثبات [و] اینجا [یعنی در آیه محلّ بحث] در بخش منفی و زشتی و کفر و الحاد است؛ در آیه سورهٴ «رعد» فرمود آنها ایمان آوردند (یک)، در مقام بقا و استمرار دلشان مستمرّاً به یاد خدا مطمئن است این (دو). ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که فعل ماضی است ﴿وَیَصُدُّونَ﴾ که فعل مضارع است در بخش منفی و کار الحادی و کفر است. ﴿عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ که راجع به اصل ایمان است ﴿وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ راجع به اینکه مؤمنان وظیفه‌شان را نسبت به مسجدالحرام انجام بدهند.
شادی همه افراد جهت حضور و عبادت در مسجدالحرام
مسجدالحرام چه خصیصه‌ای دارد؟ فرمود این مسجدالحرام ﴿الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾؛ برای همهٴ مردم ما این را قبله قرار دادیم، مَطاف قرار دادیم، مزار قرار دادیم، مُستَجار قرار دادیم. ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾؛ حاضر و بادی، داخل و خارج، حاضر و مسافر دربارهٴ این مسجدالحرام علی‌السواء هستند؛ هیچ کسی حقّ تقدّم ندارد هیچ کسی حق ندارد دیگری را منع کند. «عاکِف» یعنی مقیم یعنی کسی که در همان سرزمین زندگی می‌کند؛ «بادی» یعنی کسی که از خارج می‌آید که این اشاره شد از بَدْوْ است نه از «بدأ» و نه از «بُدُوّ»؛ «بُدُوّ» یعنی ظهور، «بَدأ» که مهموز است و اصلاً از این باب نیست یعنی از باب ناقص واوی نیست به معنی ابتداست و «بَدْو» یعنی بیابان، بادیه. در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این مضمون گذشت که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) مطابق آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» این‌چنین فرمود: ﴿یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾؛ فرمود شما را از راه دور آورد اینجا، شما از بادیه آمدید به این سرزمین؛ این «بَدْو» یعنی همان.
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم از همین کلمه استفاده شده فرمود عدّه‌ای در زمان جنگ حاضر نیستند که در مدینه باشند و از اعزام نیرو به جبهه‌ها باخبر بشوند یا از اینکه خبرِ رسمی از جبهه به شهر می‌آید اینها باخبر باشند، اینها دلشان می‌خواهد وقتی مدینه ناامن است و زمانِ اعزام نیرو به جبهه‌هاست اینها در بادیه‌ها به سر ببرند و بعد از اینکه غذایشان را خوردند و خوابیدند و استراحت کردند از دیگران سؤال بکنند از جبهه چه خبر از مدینه چه خبر. آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است: ﴿یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَإِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِکُمْ﴾؛ این افراد راحت‌طلب دلشان می‌خواهد که ای کاش در اطراف مدینه زندگی می‌کردند و همان جا سؤال می‌کردند از مدینه چه خبر از جبهه چه خبر، چه کسی کُشته شد چه کسی شهید شد چه کسی آمد چه کسی رفت. ﴿یَوَدُّوا﴾؛ دوست دارند که در مدینه نباشند ﴿لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ﴾؛ ای کاش در بادیه بودند در اعراب زندگی می‌کردند (نه در عَرَب) اعراب آن افراد بادیه‌نشین‌اند، ﴿لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِکُمْ﴾؛ همان ‌جا بودند و از دیگران سؤال می‌کردند که از جبهه چه خبر، چه کسی کُشته شد چه کسی شهید شد چه کسی آمد چه کسی رفت. غرض این است که «بادی» یعنی اهل بادیه.
﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ یعنی چه کسانی که در مکّه مقیم‌اند و اهل آن سرزمین‌اند و چه کسانی که از خارج و از بَوَادی و بادیه‌ها وارد این سرزمین می‌شوند، اینجا با هم مساوی‌اند [و] کسی حق ندارد مانع دیگری بشود. این خصوصیّت مکه و خصوصیّت حرم است، تا اینجا محذوری نیست.

بیان برخی از خصائص عظمت مسجدالحرام
﴿الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾؛ اینجا خصیصه‌ای دارد همان طوری که ماههای حرام از نظر زمان خصیصه‌ای دارد که سایر اَزمنه فاقد آن خصیصه است، حرمِ الهی، سرزمین مکّه در جوار مسجدالحرام، خصیصه‌ای دارد که سایر زمینها فاقد آن خصیصه‌اند که حالا بخشی از آن خصیصه ذکر می‌شود.

