- 69
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 87 تا 92 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 87 تا 92 سوره یونس _ بخش دوم"
بعد از غلبه حجّت حق بر سحر باطل یک قدرت نسبی برای موسی و هارون (علیهما السلام) پیدا شد
مسئله اقامه نماز، تبشیر مؤمنین و نشر معارف وظیفه این دو پیغمبر ع بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و أوحینا الى موسی و أخیه ان تبوَّءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً و اقیموا الصلاةَ و بشر المؤْمنین﴾ (87) ﴿و قال موسیٰ ربنا انک اتیت فرعون و ملاه زینةً و اموالا فی الحیاةِ الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علیٰ اموالهم و اشدد علیٰ قلوبهم فلا یؤْمنوا حتىٰ یروا العذاب الألیم﴾ (88) ﴿قال قد أجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون﴾ (89) ﴿و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا حتی اذا أدرکه الغرق قال ءَامنت انه لا اله الا الذی ءامنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین﴾ (90) ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ (91) ﴿فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک ایه و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون﴾ (92)
بعد از تحدّی و احتجاج موسای کلیم (سلام الله علیه) و غلبه حجّت حق بر سحر باطل یک قدرت نسبی برای موسی و هارون (علیهما السلام) به بنی اسرئیل پیدا شد نه قدرت تام در چنین فضایی فرمودند اکنون که یک قدرت نسبی برای شما پیدا شد از آن حاشیهنشینی یا روستانشینی از آنها در بیایید، بیایید در مصر زندگی کنید و خانههایتان هم نزدیک هم باشد و در یک محله مشخص به سر ببرید و نماز را هم اقامه کنید و سرانجام بشارت دنیا و آخرت از آنِ شماست در چنین فضایی برای اینکه آل فرعون از ادامه آن قدرتنمایی باز بمانند وجود مبارک موسای کلیم دعا کرد دعا سهم تعیین کنندهای دارد از یک طرف موسی و هارون (سلام الله علیهما) به فکر نشر معارف فرهنگی بودند که مردم را بالا بیاورند عدهای را خوب تربیت کردند عالمان دین تربیت شدند عالمان دین وقتی قارون را میدیدند یک طور حرف میزدند توده مردم وقتی قارون را میدیدند طور دیگر حرف میزدند وقتی قارون با آن زینتش بیرون میآمد ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ آنها که جزء توده مردم بودند درس نخوانده بودند و افراد عادی بودند میگفتند ﴿یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون﴾ آنها که تحصیل کردند از مکتب موسی و هارون (سلام الله علیهما) استفاده کردند ﴿وَ قال الذین أوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر﴾ این دو طرز فکر در همان فضا بود و اینها که تربیت شدهٴ موسی و هارون (سلام الله علیهما) بودند هم خودشان نجات پیدا میکردند هم سعی میکردند دیگران را به اصول ارزشی آگاه کنند در چنین فضایی که بسیاری از مردم وقتی زینت و زیور قارون را میبینند میگویند ﴿یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون﴾ در چنین فضایی که فرعون میگوید ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ چاره جز این نیست که این ابزار فریب از اینها گرفته بشود همزمان با رشد فرهنگی و بالا آوردن سطح فکر مردم باید ابزار نیرنگ و فریب هم از آل فرعون گرفته بشود لذا مسئله اقامه نماز، تبشیر مؤمنین و نشر معارف وظیفه این دو پیغمبر (سلام الله علیهما) بود از آن طرف دعایی هم که میکردند این بود که خدایا این ابزار فریب را از اینها بگیر تا اینها نتوانند بگویند ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ تا قارون که ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ یک عدهای نگویند ﴿یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون﴾ بلکه همگان بگویند ﴿ویلکم ثواب الله خیر﴾ در چنین فضایی وجود مبارک موسای کلیم دعا کرد برای اینکه این دعا با تضرع همراه باشد و به اجابت نزدیکتر بشود کلمه رب را انتخاب کرد و سه بار هم این کلمه را تکرار کرد ﴿ربنا انک اتیت فرعون و ملأه زینةً و اموالا﴾ ﴿ربنا لیضلوا عن سبیلک﴾ ﴿ربنا اطمس على اموالهم و اشدد علی قلوبهم﴾ این تکرار ربنا در مقاطع سهگانه برای تاثیر زایدی است که این کلمه مبارک دارد و این دعای نورانی دارد تا این ابزار از دست این آل فرعون گرفته شود وقتی اینها از سرمایه و مال دستشان خالی شد دیگر نمیتوانند آنطور احتجاج کنند ﴿الیس لی ملک مصر وَ هذه الانهار تجری من تحتی﴾ دیگر نمیتوانند میماند مسئله ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ مستحضرید که اگر انبیا برای هدایت مردم آمدند اولیا برای هدایت مردم آمدند اینها خلیفه ذات اقدس الاهاند خدای سبحان همه را برای هدایت و عبادت خلق کرد که فرمود ﴿وَ ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون﴾ یا در آیه دوازده سوره مبارکه طلاق که آیه پایانی آن سوره است فرمود ﴿الله الذی خلق سبع سمٰوات و من الارض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیءٍ قدیر و أن الله قد أحاط بکل شیء علما﴾ که هدف خلقت هم عالم شدن شماست و هم طبق بخش پایانی سوره مبارکه ذاریات هدف خلقت عبادت شماست خدا این کتابها را هدیً للناس فرستاد چه تورات را چه قرآن را خدا ارحم الراحمین است آفرینش برای عبادت است آفرینش برای معرفت است و مانند آن با اینکه خدا ارحم الراحمین است با اینکه فرمود هدف خلقت عبادت و معرفت و اینهاست وقتی ببیند یک عده بیراهه میروند آنها را مهلت میدهد راه توبه را باز میکند دو بار سه بار صد بار هزار بار این راهها را باز میکند و آزمون میکند اگر اینها از همه این فرصتها محروم شدند و استفاده نکردند از آن به بعد ذات اقدس الاه میفرماید که ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ اینها کجراهه رفتند ما هم این توفیق را از اینها گرفتیم ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ این ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ در بحثهای قبلی گذشت ختم کردن یعنی مهر کردن اینکه وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحّیة و الثّناء) خاتم انبیاست این کلمه خاتم دلالتش بر ختمیمرتبت بودن حضرت از کلمه خاتِم قویتر است خاتم یعنی مهر است یعنی تمام شد دیگر اگر جایی برای نبوت بعدی بود دیگر مهر نمیشد وقتی خدا نامه را مهر میکند که جا برای حرف جدید نباشد خب اگر جا برای پیغمبر بعدی باشد باید خیلی حرف به او بگوید کتاب به او بدهد راهنمایی بکند که به مردم برساند هنوز خیلی حرف مانده آن وقت دیگر امضا نمیکند کسی که وقتی امضا میکنند که تمام شده باشد خاتم یعنی «ما یختم به» یعنی مهر. معمولاً آن مهرها را چون در انگشتر بود در انگشت میگذاشتند که آسانتر باشد لذا انگشتر را هم میگفتند خاتم وگرنه خاتم به معنای انگشتر نیست. پس خدای سبحان در این بخشها ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ دارد ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ دارد آیاتی که چند روز قبل در همین سوره مبارکه یونس خواندیم ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ دارد یعنی ما طبع میکنیم چاپ میکنیم اگر ذات اقدس الاه خلقتش برای هدایت است و اگر ارحم الراحمین است او وقتی ببیند کسی لایق هدایت نیست این کارها را میکند انبیا فرشتگان اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که خلیفه الاهیاند به اذن خدا آنها هم یک چنین درخواستی را از ذات اقدس الاه دارند.
