- 454
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 تا 96 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 96 سوره طه"
اعتراض و غضب عاقلانه موسای کلیم (علیه السلام) بر گوساله پرستی
عکس العمل حضرت موسی (علیه السلام) با سامری، بنی اسرائیل و برادرخویش
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی ﴿88﴾ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً ﴿89﴾ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿90﴾ قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی ﴿91﴾ قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿92﴾ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ﴿93﴾ قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿94﴾ قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سامِریُّ ﴿95﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿96﴾
اعتراض و غضب عاقلانه موسای کلیم (علیه السلام) بر گوسالهپرستی
وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) در آن میقات فیوضات فراوانی نصیب آن حضرت شد مَجلای فیض خاصّ الهی شد به برکت تجلّی خدا برای آن حضرت کوه هم مَجلای فیض قرار گرفت و متلاشی شد و مانند آن, تورات هم در همان اربعین نصیب موسای کلیم شد و خداوند هم گزارش داد که این تودهٴ بنیاسرائیل که تحت خلافت وجود مبارک هارون اداره میشدند مورد آزمون قرار گرفتند سامری آنها را گمراه کرد اینها از توحید فاصله گرفتند با این اطلاع وجود مبارک موسای کلیم برگشت در حالی که هم غضبناک بود هم متأسّف و محزون و غمگین, غضبناک بود برای شرکِ مردم, محزون بود برای از دست دادن توحید مردم با این وضع حرکت کرد به دامنهٴ کوه طور آمد برخوردی با تودهٴ مردم داشت, برخوردی با وجود مبارک هارون(سلام الله علیه) داشت, یک برخورد حاد و تندی با سامری داشت, جریانی هم با گوسالهٴ او داشت که اینها را ذات اقدس الهی یکی پس از دیگری نقل میکند هنوز هم در حال غضب هست.
عکس العمل حضرت موسی (علیه السلام) با سامری، بنی اسرائیل و برادرخویش
آنچه در بحث دیروز اشاره شد ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ﴾ آن جریان حوادث بعد از سکوتِ غضب جداگانه است که وقتی غضب ساکت شد و نه ساکن حضرت الواحی را که آورده بود گرفت و به مردم ابلاغ کرد ولی قبل از اینکه آن غضب ساکت بشود غضبِ ناطق بود این کارها را با صراحت و صلابت انجام داد با مردم احتجاج کرد با وجود مبارک هارون تندی کرد با سامری بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ رفتار کرد همهٴ اینها را قرآن کریم تبیین کرد منتها هنوز در حال غضب هست اما بعد از غضب چه کار کرد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره کردند آیهٴ 154 که ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ﴾ پس بحث در دو مقام خواهد بود یک مقام قبل از سکوتِ غضب, یک مقام بعد از سکوت غضب حوادثی که قبل از سکوت غضب بود بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ عمل شده است و حوادثی که بعد از سکوت غضب بود گرفتنِ آن الواح و تبیین و تفسیر الواح و امثال ذلک است.
یادآوری نعمت های الهی و مذمت گوساله پرستی بنی اسرائیل
اما در این مقام فرمود خدای سبحان به او اعلام کرد که به وسیلهٴ سامری اینها گمراه شدند آیهٴ 85 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این بود ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ﴾ ما آزمودیم بشر در دنیا باید امتحان بشود حالا یا به مسائل مالی یا به مسائل علمی یا مسائل اخلاقی بالأخره باید امتحان بشود تا کمالش روشن بشود ﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ﴾ بعد از اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ این برای شرک مردم عصبانی بود برای از دست دادن توحید متأسف و غمگین, ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بعد وقتی که آمد استدلال کرد با مردم چندین مطلب را در میان گذاشت که بخشی از اینها در نوبت دیروز گذشت بخش دیگرش این است که اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً﴾ بعد فرمود: ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این طولانیِ عهد مصادیقی دارد که یکی از آنها این است که شما تازگی این معجزهٴ جهانی را دیدید به تازگی از دریا بیرون آمدید که دریا برای شما جادهٴ خشک شد این کرامت الهی این عهد الهی بود تازه از این معجزه بیرون آمدید مگر این طول کشیده این عنایت الهی را این اعجاز الهی را این لطف خاصّ الهی را تازه دیدید خیلی طول نکشیده شما از این خدا که بر دریا مسلّط است عدول کردید به گوسالهای رسیدید که «لا یضرّ ولا ینفع» یکی از مصادیق ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ همین جریان میتواند باشد ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ﴾ هیچ کس نمیخواهد مورد غضب خدا قرار بگیرد ولی وقتی مقدمات اختیاری را انجام میدهد این به منزلهٴ آن است که خود انسان با دست خود آتش را افروخته کند اینکه فرمود: ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ همین است دیگر گرچه کسی نمیخواهد به جهنم برود ولی وقتی عمداً معصیت را انتخاب میکند با سوء اختیار خودش مثل اینکه خودش خواسته است به عذاب الهی گرفتار بشود لذا فرمود: ﴿أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی﴾ پیمانی که من با شما بستم تعهّد کردم که بعد از اربعین برمیگردم خُلف وعده کردید.
کلام فخررازی در تبیین جهالت بنی اسرائیل
جناب فخررازی نقل میکند که بعضیها گفتند این بهانهای که گرفتند گفتند که چون بعد از بیست روز نیامده این بیست روز را چهل روز حساب کردند گفتند بیست شب است, بیست روز است این چهل شب است و نیامده یا چهل شبانهروز است مجموع, ایشان از بعضیها نقل میکند که این بهانه رکیک است این یک مطلب, بعد دوباره از قول دیگران نقل میکند که خب چطور همین گروه خدا را قبول کردند طولی نکشید که ﴿ثُمَّ کَفَرُوا﴾ به دنبال گوساله راه افتادند همین گروه طولی نکشید که وجود مبارک موسای کلیم آمد توبه کردند ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ همین فخررازی از بعضیها نقل میکند قوم بُله, بُلَها نیست بُله جمع أبله است قوم بُله همین هستند خب اگر اینها بُلهاند چطور آنجا آن توجیه میشود رکیک اینجا میشود بُله بالأخره قوم بُله را قوم ابله را میشود فریب داد روزی بر این مردم گذشت که نتوانستند این جنازه را دفن کنند در جریان هابیل و قابیل وقتی قابیل آن برادرش را کُشت متحیّر بود که این جسد بیروح را چه کند که ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ اگر این کلاغ آمد و اگر این خاکها را کنار بُرد و اگر چیزی را درون خاک گذاشت و اگر خاکها را روی این شیء ریخت با همین شده معلّم قابیل که او بفهمد جسد را باید زیر خاک بُرد معلوم میشود بشر اوّلی اینقدر اهل اُفت و جهل و سادگی بود کم کم وقتی عدّهای در فرازی هم بمانند که اصلاً حقّ درس خواندن نداشته باشند همین است در عهد کُهن یا کهنه که کار دست فرعونها و نمرودها بود کسی حقّ درس خواندن نداشت فقط یک گروه مخصوصی میتوانستند باسواد بشوند خب اینها همین طور در میآیند دیگر, اگر آن توجیه رکیک است این حرف هم خیلی عمیق نیست خب چگونه شما میپذیرید که یک عدّه در مدّت کوتاهی موحّد شدند بعد بتپرست شدند بعد برگشتند موحّد شدند این چطوری اینها را میپذیرید خب.
