- 110
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 74 تا 78 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 74 تا 78 سوره یونس"
این اصل قرآنی است که هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود
چون قرآن کریم جهانی است برای همه مردم الی یوم القیامه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ ﴿74﴾ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَ هَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ ﴿75﴾ فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ ﴿76﴾ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَ لَا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ﴿77﴾ قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ ﴿78﴾
بعد از جریان نوح سلام الله علیه که گوشهای از آن قصه در این سوره آمده است و بخشهای دیگر این داستان جهانی در سایر سور آمد که از جریان سفینه نوح به عنوان ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ ذکر میکند میفرماید ما بعد از او انبیایی را فرستادیم از قرآن کریم برمیآید که هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود یا مستقیما پیغمبر بر آنها اعزام میشود یا امام و جانشین پیغمبر یا نمایندگان آنها به عنوان عالمان دینی و عالمان ربانی که حجت بر هر کسی تمام بشود ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیٰی من حَّی عن بینة﴾ این اصل قرآنی است هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود از اینکه فرمود ﴿لقد بعثنا فی کل أمّة رسولا أن اعْبدوا الله واجْتنبوا الطاغوت﴾ نشانه همین ضرورت تمامیت حجت در هر عصر و مصر است از اینکه فرمود ﴿انما انت منذر و لکل قوم هاد﴾ آن هم در همین اصل است از اینکه فرمود ﴿لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین منفکین حتی تأتیهم البینة﴾ هم آن مضمون به همین راستاست بنابراین هیچ ملتی بدون اتمام حجت نیست و تمامیت حجت هم به احد انحای یاد شده است مطلب دیگر این است که چون قرآن کریم جهانی است برای همه مردم الی یوم القیامه است و گفتن همه معارف برای مردم اعصار گذشته مقدور نبود لذا در چند جای قرآن یکی در سوره مبارکه نساء یکی هم در یکی از حوامیم آنجا فرمود انبیای فراوانی ما فرستادیم بعضی از آنها را برای شما بازگو کردیم بعضیها را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ ﴿و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک﴾ گرچه الان کاملا میتوان فهمید در شرق یا غرب عالم چه خبر است ولی اگر آن وقت جریان انبیای آن طرف آب یا این طرف آب یعنی آن طرف اقیانوس اطلس یا این طرف و آن طرف اقیانوس کبیر را ذکر میفرمودند چون قابل قبول نبود با انکار همراه میشد وقتی با انکار همراه میشد پیشرفت نمیکرد لذا خطوط کلی را بیان فرمود که هیچ ملتی نیست مگر اینکه دارای حجت است و بعد فرمود خیلی از جریانها را ما برای شما بازگو نکردیم این مطلب دوم، سوم اینکه فرمود شما هر جای عالم بخواهید سفر بکنید این علائم را میبینید ﴿سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین﴾ ﴿عاقبة مکذبین﴾ و مانند آن بنابراین در بعضی از بخشها نظیر سوره مبارکه حجر فرمود اگر شما وسمهشناس سیماشناس میراث فرهنگیشناس باشید اینها چون سر راهتان است ﴿ان فی ذلک لآیات للمتوسمین﴾ شما میتوانید بفهمید که چه قوم متمدنی بودند آثارشان چه بود و ما اینها را به هلاکت رساندیم در اثر کفر و استکباری لکن فرمود شما در هر گوشه عالم سفر بکنید آثار الاهی را میبینید پس به دست میآید که ان الرساله و النبوه عامة ﴿انما انت منذر و لکل قوم هاد﴾ یا ﴿لقد بعثنا فی کل أمةٍ رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ یا ﴿لم یکن الذین کفروا﴾ این سه طایفه آیه نشانه آن است که هیچ ملتی بدون تمامیتِ حجّت نیست حالا یا پیغمبر دارند یا امام و جانشین دارند یا عالم ربّانی که جانشینان ائمه (علیهم اسلام) هستند امام هر عصری یا نمایندگان معصوماند نظیر آنچه در سوره مبارکه یس آمده و مانند آن. منتها گفتن اینکه ما فلان جا پیغمبر فرستادیم در گذشته دور راهی برای اثبات نداشت لذا فرمود شما در زمین اگر سفر کردید آثارش را میبینید این هم آن سفر با اسب و استر سابق را شامل میشود هم سفرهای فضایی و دریایی امروز را شامل میشود این ﴿سیروا فی الارض فانظروا﴾ شامل هر دو خواهد شد پس آنجا که باید بفرماید فرموده است و آنجا که گفتنش لازم نبود یا احیاناً زیانبار بود نفرمود لذا اینکه فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این صریح نیست که منظور انبیای ابراهیمی باشد چون ممکن است بین حضرت نوح و حضرت ابراهیم (علیهم السلام) انبیای دیگری بوده که قرآن آنها را ذکر نکرده و آن انبیایی که مربوط به این بخش خاورمیانه بود و در دسترسی بود که انبیای ابراهیمی بودند داستان آنها را ذکر کرده این تفکیک گرچه ظاهر در این مطلب نیست ولی با این مطلب مناسب است ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده﴾ یعنی بعد از نوح (سلام الله علیه) ﴿رسلا الی قومهم فجاؤهم بالبینات فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین ٭ ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون﴾ معلوم میشود که انبیایی [بودند] بعد از آنها موسی و هارون بودند البته میتواند این انبیا همان انبیای ابراهیمی باشد چون وجود مبارک ابراهیم اسحاق یعقوب اسماعیل همه اینها قبل از وجود مبارک موسی و اینها بودند میتواند ولی با آن هم سازگار است مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿رسلا الی قومهم﴾ این نشان میدهد که برای هر قومی یک رسول است نه یک قوم دارای مرسلین باشد انبیای فراوانی را برای یک قوم فرستادیم ﴿رسلا الی قومهم﴾ دیگر اقوام نفرمود هر رسولی را برای قوم خاص خودش فرستادند و اینها هم با بینات همراه بودند با معجزات روشن و شفاف که حجت برای همه مردم تمام بشود همراه بودند بین باشد آفتابی باشد که ﴿لیهلک من هلک عن بینة﴾ باشد