مطلب بعدی آن است که نه آنجایی که خدا شرح صدر عطا میکند و سینه را باز میکند برای پذیرش معارف راه گناه را میبندد نه آنجا که ختم است و ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ است ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ است و دعای موسای کلیم ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ است آن راه را برای توبه و انابه و ایمان میبندد معنای توفیق تیسیر است یعنی راه را آسانتر میکند یا کجراهه را آسانتر میکند یا راه مستقیم را نه آنجایی که ذات اقدس الاه به کسی توفیق داد معنایش این است که او الا و لابد مضطرِ به ایمان است بلکه معنایش این است که ایمان برای او آسانتر است گرایش قلبی دارد میل قلبی دارد اسباب و عللش فراهمتر است بهتر معارف را درک میکند و عمل میکند اما راه گناه همچنان باز است و اگر راه گناه بسته بود که او ثواب نمیبرد نه آنجا که شرح صدر عطا نمیکند بلکه میبندد و توفیق را میگیرد و مهر میکند معنایش این است که این شخص مضطر به گناه است چون شخص هنوز زنده است و مکلف است ﴿لایکلف الله نفساً الا وسعها﴾ و مانند آن این شخص تا زنده است مکلف است تکلیف بما لا یطاق که ممکن نیست این شخص تا زنده است راه توبه باز است منتها باید فشار بیاورد تا اینکه توبه کند و مانند آن پس نه توفیق که در بعد مثبت است معنایش بستن راه گناه است نه ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ یا ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ یا ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ یا ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ معنایش بستن راه توبه و انابه و اینهاست بلکه معنای این دو طایفه از آیات چه در بعد مثبت چه در بعد منفی همان است که در آیات مبارکه ﴿فأمّا من أعطی واتقی٭ وَ صدق بالحسنیٰ٭ فسنیسّره للیسری﴾ تبیین شده ﴿و اما من بخل واستغنیٰ٭ و کذب بالحسنیٰ٭ فسنیسّره للْعسری﴾ بعضی کارهای خیر را به آسانی انجام میدهند اگر شبزندهداری است اگر اتباع سنت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در ماه پربرکت شعبان، روزه گرفتن این ماه به آسانی روزه میگیرد اینطور نیست که حالا روزه گرفتن این ماه برای او دشوار باشد یا شب زندهداری دشوار باشد پرهیز از گناه برای او خیلی آسان است خیلیها به آسانی راه تقوا را طی میکنند یک عده هم دستشان متاسفانه به گناه باز است خیلی به آسانی دروغ میگویند به آسانی مال مردم را میخورند به آسانی به بیت المال هجمه میکنند فرمود یک عده دستشان در گناه خیلی باز است یک عده دستشان در اطاعت خیلی باز است ما فقط اگر کسی مستقیم باشد و مورد لطف ما باشد به او توفیق میدهیم که کارهای خیر برای او آسانتر بشود و اگر کسی دهها بار به او نعمت دادیم او ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ فیضمان را از او میگیریم این به آسانی گناه میکند اما راه برای طرفین باز است اینجا دعای وجود مبارک حضرت موسی (سلام الله علیه) هم در حد تیسیر است ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ لذا تا آخرین بار فعل اینها را به خود اینها نسبت میدهد این یک، بعد از اینکه به کام غرق فرو رفتند از طرف ذات اقدس الاه فعل اختیاریِ عصیان به اینها نسبت داده شد این دو معلوم میشود که هرگز راه توبه و انابه بسته نیست اما خب این خیلی اثر دارد پاداشی که خدای سبحان محقق میکند فرمود اگر شما مؤمن باشید اهل هدایت باشید در راه باشید من هدایتتان میکنم خب این هدایت همان گرایش است همان ایصال مطلوب است همان تیسیر است ﴿من یؤْمن بالله یهد قلبه﴾ ﴿وَ ان تطیعو تهتدوا﴾ خب این پاداش را خدا میدهد دیگر اینطور نیست که حالا اگر کسی چندین بار به قدم به طرف خدای سبحان رفته خدا هیچ عنایتی به او نکند یا اگر کسی چندین بار ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ خدا هیچ گوشمالی ندهد تنبیه نکند اینطور نیست که اما هر دو گروه در حد تیسیر است نه در حد الجا نه در حد اضطرار پس به دست میآید که دعای وجود مبارک موسای کلیم هم در همین مقطع است نه بیش از این
سؤال: ... جواب: یؤمن هم تأیید میکند دیگر فلا یؤمن ایمان را به اینها نسبت میدهد آمن یؤمن فعل اختیاری است که به فاعل مختار اسناد داده میشود اگر کسی مضطر باشد که نمیشود گفت این ایمان نیاورد وقتی نتواند ایمان بیاورد که نمیگویند ایمان نیاورد
سؤال: ... جواب: آن وقت میخواهند ایمان بیاورند که دیگر ایمان فایده ندارد مثل ﴿الان وَ قد عصیت قبل﴾ بعد از اینکه عذاب الیم را دیدند گفتند ﴿آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنی اسرائیل و انا من المسلمین﴾ آنجا هم در آن باره هم سه بار سخن از ایمان را به میان میآورد فرعون. بعد از این سه بار ذات اقدس الاه فرمود ﴿الان و قد عصیت قبل﴾ خوب عصیت قبل یعنی قبل از غرق میتوانستی ایمان بیاوری ولی عالماً عامداً معصیت کردی این فعل اختیاری را به فرعون نسبت داد فرمود ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ معلوم میشود که میتوانست مفسد نباشد معلوم میشود که میتوانست عاصی نباشد وجود مبارک موسای کلیم هم فعل اختیاری را به اینها نسبت داد فرمود ﴿فلا یؤمنوا﴾ یعنی میتوانند ایمان بیاورند ولی نمیآورند به سوء اختیارشان پس این در حد الجا نیست و این مطابق با رحمت است اینچنین نیست که انبیا (علیهم السلام) نسبت به افراد بی تفاوت باشند یا لطف خدا نسبت به افراد بی تفاوت باشد همه برای هدایت شدن اما کسی که سالیان متمادی در برابر دین خدا بغیاً و عدواً بی اعتنایی میکند خب خدا توفیق را میگیرد دیگر از آن به بعد این شخص میتواند راه خیر را طی کند ولی خوب با سوء اختیار خودش آن راه را طی نمیکند