بررسی مرجع ضمیر «أخرج» در آیه (فاخرج لهم)
بعد فرمود اینها که پاسخ دادند گفتند که ما مقصّر نبودیم عدّهای ما را فریب دادند ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا﴾ لکن این دسیسهای بود طلاهایی که ما داشتیم, طلاهایی که سامری داشتند گفتند باید بیندازید دور, گرفتنِ مال طاغوتیان برای شما حلال نیست به هر وسیلهای بود این طلاها را از ما گرفتند طلاهای خودشان را هم گرفتند در جایی این را کورهای گداختند این طلاها را به صورت یک مجسّمهٴ گوساله در آوردند خود این سامری هم میگفتند از قبیلهٴ گاوپرست بود این پرستش گاو بیسابقه نبود در آن سرزمین ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ این ﴿فَأَخْرَجَ﴾ را برخیها خواستند بگویند کلام خداست نه اینکه آنها التفات کردند در جواب گفتند که برای ما این کار را نکردند «فأخرج لنا» نگفتند, گفتند ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ چون اینها جواب دادند گفتند ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ٭ فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ یعنی اینهایی که به موسای کلیم(سلام الله علیه) داشتند پاسخ میدادند گفتند سامری برای آنها گوساله درست کرده نه برای ما, ظاهرش این است که باید بگوید «فأخرج لنا» متکلّم معالغیر باشد ولی اگر گفته بشود ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ این قصّه را ذات اقدس الهی دارد ادامه میدهد که خداوند میفرماید سامری برای آنها گوسالهای که جسد بود یعنی جسد گوساله بدون روح و بانگی داشت این شاید روشنتر باشد دیگر سخن از اینکه چرا آنها ضمیر متکلّم معالغیر آوردند بعد اینجا ضمیر مُغایب آوردند این سؤال مطرح نشود.
پرسش: این قرینه نیست که آن ﴿قَالُوا﴾ که دربارهٴ .. آمده مخصوص عدّهای قلیل هست که اینها کافر نشدند چون دو هزار نفری اینها مشرک نشدند.
پاسخ: بله, این بنا بر بحث دیروز بود که ﴿لَهُمْ﴾ را خود اینها گفتند به تودهٴ بتپرستها برگشت آنچه در بحث دیروز گذشت این بود که اینهایی که قبول نکردند بتپرستی و گوسالهپرستی را به موسای کلیم عرض کردند که ما این کار را نکردیم و سامری این کار را کرده و برای آنها یعنی برای گروه خاصّی که بتپرست شدند اخراج کرده این بحث دیروز بود, اما آنچه امروز مطرح است این است که این ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ کلام این ﴿قَالُوا﴾ نباشد کلام ذات اقدس الهی باشد به دلیل آن جملهٴ آیه بعد که ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ﴾ به کمک آن, ﴿فَأَخْرَجَ﴾ مثلاً خدا بفرماید که برای این بنیاسرائیل ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ این ﴿جَسَداً﴾ را آوردند برای همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» در جریان آزمون داود و سلیمان آنجا فرمود که آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که ﴿وَلَقَدْ فتَنَّا سُلَیْمانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَّابَ﴾ لاشهای را که بیروح بود از این لاشهٴ بیروح به جسد یاد شده است نه یک انسان یا حیوانِ زندهای اینجا هم هر جا قرآن کریم سخن از عِجل سامری است این کلمهٴ جسد را به دنبالش ذکر میکند تا روشن بشود که سامری حیوانی را زنده نکرده است.
پرسش: ..به سامری برمیگردد سامری خارج کرد بعد همه پیروانش گفتند
پاسخ: بله, ﴿أَخْرَجَ﴾ به سامری برمیگردد اما چه کسی میگوید ﴿أَخْرَجَ﴾.
تبیین قول حق تعالی در آیه ﴿فأخرج لَهُمْ﴾
در اینکه ضمیر به سامری برمیگردد حرفی نیست در آیهٴ قبلش آمده است که ﴿فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ٭ فَأَخْرَجَ﴾ فاعل ﴿الْقَی﴾ سامری است, فاعل ﴿فأَخْرَجَ﴾ هم سامری است اما چه کسی میگوید سامری أخرج, آیا همینها که مخاطب وجود مبارک موسای کلیم بودند میگویند یا خدا میفرماید, اگر اینها که مخاطباند میگفتند خب تا حال ضمیر متکلّم معالغیر بود چطور ضمیر جمع مغایب آورد باید میگفتند «فأخرج لنا» حال دارد که ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ اما اگر بگوییم کلام خداست به قرینهٴ آیه بعد, خدا در این زمینه میفرماید برای بنیاسرائیل سامری جسد گوسالهای که خُوار داشت اخراج کرد حالا همه قبول کردند یا بعضی قبول بعضی نکول آن مطلب دیگر است ﴿فَأَخْرَجَ﴾ سامری برای بنیاسرائیل ﴿عِجْلاً﴾ که «لَّهُ خُوَارٌ» نیست ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا﴾ حالا سامری با باندش, کسانی که زودتر از دیگران قبول کردند گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ خب خودشان چطور, الآن به تودهٴ بنیاسرائیل میگویند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ همین ﴿قَالُوا﴾ کسانی بودند که میگفتند این اله ماست, بعد از اینکه خودشان مشرک شدند به تودهٴ بنیاسرائیل میگفتند که ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ خب, ﴿فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی﴾ مثلاً موسی ـ معاذ الله ـ که الهاش اینجاست آنگاه رفته به طور برای ملاقات با الله یا میقات با او, یا خدا میفرماید نه, نَسِیَ سامری از اینکه باید تابع مبدأ واحد باشد برهانی که خدا اقامه میکند این است که ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾.