اول: تبیین محدوده مسجدالحرام
در اینجا که در نوبت روز قبل اشاره شد برخیها مثل ابوحنیفه و پیروانشان فتوا دادند که خرید و فروش زمینِ مکّه یا اجاره دادن آن مشروع نیست برای اینکه خدای سبحان فرمود عاکِف و بادی در آن یکسان‌اند؛ اما ظاهر آیه دربارهٴ خصوص مسجدالحرام است نه دربارهٴ مکّه یا منطقهٴ حرم؛ فرمود: ﴿وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ نه مکّه نه حرم. برخیها خواستند بگویند که به قرینهٴ ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾، منظور از مسجدالحرام، کلّ مکّه و حرم است نظیر ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾. خب آنجا که اسرای حضرت از مسجدالحرام شروع نشد، در خانهٴ اُمّ‌هانی بود بالأخره در محدودهٴ مکّه بود. خب در اینجا به قرینهٴ ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ گفتند که منظور از این مسجد الحرام، حرم است، لذا اگر قرینه‌ای اقامه شد که منظور از مسجدالحرام حرم است، آن وقت آن قول می‌تواند فی‌الجمله درست باشد نه بالجمله.

دوم: دستورات اساسی جهت اقامه حج
مطلب بعدی آن است که در نامهٴ رسمی که وجود مبارک حضرت امیر برای قثم‌بن‌عبّاس مرقوم فرمودند ـ یک وقت هم بحث شد که ائمه(علیهم السلام) به اقامهٴ نماز موفق بودند؛ اما به اقامهٴ حج موفق نبودند هیچ کس به اقامهٴ حج موفق نشد مگر اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در صدر اسلام و در عصر ما شاگرد او وجود مبارک امام(رضوان الله تعالی علیه) که حج را اقامه کرد ـ به قثم‌‌بن‌عباس که والی رسمی حضرت در مکه بود نوشته بودند که «أمّا بعد فأقِم للناس الحجّ ﴿وَذَکَرَهُم بأیّام الله﴾ واجْلِس لهم الْعَصْرَیْن فأفتِ المُستفتی و عَلِّم الجاهلَ و ذاکِرِ العالِمَ»؛ وظیفهٴ بِعثه را مشخص کرد. بعثه یک مناسک خاص دارد غیر از مناسکی که سایر روحانیون کاروان باید بلد باشند. بعثه یک مناسک خاص دارند [مثل اینکه] امیرالحاج چه موقع باید سخنرانی کند، کجا باید سخنرانی کند، چطور باید سخنرانی کند؛ اینها در مسئلهٴ اقامهٴ حج مطرح است نه حاجیان و زائران را به مکّه بردن. فرمود: «فأقِم للناس الحجّ للناس ﴿وَذَکَرَهُم بأیّام الله﴾ واجْلِس لهم الْعَصْرَیْن»؛ در مکّه از آن جهت که منطقهٴ گرمسیر است و نزدیک استواست، در وسط روز تشکیل جلسه دادن و سخنرانی کردن دشوار است [لذا] حضرت فرمود طرف صبح که هوا خنک است و طرف عصر که هوا خنک شد (در این دو طرف روز) بنشین و نیازهای زائران را در ابعاد گوناگون ارزیابی کن و برآورده کن؛ اگر کسی استفتا دارد جواب بده، اگر کسی مشکل علمی دارد که غیر از استفتاست جواب بده، اگر با دانشمندان روبه‌رو شدی با آنها مذاکرهٴ علمی بکن «واجْلِس لهم الْعَصْرَیْن فأفتِ المُستفتی و عَلِّم الجاهلَ و ذاکِرِ العالِمَ» که اینها دستورات اقامهٴ حج است.

سوم: بررسی حکم اجاره یا ممانعت از حضور در مسجدالحرام
بعد فرمود: «و مُر أهل مکّه الاّ یأخذوا مِن ساکنٍ أجراً» به مردم مکّه بگو از کسی اجاره نگیرند.