سؤال: ... جواب: نه لم یؤمنوا، جزم که نیست لم که نیست لا است ﴿فلا یؤمنوا﴾ فعل اختیاری است یعنی اینها با اختیار خودشان ایمان نمیآورند
سؤال: ... جواب: نه لم یؤمنوا، جواب است چون طبعِ قلوب شد چون شدت قلب شد چون قلبشان قسی شد ایمان نمیآورند فعل اختیاری را به اینها نسبت داد در جریان همین بنی اسرائیل هم همینطور است برای ذات اقدس الاه فرق نمیکند یک روز درباره فرعون گفت یک روز درباره بنی اسرائیل است همین بنی اسرائیلی که این همه نعمت را دیدند بعد به صورت صهاینه درآمدند خدای سبحان میفرماید اینها ﴿وَ یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ ما آنها را از آن ذلت درآوردیم ﴿وَ یقتلون الانبیاء بغیر حق﴾ ﴿یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ شروع کردند به رباخواری ﴿و باکلهم الربا و بظلمهم و بقتلهم الانبیا﴾ این کارها را کردند ﴿وَ جعلنا قلوبهم قاسیةً﴾ ما اینها را هم همین کار را کردیم برای ذات اقدس الاه فرعون و صهیونیست یکسان است فرق نمیکند بنی اسرائیل و قبطی و نبطی برای او یکی است این نبطیهای بعدی مثل قبطیهای قبلیاند درباره بنی اسرائیل هم آیات سوره مبارکه مائده به این صورت گذشت آیه 13 سوره مائده اینطور بحث شد فرمود ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعناهُم﴾ همین بنی اسرائیل ﴿و جعلنا قلوبهم قاسیةً یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به و لاتزال تطلع علی خائنة منهم الا قلیلا منهم فاعْف عنهم واصْفح ان الله یحب المحسنین﴾ بنابراین اینچنین نیست اصل کلی که قرآن کریم بیان میکند در همین دو محور بیان شده است فرمود ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾ این اصل کلی است چه درباره آل فرعون چه درباره بنی اسرائیل مگر اینها را قلبشان را قاسی قرار نداد اما قساوت قلب در حد اقتضاست و نه علیت لذا همه افعال اینها به اختیار به اینها اسناد داده شده است فرمود این دعاهای سهگانه موسای کلیم (سلام الله علیه) به اجابت رسید ﴿ربنا انک آتیت فرعون و ملأیه زینة و أموالا فی الحیاة الدنیا ربنا لیضلوا عَنْ سبیلک﴾ لام لام غایت نیست لام عاقبت است ﴿ربنا اطمس علی اموالهم واشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الالیم﴾ آنگاه ذات اقدس الاه فرمود ﴿قال قد اجیبت دعوتکما﴾ شما راهتان را ادامه بدهید البته بعدها مدتی طول کشید ﴿فاستقیما وَ لا تتبعان سبیل الذین لایعلمون﴾ گاهی مستقیماً خدا به پیغمبر میفرماید مثل آنچه که به حضرت نوح فرمود آیه 46 سوره هود ﴿انی أعظک ان تکون من الجاهلین﴾ مبادا جزء جاهلین باشی گاهی به پیغمبر میفرماید که روش جاهلین را پیروی نکن یعنی به موسای کلیم و به هارون (سلام الله علیهما) اینطور فرمود ﴿وَ لا تتبعان سبیل الذین لایعلمون﴾ و به حضرت نوح هم فرمود ﴿انی أعظک ان تکون من الجاهلین﴾ البته این معنایش این است که اینها جاهلاند یا پیروند چون بالاخره اینها مادامی که در دنیا زندگی میکنند بشر عادیاند از آن جهت که بشر عادیاند مکلفاند و باید به احکام الاهی عمل بکنند منتها معصوماند و عمل کردند و میکنند و هرگز گناه نکردند و نمیکنند فرعون بعد از آن جریان آن بغی و عدوش را ادامه میدهد تا اینکه بنی اسرائیل قصد عبور از دریا را داشتند اینها آنها را تعقیب کردند ﴿و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا﴾ نه تنها در مسئله بغی معْتدی بودند ظلمشان هم از حد گذشته بود تعدی داشتند تجاوز داشتند ظلم هم بالاخره یک مرتبهای دارد ﴿حتی اذا ادرکه الغرق﴾ حالا داشت غرق میشد این هم سه بار سخن از خدا را به میان میآورد ﴿قال امنت﴾ قبلاً کافر بود الآن مؤمن شد خب به چه؟ ﴿امنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل﴾ یک وقتی خودش میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یا ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ برای اینکه هیچ شبههای نشود گفت همان خدا که بنی اسرائیل به او ایمان آورد و همان خدایی که بنی اسرائیل را نجات داد من به همان خدا معتقد شدم بار سوم ﴿و انا من المسلمین﴾ این سه بار را گفت تکرار هم کرد پاسخ شنید که حالا پاسخ دهنده فرشته بود هر که بود پاسخ دهنده به او فرمود ﴿الآن﴾؟ الان داری ایمان میآوری ﴿و قد عصیت قبل﴾ یعنی تا لحظه قبل از احتضار و اضطرار عالماً عامداً گناه میکردی خب اسنادِ عصیانِ اختیاری به فرعون معلوم میشود که دعای وجود مبارک موسای کلیم که فرمود ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ باعث اضطرار نشد جبر نشد البته در حدّ تیسیر است یعنی به آسانی اینها گناه میکردند ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ بالأخره ایمان یک مرحلهای دارد یک وقتی است انسان به حد احتضار نرسیده به حد احتضار نرسیده منتها خطر را احساس میکند اینجا ایمان مقبول است نظیر ﴿فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین﴾ آن مقبول است و خدای سبحان آن را امضا کرده [و بر آن] صحه گذاشته فرموده اینها خدا را میخواهند با اخلاص هم میخواهند تعبیر مخلصین فرمود منتها وقتی که به ساحل آمدند دوباره به حال اولی برمیگردند این خوب است در حال اضطرار هم انسان به خدای سبحان بگوید ﴿أمّن یجیب المضطر﴾ خدا قبول میکند اما اضطرار غیر از احتضار است احتضار دیگر نشانههای مرگ را آدم دارد میبیند در آنجا خطر را احساس میکند ولی ممکن است خطر او را تحدّید نکند ولی به حالت