ردّ ربوبیت خدایان دروغین توسط انبیاء
اگر ما بگوییم که این «أخرج» مثلاً کلام خداست با این ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ﴾ که در صدد ابطال گوسالهپرستی است هماهنگ میشود ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ این «أن» که با «لا» ادغام شده است اگر «أن» ناصبه میبود این «یرجعَ» خوانده میشد منصوب بود ولی اگر مخفّفه از مثقله باشد و بازگشتش به این باشد که «أنّه لا یرجع» این دیگر نصب نمیدهد و قرائت همین رفع است ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ﴾ برهان اقامه کردن برای تودهٴ مردم در همین سطح است که بالأخره شما خدایی را باید بپرستید که از کار شما باخبر باشد, مشکل شما را حل بکند, سؤال شما را جواب بدهد, دعای شما را اجابت کند و مانند آن, این گوساله که هیچ کاری از او برنمیآید نه اینکه حالا او حرف نمیزند اگر کسی حرف بزند و بتواند خیلی از کارها را انجام بدهد حتی فرشته هم باشد او نمیتواند خدا باشد اما برای مردم در این سطح این دلیل کافی است شما الیوم میبینید یک عدّه به عنوان شیطانپرست به دنبال یک عدّه حرکت میکنند آنها هم همیناند این طور نیست که حالا قوم دیگری باشند طرز تفکّرشان هم همین است دیگر چون هیچ سندی, دلیلی برای پرستش شیطان و دنبال شیطان بودن و به دنبال این کارها بودن نیست دیگر همین است. ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ شما سؤال بکنید جواب نمیدهند کاری حل نمیکنند خدا آن است که مُجیبِ مضطرّ باشد ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ نه فقط جواب بدهد مضطرّ را جواب بدهد مضطرّ کسی است که از تمام علل و وسایل دستش کوتاه شد حالا یک زیردریایی در دریا غرق شد و احدی هم از آنها خبر ندارد بر فرض هم خبر داشته باشد دسترسی ندارد به تَه اقیانوس کسی که قادرِ علی کلّ شیء است او خداست آنها مضطرّ واقعیاند هیچ علل و عواملی در دست نیست که آنها را نجات ببخشد «أم» این «أم» منقطعه است به معنی «بل» است که با «میم» «من» ادغام شده است ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ او خداست آنها خدا نیستند خدا کسی است که کاری که از احدی ساخته نیست او بتواند انجام بدهد نه فَلک نه مَلک ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ کذا, أمّن کذا, أمّن کذا, أمّن کذا همین است این «أم», «أم» منقطعه است با «میم» «مَن» ادغام شده است به معنی «بل» است یعنی آنها خدا نیستند کسی خداست که بدون هیچ سبب بتواند مشکل را حل کند تمام علل و عوامل مقهور ارادهٴ او باشند خب آن برهان کجا این برهان که وجود مبارک ابراهیم خلیل هم در همین سطح برهان اقامه میکرد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ انبیا با تودهٴ مردم وثنی و صنمی همین گونه براهین اقامه میکردند آیا اینها دست دارند, آیا اینها پا دارند وقتی با گروهی روبهرو شد که اینها از بدیهیات بیخبرند اینچنین استدلال میکند دیگر میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ حالا بر فرض اگر دست و پا داشته باشند مگر میتوانند خدا باشند.
پرسش:
پاسخ: بله دیگر.
براهین قرآنی در بطلان ربوبیّت خدایان باطل
منتها نمونه است اله آن است که مشکل را حل بکند نافع و ضارّ باشد این اصل کلی است تطبیقش بر آن است حالا بگویید فرشتهها که نافع و ضارّ هستند, مدبّرات امرند اما خب اینها بالعرضاند لا بالذّات لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید هر کدام از این فرشتهها ـ معاذ الله ـ ادّعای الهیّت بکنند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ فرشته باشد غیر فرشته باشد منتها فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود هر کدام از این ملائکه جبرئیل باشد, اسرافیل باشد, میکائیل باشد اینها معصومند چنین حرفی نمیزنند ولی ـ معاذ الله ـ به فرض محال هر کدام از اینها داعیه ربوبیّت داشته باشند جهنم به انتظار آنهاست ﴿فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ خدا آن است که حقیقت محض است, غنیّ محض است همین, اضطرار فرشتهها را او حل میکند, نیاز ملائکه و عرش و فرش را هم او حل میکند اما وقتی بشر در حدّ ساده بود آن حقیقت را ترقیق میکنند, روان میکنند, ساده میکنند که در حدّ فهم اینها باشد هم وجود مبارک ابراهیم این کار را کرد, هم وجود مبارک موسای کلیم این کار را کرد در لسان پیغمبر اسلام(علیهم آلاف التحیّة والثناء) همین است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا﴾ این است. خب, فرمود: ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً﴾ در بخشهای دیگر دارد که اینها ﴿وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ کاری از دست اینها ساخته نیست با اینکه عزرائیل فرشتهٴ مرگ است «لا یَملک الموت» با اینکه اسرافیل(سلام الله علیه) فرشتهٴ حیات است «لا یَملک الحیاة» اینها مأموران الهیاند, مدبّرات حقّاند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خب, این برهان الهی.
محور استدلال موسای کلیم (علیه السلام) در بطلان گوساله پرستی
بعد میفرماید قبلاً حجّت خدا بالغ شد پیغمبر آن روز که خلیفهٴ اولواالعزم بود خلیفهٴ وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیهما) بود یعنی هارون به اینها گفته این حرفها را ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ﴾ با «لام» قسم ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ﴾ آزمایش شدید ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ اللّهی که «بکل شیء رحیم» است او پروردگار شماست به دنبال گوساله برای چه افتادید حالا سؤال این است که اگر اینها گوسالهپرستاند چه احتجاجی وجود مبارک موسای کلیم با اینها دارد آن عنصر مشترک و مقبول طرفین چیست که یکی سؤال بکند یکی جواب بدهد وجود مبارک موسای کلیم سؤال کرد ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این را با چه کسی دارد احتجاج میکند؟ با کسانی که میگویند این گوساله ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ ترسیم احتجاج چگونه است, تصویر استدلال چگونه است, با چه کسی دارد استدلال میکند با کسانی که میگویند خدای ما ـ معاذ الله ـ عِجل است وجود مبارک موسای کلیم با چه معیاری دارد با اینها استدلال میکند که فرمود مگر خدا خُلف وعده کرده است یا طول کشیده اینها میگویند خدایی ـ معاذ الله ـ نیست همین گوساله است.
تبیین علل گرایش به بت پرستی
ظاهراً این بساط گوسالهپرستی نظیر همان وثنیّت و صنمیّت حجاز و امثال حجاز است که میگفتند ما الله را قبول داریم به عنوان خالق کل اما بُتها ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ هستند, ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ هستند و مانند آن, اینها هم که میگفتند ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ نه یعنی برای ما خالق سماوات و الأرض بیاور, مدیر کل بیاور, ربّ العالمین بیاور یک خدای دیدنی که ما او را بپرستیم در همین حد که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یا ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ﴾ این طور بود بنابراین آنها بتها را به عنوان واجبالوجود بالذّات قبول نداشتند, به عنوان خالق کل قبول نداشتند, به عنوان مدیر عامل کلّ نظام هستی ربّالأرباب, ربّالعالمین قبول نداشتند فقط این بتها را به عنوان ارباب متفرّقه قبول داشتند میگفتند ما به الله دسترسی نداریم باید اینها را بپرستیم که اینها ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾.
