- 685
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 26 سوره اعراف _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 26 سوره اعراف _ بخش اول"
منظور از شجره ملعونه در قرآن چیست؟
در حقیقت فتنه برای ظالمین و آزمون ظالمین است و همین معنا مناسب با آیهٴ 63 سورهٴ «صافات» است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾
یکی از احتمالات اینکه شجره ملعونه در قرآن همین شجرهای باشد که وجود مبارک حضرت آدم و حوا از آن نهی شدند مطرح است چون خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همراه با نقل جریان آدم (سلام الله علیه) از شجره ملعونه یاد کند آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیرا ٭ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینا﴾ تا پایان این بخش گاهی احتمال داده میشود که آن شجره ملعونهای که در سورهٴ «اسراء» آیهٴ شصت ذکر شده است همین شجرهای باشد که آدم و حوا (سلام الله علیهما) از نزدیکی به آن نهی شدند برای اینکه این مناسب با قصه حضرت آدم است که در آیهٴ 61 همان سورهٴ «اسراء» جریان سجده آدم و سجده برای آدم و امتناع ابلیس از سجده مطرح شد این احتمال ناتمام است برای اینکه شجره منهی عنها غیر از شجره ملعونه است ممکن است طبق بعضی از روایات که آن مقام منیع علم باشد نه اصل العلم به وجود مبارک آدم بفرماید که شما وارد این مرحله نشوید بنابراین شجره منهی عنها با شجره ملعونه فی القرآن فرق میکند آن شجره در قرآن لعن نشده است گذشته از اینکه در سورهٴ «اسراء» گرچه جریان آدم مطرح است اما سکونت بهشت و نهی از شجره در آن بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اصلاً نیامده این شجره ملعونه فی القرآن میتواند شجره خبیثه باشد که قرآن به عنوان مثال خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیهٴ 26 یاد کرده است فرمود: ﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ﴾ این خبیث قرین و نزدیک با ملعون است میتواند آن شجره باشد چه اینکه میتواند همان شجره زقّوم باشد که شجره زقّوم چون عذاب است ﴿طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ است و مایه آزمون هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 61 به بعد این است ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ درباره شجره زقوم میفرماید: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِین ٭ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیم ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِین ٭ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُون ٭ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِنْ حَمِیم ٭ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیم ٭ إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّین ٭ فَهُمْ عَلَی آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ﴾ این چون عذاب جهنم است و با لعنت که بعد از رحمت است هماهنگ است گذشته از اینکه در همین آیات تلاوت شده سورهٴ «صافات» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ در سورهٴ «اسراء» هم این را فتنه و مایه امتحان قرار داد فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ که این شجره منصوب است معطوف بر رویاست یعنی «و ما جعلنا الشجرة الملعونة فی القرآن الا فتنة للناس» در سورهٴ «صافات» هم فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ آن ناس هم همان طبقه تبهکار است به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ پس آن ناس کسانیاند که گرفتار فتنه میشوند به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ آنچه که در آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» به عنوان فتنه یاد شده است در حقیقت فتنه برای ظالمین و آزمون ظالمین است و همین معنا مناسب با آیهٴ 63 سورهٴ «صافات» است که فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ که ین شجره زقّوم را چه اینکه در بخشهای دیگر یعنی نظیر سورهٴ «دخان» این شجره به عنوان شجره عذاب یاد شده است که آیهٴ 43 به بعد سورهٴ «دخان» این است ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم ٭ طَعَامُ الأثِیم ٭ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُون ٭ کَغَلْیِ الْحَمِیم ٭ خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی سَوَاءِ الْجَحِیم ٭ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیم ٭ ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾ و نمیشود گفت که صرف اینکه چیزی در جهنم است ملعون نیست برای اینکه اصحابالنار هم که فرشتگان بهشتاند آنها در جهنم مثلاً حضور دارند آنها ملعون نیستند برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِکَةً﴾ آنجا اصحابالنار یعنی موکلین اینجا اصحاب نار یعنی معذّبین آنچه که در جهنم است ﴿طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ است این ملعون است برای اینکه دور از رحمت خداست این بر خلاف آن موجودات شریف و کریمی که به دستور خدا سرپرستی جهنم را به عهده دارند آنجا که فرمود فرشتگانی از طرف خدا موکّل نارند آنها در جهنم نیستند آنها سرپرستان جهنماند که جهنم زیر نظر اینهاست بنابراین این شجره ملعونه فی القرآن همان شجره خبیثه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که محصول او همین شجرة الزقوم سورهٴ «صافات» و سورهٴ «دخان» خواهد بود و این شجرهای که آدم و حوا (سلام الله علیهما) از آن نهی شدند این شجره ملعونه فی القرآن نیست این شجره منهی عنهای فی القرآن است نه ملعونه فی القرآن شجره ممکن است منهی عنها باشد مثل اینکه به انسان بگویند شما در آن حال نزدیک مسجد نشوید نزدیک حرم نشوید یا مثلاً جنگ در مسجدالحرام ممنوع است در حرم ممنوع است آن منهی عنهاست نه ملعون شما از قرب به این ملعونید از استفاده از این ملعونید مثلاً به انسان غیر طاهر در حال طمس یا جنابت میگویند چیزی را در مسجد ننهید وضع شما چیزی را در مسجد در حال غیر طهارت ممنوع است مثل اینکه به غیر طاهر میگویند به قرآن نزدیک نشوید ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ تماس با قرآن برای غیر طاهر نهی شده است این منهی عنه است ولی این معنایش این نیست که قرآن مثلاً از رحمت خاصه دور است یا کعبه از رحمت خاصه دور است یا مسجد از رحمت خاصه دور است به آدم و حوا (سلام الله علیهما) دستور داده شد شما از این درخت استفاده نکنید اکل از درخت منهی عنه است نه خود درخت چه رسد به اینکه این شجره ملعونه فی القرآن باشد خب این نکتهای بود مربوط به بحث شجره.