سؤال: ... جواب: بعد از آنها آمدند سلسله انبیا در قرآن دارد ﴿و لقد وصلنا لهم القول﴾ یک، ﴿ثمّ أرسلنا رسلنا تترا﴾ دو، تترا یعنی متواتر مثل تقوی که اصلش وقوی بود این تترا هم اصلش وترا بود از وتر است متواتر است یعنی انبیا را ما متواتراً فرستادیم آن وقت معنا ندارد که یک گروهی که در خاورمیانه زندگی میکنند دارای انبیای متواسل متواتر تترا و مانند آن باشند اقوامی که در آن طرف اقیانوس اطلس یا این طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند بدون حجت باشند این با خطوط کلی که قرآن ترسیم کرد ﴿لقد بعثنا فی کل أمة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ سازگار نیست با آن برهان نبوت عام هم سازگار نیست خب برای ما بخواهد شرح بدهد برای مردم آن روز باید دوگونه حرف بزند یکی اینکه آنها که در خاورمیانه بودند آنها را بازگو کند یکی اینکه میفرماید انبیای دیگری هم بودند که ما داستانشان را نگفتیم و شما اگر در زمین سفر کنید آثارشان را میبینید دیگر از این جامعتر و زیباتر که ممکن نیست اما اینها ایمان نیاوردند ﴿فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل﴾ فرمود اینها چون قبلا تکذیب کردند دیگر ایمان بیاور نیستند این تکذیب قبلی به چند وجه تفسیر شده و میشود و بر چند وجه قابل انطباق است یک وقت است یک ملتی اوائل در اثر ابتلای به مکروهات یا گناهان کوچک سرکشی میکند در برابر انبیا کم کم ﴿ثم کان عاقبة الذین اساؤا السویٰ أن کذبوا﴾ آن گناهان قبلی زمینه گناه برتر و بزرگتر را فراهم میکند اینها نمیپذیرند این برای یک گروه خاص این یک معنا برای ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ یا آن تکذیبهای جزئی زمینه تکذیبهای کلی را فراهم میآورد یکی اینکه چون پیشینیان اینها تکذیب کردند که مرحوم امین الاسلام به این سمت میل دارد این را معنا میکند چون گذشتگانِ اینها این را تکذیب کردند اینها هم دنبالهروی گذشتهها هستند لذا ایمان نمیآورند خب چطور تکذیبِ گذشتهها را نسلهای قبلی را به نسل حاضر اسناد میدهند برای اینکه اینها بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ اینها هم در صدد انجام دادن همان کارند یک، راضی به کار گذشتگان خودشان هستند دو، لذا قتل انبیا را ذات اقدس الاه به بنی اسرائیلِ عصر خودش نسبت میدهد یا قتل آن شخص را ﴿بما قتلتم﴾ را به همین گروه معاصر نسبت میدهد سرّش آن است که وقتی متأخّران به روال متقدمان خط مشی دارند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ یک، راضی به کار نیاکان و تبار فاسدشان هستند دو، این دو مصحّح اجازه میدهد که کار گذشتگان را به معاصران اسناد میدهند قتلتم، ﴿فادّارأتم﴾ اینها که در جریان ذبح بقره نبودند در جریان کشتار بنی اسرائیل نبودند ولی قرآن کریم همه سیئات بنی اسرائیل معاصر حضرت موسی (سلام الله علیه) را به یهودیهای معاصر پیغمبر اسلام (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) اسناد میدهد پس این دو تقریب برای ﴿فماکانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل﴾ است تقریب سوم این است که اینها چون در عالم ذر نپذیرفتند اینجا هم نمیپذیرند سیدنا الاستاد (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید این را میشود به عالم ذر منطبق کرد ولی این منافاتی با حرفهای گذشته ما ندارد این را در المیزان ذکر میکنند یعنی ما گفتیم اینها قبلاً تکذیب کردند الان هم همان راه را ادامه میدهند و آنچه که در عالم ذر هست مرحله اسبق است آنچه در تاریخ گذشته این نسل است مرحله سابق است آنچه که الان علنی کردند مرحله لاحق آنچه را که الان علنی کردند معلّل است ﴿بما کذبوا به من قبل﴾ و آنچه را که ﴿کذبوا به من قبل﴾ معلّل است به آنچه که در عالم ازل و در عالم ذر آنجا نپذیرفتند منتها در سوره مبارکه اعراف در جریان عالم ذر و اینها مشخص شد که نپذیرفتن آنجا نپذیرفتن عالم تکلیف نیست یعنی ذات اقدس الاه در همان نشئه ﴿ألست بربکم قالوا بلی﴾ که برخیها اعتراض کردند معنایش این نیست که آنجا اعتراض کردند چون آنجا وقتی ﴿و اشهدهم علی انفسهم ألسْت بربکم قالوا بلی﴾ لکن خدای سبحان میداند که این گروه خاص وقتی وارد نشئه ملک و عالم طبیعت بشوند عالما عامدا با سوء اختیار خود بیراهه میروند با اینکه میتوانند راه مستقیم طی کنند و گروه دیگر با حسن اختیار خود در حالی که میتوانند کجراهه بروند با حسن اختیار خود راه مستقیم را طی میکنند که اگر در بعضی از نصوص آمده است که «الشقى مَن شقى فى بطن أمّه» به همان معنایی که مرحوم صدوق نقل کرده است که امام (سلام الله علیه) تصریح کرد که حضرت فرمود اگر شقی در بطن مادرش شقی است یعنی «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» این شخصی که در رحم مادر است ذات اقدس الاه میداند که این کودک وقتی به دنیا آمده با اینکه میتواند راه مستقیم را طی کند عالما عامدا به سوء اختیار خود بیراهه میرود نه اینکه در رحم مقرر شده است این شقی باشد خدای سبحان
شقاوت هیچ کسی را نخواسته است او همگان را به راه راست هدایت کرده همگان را به فجور و تقوا الهام کرده همگان را در فطرت توحید خلق کرده و مانند آن