احتجاج حضرت موسی (علیه السلام) بر ربوبیت ربّ العالمین
در چنین فضایی احتجاج سامان میپذیرد که وجود مبارک موسای کلیم میفرماید کار به دست ربّالعالمین است ربّالعالمینی که به شما وعده داد تخلّف نکرده ما هم تخلّف نکردیم وگرنه گروهی که حالا آمدند گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ اینها طرف احتجاج موسای کلیم قرار بگیرند که وجهی ندارد. خب, مطلب بعدی آن است که وجود مبارک هارون هر کاری که بنا بود بکند کرد ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ﴾ به همین جریان سامری و جسد عِجل و اینها آزمون شدید ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ درست است واجبالوجود اوست, خالق کل اوست, ربّالأرباب اوست, اما ربّ شما هم همان است ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ﴾ همان رحمانِ مطلق است و ما هم از طرف همان رحمان مطلقیم ﴿فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی﴾ اینها گفتند ﴿لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ﴾ ما مستقیماً که فعلِ دوام و استدامه را میرساند ما بر این بتپرستی بر گوسالهپرستی هستیم تا موسای کلیم بیاید نه اینکه حالا او آمد ما رها میکنیم ما فعلاً جواب تو را نمیدهیم ما این اله ماست و باید با او ارتباط عبادی داشته باشیم.
پرسش:
پاسخ: نه, ربّی را ببینیم که بپرستیم حالا این سؤال و جواب که اگر واقعاً اینها این گوساله را به عنوان ربّ مطلق قبول کردند چه احتجاجی وجود مبارک موسای کلیم میتواند داشته باشد موسای کلیم فرمود: ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اینها میتوانند بگویند ربّ ما گوساله است او که به ما چیزی نگفته, معلوم میشود که آن ربوبیّت مطلقه مفروغعنهاست اگر او نباشد که احتجاج تام نیست بفرماید ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اینها میگویند ربّ ما گوساله است اینکه چیزی به ما نگفته, ولی اگر گفته بشود گوسالهپرستی بر اساس ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ است کار به دست ربّالعالمین است این احتجاج سامان میپذیرد. وجود مبارک هارون که آن حرف را زد اینها گفتند ﴿لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ﴾ عُکوف یعنی خضوع و خشوع و اعتکاف هم از همین باب است ما همینجا بر اساس بتپرستی هستیم ﴿حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی﴾.
عکس العمل موسای کلیم (علیه السلام) نسبت به کار حضرت هارون (علیه السلام)
بعد حالا وجود مبارک موسای کلیم آمد ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ با قوم از این جهت که جَهلهٴ مردم بودند این طور رفتار کرد, با هارون یک طور دیگر, با سامری یک طور دیگر, با گوساله یک طور دیگر بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ که پیغمبر و مؤمنان این دو صفت را دارند این هم همین کار را کرده هنوز غضب ساکت نشده در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در بحث دیروز اشاره شد آیهٴ 150 سورهٴ «اعراف» این بود که وقتی که آمد یک درگیری تندی چون ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بود یک درگیری تندی با هارون داشت بعد ﴿وَأَلْقَی الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اینها همه در حال نطقِ غضب بود نه سکوتِ غضب بعد در آیهٴ 154 فرمود: ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ که بعد از آرامش بود الآن هنوز در حال نطقِ غضب است نه سکوتِ غضب, غضب هنوز آرام نشده در حال نطق غضب با هارون برخورد تندی داشت فرمود: ﴿یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا﴾ چرا جلوی اینها را نگرفتی, اما چه کار کرد آن کار را در سورهٴ «اعراف» فرمود سر برادر را گرفت برای حفظ توحید که چرا جلوی اینها را نگرفتی ﴿قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ٭ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی﴾ چرا تبعیّت نکردی از من ﴿أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی﴾ عرض کرد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ چه کار کرد را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود اینجا از جواب هارون معلوم میشود که موسای کلیم چگونه در حال نطقِ غضب با برادرش رفتار کرد.
پاسخ حضرت هارون (علیه السلام) به اعتراض موسای کلیم (علیه السلام)
هارون عرض کرد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ که با عاطفه هم تعبیر است این ای فرزند مادرم! ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ اینقدر مرا مورد عِتاب قرار ندهید برای اینکه ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ من اگر بیش از موعظه, بیش از تبلیغ, بیش از احتجاج, بیش از مناظره, بیش از گفتگو کار دیگر میکردم جنگ داخلی میشد آن وقت کسی نمیماند آن وقت شما میآمدید میگفتید که بنیاسرائیل ارباً اربا شده.
﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی﴾ من میترسیدم بگویی که من که نگفتم جنگ داخلی راه بیندازد که, من گفتم خلیفهٴ من باش ﴿وَأَصْلِحْ﴾ نه «أفسد فی قومی» خب اگر من آن روز موضعگیری حاد میکردم این جنگ داخلی و خونریزی شروع میشد آن وقت شما میآمدی میگفتی چرا حرف مرا رد نکردی جمعیّت را ارباً اربا کردی من چه جواب داشتم بگویم, من کاری که بر خلاف حق بود انجام ندادم, بر خلاف توصیه و سفارش شما بود انجام ندادم من هم عدلِ محضم شما هم عدل صِرف این صحنه برای اینکه مجهول نزد مردم معلوم بشود دارد رخ میدهد وگرنه شما هم دستورِ خوب دادی من هم خوب اطاعت کردم.
پرسش: بنیاسرائیل در وادی سمت راست طور شدند و بعد .. خلف وعده کردند.. حرکت کرد و دنبال هارون حرکت نکردند.