اما درباره خطابی که فرمود ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ خطاب در قرآن کریم به چند نحو و قسم است یک قسم خطاب عمومی است به همه انسانها ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ که این ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ هم از همان سنخ است این عمومیترین خطابهای قرآنی است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ از این بالاتر خطابی است که به موحّدان متوجه است اعم از مسلمانها و غیر مسلمانها و در بین این افرادی که اهل توحیدند گاهی مسلمین از آنها جدا میشوند و آنها به عنوان ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ مخالباند از اینها خصوصیتر خطابهایی است که متوجه به مؤمنین است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و از آنها خصوصیتر مؤمنینی هستند که لبیباند، عاقلاند، جزء خواص از اهل ایماناند که از آنها به عنوان ﴿یَا أُولِی الأبْصَارِ﴾ ﴿یَا أُوْلِی الألْبَابِ﴾ یا مانند آن یاد میشود اولی الالباب بودن اولی الابصار بودن یک درجه خاصی از ایمان را میطلبد از این خطاب خصوصیتر خطابی است که خداوند به انبیا و مرسلین دارد ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾ ما فلان فلان و از همه اینها اخص خطابی است که به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه است که ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و مانند آن این شش قسم خطاب در قرآن کریم است از عمومیترین خطابها شروع میشود تا به خصوصیترین خطابها که به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این خطاب ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ جزء همان خطابهای اولی است یعنی عمومیترین خطابهاست لذا آنچه که به عنوان ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ و مانند آن متوجه جمیع انسانهاست احکامی که همراه با آنها ذکر میشود جزء شرایع عامه محسوب میشود یعنی همه انبیا(علیهم السلام) آن شرایع را آوردند این احکام را آوردند این بحثهای اخلاقی را آوردند و آنچه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در همین تقریباً یک ورق چهار بار به بنیآدم خطاب میکند ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ این احکام مربوط به همه انسانهاست در همه دورههای تاریخ اختصاصی به گرو ه خاصی مردم سرزمین مخصوصی و مانند آن ندارد آن خطابهای چهارگانه این است یکی در آیهٴ 26 همین سورهٴ «اعراف» ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ آیهٴ 27 ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این دو آیه مستقیماً خطاب به بنیآدم است برای تحذیر بنیآدم از تبعیت شیطان آیهٴ 31 تشویق بنیآدم است به اینکه مراکز مذهب را جایگاه زینت اصلی خود بداند آیهٴ 31 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ و آیهٴ 35 همین سورهٴ «اعراف» درباره رسالتهای عامه سخن میگوید ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ این خطابهای چهارگانه نشان میدهد که آنچه را که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» به شخص آدم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿ یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ﴾ و مانند آن منظور آدم همان انسان است، آدم هست، آدم نوعی است که وجود مبارک حضرت آدم بشخصه مشمول این خطابهاست و فرزندان او هم مشمول همین خطابند مثلاً آیهٴ 117 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که میفرماید: ﴿یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ همین تعبیر را خداوند به بنیآدم دارد پس معلوم میشود که شیطان تنها عدو آدم و حوا (سلام الله علیهما) نیست عدو انسان است از آیهٴ 117 سورهٴ «طه» بر میآید که شیطان دشمن شخص آدم و حوا نیست بلکه دشمن انسان است که آدم و حوا(سلام الله علیهما) دو فرد از این نوعاند سایر افراد هم که بنیآدماند آنها هم افراد همین نوعاند و شیطان با این نوع عداوت دارد اختصاصی به آن دو فرد ندارد و آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که فرمود یا همین سورهٴ «اعراف» که بعد میآید در سورهٴ «بقره» بعد از جریان هبوط میفرماید که آیهٴ 38 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ همین معنا را که به آدم و حوا و امثال آنها خطاب میکند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به همه بنیآدم خطاب میکند آیهٴ 35 سورهٴ «اعراف» میفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ و آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم هست که اگر از طرف ما پیامبری بیاید شما باید اطاعت کنید یا در سورهٴ «اعراف» بعداً میفرماید که ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی﴾ این اختصاصی به شخص آدم و حوا ندارد همه را در بر میگیرد این ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ شامل آدم و من دونه خواهد شد.
مطلب بعدی آن است که آنچه به عنوان آدم(سلام الله علیه) در قرآن کریم مطرح است گاهی آدم یعنی انسان کامل که اختصاصی به شخص او ندارد و هر انسان کاملی مشمول آن حکم است ولی فرزندان او به نحو عموم مشمول نیستند نظیر ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ آن تعلیم اسماء برای انسان کامل است خواه خود حضرت آدم خواه انسانهای کامل دیگر ائمه، انبیای مرسلین (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها مشمولاند این یک مطلب گاهی منظور از آدم شخص آدم است بما انه نبیء نه بما انه انسان کامل بما انه نبی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ این منظور از آدم بنیآدم نیست هر انسانی نیستند برای اینکه قرآن کریم اینها را صفی خاص الهی میداند صفوة الله برای آدم است و نوح و انبیای ابراهیمی و انبیایی که فرزندان اینها هستند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ آن عالمین دیگر مصفطی نیستند آنها صفی الله نیستند آنها هم بنیآدماند ولی آنها مفضل علیهاند نه مفضل قسم سوم جایی است که وقتی گفته میشود آدم یعنی انسان مثل همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» که میفرماید ما به آدم گفتیم: ﴿إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ یعنی آدم مشخص مراد نیست در اینجا شخص آدم مراد هست ولی شیطان دشمن شخص آدم نیست بما انه شخص بلکه بما انه انسان لذا دشمن شخص آدم هست (سلام الله علیه) دشمن شخص حواست (سلام الله علیها) و دشمن فرزندان آدم هست بما ان کل واحد انسان لذا در همین بحثهای آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» دارد ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ یعنی همانطوری که شیطان فتنهای بود برای آدم و حوا (سلام الله علیهما) و عدو آنها بود برای شما هم فتنه است و عدو.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ چون در جریان آدم و حوا (سلام الله علیهما) فرمود بعد از اینکه اینها از آن درخت تناول کردند ﴿بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ﴾ بعد هم توبه کردند هم آن نقص ظاهری برطرف شد هم آن سوئه باطنی برای اینکه فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ یعنی «فتصیرا من الظالمین» آن مقداری که از لطف الهی دور شدند آن سوئه باطنی است آن مقداری که اندام اینها برای اینها ظاهر شد این سوئه ظاهری است ذات اقدس الهی در این آیه محل بحث دو نعمت داد که یکی سوئه ظاهری را میپوشاند و دیگری سوئه باطن را آنچه سوئه ظاهر را میپوشاند همین لباس متعارف است که فرمود: ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ و آنچه سوئه باطن و عیب باطن را میپوشاند تقواست که «التقی رئیس الاخلاق» و آن را به عنوان جامه تقوا تعبیر کرد فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ آن که میگوید «مرد خدا پرست که تقوا طلب کند خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش» یعنی خواه اسود باشد خواه ابیض خواه صهیب رومی ابیض باشد خواه بلال حبشی اسود آن دیگر جامه جامه ظاهری نیست که یا مشکی است یا سفید آن «خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش» یعنی خواه صهیب رومی باش خواه بلال حبشی آن منظورش چیز دیگر است اما اینجا اگر میفرماید ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی﴾ برای پوشیدن آن سوئه باطنی است فرق این لباسها آن است که در سوئه باطنی اصل وجودش سوئه نیست ظهورش سوئه است ولی سوئه باطنی وجودش سوئه است نه تنها ظهورش ظهورش سوئه مضاعف است کاری که لباس ظاهر و لباس باطن میکنند هم فرق میکند لباس ظاهر سوئه را میپوشاند یعنی جلوی ظهور را میگیرد نه اصل وجود را چون اصل وجود که سوئه نیست آفرینش اندام تناسلی که بد نیست و داشتن آن اندام تناسلی هم که سوئه نیست ظهورش سوئه است ولی رذایل اخلاقی هم وجودش سوئه است هم کشفش سوئه مضاعف و جامه تقوا نه میگذارد آن سوئه باطنی پدید بیاید یک، نه اگر ـ معاذالله ـ پدید آمد اجازه میدهد کشف بشود برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ﴾ اگر کسی با تقوا باشد جلوی اشاعه فحشا را میگیرد دو، لذا لباس تقوی هم کان تامه و کان ناقصه هر دو را میپوشاند و به لیس تامه تبدیل میکند اولاً نشد به لیس ناقصه مبدل میکند ثانیاً ولی لباس ظاهری همان آن هم در حقیقت کان تامه را میپوشاند چون اصل وجودش سوئه نیست ظهورش سوئه است فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ که این لباس زشتیهای شما را میپوشاند ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ این اصل فایده لباس است عیبپوشی کار لباس است اما مزیّن بودن، جامه خوب بر تن کردن آن دیگر نقشی ندارد لذا آن ریش که به معنای زیبایی و از پر هم گرفته شده به معنای تراوت و نظارت و زیبایی و جمال است آن نقشی ندارد در موارات سوئه لذا او را بعد از ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ ذکر فرمود نفرمود «قد انزلنا علیکم لباسا و ریشا یواری سوآتکم» که کل واحد نقشی در موارات داشته باشند آن زیبایی لباس نقشی در موارات ندارد آنچه که در اصل موارات نقش دارد همان لباس است.