خب این باید در فقه بحث بشود که اولاً این حکمِ فقهی است یا حکم حکومتی [و ثانیاً] آیا اُجرت‌الأرض حرام است یا اُجرت‌الأرض و البِناء حرام است. اگر کسی بخواهد اُجرت زمین و هتل هر دو را بگیرد طبق این می‌شود حرام؛ اما اگر بخواهد حقّ الأعیان بگیرد نه حقّ الأرض [جایز است]؛ اُجرت زمین را نباید بگیرد [اینکه] چون اینجا زمین گران‌تر است اجرت هتل گران‌تر باشد جایز نیست مگر اینکه آن هتل بهتر و مرغوب‌تر از جای دیگر ساخته شده باشد. این را باید فقه معیّن کند؛ در روایات هم هست که حقّ گرفتن اُجرت و مُزد نیست؛ شافعی به این فتوا نداده ولی ابوحنیفه به این فتوا داده، روایات ما هم دو دسته است. در بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه هم دارد که به عامِل رسمی‌اش دستور داد که به مردم مکّه بگو چیزی از اینها نگیرند؛ آیا این مخصوص حج است یا حجّ و عمره را شامل می‌شود؟ آیا عمرهٴ تمتّع معیار است یا کلّ سال معیار است؟ اینها را فقه باید به عهده بگیرد. به حسب ظاهر از آیه بیش از این برنمی‌آید که ضمیر به ﴿الْمَسْجِدُ الْحَرام﴾ برمی‌گردد نه به حرم نه به سرزمین مکّه یعنی کسی حق ندارد جلوی مردم را بگیرد که بیایند کنار مطافشان کنار قبله‌شان نماز بخوانند زیارت بکنند؛ اما کسی حق ندارد از مردم اُجرت بگیرد استفاده‌اش آسان نیست، بله حق ندارد که ورود افراد را منع کند اما حق دارد که از افرادی که آمدند اجاره بگیرد.
از این آیه بیش از حرمتِ منع استفاده نمی‌شود نه حرمتِ اجاره نه حرمتِ بیع؛ کسی حق ندارد مُعتمران و حاجیان را ممنوع‌الورود کند، باید بیایند. حالا بیایند رایگان بیایند؟ ممکن است چیزی بر انسان واجب باشد اما اُجرت گرفتن حرام نباشد، خب همین شئون نظامیه همین طور است. شئون نظامیه، آن شغلهایی است که نظام به آنها نیازمند است چه طبابت باشد چه معماری باشد چه بنّایی باشد چه نجّاری باشد چه صنعت‌گری باشد، اینها شئون نظامیه است یعنی نظام یک مملکت بدون اینها نمی‌شود، اینها می‌شود واجب کفایی. اگر کسی در یک رشته خاص قیام نکرد و فقط یک نفر بلد بود، بر او می‌شود واجب عینی [و] اگر چند نفر بلد بودند می‌شود واجب کفایی. خب با اینکه واجب کفایی است گرفتن اجرت جایز است؛ این طور نیست که اگر چیزی واجب شد، اُجرت گرفتن ممنوع باشد.
در اینجا واجب است که موافقت کنند که افراد بیایند یا ممانعت حرام است یعنی کسی حق ندارد جلوی حاجیان و معتمران را بگیرد، بله این درست است اما بر آ‌نها واجب باشد که درِ خانه‌شان را باز بگذارند تا هر کسی می‌خواهد بیاید، بیاید، این استفاده نمی‌شود، در حالی که در بعضی از روایات ما این است که اول کسی که برای مکّه در گذاشته همین معاویه(علیه من الرحمن ما یَستحق) بود. سرزمین مکه باید باز باشد، این هم در حقیقت برای اینکه جلوی ورود را نگیرند. غرض این است که آیا این ضمیر به ﴿الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ برمی‌گردد کما هو الظاهر یا به حرم برمی‌گردد به قرینهٴ ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾. خب حالا چرا ما ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ را به حرم بزنیم تا بگوییم به قرینهٴ این ﴿الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ یعنی مکّه یا الحرم؟! خود مسجدالحرام را می‌گوید. استفادهٴ بیشترش مربوط به روایات است؛ ظاهر بیان نورانی حضرت امیر هم این است که به مردم مکّه امر بکن که اجاره نگیرند؛ این هم باید ثابت بشود که [آیا] حکمِ حکومتی است که بعثهٴ امام موظّف است چنین کاری بکند یا اینکه حکم فقهی است.