سؤال: ... جواب: این حبّ و بغض اختیاری ممکن است در مرحله اقتضا باشد مثل فرزندهای ناپاک زاده اینها علت تام برای بیراهه رفتنشان نیست خیلیها ممکن است به راه بروند اینها حداکثر در حد اقتضاست آنکه که به طینت برخی افراد خلق میکند آن هم در حد اقتضا است وگرنه فطرت و نه طینت همگان را یکسان آفرید فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ فرمود هیچ کس نمیتواند این فطرت را عوض کند هیچ کس هم عوض نمیکند این لا برای نفی جنس است نه خدا عوض میکند نه غیر خدا غیر خدا عوض نمیکند چون قدرت ندارد خدا عوض نمیکند چون ﴿لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم﴾ از این زیباتر که ممکن نیست که همگان را به فطرت توحیدی خلق کند لذا فرمود ما تبدیل نمیکنیم چون تبدیل به دست خداست او هم که به زیباترین وجه خلق کرده است ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ لذا ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ دیگری که قدرت ندارد خدای سبحان هم که نمیخواهد بر خلاف احسن او هر چیزی را که آفرید به زیباترین وجه خلق کرد ﴿احسن کل شیء خلقه﴾ هر چه را خلق کرد دیگر زیباتر از آن ممکن نبود اگر زیباتر از آن ممکن بود و او خلق نمیکرد معاذالله یا للجهل است یا للعجز است یا للبخل والتالی باصله مستحیل فالمقدم مثله لذا ﴿أحسن کل شیء خلقه﴾ در جریان انسان هم همینطور است اینطور نیست که خدای ناکرده بعضیها را بیراهه خلق کرده باشد بعد هم از آنها طی صراط مستقیم طلب بکند خدا اعدل از آن است که کسی را بیراهه خلق بکند بعد طی طریق مستقیم را از او طلب بکند اگر کسی در عالم طبیعت در اثر داشتن پدر بد مادر بد یا زایمان بد یا غذای بد بیراهه میرود در حد اقتضاست نه در حد علت تامّه اینطور نیست که اگر پدرش بد بود مادرش بد بود زایمانش بد بود و غذای او حرام بود این الا و لابد باید بد بشود این به آن مراحل والای کمال علمی و عملی نمیرسد نه اینکه آن نصاب لازم را نمیتواند تهیه کند
﴿فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ اینها اول عادیاند بعد متعدیاند بعد معتدی هستند بعد طبع میشوند هرگز ذات اقدس الاه قلب کسی را چاپ نمیکند مهر نمیزند مگر کسی اهل عداوت باشد این یک مقداری رشد بکند به تعدی برسد در کمال سقوط به اعتدا برسد تا خدا طبع بکند نظیر ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ این همان تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است در جریان خلافت هم که در آیه قبل فرمود ما شما را خلیفه قرار دادیم خلافت در قرآن کریم دو قسم است یک وقتی خلافت قومی از قوم دیگر است نسلی از نسل دیگر است این شرفآور نیست برای اینکه خود مستخلف عنه چقدر میارزید که حالا خلیفهاش بیارزد این در سوره مبارکه اعراف بحثش مبسوطاً گذشت در سوره اعراف وقتی جریان قوم عاد را میخواهد ذکر بکند آیه 65 سوره مبارکه اعراف میفرماید ﴿و الی عاد أخاهم هودا قال یا قوم اعْبدوا الله ما لکم من إلٰه غیره أفلا تتقون﴾ آنگاه ﴿قال الملاء الذین کفروا من قومه إنّا لنراک فی سفاهةٍ و انا لنظنک من الکاذبین﴾ وجود مبارک هود فرمود ﴿یا قوم لیس بی سفاهه و لکنی رسول من رب العالمین﴾ بعد به آیه 69 میرسد میفرماید ﴿أو عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم واذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح﴾ شما خلیفه قوم نوحاید مواظب باشید به آن عذاب مستخلف عنهتان گرفتار نشوید بیراهه نروید این خلافت نسلی از نسل دیگر است مردم سرزمینی از مردم سرزمین دیگر است اینگونه از خلافتها در قرآن کریم کم نیست و شرفآور هم نیست گاهی میفرماید ما شما را بعد از گذشت دیگران خلیفه آنها قرار دادیم ﴿لننظر کیف تعملون﴾ به صیغه متکلم مع الغیر گاهی میفرماید «لینظر کیف تعملون» به صورت فعل وقایه است اینها خلافتهای فخرآور نیست یک وقت است ﴿انی جاعل فی الارض خلیفة﴾ است ﴿یا داوُد انا جعلناک خلیفةً فی الارض﴾ است این بخش از آیات یک خلافت فخرآوری است اینکه در محل بحث ذات اقدس اله به قوم نوح و در جریان قوم نوح فرمود ﴿فکذبوه فنجیناه و من معه فی الفلک و جعلناهم خلائف و أغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ یعنی اینها که در کشتی بودند به سلامت به ساحل رسیدند به مقصد رسیدند ما اینها را خلیفه دیگران قرار دادیم این دیگر ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ نیست چون در اینها هم حیوان بود هم انسان بود وحشی بود غیر وحشی بود اینها خلیفه نسلهای از بین رفته بودند جانشین آنها بودند این خلافت آن خلافتِ ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ نیست خب فرمود ﴿ثم بعثنا من بعدهم﴾ یعنی بعد از آن انبیا و رسل موسی و هارون را فرستادیم ﴿الی فرعون و ملایه﴾ بازگشت همه مبارزات انبیا در حقیقت به دفاع است حتی آن جهاد ابتدایی هم بازگشتش به دفاع است و مرجع دفاع هم دفع است در حقیقت این مستکبران را از سر راه برداشتن تا مستضعفان با انبیا رابطه برقرار کنند و انبیا حرفشان را به مردم مستضعف برسانند در حقیقت تمام این مبارزات به دفاع برمیگردد و بازگشت دفاع هم به دفع است لذا فرمود ما مستقیماً وجود مبارک موسی و هارون (علیهما السلام) را برای فرعون و درباریان چشم پُرِ فرعون فرستادیم تا آنها را هدایت کنند و آنها را از سر راه بردارند با معجزاتمان فرستادیم ﴿فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین﴾ اینها مستکبرانه برخورد کردند و جُرم داشتن سنت حسنه اینها بود که با ﴿کانوا قوماً مجرمین﴾ یاد کردند که فعل مضارع مستمر است یعنی اینچنین بودند دائماً در حال ارتکاب جرم بودند یک جمعیتی در مصر زندگی میکردند به استثنای مستضعفانِ بنی اسرائیلی که اینها آن زمامدارانشان مستکبر بودند آن افراد عادیشان هم گرفتار تقلیدِ کور و باطل خب اگر یک ملتی زمامدارش مستکبر باشد بقیه هم مقلد کور هدایت آنها کار آسانی نیست لذا در سوره مبارکه نمل فرمود این مستکبران آیات الاهی را دیدند درک کردند فهمیدند اما آن خوی استکبار نمیگذارد که اینها بپذیرند آیه چهارده سوره مبارکه نمل این است ﴿و جحدوا بها﴾ امّا ﴿واستیقنتها انفسهم﴾ در بحثهای قبل به مناسبتهای مکرر این امر عنوان شده است که جریان علم غیر از جریان عمل است یعنی همانطوری که ما در دستگاه ظاهر بدنمان یک مجرای ادراک داریم یک مجرای تحریک یعنی چشم و گوشی داریم که درک میکنند دست و پایی داریم که کار میکنند اینها چهار حالت دارند یا هر دو قویاند یا هر دو ضعیفاند یا نیروی ادراکی قوی است و نیروی تحریکی فلجاند و ضعیف است او بالعکس در نهاد و نهاد ما هم همین دستگاه است ما یک بخشی که به اندیشه برمیگردد داریم که جزمهای علمی عهدهدار آنجاست یک بخشی هم به انگیزههای عملی برمیگردد که تصمیم و اراده و نیت به عهده آنهاست اینها هم چهار قسماند یک وقت است انسان هم در اندیشه خوشدرک است هم در عزم یک انسان با ارادهای است این میشود عالم عادل با مراتبی که برای علم و عدل