پاسخ: نه در مسئلهٴ حالا یا محل بود یا نبود اصل این ایده و این پدیده را وجود مبارک موسای کلیم محور سؤال قرار داد حضرت هارون هم جوابِ خوب داد فرمود من در برابر این چه میخواستم بکنم که نکردم باید احتجاج بکنم کردم, مقاومت بکنم کردم, عدهای را سرزنش بکنم کردم, امر به معروف بکنم کردم, نهی از منکر بکنم کردم از آن به بعد نه شما به من دستور دادید نه مصلحت بود شما هم آمدید الآن مردم آرام هستند دیگر ﴿أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ٭ قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی﴾ آن وقت وجود مبارک موسای کلیم دید این درست است حالا دوتا غضبِ ناطق مانده یکی دربارهٴ گوساله یکی دربارهٴ سامری آن دیگر تصمیم حاد گرفته همان کاری که وجود مبارک ابراهیم کرده با تبر بساط بتپرستی را برداشت وجود مبارک موسای کلیم هم همان کار را کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اعتراض و غضب عاقلانه موسای کلیم (علیه السلام) بر گوساله پرستی
عکس العمل حضرت موسی (علیه السلام) با سامری، بنی اسرائیل و برادرخویش
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی ﴿88﴾ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً ﴿89﴾ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿90﴾ قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی ﴿91﴾ قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿92﴾ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ﴿93﴾ قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿94﴾ قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سامِریُّ ﴿95﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿96﴾
اعتراض و غضب عاقلانه موسای کلیم (علیه السلام) بر گوسالهپرستی
وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) در آن میقات فیوضات فراوانی نصیب آن حضرت شد مَجلای فیض خاصّ الهی شد به برکت تجلّی خدا برای آن حضرت کوه هم مَجلای فیض قرار گرفت و متلاشی شد و مانند آن, تورات هم در همان اربعین نصیب موسای کلیم شد و خداوند هم گزارش داد که این تودهٴ بنیاسرائیل که تحت خلافت وجود مبارک هارون اداره میشدند مورد آزمون قرار گرفتند سامری آنها را گمراه کرد اینها از توحید فاصله گرفتند با این اطلاع وجود مبارک موسای کلیم برگشت در حالی که هم غضبناک بود هم متأسّف و محزون و غمگین, غضبناک بود برای شرکِ مردم, محزون بود برای از دست دادن توحید مردم با این وضع حرکت کرد به دامنهٴ کوه طور آمد برخوردی با تودهٴ مردم داشت, برخوردی با وجود مبارک هارون(سلام الله علیه) داشت, یک برخورد حاد و تندی با سامری داشت, جریانی هم با گوسالهٴ او داشت که اینها را ذات اقدس الهی یکی پس از دیگری نقل میکند هنوز هم در حال غضب هست.
عکس العمل حضرت موسی (علیه السلام) با سامری، بنی اسرائیل و برادرخویش
آنچه در بحث دیروز اشاره شد ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ﴾ آن جریان حوادث بعد از سکوتِ غضب جداگانه است که وقتی غضب ساکت شد و نه ساکن حضرت الواحی را که آورده بود گرفت و به مردم ابلاغ کرد ولی قبل از اینکه آن غضب ساکت بشود غضبِ ناطق بود این کارها را با صراحت و صلابت انجام داد با مردم احتجاج کرد با وجود مبارک هارون تندی کرد با سامری بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ رفتار کرد همهٴ اینها را قرآن کریم تبیین کرد منتها هنوز در حال غضب هست اما بعد از غضب چه کار کرد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره کردند آیهٴ 154 که ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ﴾ پس بحث در دو مقام خواهد بود یک مقام قبل از سکوتِ غضب, یک مقام بعد از سکوت غضب حوادثی که قبل از سکوت غضب بود بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ عمل شده است و حوادثی که بعد از سکوت غضب بود گرفتنِ آن الواح و تبیین و تفسیر الواح و امثال ذلک است.
یادآوری نعمت های الهی و مذمت گوساله پرستی بنی اسرائیل
اما در این مقام فرمود خدای سبحان به او اعلام کرد که به وسیلهٴ سامری اینها گمراه شدند آیهٴ 85 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این بود ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ﴾ ما آزمودیم بشر در دنیا باید امتحان بشود حالا یا به مسائل مالی یا به مسائل علمی یا مسائل اخلاقی بالأخره باید امتحان بشود تا کمالش روشن بشود ﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ﴾ بعد از اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ این برای شرک مردم عصبانی بود برای از دست دادن توحید متأسف و غمگین, ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بعد وقتی که آمد استدلال کرد با مردم چندین مطلب را در میان گذاشت که بخشی از اینها در نوبت دیروز گذشت بخش دیگرش این است که اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً﴾ بعد فرمود: ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این طولانیِ عهد مصادیقی دارد که یکی از آنها این است که شما تازگی این معجزهٴ جهانی را دیدید به تازگی از دریا بیرون آمدید که دریا برای شما جادهٴ خشک شد این کرامت الهی این عهد الهی بود تازه از این معجزه بیرون آمدید مگر این طول کشیده این عنایت الهی را این اعجاز الهی را این لطف خاصّ الهی را تازه دیدید خیلی طول نکشیده شما از این خدا که بر دریا مسلّط است عدول کردید به گوسالهای رسیدید که «لا یضرّ ولا ینفع» یکی از مصادیق ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ همین جریان میتواند باشد ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ﴾ هیچ کس نمیخواهد مورد غضب خدا قرار بگیرد ولی وقتی مقدمات اختیاری را انجام میدهد این به منزلهٴ آن است که خود انسان با دست خود آتش را افروخته کند اینکه فرمود: ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ همین است دیگر گرچه کسی نمیخواهد به جهنم برود ولی وقتی عمداً معصیت را انتخاب میکند با سوء اختیار خودش مثل اینکه خودش خواسته است به عذاب الهی گرفتار بشود لذا فرمود: ﴿أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی﴾ پیمانی که من با شما بستم تعهّد کردم که بعد از اربعین برمیگردم خُلف وعده کردید.
کلام فخررازی در تبیین جهالت بنی اسرائیل
جناب فخررازی نقل میکند که بعضیها گفتند این بهانهای که گرفتند گفتند که چون بعد از بیست روز نیامده این بیست روز را چهل روز حساب کردند گفتند بیست شب است, بیست روز است این چهل شب است و نیامده یا چهل شبانهروز است مجموع, ایشان از بعضیها نقل میکند که این بهانه رکیک است این یک مطلب, بعد دوباره از قول دیگران نقل میکند که خب چطور همین گروه خدا را قبول کردند طولی نکشید که ﴿ثُمَّ کَفَرُوا﴾ به دنبال گوساله راه افتادند همین گروه طولی نکشید که وجود مبارک موسای کلیم آمد توبه کردند ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ همین فخررازی از بعضیها نقل میکند قوم بُله, بُلَها نیست بُله جمع أبله است قوم بُله همین هستند خب اگر اینها بُلهاند چطور آنجا آن توجیه میشود رکیک اینجا میشود بُله بالأخره قوم بُله را قوم ابله را میشود فریب داد روزی بر این مردم گذشت که نتوانستند این جنازه را دفن کنند در جریان هابیل و قابیل وقتی قابیل آن برادرش را کُشت متحیّر بود که این جسد بیروح را چه کند که ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ اگر این کلاغ آمد و اگر این خاکها را کنار بُرد و اگر چیزی را درون خاک گذاشت و اگر خاکها را روی این شیء ریخت با همین شده معلّم قابیل که او بفهمد جسد را باید زیر خاک بُرد معلوم میشود بشر اوّلی اینقدر اهل اُفت و جهل و سادگی بود کم کم وقتی عدّهای در فرازی هم بمانند که اصلاً حقّ درس خواندن نداشته باشند همین است در عهد کُهن یا کهنه که کار دست فرعونها و نمرودها بود کسی حقّ درس خواندن نداشت فقط یک گروه مخصوصی میتوانستند باسواد بشوند خب اینها همین طور در میآیند دیگر, اگر آن توجیه رکیک است این حرف هم خیلی عمیق نیست خب چگونه شما میپذیرید که یک عدّه در مدّت کوتاهی موحّد شدند بعد بتپرست شدند بعد برگشتند موحّد شدند این چطوری اینها را میپذیرید خب.