مطلب دیگر آن است که گاهی خداوند خلقت را با انزال کنار هم ذکر میکند یا از خلقت به عنوان انزال یاد میکند تا نشان بدهد که این از مخزن غیب آمده بر اساس ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه مصداق شیء است مخلوق خداست که خدا او را خلق کرده و بر اساس آنچه در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آمده است که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ معلوم میشود که هر چه که نزد انسان است ریشه غیبی در مخزن الهی دارد از آنجا تنزل میکند گاهی برای تنبه این نکته که آنچه را که مخلوق است از ریشه غیبیاش تنزل کرده از مخزن الهی تنزل کرده و چون ﴿مَا عِندَ اللَّه﴾ است «لا ینفد» تکیهگاه غیبی دارد از زمین برنخواست از مخزن غیب تنزل کرده مخزن غیب هم عند الله است و هر چه هم عند الله است زوال ناپذیر است این برای دو نکته است یکی اینکه این نعمت ریشه الهی دارد دوم اینکه دائماً این نعمت هست اگر کسی بخواهد از این نعمت برخوردار باشد چون ریشهاش مخزن الهی است و مخزن الهی هم زوال ناپذیر است پس دائماً این نعمت هست میشود در اثر ارتباط با ذات اقدس الهی از این نعم به طور دائم استفاده کرد چون در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اگر در سورهٴ «حجر» فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ پس خزینه هر چیزی نزد خداست هر چیزی چندین خزائن دارد نه هر چیزی خزینه دارد نفرمود «ان من شیء الا عندنا خزینته» و نفرمود مجموع این اشیاء خزائن دارند تا مجموع در مقابل مجموع باشد اینچنین نیست مجموع در مقابل جمیع است یعنی کل وحد واحد واحد خزائن دارند ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ آن ﴿إِن مِّن شَیْء﴾ نه اینکه اشیاء خزائن دارند تا معلوم بشود «لکل شیء خزینة» نه بلکه کل شیء خزائن دارد حالا بعضی از خزائن نازل استفاده میکنند بعضی از خزائن وسطا بعضی دسترسی دارند به آن خزائن اعلی هر چیزی بالأخره چندین مخزن دارد اگر در سورهٴ «حجر» فرمود هر چیزی چندین خزائن دارد و اگر در سورهٴ «حجر» فرمود همه این خزائن نزد خداست و اگر در سورهٴ «نحل» فرمود هر چه نزد خداست ثابت است و اگر در آیه محل بحث سوره اعراف فرمود من لباس را برای شما نازل کردم آن جمال و جلال را برای شما نازل کردم و لباس تقوا را هم برای شما نازل کردم این نشانه آن است که این لباسها زوال ناپذیر است اولاً، و اگر چنانچه با مخزن الهی رابطه بر قرار کنید میتوانید دائماً از این لباسها بهره ببرید ثانیاً، آنجایی که کار مهم است از همین خلقت برای اینکه به آن آیه سورهٴ «حجر» هم اشاره بشود تعبیر به انزال میکند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» از آفرینش آهن به عنوان انزال یاد کرده است که فرمود آیهٴ 25 سورهٴ «حدید» این است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ این انزال حدید به معنای خلقنا الحدید نیست که ﴿أَنزَلْنَا﴾ یعنی خلقنا ﴿أَنزَلْنَا﴾ یعنی این موجود خارجی را که در مخزن غیبی حضور و ظهور علمی داشت ما تجلی دادیم تنزل دادیم وقتی به صورت موجود مادی در آمد مخلوق مادی ماست وقتی به صورت مجرد در خزینه موجود است آن جزء محدوده مشهود عینی ماست آنجا هم مخلوق است برای اینکه ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن خلق دیگر مقابل ندارد هر چیزی مصداق شیء است مخلوق است چه عالم امر چه عالم خلق چه عالم طبیعت چه مخزنهای الهی اما به این عالم که رسید یک خلق ریشهداری است بالأخره ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم به ریشه خلقت انعام و امور دامی اشاره کرد در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «زمر» اینچنین یاد میکند: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» اینچنین فرمود: ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ﴾ خب پس اینکه فرمود: ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ یعنی این از مخزن غیب آمده است و شما با حفظ آن مخزن میتوانید همیشه از حفظ چنین لباسی برخوردار بشوید.
پرسش ...
پاسخ: همان با او هماهنگ است برای اینکه «فاعل لا بمعنی الحرکات» که در خطبه نهجالبلاغه آمد کارش با اراده است وقتی اراده میکند در همان خطبه دیگر نهجالبلاغه است که «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» موجودی که با اراده کار میکند نه با ابزار تجلی دارد دیگر.
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ که این لباس ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ پس اصل فایده لباس این است که ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ آن زشتیهای شما را میپوشاند پس پوشش لباس برای ستر عیب است نه برای اظهار فخر ﴿وَرِیشاً﴾ که خب یک امر زایدی است آن هم فضل الهی است که جامه خوب و زیبا و با جمالی را برای انسان آفرید اما خداوند در این تعبر فرمود من لباس نازل کردم معمولاً لباس را به همان قمیص و قبا و ردا و ازار میگویند و به ثوب نمیگویند لباس ما یک پارچه داریم یک قمیص یک پارچه داریم یک قبا یک پارچه داریم یک عبا یک پارچه داریم یک ازار یک پاره داریم یک زراء معزر پارچه همان است که در کارخانه است و در مغازههاست آن را میگویند ثوب اما آن ثوب که لباس ما نیست وقتی قمیص شد قبا شد رداء شد عبا شد ازار شد معزر شد مقنعه شد خمار شد میشود لباس خدا لباس را به خود اسناد داد فرمود من لباس فرستادم نفرمود ثوب خلق کردم ثوب هم تازه کار کارخانه است آنچه را خدا میآفریند مواد اولی مواد خام است مواد خام یا علفی است یا پشمی بالأخره یا زمین میرویاند یا حیوانات وقتی جلوتر میروید میبینید که خب این کار زمین است که کنف، پنبه و مانند آن رویانید یا آن کار شتر است که کرک یا بز است که مو یا گوسفند است که پشم میرویانند کدام را ذات اقدس الهی نازل کرده است میفرماید از آن سادهترین کار شروع بکنید تا آن دقیقترین کاری که بافندگان و ریسندگان انسانی دارند و تا خیاطهایی که برش میکنند میدوزند، میسازند، میبافند همه این کارها به خدا اسناد دارد برای اینکه شما چه کاری از خودتان میبینید همان طوری که زمین را ذات اقدس الهی آفرید و همه استعدادها را او آفرید و همان خدا بود که به کشاورز میگوید: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ زارع حقیقی ماییم شما حرث میکنید ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ حرث بذرافشانی، زرع آن است که این بذر مرده را حیات میدهد فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ شما که زارع نیستید کارتان حرث است ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ درباره پدرها هم میفرماید که ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ کار آباء امناء است نقل المنی من موضع الی موضع آخر است نظیر کار حارث که نقل البذر من موطن الی موطن آخر است اینکه زرع نیست آن که این حبه را حیات میدهد زارع است آن که این نطفه را به صورت انسان در میآورد او خالق است ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ خب پس اگر کسی خیال بکند زمین میرویاند اینچنین نیست زارع ذات اقدس الهی است و اگر کسی خیال بکند این گوسفند است که پشم میرویاند این بز است که مو میرویاند این شتر است که کرک میرویاند این هم غفلت است ذات اقدس الهی میفرماید این کارهای عمیق و عجیب علمی را که اینها نمیدانند انسان نمیداند چه رسد به حیوان که این کارها را انجام بدهد ما همان کاری که در درون اوست میکنیم بیرونش هم به عهده ماست خب خدایی که ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ لبن خالص را خارج میکند در درون همان خدا هم مو میرویاند کرک میرویاند پشم میرویاند بالأخره شما این چشمهها را در دامنه کوه میبینید بالأخره از داخل لجن در میآید از داخل گل در میآید یک ذره خاک با او نیست شفافترین آب همین آب چشمه است که از داخل گل در میآید بالأخره از داخل خاک در میآید بالأخره یک ذره خاک با او نیست یک ذره شن با او نیست خب آن هم ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ لبن خالص در میآید اینچنین نیست که این لولهها جدا باشد که نه جدا هم نیست ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ این کار از انسان ساخته نیست چه رسد به حیوان این برای درون گوسفند بیرون هم بشرح ایضاً [و همچنین] پس کسی نمیتواند بگوید که مواد اولیه را زمین یا دام تهیه میکنند پس قدم به قدم جلوتر بروید قدم به قدم دنبالتر بیایید صادق است که ذات اقدس الهی همین کارها را کرده دیگران ابزارند راهنمایی این ابزار و استخرام این ابزار و بهرهبرداری از این ابزار هم باز به عهده ذات اقدس الهی است لذا در آیهٴ 96 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» میفرماید که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ پس کسی نمیتواند بگوید که جامه را که کارخانه ریسندگی و بافندگی بعد از اینکه ثوب را تحویل گرفت میدهند به خیاطها و خیاط است که لباس درست میکند نه قدم به قدم شما جلوتر میروید میبینید از زمین شروع کرده تا خیاطی که بالأخره آن مواد خام را به صورت قبا و ردا در میآورد مشمول آیهٴ 96 سورهٴ «صافات» است که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ آن وقت همه میشوند ابزار او لذا میفرماید این لباس را ما نازل کردیم هم مواد خام را هم مواد پیچیده را خب این فکری که بتواند مواد خام را بتواند به صورت لباسهای رنگین در بیاورد چه کسی داد؟ آن قدرت را چه کسی داد؟ آن دست و پا را چه کسی داد ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾ برای اوست ﴿خَلَقَ فَسَوَّی ٭ وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ آن هم برای اوست لذا صادق است که بفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ خب البته جامه زیبا طوری باید باشد که انسان به جامه فخر بدهد نه از جامه فخر بگیرد معمولاً بزرگان که حضور ائمه (علیهم السلام) مشرف میشدند خب این بهره معنوی را داشتند نظیر دعبلها و امثال آنها که قصائدی در مدح اهل بیت (علیهم السلام) میگفتند یک کار دینی و تبلیغی به اذن آنها انجام میدادند توقع خلعت داشتند خلعت هم به این معنا نیست که انسان ثوب به کسی بدهد ثوب یعنی پارچه نو که از بازار میخرد میآورد این را خلعت نمیگویند اینها توقع داشتند که وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) لباسی را از بدن مطهرش خلع بکند به اینها بدهد که اینها تبرک بجویند تا بشود خلعت لذا وقتی آنها پارچههای نو میدادند اینها در کمال صراحت به خودشان اجازه میدادند که عرض بکنند نه ما ثوب نمیخواهیم قمیص میخواهیم خب ثوب چه برکتی دارد خب ثوب در بازار فراوان است قمیص میخواهیم یعنی پیرهن شما را میخواهیم این را میگفتند خلعت آن وقت وجود مبارک حضرت مثلاً در آن پوستین خب به دعبل داد همین دعبلی که به قم آمد و از کنار قم گذشت همین متدینین قم با هر تلاش و کوششی بود بالأخره رفتند یک مقداری از آن پوستین گرفتند از دعبل به هر وسیلهای بود گرفتند اینها چون میدانند این تبرّک است وگرنه جامه چه ارزشی دارد یعنی ثوب چه ارزشی دارد آنکه به بدن مطهر ولی خدا رسیده است اگر خلع بشود به یک سرایندهای بدهند میگویند خلعت.
«و الحمد لله رب العالمین»
منظور از شجره ملعونه در قرآن چیست؟
در حقیقت فتنه برای ظالمین و آزمون ظالمین است و همین معنا مناسب با آیهٴ 63 سورهٴ «صافات» است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾
یکی از احتمالات اینکه شجره ملعونه در قرآن همین شجرهای باشد که وجود مبارک حضرت آدم و حوا از آن نهی شدند مطرح است چون خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همراه با نقل جریان آدم (سلام الله علیه) از شجره ملعونه یاد کند آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیرا ٭ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینا﴾ تا پایان این بخش گاهی احتمال داده میشود که آن شجره ملعونهای که در سورهٴ «اسراء» آیهٴ شصت ذکر شده است همین شجرهای باشد که آدم و حوا (سلام الله علیهما) از نزدیکی به آن نهی شدند برای اینکه این مناسب با قصه حضرت آدم است که در آیهٴ 61 همان سورهٴ «اسراء» جریان سجده آدم و سجده برای آدم و امتناع ابلیس از سجده مطرح شد این احتمال ناتمام است برای اینکه شجره منهی عنها غیر از شجره ملعونه است ممکن است طبق بعضی از روایات که آن مقام منیع علم باشد نه اصل العلم به وجود مبارک آدم بفرماید که شما وارد این مرحله نشوید بنابراین شجره منهی عنها با شجره ملعونه فی القرآن فرق میکند آن شجره در قرآن لعن نشده است گذشته از اینکه در سورهٴ «اسراء» گرچه جریان آدم مطرح است اما سکونت بهشت و نهی از شجره در آن بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اصلاً نیامده این شجره ملعونه فی القرآن میتواند شجره خبیثه باشد که قرآن به عنوان مثال خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیهٴ 26 یاد کرده است فرمود: ﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ﴾ این خبیث قرین و نزدیک با ملعون است میتواند آن شجره باشد چه اینکه میتواند همان شجره زقّوم باشد که شجره زقّوم چون عذاب است ﴿طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ است و مایه آزمون هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 61 به بعد این است ﴿أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ درباره شجره زقوم میفرماید: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِین ٭ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیم ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِین ٭ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُون ٭ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِنْ حَمِیم ٭ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیم ٭ إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّین ٭ فَهُمْ عَلَی آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ﴾ این چون عذاب جهنم است و با لعنت که بعد از رحمت است هماهنگ است گذشته از اینکه در همین آیات تلاوت شده سورهٴ «صافات» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ در سورهٴ «اسراء» هم این را فتنه و مایه امتحان قرار داد فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ﴾ که این شجره منصوب است معطوف بر رویاست یعنی «و ما جعلنا الشجرة الملعونة فی القرآن الا فتنة للناس» در سورهٴ «صافات» هم فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ آن ناس هم همان طبقه تبهکار است به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ پس آن ناس کسانیاند که گرفتار فتنه میشوند به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ آنچه که در آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» به عنوان فتنه یاد شده است در حقیقت فتنه برای ظالمین و آزمون ظالمین است و همین معنا مناسب با آیهٴ 63 سورهٴ «صافات» است که فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ﴾ که ین شجره زقّوم را چه اینکه در بخشهای دیگر یعنی نظیر سورهٴ «دخان» این شجره به عنوان شجره عذاب یاد شده است که آیهٴ 43 به بعد سورهٴ «دخان» این است ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّوم ٭ طَعَامُ الأثِیم ٭ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُون ٭ کَغَلْیِ الْحَمِیم ٭ خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی سَوَاءِ الْجَحِیم ٭ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیم ٭ ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾ و نمیشود گفت که صرف اینکه چیزی در جهنم است ملعون نیست برای اینکه اصحابالنار هم که فرشتگان بهشتاند آنها در جهنم مثلاً حضور دارند آنها ملعون نیستند برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِکَةً﴾ آنجا اصحابالنار یعنی موکلین اینجا اصحاب نار یعنی معذّبین آنچه که در جهنم است ﴿طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ﴾ است این ملعون است برای اینکه دور از رحمت خداست این بر خلاف آن موجودات شریف و کریمی که به دستور خدا سرپرستی جهنم را به عهده دارند آنجا که فرمود فرشتگانی از طرف خدا موکّل نارند آنها در جهنم نیستند آنها سرپرستان جهنماند که جهنم زیر نظر اینهاست بنابراین این شجره ملعونه فی القرآن همان شجره خبیثه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که محصول او همین شجرة الزقوم سورهٴ «صافات» و سورهٴ «دخان» خواهد بود و این شجرهای که آدم و حوا (سلام الله علیهما) از آن نهی شدند این شجره ملعونه فی القرآن نیست این شجره منهی عنهای فی القرآن است نه ملعونه فی القرآن شجره ممکن است منهی عنها باشد مثل اینکه به انسان بگویند شما در آن حال نزدیک مسجد نشوید نزدیک حرم نشوید یا مثلاً جنگ در مسجدالحرام ممنوع است در حرم ممنوع است آن منهی عنهاست نه ملعون شما از قرب به این ملعونید از استفاده از این ملعونید مثلاً به انسان غیر طاهر در حال طمس یا جنابت میگویند چیزی را در مسجد ننهید وضع شما چیزی را در مسجد در حال غیر طهارت ممنوع است مثل اینکه به غیر طاهر میگویند به قرآن نزدیک نشوید ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ تماس با قرآن برای غیر طاهر نهی شده است این منهی عنه است ولی این معنایش این نیست که قرآن مثلاً از رحمت خاصه دور است یا کعبه از رحمت خاصه دور است یا مسجد از رحمت خاصه دور است به آدم و حوا (سلام الله علیهما) دستور داده شد شما از این درخت استفاده نکنید اکل از درخت منهی عنه است نه خود درخت چه رسد به اینکه این شجره ملعونه فی القرآن باشد خب این نکتهای بود مربوط به بحث شجره.
اما درباره خطابی که فرمود ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ خطاب در قرآن کریم به چند نحو و قسم است یک قسم خطاب عمومی است به همه انسانها ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ که این ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ هم از همان سنخ است این عمومیترین خطابهای قرآنی است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ از این بالاتر خطابی است که به موحّدان متوجه است اعم از مسلمانها و غیر مسلمانها و در بین این افرادی که اهل توحیدند گاهی مسلمین از آنها جدا میشوند و آنها به عنوان ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ مخالباند از اینها خصوصیتر خطابهایی است که متوجه به مؤمنین است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و از آنها خصوصیتر مؤمنینی هستند که لبیباند، عاقلاند، جزء خواص از اهل ایماناند که از آنها به عنوان ﴿یَا أُولِی الأبْصَارِ﴾ ﴿یَا أُوْلِی الألْبَابِ﴾ یا مانند آن یاد میشود اولی الالباب بودن اولی الابصار بودن یک درجه خاصی از ایمان را میطلبد از این خطاب خصوصیتر خطابی است که خداوند به انبیا و مرسلین دارد ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾ ما فلان فلان و از همه اینها اخص خطابی است که به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه است که ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و مانند آن این شش قسم خطاب در قرآن کریم است از عمومیترین خطابها شروع میشود تا به خصوصیترین خطابها که به شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این خطاب ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ جزء همان خطابهای اولی است یعنی عمومیترین خطابهاست لذا آنچه که به عنوان ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ و مانند آن متوجه جمیع انسانهاست احکامی که همراه با آنها ذکر میشود جزء شرایع عامه محسوب میشود یعنی همه انبیا(علیهم السلام) آن شرایع را آوردند این احکام را آوردند این بحثهای اخلاقی را آوردند و آنچه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در همین تقریباً یک ورق چهار بار به بنیآدم خطاب میکند ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ این احکام مربوط به همه انسانهاست در همه دورههای تاریخ اختصاصی به گرو ه خاصی مردم سرزمین مخصوصی و مانند آن ندارد آن خطابهای چهارگانه این است یکی در آیهٴ 26 همین سورهٴ «اعراف» ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ آیهٴ 27 ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ این دو آیه مستقیماً خطاب به بنیآدم است برای تحذیر بنیآدم از تبعیت شیطان آیهٴ 31 تشویق بنیآدم است به اینکه مراکز مذهب را جایگاه زینت اصلی خود بداند آیهٴ 31 این است ﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ و آیهٴ 35 همین سورهٴ «اعراف» درباره رسالتهای عامه سخن میگوید ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ این خطابهای چهارگانه نشان میدهد که آنچه را که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» به شخص آدم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿ یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ﴾ و مانند آن منظور آدم همان انسان است، آدم هست، آدم نوعی است که وجود مبارک حضرت آدم بشخصه مشمول این خطابهاست و فرزندان او هم مشمول همین خطابند مثلاً آیهٴ 117 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که میفرماید: ﴿یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ همین تعبیر را خداوند به بنیآدم دارد پس معلوم میشود که شیطان تنها عدو آدم و حوا (سلام الله علیهما) نیست عدو انسان است از آیهٴ 117 سورهٴ «طه» بر میآید که شیطان دشمن شخص آدم و حوا نیست بلکه دشمن انسان است که آدم و حوا(سلام الله علیهما) دو فرد از این نوعاند سایر افراد هم که بنیآدماند آنها هم افراد همین نوعاند و شیطان با این نوع عداوت دارد اختصاصی به آن دو فرد ندارد و آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که فرمود یا همین سورهٴ «اعراف» که بعد میآید در سورهٴ «بقره» بعد از جریان هبوط میفرماید که آیهٴ 38 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ همین معنا را که به آدم و حوا و امثال آنها خطاب میکند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به همه بنیآدم خطاب میکند آیهٴ 35 سورهٴ «اعراف» میفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ و آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم هست که اگر از طرف ما پیامبری بیاید شما باید اطاعت کنید یا در سورهٴ «اعراف» بعداً میفرماید که ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی﴾ این اختصاصی به شخص آدم و حوا ندارد همه را در بر میگیرد این ﴿یَا بَنِیآدَمَ﴾ شامل آدم و من دونه خواهد شد.
مطلب بعدی آن است که آنچه به عنوان آدم(سلام الله علیه) در قرآن کریم مطرح است گاهی آدم یعنی انسان کامل که اختصاصی به شخص او ندارد و هر انسان کاملی مشمول آن حکم است ولی فرزندان او به نحو عموم مشمول نیستند نظیر ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾ آن تعلیم اسماء برای انسان کامل است خواه خود حضرت آدم خواه انسانهای کامل دیگر ائمه، انبیای مرسلین (علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها مشمولاند این یک مطلب گاهی منظور از آدم شخص آدم است بما انه نبیء نه بما انه انسان کامل بما انه نبی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ این منظور از آدم بنیآدم نیست هر انسانی نیستند برای اینکه قرآن کریم اینها را صفی خاص الهی میداند صفوة الله برای آدم است و نوح و انبیای ابراهیمی و انبیایی که فرزندان اینها هستند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَإِبْرَاهِیمَ وَآلَعِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ آن عالمین دیگر مصفطی نیستند آنها صفی الله نیستند آنها هم بنیآدماند ولی آنها مفضل علیهاند نه مفضل قسم سوم جایی است که وقتی گفته میشود آدم یعنی انسان مثل همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» که میفرماید ما به آدم گفتیم: ﴿إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ﴾ یعنی آدم مشخص مراد نیست در اینجا شخص آدم مراد هست ولی شیطان دشمن شخص آدم نیست بما انه شخص بلکه بما انه انسان لذا دشمن شخص آدم هست (سلام الله علیه) دشمن شخص حواست (سلام الله علیها) و دشمن فرزندان آدم هست بما ان کل واحد انسان لذا در همین بحثهای آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» دارد ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم﴾ یعنی همانطوری که شیطان فتنهای بود برای آدم و حوا (سلام الله علیهما) و عدو آنها بود برای شما هم فتنه است و عدو.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ چون در جریان آدم و حوا (سلام الله علیهما) فرمود بعد از اینکه اینها از آن درخت تناول کردند ﴿بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ﴾ بعد هم توبه کردند هم آن نقص ظاهری برطرف شد هم آن سوئه باطنی برای اینکه فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ یعنی «فتصیرا من الظالمین» آن مقداری که از لطف الهی دور شدند آن سوئه باطنی است آن مقداری که اندام اینها برای اینها ظاهر شد این سوئه ظاهری است ذات اقدس الهی در این آیه محل بحث دو نعمت داد که یکی سوئه ظاهری را میپوشاند و دیگری سوئه باطن را آنچه سوئه ظاهر را میپوشاند همین لباس متعارف است که فرمود: ﴿قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ و آنچه سوئه باطن و عیب باطن را میپوشاند تقواست که «التقی رئیس الاخلاق» و آن را به عنوان جامه تقوا تعبیر کرد فرمود: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ﴾ آن که میگوید «مرد خدا پرست که تقوا طلب کند خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش» یعنی خواه اسود باشد خواه ابیض خواه صهیب رومی ابیض باشد خواه بلال حبشی اسود آن دیگر جامه جامه ظاهری نیست که یا مشکی است یا سفید آن «خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش» یعنی خواه صهیب رومی باش خواه بلال حبشی آن منظورش چیز دیگر است اما اینجا اگر میفرماید ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَی﴾ برای پوشیدن آن سوئه باطنی است فرق این لباسها آن است که در سوئه باطنی اصل وجودش سوئه نیست ظهورش سوئه است ولی سوئه باطنی وجودش سوئه است نه تنها ظهورش ظهورش سوئه مضاعف است کاری که لباس ظاهر و لباس باطن میکنند هم فرق میکند لباس ظاهر سوئه را میپوشاند یعنی جلوی ظهور را میگیرد نه اصل وجود را چون اصل وجود که سوئه نیست آفرینش اندام تناسلی که بد نیست و داشتن آن اندام تناسلی هم که سوئه نیست ظهورش سوئه است ولی رذایل اخلاقی هم وجودش سوئه است هم کشفش سوئه مضاعف و جامه تقوا نه میگذارد آن سوئه باطنی پدید بیاید یک، نه اگر ـ معاذالله ـ پدید آمد اجازه میدهد کشف بشود برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ﴾ اگر کسی با تقوا باشد جلوی اشاعه فحشا را میگیرد دو، لذا لباس تقوی هم کان تامه و کان ناقصه هر دو را میپوشاند و به لیس تامه تبدیل میکند اولاً نشد به لیس ناقصه مبدل میکند ثانیاً ولی لباس ظاهری همان آن هم در حقیقت کان تامه را میپوشاند چون اصل وجودش سوئه نیست ظهورش سوئه است فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ که این لباس زشتیهای شما را میپوشاند ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ این اصل فایده لباس است عیبپوشی کار لباس است اما مزیّن بودن، جامه خوب بر تن کردن آن دیگر نقشی ندارد لذا آن ریش که به معنای زیبایی و از پر هم گرفته شده به معنای تراوت و نظارت و زیبایی و جمال است آن نقشی ندارد در موارات سوئه لذا او را بعد از ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ ذکر فرمود نفرمود «قد انزلنا علیکم لباسا و ریشا یواری سوآتکم» که کل واحد نقشی در موارات داشته باشند آن زیبایی لباس نقشی در موارات ندارد آنچه که در اصل موارات نقش دارد همان لباس است.
مطلب دیگر آن است که گاهی خداوند خلقت را با انزال کنار هم ذکر میکند یا از خلقت به عنوان انزال یاد میکند تا نشان بدهد که این از مخزن غیب آمده بر اساس ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه مصداق شیء است مخلوق خداست که خدا او را خلق کرده و بر اساس آنچه در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آمده است که ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ معلوم میشود که هر چه که نزد انسان است ریشه غیبی در مخزن الهی دارد از آنجا تنزل میکند گاهی برای تنبه این نکته که آنچه را که مخلوق است از ریشه غیبیاش تنزل کرده از مخزن الهی تنزل کرده و چون ﴿مَا عِندَ اللَّه﴾ است «لا ینفد» تکیهگاه غیبی دارد از زمین برنخواست از مخزن غیب تنزل کرده مخزن غیب هم عند الله است و هر چه هم عند الله است زوال ناپذیر است این برای دو نکته است یکی اینکه این نعمت ریشه الهی دارد دوم اینکه دائماً این نعمت هست اگر کسی بخواهد از این نعمت برخوردار باشد چون ریشهاش مخزن الهی است و مخزن الهی هم زوال ناپذیر است پس دائماً این نعمت هست میشود در اثر ارتباط با ذات اقدس الهی از این نعم به طور دائم استفاده کرد چون در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اگر در سورهٴ «حجر» فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ پس خزینه هر چیزی نزد خداست هر چیزی چندین خزائن دارد نه هر چیزی خزینه دارد نفرمود «ان من شیء الا عندنا خزینته» و نفرمود مجموع این اشیاء خزائن دارند تا مجموع در مقابل مجموع باشد اینچنین نیست مجموع در مقابل جمیع است یعنی کل وحد واحد واحد خزائن دارند ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾ آن ﴿إِن مِّن شَیْء﴾ نه اینکه اشیاء خزائن دارند تا معلوم بشود «لکل شیء خزینة» نه بلکه کل شیء خزائن دارد حالا بعضی از خزائن نازل استفاده میکنند بعضی از خزائن وسطا بعضی دسترسی دارند به آن خزائن اعلی هر چیزی بالأخره چندین مخزن دارد اگر در سورهٴ «حجر» فرمود هر چیزی چندین خزائن دارد و اگر در سورهٴ «حجر» فرمود همه این خزائن نزد خداست و اگر در سورهٴ «نحل» فرمود هر چه نزد خداست ثابت است و اگر در آیه محل بحث سوره اعراف فرمود من لباس را برای شما نازل کردم آن جمال و جلال را برای شما نازل کردم و لباس تقوا را هم برای شما نازل کردم این نشانه آن است که این لباسها زوال ناپذیر است اولاً، و اگر چنانچه با مخزن الهی رابطه بر قرار کنید میتوانید دائماً از این لباسها بهره ببرید ثانیاً، آنجایی که کار مهم است از همین خلقت برای اینکه به آن آیه سورهٴ «حجر» هم اشاره بشود تعبیر به انزال میکند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» از آفرینش آهن به عنوان انزال یاد کرده است که فرمود آیهٴ 25 سورهٴ «حدید» این است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ این انزال حدید به معنای خلقنا الحدید نیست که ﴿أَنزَلْنَا﴾ یعنی خلقنا ﴿أَنزَلْنَا﴾ یعنی این موجود خارجی را که در مخزن غیبی حضور و ظهور علمی داشت ما تجلی دادیم تنزل دادیم وقتی به صورت موجود مادی در آمد مخلوق مادی ماست وقتی به صورت مجرد در خزینه موجود است آن جزء محدوده مشهود عینی ماست آنجا هم مخلوق است برای اینکه ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ آن خلق دیگر مقابل ندارد هر چیزی مصداق شیء است مخلوق است چه عالم امر چه عالم خلق چه عالم طبیعت چه مخزنهای الهی اما به این عالم که رسید یک خلق ریشهداری است بالأخره ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم به ریشه خلقت انعام و امور دامی اشاره کرد در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «زمر» اینچنین یاد میکند: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «زمر» اینچنین فرمود: ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ﴾ خب پس اینکه فرمود: ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ یعنی این از مخزن غیب آمده است و شما با حفظ آن مخزن میتوانید همیشه از حفظ چنین لباسی برخوردار بشوید.
پرسش ...
پاسخ: همان با او هماهنگ است برای اینکه «فاعل لا بمعنی الحرکات» که در خطبه نهجالبلاغه آمد کارش با اراده است وقتی اراده میکند در همان خطبه دیگر نهجالبلاغه است که «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» موجودی که با اراده کار میکند نه با ابزار تجلی دارد دیگر.
﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً﴾ که این لباس ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ پس اصل فایده لباس این است که ﴿یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ﴾ آن زشتیهای شما را میپوشاند پس پوشش لباس برای ستر عیب است نه برای اظهار فخر ﴿وَرِیشاً﴾ که خب یک امر زایدی است آن هم فضل الهی است که جامه خوب و زیبا و با جمالی را برای انسان آفرید اما خداوند در این تعبر فرمود من لباس نازل کردم معمولاً لباس را به همان قمیص و قبا و ردا و ازار میگویند و به ثوب نمیگویند لباس ما یک پارچه داریم یک قمیص یک پارچه داریم یک قبا یک پارچه داریم یک عبا یک پارچه داریم یک ازار یک پاره داریم یک زراء معزر پارچه همان است که در کارخانه است و در مغازههاست آن را میگویند ثوب اما آن ثوب که لباس ما نیست وقتی قمیص شد قبا شد رداء شد عبا شد ازار شد معزر شد مقنعه شد خمار شد میشود لباس خدا لباس را به خود اسناد داد فرمود من لباس فرستادم نفرمود ثوب خلق کردم ثوب هم تازه کار کارخانه است آنچه را خدا میآفریند مواد اولی مواد خام است مواد خام یا علفی است یا پشمی بالأخره یا زمین میرویاند یا حیوانات وقتی جلوتر میروید میبینید که خب این کار زمین است که کنف، پنبه و مانند آن رویانید یا آن کار شتر است که کرک یا بز است که مو یا گوسفند است که پشم میرویانند کدام را ذات اقدس الهی نازل کرده است میفرماید از آن سادهترین کار شروع بکنید تا آن دقیقترین کاری که بافندگان و ریسندگان انسانی دارند و تا خیاطهایی که برش میکنند میدوزند، میسازند، میبافند همه این کارها به خدا اسناد دارد برای اینکه شما چه کاری از خودتان میبینید همان طوری که زمین را ذات اقدس الهی آفرید و همه استعدادها را او آفرید و همان خدا بود که به کشاورز میگوید: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ زارع حقیقی ماییم شما حرث میکنید ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ حرث بذرافشانی، زرع آن است که این بذر مرده را حیات میدهد فرمود: ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ شما که زارع نیستید کارتان حرث است ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ درباره پدرها هم میفرماید که ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ کار آباء امناء است نقل المنی من موضع الی موضع آخر است نظیر کار حارث که نقل البذر من موطن الی موطن آخر است اینکه زرع نیست آن که این حبه را حیات میدهد زارع است آن که این نطفه را به صورت انسان در میآورد او خالق است ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُون ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ خب پس اگر کسی خیال بکند زمین میرویاند اینچنین نیست زارع ذات اقدس الهی است و اگر کسی خیال بکند این گوسفند است که پشم میرویاند این بز است که مو میرویاند این شتر است که کرک میرویاند این هم غفلت است ذات اقدس الهی میفرماید این کارهای عمیق و عجیب علمی را که اینها نمیدانند انسان نمیداند چه رسد به حیوان که این کارها را انجام بدهد ما همان کاری که در درون اوست میکنیم بیرونش هم به عهده ماست خب خدایی که ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ لبن خالص را خارج میکند در درون همان خدا هم مو میرویاند کرک میرویاند پشم میرویاند بالأخره شما این چشمهها را در دامنه کوه میبینید بالأخره از داخل لجن در میآید از داخل گل در میآید یک ذره خاک با او نیست شفافترین آب همین آب چشمه است که از داخل گل در میآید بالأخره از داخل خاک در میآید بالأخره یک ذره خاک با او نیست یک ذره شن با او نیست خب آن هم ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ لبن خالص در میآید اینچنین نیست که این لولهها جدا باشد که نه جدا هم نیست ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِینَ﴾ این کار از انسان ساخته نیست چه رسد به حیوان این برای درون گوسفند بیرون هم بشرح ایضاً [و همچنین] پس کسی نمیتواند بگوید که مواد اولیه را زمین یا دام تهیه میکنند پس قدم به قدم جلوتر بروید قدم به قدم دنبالتر بیایید صادق است که ذات اقدس الهی همین کارها را کرده دیگران ابزارند راهنمایی این ابزار و استخرام این ابزار و بهرهبرداری از این ابزار هم باز به عهده ذات اقدس الهی است لذا در آیهٴ 96 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» میفرماید که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ پس کسی نمیتواند بگوید که جامه را که کارخانه ریسندگی و بافندگی بعد از اینکه ثوب را تحویل گرفت میدهند به خیاطها و خیاط است که لباس درست میکند نه قدم به قدم شما جلوتر میروید میبینید از زمین شروع کرده تا خیاطی که بالأخره آن مواد خام را به صورت قبا و ردا در میآورد مشمول آیهٴ 96 سورهٴ «صافات» است که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ آن وقت همه میشوند ابزار او لذا میفرماید این لباس را ما نازل کردیم هم مواد خام را هم مواد پیچیده را خب این فکری که بتواند مواد خام را بتواند به صورت لباسهای رنگین در بیاورد چه کسی داد؟ آن قدرت را چه کسی داد؟ آن دست و پا را چه کسی داد ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾ برای اوست ﴿خَلَقَ فَسَوَّی ٭ وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ آن هم برای اوست لذا صادق است که بفرماید: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ خب البته جامه زیبا طوری باید باشد که انسان به جامه فخر بدهد نه از جامه فخر بگیرد معمولاً بزرگان که حضور ائمه (علیهم السلام) مشرف میشدند خب این بهره معنوی را داشتند نظیر دعبلها و امثال آنها که قصائدی در مدح اهل بیت (علیهم السلام) میگفتند یک کار دینی و تبلیغی به اذن آنها انجام میدادند توقع خلعت داشتند خلعت هم به این معنا نیست که انسان ثوب به کسی بدهد ثوب یعنی پارچه نو که از بازار میخرد میآورد این را خلعت نمیگویند اینها توقع داشتند که وجود مبارک معصوم (سلام الله علیه) لباسی را از بدن مطهرش خلع بکند به اینها بدهد که اینها تبرک بجویند تا بشود خلعت لذا وقتی آنها پارچههای نو میدادند اینها در کمال صراحت به خودشان اجازه میدادند که عرض بکنند نه ما ثوب نمیخواهیم قمیص میخواهیم خب ثوب چه برکتی دارد خب ثوب در بازار فراوان است قمیص میخواهیم یعنی پیرهن شما را میخواهیم این را میگفتند خلعت آن وقت وجود مبارک حضرت مثلاً در آن پوستین خب به دعبل داد همین دعبلی که به قم آمد و از کنار قم گذشت همین متدینین قم با هر تلاش و کوششی بود بالأخره رفتند یک مقداری از آن پوستین گرفتند از دعبل به هر وسیلهای بود گرفتند اینها چون میدانند این تبرّک است وگرنه جامه چه ارزشی دارد یعنی ثوب چه ارزشی دارد آنکه به بدن مطهر ولی خدا رسیده است اگر خلع بشود به یک سرایندهای بدهند میگویند خلعت.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است