هست یک وقت است در هر دو بخش ضعیف است یک کودن فاسقی است نه درکش قوی است نه تصمیمگیریاش درست است نه مسائل را خوب میفهمد نه حاضر است عمل بکند این جاهل فاسق است یک وقت است نه خوب درک میکند در بخش جزم علمی مشکل ندارد اما در موقع عمل و تصمیم و عزم و اراده دستش میلرزد این میشود عالم فاسق یک وقت است که نه در آن طرف در بخش عزم و اراده و نیت قوی است در مسائل درک مشکل دارد این میشود یک مقدس کمدرک هر چه به او بگویند هرچه در این جزوهها و این کتاب دعاها نوشته باشد این بیچاره حاضر است عمل بکند اما نمیفهمد چه کار بکند اینها کاملاً از هم جدایند یعنی مسئله علم هیچ ربطی به مسئله اخلاق ندارد چه اینکه خیلیها را میبینیم حجت خدا بر آنها تمام است مسائل را خوب میفهمند اما عالماً عامداً راه جهنم را میروند مسئله حوزه و دانشگاه حداکثر تلاشش این است که مشکل اندیشه را حل بکند انگیزه را جای دیگر باید حل بکند علم ده درصد بیست درصد سی درصد حد اکثر پنجاه درصد بتواند اثر بکند اخلاق جای دیگر است یعنی آنکه این بخش تحریک را رهبری بکند در انسان گرایش ایجاد بکند منش ایجاد بکند کشش ایجاد بکند انسان را اهل عزم بکند اهل نیت بکند اهل محبّت بکند آن ﴿قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی﴾ است آن جای دیگر است بخش ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ چیز دیگر است آن بخش ﴿و یزکیهم﴾ با ﴿لا اسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی﴾ هماهنگ است یک طهارت روح میطلبد و دوستی اهل بیت دوستی که با درس خواندن حاصل نمیشود بنابراین فرمود اینها عالماً عامداً به طرف جهنم رفتند یقین داشتند از نظر علمی هیچ مشکلی نبود برای اینکه معجزه را دیدند سحر را هم میدانستند آن روز این رشته جزء پیشرفتهترین رشتههای آن عصر بود اینها میتوانستند تشخیص بدهند که معجزه چیست سحر چیست فهمیدند کار من معجزه است کار دیگران سحر است ﴿واستیقنتها انفسهم﴾ اینها مستیقن بودند یقین داشتند از نظر علمی هیچ مشکل نداشتند که حق با من است اما عالماً عامداً انکار کردند چرا؟ ظلماً ﴿و جحدوا بها و اسْتیقنتها انفسهم ظلما و علواً﴾ اینها همانهایی هستند که ﴿لا یریدون علوا فی الارض﴾ پس خطر یا تعدی به حقوق دیگران است یا اعتلا طلبی این دوتا را هم که تحلیل میکنید آن اعتلا طلبی اصل است چون میخواهد نسبت به دیگری برتر باشد جاه طلب است که ﴿اتخذ الهه هواه﴾ این باعث ظلم به دیگران هم میشود لذا در این بخش از سوره مبارکه یونس که محل بحث است فرمود این طور نیست که ما آیاتمان مبهم و تیره و تاریک باشد بیّن بود آنها هم برایشان روشن شده است که این بین است ما با بینات فرستادیم ﴿فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبین﴾ در این دنیا هم همه چیز همه چیز خواهد شد یعنی هیچ ادعایی نیست که چهار نفر به دنبال آن راه نیفتند ذات اقدس الاه این نشئه را طرزی خلق کرد که هر که ادعا کرد یک عدّه هم دنبالش جمع میشوند فرمود اول از خودم شروع بکنم بعد از اولواالعزم شروع بکنم بعد از جانشینان آنها شروع بکنم بعد هم از افراد دیگر فرمود از ذات اقدس الاه نه تنها بالاتر از او کسی نیست مثل او هم احدی نیست ﴿لیس کمثله شیء﴾ دیگر درباره ذات اقدس الاه که تردید نیست این خدا خود گاو هم که معروف است به کودنی میگویند فلانی گاو است یک مثل معروفی است در بین عرب که «ابلد من الثور» در بلادت و کودنی میگویند گاو مثل است خب خود گاو چقدر میفهمد تا گوساله بفهمد گوساله چقدر میفهمد تا سرامیک دستی گوساله بفهمد پس از این پستتر دیگر فرضی ندارد این بنی اسرائیل به وسیله دسیسه سامری نه گاو را و نه گوساله را سرامیک دستی دست ساز گوساله را ﴿فَاخرج لهم عجلا جسدا له خوار﴾ نه عجلاً له خوار گوساله که نبود این با دسیسه این را صدا آورد بعد گفت ﴿هذا إلٰهکم و الٰه موسی﴾ این خدای شماست خب عده زیادی هم قبول کردند ذات اقدس الاه به انبیا مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت فرمود این دنیا همه چیز میشود هر که ادعا بکند یک عده هم دنبالش راه میافتند ولی مواظب باشید ما بنایمان بر این نیست که آثار قیامت را در دنیا ظاهر بکنیم ما بنایمان بر این است که ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة﴾ نه اقبال مردم دلیل محق بودن پیشوایان است نه ادبار مردم دلیل بر بطلان اینهاست فرمود دنیا اینطور است و من هم برای خودم حساب جدایی باز نکردم که جلوی مردم را بگیرم البته اگر اینها بخواهند بساط دین را به هم بزنند از مرز امتحان بگذرند ما مهلت نمیدهیم ﴿کتب الله لأغْلبن انا و رسلی﴾ اما آنجایی که منطقه آزمون امتحان و است ما دست اینها را باز میگذاریم خب دست اینها را باز گذاشتیم دیدیم البته دیگر به موسای کلیم گفتیم از این به بعد دیگر به سامری مهلت نده این هم با همان سطوت الاهی گفت که ﴿لنحرّقنه﴾ میسوزانم ﴿ثم لننسفنه فی الیمّ نسفاً﴾ خاکسترش را به دریا میریزم بساطش را جمع کرد گفت ما تا آخر مهلت نمیدهیم وقتی که روشن شد از آن به بعد دیگر ما بساطش را جمع میکنیم فرعون هم همینطور بود حالا اینها را فرمود ما همه اینها را ریختیم در دریا ولی تا مرز امتحان دست اینها را باز گذاشتیم دیدیم از مرز امتحان دارد میگذرد ﴿فاخذناهم و جنوده فی الیم﴾ همه اینها را ریختیم در دریا بعد هم به دریا گفتیم آرام باش اینجا هم فرمود ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود ﴿اتقولون للحق لما جاءکم اسحر هذا﴾ آخر سحر که به مقصد نمیرسد سحر تمویه است تمویه از ماه است ماه هم اصلش ماء است چون جمعش میاه است این کارهای آبمالی و آبکی را میگویند تمویه در منطق این بخش تمویه در مغالطات را لابد مستحضرید این کارهای آبکی بی برهان بی دلیل اینها را میگویند تمویه مثل تدلیس تلبیس فرمود این تمویه است این کارهای آبکی است معجزه یک واقعیتی است شما آخر دیدید بساط همه سحرهای شما را جمع کرد این چه ساحری است که تمام سحرها را باطل میکند ساحر هرگز به مقصد نمیرسد سحر هرگز دوام ندارد ﴿و لا یفلح الساحرون﴾ آنچه من آوردم معجزه است.