بررسی مرجع ضمیر «أخرج» در آیه (فاخرج لهم)
بعد فرمود اینها که پاسخ دادند گفتند که ما مقصّر نبودیم عدّهای ما را فریب دادند ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا﴾ لکن این دسیسهای بود طلاهایی که ما داشتیم, طلاهایی که سامری داشتند گفتند باید بیندازید دور, گرفتنِ مال طاغوتیان برای شما حلال نیست به هر وسیلهای بود این طلاها را از ما گرفتند طلاهای خودشان را هم گرفتند در جایی این را کورهای گداختند این طلاها را به صورت یک مجسّمهٴ گوساله در آوردند خود این سامری هم میگفتند از قبیلهٴ گاوپرست بود این پرستش گاو بیسابقه نبود در آن سرزمین ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ این ﴿فَأَخْرَجَ﴾ را برخیها خواستند بگویند کلام خداست نه اینکه آنها التفات کردند در جواب گفتند که برای ما این کار را نکردند «فأخرج لنا» نگفتند, گفتند ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ چون اینها جواب دادند گفتند ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ٭ فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ یعنی اینهایی که به موسای کلیم(سلام الله علیه) داشتند پاسخ میدادند گفتند سامری برای آنها گوساله درست کرده نه برای ما, ظاهرش این است که باید بگوید «فأخرج لنا» متکلّم معالغیر باشد ولی اگر گفته بشود ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ این قصّه را ذات اقدس الهی دارد ادامه میدهد که خداوند میفرماید سامری برای آنها گوسالهای که جسد بود یعنی جسد گوساله بدون روح و بانگی داشت این شاید روشنتر باشد دیگر سخن از اینکه چرا آنها ضمیر متکلّم معالغیر آوردند بعد اینجا ضمیر مُغایب آوردند این سؤال مطرح نشود.
پرسش: این قرینه نیست که آن ﴿قَالُوا﴾ که دربارهٴ .. آمده مخصوص عدّهای قلیل هست که اینها کافر نشدند چون دو هزار نفری اینها مشرک نشدند.
پاسخ: بله, این بنا بر بحث دیروز بود که ﴿لَهُمْ﴾ را خود اینها گفتند به تودهٴ بتپرستها برگشت آنچه در بحث دیروز گذشت این بود که اینهایی که قبول نکردند بتپرستی و گوسالهپرستی را به موسای کلیم عرض کردند که ما این کار را نکردیم و سامری این کار را کرده و برای آنها یعنی برای گروه خاصّی که بتپرست شدند اخراج کرده این بحث دیروز بود, اما آنچه امروز مطرح است این است که این ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ کلام این ﴿قَالُوا﴾ نباشد کلام ذات اقدس الهی باشد به دلیل آن جملهٴ آیه بعد که ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ﴾ به کمک آن, ﴿فَأَخْرَجَ﴾ مثلاً خدا بفرماید که برای این بنیاسرائیل ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ این ﴿جَسَداً﴾ را آوردند برای همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» در جریان آزمون داود و سلیمان آنجا فرمود که آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که ﴿وَلَقَدْ فتَنَّا سُلَیْمانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَّابَ﴾ لاشهای را که بیروح بود از این لاشهٴ بیروح به جسد یاد شده است نه یک انسان یا حیوانِ زندهای اینجا هم هر جا قرآن کریم سخن از عِجل سامری است این کلمهٴ جسد را به دنبالش ذکر میکند تا روشن بشود که سامری حیوانی را زنده نکرده است.
پرسش: ..به سامری برمیگردد سامری خارج کرد بعد همه پیروانش گفتند
پاسخ: بله, ﴿أَخْرَجَ﴾ به سامری برمیگردد اما چه کسی میگوید ﴿أَخْرَجَ﴾.
تبیین قول حق تعالی در آیه ﴿فأخرج لَهُمْ﴾
در اینکه ضمیر به سامری برمیگردد حرفی نیست در آیهٴ قبلش آمده است که ﴿فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ٭ فَأَخْرَجَ﴾ فاعل ﴿الْقَی﴾ سامری است, فاعل ﴿فأَخْرَجَ﴾ هم سامری است اما چه کسی میگوید سامری أخرج, آیا همینها که مخاطب وجود مبارک موسای کلیم بودند میگویند یا خدا میفرماید, اگر اینها که مخاطباند میگفتند خب تا حال ضمیر متکلّم معالغیر بود چطور ضمیر جمع مغایب آورد باید میگفتند «فأخرج لنا» حال دارد که ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ﴾ اما اگر بگوییم کلام خداست به قرینهٴ آیه بعد, خدا در این زمینه میفرماید برای بنیاسرائیل سامری جسد گوسالهای که خُوار داشت اخراج کرد حالا همه قبول کردند یا بعضی قبول بعضی نکول آن مطلب دیگر است ﴿فَأَخْرَجَ﴾ سامری برای بنیاسرائیل ﴿عِجْلاً﴾ که «لَّهُ خُوَارٌ» نیست ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا﴾ حالا سامری با باندش, کسانی که زودتر از دیگران قبول کردند گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ خب خودشان چطور, الآن به تودهٴ بنیاسرائیل میگویند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ همین ﴿قَالُوا﴾ کسانی بودند که میگفتند این اله ماست, بعد از اینکه خودشان مشرک شدند به تودهٴ بنیاسرائیل میگفتند که ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ خب, ﴿فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی﴾ مثلاً موسی ـ معاذ الله ـ که الهاش اینجاست آنگاه رفته به طور برای ملاقات با الله یا میقات با او, یا خدا میفرماید نه, نَسِیَ سامری از اینکه باید تابع مبدأ واحد باشد برهانی که خدا اقامه میکند این است که ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾.