چهارم: عواقب اراده ظلم و الحاد در مسجد الحرام
بعد فرمود: ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾؛ «باء» در ﴿بِإِلْحَادٍ﴾ «ملابسه» است، «باء» در ﴿بِظُلْمٍ﴾ «سببیه» است. اینها دو حالِ مترادف هستند یا دومی بدل برای اوّلی است؛ اصولاً هر گونه ظلمی در مسجدالحرام الحاد به حساب می‌آید. این هم شاید تأیید کند که منظور از این ﴿الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ خصوص حرم است چون این ضمیر به ﴿الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ برمی‌گردد. حالا در مسجدالحرام این کار را بکنند یا دربارهٴ آن؟ خب اینها دربارهٴ مسجدالحرام الحاد می‌ورزیدند نمی‌گذاشتند کسی بیاید زیارت کند حجّش را انجام بدهد عمره‌اش را انجام بدهد. اگر کسی ارادهٴ الحاد و ظلم بکند این از عذابِ اَلیم برخوردار است که خدا فرمود ما او را عذابِ الیم می‌چشانیم. این جمله در محلّ رفع است تا خبر باشد برای «إنّ» در ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ [یعنی] «إنّ الذین کفروا و یصدّون عن مسجد الحرام»، خبرش این جمله است: ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
مشکل این ﴿یُرِدْ﴾ این است که بر اساس صِرف اراده، ذات اقدس الهی عذاب بار کرده که قبلاً هم گذشت ارادهٴ گناه، گناه نیست ولی ارادهٴ ثواب، ثواب است یعنی اگر کسی قصد کرده حَسَنه‌ای را انجام بدهد ولی وسیله‌اش فراهم نشده، خدای سبحان به او پاداش عطا می‌کند اما اگر قصد کرده سیّئه‌ای را انجام بدهد و وسیله‌اش فراهم نشده خدا عفو می‌کند، البته مسئلهٴ تجرّی و خُبث سریره که مسئلهٴ کلامی است حکم خاصّ خودش را دارد ولی در فقه، حکم این است که اگر کسی نیّت گناه کرد بعد ترک کرد و این ترک با توبه همراه بود، ثواب دارد و اگر با توبه همراه نبود ولی چون وسیله فراهم نشد او گناه نکرد، عِقاب ندارد. بنابراین صِرف همّت به معصیت، عصیان نیست (یک)، اگر از این همّت صرف‌نظر کرد به عنوان توبه، ثواب دارد (دو) و اگر به این همّت ترتیب اثر نداد بلکه چون وسیله فراهم نشد گناه نکرد، عِقاب ندارد (سه). بالأخره اگر کسی ارادهٴ معصیت کرد و معصیت نکرد عذابی ندارد لکن ظاهر آیه دربارهٴ خصوص مکه این است که این خصیصه برای این سرزمین است که اگر کسی ارادهٴ معصیت بکند که فقط حکمِ کلامی است نه حکم فقهی. گرفتار عذاب می‌شود. در بخشهای روایی آمده است که از وجود مبارک امام صادق سؤال کردند که مثلاً باز شکاری، شاهین شکاری [یا مانند] اینها گاهی در همین مکّه پیدا می‌شوند، این کبوترها که می‌خواهند از بالای کعبه عبور بکنند را شکار می‌کنند، ما چه کار بکنیم، فرمود: «اُقتلوه»؛ با اینکه کُشتن حیوان در حرم ممنوع است فرمود اینکه مزاحم کبوترهاست را بکشید. می‌دانستند که کُشتن این باز شکاری یا شاهین یا مانند اینها جایز نیست اما از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند اینها مزاحم کبوتران حرم‌اند، فرمود این را بکُشید؛ این جزئیات را هم از حضرت سؤال کردند. خصوص مکّه این اهمیّت را دارد.

