- 522
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 22 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 22 سوره توبه _ بخش دوم"
فضیلت ایمان و جهاد نسبت به سقایت حاجیان و عمارت مسجد الحرام
مراد از ﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ بهشتیان
تفاوت درجات مؤمنان د ر برابر بشارت خداوند
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَیَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ ٭ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾
تفاضل مشرکان نسبت به مؤمنان و داوری ظالمانه یهود
این مناظره و تفاضل بین سقایت و عمارت از یک سو و ایمان به خدا و قیامت و جهاد از سوی دیگر یا در فضای اسلامی یا در فضای غیر اسلامی اگر در فضای غیر اسلامی باشد که این به قبل از اسلام عباس و شیبه و امثال ذلک برمیگردد که آنها ادّعایشان این بود که سقایت حاجیها و عمارت مسجدالحرام به عهده ماست و عدهای هم به مدعی نبوت ایمان آوردند و کار ما افضل از کار آنها است و آنطوری که جناب زمخشری در کتاب کشاف نقل کردند احیاناً از یهودیها داوری خواستند چون آنها اهل کتاب بودند به آنها گفتند که سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام به عهده ماست و عدهای هم ایمان آوردند ما افضلیم یا آنها یهودیها هم حق را به مشرکین دادند گفتند شما افضلید چه اینکه در بخش دیگری هم از قرآن کریم یهودیها مشرکین را اهدای از مسلمین تلقی کردند که شما اهدا هستید هدایت شدهترید مثلاً این گونه از داوریهای ظالمانه از یهود بعید نبود
ارزیابی فضیلت ایمان به خدا و جهاد نسبت به سقایت حاج و عمارت مسجد الحرام
اگر از این سنخ باشد در حقیقت سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام از یک سو و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا از سوی دیگر اگر ارزیابی اینچنین باشد این باید بین عمل و عامل فرق گذاشت اگر بین این دو عمل ارزیابی بشود سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام فی نفسه حسن است و فضیلت دارد ایمان به خدا و قیامت هم فی نفسه فضیلت دارد منتها یکی افضل از دیگری است چون این سقایت حاج حسنه است عمارت مسجدالحرام حسنه است اگر خود عمل ملحوظ بشود آنها اعمال خیرند ایمان هم جزء اعمال خیر است و این عمل خیر یعنی ایمان افضل از سقایت و عمارت است و اگر به لحاظ عامل باشد هیچ فضیلتی برای ساقی و عامر غیر موحّد نیست زیرا در آیه قبل فرمود که تعمیر مسجدالحرام فقط در اختیار مؤمنین است که کار غیر مؤمن مقبول نیست خب اگر این ارزیابی به لحاظ اعمال باشد این ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ معنای ظاهری خود را حفظ میکند یعنی سقایت و عمارت اجر دارد فی نفسه منتها اجر دنیایی دارد و ایمان اجر دارد منتها اجر دنیایی و اخروی پس یکی افضل است و دیگری فاضل و اگر به لحاظ عامل باشد این کلمه ﴿أَعْظَمُ﴾ حتماً باید توجیه بشود که این افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی یا این گونه تعبیرها که ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ این به زعم مخاطب باشد نه به لحاظ امر فی نفسه نظیر اینکه ﴿ءَاللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ یا ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ آنها چون شجره زقوم را که در حقیقت باطن اعمال خود آنها بود اعمال خودشان را دوست داشتند باطن اعمال اینها هم شجره زقوم بود وگرنه تعبیر به اینکه ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ این خیر که نمیتواند خیر ما افعل تفضیل باشد مگر اینکه به زعم آنها یعنی شما این کاری که باطنش شجره زقوم است خیر میدانید آیا شجره زقوم خیر است یا پاداشی که ما در قیامت برای بهشتیها برقرار کردیم؟ بنابراین اگر به لحاظ عمل سنجیده بشود این اعظم که افعل تفضیل است میتواند برابر ظاهر باقی باشد و معنا داشته باشد و اگر به لحاظ عامل باشد یا این افعل هم افعل تعیینی است نظیر ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ﴾ «والله احق ان یتبع» و مانند افعل تعیینی است نه تفضیلی و اگر تفضیلی باشد به حسب زعم مخاطبین است این دو توجیه و اما اگر به لحاظ حوزه اسلامی باشد یعنی آنها که مسلمان و موحّداند دو قسماند بعضیها به سقایت و عمارت اکتفا میکنند بعضیها به هجرت و جهاد موفق میشوند آیا مؤمنی که ساقی و عامر مسجدالحرام است افضل است؟ یا مؤمنی که مهاجر و مجاهد است؟ چون در حوزه اسلامی مطرح است بنابراین اعظم معنای خاص خود را خواهد داشت این افعل، افعل تفضیلی است یعنی مؤمن مهاجر مجاهد افضل است از مؤمنی که مهاجر و مجاهد نیست ولی ساقی و عامر مسجدالحرام است.
تفاوت ارزیابی درون اسلامی با برون اسلامی
مطلب دیگر آن است که این ارزیابی درون اسلامی و برون اسلامی در آن فضا کاملاً مطرح بود ارزیابی درون اسلامی در سورهٴ «انفال» بحثش گذشت یعنی آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ﴾ این یک تفضیل و ارزیابی درون اسلامی است در حوزه اسلامی در حوزه ایمانی مؤمنین دو دستهاند بعضی از مؤمنین مهاجر و مجاهد و ناصرند بعضی از مؤمنین اهل هجرت و نصرت نبودند نه در مدینه بودند که جزء انصار باشند نه از مکه و مدینه آمدند که جزء مهاجرین باشند و در همان مکه ماندند رنج هجرت را تحمل نکردند و جایی هم برای نصرت نبود برای اینکه کسی به مکه نیامد تا اینها بشوند انصار خوب پس در حوزه اسلامی یک ارزیابی است بین مؤمنین که آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» عهدهدار او است و در حوزه غیر اسلامی مسئله ارزیابی مطرح است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» طرح شده فرمود برابر این شأن نزول عباس و شیبه افتخار میکردند به اینکه سقایت و عمارت مسجدالحرام به عهده ما است مؤمنین مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اینها را به اسلام دعوت میکردند اینها میگفتند نه شما ایمان آوردید ما هم سقایت و عمارت داریم آیه نازل شد که سقایت و عمارت کار ایمان را نمیکند و این ارزیابی بیرون حوزه اسلامی است و به دلیل اینکه یک طرف را ایمان قرار داده یک طرف را سقایت و عمارت اگر مربوط به درون حوزه اسلامی بود نظیر آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» تعبیر میشد در آنجا ایمان مشترک بین طرفین است یک عده مؤمناند و مهاجرند و مجاهد و انصار یک عده مؤمناند و این اوصاف را ندارند این طرف میشود ارزیابی درون حوزه اسلامی است طرفین مؤمناند منتها تفاوت در هجرت و عدم هجرت و جهاد و عدم جهاد و نصرت و عدم نصرت است لذا در آن آیهٴ 72 سورهٴ «انفال» فرمود که اما ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ﴾ لکن در محل بحث فرمود که ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ یعنی سقایت و عمارت از یک سو ایمان به خدا و قیامت از سوی دیگر این معلوم میشود ارزیابی مربوط به بیرون حوزه اسلامی است نه مربوط برای درون
ایمان شرط فضیلت بودن عمارت مسجد الحرام
و به حسب ظاهر از نظر نظم منطقی بین آیهٴ هجده و آیهٴ نوزده اینچنین تنظیم میشود که اولاً عمارت مسجدالحرام اگر از مؤمن صادر بشود فضیلت است وگرنه فضیلت نیست ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ﴾ پس اگر چون حصر فرمود پس اگر این تعمیر مساجد مخصوصاً مسجدالحرام از غیر مؤمن باشد معیار فضیلت نیست این یک مقام ثانی بحث این است که بر فرض که عمارت مسجدالحرام فضیلت باشد به اندازه ایمان نخواهد بود﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ این میشود نظم منطقی بحث
پرسش ...
پاسخ: آخر پس ﴿آمَنَ بِاللّهِ﴾ را که در طرف دیگر قرار داد برای چه خصوصیت بود؟ خب آنها هم که ایمان دارند که وگرنه تعبیرش نظیر تعبیر 72 سورهٴ «انفال» میشد میفرمود که آنهایی که مؤمناند و مهاجر اینچنین اما آنها که مؤمناند و این کارها را نکردند فقط سقایت و عمارت دارند آن چنان.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب غرض آن است که در این طرف ایمان است در آن طرف آیا ایمان است یا نه؟ اگر در آن طرف ایمان باشد که دیگر این طرف را به عنوان مؤمن ذکر نمیکنند که ایمان که مشترک است در ارزیابی باید آن تفاوتها را ذکر کرد خب.
تعریف علم لدّنی وعلم عنداللهی
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَیَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ فرمود عدهای عنداللهیاند در نوبتهای قبل این تعبیر آمده است که بعضیها عنداللهیاند ما یک علم عنداللهی علم لدنّی داریم و یک عالم لدنّی آن علمهایی که بلاواسطه از ذات اقدس الهی القا بشود این میشود علم لدنّی وگرنه علم لدنّی علمی نیست در قبال فقه و اصول و حکمت و کلام یک علم مخصوص باشد به نام علم لدنّی بلکه این معارف الهی اگر از لدن یعنی از ذات اقدس الهی فراهم بشود فرا گرفته بشود میشود علم لدن اگر از استاد و کتاب و مطالعه و فرستادههای الهی دیگر نصیب انسان بشود دیگر میشود دیگر میشود علم عادی مثل اینکه انسان یک وقتی از سرچشمه آب میگیرد یک وقتی از جدول و جوی و نهر و بحر آب میگیرد اگر از اینها گرفت دیگر لدن نیست نزد نیست از چشمه است از استاد است از کتاب است از حوزه و دانشگاه است اما اگر از ذات اقدس الهی فرا گرفت میشود لدن این برای علم لدنّی است عالم هم همین طور اگر عالم با چنین علمی متحد شد معتقد شد و عمل کرد خود این شخص میشود عنداللهی اگر این معیار ارزیابی به لحاظ عندالله است و خود این شخص هم عنداللهی شد مأجور با اجر متحد شد هم آن ﴿لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ این شخص را عنداللهی میکند هم ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ این شخص را عنداللهی میکند چنین شخصی علمش نه تنها علم لدنّی است بلکه خودش هم لدنّی است و میشود عندالله
تفاوت مقام عنداللهی در قوس صعود و نزول
آنچه که در نوبتهای قبل اشاره شد این است که ذات اقدس الهی گاهی قوس صعود انسان را مطرح میکند میگوید اینها بالا میآیند عنداللهی میشوند گاهی چون خود ذات اقدس الهی «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» آن قرب خاص خودش را ذکر میکند میفرماید: «أنا عند المنکسرة قلوبهم» خب اینجا هم این شخص عندالله است اما دیگر با اقتدار همراه نیست با انکسار همراه است بعضیها عنداللهیاند ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آنجا دیگر مقتدر خواهند بود نه منکسر یک وقت انسان دل شکسته است که خدا نزد او است اینجا هم عندالله است چون خدا عند او است اما نتیجهاش انکسار است و خضوع است و تواضع است و فروتنی است و احساس ذلت است همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیها) که در صحیفه دارد «انا بعد اقل الاقلین و أذل الاذلین و مثل الذرةٍ أو دونها» که عرض کرد خدایا از من نازلتر احدی نیست خب برای اینکه انسان خیلی پایین آمد تنها او را میبیند نه از خود چیزی میبیند نه برای خود نه برای دیگری بنابراین گاهی خود نزد انسان حضور پیدا میکند چون او «الدانی فی علوه» گاهی انسان میشود عنداللهی که ﴿إِنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اگر ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بود خب قدرت پیدا میکند خوب کار سلیمان انجام میدهد و مانند آن کار نوح(سلام الله علیه) را انجام میدهد که به نام خدا آن طوفان و دریا را با کشتی نرم میکند بالأخره ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَمُرْسَاهَا﴾ آن هم وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) که ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ و اگر قلب منکسر داشت و الله در کنار قلب منکسر او حضور پیدا کرد این احساس تواضع میکند فروتنی میکند احساس خاکساری میکند و آن مناجاتهایی که نشانه تواضع است خاکساری است فروتنی است از او سر میزند وقتی ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد دیگر حالا میخروشد «سَلونی قبل أن تَفقدونی» میگوید «انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب» میگوید «انا وضعت تیجان ..» این دیگر تعبیرات انا کذا انا کذا انا کذا «أنا عین الله و أنا یدالله و أنا جنب الله» را میگویند حالا تا در چنین حالی باشد هر دو حال گوینده بالأخره فرمود: «کنت ... و لسانه الذی ینطق به» از جای دیگر سخن میگوید منتها یک وقتی «سَلونی قبل أن تَفقدونی» است سخن «انا عین الله» است یک وقتی سخن از «انا بعد اقل الاقلین و أذل الاذلین و مثل الذرةٍ أو دونها» است هر دو امام معصوماند هر دو خلیفةاللهاند و هر دو انسان کاملاند اینطور نیست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) صاحب مقام «سَلونی قَبلَ أن تَفقدونی» نباشد او هم صاحب «سَلونی قَبلَ أن تَفقدونی» است منتها حالا فضا فضایی نبود که حضرت بفرماید از من هر چه خواستید بپرسید خب این عند اللهی شدن ناظر بر او است.
خصوصیت مؤمنان مهاجر و مجاهد
بعد فرمود: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ﴾ این انسان همه خصوصیات خودش را رها کرده اولاً آن منیّت و هوا و هوس را رها کرده موحّد شده و علاقهای به وطن که داشت او را هم رها کرده علاقه به مال که داشت او را هم گذاشته کنار علاقهای که به تن داشته او را هم گذاشته کنار چیزی نمانده برای چنین شخصی بالأخره به دیار خودش و به وطن خودش یک انس و الفتی دارد و به مال خودش یک انس و الفت دارد به بدن خودش یک انس و الفتی دارد همه را گذاشته کنار خب وقتی همه را گذاشته کنار دیگر میتواند عنداللهی باشد دیگر حالا ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی نسبت به اینها چه کرده است چه میکند میفرماید که نسبت به اینها ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ﴾ در نوبتهای قبل هم اشاره شد که اگر کسی کافر بود خدماتی ارائه کرد این کافر واقعاً در یک منطقهای بود و دسترسی به معارف الهی نداشت مستضعف فکری بود ممکن است در قیامت اصلاً به جهنم نرود چون مستضعف فکری که حجت خدا بر او تمام نشده باشد معذّب نیست الیوم هم همینطور است الآن میبینید بسیاری از کشورهای کفر است که معارف اسلامی به گوش این مردم نرسیده چون این تریبونها فقط به دست استکبار است اینها نمیگذارند اینها ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ اند صد با صاد یعنی صرف «هم ینصرفون بأنفسهم» «هم یصرفون غیر أنفسهم» این استکبار جهانی واقعاً «صد عن سبیل الله» میکنند خیلی از حرفها است که اصلاً به گوش آنها نرسیده خب اگر یک کافری خدمات مردمی دارد و از نظر دستیابی به معارف الهی جزء مستضعفین فکری است این حرفها به آنها نرسید این شاید در قیامت اصلاً معذّب نباشد ولی اگر کافری مستضعف فکری نبود دسترسی داشت مقصر بود تقصیر عمدی کرد مع ذلک کفر ورزید و خدماتی هم ارائه کرده است این خدمات یقیناً بیاثر نیست آثار دنیایی برکات دنیایی مربوط به خودش مربوط به قبیله و نسلش خدا به آنها عطا میکند یک و در آخرت هم ممکن است سبب تخفیف عذاب بشود این دو، اما سبب ورود به بهشت نخواهد شد بهشت جای هر کسی نیست بالأخره یک انسان تیره به فضای نور راه ندارد در اینکه فرمود این گروه ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ و متعلق را هم حذف کرد نشانهاش آن است که اینها بالقول المطلق صاحب مقام عظیماند و اعظماند اینها از مؤمنین عادی اعظماند چه رسد به آن ساقی و عامر مسجدالحرام که مؤمن نیست اگر این گروه که همه کمالات ایمانی را دارا هستند اینها به قول مطلق اعظم بودند از سایر مؤمنین افضل و اعظم بودند از غیر مؤمن به طریق اولی افضل و اعظم هستند
تبیین عظمت پاداش مؤمنان مهاجر و مجاهد
حالا تفصیل این عظمت اجر را ذات اقدس الهی به این صورت بیان فرمود میفرماید: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ تبشیر خوب انبیا مبشرند بشیر و مبشر داریم به عنوان فرشتگان نظیر نکیر و منکر این دو فرشتهای که در قبر ظاهر میشوند آن قبر «روضة من ریاض الجنة» باشد به بالین مؤمن بیاید اینها بشیر و مبشرند یکی بشارت میدهد یکی اجرا میکند مثل نکیر و منکر یکی بیم میدهد یکی هم اجرا میکند خب مبشر بالأخره یک وقت است از ولی اولیا الهی است یک وقت از فرشتگان است یک وقت رسول یک وقت نبی است یک وقتی خود ذات اقدس الهی است مستحضرید که بشارت را اگر خدای سبحان بدهد به اندازهای که شایسته خدایی است بشارت میدهد یک وقت است فرشته بشارت میدهد یا انسان متعارف بشارت میدهد یا ولی از اولیای الهی بشارت میدهد یک وقتی ذات اقدس الهی بشارت میدهد اگر بنا شد خود خدا بشارت بدهد معلوم میشود که آن مورد بشارت خیلی بالا است گاهی خداوند دستورمیدهد بشرهم بکذا ﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾ خب این مبشر دیگری است یک وقت است خود خدای سبحان بشارت میدهد اگر او مژده میدهد معلوم میشود که مژدگانی خیلی زیاد است این یک مطلب.
دو گونه اضافه تشریفی نام رب و نام عبد
مطلب دیگر آن است که این تعبیرها همه مهربانانه و لطیفانه است اسم آنها را مقدم ذکر میکند بعد خودش را به آنها اضافه میکند گاهی تعبیر قرآن این است که اسم ذات اقدس الهی را اول ذکر میکند بعد مؤمنین را به خدا اضافه میکند میگوید که عباده، عبدی، عبادی و مانند آن ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ اینها مواردی است که ذات اقدس الهی نامش برده میشود بعد دیگران مطرح میشوند و اضافه میشوند به خدا که این اضافهها البته اضافه تشرفی است لکن یک وقت است که بنده را مضاف قرار میدهد ذات اقدس الهی را مضاف الیه ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ یک وقت به عکس میکند بنده را مضاف الیه قرار میدهد و خدا را مضاف نظیر همین آیه محل بحث میگوید ﴿رَبِّهِمْ﴾ این برای آن است که یک وقتی خدا عند عبده است یک وقت است بنده عندالله است چون او بالأخره هم «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» اگر او به جبروت و قدرت و اقتدار ظهور کرد این عالی است آن وقت نام خودش را اصل قرار میدهد بندگانش را به خودش اضافه میکند و خودش میشود مضاف الیه بندگانش میشوند مضاف البته اضافه هم تشرفی است نظیر ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ آنجایی که «الدانی فی علوه» در عین علو دانی است بنده خود را مضاف الیه قرار میدهد اسم او را اول میبرد بعد خودش را به او اضافه میکند میگوید ﴿رَبهُم﴾ از اینکه نام آنها ضمیر آنها را اول ذکر میکند آنها را مبدأ قرار میدهد بعد خودش را به آنها اضافه میکند معلوم میشود که این از سنخ «أنا عند المنکسرة قلوبهم» است که الله عند عبده است نه عبد عندالله و چون قبلاً فرمود که ﴿لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ بعد ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ در پایان آیه 22 هم فرمود: ﴿أَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ معلوم میشود این انسان محفوف به دو عندیّت است هم خدا نزد او است هم او نزد خدا است براساس تواضعی که دارد قلب منکسری که دارد خدا نزد او است و چون ذات اقدس الهی این را بالا برده از اقتدار برخوردار کرده او عندالله است هم خدا نزد او است هم او نزد خدا است این جامع بینالقوسین است خب ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ﴾.
تجلیل فخر رازی از جناب بوعلی
مطلب دیگر آن است که این رحمت و رضوان به تعبیر برخی از اهل تفسیر مثل فخر رازی گرچه ایشان اعتراف میکند که اینجا حرف بعضالمحققین است چون امام رازی اشارات و تنبیهات مرحوم بوعلی را که شرح کرده از اول تا آخر این چون یک مناهجی دارد که مربوط به منطق اشارات است ده نمط دارد که مربوط به بحثهای فلسفی اشارات است غالب این بحثها را با نقد شرح کرده که مرحوم خواجه میفرماید این به جبر شبیهتر است تا به شرح بعد مرحوم خواجه آمد و فرمایش مرحوم بوعلی را به طرزی حل کرده که شبهات جناب فخررازی برطرف بشود و این اشارات و تنبیهات از کتاب عمیق حوزوی است برای اینکه متنش برای مرحوم بوعلی است و بعد هم جناب فخر رازی هم شرح کرده شرح جارحانه بعد مرحوم خواجه آمده فرمایش بوعلی را خوب شرح کرده تا اشکالات فخررازی کلاً برطرف بشود بعد هم صاحب محاکمات آمده بین ماتن و شارحین داوری کرده این چهار نظر عمیق فلسفی است که اگر کسی اشارات را خوب بخواند در حکمت مشاء بالأخره اطلاع عمیقی پیدا میکند جناب فخر رازی که همه این مباحث را جرح کرده به تعبیر خواجه و نه شرح وقتی به نمط نهم میرسد که اسرار عرفان است و بیان مقامات عارفین آنجا اعتراف میکند میگوید که علم عرفان را مقامات عرفا را تاکنون کسی به این زیبایی و عظمت شرح نکرده است هیچ کس و آن قدر امام رازی خضوع دارد که یادم نیست در مسئله نمط نهم و اینها هیچ اشکالی کرده باشد خیلی خضوع دارد آن گاه در ذیل همین آیه میگوید این حرف بعضالمحققین در میآید که منظورشان مرحوم بوعلی است آن وقت مقداری از عبارات نمط نهم اشارات را ذکر میکند بدون اینکه اسم ببرد میگوید این همان حرف بعض المحققین در میآید آن وقت عبارات اشارات را ذکر میکند خود فخر رازی میگوید که اول ما این آیه را بر منهج متکلمین معنا کنیم بعد بر منهج عرفا منهج متکلمین همین بحثهای عادی در آمده و منهج عرفا را و مشرب عرفا را که نقل میکند از اشارات و تنبیهات بوعلی کمک میگیرد میگوید این همان است که بعضالمحققین گفتند خب