ردّ ربوبیت خدایان دروغین توسط انبیاء
اگر ما بگوییم که این «أخرج» مثلاً کلام خداست با این ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ﴾ که در صدد ابطال گوسالهپرستی است هماهنگ میشود ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ این «أن» که با «لا» ادغام شده است اگر «أن» ناصبه میبود این «یرجعَ» خوانده میشد منصوب بود ولی اگر مخفّفه از مثقله باشد و بازگشتش به این باشد که «أنّه لا یرجع» این دیگر نصب نمیدهد و قرائت همین رفع است ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ﴾ برهان اقامه کردن برای تودهٴ مردم در همین سطح است که بالأخره شما خدایی را باید بپرستید که از کار شما باخبر باشد, مشکل شما را حل بکند, سؤال شما را جواب بدهد, دعای شما را اجابت کند و مانند آن, این گوساله که هیچ کاری از او برنمیآید نه اینکه حالا او حرف نمیزند اگر کسی حرف بزند و بتواند خیلی از کارها را انجام بدهد حتی فرشته هم باشد او نمیتواند خدا باشد اما برای مردم در این سطح این دلیل کافی است شما الیوم میبینید یک عدّه به عنوان شیطانپرست به دنبال یک عدّه حرکت میکنند آنها هم همیناند این طور نیست که حالا قوم دیگری باشند طرز تفکّرشان هم همین است دیگر چون هیچ سندی, دلیلی برای پرستش شیطان و دنبال شیطان بودن و به دنبال این کارها بودن نیست دیگر همین است. ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ شما سؤال بکنید جواب نمیدهند کاری حل نمیکنند خدا آن است که مُجیبِ مضطرّ باشد ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ نه فقط جواب بدهد مضطرّ را جواب بدهد مضطرّ کسی است که از تمام علل و وسایل دستش کوتاه شد حالا یک زیردریایی در دریا غرق شد و احدی هم از آنها خبر ندارد بر فرض هم خبر داشته باشد دسترسی ندارد به تَه اقیانوس کسی که قادرِ علی کلّ شیء است او خداست آنها مضطرّ واقعیاند هیچ علل و عواملی در دست نیست که آنها را نجات ببخشد «أم» این «أم» منقطعه است به معنی «بل» است که با «میم» «من» ادغام شده است ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ او خداست آنها خدا نیستند خدا کسی است که کاری که از احدی ساخته نیست او بتواند انجام بدهد نه فَلک نه مَلک ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ کذا, أمّن کذا, أمّن کذا, أمّن کذا همین است این «أم», «أم» منقطعه است با «میم» «مَن» ادغام شده است به معنی «بل» است یعنی آنها خدا نیستند کسی خداست که بدون هیچ سبب بتواند مشکل را حل کند تمام علل و عوامل مقهور ارادهٴ او باشند خب آن برهان کجا این برهان که وجود مبارک ابراهیم خلیل هم در همین سطح برهان اقامه میکرد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ انبیا با تودهٴ مردم وثنی و صنمی همین گونه براهین اقامه میکردند آیا اینها دست دارند, آیا اینها پا دارند وقتی با گروهی روبهرو شد که اینها از بدیهیات بیخبرند اینچنین استدلال میکند دیگر میفرماید: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ حالا بر فرض اگر دست و پا داشته باشند مگر میتوانند خدا باشند.
پرسش:
پاسخ: بله دیگر.
براهین قرآنی در بطلان ربوبیّت خدایان باطل
منتها نمونه است اله آن است که مشکل را حل بکند نافع و ضارّ باشد این اصل کلی است تطبیقش بر آن است حالا بگویید فرشتهها که نافع و ضارّ هستند, مدبّرات امرند اما خب اینها بالعرضاند لا بالذّات لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید هر کدام از این فرشتهها ـ معاذ الله ـ ادّعای الهیّت بکنند ﴿نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ فرشته باشد غیر فرشته باشد منتها فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود هر کدام از این ملائکه جبرئیل باشد, اسرافیل باشد, میکائیل باشد اینها معصومند چنین حرفی نمیزنند ولی ـ معاذ الله ـ به فرض محال هر کدام از اینها داعیه ربوبیّت داشته باشند جهنم به انتظار آنهاست ﴿فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ خدا آن است که حقیقت محض است, غنیّ محض است همین, اضطرار فرشتهها را او حل میکند, نیاز ملائکه و عرش و فرش را هم او حل میکند اما وقتی بشر در حدّ ساده بود آن حقیقت را ترقیق میکنند, روان میکنند, ساده میکنند که در حدّ فهم اینها باشد هم وجود مبارک ابراهیم این کار را کرد, هم وجود مبارک موسای کلیم این کار را کرد در لسان پیغمبر اسلام(علیهم آلاف التحیّة والثناء) همین است ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا﴾ این است. خب, فرمود: ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً﴾ در بخشهای دیگر دارد که اینها ﴿وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ کاری از دست اینها ساخته نیست با اینکه عزرائیل فرشتهٴ مرگ است «لا یَملک الموت» با اینکه اسرافیل(سلام الله علیه) فرشتهٴ حیات است «لا یَملک الحیاة» اینها مأموران الهیاند, مدبّرات حقّاند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خب, این برهان الهی.
محور استدلال موسای کلیم (علیه السلام) در بطلان گوساله پرستی
بعد میفرماید قبلاً حجّت خدا بالغ شد پیغمبر آن روز که خلیفهٴ اولواالعزم بود خلیفهٴ وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیهما) بود یعنی هارون به اینها گفته این حرفها را ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ﴾ با «لام» قسم ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ﴾ آزمایش شدید ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ اللّهی که «بکل شیء رحیم» است او پروردگار شماست به دنبال گوساله برای چه افتادید حالا سؤال این است که اگر اینها گوسالهپرستاند چه احتجاجی وجود مبارک موسای کلیم با اینها دارد آن عنصر مشترک و مقبول طرفین چیست که یکی سؤال بکند یکی جواب بدهد وجود مبارک موسای کلیم سؤال کرد ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این را با چه کسی دارد احتجاج میکند؟ با کسانی که میگویند این گوساله ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ ترسیم احتجاج چگونه است, تصویر استدلال چگونه است, با چه کسی دارد استدلال میکند با کسانی که میگویند خدای ما ـ معاذ الله ـ عِجل است وجود مبارک موسای کلیم با چه معیاری دارد با اینها استدلال میکند که فرمود مگر خدا خُلف وعده کرده است یا طول کشیده اینها میگویند خدایی ـ معاذ الله ـ نیست همین گوساله است.
تبیین علل گرایش به بت پرستی
ظاهراً این بساط گوسالهپرستی نظیر همان وثنیّت و صنمیّت حجاز و امثال حجاز است که میگفتند ما الله را قبول داریم به عنوان خالق کل اما بُتها ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ هستند, ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ هستند و مانند آن, اینها هم که میگفتند ﴿یَا مُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ نه یعنی برای ما خالق سماوات و الأرض بیاور, مدیر کل بیاور, ربّ العالمین بیاور یک خدای دیدنی که ما او را بپرستیم در همین حد که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یا ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ﴾ این طور بود بنابراین آنها بتها را به عنوان واجبالوجود بالذّات قبول نداشتند, به عنوان خالق کل قبول نداشتند, به عنوان مدیر عامل کلّ نظام هستی ربّالأرباب, ربّالعالمین قبول نداشتند فقط این بتها را به عنوان ارباب متفرّقه قبول داشتند میگفتند ما به الله دسترسی نداریم باید اینها را بپرستیم که اینها ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾.
احتجاج حضرت موسی (علیه السلام) بر ربوبیت ربّ العالمین
در چنین فضایی احتجاج سامان میپذیرد که وجود مبارک موسای کلیم میفرماید کار به دست ربّالعالمین است ربّالعالمینی که به شما وعده داد تخلّف نکرده ما هم تخلّف نکردیم وگرنه گروهی که حالا آمدند گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ اینها طرف احتجاج موسای کلیم قرار بگیرند که وجهی ندارد. خب, مطلب بعدی آن است که وجود مبارک هارون هر کاری که بنا بود بکند کرد ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ﴾ به همین جریان سامری و جسد عِجل و اینها آزمون شدید ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ درست است واجبالوجود اوست, خالق کل اوست, ربّالأرباب اوست, اما ربّ شما هم همان است ﴿وَإِنَّ رَبَّکُمُ﴾ همان رحمانِ مطلق است و ما هم از طرف همان رحمان مطلقیم ﴿فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی﴾ اینها گفتند ﴿لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ﴾ ما مستقیماً که فعلِ دوام و استدامه را میرساند ما بر این بتپرستی بر گوسالهپرستی هستیم تا موسای کلیم بیاید نه اینکه حالا او آمد ما رها میکنیم ما فعلاً جواب تو را نمیدهیم ما این اله ماست و باید با او ارتباط عبادی داشته باشیم.
پرسش:
پاسخ: نه, ربّی را ببینیم که بپرستیم حالا این سؤال و جواب که اگر واقعاً اینها این گوساله را به عنوان ربّ مطلق قبول کردند چه احتجاجی وجود مبارک موسای کلیم میتواند داشته باشد موسای کلیم فرمود: ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اینها میتوانند بگویند ربّ ما گوساله است او که به ما چیزی نگفته, معلوم میشود که آن ربوبیّت مطلقه مفروغعنهاست اگر او نباشد که احتجاج تام نیست بفرماید ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ اینها میگویند ربّ ما گوساله است اینکه چیزی به ما نگفته, ولی اگر گفته بشود گوسالهپرستی بر اساس ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ است کار به دست ربّالعالمین است این احتجاج سامان میپذیرد. وجود مبارک هارون که آن حرف را زد اینها گفتند ﴿لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ﴾ عُکوف یعنی خضوع و خشوع و اعتکاف هم از همین باب است ما همینجا بر اساس بتپرستی هستیم ﴿حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی﴾.
عکس العمل موسای کلیم (علیه السلام) نسبت به کار حضرت هارون (علیه السلام)
بعد حالا وجود مبارک موسای کلیم آمد ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ با قوم از این جهت که جَهلهٴ مردم بودند این طور رفتار کرد, با هارون یک طور دیگر, با سامری یک طور دیگر, با گوساله یک طور دیگر بر اساس ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ که پیغمبر و مؤمنان این دو صفت را دارند این هم همین کار را کرده هنوز غضب ساکت نشده در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که در بحث دیروز اشاره شد آیهٴ 150 سورهٴ «اعراف» این بود که وقتی که آمد یک درگیری تندی چون ﴿غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بود یک درگیری تندی با هارون داشت بعد ﴿وَأَلْقَی الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اینها همه در حال نطقِ غضب بود نه سکوتِ غضب بعد در آیهٴ 154 فرمود: ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾ که بعد از آرامش بود الآن هنوز در حال نطقِ غضب است نه سکوتِ غضب, غضب هنوز آرام نشده در حال نطق غضب با هارون برخورد تندی داشت فرمود: ﴿یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا﴾ چرا جلوی اینها را نگرفتی, اما چه کار کرد آن کار را در سورهٴ «اعراف» فرمود سر برادر را گرفت برای حفظ توحید که چرا جلوی اینها را نگرفتی ﴿قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ٭ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی﴾ چرا تبعیّت نکردی از من ﴿أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی﴾ عرض کرد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ چه کار کرد را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود اینجا از جواب هارون معلوم میشود که موسای کلیم چگونه در حال نطقِ غضب با برادرش رفتار کرد.
پاسخ حضرت هارون (علیه السلام) به اعتراض موسای کلیم (علیه السلام)
هارون عرض کرد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ که با عاطفه هم تعبیر است این ای فرزند مادرم! ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ اینقدر مرا مورد عِتاب قرار ندهید برای اینکه ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ من اگر بیش از موعظه, بیش از تبلیغ, بیش از احتجاج, بیش از مناظره, بیش از گفتگو کار دیگر میکردم جنگ داخلی میشد آن وقت کسی نمیماند آن وقت شما میآمدید میگفتید که بنیاسرائیل ارباً اربا شده.
﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی﴾ من میترسیدم بگویی که من که نگفتم جنگ داخلی راه بیندازد که, من گفتم خلیفهٴ من باش ﴿وَأَصْلِحْ﴾ نه «أفسد فی قومی» خب اگر من آن روز موضعگیری حاد میکردم این جنگ داخلی و خونریزی شروع میشد آن وقت شما میآمدی میگفتی چرا حرف مرا رد نکردی جمعیّت را ارباً اربا کردی من چه جواب داشتم بگویم, من کاری که بر خلاف حق بود انجام ندادم, بر خلاف توصیه و سفارش شما بود انجام ندادم من هم عدلِ محضم شما هم عدل صِرف این صحنه برای اینکه مجهول نزد مردم معلوم بشود دارد رخ میدهد وگرنه شما هم دستورِ خوب دادی من هم خوب اطاعت کردم.
پرسش: بنیاسرائیل در وادی سمت راست طور شدند و بعد .. خلف وعده کردند.. حرکت کرد و دنبال هارون حرکت نکردند.
پاسخ: نه در مسئلهٴ حالا یا محل بود یا نبود اصل این ایده و این پدیده را وجود مبارک موسای کلیم محور سؤال قرار داد حضرت هارون هم جوابِ خوب داد فرمود من در برابر این چه میخواستم بکنم که نکردم باید احتجاج بکنم کردم, مقاومت بکنم کردم, عدهای را سرزنش بکنم کردم, امر به معروف بکنم کردم, نهی از منکر بکنم کردم از آن به بعد نه شما به من دستور دادید نه مصلحت بود شما هم آمدید الآن مردم آرام هستند دیگر ﴿أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ٭ قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی﴾ آن وقت وجود مبارک موسای کلیم دید این درست است حالا دوتا غضبِ ناطق مانده یکی دربارهٴ گوساله یکی دربارهٴ سامری آن دیگر تصمیم حاد گرفته همان کاری که وجود مبارک ابراهیم کرده با تبر بساط بتپرستی را برداشت وجود مبارک موسای کلیم هم همان کار را کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است