احتضار که رسیده به آخرین مرحله رسیده در چنین حالی ایمان مقبول نیست توبه مقبول نیست نظیر آنچه که در سوره مبارکه غافر آیه 83 و 84 آمده در سوره غافر آیه 83 و 84 این است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ معارف الاهی که آمده آن مختصر دانش بشری که مسائل مادی اینها را تأمین میکرد اینها به همین خوشحال میشدند ﴿و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن﴾ ﴿فلما رأوا بأسنا﴾ وقتی عذاب ما را دیدند ﴿قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین﴾ آنگاه پاسخ خدا این است که ﴿فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا﴾ فرمود در حال احتضار این چه فایدهای دارد دیگر آنجا مرز اختیار تمام میشود دیگر به ایمان اختیاری نیست ﴿فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون﴾ یک سنت الاهی است بالأخره انسان تا زنده است مکلف است یا ایمان یا کفر حالا در حال احتضار اگر به یک سمتی حرکت کرد که مقبول خدای سبحان نیست در بخشهای دیگر هم مشابه این مطلب آمده است که اگر انسان به آن آخرین مرحله برسد توبه مقبول نیست نظیر آیه هجده سوره مبارکه نساء این است، در این آیه هفده سوره نساء مرز توبه مشخص شد ﴿انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب﴾ بالاخره توبه هم یک حدی دارد بعد از یک مدتی گناه حالا توبه میکند ﴿فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما﴾ اما ﴿و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت﴾ اینقدر تأخیر میاندازد تا به لبه احتضار برسد خب آن وقت این توبه مقبول نیست ﴿ولیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الْان﴾ خب این توبه مقبول نیست ﴿و لَا الذین یموتون و هم کفار﴾ نه بعد از مرگ نه در لبه مرگ هیچ کدام از این دو حال توبه قبول نیست ﴿أولٰئک اعتدنا لهم عذابا الیما﴾ جریان فرعون هم همینطور است وگرنه انسان وقتی در دریا برود احساس خطر بکند نه حال احتضار نه برای او یقینی بشود که دارد میرود اینها نباشد یقین پیدا نکند ولی احساس خطر بکند بله مقبول است مثل خیلیها که در دریا ﴿فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین﴾ خدا هم پذیرفته و کلمه اخلاص را هم آنجا ذکر فرموده اما در حال احتضار، یا اضطرار اینها دیگر توبه مقبول نیست فرمود ﴿آلان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ بعد چون جریان فرعون از این جهت که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ از این جهت که میگفت ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ و ادعایی هم داشت مردم کوته نظر آن عصر هم احیاناً الوهیت او و ربوبیت دروغین او را ممکن بود بپذیرند خدای سبحان فرمود ما برای چند فرقه این کار را میکنیم یکی که خب خوشحال میشوند ﴿وَ یشف صدور قومٍ مؤمنین﴾ است یک حساب دیگر دارد یک عده عبرت میگیرند یک عده آن پندار باطلی که داشتند که فکر میکردند تو کارهای هستی میگفتی ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ یا ﴿انا ربکم الاعلی﴾ آنها هم میفهمند نه یک لاشهای بیش نبودی ﴿فالیوم ننجیک﴾ اما ﴿ببدنک﴾ آن بدن برزخی با روحت که فی حفرة من حفر النیران است این بدن عنصری است چون ما در یک نجوه، نجوه یعنی یک برجستگی نجات میدهیم یعنی دستور میدهیم این آبها این را بیاورند در یک تلی یک تپهای که دیگران ببینند و ببینند تا عبرت بشود آیه بشود که کسی که میگفت ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ به این روز درآمده ﴿فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیةً﴾ یعنی عبرت باشد و این ذات اقدس الاه است که همه این کارها را کرده است گرچه ﴿و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون﴾
«والحمد لله رب العالمین»
بعد از غلبه حجّت حق بر سحر باطل یک قدرت نسبی برای موسی و هارون (علیهما السلام) پیدا شد
مسئله اقامه نماز، تبشیر مؤمنین و نشر معارف وظیفه این دو پیغمبر ع بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و أوحینا الى موسی و أخیه ان تبوَّءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبلةً و اقیموا الصلاةَ و بشر المؤْمنین﴾ (87) ﴿و قال موسیٰ ربنا انک اتیت فرعون و ملاه زینةً و اموالا فی الحیاةِ الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علیٰ اموالهم و اشدد علیٰ قلوبهم فلا یؤْمنوا حتىٰ یروا العذاب الألیم﴾ (88) ﴿قال قد أجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون﴾ (89) ﴿و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا حتی اذا أدرکه الغرق قال ءَامنت انه لا اله الا الذی ءامنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین﴾ (90) ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ (91) ﴿فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک ایه و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون﴾ (92)
بعد از تحدّی و احتجاج موسای کلیم (سلام الله علیه) و غلبه حجّت حق بر سحر باطل یک قدرت نسبی برای موسی و هارون (علیهما السلام) به بنی اسرئیل پیدا شد نه قدرت تام در چنین فضایی فرمودند اکنون که یک قدرت نسبی برای شما پیدا شد از آن حاشیهنشینی یا روستانشینی از آنها در بیایید، بیایید در مصر زندگی کنید و خانههایتان هم نزدیک هم باشد و در یک محله مشخص به سر ببرید و نماز را هم اقامه کنید و سرانجام بشارت دنیا و آخرت از آنِ شماست در چنین فضایی برای اینکه آل فرعون از ادامه آن قدرتنمایی باز بمانند وجود مبارک موسای کلیم دعا کرد دعا سهم تعیین کنندهای دارد از یک طرف موسی و هارون (سلام الله علیهما) به فکر نشر معارف فرهنگی بودند که مردم را بالا بیاورند عدهای را خوب تربیت کردند عالمان دین تربیت شدند عالمان دین وقتی قارون را میدیدند یک طور حرف میزدند توده مردم وقتی قارون را میدیدند طور دیگر حرف میزدند وقتی قارون با آن زینتش بیرون میآمد ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ آنها که جزء توده مردم بودند درس نخوانده بودند و افراد عادی بودند میگفتند ﴿یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون﴾ آنها که تحصیل کردند از مکتب موسی و هارون (سلام الله علیهما) استفاده کردند ﴿وَ قال الذین أوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر﴾ این دو طرز فکر در همان فضا بود و اینها که تربیت شدهٴ موسی و هارون (سلام الله علیهما) بودند هم خودشان نجات پیدا میکردند هم سعی میکردند دیگران را به اصول ارزشی آگاه کنند در چنین فضایی که بسیاری از مردم وقتی زینت و زیور قارون را میبینند میگویند ﴿یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون﴾ در چنین فضایی که فرعون میگوید ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ چاره جز این نیست که این ابزار فریب از اینها گرفته بشود همزمان با رشد فرهنگی و بالا آوردن سطح فکر مردم باید ابزار نیرنگ و فریب هم از آل فرعون گرفته بشود لذا مسئله اقامه نماز، تبشیر مؤمنین و نشر معارف وظیفه این دو پیغمبر (سلام الله علیهما) بود از آن طرف دعایی هم که میکردند این بود که خدایا این ابزار فریب را از اینها بگیر تا اینها نتوانند بگویند ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ تا قارون که ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ یک عدهای نگویند ﴿یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون﴾ بلکه همگان بگویند ﴿ویلکم ثواب الله خیر﴾ در چنین فضایی وجود مبارک موسای کلیم دعا کرد برای اینکه این دعا با تضرع همراه باشد و به اجابت نزدیکتر بشود کلمه رب را انتخاب کرد و سه بار هم این کلمه را تکرار کرد ﴿ربنا انک اتیت فرعون و ملأه زینةً و اموالا﴾ ﴿ربنا لیضلوا عن سبیلک﴾ ﴿ربنا اطمس على اموالهم و اشدد علی قلوبهم﴾ این تکرار ربنا در مقاطع سهگانه برای تاثیر زایدی است که این کلمه مبارک دارد و این دعای نورانی دارد تا این ابزار از دست این آل فرعون گرفته شود وقتی اینها از سرمایه و مال دستشان خالی شد دیگر نمیتوانند آنطور احتجاج کنند ﴿الیس لی ملک مصر وَ هذه الانهار تجری من تحتی﴾ دیگر نمیتوانند میماند مسئله ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ مستحضرید که اگر انبیا برای هدایت مردم آمدند اولیا برای هدایت مردم آمدند اینها خلیفه ذات اقدس الاهاند خدای سبحان همه را برای هدایت و عبادت خلق کرد که فرمود ﴿وَ ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون﴾ یا در آیه دوازده سوره مبارکه طلاق که آیه پایانی آن سوره است فرمود ﴿الله الذی خلق سبع سمٰوات و من الارض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیءٍ قدیر و أن الله قد أحاط بکل شیء علما﴾ که هدف خلقت هم عالم شدن شماست و هم طبق بخش پایانی سوره مبارکه ذاریات هدف خلقت عبادت شماست خدا این کتابها را هدیً للناس فرستاد چه تورات را چه قرآن را خدا ارحم الراحمین است آفرینش برای عبادت است آفرینش برای معرفت است و مانند آن با اینکه خدا ارحم الراحمین است با اینکه فرمود هدف خلقت عبادت و معرفت و اینهاست وقتی ببیند یک عده بیراهه میروند آنها را مهلت میدهد راه توبه را باز میکند دو بار سه بار صد بار هزار بار این راهها را باز میکند و آزمون میکند اگر اینها از همه این فرصتها محروم شدند و استفاده نکردند از آن به بعد ذات اقدس الاه میفرماید که ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ اینها کجراهه رفتند ما هم این توفیق را از اینها گرفتیم ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ این ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ در بحثهای قبلی گذشت ختم کردن یعنی مهر کردن اینکه وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحّیة و الثّناء) خاتم انبیاست این کلمه خاتم دلالتش بر ختمیمرتبت بودن حضرت از کلمه خاتِم قویتر است خاتم یعنی مهر است یعنی تمام شد دیگر اگر جایی برای نبوت بعدی بود دیگر مهر نمیشد وقتی خدا نامه را مهر میکند که جا برای حرف جدید نباشد خب اگر جا برای پیغمبر بعدی باشد باید خیلی حرف به او بگوید کتاب به او بدهد راهنمایی بکند که به مردم برساند هنوز خیلی حرف مانده آن وقت دیگر امضا نمیکند کسی که وقتی امضا میکنند که تمام شده باشد خاتم یعنی «ما یختم به» یعنی مهر. معمولاً آن مهرها را چون در انگشتر بود در انگشت میگذاشتند که آسانتر باشد لذا انگشتر را هم میگفتند خاتم وگرنه خاتم به معنای انگشتر نیست. پس خدای سبحان در این بخشها ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ دارد ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ دارد آیاتی که چند روز قبل در همین سوره مبارکه یونس خواندیم ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ دارد یعنی ما طبع میکنیم چاپ میکنیم اگر ذات اقدس الاه خلقتش برای هدایت است و اگر ارحم الراحمین است او وقتی ببیند کسی لایق هدایت نیست این کارها را میکند انبیا فرشتگان اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که خلیفه الاهیاند به اذن خدا آنها هم یک چنین درخواستی را از ذات اقدس الاه دارند.
مطلب بعدی آن است که نه آنجایی که خدا شرح صدر عطا میکند و سینه را باز میکند برای پذیرش معارف راه گناه را میبندد نه آنجا که ختم است و ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ است ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ است و دعای موسای کلیم ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ است آن راه را برای توبه و انابه و ایمان میبندد معنای توفیق تیسیر است یعنی راه را آسانتر میکند یا کجراهه را آسانتر میکند یا راه مستقیم را نه آنجایی که ذات اقدس الاه به کسی توفیق داد معنایش این است که او الا و لابد مضطرِ به ایمان است بلکه معنایش این است که ایمان برای او آسانتر است گرایش قلبی دارد میل قلبی دارد اسباب و عللش فراهمتر است بهتر معارف را درک میکند و عمل میکند اما راه گناه همچنان باز است و اگر راه گناه بسته بود که او ثواب نمیبرد نه آنجا که شرح صدر عطا نمیکند بلکه میبندد و توفیق را میگیرد و مهر میکند معنایش این است که این شخص مضطر به گناه است چون شخص هنوز زنده است و مکلف است ﴿لایکلف الله نفساً الا وسعها﴾ و مانند آن این شخص تا زنده است مکلف است تکلیف بما لا یطاق که ممکن نیست این شخص تا زنده است راه توبه باز است منتها باید فشار بیاورد تا اینکه توبه کند و مانند آن پس نه توفیق که در بعد مثبت است معنایش بستن راه گناه است نه ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ یا ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ یا ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾ یا ﴿کذلک نطبع علی قلوب المعتدین﴾ معنایش بستن راه توبه و انابه و اینهاست بلکه معنای این دو طایفه از آیات چه در بعد مثبت چه در بعد منفی همان است که در آیات مبارکه ﴿فأمّا من أعطی واتقی٭ وَ صدق بالحسنیٰ٭ فسنیسّره للیسری﴾ تبیین شده ﴿و اما من بخل واستغنیٰ٭ و کذب بالحسنیٰ٭ فسنیسّره للْعسری﴾ بعضی کارهای خیر را به آسانی انجام میدهند اگر شبزندهداری است اگر اتباع سنت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در ماه پربرکت شعبان، روزه گرفتن این ماه به آسانی روزه میگیرد اینطور نیست که حالا روزه گرفتن این ماه برای او دشوار باشد یا شب زندهداری دشوار باشد پرهیز از گناه برای او خیلی آسان است خیلیها به آسانی راه تقوا را طی میکنند یک عده هم دستشان متاسفانه به گناه باز است خیلی به آسانی دروغ میگویند به آسانی مال مردم را میخورند به آسانی به بیت المال هجمه میکنند فرمود یک عده دستشان در گناه خیلی باز است یک عده دستشان در اطاعت خیلی باز است ما فقط اگر کسی مستقیم باشد و مورد لطف ما باشد به او توفیق میدهیم که کارهای خیر برای او آسانتر بشود و اگر کسی دهها بار به او نعمت دادیم او ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ فیضمان را از او میگیریم این به آسانی گناه میکند اما راه برای طرفین باز است اینجا دعای وجود مبارک حضرت موسی (سلام الله علیه) هم در حد تیسیر است ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ لذا تا آخرین بار فعل اینها را به خود اینها نسبت میدهد این یک، بعد از اینکه به کام غرق فرو رفتند از طرف ذات اقدس الاه فعل اختیاریِ عصیان به اینها نسبت داده شد این دو معلوم میشود که هرگز راه توبه و انابه بسته نیست اما خب این خیلی اثر دارد پاداشی که خدای سبحان محقق میکند فرمود اگر شما مؤمن باشید اهل هدایت باشید در راه باشید من هدایتتان میکنم خب این هدایت همان گرایش است همان ایصال مطلوب است همان تیسیر است ﴿من یؤْمن بالله یهد قلبه﴾ ﴿وَ ان تطیعو تهتدوا﴾ خب این پاداش را خدا میدهد دیگر اینطور نیست که حالا اگر کسی چندین بار به قدم به طرف خدای سبحان رفته خدا هیچ عنایتی به او نکند یا اگر کسی چندین بار ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ خدا هیچ گوشمالی ندهد تنبیه نکند اینطور نیست که اما هر دو گروه در حد تیسیر است نه در حد الجا نه در حد اضطرار پس به دست میآید که دعای وجود مبارک موسای کلیم هم در همین مقطع است نه بیش از این
سؤال: ... جواب: یؤمن هم تأیید میکند دیگر فلا یؤمن ایمان را به اینها نسبت میدهد آمن یؤمن فعل اختیاری است که به فاعل مختار اسناد داده میشود اگر کسی مضطر باشد که نمیشود گفت این ایمان نیاورد وقتی نتواند ایمان بیاورد که نمیگویند ایمان نیاورد
سؤال: ... جواب: آن وقت میخواهند ایمان بیاورند که دیگر ایمان فایده ندارد مثل ﴿الان وَ قد عصیت قبل﴾ بعد از اینکه عذاب الیم را دیدند گفتند ﴿آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنی اسرائیل و انا من المسلمین﴾ آنجا هم در آن باره هم سه بار سخن از ایمان را به میان میآورد فرعون. بعد از این سه بار ذات اقدس الاه فرمود ﴿الان و قد عصیت قبل﴾ خوب عصیت قبل یعنی قبل از غرق میتوانستی ایمان بیاوری ولی عالماً عامداً معصیت کردی این فعل اختیاری را به فرعون نسبت داد فرمود ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ معلوم میشود که میتوانست مفسد نباشد معلوم میشود که میتوانست عاصی نباشد وجود مبارک موسای کلیم هم فعل اختیاری را به اینها نسبت داد فرمود ﴿فلا یؤمنوا﴾ یعنی میتوانند ایمان بیاورند ولی نمیآورند به سوء اختیارشان پس این در حد الجا نیست و این مطابق با رحمت است اینچنین نیست که انبیا (علیهم السلام) نسبت به افراد بی تفاوت باشند یا لطف خدا نسبت به افراد بی تفاوت باشد همه برای هدایت شدن اما کسی که سالیان متمادی در برابر دین خدا بغیاً و عدواً بی اعتنایی میکند خب خدا توفیق را میگیرد دیگر از آن به بعد این شخص میتواند راه خیر را طی کند ولی خوب با سوء اختیار خودش آن راه را طی نمیکند
سؤال: ... جواب: نه لم یؤمنوا، جزم که نیست لم که نیست لا است ﴿فلا یؤمنوا﴾ فعل اختیاری است یعنی اینها با اختیار خودشان ایمان نمیآورند
سؤال: ... جواب: نه لم یؤمنوا، جواب است چون طبعِ قلوب شد چون شدت قلب شد چون قلبشان قسی شد ایمان نمیآورند فعل اختیاری را به اینها نسبت داد در جریان همین بنی اسرائیل هم همینطور است برای ذات اقدس الاه فرق نمیکند یک روز درباره فرعون گفت یک روز درباره بنی اسرائیل است همین بنی اسرائیلی که این همه نعمت را دیدند بعد به صورت صهاینه درآمدند خدای سبحان میفرماید اینها ﴿وَ یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ ما آنها را از آن ذلت درآوردیم ﴿وَ یقتلون الانبیاء بغیر حق﴾ ﴿یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ شروع کردند به رباخواری ﴿و باکلهم الربا و بظلمهم و بقتلهم الانبیا﴾ این کارها را کردند ﴿وَ جعلنا قلوبهم قاسیةً﴾ ما اینها را هم همین کار را کردیم برای ذات اقدس الاه فرعون و صهیونیست یکسان است فرق نمیکند بنی اسرائیل و قبطی و نبطی برای او یکی است این نبطیهای بعدی مثل قبطیهای قبلیاند درباره بنی اسرائیل هم آیات سوره مبارکه مائده به این صورت گذشت آیه 13 سوره مائده اینطور بحث شد فرمود ﴿فبما نقضهم میثاقهم لعناهُم﴾ همین بنی اسرائیل ﴿و جعلنا قلوبهم قاسیةً یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به و لاتزال تطلع علی خائنة منهم الا قلیلا منهم فاعْف عنهم واصْفح ان الله یحب المحسنین﴾ بنابراین اینچنین نیست اصل کلی که قرآن کریم بیان میکند در همین دو محور بیان شده است فرمود ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾ این اصل کلی است چه درباره آل فرعون چه درباره بنی اسرائیل مگر اینها را قلبشان را قاسی قرار نداد اما قساوت قلب در حد اقتضاست و نه علیت لذا همه افعال اینها به اختیار به اینها اسناد داده شده است فرمود این دعاهای سهگانه موسای کلیم (سلام الله علیه) به اجابت رسید ﴿ربنا انک آتیت فرعون و ملأیه زینة و أموالا فی الحیاة الدنیا ربنا لیضلوا عَنْ سبیلک﴾ لام لام غایت نیست لام عاقبت است ﴿ربنا اطمس علی اموالهم واشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الالیم﴾ آنگاه ذات اقدس الاه فرمود ﴿قال قد اجیبت دعوتکما﴾ شما راهتان را ادامه بدهید البته بعدها مدتی طول کشید ﴿فاستقیما وَ لا تتبعان سبیل الذین لایعلمون﴾ گاهی مستقیماً خدا به پیغمبر میفرماید مثل آنچه که به حضرت نوح فرمود آیه 46 سوره هود ﴿انی أعظک ان تکون من الجاهلین﴾ مبادا جزء جاهلین باشی گاهی به پیغمبر میفرماید که روش جاهلین را پیروی نکن یعنی به موسای کلیم و به هارون (سلام الله علیهما) اینطور فرمود ﴿وَ لا تتبعان سبیل الذین لایعلمون﴾ و به حضرت نوح هم فرمود ﴿انی أعظک ان تکون من الجاهلین﴾ البته این معنایش این است که اینها جاهلاند یا پیروند چون بالاخره اینها مادامی که در دنیا زندگی میکنند بشر عادیاند از آن جهت که بشر عادیاند مکلفاند و باید به احکام الاهی عمل بکنند منتها معصوماند و عمل کردند و میکنند و هرگز گناه نکردند و نمیکنند فرعون بعد از آن جریان آن بغی و عدوش را ادامه میدهد تا اینکه بنی اسرائیل قصد عبور از دریا را داشتند اینها آنها را تعقیب کردند ﴿و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا﴾ نه تنها در مسئله بغی معْتدی بودند ظلمشان هم از حد گذشته بود تعدی داشتند تجاوز داشتند ظلم هم بالاخره یک مرتبهای دارد ﴿حتی اذا ادرکه الغرق﴾ حالا داشت غرق میشد این هم سه بار سخن از خدا را به میان میآورد ﴿قال امنت﴾ قبلاً کافر بود الآن مؤمن شد خب به چه؟ ﴿امنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل﴾ یک وقتی خودش میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یا ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ برای اینکه هیچ شبههای نشود گفت همان خدا که بنی اسرائیل به او ایمان آورد و همان خدایی که بنی اسرائیل را نجات داد من به همان خدا معتقد شدم بار سوم ﴿و انا من المسلمین﴾ این سه بار را گفت تکرار هم کرد پاسخ شنید که حالا پاسخ دهنده فرشته بود هر که بود پاسخ دهنده به او فرمود ﴿الآن﴾؟ الان داری ایمان میآوری ﴿و قد عصیت قبل﴾ یعنی تا لحظه قبل از احتضار و اضطرار عالماً عامداً گناه میکردی خب اسنادِ عصیانِ اختیاری به فرعون معلوم میشود که دعای وجود مبارک موسای کلیم که فرمود ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ باعث اضطرار نشد جبر نشد البته در حدّ تیسیر است یعنی به آسانی اینها گناه میکردند ﴿الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ بالأخره ایمان یک مرحلهای دارد یک وقتی است انسان به حد احتضار نرسیده به حد احتضار نرسیده منتها خطر را احساس میکند اینجا ایمان مقبول است نظیر ﴿فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین﴾ آن مقبول است و خدای سبحان آن را امضا کرده [و بر آن] صحه گذاشته فرموده اینها خدا را میخواهند با اخلاص هم میخواهند تعبیر مخلصین فرمود منتها وقتی که به ساحل آمدند دوباره به حال اولی برمیگردند این خوب است در حال اضطرار هم انسان به خدای سبحان بگوید ﴿أمّن یجیب المضطر﴾ خدا قبول میکند اما اضطرار غیر از احتضار است احتضار دیگر نشانههای مرگ را آدم دارد میبیند در آنجا خطر را احساس میکند ولی ممکن است خطر او را تحدّید نکند ولی به حالت احتضار که رسیده به آخرین مرحله رسیده در چنین حالی ایمان مقبول نیست توبه مقبول نیست نظیر آنچه که در سوره مبارکه غافر آیه 83 و 84 آمده در سوره غافر آیه 83 و 84 این است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ معارف الاهی که آمده آن مختصر دانش بشری که مسائل مادی اینها را تأمین میکرد اینها به همین خوشحال میشدند ﴿و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن﴾ ﴿فلما رأوا بأسنا﴾ وقتی عذاب ما را دیدند ﴿قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین﴾ آنگاه پاسخ خدا این است که ﴿فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا﴾ فرمود در حال احتضار این چه فایدهای دارد دیگر آنجا مرز اختیار تمام میشود دیگر به ایمان اختیاری نیست ﴿فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون﴾ یک سنت الاهی است بالأخره انسان تا زنده است مکلف است یا ایمان یا کفر حالا در حال احتضار اگر به یک سمتی حرکت کرد که مقبول خدای سبحان نیست در بخشهای دیگر هم مشابه این مطلب آمده است که اگر انسان به آن آخرین مرحله برسد توبه مقبول نیست نظیر آیه هجده سوره مبارکه نساء این است، در این آیه هفده سوره نساء مرز توبه مشخص شد ﴿انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب﴾ بالاخره توبه هم یک حدی دارد بعد از یک مدتی گناه حالا توبه میکند ﴿فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما﴾ اما ﴿و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت﴾ اینقدر تأخیر میاندازد تا به لبه احتضار برسد خب آن وقت این توبه مقبول نیست ﴿ولیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الْان﴾ خب این توبه مقبول نیست ﴿و لَا الذین یموتون و هم کفار﴾ نه بعد از مرگ نه در لبه مرگ هیچ کدام از این دو حال توبه قبول نیست ﴿أولٰئک اعتدنا لهم عذابا الیما﴾ جریان فرعون هم همینطور است وگرنه انسان وقتی در دریا برود احساس خطر بکند نه حال احتضار نه برای او یقینی بشود که دارد میرود اینها نباشد یقین پیدا نکند ولی احساس خطر بکند بله مقبول است مثل خیلیها که در دریا ﴿فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین﴾ خدا هم پذیرفته و کلمه اخلاص را هم آنجا ذکر فرموده اما در حال احتضار، یا اضطرار اینها دیگر توبه مقبول نیست فرمود ﴿آلان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین﴾ بعد چون جریان فرعون از این جهت که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ از این جهت که میگفت ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ و ادعایی هم داشت مردم کوته نظر آن عصر هم احیاناً الوهیت او و ربوبیت دروغین او را ممکن بود بپذیرند خدای سبحان فرمود ما برای چند فرقه این کار را میکنیم یکی که خب خوشحال میشوند ﴿وَ یشف صدور قومٍ مؤمنین﴾ است یک حساب دیگر دارد یک عده عبرت میگیرند یک عده آن پندار باطلی که داشتند که فکر میکردند تو کارهای هستی میگفتی ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ یا ﴿انا ربکم الاعلی﴾ آنها هم میفهمند نه یک لاشهای بیش نبودی ﴿فالیوم ننجیک﴾ اما ﴿ببدنک﴾ آن بدن برزخی با روحت که فی حفرة من حفر النیران است این بدن عنصری است چون ما در یک نجوه، نجوه یعنی یک برجستگی نجات میدهیم یعنی دستور میدهیم این آبها این را بیاورند در یک تلی یک تپهای که دیگران ببینند و ببینند تا عبرت بشود آیه بشود که کسی که میگفت ﴿ما علمت لکم من اله غیری﴾ به این روز درآمده ﴿فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیةً﴾ یعنی عبرت باشد و این ذات اقدس الاه است که همه این کارها را کرده است گرچه ﴿و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون﴾
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است