تطبیق ﴿بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ به مقام ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾
این رحمت و رضوان دیگر از این به بعد را خود فخررازی اضافه کرده این رحمت و رضوان میتواند همان ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ بخشی پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» باشد که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» بلا را همانطور پسندید که سرّاء را میپذیرد بلا را همان طور استقبال و کرد و خوشآمد گفت که نعمت را استقبال میکرد و خوش آمد میگفت راضی بود نه صابر راضی بود به قضای الهی و رضای او به نصابی رسید که ذات اقدس الهی از او راضی شد و شده مرضی اگر این سه شرط را دارا بود آن گاه بقیه راه را به او اجازه میدهند که برود معلوم میشود هنوز در راه بوده است ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی﴾ معلوم میشود که به مقصد نرسیده اگر به مقصد رسیده بود که دیگر راهی برای رجوع نبود ﴿ارْجِعِی﴾ در حالی که این دو صفت را هم داری ﴿رَاضِیَةٍ﴾ به قضاءالله ﴿مَرْضِیَّةً﴾ یعنی خدا از تو راضی است در حالی که مطمئنه هستی راضیه هستی مرضیه هستی ﴿ارْجِعِی﴾ بقیه راه را بیا این بقیه راه را دیگر با جذبه میرود یعنی فرمود بیا برگرد میبرند در حقیقت تا به جایی که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ ایشان میگویند به اینکه این رحمت آن مقام ﴿رَاضِیَةً﴾ است این رضوان همان مقام ﴿مَرْضِیَّةً﴾ است این میتواند البته آن باشد بشارت میدهد ذات اقدس الهی که تو به این مقامها رسیدی هم به مقام رضای به قضای الهی راه یافتی هم به جایی رسیدی که خدا از تو راضی است
تبشیر خدای سبحان در قوس نزول
آن گاه از این تعبیر معلوم میشود که این تبشیر برابر قوس نزول است نه قوس صعود یعنی از بالا به پایین آمده نه از پایین به بالا اول آن رحمت و رضوان را بشارت داد بعد به ﴿وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ﴾ که مرحله نازله همین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ است که این لذت حسی است پس بنابراین این بشارت از بالا به پایین میآید در تحلیل معنای بشارت هم مستحضرید که یک چیزی که مسبوق به سابقه نباشد بشارت است ولو در حد انتظار یک وقت آدم انتظار هم ندارد نعمت غیر مترقبه است این میشود بشارت یک وقت است که نه نعمت مترقب است انتظارش را دارد ولی از وقتش بیخبر است باز هم بشارت است اگر مسافری از راه میرسد و انسان نگران است که سالم میرسد یا نه آن گزارشگر بگوید به اینکه این رسید این در حقیقت دو نعمت است یکی سلامتی مسافر را خبر میدهد یکی از قدوم او هر دو مترقب بودند و منتظر بودند و هیچ کدام معلوم نبودند و این شخص بشارت میدهد یک وقت است نه اصلاً یک چیزی نعمت غیر مترقبه است هیچ پیش بینی نمیشد آن هم میشود بشارت از اینکه ذات اقدس الهی بشارت میدهد یعنی آنچه را که شما ترقب داشتید اعمالتان مقبول باشد قبول شده چون اگر کسی عمل بکند و قبول نشود چون نمیداند که آیا اعمال مقبول است یا نه آن قدر دسایس نفسانی پیچیده است که تشخیص عمل مقبول از غیر مقبول کار آسانی نیست بشارت میدهد که اعمالتان مقبول است این بشارت اول ولی اینجا سخن از تبشیر قبول عمل نیست سخن از چیزی است که از او به عنوان بشارت یاد شده خب اگر کسی در امتحان شرکت کرد و قبول شد معنای قبولی در کنکور این است که ورود در دانشگاه را دارد اگر کسی بگوید تو قبول شدی میشود بشارت اما بگویند که تو دیگر به دانشگاه راه پیدا میکنی دیگر بشارت نیست یک چیزی است که خودش میداند، میداند وقتی قبول شد به دانشگاه راهش میدهند اگر تعبیر به بشارت شد معلوم میشود این یک چیز دیگر است حالا اگر دستوری از طرف مسئولین رسیده است به کسی که مثلاً از اول تا سوم نمره آوردند به آنها یک مقدار جایزه بدهید این مقدار میتوانند در المپیاد شرکت کنند این یک چیزی است که شخص نشنیده بود و توقع نداشت این میشود بشارت وگرنه گزارشی از یک چیزی که انسان سابقهاش را دارد دیگر بشارت نیست تعبیر به بشارت نشانه آن است که اعمالشان مقبول است هم یک چیزهایی که فوق شنیدههای اینهاست به اینها عطا میکنند آن وقت این رحمت از آن سنخ میشود این رضوان از آن سنخ میشود آن جنات دیگر بشارت نیست ولی مجموعه اینها چون زیرمجموعه اینها قرار گرفته میشود بشارت،
مراد از﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ بهشتیان
﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ در نوبت دیروز اشاره شد به اینکه نعیم بالاتر از نعمت است چون مبالغه او است مقیم ناظر به کمیت است و نعیم راجع به کیفیت اگر میفرمود نعمةٌ این هیچ کدام از این دو خصیصه را نداشت نه آن کیفیت را میفهماند نه آن دوام را که ناظر به کمیت است و امتداد اما وقتی فرمود: ﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ این ﴿نَعِیمٍ﴾ چون بالاتر از نعمت است کیفیت را میفهماند آن ﴿مُقِیمٌ﴾ دوام و کمیت را میفهماند درباره خلود دو نظر است اگر خود خلود به معنای جاودانگی باشد آن کلمه ﴿أَبَداً﴾ میشود تأکید و اگر خلود به معنای مکث طویل باشد اعم از ابد یا غیر ابد این کلمه ﴿أَبَداً﴾ میشود غیر احترازی پس این امر تأسیس است نه مسئله تأکید
تفاوت درجات مؤمنان در برابر بشارت خداوند
مطلب دیگر آن است که چون تبشیر را در این کریمه ذات اقدس الهی به خودش اسناد داد بشارت یابندگان سه گروهاند عدهای فقط به آن بشارت بسنده میکنند عدهای از مجموع مبشر و مورد بشارت لذت میبرند عدهای فقط از مبشر لذت میبرند حالا اینها هم که به حضور ائمه(علیهم السلام) مشرف میشدند در فرصتهای مناسب خدمت ائمه مشرف میشدند گاهی یک ظرف میوهای مثلاً خرمایی آنجا بود و ائمه(علیهم السلام) تعارف میکردند آنهایی که میرفتند در حضور امام صادق(سلام الله علیه) مثلاً و از رطبی که در آنجا بود لذت میبردند اینها سه گروه بودند یک عدهای بالأخره نظیر ساربانهای عادی و افراد عادی اینها فقط منتظر این بودند که خرمای خوبی نصیبشان باشد میخوردند حالا دیگر خود امام با دست خودش خرما به دست اینها داد برای آنها بیتفاوت است گروه دوم کسانی بودند که لذتشان از این بود که هم خرما خوردند هم خرما را از دست امام زمانشان گرفتند عدهای هم که جزء اوحدی از اصحاب حضرت بودند تمام لذتشان این بود که از دست امام زمانشان یک چیزی را گرفتند خب اینهایی که از دست امام زمانشان گرفتند لذت میبرند لذتشان نه تنها معادل لذت گروه دوم است بلکه بیش از آنها است گروه اول که لذتشان محدود به همان لذت میوه است و از خرما لذت میبرند گروه دوم هم لذت دیدار دارند هم لذت رطب و اینها هم که فقط لذت دیدار دارند این لذت دیدار به قدری لذیذ و گوارا است که نه تنها معادل هر دو است بلکه بیش از لذتی است که از هر دو حال لذت میبرد چون استقرار در زیارت امام زمان همه این لذایذ را جبران میکند حالا چه رسد به اینکه کسی مستغرق در لقاء الله باشد این از آن راحم بیش از رحمت لذت میبرد این ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ اینها هم سه گروهاند بعضیها از رحمت و رضوان لذت میبرند بعضیها از راحم و رحمت لذت میبرند بعضیها فقط از لقای راحم لذت میبرند و این لذت به قدری اکید و شدید است که نه تنها معادل قسم دوم است بلکه بیش از قسم دوم هم خواهد بود ﴿إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
فضیلت ایمان و جهاد نسبت به سقایت حاجیان و عمارت مسجد الحرام
مراد از ﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ بهشتیان
تفاوت درجات مؤمنان د ر برابر بشارت خداوند
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَیَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الفَائِزُونَ ٭ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾
تفاضل مشرکان نسبت به مؤمنان و داوری ظالمانه یهود
این مناظره و تفاضل بین سقایت و عمارت از یک سو و ایمان به خدا و قیامت و جهاد از سوی دیگر یا در فضای اسلامی یا در فضای غیر اسلامی اگر در فضای غیر اسلامی باشد که این به قبل از اسلام عباس و شیبه و امثال ذلک برمیگردد که آنها ادّعایشان این بود که سقایت حاجیها و عمارت مسجدالحرام به عهده ماست و عدهای هم به مدعی نبوت ایمان آوردند و کار ما افضل از کار آنها است و آنطوری که جناب زمخشری در کتاب کشاف نقل کردند احیاناً از یهودیها داوری خواستند چون آنها اهل کتاب بودند به آنها گفتند که سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام به عهده ماست و عدهای هم ایمان آوردند ما افضلیم یا آنها یهودیها هم حق را به مشرکین دادند گفتند شما افضلید چه اینکه در بخش دیگری هم از قرآن کریم یهودیها مشرکین را اهدای از مسلمین تلقی کردند که شما اهدا هستید هدایت شدهترید مثلاً این گونه از داوریهای ظالمانه از یهود بعید نبود
ارزیابی فضیلت ایمان به خدا و جهاد نسبت به سقایت حاج و عمارت مسجد الحرام
اگر از این سنخ باشد در حقیقت سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام از یک سو و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا از سوی دیگر اگر ارزیابی اینچنین باشد این باید بین عمل و عامل فرق گذاشت اگر بین این دو عمل ارزیابی بشود سقایت حاج و عمارت مسجدالحرام فی نفسه حسن است و فضیلت دارد ایمان به خدا و قیامت هم فی نفسه فضیلت دارد منتها یکی افضل از دیگری است چون این سقایت حاج حسنه است عمارت مسجدالحرام حسنه است اگر خود عمل ملحوظ بشود آنها اعمال خیرند ایمان هم جزء اعمال خیر است و این عمل خیر یعنی ایمان افضل از سقایت و عمارت است و اگر به لحاظ عامل باشد هیچ فضیلتی برای ساقی و عامر غیر موحّد نیست زیرا در آیه قبل فرمود که تعمیر مسجدالحرام فقط در اختیار مؤمنین است که کار غیر مؤمن مقبول نیست خب اگر این ارزیابی به لحاظ اعمال باشد این ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ معنای ظاهری خود را حفظ میکند یعنی سقایت و عمارت اجر دارد فی نفسه منتها اجر دنیایی دارد و ایمان اجر دارد منتها اجر دنیایی و اخروی پس یکی افضل است و دیگری فاضل و اگر به لحاظ عامل باشد این کلمه ﴿أَعْظَمُ﴾ حتماً باید توجیه بشود که این افعل تعیینی است نه افعل تفضیلی یا این گونه تعبیرها که ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ این به زعم مخاطب باشد نه به لحاظ امر فی نفسه نظیر اینکه ﴿ءَاللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ یا ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ آنها چون شجره زقوم را که در حقیقت باطن اعمال خود آنها بود اعمال خودشان را دوست داشتند باطن اعمال اینها هم شجره زقوم بود وگرنه تعبیر به اینکه ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ این خیر که نمیتواند خیر ما افعل تفضیل باشد مگر اینکه به زعم آنها یعنی شما این کاری که باطنش شجره زقوم است خیر میدانید آیا شجره زقوم خیر است یا پاداشی که ما در قیامت برای بهشتیها برقرار کردیم؟ بنابراین اگر به لحاظ عمل سنجیده بشود این اعظم که افعل تفضیل است میتواند برابر ظاهر باقی باشد و معنا داشته باشد و اگر به لحاظ عامل باشد یا این افعل هم افعل تعیینی است نظیر ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ﴾ «والله احق ان یتبع» و مانند افعل تعیینی است نه تفضیلی و اگر تفضیلی باشد به حسب زعم مخاطبین است این دو توجیه و اما اگر به لحاظ حوزه اسلامی باشد یعنی آنها که مسلمان و موحّداند دو قسماند بعضیها به سقایت و عمارت اکتفا میکنند بعضیها به هجرت و جهاد موفق میشوند آیا مؤمنی که ساقی و عامر مسجدالحرام است افضل است؟ یا مؤمنی که مهاجر و مجاهد است؟ چون در حوزه اسلامی مطرح است بنابراین اعظم معنای خاص خود را خواهد داشت این افعل، افعل تفضیلی است یعنی مؤمن مهاجر مجاهد افضل است از مؤمنی که مهاجر و مجاهد نیست ولی ساقی و عامر مسجدالحرام است.
تفاوت ارزیابی درون اسلامی با برون اسلامی
مطلب دیگر آن است که این ارزیابی درون اسلامی و برون اسلامی در آن فضا کاملاً مطرح بود ارزیابی درون اسلامی در سورهٴ «انفال» بحثش گذشت یعنی آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ﴾ این یک تفضیل و ارزیابی درون اسلامی است در حوزه اسلامی در حوزه ایمانی مؤمنین دو دستهاند بعضی از مؤمنین مهاجر و مجاهد و ناصرند بعضی از مؤمنین اهل هجرت و نصرت نبودند نه در مدینه بودند که جزء انصار باشند نه از مکه و مدینه آمدند که جزء مهاجرین باشند و در همان مکه ماندند رنج هجرت را تحمل نکردند و جایی هم برای نصرت نبود برای اینکه کسی به مکه نیامد تا اینها بشوند انصار خوب پس در حوزه اسلامی یک ارزیابی است بین مؤمنین که آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» عهدهدار او است و در حوزه غیر اسلامی مسئله ارزیابی مطرح است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» طرح شده فرمود برابر این شأن نزول عباس و شیبه افتخار میکردند به اینکه سقایت و عمارت مسجدالحرام به عهده ما است مؤمنین مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) اینها را به اسلام دعوت میکردند اینها میگفتند نه شما ایمان آوردید ما هم سقایت و عمارت داریم آیه نازل شد که سقایت و عمارت کار ایمان را نمیکند و این ارزیابی بیرون حوزه اسلامی است و به دلیل اینکه یک طرف را ایمان قرار داده یک طرف را سقایت و عمارت اگر مربوط به درون حوزه اسلامی بود نظیر آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» تعبیر میشد در آنجا ایمان مشترک بین طرفین است یک عده مؤمناند و مهاجرند و مجاهد و انصار یک عده مؤمناند و این اوصاف را ندارند این طرف میشود ارزیابی درون حوزه اسلامی است طرفین مؤمناند منتها تفاوت در هجرت و عدم هجرت و جهاد و عدم جهاد و نصرت و عدم نصرت است لذا در آن آیهٴ 72 سورهٴ «انفال» فرمود که اما ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ﴾ لکن در محل بحث فرمود که ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ یعنی سقایت و عمارت از یک سو ایمان به خدا و قیامت از سوی دیگر این معلوم میشود ارزیابی مربوط به بیرون حوزه اسلامی است نه مربوط برای درون
ایمان شرط فضیلت بودن عمارت مسجد الحرام
و به حسب ظاهر از نظر نظم منطقی بین آیهٴ هجده و آیهٴ نوزده اینچنین تنظیم میشود که اولاً عمارت مسجدالحرام اگر از مؤمن صادر بشود فضیلت است وگرنه فضیلت نیست ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ﴾ پس اگر چون حصر فرمود پس اگر این تعمیر مساجد مخصوصاً مسجدالحرام از غیر مؤمن باشد معیار فضیلت نیست این یک مقام ثانی بحث این است که بر فرض که عمارت مسجدالحرام فضیلت باشد به اندازه ایمان نخواهد بود﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ این میشود نظم منطقی بحث
پرسش ...
پاسخ: آخر پس ﴿آمَنَ بِاللّهِ﴾ را که در طرف دیگر قرار داد برای چه خصوصیت بود؟ خب آنها هم که ایمان دارند که وگرنه تعبیرش نظیر تعبیر 72 سورهٴ «انفال» میشد میفرمود که آنهایی که مؤمناند و مهاجر اینچنین اما آنها که مؤمناند و این کارها را نکردند فقط سقایت و عمارت دارند آن چنان.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب غرض آن است که در این طرف ایمان است در آن طرف آیا ایمان است یا نه؟ اگر در آن طرف ایمان باشد که دیگر این طرف را به عنوان مؤمن ذکر نمیکنند که ایمان که مشترک است در ارزیابی باید آن تفاوتها را ذکر کرد خب.
تعریف علم لدّنی وعلم عنداللهی
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَیَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ فرمود عدهای عنداللهیاند در نوبتهای قبل این تعبیر آمده است که بعضیها عنداللهیاند ما یک علم عنداللهی علم لدنّی داریم و یک عالم لدنّی آن علمهایی که بلاواسطه از ذات اقدس الهی القا بشود این میشود علم لدنّی وگرنه علم لدنّی علمی نیست در قبال فقه و اصول و حکمت و کلام یک علم مخصوص باشد به نام علم لدنّی بلکه این معارف الهی اگر از لدن یعنی از ذات اقدس الهی فراهم بشود فرا گرفته بشود میشود علم لدن اگر از استاد و کتاب و مطالعه و فرستادههای الهی دیگر نصیب انسان بشود دیگر میشود دیگر میشود علم عادی مثل اینکه انسان یک وقتی از سرچشمه آب میگیرد یک وقتی از جدول و جوی و نهر و بحر آب میگیرد اگر از اینها گرفت دیگر لدن نیست نزد نیست از چشمه است از استاد است از کتاب است از حوزه و دانشگاه است اما اگر از ذات اقدس الهی فرا گرفت میشود لدن این برای علم لدنّی است عالم هم همین طور اگر عالم با چنین علمی متحد شد معتقد شد و عمل کرد خود این شخص میشود عنداللهی اگر این معیار ارزیابی به لحاظ عندالله است و خود این شخص هم عنداللهی شد مأجور با اجر متحد شد هم آن ﴿لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ این شخص را عنداللهی میکند هم ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ این شخص را عنداللهی میکند چنین شخصی علمش نه تنها علم لدنّی است بلکه خودش هم لدنّی است و میشود عندالله
تفاوت مقام عنداللهی در قوس صعود و نزول
آنچه که در نوبتهای قبل اشاره شد این است که ذات اقدس الهی گاهی قوس صعود انسان را مطرح میکند میگوید اینها بالا میآیند عنداللهی میشوند گاهی چون خود ذات اقدس الهی «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» آن قرب خاص خودش را ذکر میکند میفرماید: «أنا عند المنکسرة قلوبهم» خب اینجا هم این شخص عندالله است اما دیگر با اقتدار همراه نیست با انکسار همراه است بعضیها عنداللهیاند ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آنجا دیگر مقتدر خواهند بود نه منکسر یک وقت انسان دل شکسته است که خدا نزد او است اینجا هم عندالله است چون خدا عند او است اما نتیجهاش انکسار است و خضوع است و تواضع است و فروتنی است و احساس ذلت است همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیها) که در صحیفه دارد «انا بعد اقل الاقلین و أذل الاذلین و مثل الذرةٍ أو دونها» که عرض کرد خدایا از من نازلتر احدی نیست خب برای اینکه انسان خیلی پایین آمد تنها او را میبیند نه از خود چیزی میبیند نه برای خود نه برای دیگری بنابراین گاهی خود نزد انسان حضور پیدا میکند چون او «الدانی فی علوه» گاهی انسان میشود عنداللهی که ﴿إِنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اگر ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بود خب قدرت پیدا میکند خوب کار سلیمان انجام میدهد و مانند آن کار نوح(سلام الله علیه) را انجام میدهد که به نام خدا آن طوفان و دریا را با کشتی نرم میکند بالأخره ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَمُرْسَاهَا﴾ آن هم وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) که ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ و اگر قلب منکسر داشت و الله در کنار قلب منکسر او حضور پیدا کرد این احساس تواضع میکند فروتنی میکند احساس خاکساری میکند و آن مناجاتهایی که نشانه تواضع است خاکساری است فروتنی است از او سر میزند وقتی ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد دیگر حالا میخروشد «سَلونی قبل أن تَفقدونی» میگوید «انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب» میگوید «انا وضعت تیجان ..» این دیگر تعبیرات انا کذا انا کذا انا کذا «أنا عین الله و أنا یدالله و أنا جنب الله» را میگویند حالا تا در چنین حالی باشد هر دو حال گوینده بالأخره فرمود: «کنت ... و لسانه الذی ینطق به» از جای دیگر سخن میگوید منتها یک وقتی «سَلونی قبل أن تَفقدونی» است سخن «انا عین الله» است یک وقتی سخن از «انا بعد اقل الاقلین و أذل الاذلین و مثل الذرةٍ أو دونها» است هر دو امام معصوماند هر دو خلیفةاللهاند و هر دو انسان کاملاند اینطور نیست که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) صاحب مقام «سَلونی قَبلَ أن تَفقدونی» نباشد او هم صاحب «سَلونی قَبلَ أن تَفقدونی» است منتها حالا فضا فضایی نبود که حضرت بفرماید از من هر چه خواستید بپرسید خب این عند اللهی شدن ناظر بر او است.
خصوصیت مؤمنان مهاجر و مجاهد
بعد فرمود: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ﴾ این انسان همه خصوصیات خودش را رها کرده اولاً آن منیّت و هوا و هوس را رها کرده موحّد شده و علاقهای به وطن که داشت او را هم رها کرده علاقه به مال که داشت او را هم گذاشته کنار علاقهای که به تن داشته او را هم گذاشته کنار چیزی نمانده برای چنین شخصی بالأخره به دیار خودش و به وطن خودش یک انس و الفتی دارد و به مال خودش یک انس و الفت دارد به بدن خودش یک انس و الفتی دارد همه را گذاشته کنار خب وقتی همه را گذاشته کنار دیگر میتواند عنداللهی باشد دیگر حالا ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی نسبت به اینها چه کرده است چه میکند میفرماید که نسبت به اینها ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ﴾ در نوبتهای قبل هم اشاره شد که اگر کسی کافر بود خدماتی ارائه کرد این کافر واقعاً در یک منطقهای بود و دسترسی به معارف الهی نداشت مستضعف فکری بود ممکن است در قیامت اصلاً به جهنم نرود چون مستضعف فکری که حجت خدا بر او تمام نشده باشد معذّب نیست الیوم هم همینطور است الآن میبینید بسیاری از کشورهای کفر است که معارف اسلامی به گوش این مردم نرسیده چون این تریبونها فقط به دست استکبار است اینها نمیگذارند اینها ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ اند صد با صاد یعنی صرف «هم ینصرفون بأنفسهم» «هم یصرفون غیر أنفسهم» این استکبار جهانی واقعاً «صد عن سبیل الله» میکنند خیلی از حرفها است که اصلاً به گوش آنها نرسیده خب اگر یک کافری خدمات مردمی دارد و از نظر دستیابی به معارف الهی جزء مستضعفین فکری است این حرفها به آنها نرسید این شاید در قیامت اصلاً معذّب نباشد ولی اگر کافری مستضعف فکری نبود دسترسی داشت مقصر بود تقصیر عمدی کرد مع ذلک کفر ورزید و خدماتی هم ارائه کرده است این خدمات یقیناً بیاثر نیست آثار دنیایی برکات دنیایی مربوط به خودش مربوط به قبیله و نسلش خدا به آنها عطا میکند یک و در آخرت هم ممکن است سبب تخفیف عذاب بشود این دو، اما سبب ورود به بهشت نخواهد شد بهشت جای هر کسی نیست بالأخره یک انسان تیره به فضای نور راه ندارد در اینکه فرمود این گروه ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ و متعلق را هم حذف کرد نشانهاش آن است که اینها بالقول المطلق صاحب مقام عظیماند و اعظماند اینها از مؤمنین عادی اعظماند چه رسد به آن ساقی و عامر مسجدالحرام که مؤمن نیست اگر این گروه که همه کمالات ایمانی را دارا هستند اینها به قول مطلق اعظم بودند از سایر مؤمنین افضل و اعظم بودند از غیر مؤمن به طریق اولی افضل و اعظم هستند
تبیین عظمت پاداش مؤمنان مهاجر و مجاهد
حالا تفصیل این عظمت اجر را ذات اقدس الهی به این صورت بیان فرمود میفرماید: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ ٭ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ تبشیر خوب انبیا مبشرند بشیر و مبشر داریم به عنوان فرشتگان نظیر نکیر و منکر این دو فرشتهای که در قبر ظاهر میشوند آن قبر «روضة من ریاض الجنة» باشد به بالین مؤمن بیاید اینها بشیر و مبشرند یکی بشارت میدهد یکی اجرا میکند مثل نکیر و منکر یکی بیم میدهد یکی هم اجرا میکند خب مبشر بالأخره یک وقت است از ولی اولیا الهی است یک وقت از فرشتگان است یک وقت رسول یک وقت نبی است یک وقتی خود ذات اقدس الهی است مستحضرید که بشارت را اگر خدای سبحان بدهد به اندازهای که شایسته خدایی است بشارت میدهد یک وقت است فرشته بشارت میدهد یا انسان متعارف بشارت میدهد یا ولی از اولیای الهی بشارت میدهد یک وقتی ذات اقدس الهی بشارت میدهد اگر بنا شد خود خدا بشارت بدهد معلوم میشود که آن مورد بشارت خیلی بالا است گاهی خداوند دستورمیدهد بشرهم بکذا ﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾ خب این مبشر دیگری است یک وقت است خود خدای سبحان بشارت میدهد اگر او مژده میدهد معلوم میشود که مژدگانی خیلی زیاد است این یک مطلب.
دو گونه اضافه تشریفی نام رب و نام عبد
مطلب دیگر آن است که این تعبیرها همه مهربانانه و لطیفانه است اسم آنها را مقدم ذکر میکند بعد خودش را به آنها اضافه میکند گاهی تعبیر قرآن این است که اسم ذات اقدس الهی را اول ذکر میکند بعد مؤمنین را به خدا اضافه میکند میگوید که عباده، عبدی، عبادی و مانند آن ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ اینها مواردی است که ذات اقدس الهی نامش برده میشود بعد دیگران مطرح میشوند و اضافه میشوند به خدا که این اضافهها البته اضافه تشرفی است لکن یک وقت است که بنده را مضاف قرار میدهد ذات اقدس الهی را مضاف الیه ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ یک وقت به عکس میکند بنده را مضاف الیه قرار میدهد و خدا را مضاف نظیر همین آیه محل بحث میگوید ﴿رَبِّهِمْ﴾ این برای آن است که یک وقتی خدا عند عبده است یک وقت است بنده عندالله است چون او بالأخره هم «الدانی فی علوه و العالی فی دنوه» اگر او به جبروت و قدرت و اقتدار ظهور کرد این عالی است آن وقت نام خودش را اصل قرار میدهد بندگانش را به خودش اضافه میکند و خودش میشود مضاف الیه بندگانش میشوند مضاف البته اضافه هم تشرفی است نظیر ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی﴾ آنجایی که «الدانی فی علوه» در عین علو دانی است بنده خود را مضاف الیه قرار میدهد اسم او را اول میبرد بعد خودش را به او اضافه میکند میگوید ﴿رَبهُم﴾ از اینکه نام آنها ضمیر آنها را اول ذکر میکند آنها را مبدأ قرار میدهد بعد خودش را به آنها اضافه میکند معلوم میشود که این از سنخ «أنا عند المنکسرة قلوبهم» است که الله عند عبده است نه عبد عندالله و چون قبلاً فرمود که ﴿لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ﴾ بعد ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ در پایان آیه 22 هم فرمود: ﴿أَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾ معلوم میشود این انسان محفوف به دو عندیّت است هم خدا نزد او است هم او نزد خدا است براساس تواضعی که دارد قلب منکسری که دارد خدا نزد او است و چون ذات اقدس الهی این را بالا برده از اقتدار برخوردار کرده او عندالله است هم خدا نزد او است هم او نزد خدا است این جامع بینالقوسین است خب ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ﴾.
تجلیل فخر رازی از جناب بوعلی
مطلب دیگر آن است که این رحمت و رضوان به تعبیر برخی از اهل تفسیر مثل فخر رازی گرچه ایشان اعتراف میکند که اینجا حرف بعضالمحققین است چون امام رازی اشارات و تنبیهات مرحوم بوعلی را که شرح کرده از اول تا آخر این چون یک مناهجی دارد که مربوط به منطق اشارات است ده نمط دارد که مربوط به بحثهای فلسفی اشارات است غالب این بحثها را با نقد شرح کرده که مرحوم خواجه میفرماید این به جبر شبیهتر است تا به شرح بعد مرحوم خواجه آمد و فرمایش مرحوم بوعلی را به طرزی حل کرده که شبهات جناب فخررازی برطرف بشود و این اشارات و تنبیهات از کتاب عمیق حوزوی است برای اینکه متنش برای مرحوم بوعلی است و بعد هم جناب فخر رازی هم شرح کرده شرح جارحانه بعد مرحوم خواجه آمده فرمایش بوعلی را خوب شرح کرده تا اشکالات فخررازی کلاً برطرف بشود بعد هم صاحب محاکمات آمده بین ماتن و شارحین داوری کرده این چهار نظر عمیق فلسفی است که اگر کسی اشارات را خوب بخواند در حکمت مشاء بالأخره اطلاع عمیقی پیدا میکند جناب فخر رازی که همه این مباحث را جرح کرده به تعبیر خواجه و نه شرح وقتی به نمط نهم میرسد که اسرار عرفان است و بیان مقامات عارفین آنجا اعتراف میکند میگوید که علم عرفان را مقامات عرفا را تاکنون کسی به این زیبایی و عظمت شرح نکرده است هیچ کس و آن قدر امام رازی خضوع دارد که یادم نیست در مسئله نمط نهم و اینها هیچ اشکالی کرده باشد خیلی خضوع دارد آن گاه در ذیل همین آیه میگوید این حرف بعضالمحققین در میآید که منظورشان مرحوم بوعلی است آن وقت مقداری از عبارات نمط نهم اشارات را ذکر میکند بدون اینکه اسم ببرد میگوید این همان حرف بعض المحققین در میآید آن وقت عبارات اشارات را ذکر میکند خود فخر رازی میگوید که اول ما این آیه را بر منهج متکلمین معنا کنیم بعد بر منهج عرفا منهج متکلمین همین بحثهای عادی در آمده و منهج عرفا را و مشرب عرفا را که نقل میکند از اشارات و تنبیهات بوعلی کمک میگیرد میگوید این همان است که بعضالمحققین گفتند خب
تطبیق ﴿بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ به مقام ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾
این رحمت و رضوان دیگر از این به بعد را خود فخررازی اضافه کرده این رحمت و رضوان میتواند همان ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ بخشی پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» باشد که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ٭ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» بلا را همانطور پسندید که سرّاء را میپذیرد بلا را همان طور استقبال و کرد و خوشآمد گفت که نعمت را استقبال میکرد و خوش آمد میگفت راضی بود نه صابر راضی بود به قضای الهی و رضای او به نصابی رسید که ذات اقدس الهی از او راضی شد و شده مرضی اگر این سه شرط را دارا بود آن گاه بقیه راه را به او اجازه میدهند که برود معلوم میشود هنوز در راه بوده است ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی﴾ معلوم میشود که به مقصد نرسیده اگر به مقصد رسیده بود که دیگر راهی برای رجوع نبود ﴿ارْجِعِی﴾ در حالی که این دو صفت را هم داری ﴿رَاضِیَةٍ﴾ به قضاءالله ﴿مَرْضِیَّةً﴾ یعنی خدا از تو راضی است در حالی که مطمئنه هستی راضیه هستی مرضیه هستی ﴿ارْجِعِی﴾ بقیه راه را بیا این بقیه راه را دیگر با جذبه میرود یعنی فرمود بیا برگرد میبرند در حقیقت تا به جایی که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ ایشان میگویند به اینکه این رحمت آن مقام ﴿رَاضِیَةً﴾ است این رضوان همان مقام ﴿مَرْضِیَّةً﴾ است این میتواند البته آن باشد بشارت میدهد ذات اقدس الهی که تو به این مقامها رسیدی هم به مقام رضای به قضای الهی راه یافتی هم به جایی رسیدی که خدا از تو راضی است
تبشیر خدای سبحان در قوس نزول
آن گاه از این تعبیر معلوم میشود که این تبشیر برابر قوس نزول است نه قوس صعود یعنی از بالا به پایین آمده نه از پایین به بالا اول آن رحمت و رضوان را بشارت داد بعد به ﴿وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ﴾ که مرحله نازله همین ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ است که این لذت حسی است پس بنابراین این بشارت از بالا به پایین میآید در تحلیل معنای بشارت هم مستحضرید که یک چیزی که مسبوق به سابقه نباشد بشارت است ولو در حد انتظار یک وقت آدم انتظار هم ندارد نعمت غیر مترقبه است این میشود بشارت یک وقت است که نه نعمت مترقب است انتظارش را دارد ولی از وقتش بیخبر است باز هم بشارت است اگر مسافری از راه میرسد و انسان نگران است که سالم میرسد یا نه آن گزارشگر بگوید به اینکه این رسید این در حقیقت دو نعمت است یکی سلامتی مسافر را خبر میدهد یکی از قدوم او هر دو مترقب بودند و منتظر بودند و هیچ کدام معلوم نبودند و این شخص بشارت میدهد یک وقت است نه اصلاً یک چیزی نعمت غیر مترقبه است هیچ پیش بینی نمیشد آن هم میشود بشارت از اینکه ذات اقدس الهی بشارت میدهد یعنی آنچه را که شما ترقب داشتید اعمالتان مقبول باشد قبول شده چون اگر کسی عمل بکند و قبول نشود چون نمیداند که آیا اعمال مقبول است یا نه آن قدر دسایس نفسانی پیچیده است که تشخیص عمل مقبول از غیر مقبول کار آسانی نیست بشارت میدهد که اعمالتان مقبول است این بشارت اول ولی اینجا سخن از تبشیر قبول عمل نیست سخن از چیزی است که از او به عنوان بشارت یاد شده خب اگر کسی در امتحان شرکت کرد و قبول شد معنای قبولی در کنکور این است که ورود در دانشگاه را دارد اگر کسی بگوید تو قبول شدی میشود بشارت اما بگویند که تو دیگر به دانشگاه راه پیدا میکنی دیگر بشارت نیست یک چیزی است که خودش میداند، میداند وقتی قبول شد به دانشگاه راهش میدهند اگر تعبیر به بشارت شد معلوم میشود این یک چیز دیگر است حالا اگر دستوری از طرف مسئولین رسیده است به کسی که مثلاً از اول تا سوم نمره آوردند به آنها یک مقدار جایزه بدهید این مقدار میتوانند در المپیاد شرکت کنند این یک چیزی است که شخص نشنیده بود و توقع نداشت این میشود بشارت وگرنه گزارشی از یک چیزی که انسان سابقهاش را دارد دیگر بشارت نیست تعبیر به بشارت نشانه آن است که اعمالشان مقبول است هم یک چیزهایی که فوق شنیدههای اینهاست به اینها عطا میکنند آن وقت این رحمت از آن سنخ میشود این رضوان از آن سنخ میشود آن جنات دیگر بشارت نیست ولی مجموعه اینها چون زیرمجموعه اینها قرار گرفته میشود بشارت،
مراد از﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ بهشتیان
﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ در نوبت دیروز اشاره شد به اینکه نعیم بالاتر از نعمت است چون مبالغه او است مقیم ناظر به کمیت است و نعیم راجع به کیفیت اگر میفرمود نعمةٌ این هیچ کدام از این دو خصیصه را نداشت نه آن کیفیت را میفهماند نه آن دوام را که ناظر به کمیت است و امتداد اما وقتی فرمود: ﴿نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ این ﴿نَعِیمٍ﴾ چون بالاتر از نعمت است کیفیت را میفهماند آن ﴿مُقِیمٌ﴾ دوام و کمیت را میفهماند درباره خلود دو نظر است اگر خود خلود به معنای جاودانگی باشد آن کلمه ﴿أَبَداً﴾ میشود تأکید و اگر خلود به معنای مکث طویل باشد اعم از ابد یا غیر ابد این کلمه ﴿أَبَداً﴾ میشود غیر احترازی پس این امر تأسیس است نه مسئله تأکید
تفاوت درجات مؤمنان در برابر بشارت خداوند
مطلب دیگر آن است که چون تبشیر را در این کریمه ذات اقدس الهی به خودش اسناد داد بشارت یابندگان سه گروهاند عدهای فقط به آن بشارت بسنده میکنند عدهای از مجموع مبشر و مورد بشارت لذت میبرند عدهای فقط از مبشر لذت میبرند حالا اینها هم که به حضور ائمه(علیهم السلام) مشرف میشدند در فرصتهای مناسب خدمت ائمه مشرف میشدند گاهی یک ظرف میوهای مثلاً خرمایی آنجا بود و ائمه(علیهم السلام) تعارف میکردند آنهایی که میرفتند در حضور امام صادق(سلام الله علیه) مثلاً و از رطبی که در آنجا بود لذت میبردند اینها سه گروه بودند یک عدهای بالأخره نظیر ساربانهای عادی و افراد عادی اینها فقط منتظر این بودند که خرمای خوبی نصیبشان باشد میخوردند حالا دیگر خود امام با دست خودش خرما به دست اینها داد برای آنها بیتفاوت است گروه دوم کسانی بودند که لذتشان از این بود که هم خرما خوردند هم خرما را از دست امام زمانشان گرفتند عدهای هم که جزء اوحدی از اصحاب حضرت بودند تمام لذتشان این بود که از دست امام زمانشان یک چیزی را گرفتند خب اینهایی که از دست امام زمانشان گرفتند لذت میبرند لذتشان نه تنها معادل لذت گروه دوم است بلکه بیش از آنها است گروه اول که لذتشان محدود به همان لذت میوه است و از خرما لذت میبرند گروه دوم هم لذت دیدار دارند هم لذت رطب و اینها هم که فقط لذت دیدار دارند این لذت دیدار به قدری لذیذ و گوارا است که نه تنها معادل هر دو است بلکه بیش از لذتی است که از هر دو حال لذت میبرد چون استقرار در زیارت امام زمان همه این لذایذ را جبران میکند حالا چه رسد به اینکه کسی مستغرق در لقاء الله باشد این از آن راحم بیش از رحمت لذت میبرد این ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ اینها هم سه گروهاند بعضیها از رحمت و رضوان لذت میبرند بعضیها از راحم و رحمت لذت میبرند بعضیها فقط از لقای راحم لذت میبرند و این لذت به قدری اکید و شدید است که نه تنها معادل قسم دوم است بلکه بیش از قسم دوم هم خواهد بود ﴿إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است