«والحمد لله رب العالمین»
این اصل قرآنی است که هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود
چون قرآن کریم جهانی است برای همه مردم الی یوم القیامه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ ﴿74﴾ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَ هَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ ﴿75﴾ فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ ﴿76﴾ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَ لَا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ﴿77﴾ قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ ﴿78﴾
بعد از جریان نوح سلام الله علیه که گوشهای از آن قصه در این سوره آمده است و بخشهای دیگر این داستان جهانی در سایر سور آمد که از جریان سفینه نوح به عنوان ﴿و جعلناها آیة للعالمین﴾ ذکر میکند میفرماید ما بعد از او انبیایی را فرستادیم از قرآن کریم برمیآید که هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود یا مستقیما پیغمبر بر آنها اعزام میشود یا امام و جانشین پیغمبر یا نمایندگان آنها به عنوان عالمان دینی و عالمان ربانی که حجت بر هر کسی تمام بشود ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیٰی من حَّی عن بینة﴾ این اصل قرآنی است هیچ ملتی بدون اتمام حجت نخواهد بود از اینکه فرمود ﴿لقد بعثنا فی کل أمّة رسولا أن اعْبدوا الله واجْتنبوا الطاغوت﴾ نشانه همین ضرورت تمامیت حجت در هر عصر و مصر است از اینکه فرمود ﴿انما انت منذر و لکل قوم هاد﴾ آن هم در همین اصل است از اینکه فرمود ﴿لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین منفکین حتی تأتیهم البینة﴾ هم آن مضمون به همین راستاست بنابراین هیچ ملتی بدون اتمام حجت نیست و تمامیت حجت هم به احد انحای یاد شده است مطلب دیگر این است که چون قرآن کریم جهانی است برای همه مردم الی یوم القیامه است و گفتن همه معارف برای مردم اعصار گذشته مقدور نبود لذا در چند جای قرآن یکی در سوره مبارکه نساء یکی هم در یکی از حوامیم آنجا فرمود انبیای فراوانی ما فرستادیم بعضی از آنها را برای شما بازگو کردیم بعضیها را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ ﴿و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک﴾ گرچه الان کاملا میتوان فهمید در شرق یا غرب عالم چه خبر است ولی اگر آن وقت جریان انبیای آن طرف آب یا این طرف آب یعنی آن طرف اقیانوس اطلس یا این طرف و آن طرف اقیانوس کبیر را ذکر میفرمودند چون قابل قبول نبود با انکار همراه میشد وقتی با انکار همراه میشد پیشرفت نمیکرد لذا خطوط کلی را بیان فرمود که هیچ ملتی نیست مگر اینکه دارای حجت است و بعد فرمود خیلی از جریانها را ما برای شما بازگو نکردیم این مطلب دوم، سوم اینکه فرمود شما هر جای عالم بخواهید سفر بکنید این علائم را میبینید ﴿سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین﴾ ﴿عاقبة مکذبین﴾ و مانند آن بنابراین در بعضی از بخشها نظیر سوره مبارکه حجر فرمود اگر شما وسمهشناس سیماشناس میراث فرهنگیشناس باشید اینها چون سر راهتان است ﴿ان فی ذلک لآیات للمتوسمین﴾ شما میتوانید بفهمید که چه قوم متمدنی بودند آثارشان چه بود و ما اینها را به هلاکت رساندیم در اثر کفر و استکباری لکن فرمود شما در هر گوشه عالم سفر بکنید آثار الاهی را میبینید پس به دست میآید که ان الرساله و النبوه عامة ﴿انما انت منذر و لکل قوم هاد﴾ یا ﴿لقد بعثنا فی کل أمةٍ رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ یا ﴿لم یکن الذین کفروا﴾ این سه طایفه آیه نشانه آن است که هیچ ملتی بدون تمامیتِ حجّت نیست حالا یا پیغمبر دارند یا امام و جانشین دارند یا عالم ربّانی که جانشینان ائمه (علیهم اسلام) هستند امام هر عصری یا نمایندگان معصوماند نظیر آنچه در سوره مبارکه یس آمده و مانند آن. منتها گفتن اینکه ما فلان جا پیغمبر فرستادیم در گذشته دور راهی برای اثبات نداشت لذا فرمود شما در زمین اگر سفر کردید آثارش را میبینید این هم آن سفر با اسب و استر سابق را شامل میشود هم سفرهای فضایی و دریایی امروز را شامل میشود این ﴿سیروا فی الارض فانظروا﴾ شامل هر دو خواهد شد پس آنجا که باید بفرماید فرموده است و آنجا که گفتنش لازم نبود یا احیاناً زیانبار بود نفرمود لذا اینکه فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده رسلا الی قومهم﴾ این صریح نیست که منظور انبیای ابراهیمی باشد چون ممکن است بین حضرت نوح و حضرت ابراهیم (علیهم السلام) انبیای دیگری بوده که قرآن آنها را ذکر نکرده و آن انبیایی که مربوط به این بخش خاورمیانه بود و در دسترسی بود که انبیای ابراهیمی بودند داستان آنها را ذکر کرده این تفکیک گرچه ظاهر در این مطلب نیست ولی با این مطلب مناسب است ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿ثم بعثنا من بعده﴾ یعنی بعد از نوح (سلام الله علیه) ﴿رسلا الی قومهم فجاؤهم بالبینات فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین ٭ ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون﴾ معلوم میشود که انبیایی [بودند] بعد از آنها موسی و هارون بودند البته میتواند این انبیا همان انبیای ابراهیمی باشد چون وجود مبارک ابراهیم اسحاق یعقوب اسماعیل همه اینها قبل از وجود مبارک موسی و اینها بودند میتواند ولی با آن هم سازگار است مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿رسلا الی قومهم﴾ این نشان میدهد که برای هر قومی یک رسول است نه یک قوم دارای مرسلین باشد انبیای فراوانی را برای یک قوم فرستادیم ﴿رسلا الی قومهم﴾ دیگر اقوام نفرمود هر رسولی را برای قوم خاص خودش فرستادند و اینها هم با بینات همراه بودند با معجزات روشن و شفاف که حجت برای همه مردم تمام بشود همراه بودند بین باشد آفتابی باشد که ﴿لیهلک من هلک عن بینة﴾ باشد