کیفیت امر به احداث کعبه توسط حضرت ابراهیم
﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾؛ در جریان حرمت و احترام کعبه، از همان اول جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و کیفیت ساختن این را با عظمت و جلال ذکر می‌کند می‌فرماید به این وضع خانه بساز و این خانه را از لوثهای دیگران تطهیر بکن و اعلان عمومی بده که بیایند به مکّه، آنها هم حرف تو را می‌شنوند اطاعت می‌کنند و به مکه می‌آیند و حجّشان را انجام می‌دهند. ما تَبْوِئه کردیم یعنی مکانِ بیت را برای حضرت ابراهیم آماده کردیم. معلوم می‌شود این بیت قبلاً بوده که می‌گویند از عهد آدم(سلام الله علیه) بوده و انبیای قبل از حضرت ابراهیم هم دور آن طواف کردند، حالا در زمان طوفان یا غیر طوفان حوادثی رخ داد و این بیت اثرش برطرف شد. فرمود ما مکانِ این بیت را برای حضرت ابراهیم آماده کردیم و به او نشان دادیم که اینجا بیت است [یعنی] درست است که باید کعبه بسازی اما در همان جای اصلی‌اش باید بسازی: ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾.
خب البته علمِ غیب است از راه فرشته‌هاست اما زمخشری در کشّاف یک وجه ظاهری را هم نقل می‌کند می‌گوید به دستور الهی نسیمی آمد بادی آمد و در یک جای معیّن این خاکها را کنار بُرد مسطّح کرد، به حضرت ابراهیم هم اعلام شد که اینجا جای اصلیِ کعبه است. این خبر دلیلی بر ردّش نیست قابل قبول است اما عمده از راههای علم

غیب، وجود مبارک ابراهیم باخبر شد.
﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾، ﴿الْبَیْتِ﴾ هم که با الف و لام است برای این است که معهود است.

کعبه نماد دعوت به توحید و نفی شرک
خب این بیت را برای چه بساز؟ به او گفتیم که ﴿أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً﴾؛ این بیت، بیت توحید است نه تو شرک بورز نه کسانی که اهل این بیت‌اند مجاز به شرک‌اند، این فقط بیت‌الله است و فقط برای عبادت است و لاغیر. در بخشهایی دارد که اینها که مشمول عهدِ الهی‌اند، ما آن وعده را نسبت به اینها اِنجاز می‌کنیم که ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾؛ این دو جمله را بدون عطف ذکر فرمود، فرمود: ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾ نه «ولا یشرکون»؛ اینها دو چیز نیست [بلکه] نفی شرک همان عبادتِ محض است؛ ﴿یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾. گاهی هر دو ذکر می‌شود بدون عطف [و] گاهی یکی ذکر می‌شود بدون دیگری که در حقیقت همان توحید ناب را می‌خواهد بفهماند. اینجا فرمود: ﴿أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً﴾؛ چیزی را شریکِ من قرار ندهید.
فرمود خودت وظیفه‌ات این است و این خانه را آماده بکن برای موحّدان ناب: ﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ﴾ ـ که این اضافه، اضافهٴ تشریفی است ـ ﴿لِلطَّائِفِینَ﴾ کسانی که می‌خواهند دور کعبه طواف کنند ﴿وَالْقَائِمِینَ﴾؛ کسانی که می‌خواهند به سوی کعبه نماز بخوانند ﴿وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ که حالا باز هم باید نکته باشد که چرا اینجا سجود بدون «واو» آمده. فرمود خودت که موحّدِ نابی، پیروانت هم که موحّد ناب‌اند [لذا] این خانه باید خانهٴ توحیدِ ناب باشد و نگذار؛ ﴿طَهِّرْ بَیْتِیَ﴾ هم دفع است و هم رفع [یعنی] نگذار آلوده بشود و اگر یک وقت آلوده شد باید از لوث صَنم و وثن تطهیر کنی.
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی در فتح مکه وارد مکه شد و حضرت امیر در خدمتش بودند، دیدند بالای خانهٴ کعبه بتها آویخته است اطراف کعبه بتها هست در درونش بتها هست حتی مجسمهٴ وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که بنیان‌گذار این خانهٴ توحید بودند در درون کعبه هست در حالی که «فی أیدیهما الأزلام»؛ همان اسباب قمار و بت‌پرستی در دست اینها بود. این خانه‌ای که خانهٴ توحید است و به دست موحّدان ناب ساخته شد و برای توحیدِ تام ساخته شد، به جایی رسید که در درون این خانه، مجسّمهٴ وجود مبارک ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) بود در حالی که «فی أیدیهما الأزلام»! بشر را اگر رها کنید به این صورت در می‌آید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن