- 1225
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 12 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 12 سوره اعراف"
فرشتگان چون معصوماند امر تشریعی ندارند
سؤال فرشتگان از ذات اقدس الهی سؤال استفهامی است نه سؤال استکباری
سؤال شیطان سؤالِ اعتراضآمیز است یعنی خدا را زیر سؤال قرار داد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾
تا حدودی روشن شد که فرشتگان چون معصوماند امر تشریعی ندارند یعنی وحی و نبوّت و رسالتی که برای انسانهاست برای آنها نیست قهراً امرآنها نمیتواند تشریعی باشد و چون عصیان ندارند سؤال آنها از ذات اقدس الهی سؤال استفهامی است نه سؤال استکباری و استنکاری در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که فرشتگان که عرض کردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اولِ سؤالشان و آخر سؤالشان تسبیح مطرح است اگر آنها اعتراف دارند به نزاهت خدا از کارِ غیر صحیح قهراً سؤال آنها استنکاری و استکباری و مانند آنها نیست سؤال آنها استفهامی است مطلبی برای آنها روشن نبود و بعد روشن شد لذا با سؤالِ شیطان خیلی فرق میکند سؤال شیطان سؤالِ استنکاری و استکباری است سؤال اعتراضآمیز است یعنی خدا را زیر سؤال قرار داد اما سؤال فرشتگان خدا را مسئول قرار داد میخواستند از ذات اقدس الهی چیزی یاد بگیرند در بحثهای سؤال هم ملاحظه فرمودید که سؤال دو قسم است یک سؤال استفهامی است مثل اینکه دارند فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یک سؤال استنکاری است نظیر ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ وقتی عالِم مسئول است سؤال استفهامی است ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ وقتی عاصی مسئول است از باب ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ سؤال اصولاً دو قسم است سؤال فرشتگان از قبیل ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است که نه تنها زشت نیست بلکه محمود و ممدوح هم هست سؤال جن, شیطان, ابلیس از قبیل سؤال استنکاری است او حق ندارد خدایی را که ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ او را زیر سؤال ببرد.
مطلب دوم آن است که اگر عصیانی به فرشته اسناد داده شد باید ببینیم سند آن دلیل نقلی تام است یا نه, اگر سند آن دلیل نقلی تام بود آنگاه محتوای او را باید توجیه کرد وگرنه روایتی که با قرآن کریم مطابق نیست حجّت نخواهد بود و لسان آیاتی که عصمت را برای فرشتهها ثابت میکند این لسان آبی از تخصیص است.
پرسش:
پاسخ: خب چرا, نه اینکه مجبورند به اطاعت و عدم عصیان او منزّه از معصیت است منشأ عصیان یا جهل است یا بخل است یا عجز است یا حسد است یا تکبّر است اینها همهاش نقص است در فرشتگان این مَناشی نیست خب جای مدح دارد دیگر مثل اینکه خود ائمه(علیهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اینکه دیگران معصوم نیستند و گرفتار گناهاند جهل آنهاست, عجز آنهاست, بخل آنهاست, حسد آنهاست اینها همه صفات سلبیه است برای انسان کامل.
پرسش:
پاسخ: اینها غیر اختیاری نیست اینها اختیار است منتها یک وقت است
... متعلق به معصیت بود آن معصیت کار فرشته بود یا نه باید مشخص شود سند این تام است یا نه دلالت این تام است یا نه این فرشته بود یا نه آیا عصیان اینجا عصیان مصطلح است یا نه؟ بعد از تمام شدن سند آنگاه حتماً دلالت باید توجیه بشود چون این آیات قابل تخصیص نیست لسانش عاری از تخصیص است.
پرسش: ...
پاسخ: خب چرا مثل اینکه در اثر نه اینکه مجبورند به اطاعت و عدم عصیان آن منزه از معصیت است منشأ عصیان یا جهل است یا بخل است یا عجز است یا حسد است یا تکبّر است اینها همهاش نقص است در فرشتگان این مناشی نیست خب جای مدح دارد دیگر مثل اینکه خود ائمه(علیهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اینکه دیگران معصوم نیستند و گرفتار گناهاند جهل آنهاست عجز آنهاست بخل آنهاست حسد آنهاست اینها همه صفات سلبیه
است برای انسان کامل.
پرسش: ... پاسخ: اینها غیر اختیاری نیست اینها اختیار است منتها یک وقت است ما میگوییم مثلاً شمس نور میدهد این را مدح میکنند نه حمد یک وقت است ما میگوییم که «کنتم انواراً» اینها نور میدهند این نور دادنشان با علم و اختیار همراه است یعنی خود اختیار نور است خود قدرت نور است خود اراده نور است این وجود وجود علمی است وجود وجود ارادی است این وجود ارادی که نور میدهد قابل حمد است.
مطلب سوم آن است که چون در مطلب دوم روشن شد که عقاب اینها معنا ندارد عتاب اینها هم معنا ندارد اگر در بعضی از روایات آمده است که فرشتهای مورد عتاب قرار گرفته شده به ادریس(سلام الله علیه) متوسل شده که ادریس از او شفاعت کند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و مانند آن آمده است باید توجیه بشود که مثلاً مخاصمه در بین فرشتگان به چه معناست در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 67 به بعد این است که ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ از جریان قیامت و اینها که سخن به میان میآید میفرماید که این خبر مهم آن است وقتی از قیامت خبر میدهد ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ چه اینکه ولایت و رهبری این خاندان عصمت و طهارت هم نبأ عظیم است در بعضی از ادعیه ما به وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) عرض میکنیم «یا ابن النباء العظیم» مصداق نبأ عظیم هم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است رهبری خاندان پیغمبر خبر مهم صدر اسلام بود جریان قیامت خبر مهم بود در آن روزها سؤال میکردند خبر مهم چیست؟ فرمود: ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم این است خدایی هست و قیامتی هست انسان بعد از مرگ از بین نمیرود و چه اینکه رهبری این خاندان عصمت هم خبر مهم است که وجود مبارک حضرت امیر نبأ عظیم است و از حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) و سایر ائمه تعبیر میشود که «یا ابن النباء العظیم» غرض آن است که خبر مهم پیش مؤمنین جریان قیامت است یعنی انسان یک شصت هفتاد سالی در یک عالمی زندگی میکند بعد به ابد سفر میکند و هر چه هست آنجاست بالأخره دیگر لذا در لوح قبر بعضی از کسانی که صاحبدل بودند نوشته میشد این آیه ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ خلاصه اینجا یک خبر مهمی است که شما از آنجا بیخبرانه میگذارید بعد فرمود: ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ حالا فرشتگان چگونه خصامی دارند؟ چگونه نزاعی دارند؟ مخاصمه بین فرشتهها باید با یک فصل الخطابی حل بشود آن فصل الخطابی که مخاصمه بین فرشتهها را حل میکند آن محکمه انسان کامل است انسان کامل محکمهاش به روی فرشتگان باز است مخاصمه آنها هم یک مخاصمه محمود و ممدوح است برای اینکه در مسائل مالی و مانند آن از مسائل حقوقی درگیر نیستند تا اینکه خصامی داشته باشند خصام اینها مخاصمه اینها درباره بررسی اسمای حسنای الهی است آن که انسان کامل است و مظهر اسم اعظم است و گزارشگر حقایق اسما است نسبت به فرشتگان آن باید که فصل الخطاب را ارائه کند به هر تقدیر فرمود: ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَى إِلَیَّ إلاَّ أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ البته آنچه را که انسان کامل میداند به تعلیم الهی است برای فرشتگان یک مخاصمهای است محمود و ممدوح این مخاصمه بین اسمای حسنای حق است خود اسمای الهی هر کدام بخواهد ظهور و حضور داشته باشند در آن مجمع البحرین یک تخاصمی پیدا میشود که کدام اسم بر اسم دیگر حاکم باشد کدام اسم محکوم اسم دیگر باشد تناکح اسما هم یک راه خاصی دارد این تنا کح اسما در ذیل خیلی از آیات هست چون هر آیهای که بالأخره بازگو میشود بسیاری از آیات هست که اسمای حسنای الهی در پایان آن آیه عهدهدار مضمون و محتوای آن آیه است آیاتی که پیامش مثلاً رحمت و گذشت و اینهاست ذیلش ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ است آیهای که دستور عذاب میدهد ذیلش ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ هست و مانند آن این اسمای الهی گاهی یکی شان در آیه ذکر میشود گاهی دوتا ان دوتا با تناکحشان با ازدواجشان محتوای آن آیه را تأمین میکنند هر مضمونی که در آیه است اسمی از اسمای حسنای الهی که در پایان آن آیه است برهان آن آیه است به هر تقدیر خب تناکح اسما تنازع اسما همه اینها با محکمه انسان کامل حل میشود اگر برای فرشتگان یک عتابی هست نظیر این مخاصمه یک عتاب محمود و ممدوحی است و گرنه اگر ذات اقدس الهی به عصمت آنها فتوا داد که آنها معصوم نیستند و اصلاً بدون اذن حق کاری نمیکنند هم درباره فرشتگان عذاب فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به طور عام فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اصلاً بدون اذن خدا کاری نمیکنند نه اینکه اول کاری میکنند بعد خدا اجازه میدهد همواره مسبوق به اذناند نه ملحوق به اجازه فضولی در کار فرشتگان اصلاً نیست که بعد خدا این بیع فضولی کار فضولی حرف فضولی اینها را تنفیذ کند اجازه بدهد اینها همواره مسبوق به اذناند با اذن کار میکنند نه با اجازه اگر ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ پس خصام اینها یک خصام محمود است نزاع اینها یک نزاع محمود است بر میگردد بر تنازع اسما الهی به نکاح اسما الهی و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: خب فرشتگان هم البته درجاتی دارند ولی آن طوری که درباره انسانها متصور است درباره فرشتگان متصور نیست برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» فرمود اول خدا اذن میدهد بعد اینها مدبّرات امرند اینها مأمورات الهیاند اینها نازعاتاند اینها سائحاتاند اینها سابحاتاند اینها مدبراتاند اینها اولاً اصلاً دستور الهی را دارند اجرا میکنند اینها همیشه مسبوقاند نه سابق اذن خدا سابق است اینها مسبوقاند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن در بحث وجود مبارک حضرت نوح گذشت که ذات اقدس الهی اولاً به او اجازه داد بعد دستور داد آن وقت درباره دعای نسبت به فرزند هم آنجا خدا موعظه کرد که ﴿إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ .
مطلب سوم آن است که ما آنچه را که از فرشتهها میشناسیم همین است که خدا میفرماید: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ یا در سورهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ ولی ممکن است ذات اقدس الهی فرشتگانی خلق بکند از نور خلق بکند که خواص انسانی داشته باشند این محال نیست اما دلیلی بر وجود چنین موجودی ما نداریم قبال اثبات باید باشد اگر دلیلی دلالت کرد که فرشتگانی هستند مکلف قابل شریعتاند و مانند آن آدم آن را میپذیرد برهان عقلی بر استحاله چنین موجودی اقامه نشده این فرشتگانی که موجودند و در قرآن در ادعیه در روایات از آنها نامی به میان آ مده اینها معصوماند یک سلسله موجودات دیگری که آنها هم به نام فرشته باشند و خواص انسانی داشته باشند که در حقیقت با انسان مشترکات فراوانی داشته باشند وجود آنها محال نیست اما البته اثبات میخواهد آنگاه آنها البته قابل شریعتاند .
پرسش: ...
پاسخ: نه اصلاً زمینه گناه نیست زمینه گناه شهوت است غضب است وسائل مالی است حقوقی است کسی که هیچ چیزی از اینها را ندارد آن وقت چه زمینه گناهی دارد.
پرسش: ...
پاسخ: انجام میدهد لذا عرض کردم در قرآن روایات هیچ جایی برای آنها پیغمبر وحی شریعت دین کتاب نیامده.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب اگر یک کسی باید پیامبر آنها باشد آنها را دریافت کند همهشان که پیغمبر خدا نبودند که اینکه ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ معلوم میشود حساب فرشتگان جداست گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» اینها را هم تهدید به جهنم میکند ولی این برای هشدار کسانی است که گروهی از فرشتگان را به عنوان ارباب پذیرفتند فرمود فرشته که رب نیست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و اگر مثلاً به فرض محال اینها بخواهند ادعای ربوبیت بکنند ﴿ذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ اما در غالب آیات و روایات و اخبار و ادعیه که از فرشتگان سخن به میان میآید از رسالتی که مثلاً برای آنها باشد شریعتی برای آنها باشد صحیفهای برای آنها باشد کتابی برای آنها باشد بهشت و جهنمی باشد حساب و کتاب و تطایر کتبی باشد آن طوری که برای جن و انس هست برای آنها نیست دیگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: اینها بدء و حشرشان یکسان است البته برای فرشتگان درجاتی هست آن فرشتگانی که در محدوده لوح محفوظاند غیر از فرشتگانیاند که در محدوده لوح محو و اثباتاند بعضیها قابل تکامل هستند.
مطلب چهارم آن است که امر تشریعی نداشتن با عصمت تکوینی منافات ندارد فرشتگان عصمت تکوینی دارند و عصمت تک وینی برای همه موجودات هست یعنی در نظام هستی هیچ چیزی معصیت نمیکند برای اینکه همه آنها مطیع فرمان تکوینی حقاند ولی بعضی امر تشریعی دارند بعضی امر تشریعی ندارند انسان در برابر بعضی از روایات هم دارد که کافر سایه او سجده میکند و خود او سجده نمیکند منظور از سایه هم سایه است هم بدن سایه روح است یعنی کافر نظام هستی او مطیع مقررات آفرینش است ولی خودش به سوء اختیار خود آن امر تشریعی را اطاعت نمیکند وگرنه در نظام تکوین که کسی معصیت نمیکند در کریمهای که فرمود خداوند به آسمان و زمین خطاب کرد فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نشان میدهد که زمین و آسمان همراه با سایر موجودات با طوع و رغبت اینها دارند کار انجام میدهند ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین با اینکه اول تثنیه است بعد به عنوان جمع یاد میکند یعنی نه تنها آسمان و زمین ما دوتایی طائعین بلکه همراه همه عبادت کنندهها طائع توییم ﴿فَقَالَ لَهَا﴾ یعنی للسماء ﴿وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ ائتیا تثنیه است ﴿قَالَتَا﴾ تثنیه است ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ یعنی ما هم مثل همه موجودات بنده توییم خب چنین نظامی معصیتبردار نیست ولی تفاوتی که هست آن است که در محدوده نظام طبیعت تزاحم هست درخت میخواهد اطاعت کند باد هم میخواهد اطاعت کند نسیم هم میخواهد اطاعت کند همه در راهاند چون عاقل نیستند عالم نیستند معصوم نیستند یک برخوردی هست وقتی برخورد شد این موجودی که در راه به ثمر نمیرسد میگوید من آنجایی که مطابق با خواسته طبیعی من است که میآیم آنجا هم که با تزاحم درگیرم بالأخره تلاش و کوشش میکنم که حرف تو را اطاعت کنم لذا در بخش دیگر قرآن فرمود که اینها مطیع امر خدایند ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ خب هیچ موجودی که در نظام تکوین کراهت ندارد که در نظام تکوین همه طائعند برای اینکه خودشان گفتند ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ اما گاهی با دست و بال شکسته میآید گاهی با دست و بال سالم خب این شاخه درخت گاهی شکسته میآید گاهی بسته گاهی سالم گاهی ناسالم هم باد تابع فرمان خداست هم درخت هر دو میخواهند به ثمر برسند باد هم راه خاص خود را دارد مأموریتی دارد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ رسالت خاص خود را دارد این درخت نهال تازه به ثمر رسیده هم میخواهد به بار بنشیند خب او به سرعت میروید چهارتا شاخه را هم میشکند اینجا میشود ﴿کَرْهاً﴾ اینجا که نشئه طبیعت است یک تزاحمی هست ولی این با بال شکسته میآید بالأخره یعنی ما بگوییم نظام طبیعت باشد بال هیچ درختی را نشکند معنایش این است هم باد باید عالم و عاقل و معصوم باشد هم درخت که خودش را جمع کند آن باد هم وقتی که به درخت رسیده مسیرش را عوض کند اینکه موجود طبیعی نشد یک چنین وجودی در بهشت هست لازمهاش این است که دنیا و عالم طبیعت خلق نشود اینکه نیست در نشئه طبیعت چون تزاحم هست یک عصیان اینچنینی هست این البته عصیان تشریعی نیست یک کراهت اینچنینی هست که این کراهت تشریعی نیست کراهت تشریعی درباره منافقین در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «توبه» و امثال ذلک آمده که از منافقین خدا نفقات و احسانات اینها را قبول نمیکند برای اینکه ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ﴾ برای اینکه اینها انفاق نمیکنند ﴿الا و هم کارهون﴾ مایل که نیستند که اینها این انفاق را یک غرامت میدانند میگویند زکات یک غرامت است خمس یک غرامت است ما چه غرامتی داریم بدهیم ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ اینها ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ بر خلاف مؤمنین که ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ مؤمن میگوید این غنیمت است چه بهتر که من یکی بدهم چندین برابر بگیرم هم در دنیا هم در آخرت اما منافق میگوید این چه غرامتی است که بر ما تحمیل کردند ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ این میشود کراهت یک کراهت تشریعی است و حرام هم هست اما آن درخت شکستهای که سر شکسته دست و بال شکسته میآید کراهت تکوینی است ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ در بعضی از آیات دارد که بعضیها ﴿طَوْعاً﴾ میآیند بعضی ﴿کَرْهاً﴾ میآیند خب این درخت بالأخره با بال شکسته میآید اما بالأخره چیزی را ثمری را از دست داد یا آن باد وقتی میخواهد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ به رسالت خود عمل کند به سینه سخت کوه الوند میرسند بر میگرد به مقصد نمیرسد این باد هم سرش میشکند باد که نمیتواند همه جا رسالت خود را ایفا کند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ لذا آن قسمت کوه خشک میماند تلقیح نشده برای اینکه این باد به آن قسمت نرسیده خب همه اینها ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ میآیند آنگاه فرق نظام فرشتهها با نظام طبیعی این است که در نظام فرشتهها برخورد نیست تزاحم نیست همیشه طوع است در نظام طبیعت برخورد هست تزاحم هست سر و بال شکستن هست بعضی طوع است بعضی کره این است که امر تشریعی نه برای فرشتگان هست نه برای نشئه طبیعت امر تکوینی برای همه جا هست منتها امر تکوینی گاهی در محدوده طبیعت است با تزاحم همراه است ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ بعضی طوعاً میآیند بعضی کرهاً میآیند در نشئه فرا طبیعی همهاش طوع است ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هیچ تزاحمی هم نیست برای اینکه ﴿ما منا الا له مقام معلوم﴾ هر کسی کار خودش را انجام میدهد اینطور نیست که حالا هر موجودی مزاحم موجود دیگر بشود ولی این باد سخن از ﴿مَا مِنَّا إلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ نیست این ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این باید برود تا دورترین نقطه مأمورتش را انجام بدهد تلقیح کند خب چهارجا هم چهارتا شاخه میشکند یا چهارجا هم به چهارتا دیوار سخت میرسد سرش میشکند بر میگردد این است ک تزاحم در نشئه طبیعت است طوع و کره هست.