سؤال: ... جواب: بعد از آنها آمدند سلسله انبیا در قرآن دارد ﴿و لقد وصلنا لهم القول﴾ یک، ﴿ثمّ أرسلنا رسلنا تترا﴾ دو، تترا یعنی متواتر مثل تقوی که اصلش وقوی بود این تترا هم اصلش وترا بود از وتر است متواتر است یعنی انبیا را ما متواتراً فرستادیم آن وقت معنا ندارد که یک گروهی که در خاورمیانه زندگی میکنند دارای انبیای متواسل متواتر تترا و مانند آن باشند اقوامی که در آن طرف اقیانوس اطلس یا این طرف اقیانوس کبیر زندگی میکنند بدون حجت باشند این با خطوط کلی که قرآن ترسیم کرد ﴿لقد بعثنا فی کل أمة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾ سازگار نیست با آن برهان نبوت عام هم سازگار نیست خب برای ما بخواهد شرح بدهد برای مردم آن روز باید دوگونه حرف بزند یکی اینکه آنها که در خاورمیانه بودند آنها را بازگو کند یکی اینکه میفرماید انبیای دیگری هم بودند که ما داستانشان را نگفتیم و شما اگر در زمین سفر کنید آثارشان را میبینید دیگر از این جامعتر و زیباتر که ممکن نیست اما اینها ایمان نیاوردند ﴿فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل﴾ فرمود اینها چون قبلا تکذیب کردند دیگر ایمان بیاور نیستند این تکذیب قبلی به چند وجه تفسیر شده و میشود و بر چند وجه قابل انطباق است یک وقت است یک ملتی اوائل در اثر ابتلای به مکروهات یا گناهان کوچک سرکشی میکند در برابر انبیا کم کم ﴿ثم کان عاقبة الذین اساؤا السویٰ أن کذبوا﴾ آن گناهان قبلی زمینه گناه برتر و بزرگتر را فراهم میکند اینها نمیپذیرند این برای یک گروه خاص این یک معنا برای ﴿فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل﴾ یا آن تکذیبهای جزئی زمینه تکذیبهای کلی را فراهم میآورد یکی اینکه چون پیشینیان اینها تکذیب کردند که مرحوم امین الاسلام به این سمت میل دارد این را معنا میکند چون گذشتگانِ اینها این را تکذیب کردند اینها هم دنبالهروی گذشتهها هستند لذا ایمان نمیآورند خب چطور تکذیبِ گذشتهها را نسلهای قبلی را به نسل حاضر اسناد میدهند برای اینکه اینها بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ اینها هم در صدد انجام دادن همان کارند یک، راضی به کار گذشتگان خودشان هستند دو، لذا قتل انبیا را ذات اقدس الاه به بنی اسرائیلِ عصر خودش نسبت میدهد یا قتل آن شخص را ﴿بما قتلتم﴾ را به همین گروه معاصر نسبت میدهد سرّش آن است که وقتی متأخّران به روال متقدمان خط مشی دارند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ یک، راضی به کار نیاکان و تبار فاسدشان هستند دو، این دو مصحّح اجازه میدهد که کار گذشتگان را به معاصران اسناد میدهند قتلتم، ﴿فادّارأتم﴾ اینها که در جریان ذبح بقره نبودند در جریان کشتار بنی اسرائیل نبودند ولی قرآن کریم همه سیئات بنی اسرائیل معاصر حضرت موسی (سلام الله علیه) را به یهودیهای معاصر پیغمبر اسلام (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) اسناد میدهد پس این دو تقریب برای ﴿فماکانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل﴾ است تقریب سوم این است که اینها چون در عالم ذر نپذیرفتند اینجا هم نمیپذیرند سیدنا الاستاد (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید این را میشود به عالم ذر منطبق کرد ولی این منافاتی با حرفهای گذشته ما ندارد این را در المیزان ذکر میکنند یعنی ما گفتیم اینها قبلاً تکذیب کردند الان هم همان راه را ادامه میدهند و آنچه که در عالم ذر هست مرحله اسبق است آنچه در تاریخ گذشته این نسل است مرحله سابق است آنچه که الان علنی کردند مرحله لاحق آنچه را که الان علنی کردند معلّل است ﴿بما کذبوا به من قبل﴾ و آنچه را که ﴿کذبوا به من قبل﴾ معلّل است به آنچه که در عالم ازل و در عالم ذر آنجا نپذیرفتند منتها در سوره مبارکه اعراف در جریان عالم ذر و اینها مشخص شد که نپذیرفتن آنجا نپذیرفتن عالم تکلیف نیست یعنی ذات اقدس الاه در همان نشئه ﴿ألست بربکم قالوا بلی﴾ که برخیها اعتراض کردند معنایش این نیست که آنجا اعتراض کردند چون آنجا وقتی ﴿و اشهدهم علی انفسهم ألسْت بربکم قالوا بلی﴾ لکن خدای سبحان میداند که این گروه خاص وقتی وارد نشئه ملک و عالم طبیعت بشوند عالما عامدا با سوء اختیار خود بیراهه میروند با اینکه میتوانند راه مستقیم طی کنند و گروه دیگر با حسن اختیار خود در حالی که میتوانند کجراهه بروند با حسن اختیار خود راه مستقیم را طی میکنند که اگر در بعضی از نصوص آمده است که «الشقى مَن شقى فى بطن أمّه» به همان معنایی که مرحوم صدوق نقل کرده است که امام (سلام الله علیه) تصریح کرد که حضرت فرمود اگر شقی در بطن مادرش شقی است یعنی «انه سیعمل أعمال الاشقیاء» این شخصی که در رحم مادر است ذات اقدس الاه میداند که این کودک وقتی به دنیا آمده با اینکه میتواند راه مستقیم را طی کند عالما عامدا به سوء اختیار خود بیراهه میرود نه اینکه در رحم مقرر شده است این شقی باشد خدای سبحان
شقاوت هیچ کسی را نخواسته است او همگان را به راه راست هدایت کرده همگان را به فجور و تقوا الهام کرده همگان را در فطرت توحید خلق کرده و مانند آن
سؤال: ... جواب: این حبّ و بغض اختیاری ممکن است در مرحله اقتضا باشد مثل فرزندهای ناپاک زاده اینها علت تام برای بیراهه رفتنشان نیست خیلیها ممکن است به راه بروند اینها حداکثر در حد اقتضاست آنکه که به طینت برخی افراد خلق میکند آن هم در حد اقتضا است وگرنه فطرت و نه طینت همگان را یکسان آفرید فرمود ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ فرمود هیچ کس نمیتواند این فطرت را عوض کند هیچ کس هم عوض نمیکند این لا برای نفی جنس است نه خدا عوض میکند نه غیر خدا غیر خدا عوض نمیکند چون قدرت ندارد خدا عوض نمیکند چون ﴿لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم﴾ از این زیباتر که ممکن نیست که همگان را به فطرت توحیدی خلق کند لذا فرمود ما تبدیل نمیکنیم چون تبدیل به دست خداست او هم که به زیباترین وجه خلق کرده است ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ لذا ﴿لاتبدیل لخلق الله﴾ دیگری که قدرت ندارد خدای سبحان هم که