- 310
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 تا 21 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 تا 21 سوره انفال":
مسئله توحید افعالی یک چیز دیگری است که بسیاری از آیات قرآن کریم ناظر به آن است
ما دستمان به حقائق نمیرسد ولی از عبارات باید بالاتر بیاییم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾
مرحوم فیض در صافی بعد از اینکه روایتی در ذیل آیه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ و همچنین یک توجیه متوسطی دارند میفرماید و فی الآیه وجه غامض یک وجه دیگری است که درک آن دشوار است که ظاهراً ناظر به مسئله توحید افعالی است این مطلب اول.
مطلب دوم اینکه جناب عبدو و همچنین شاگردشان در تفسیر المنار میگویند این آیه ناظر به هیچ کدام از مذاهب کلامی نیست یک معنای روشنی دارد و آن این است که گرچه ظاهراً شما دست به شمشیر بردید و کشتید اما آن برکات و آثار معنوی مال خداست برای اینکه یک مشت خاک را انسان وقتی میپاشد در یک محدوده معینی آن خاک پراکنده میشود اما اینکه به چشم همه کفار برود و در چشم همه اثر بگذارد این کار کار خداست یا شمشیر زدن شما که گروه اندکی بودید در برابر کفاری که هم عُده اینها هم عده اینها بیشتر بود به حسب ظاهر پیروزی نصیب شما نمیشد لکن آن ظفرمندی شما و شکست و هزیمت آنها به برکت الهی است و این ناظر به هیچ کدام از مبانی و مصطلحات و آراء کلامی نیست نه نظار به مسلک اشاعره است نه ناظر به مسلک اتحادی اتحادی همان وحدت وجودی هاست که اتحاد بین رب و عبد قائلاند _معاذ الله_ و حرف المنار در برخی از مفسران بعدی هم اثر کرده آنها همی میگویند به اینکه این ناظر به هیچ کدام از این مبانی کلامی نیست و فقط الامر بین الامرین را تثبیت میکند و مانند آن ولی آن اتحاد و وحدت وجودی و حدودی که از ابدأ محالهاست یقیناً ناظر به آن نیست چه اینکه جمع را هم ابطال میکند لکن مسئله توحید افعالی یک چیز دیگری است که بسیاری از آیات قرآن کریم ناظر به آن است درک آن معنایی که به عنوان اتحاد هست و همچنین توحید افعالی یک مطلبی نیست که در اختیار المنار و امثال المنار قرار بگیرد تصورش از دشوارترین مسائل نظری است نه تنها نظیر مسائل عادی نیست تا چه رسد به مسائل ضروری در حد مسائل نظری متعارف هم نیست که انسان بعد از یک مدتی بتواند درک کند لذا درکاش جزء غامضترین مسائل نظری است تصورش نظری است تصدیقاش نظیر هیچ کدام از اینها جزء مسائل ضروری نیست که مثلاً انسان درک بکند اما آن اتحاد بین عبد و رب که جزء ضروریترین محالهاست آن را قبل از اینکه در کتابهای فقهی فقهای ما (رضوان الله علیه) تفحص کنند حکما تفحص کردند اول کسی که احساس خطر کرده است حکیمان بودند مخصوصاً در چهار قرن قبل مرحوم حکیم صدرالمتألهین در غالب کتابها چه در اسفار چه در شرح اصول کافی چه در مفاتیح الغیب و مخصوصا و رسالهای که جداگانه نوشتند کثر اصنام الجاهلیة این وحدت وجودی که قلندرها و جهله میگویند اینها فهمیدند و به خطرش پی بردند هشدار دادند تکفیر کردند زندقه شمردند بعدها به کتابهای فقها رسیده است آن که اول احساس خطر میکند حکیم است که اصول دین را و عقائد دین را او بررسی میکند این است در این عهد اخیر یعنی در این پنجاه سال اخیر در هر بحث خطری پیش میآمد اول امام (رضوان الله علیه) احساس خطر میکرد بعد مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) خطر میکرد بعد شاگردش شهید مطهری احساس خطر میکرد بعد هم دیگران که شاگردان همین مکتباند هر وقت یک خطری پیش بیاید اینها احساس خطر میکنند وگرنه کسی که درباره اصول دین درباره معارف دین کمتر کار کرده است احساسی ندارد وقتی به عمل رسید او میفهمد چه بد است چه خوب است چه حلال است چه حرام است اما در مسائل اندیشه اساسی یک امام میخواهد که کشف الاسرار بنویسد یک هفته یا بیشتر درسشان را تعطیل بکنند این را بنویسند یک مرحوم علامه طباطبایی میخواهد که بسیاری از کارها را تعطیل میکنند اصول فلسفه را مینویسند یا شاگردش شهید مطهری (رضوان الله علیه) و همچنین بعدی غرض آن است که این مسئله بطلان جهله صوفیه اول حکما متوجه شدند و در چهار قرن حکیم صدرالمتألهین قد علم کرده درباره اینها مرتب کتاب نوشته گفته سینه سپر کرده بعدها به کتابهای فقهی وارد شده تورق کنید کتابهای فقهی را ببینید کدام فقیه در این مسائل احساس خطر کرده و پی برده بعدها مثلاً سه شصت پنجاه سال قبل این حرفها ظهور کرده است خب پس آنچه را که قلندر گفته جهله صوفی گفته اول کسی که سینه سپر کرده خود حکما بودند گفتند این کفر است زندقه است باطل است جهل است مخالف عقل است مخالف نقل است مخالف وحی است مخالف قرآن است مخالف عترت است و مانند آن بعدها یعنی بعد از گذشت چند قرن در کتابهای مثل عروه و امثال عروه ظهور پیدا کرده آن معنای دقیقی که عرفای شامخ میگویند آن یک حرفی نیست که المنار بتواند درک بکند یا شاگردش رشید رضا بتواند درک بکند بنابراین حرف همان است که مرحوم فیض زده که فیه وجه آخر غامض این بعد از اینکه آن حدیث نورانی قرب نوافل که این حدیث را هم ماها نقل کردیم هم برادران اهل سنت نقل کردند هم سند صحیح دارد هم سند حسن دارد هم سند موثق به چندین سند نقل شده است که غالب اینها را مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) در مرآت العقول نقل کرده به کدام طریق صحیح است به کدام طریق حسن است به کدام طریق موثق است اینها را نقل کرده خب برابر این قرب نوافل که حدیث قدسی است انسان کامل و متعادل و متکامل به جایی میرسد که خدا دست میشود خب باید منطقههای ممنوعه را که مقام ذات است جدا کرد صفات عین ذات را جدا کرد صفات فعل را که خارج از اوست فیش برداری کرد رقم زد قلم زد که این منطقه کجاست بعد در این منطقه که مقام سوم توحید است نه مقام اول که ذات است نه مقام دوم که صفات ذات است منطقه افعال را شناسایی کرد که کجاست و دی کدام منطقه است که خدا میفرماید من دست بندهام آن وقت در آن منطقه خداست که این کار را میکند ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ خب حالا شما کجا این المنار را تورق کنید ببینید کجا او میتواند به قرب نوافل راه پیدا کند؟ چه رسد به قرب فرائض راه پیدا کند اینها مال اهل بیت است و آنها این شاگردان را میپرورانند بالأخره این حدیث را آنها گفتند خب بنابراین ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ همان طوری که قرآن دارد که هم وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود هم وجود سیدالشهدا (سلام الله علیه) فرمود که قرآن عبارات دارد للعوام اشارات دارد للخواص لطائف دارد للاولیاء و حقائق دارد للانبیاء حالا ما دستمان به حقائق نمیرسد ولی از عبارات باید بالاتر بیاییم خیلی از تفسیرها در حد ترجمه است این در حد عبارت است بالأخره العبارات للعوام و الاشارات للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء حالا ما اگر دسترسی به حقائق نداریم باید بکوشیم به محدوده اشارات و لطائف که ما را راهنمایی کرده بهره بگیریم با کمک آن حدیث نورانی قرب نوافل میتوان فهمید که ﴿إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ﴾ برای اینکه ﴿یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ﴾ دست تو به منزله دست خداست کجا؟ در فصل ثالث توحید در مقام ثالث توحید آن فصل اول و دوم مقام اول و دوم که منطقه ممنوعه است آنها را که دست به آن نزنید آنها غرقگاه است کسی به آنجا راه ندارد اصلاً آنجا نروید در مقام سوم که فعل خداست ظهور خداست آیات خداست اینجا خدا فرمود در مقام سوم کار من دست انسان کامل است بنابراین فعل فعل الله است ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ گاهی هم میفرماید اصلاً شما کار را نکردید شما بر فرض چهار تا شمشیر زدید با چهار تا شمشیر که نمیشود این مهاجمین بدر را از پادرآورد که اینها چقدر اثر بکند آخر شما یک مقدار چوب داشتید یک مقدار شمشیر داشتید یک مقدار خرما مکیدید یک مقدار پیاده آمدید اینها غالباً کباب میخوردند اینها غالباً سوار بودند اینها غالباً شمشیر داشتند اینها مسلح بودند به حسب ظاهر کاری از شما ساخته نبود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ بله چهار نفر را هم کشتید کار کردید اما چه کسی آن توان را داد کی در دست شما ظهور کرد؟ پس بنابراین ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ مجاز هم نیست شما یک وقت است که چهار نفر را کشتید بله اما سیصد و اندی آدم پابرهنه فقیر فلاکت زده بی سلاح در برابر هزار مهاجم غارتگر مسلح چه کار میتواند بکند این اگر اذن الله را برداری چه کاری از او ساخته است؟ ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینکه اذن تشریعی نیست که اذن تشریعی همه جاست خدا همه را اذن داده که بروید ترقی کنید اما یک اذن تکوینی میخواهد که ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ وگرنه آن اذن تشریعی را که کدام خانه است که خدا به او اذن نداد نه تنها اذن نداد بلکه دعوت کرد امر کرد ترغیب کرد تشویق کرد که بروید ذاکر باشید بیتتان را رفیع کنید اما همه که این توفیق را ندارند که این باذن اللهی که در سورهٴ مبارکهٴ حج بود و قبلاً هم به آن اشاره شد ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ از این اذن الله اذن تشریعی درمیآید یعنی حالا از این به بعد مجازید بجنگید اما اینکه فرمود ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این اذن تکوینی است اینکه به عیسی مسیح فرمود ﴿تحی الموتی باذن الله﴾ اذن تکوینی است ﴿تُبْرِی اْلأَکْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْنی﴾ اذن تکوینی است خب آن اذن تکوینی خیلی از کارها را میکند بر اساس ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ کار میکند لذا اینکه در تفسیر المنار آمده که آیه ناظر به هیچ کدام از آراء کلامی نیست ناظر به اتحاد بین عبد و رب نیست او اتحاد را خیال کرده که در مقام ذات است یک که محال است اتحاد را خیال کرد در مقام صفات ذات است که محال است دو این همان اتحاد قلندری است که اول کسی که پی به خطرش برده حکما بودند ابطال کردند بعد دیگران بردند اما در مقام فعل حق خود فعل حق این جا ظهور داشته باشد که انسان بشود آیه الله آیه الله باشد یعنی نشانه آن است که خدا در اینجا در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفاتی که عین ذات است در مقام فعل ظهور کرده این یدی میخواهد که برابر قرب نوافل آن کار را انجام بدهد آن کسی که هیچ وقت دستاش به طرف غیر خدا دراز نشده چه رسد به گناه همه این روایات نورانی که در اسرار وضوه است خب به ما نشان میدهد که دست میتواند یک چنین دستی هم باشد از امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند که ما وضو میگیریم دست میشوییم یعنی چه؟ حضرت فرمود معنای وضو گرفتن این است یعنی از گناه دست شستم معنای غسل وجه در وضو این است که خدایا هر گناهی که با صورت من کردم یا هر گناهی که من با صورت خودم کردم دارم شستشو میکنم عرض کرد معنای مسح سر چیست؟ فرمود معنای اینکه وضو گیرنده سر را مسح میکند یعنی خدایا هر خیال باطلی که از سرم گذراندم دارم شستشو میکنم که با صورت پاک با دست پاک با پای پاک خدایا هرجا که نباید میرفتم رفتم دارم پایم را تطهیر میکنم این معنای وضوست خب ما وضو میگیریم این معنایی را که ائمه (علیهم السلام) فرمودند در نظر داریم یا در رساله عملی است وضو میگریم پس دست میتواند این چنین باشد پا میتواند این چنین باشد به ما یاد دادند که این راه را بروید یعنی خدایا من دیگر پاکشیدم از گناه به جای بد رفتم جایی که نباید امتحان کنم جایی که نباید شهادت بدهم.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا ظهور خدا و امر خداست که آنها اطاعت کردند ما اطاعت نکردیم ذات اقدس الهی همان اشکالی در جریان احد هست یک اصل کلی است که حق آیا در بعضی از جاها شکست خواهد شد در بعضی از جاها پیروز میشود یا حق همیشه غالب است؟ اگر ما بگوییم حق در بعضی از جاها شکست میخورد در بعضی از جاها پیروز میشود فرقی بین حق و باطل نیست خب باطل هم بعضی جاها پیروز میشود بعضی از جاها شکست میخورد یا نه ما یک اصل کلی داریم که تخصیص پذیر نیست که حق همیشه پیروز است و شکست نمیخورد؟ خب اگر این اصل ثانی حق است کما هو الحق پس چرا در جنگ احد و مانند آن مسلمانها شکست خوردند اینکه شما تجزیه و تحلیل میکنید میبینید در آنجا مسلمانها تا آنجای که بر محور حق میگشتند پیروز بودند آنجایی که بر مدار باطل دور زدند شکست خوردند بیان ذلک این است که حضرت فرمود کارها را تقسیم بکنید یک عده در تنگه بایستید سنگر را حفظ بکنند یک عده هم بجنگند یک عده میمنه یک عده میسره یک عده علم یک عده پرچم یک عده فرمانده لشگر من هم فرمانده کل قوا اینجا پیروز شدند شکست نبود مگر مال دشمن پیروزی نبود مگر مال اسلام و مسلمین حالا داشتند غنائم جنگ را میبردند آن چند نفری که آن تنگه و سنگر را باید نگه میداشتند الآن هم که شما مدینه مشرف میشوید آن تنگه کاملاً مشخص است این کوهها یک دهنهای دارد که مجرای شیار را تشکیل میدهد که کاملاً از آن طرف آمدن ممکن است حضرت آنجا یک چند نفر را نگه داشت فرمود شما اگر دیدید ما پیروز شدیم و غنائمی به دست مسلمین میرسد و کفار تا نزدیکهای دروازههای مکه رسیدند شما وظیفهتان این است که این تنگه را حفظ کنید اگر آنها یک قدری دارند فرار میکنند مغرور نشوید این تنگه را ترک نکنید تا اینجا که حرف الله را رسول الله را کتاب و سنت را کمک کردند اینجا حق بود از آن به بعد که به فکر تقسیم غنائم افتادند و شکاف پیدا شد و اختلاف پیدا شد و یک عده گفتند اصلاً شما چرا غنیمت میگیرید سهم ما کو حضرت فرمود سهم همه محفوظ است اختلاف بین اینها شد و آنها حرف پیغمبر را گذاشتند کنار از این به بعد دیگر اسلام نبود که از این به بعد بطلان بود آنها رفتند تجهیز شدند متحد شدند اتحاد حق است اختلاف باطل آن اتحاد بر این اختلاف پیروز شد کجا اسلام شکست خورد؟ یعنی حرف پیغمبر را _معاذ الله_ زیر پا گذاشتن اسلام است؟ درگیری داخلی اسلام است یا هیچ کدام اسلام نیست؟ وقتی هیچ کدام اسلام نبود هیچ کدام حق نیست وقتی هیچ کدام حق نبود میشود باطل آنها متحد شدند و هماهنگ شدند و هماهنگی حق است وحدت حق است هرجا باشد حق است آن حق بر این باطل پیروز شد.
پرسش: ...
پاسخ: وحدت باطل نیست آن مبطل گو یک امر حقی را به دست گرفته است آن مبطل گو که میگوید نومن بحق و نومن بباطل تاره این تاره آن آن هم اکنون حق به دستاش است این مسلمان هم میگوید تاره نومن تاره نکفر هم اکنون کفر به دستاش است منتها کفر عملی.
پرسش: ...
پاسخ: در کربلا که پیروز شدند حضرت وجود مبارک امام سجاد در طلیعه دروازه شام در جواب آن شخص که میگفت کی پیروز شد فرمود ما پیروز شدیم و برگشتیم ما احدی الحسنیین نصیب ما شد شما «اذا اردت ان تعرف من غلبت فاذا دخلت وقت الصلاة فاذن و اقم» فرمود اگر بخواهید بفهمید در جریان کربلا چه کسی پیروز شد اولاً نماز میخوانید نماز را ما زنده کردیم اذان و اقامه را ما زنده کردیم موقع نماز اذان و اقامه بگو ببین اسم چه کسی را میبری ما رفتیم این اسم را زنده کردیم در جریان کربلا سخن این نبود که وجود مبارک ابی عبدالله یک مقداری آب بگیرد یک مقدار زمین بگیرد خودش را نجات بدهد در جریان کربلا سخن این بود که این نام رفته در کام فراموشی را این نام را در بیاورد نام پیغمبر را زنده بکند و کرد لذا زینب کبرا فرمود خدا را شکر میکنیم به ما خیلی خوش گذشت آن روز دین رفته بود در نماز جمعه یا بعضی از نماز جمعه من عرض کردم حیف جریان کربلاست که بدست روزه خوانها افتاده و حیف علماست که این فضیلت و این عظمت و این شرف را عمداً دارند پشت سر میگذارند و بر نمیدارند خب اینها مال شماست شما نرفتید شاگردانتان میروند آنها نرفتند مداحها میروند پاکستان الآن خطرش چیست؟ چرا پاکستان اینطور است به دست ذاکرین است چرا علما خانه نشیناند؟ این رفتن برای من کوچک است به همین خیال و وهم روزه خوانی برای من کوچک است این شرف است برای آدم حرف علمی بزن عالمانه سخن بگو تا آخر این مرحوم مطهری (رضوان الله علیه) روضه را ول نمیکرد این شرف است برای آدم دیگر اگر قدرت داری حرف خوب میتوانی بزنی خوب هم بتوانی حرف بزنی چرا خانه نشینی؟ آن وقت ناچاری با تطویل امامه لحیه مردم را جمع بکنی این چه کاری است حیف یک آدمی نیست که عاقلانه زندگی نکند خب اگر علما و بزرگان منبر را رها نکنند دست شاگردانشان نمیافتد بعد به دست شاگرد شاگرد نمیافتد بعد به دست مداحها نمیافتد الآن خیلی از این حسینیهها را مداحها متأسفانه دارند اداره میکنند مداحی تاج سر ماست اما بعد از معارف کربلا شما ببینید وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن نامهای که برای مالک نوشته که این نامه در نهجالبلاغه است فرمود مالک اینها دین را اسیر گرفتند این از آن واسطه العقد عهدنامه علوی است این نامه را مکرر بخوانید به این جمله که میرسید میبینید این جمله به منزله واسطه العقد است بیت الغزل این نامه است فرمود «یا مالک ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» فرمود اینها جمع شدند در سقیفه و امثال سقیفه دین را مسخره کردند جنگیدند دین را به اسارت گرفتند بعضیها خواستند بگویند ما دین را حالا اسیر گرفتیم سه تا کار میتوانیم بکنیم اسیر را یا اعدام میکنند یا پول میگیرند اسیر را آزاد میکنند یا استرقاق میکنند حکم اسیر در اسلام همین سه اصل بود دیگر و گوشهای از این را اما فدائا و اما کذا و کذا در قرآن بیان کرد اینها بعد از اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده است در سقیفه جمع شدند با دین جنگیدند دین را به اسارت گرفتند با خانه نشین کردن امیرالمؤمنین اباسفیان و امثال اباسفیان که جمع شدند گفتند حالا که دین را اسیر گرفتیم اسیر را اعدام بکنیم عدهای گفتند الآن وقتاش نیست عدهای گفتند بیایید معامله بکنیم عدهای گفتند نه فعلاً او را برده نگه میداریم نماز باشد روزه باشد مکه باشد همه چیز باشد ولی در اختیار ما مثل آنچه که الآن در سعودی هست مثل آنچه که در کشورهای دیگر هست آنها حج دارند حج اسیر نماز دارند نماز اسیر نماز جمعه دارند اسیر اندر اسیر یک وقتی من مکه مشرف بودم روزنامههای خود آنها نوشتند به اینکه یک میلیون غارتگران ریختند و هزارها نفر فلسطینی بی پناه آواره را قتل عام کردند روزنامههای خودشان نوشتند هزار فلسطینی غارت شده بی پناه آواره را قتل عام کردند این را روزنامههای حجاز همان هفته نوشتند بعد من گوش دادم نماز جمعه شان را شرکت کردم ببینم خطیب چه میگوید دیدم اصلاً در این زمینه حرف نزد خب این یک نماز جمعه اسیر است دیگر فرمود «مالک ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوا و یطلب به الدنیا» وقتی اسیر شد اسیر طرزی حرف میزند که امیر میخواهد خب آن شریح قاضی ملعون که گفت «الا ان حسین ابن علی قد خرج علی امیرالمؤمنین و دمه هدر» این فتواست از دین دیگر به نام دین فتوا داد دیگر خب یک اسلام اسیر غیر از این حرفی نمیزند دیگر اسیر طرزی فتوا میدهد که امیر بخواهد ما باید درست باور کنیم که این تقریباً نیم قرن با دین اینها چکار کردند یعنی واقعاً دین آزاد بود و اثر نکرد یا دین را به اسارت گرفتند این دین را به اسارت گرفتند وقتی که اسیر را انسان یا نوکر منزل نگه میدارد یا برده فروشی میکند دیگر یکی از کارهای رسمی که معاویه کرده بود این کار را ابوریحان بیرونی و دیگر حکمای هزار سال قبل از مرحوم بوعلی نقل کرده این سخن را ابولحسن عاملی نیشابوری که از حکمای قبل از هزرا سال است نقل کرده اینها یک تاریخی نیست که حالا ناسخ و امثال اینها نقل کرده باشند این بزرگان در کتابشان نقل کردند که معاویه علیه اللعان الله و الملائکة اجمعین برای اینکه پول دست بیاورد بتها را از آن سقالبه منطقه بت پرستها میآورد بعد از فتح آن منطقه مزین میکرد مرسع میکرد مکلل میکرد از راه کشتی برای بت پرستان هند که سرمایهدار بودند صادر میکرد جزء صادرات دولت اسلامی بت فروشی بود خب اسیر فروشی اسلام فروشی مگر چیست؟ قرآن فروشی که اسلام فروشی نیست بت فروشی اسلام فروشی است خب اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود به اینکه «ان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوا» یا از این اسلام فتوا میخواهند بگو حسین ابن علی مهدور الدم است یا از این اسلام فتوا میخواهند بگو بت فروشی حلال است خب اسیر هرچه به او بگویید فتوا میدهد این بود اسلام بعد دیدند که نه خودشان میخواهند فتوا بدهند یا اصلاً نیازی به فتوا ندارند حالا چه حاجت به فتواست تا فتوا را از اسلام اسیر استفتا کنند وقتی اسلام نباشد آنها دیگر فعال ما یشاءاند آمدند اسلام را بکشند این که بعد از جریان کربلا حسین ابن علی (صلواه الله و سلامه علیه) آن یزید ملعون گفت که «لعب الهاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحی نزل» این طبل اسلام کشی بود یعنی ما اسلام را کشتیم و راحت شدیم این را حاکم مسلمین رسماً در جلسه رسمی علی رئوس الاشهاد گفت یعنی این اسیر را ما دیگر کشتیم تا کنون اسلام اسیر ما بود برده ما بود گاهی اسلام فروشی میکردیم الآن قربانی کردیم اسلام را مثل اینکه یک کسی یک گوسفندی دارد این گوسفند را اجاره میدهد از منافع گوسفند استفاده میکند یک وقتی هم که فرصت رسیده و فربه شده او را ذبح میکند گوشتش را استفاده میکند حرف یزید این بود «لعب الهاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحی نزل» ما دیگر تمام کردیم اسلام را پس آنها در آن سمت بودند در چنین فضایی وجود مبارک امام سجاد فرمود اگر شما خواستید ببینید چه کسی پیروز شده اولاً ما رفتیم نماز را زنده کردیم یک پیغمبر را زنده کردیم نبوت را زنده کردیم رسالت را زنده کردیم برگشتیم دو «اذا اردت ان تعرف من غلب و اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم» تا معلوم بشود ما نام چه کسی را زنده کردیم این ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً﴾ منتها یک وقتی دین میخواست یک وقتی مال میخواست خب آن آنی که فدای قرآن بشود ارزش دارد دیگر بعد میشود ثار الله غرض این است که این یک اصل کلی است این چنین نیست که گاهی حق پیروز بشود گاهی باطل همیشه حق پیروز است.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که در محدوده نظام هستی آنچه که پیروز است حق است به نحو موجبه کلیه حالا گاهی چهار نفر شهید میشوند ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که گاهی آنها میکشتند گاهی ما میکشتیم وقتی که خدا فهمید ما راست میگوییم فرمود از ما و از آنها مثل دو تا فحل مثل دو تا قوچ جنگی شاخ به شاخ میشدند گاهی آنها میزدند گاهی ما میزدیم تا معلوم بشود چه کسی راست میگوید کسی که در مدرسه راست میگوید و در میدان جنگ راست نمیگوید خب این صادق فی جمیع الاحوال نیست ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ خب وقتی ذات اقدس الهی فهمید ما راست میگوییم آنگاه نصرش را بر ما مسلط کرده است دیگر ما تابع علل و عوامل ظاهری نبودیم میرفتیم جلو و موفق هم شدیم ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾ نه ابتدائاً ینصرکم باشد که دیگر حفظ دین سهل است غرض آن است که اگر ذات اقدس الهی در هر موطنی به وسیله کسی بخواهد دیناش را یاری کند صدق نیت آن مجاهد را لازم دارد اولاً آن هم احدی الحسنیین نصیباش میشود اینکه مرحوم ابن طاووس (رضوان الله علیه) در طلیعه لهوف دارد ناظر به همین است همان حسین ابن علی بن ابیطالب عصر عاشورا به آن روح و ریحان رسیده است و اگر به ما دستور ناله و گریه و ضجه نداده بودند ما خوشحال بودیم برای اینکه ائمه فرمودند به اینکه شیعیان ما برای خوشحالی ما خواشحالاند برای غم ما غمگیناند و خدای سبحان هم فرمود حسین بن علی و شهدای او فرحین بما عند اللهاند ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ ﴿فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ آنها خوشحالاند ائمه دستور دادند برای حفظ صیانت این نام ناله کنید و ضجه کنید ما هم ضجه میکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: در احد آنها تابع غنیمت جنگی بودند پیرو غنیمت جنگی بودند یک طرف حسنه بود یک طرف سیئه نه احدی الحسنیین آنها دائر بین حسنه و سیئه بودند دائر بین حفظ دین و دنیا بودند دائر بین حق و باطل بودند باطل را انتخاب کردند.
پرسش: ...
پاسخ: آنها تا آنجا که کشته شدند و شهید شدند یاری کردند تا آنجا که اینها مقاومت کردند دین را یاری کردند آنها که یک مقداری شکست خوردند در جبهه احد هم بالأخره دین محفوظ ماند منتها شهدا بیشتر شدند سر اینکه یک مقدار شهدا بیشتر شدند برای آن بود که عدهای باطل گرا آمدند دنیا را بر آخرت ترجیح دادند آنجا که حرم پیغمبر را زیر پا گذاشتند که دیگر اسلام نبود آنجا که به فکر غنیمت جنگی قرآن را گذاشتند کنار که دیگر اسلام نبود خب پس این یک اصل کلی است به نحو موجبه کلی که هیچ ممکن نیست در هیچ گوشه عالم در هیچ مقطعی حق شکست بخورد.
«و الحمد لله رب العالمین»
مسئله توحید افعالی یک چیز دیگری است که بسیاری از آیات قرآن کریم ناظر به آن است
ما دستمان به حقائق نمیرسد ولی از عبارات باید بالاتر بیاییم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾
مرحوم فیض در صافی بعد از اینکه روایتی در ذیل آیه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ و همچنین یک توجیه متوسطی دارند میفرماید و فی الآیه وجه غامض یک وجه دیگری است که درک آن دشوار است که ظاهراً ناظر به مسئله توحید افعالی است این مطلب اول.
مطلب دوم اینکه جناب عبدو و همچنین شاگردشان در تفسیر المنار میگویند این آیه ناظر به هیچ کدام از مذاهب کلامی نیست یک معنای روشنی دارد و آن این است که گرچه ظاهراً شما دست به شمشیر بردید و کشتید اما آن برکات و آثار معنوی مال خداست برای اینکه یک مشت خاک را انسان وقتی میپاشد در یک محدوده معینی آن خاک پراکنده میشود اما اینکه به چشم همه کفار برود و در چشم همه اثر بگذارد این کار کار خداست یا شمشیر زدن شما که گروه اندکی بودید در برابر کفاری که هم عُده اینها هم عده اینها بیشتر بود به حسب ظاهر پیروزی نصیب شما نمیشد لکن آن ظفرمندی شما و شکست و هزیمت آنها به برکت الهی است و این ناظر به هیچ کدام از مبانی و مصطلحات و آراء کلامی نیست نه نظار به مسلک اشاعره است نه ناظر به مسلک اتحادی اتحادی همان وحدت وجودی هاست که اتحاد بین رب و عبد قائلاند _معاذ الله_ و حرف المنار در برخی از مفسران بعدی هم اثر کرده آنها همی میگویند به اینکه این ناظر به هیچ کدام از این مبانی کلامی نیست و فقط الامر بین الامرین را تثبیت میکند و مانند آن ولی آن اتحاد و وحدت وجودی و حدودی که از ابدأ محالهاست یقیناً ناظر به آن نیست چه اینکه جمع را هم ابطال میکند لکن مسئله توحید افعالی یک چیز دیگری است که بسیاری از آیات قرآن کریم ناظر به آن است درک آن معنایی که به عنوان اتحاد هست و همچنین توحید افعالی یک مطلبی نیست که در اختیار المنار و امثال المنار قرار بگیرد تصورش از دشوارترین مسائل نظری است نه تنها نظیر مسائل عادی نیست تا چه رسد به مسائل ضروری در حد مسائل نظری متعارف هم نیست که انسان بعد از یک مدتی بتواند درک کند لذا درکاش جزء غامضترین مسائل نظری است تصورش نظری است تصدیقاش نظیر هیچ کدام از اینها جزء مسائل ضروری نیست که مثلاً انسان درک بکند اما آن اتحاد بین عبد و رب که جزء ضروریترین محالهاست آن را قبل از اینکه در کتابهای فقهی فقهای ما (رضوان الله علیه) تفحص کنند حکما تفحص کردند اول کسی که احساس خطر کرده است حکیمان بودند مخصوصاً در چهار قرن قبل مرحوم حکیم صدرالمتألهین در غالب کتابها چه در اسفار چه در شرح اصول کافی چه در مفاتیح الغیب و مخصوصا و رسالهای که جداگانه نوشتند کثر اصنام الجاهلیة این وحدت وجودی که قلندرها و جهله میگویند اینها فهمیدند و به خطرش پی بردند هشدار دادند تکفیر کردند زندقه شمردند بعدها به کتابهای فقها رسیده است آن که اول احساس خطر میکند حکیم است که اصول دین را و عقائد دین را او بررسی میکند این است در این عهد اخیر یعنی در این پنجاه سال اخیر در هر بحث خطری پیش میآمد اول امام (رضوان الله علیه) احساس خطر میکرد بعد مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) خطر میکرد بعد شاگردش شهید مطهری احساس خطر میکرد بعد هم دیگران که شاگردان همین مکتباند هر وقت یک خطری پیش بیاید اینها احساس خطر میکنند وگرنه کسی که درباره اصول دین درباره معارف دین کمتر کار کرده است احساسی ندارد وقتی به عمل رسید او میفهمد چه بد است چه خوب است چه حلال است چه حرام است اما در مسائل اندیشه اساسی یک امام میخواهد که کشف الاسرار بنویسد یک هفته یا بیشتر درسشان را تعطیل بکنند این را بنویسند یک مرحوم علامه طباطبایی میخواهد که بسیاری از کارها را تعطیل میکنند اصول فلسفه را مینویسند یا شاگردش شهید مطهری (رضوان الله علیه) و همچنین بعدی غرض آن است که این مسئله بطلان جهله صوفیه اول حکما متوجه شدند و در چهار قرن حکیم صدرالمتألهین قد علم کرده درباره اینها مرتب کتاب نوشته گفته سینه سپر کرده بعدها به کتابهای فقهی وارد شده تورق کنید کتابهای فقهی را ببینید کدام فقیه در این مسائل احساس خطر کرده و پی برده بعدها مثلاً سه شصت پنجاه سال قبل این حرفها ظهور کرده است خب پس آنچه را که قلندر گفته جهله صوفی گفته اول کسی که سینه سپر کرده خود حکما بودند گفتند این کفر است زندقه است باطل است جهل است مخالف عقل است مخالف نقل است مخالف وحی است مخالف قرآن است مخالف عترت است و مانند آن بعدها یعنی بعد از گذشت چند قرن در کتابهای مثل عروه و امثال عروه ظهور پیدا کرده آن معنای دقیقی که عرفای شامخ میگویند آن یک حرفی نیست که المنار بتواند درک بکند یا شاگردش رشید رضا بتواند درک بکند بنابراین حرف همان است که مرحوم فیض زده که فیه وجه آخر غامض این بعد از اینکه آن حدیث نورانی قرب نوافل که این حدیث را هم ماها نقل کردیم هم برادران اهل سنت نقل کردند هم سند صحیح دارد هم سند حسن دارد هم سند موثق به چندین سند نقل شده است که غالب اینها را مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) در مرآت العقول نقل کرده به کدام طریق صحیح است به کدام طریق حسن است به کدام طریق موثق است اینها را نقل کرده خب برابر این قرب نوافل که حدیث قدسی است انسان کامل و متعادل و متکامل به جایی میرسد که خدا دست میشود خب باید منطقههای ممنوعه را که مقام ذات است جدا کرد صفات عین ذات را جدا کرد صفات فعل را که خارج از اوست فیش برداری کرد رقم زد قلم زد که این منطقه کجاست بعد در این منطقه که مقام سوم توحید است نه مقام اول که ذات است نه مقام دوم که صفات ذات است منطقه افعال را شناسایی کرد که کجاست و دی کدام منطقه است که خدا میفرماید من دست بندهام آن وقت در آن منطقه خداست که این کار را میکند ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ خب حالا شما کجا این المنار را تورق کنید ببینید کجا او میتواند به قرب نوافل راه پیدا کند؟ چه رسد به قرب فرائض راه پیدا کند اینها مال اهل بیت است و آنها این شاگردان را میپرورانند بالأخره این حدیث را آنها گفتند خب بنابراین ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ همان طوری که قرآن دارد که هم وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود هم وجود سیدالشهدا (سلام الله علیه) فرمود که قرآن عبارات دارد للعوام اشارات دارد للخواص لطائف دارد للاولیاء و حقائق دارد للانبیاء حالا ما دستمان به حقائق نمیرسد ولی از عبارات باید بالاتر بیاییم خیلی از تفسیرها در حد ترجمه است این در حد عبارت است بالأخره العبارات للعوام و الاشارات للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء حالا ما اگر دسترسی به حقائق نداریم باید بکوشیم به محدوده اشارات و لطائف که ما را راهنمایی کرده بهره بگیریم با کمک آن حدیث نورانی قرب نوافل میتوان فهمید که ﴿إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ﴾ برای اینکه ﴿یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ﴾ دست تو به منزله دست خداست کجا؟ در فصل ثالث توحید در مقام ثالث توحید آن فصل اول و دوم مقام اول و دوم که منطقه ممنوعه است آنها را که دست به آن نزنید آنها غرقگاه است کسی به آنجا راه ندارد اصلاً آنجا نروید در مقام سوم که فعل خداست ظهور خداست آیات خداست اینجا خدا فرمود در مقام سوم کار من دست انسان کامل است بنابراین فعل فعل الله است ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ گاهی هم میفرماید اصلاً شما کار را نکردید شما بر فرض چهار تا شمشیر زدید با چهار تا شمشیر که نمیشود این مهاجمین بدر را از پادرآورد که اینها چقدر اثر بکند آخر شما یک مقدار چوب داشتید یک مقدار شمشیر داشتید یک مقدار خرما مکیدید یک مقدار پیاده آمدید اینها غالباً کباب میخوردند اینها غالباً سوار بودند اینها غالباً شمشیر داشتند اینها مسلح بودند به حسب ظاهر کاری از شما ساخته نبود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ بله چهار نفر را هم کشتید کار کردید اما چه کسی آن توان را داد کی در دست شما ظهور کرد؟ پس بنابراین ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ مجاز هم نیست شما یک وقت است که چهار نفر را کشتید بله اما سیصد و اندی آدم پابرهنه فقیر فلاکت زده بی سلاح در برابر هزار مهاجم غارتگر مسلح چه کار میتواند بکند این اگر اذن الله را برداری چه کاری از او ساخته است؟ ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینکه اذن تشریعی نیست که اذن تشریعی همه جاست خدا همه را اذن داده که بروید ترقی کنید اما یک اذن تکوینی میخواهد که ﴿فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ وگرنه آن اذن تشریعی را که کدام خانه است که خدا به او اذن نداد نه تنها اذن نداد بلکه دعوت کرد امر کرد ترغیب کرد تشویق کرد که بروید ذاکر باشید بیتتان را رفیع کنید اما همه که این توفیق را ندارند که این باذن اللهی که در سورهٴ مبارکهٴ حج بود و قبلاً هم به آن اشاره شد ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ از این اذن الله اذن تشریعی درمیآید یعنی حالا از این به بعد مجازید بجنگید اما اینکه فرمود ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این اذن تکوینی است اینکه به عیسی مسیح فرمود ﴿تحی الموتی باذن الله﴾ اذن تکوینی است ﴿تُبْرِی اْلأَکْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْنی﴾ اذن تکوینی است خب آن اذن تکوینی خیلی از کارها را میکند بر اساس ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ کار میکند لذا اینکه در تفسیر المنار آمده که آیه ناظر به هیچ کدام از آراء کلامی نیست ناظر به اتحاد بین عبد و رب نیست او اتحاد را خیال کرده که در مقام ذات است یک که محال است اتحاد را خیال کرد در مقام صفات ذات است که محال است دو این همان اتحاد قلندری است که اول کسی که پی به خطرش برده حکما بودند ابطال کردند بعد دیگران بردند اما در مقام فعل حق خود فعل حق این جا ظهور داشته باشد که انسان بشود آیه الله آیه الله باشد یعنی نشانه آن است که خدا در اینجا در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفاتی که عین ذات است در مقام فعل ظهور کرده این یدی میخواهد که برابر قرب نوافل آن کار را انجام بدهد آن کسی که هیچ وقت دستاش به طرف غیر خدا دراز نشده چه رسد به گناه همه این روایات نورانی که در اسرار وضوه است خب به ما نشان میدهد که دست میتواند یک چنین دستی هم باشد از امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند که ما وضو میگیریم دست میشوییم یعنی چه؟ حضرت فرمود معنای وضو گرفتن این است یعنی از گناه دست شستم معنای غسل وجه در وضو این است که خدایا هر گناهی که با صورت من کردم یا هر گناهی که من با صورت خودم کردم دارم شستشو میکنم عرض کرد معنای مسح سر چیست؟ فرمود معنای اینکه وضو گیرنده سر را مسح میکند یعنی خدایا هر خیال باطلی که از سرم گذراندم دارم شستشو میکنم که با صورت پاک با دست پاک با پای پاک خدایا هرجا که نباید میرفتم رفتم دارم پایم را تطهیر میکنم این معنای وضوست خب ما وضو میگیریم این معنایی را که ائمه (علیهم السلام) فرمودند در نظر داریم یا در رساله عملی است وضو میگریم پس دست میتواند این چنین باشد پا میتواند این چنین باشد به ما یاد دادند که این راه را بروید یعنی خدایا من دیگر پاکشیدم از گناه به جای بد رفتم جایی که نباید امتحان کنم جایی که نباید شهادت بدهم.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا ظهور خدا و امر خداست که آنها اطاعت کردند ما اطاعت نکردیم ذات اقدس الهی همان اشکالی در جریان احد هست یک اصل کلی است که حق آیا در بعضی از جاها شکست خواهد شد در بعضی از جاها پیروز میشود یا حق همیشه غالب است؟ اگر ما بگوییم حق در بعضی از جاها شکست میخورد در بعضی از جاها پیروز میشود فرقی بین حق و باطل نیست خب باطل هم بعضی جاها پیروز میشود بعضی از جاها شکست میخورد یا نه ما یک اصل کلی داریم که تخصیص پذیر نیست که حق همیشه پیروز است و شکست نمیخورد؟ خب اگر این اصل ثانی حق است کما هو الحق پس چرا در جنگ احد و مانند آن مسلمانها شکست خوردند اینکه شما تجزیه و تحلیل میکنید میبینید در آنجا مسلمانها تا آنجای که بر محور حق میگشتند پیروز بودند آنجایی که بر مدار باطل دور زدند شکست خوردند بیان ذلک این است که حضرت فرمود کارها را تقسیم بکنید یک عده در تنگه بایستید سنگر را حفظ بکنند یک عده هم بجنگند یک عده میمنه یک عده میسره یک عده علم یک عده پرچم یک عده فرمانده لشگر من هم فرمانده کل قوا اینجا پیروز شدند شکست نبود مگر مال دشمن پیروزی نبود مگر مال اسلام و مسلمین حالا داشتند غنائم جنگ را میبردند آن چند نفری که آن تنگه و سنگر را باید نگه میداشتند الآن هم که شما مدینه مشرف میشوید آن تنگه کاملاً مشخص است این کوهها یک دهنهای دارد که مجرای شیار را تشکیل میدهد که کاملاً از آن طرف آمدن ممکن است حضرت آنجا یک چند نفر را نگه داشت فرمود شما اگر دیدید ما پیروز شدیم و غنائمی به دست مسلمین میرسد و کفار تا نزدیکهای دروازههای مکه رسیدند شما وظیفهتان این است که این تنگه را حفظ کنید اگر آنها یک قدری دارند فرار میکنند مغرور نشوید این تنگه را ترک نکنید تا اینجا که حرف الله را رسول الله را کتاب و سنت را کمک کردند اینجا حق بود از آن به بعد که به فکر تقسیم غنائم افتادند و شکاف پیدا شد و اختلاف پیدا شد و یک عده گفتند اصلاً شما چرا غنیمت میگیرید سهم ما کو حضرت فرمود سهم همه محفوظ است اختلاف بین اینها شد و آنها حرف پیغمبر را گذاشتند کنار از این به بعد دیگر اسلام نبود که از این به بعد بطلان بود آنها رفتند تجهیز شدند متحد شدند اتحاد حق است اختلاف باطل آن اتحاد بر این اختلاف پیروز شد کجا اسلام شکست خورد؟ یعنی حرف پیغمبر را _معاذ الله_ زیر پا گذاشتن اسلام است؟ درگیری داخلی اسلام است یا هیچ کدام اسلام نیست؟ وقتی هیچ کدام اسلام نبود هیچ کدام حق نیست وقتی هیچ کدام حق نبود میشود باطل آنها متحد شدند و هماهنگ شدند و هماهنگی حق است وحدت حق است هرجا باشد حق است آن حق بر این باطل پیروز شد.
پرسش: ...
پاسخ: وحدت باطل نیست آن مبطل گو یک امر حقی را به دست گرفته است آن مبطل گو که میگوید نومن بحق و نومن بباطل تاره این تاره آن آن هم اکنون حق به دستاش است این مسلمان هم میگوید تاره نومن تاره نکفر هم اکنون کفر به دستاش است منتها کفر عملی.
پرسش: ...
پاسخ: در کربلا که پیروز شدند حضرت وجود مبارک امام سجاد در طلیعه دروازه شام در جواب آن شخص که میگفت کی پیروز شد فرمود ما پیروز شدیم و برگشتیم ما احدی الحسنیین نصیب ما شد شما «اذا اردت ان تعرف من غلبت فاذا دخلت وقت الصلاة فاذن و اقم» فرمود اگر بخواهید بفهمید در جریان کربلا چه کسی پیروز شد اولاً نماز میخوانید نماز را ما زنده کردیم اذان و اقامه را ما زنده کردیم موقع نماز اذان و اقامه بگو ببین اسم چه کسی را میبری ما رفتیم این اسم را زنده کردیم در جریان کربلا سخن این نبود که وجود مبارک ابی عبدالله یک مقداری آب بگیرد یک مقدار زمین بگیرد خودش را نجات بدهد در جریان کربلا سخن این بود که این نام رفته در کام فراموشی را این نام را در بیاورد نام پیغمبر را زنده بکند و کرد لذا زینب کبرا فرمود خدا را شکر میکنیم به ما خیلی خوش گذشت آن روز دین رفته بود در نماز جمعه یا بعضی از نماز جمعه من عرض کردم حیف جریان کربلاست که بدست روزه خوانها افتاده و حیف علماست که این فضیلت و این عظمت و این شرف را عمداً دارند پشت سر میگذارند و بر نمیدارند خب اینها مال شماست شما نرفتید شاگردانتان میروند آنها نرفتند مداحها میروند پاکستان الآن خطرش چیست؟ چرا پاکستان اینطور است به دست ذاکرین است چرا علما خانه نشیناند؟ این رفتن برای من کوچک است به همین خیال و وهم روزه خوانی برای من کوچک است این شرف است برای آدم حرف علمی بزن عالمانه سخن بگو تا آخر این مرحوم مطهری (رضوان الله علیه) روضه را ول نمیکرد این شرف است برای آدم دیگر اگر قدرت داری حرف خوب میتوانی بزنی خوب هم بتوانی حرف بزنی چرا خانه نشینی؟ آن وقت ناچاری با تطویل امامه لحیه مردم را جمع بکنی این چه کاری است حیف یک آدمی نیست که عاقلانه زندگی نکند خب اگر علما و بزرگان منبر را رها نکنند دست شاگردانشان نمیافتد بعد به دست شاگرد شاگرد نمیافتد بعد به دست مداحها نمیافتد الآن خیلی از این حسینیهها را مداحها متأسفانه دارند اداره میکنند مداحی تاج سر ماست اما بعد از معارف کربلا شما ببینید وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن نامهای که برای مالک نوشته که این نامه در نهجالبلاغه است فرمود مالک اینها دین را اسیر گرفتند این از آن واسطه العقد عهدنامه علوی است این نامه را مکرر بخوانید به این جمله که میرسید میبینید این جمله به منزله واسطه العقد است بیت الغزل این نامه است فرمود «یا مالک ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا» فرمود اینها جمع شدند در سقیفه و امثال سقیفه دین را مسخره کردند جنگیدند دین را به اسارت گرفتند بعضیها خواستند بگویند ما دین را حالا اسیر گرفتیم سه تا کار میتوانیم بکنیم اسیر را یا اعدام میکنند یا پول میگیرند اسیر را آزاد میکنند یا استرقاق میکنند حکم اسیر در اسلام همین سه اصل بود دیگر و گوشهای از این را اما فدائا و اما کذا و کذا در قرآن بیان کرد اینها بعد از اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده است در سقیفه جمع شدند با دین جنگیدند دین را به اسارت گرفتند با خانه نشین کردن امیرالمؤمنین اباسفیان و امثال اباسفیان که جمع شدند گفتند حالا که دین را اسیر گرفتیم اسیر را اعدام بکنیم عدهای گفتند الآن وقتاش نیست عدهای گفتند بیایید معامله بکنیم عدهای گفتند نه فعلاً او را برده نگه میداریم نماز باشد روزه باشد مکه باشد همه چیز باشد ولی در اختیار ما مثل آنچه که الآن در سعودی هست مثل آنچه که در کشورهای دیگر هست آنها حج دارند حج اسیر نماز دارند نماز اسیر نماز جمعه دارند اسیر اندر اسیر یک وقتی من مکه مشرف بودم روزنامههای خود آنها نوشتند به اینکه یک میلیون غارتگران ریختند و هزارها نفر فلسطینی بی پناه آواره را قتل عام کردند روزنامههای خودشان نوشتند هزار فلسطینی غارت شده بی پناه آواره را قتل عام کردند این را روزنامههای حجاز همان هفته نوشتند بعد من گوش دادم نماز جمعه شان را شرکت کردم ببینم خطیب چه میگوید دیدم اصلاً در این زمینه حرف نزد خب این یک نماز جمعه اسیر است دیگر فرمود «مالک ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوا و یطلب به الدنیا» وقتی اسیر شد اسیر طرزی حرف میزند که امیر میخواهد خب آن شریح قاضی ملعون که گفت «الا ان حسین ابن علی قد خرج علی امیرالمؤمنین و دمه هدر» این فتواست از دین دیگر به نام دین فتوا داد دیگر خب یک اسلام اسیر غیر از این حرفی نمیزند دیگر اسیر طرزی فتوا میدهد که امیر بخواهد ما باید درست باور کنیم که این تقریباً نیم قرن با دین اینها چکار کردند یعنی واقعاً دین آزاد بود و اثر نکرد یا دین را به اسارت گرفتند این دین را به اسارت گرفتند وقتی که اسیر را انسان یا نوکر منزل نگه میدارد یا برده فروشی میکند دیگر یکی از کارهای رسمی که معاویه کرده بود این کار را ابوریحان بیرونی و دیگر حکمای هزار سال قبل از مرحوم بوعلی نقل کرده این سخن را ابولحسن عاملی نیشابوری که از حکمای قبل از هزرا سال است نقل کرده اینها یک تاریخی نیست که حالا ناسخ و امثال اینها نقل کرده باشند این بزرگان در کتابشان نقل کردند که معاویه علیه اللعان الله و الملائکة اجمعین برای اینکه پول دست بیاورد بتها را از آن سقالبه منطقه بت پرستها میآورد بعد از فتح آن منطقه مزین میکرد مرسع میکرد مکلل میکرد از راه کشتی برای بت پرستان هند که سرمایهدار بودند صادر میکرد جزء صادرات دولت اسلامی بت فروشی بود خب اسیر فروشی اسلام فروشی مگر چیست؟ قرآن فروشی که اسلام فروشی نیست بت فروشی اسلام فروشی است خب اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود به اینکه «ان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوا» یا از این اسلام فتوا میخواهند بگو حسین ابن علی مهدور الدم است یا از این اسلام فتوا میخواهند بگو بت فروشی حلال است خب اسیر هرچه به او بگویید فتوا میدهد این بود اسلام بعد دیدند که نه خودشان میخواهند فتوا بدهند یا اصلاً نیازی به فتوا ندارند حالا چه حاجت به فتواست تا فتوا را از اسلام اسیر استفتا کنند وقتی اسلام نباشد آنها دیگر فعال ما یشاءاند آمدند اسلام را بکشند این که بعد از جریان کربلا حسین ابن علی (صلواه الله و سلامه علیه) آن یزید ملعون گفت که «لعب الهاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحی نزل» این طبل اسلام کشی بود یعنی ما اسلام را کشتیم و راحت شدیم این را حاکم مسلمین رسماً در جلسه رسمی علی رئوس الاشهاد گفت یعنی این اسیر را ما دیگر کشتیم تا کنون اسلام اسیر ما بود برده ما بود گاهی اسلام فروشی میکردیم الآن قربانی کردیم اسلام را مثل اینکه یک کسی یک گوسفندی دارد این گوسفند را اجاره میدهد از منافع گوسفند استفاده میکند یک وقتی هم که فرصت رسیده و فربه شده او را ذبح میکند گوشتش را استفاده میکند حرف یزید این بود «لعب الهاشم بالملک و لا خبر جاء و لا وحی نزل» ما دیگر تمام کردیم اسلام را پس آنها در آن سمت بودند در چنین فضایی وجود مبارک امام سجاد فرمود اگر شما خواستید ببینید چه کسی پیروز شده اولاً ما رفتیم نماز را زنده کردیم یک پیغمبر را زنده کردیم نبوت را زنده کردیم رسالت را زنده کردیم برگشتیم دو «اذا اردت ان تعرف من غلب و اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم» تا معلوم بشود ما نام چه کسی را زنده کردیم این ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً﴾ منتها یک وقتی دین میخواست یک وقتی مال میخواست خب آن آنی که فدای قرآن بشود ارزش دارد دیگر بعد میشود ثار الله غرض این است که این یک اصل کلی است این چنین نیست که گاهی حق پیروز بشود گاهی باطل همیشه حق پیروز است.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که در محدوده نظام هستی آنچه که پیروز است حق است به نحو موجبه کلیه حالا گاهی چهار نفر شهید میشوند ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که گاهی آنها میکشتند گاهی ما میکشتیم وقتی که خدا فهمید ما راست میگوییم فرمود از ما و از آنها مثل دو تا فحل مثل دو تا قوچ جنگی شاخ به شاخ میشدند گاهی آنها میزدند گاهی ما میزدیم تا معلوم بشود چه کسی راست میگوید کسی که در مدرسه راست میگوید و در میدان جنگ راست نمیگوید خب این صادق فی جمیع الاحوال نیست ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ خب وقتی ذات اقدس الهی فهمید ما راست میگوییم آنگاه نصرش را بر ما مسلط کرده است دیگر ما تابع علل و عوامل ظاهری نبودیم میرفتیم جلو و موفق هم شدیم ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾ نه ابتدائاً ینصرکم باشد که دیگر حفظ دین سهل است غرض آن است که اگر ذات اقدس الهی در هر موطنی به وسیله کسی بخواهد دیناش را یاری کند صدق نیت آن مجاهد را لازم دارد اولاً آن هم احدی الحسنیین نصیباش میشود اینکه مرحوم ابن طاووس (رضوان الله علیه) در طلیعه لهوف دارد ناظر به همین است همان حسین ابن علی بن ابیطالب عصر عاشورا به آن روح و ریحان رسیده است و اگر به ما دستور ناله و گریه و ضجه نداده بودند ما خوشحال بودیم برای اینکه ائمه فرمودند به اینکه شیعیان ما برای خوشحالی ما خواشحالاند برای غم ما غمگیناند و خدای سبحان هم فرمود حسین بن علی و شهدای او فرحین بما عند اللهاند ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ ﴿فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ آنها خوشحالاند ائمه دستور دادند برای حفظ صیانت این نام ناله کنید و ضجه کنید ما هم ضجه میکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: در احد آنها تابع غنیمت جنگی بودند پیرو غنیمت جنگی بودند یک طرف حسنه بود یک طرف سیئه نه احدی الحسنیین آنها دائر بین حسنه و سیئه بودند دائر بین حفظ دین و دنیا بودند دائر بین حق و باطل بودند باطل را انتخاب کردند.
پرسش: ...
پاسخ: آنها تا آنجا که کشته شدند و شهید شدند یاری کردند تا آنجا که اینها مقاومت کردند دین را یاری کردند آنها که یک مقداری شکست خوردند در جبهه احد هم بالأخره دین محفوظ ماند منتها شهدا بیشتر شدند سر اینکه یک مقدار شهدا بیشتر شدند برای آن بود که عدهای باطل گرا آمدند دنیا را بر آخرت ترجیح دادند آنجا که حرم پیغمبر را زیر پا گذاشتند که دیگر اسلام نبود آنجا که به فکر غنیمت جنگی قرآن را گذاشتند کنار که دیگر اسلام نبود خب پس این یک اصل کلی است به نحو موجبه کلی که هیچ ممکن نیست در هیچ گوشه عالم در هیچ مقطعی حق شکست بخورد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است