نمیخواهد بر خلاف احسن او هر چیزی را که آفرید به زیباترین وجه خلق کرد ﴿احسن کل شیء خلقه﴾ هر چه را خلق کرد دیگر زیباتر از آن ممکن نبود اگر زیباتر از آن ممکن بود و او خلق نمیکرد معاذالله یا للجهل است یا للعجز است یا للبخل والتالی باصله مستحیل فالمقدم مثله لذا ﴿أحسن کل شیء خلقه﴾ در جریان انسان هم همینطور است اینطور نیست که خدای ناکرده بعضیها را بیراهه خلق کرده باشد بعد هم از آنها طی صراط مستقیم طلب بکند خدا اعدل از آن است که کسی را بیراهه خلق بکند بعد طی طریق مستقیم را از او طلب بکند اگر کسی در عالم طبیعت در اثر داشتن پدر بد مادر بد یا زایمان بد یا غذای بد بیراهه میرود در حد اقتضاست نه در حد علت تامّه اینطور نیست که اگر پدرش بد بود مادرش بد بود زایمانش بد بود و غذای او حرام بود این الا و لابد باید بد بشود این به آن مراحل والای کمال علمی و عملی نمیرسد نه اینکه آن نصاب لازم را نمیتواند تهیه کند
﴿فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ اینها اول عادیاند بعد متعدیاند بعد معتدی هستند بعد طبع میشوند هرگز ذات اقدس الاه قلب کسی را چاپ نمیکند مهر نمیزند مگر کسی اهل عداوت باشد این یک مقداری رشد بکند به تعدی برسد در کمال سقوط به اعتدا برسد تا خدا طبع بکند نظیر ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ این همان تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است در جریان خلافت هم که در آیه قبل فرمود ما شما را خلیفه قرار دادیم خلافت در قرآن کریم دو قسم است یک وقتی خلافت قومی از قوم دیگر است نسلی از نسل دیگر است این شرفآور نیست برای اینکه خود مستخلف عنه چقدر میارزید که حالا خلیفهاش بیارزد این در سوره مبارکه اعراف بحثش مبسوطاً گذشت در سوره اعراف وقتی جریان قوم عاد را میخواهد ذکر بکند آیه 65 سوره مبارکه اعراف میفرماید ﴿و الی عاد أخاهم هودا قال یا قوم اعْبدوا الله ما لکم من إلٰه غیره أفلا تتقون﴾ آنگاه ﴿قال الملاء الذین کفروا من قومه إنّا لنراک فی سفاهةٍ و انا لنظنک من الکاذبین﴾ وجود مبارک هود فرمود ﴿یا قوم لیس بی سفاهه و لکنی رسول من رب العالمین﴾ بعد به آیه 69 میرسد میفرماید ﴿أو عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم واذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح﴾ شما خلیفه قوم نوحاید مواظب باشید به آن عذاب مستخلف عنهتان گرفتار نشوید بیراهه نروید این خلافت نسلی از نسل دیگر است مردم سرزمینی از مردم سرزمین دیگر است اینگونه از خلافتها در قرآن کریم کم نیست و شرفآور هم نیست گاهی میفرماید ما شما را بعد از گذشت دیگران خلیفه آنها قرار دادیم ﴿لننظر کیف تعملون﴾ به صیغه متکلم مع الغیر گاهی میفرماید «لینظر کیف تعملون» به صورت فعل وقایه است اینها خلافتهای فخرآور نیست یک وقت است ﴿انی جاعل فی الارض خلیفة﴾ است ﴿یا داوُد انا جعلناک خلیفةً فی الارض﴾ است این بخش از آیات یک خلافت فخرآوری است اینکه در محل بحث ذات اقدس اله به قوم نوح و در جریان قوم نوح فرمود ﴿فکذبوه فنجیناه و من معه فی الفلک و جعلناهم خلائف و أغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا﴾ یعنی اینها که در کشتی بودند به سلامت به ساحل رسیدند به مقصد رسیدند ما اینها را خلیفه دیگران قرار دادیم این دیگر ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ نیست چون در اینها هم حیوان بود هم انسان بود وحشی بود غیر وحشی بود اینها خلیفه نسلهای از بین رفته بودند جانشین آنها بودند این خلافت آن خلافتِ ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ نیست خب فرمود ﴿ثم بعثنا من بعدهم﴾ یعنی بعد از آن انبیا و رسل موسی و هارون را فرستادیم ﴿الی فرعون و ملایه﴾ بازگشت همه مبارزات انبیا در حقیقت به دفاع است حتی آن جهاد ابتدایی هم بازگشتش به دفاع است و مرجع دفاع هم دفع است در حقیقت این مستکبران را از سر راه برداشتن تا مستضعفان با انبیا رابطه برقرار کنند و انبیا حرفشان را به مردم مستضعف برسانند در حقیقت تمام این مبارزات به دفاع برمیگردد و بازگشت دفاع هم به دفع است لذا فرمود ما مستقیماً وجود مبارک موسی و هارون (علیهما السلام) را برای فرعون و درباریان چشم پُرِ فرعون فرستادیم تا آنها را هدایت کنند و آنها را از سر راه بردارند با معجزاتمان فرستادیم ﴿فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین﴾ اینها مستکبرانه برخورد کردند و جُرم داشتن سنت حسنه اینها بود که با ﴿کانوا قوماً مجرمین﴾ یاد کردند که فعل مضارع مستمر است یعنی اینچنین بودند دائماً در حال ارتکاب جرم بودند یک جمعیتی در مصر زندگی میکردند به استثنای مستضعفانِ بنی اسرائیلی که اینها آن زمامدارانشان مستکبر بودند آن افراد عادیشان هم گرفتار تقلیدِ کور و باطل خب اگر یک ملتی زمامدارش مستکبر باشد بقیه هم مقلد کور هدایت آنها کار آسانی نیست لذا در سوره مبارکه نمل فرمود این مستکبران آیات الاهی را دیدند درک کردند فهمیدند اما آن خوی استکبار نمیگذارد که اینها بپذیرند آیه چهارده سوره مبارکه نمل این است ﴿و جحدوا بها﴾ امّا ﴿واستیقنتها انفسهم﴾ در بحثهای قبل به مناسبتهای مکرر این امر عنوان شده است که جریان علم غیر از جریان عمل است یعنی همانطوری که ما در دستگاه ظاهر بدنمان یک مجرای ادراک داریم یک مجرای تحریک یعنی چشم و گوشی داریم که درک میکنند دست و پایی داریم که کار میکنند اینها چهار حالت دارند یا هر دو قویاند یا هر دو ضعیفاند یا نیروی ادراکی قوی است و نیروی تحریکی فلجاند و ضعیف است او بالعکس در نهاد و نهاد ما هم همین دستگاه است ما یک بخشی که به اندیشه برمیگردد داریم که جزمهای علمی عهدهدار آنجاست یک بخشی هم به انگیزههای عملی برمیگردد که تصمیم و اراده و نیت به عهده آنهاست اینها هم چهار قسماند یک وقت است انسان هم در اندیشه خوشدرک است هم در عزم یک انسان با ارادهای است این میشود عالم عادل با مراتبی که برای علم و عدل هست یک وقت است در هر دو بخش ضعیف است یک کودن فاسقی است نه درکش قوی است نه تصمیمگیریاش درست است نه مسائل را خوب میفهمد نه حاضر است عمل بکند این جاهل فاسق است یک وقت است نه خوب درک میکند در بخش جزم علمی مشکل ندارد اما در موقع عمل و تصمیم و عزم و اراده دستش میلرزد این میشود عالم فاسق یک وقت است که نه در آن طرف در بخش عزم و اراده و نیت قوی است در مسائل درک مشکل دارد این میشود یک مقدس کمدرک هر چه به او بگویند هرچه در این جزوهها و این کتاب دعاها نوشته باشد این بیچاره حاضر است عمل بکند اما نمیفهمد چه کار بکند اینها کاملاً از هم جدایند یعنی مسئله علم هیچ ربطی به مسئله اخلاق ندارد چه اینکه خیلیها را میبینیم حجت خدا بر آنها تمام است مسائل را خوب میفهمند اما عالماً عامداً راه جهنم را میروند مسئله حوزه و دانشگاه حداکثر تلاشش این است که مشکل اندیشه را حل بکند انگیزه را جای دیگر باید حل بکند علم ده درصد بیست درصد سی درصد حد اکثر پنجاه درصد بتواند اثر بکند اخلاق جای دیگر است یعنی آنکه این بخش تحریک را رهبری بکند در انسان گرایش ایجاد بکند منش ایجاد بکند کشش ایجاد بکند انسان را اهل عزم بکند اهل نیت بکند اهل محبّت بکند آن ﴿قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی﴾ است آن جای دیگر است بخش ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ چیز دیگر است آن بخش ﴿و یزکیهم﴾ با ﴿لا اسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی﴾ هماهنگ است یک طهارت روح میطلبد و دوستی اهل بیت دوستی که با درس خواندن حاصل نمیشود بنابراین فرمود اینها عالماً عامداً به طرف جهنم رفتند یقین داشتند از نظر علمی هیچ مشکلی نبود برای اینکه معجزه را دیدند سحر را هم میدانستند آن روز این رشته جزء پیشرفتهترین رشتههای آن عصر بود اینها میتوانستند تشخیص بدهند که معجزه چیست سحر چیست فهمیدند کار من معجزه است کار دیگران سحر است ﴿واستیقنتها انفسهم﴾ اینها مستیقن بودند یقین داشتند از نظر علمی هیچ مشکل نداشتند که حق با من است اما عالماً عامداً انکار کردند چرا؟ ظلماً ﴿و جحدوا بها و اسْتیقنتها انفسهم ظلما و علواً﴾ اینها همانهایی هستند که ﴿لا یریدون علوا فی الارض﴾ پس خطر یا تعدی به حقوق دیگران است یا اعتلا طلبی این دوتا را هم که تحلیل میکنید آن اعتلا طلبی اصل است چون میخواهد نسبت به دیگری برتر باشد جاه طلب است که ﴿اتخذ الهه هواه﴾ این باعث ظلم به دیگران هم میشود لذا در این بخش از سوره مبارکه یونس که محل بحث است فرمود این طور نیست که ما آیاتمان مبهم و تیره و تاریک باشد بیّن بود آنها هم برایشان روشن شده است که این بین است ما با بینات فرستادیم ﴿فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبین﴾ در این دنیا هم همه چیز همه چیز خواهد شد یعنی هیچ ادعایی نیست که چهار نفر به دنبال آن راه نیفتند ذات اقدس الاه این نشئه را طرزی خلق کرد که هر که ادعا کرد یک عدّه هم دنبالش جمع میشوند فرمود اول از خودم شروع بکنم بعد از اولواالعزم شروع بکنم بعد از جانشینان آنها شروع بکنم بعد هم از افراد دیگر فرمود از ذات اقدس الاه نه تنها بالاتر از او کسی نیست مثل او هم احدی نیست ﴿لیس کمثله شیء﴾ دیگر درباره ذات اقدس الاه که تردید نیست این خدا خود گاو هم که معروف است به کودنی میگویند فلانی گاو است یک مثل معروفی است در بین عرب که «ابلد من الثور» در بلادت و کودنی میگویند گاو مثل است خب خود گاو چقدر میفهمد تا گوساله بفهمد گوساله چقدر میفهمد تا سرامیک دستی گوساله بفهمد پس از این پستتر دیگر فرضی ندارد این بنی اسرائیل به وسیله دسیسه سامری نه گاو را و نه گوساله را سرامیک دستی دست ساز گوساله را ﴿فَاخرج لهم عجلا جسدا له خوار﴾ نه عجلاً له خوار گوساله که نبود این با دسیسه این را صدا آورد بعد گفت ﴿هذا إلٰهکم و الٰه موسی﴾ این خدای شماست خب عده زیادی هم قبول کردند ذات اقدس الاه به انبیا مخصوصاً حضرت ختمی مرتبت فرمود این دنیا همه چیز میشود هر که ادعا بکند یک عده هم دنبالش راه میافتند ولی مواظب باشید ما بنایمان بر این نیست که آثار قیامت را در دنیا ظاهر بکنیم ما بنایمان بر این است که ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة﴾ نه اقبال مردم دلیل محق بودن پیشوایان است نه ادبار مردم دلیل بر بطلان اینهاست فرمود دنیا اینطور است و من هم برای خودم حساب جدایی باز نکردم که جلوی مردم را بگیرم البته اگر اینها بخواهند بساط دین را به هم بزنند از مرز امتحان بگذرند ما مهلت نمیدهیم ﴿کتب الله لأغْلبن انا و رسلی﴾ اما آنجایی که منطقه آزمون امتحان و است ما دست اینها را باز میگذاریم خب دست اینها را باز گذاشتیم دیدیم البته دیگر به موسای کلیم گفتیم از این به بعد دیگر به سامری مهلت نده این هم با همان سطوت الاهی گفت که ﴿لنحرّقنه﴾ میسوزانم ﴿ثم لننسفنه فی الیمّ نسفاً﴾ خاکسترش را به دریا میریزم بساطش را جمع کرد گفت ما تا آخر مهلت نمیدهیم وقتی که روشن شد از آن به بعد دیگر ما بساطش را جمع میکنیم فرعون هم همینطور بود حالا اینها را فرمود ما همه اینها را ریختیم در دریا ولی تا مرز امتحان دست اینها را باز گذاشتیم دیدیم از مرز امتحان دارد میگذرد ﴿فاخذناهم و جنوده فی الیم﴾ همه اینها را ریختیم در دریا بعد هم به دریا گفتیم آرام باش اینجا هم فرمود ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود ﴿اتقولون للحق لما جاءکم اسحر هذا﴾ آخر سحر که به مقصد نمیرسد سحر تمویه است تمویه از ماه است ماه هم اصلش ماء است چون جمعش میاه است این کارهای آبمالی و آبکی را میگویند تمویه در منطق این بخش تمویه در مغالطات را لابد مستحضرید این کارهای آبکی بی برهان بی دلیل اینها را میگویند تمویه مثل تدلیس تلبیس فرمود این تمویه است این کارهای آبکی است معجزه یک واقعیتی است شما آخر دیدید بساط همه سحرهای شما را جمع کرد این چه ساحری است که تمام سحرها را باطل میکند ساحر هرگز به مقصد نمیرسد سحر هرگز دوام ندارد ﴿و لا یفلح الساحرون﴾ آنچه من آوردم معجزه است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است