مطلب بعدی آن است که انسان کامل مسجود است و شیطان نمیگذارد و این جهاد اکبر هست بالأخره انسان میکوشد با این کسی که نه برای انسان سجده میکند نه میگذارد دیگری برای انسان سجده کندا نسان با او در جهاد اکبر دست و پنجه نرم میکند به جهاد او میپردازد از بند او میرهد بعد میشود مسجود ملائکه این است که گفتند که ملائکه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» خب این یک نحوه خضوع است اگر کسی واقعاً در مسیر عالم ربانی شدن باشد همان ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ خواهد بود حالا تا عالم چه کسی باشد چه اینکه ملائکه هم یک سنخ و دو سنخ و یک صنف و دو صنف نیست ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ ملائکه ارض است ملائکه سما است ملائکه علم است بعضیها زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه)اند موقع جان گرفتن خیلی مؤدبانه با سلام میآیند ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ با ادب میایند با احترام جان یک عالم را قبض میکنند بعضی زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه)اند با احترام پر پهن میکنند که این طلبه روی بال او بنشیند بعضی زیر مجموعه میکائیل(سلام الله علیه)اند شهریه و روزی او را با عزّت میدهند همین روزی و همین شهریه را بعضی با ذلّت میدهند بعضی با عزّت روزی همان روزی است فرق نمیکند ولی بعضی عزیزانه زندگی میکنند بعضی ذلیلانه به سر میبرند این است این چنین نیست که آن فرشتگانی که زیر مجموعه میکائیل(سلام الله علیه) باشند برای همه بال پهن بکنند که یک طلبه آبرومندی تا آخر عزیز زندگی میکند بعضی هم ذلیل زندگی میکنند هر دو دارند نان میخورند اما یکی با عزت یکی با ذلت آنها حساب شده کار میکنند خب انسان اگر درگیر شد با در جهاد اکبر پیروز شد و به شیطنت شیطان تن در نداد گرچه شیطان برای او سجده نمیکند و میکوشد که دیگری هم برای او سجده نکند ولی او بالأخره سجده میکند دیگر حالا چطور مرحوم ابن طاووس میگوید که من سریر اقلام ملائکه را میشنوم خب او که دیگر گرچه معصوم نیست ولی همه با عدالت او اذعان دارند میگوید و سریر اقلام ملائکه که اعمال بندگان را میشنوم صدای قلمهایشان را میشنوم این قلمی که دیروز روایتش را از نور الثقلین خواندیم خب ابن طاووس یک آدم کوچکی که نیست که این راه بالأخره برای همه باز است حالا امام شدن محال است ابن طاووس شدن که محال نیست که این راه بالأخره باز است انسان میتواند در مبارزه با شیطان مسجود فرشتهها بشود البته حاملان عرش حساب دیگری دارند ملائکه مقرّب حساب دیگری دارند همه فرشتگان که برای همه انسانها سجده نمیکنند که چه اینکه برای همه اولیای الهی یا برای همه انبیا جبرئیل(سلام الله علیه) که نازل نمیشود که جبرئیل یا مثلاً در هنگام قبض روح همه انسانها که عزرائیل(سلام الله علیه) نازل نمیشود که خیلیها هستند ملائک ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ عهدهدار قبض روح آنها هستند البته کسانی که بخواهند از بند شیطنت شیطان برهند جزء ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ اند که به آن مقام میرسند اما اینکه بعضیها فرمودند چطور اولیای الهی ناله میکنند خود را خسر الدنیا و الاخره میبینند برای اینکه این ناله اسلحه آنهاست انسان تا مینالد به جایی میرسد چون «سلاحه البکاء» و اگر این سلاح را از دست داد خلع سلاح شد که به جایی نمیرسد که اینها تا مینالند موفقاند شیطان به سراغ آنها نمیآید میگویند ما خسر الدنیا و الاخره هستیم یا خودشان را با انبیا و اولیا میسنجند یا با همین ناله محفوظ میمانند یا دفع است بالأخره یا رفع یا در گذشته اشتباهاتی دارند حالا میخواهند رفع کنند یا نسبت به آینده هراسناکاند میخواهند دفع کنند انسان تا مینالد به جای میرسد خب اگر سلاح اینها را از دست اینها بگیرید دیگر چرا اینقدر گریه بکنند خب اگر گریه نکند خودش را میبیند شما میخواهید او خلع سلاح بشود این یک اسلحه دارد به نام ناله «سلاحه البکاء» وقتی آدم ضجه را از و بگیری او دیگر خودبین میشود دیگر به جایی نمیرسد که لذا این ناله کردن هم برای دفع است هم برای رفع.
مطلب هفتم آن است که گرچه ابلیس به عنوان جزء مجموعه فرشتگان محسوب شد لکن جزء مقربین شده تا کسی اشکال بکند که با اینکه در درون او خوی استکبار بود چطور بالا رفته آزمون از اینجا دارد شروع میشود گزینش از این به بعد دارد شروع میشود یعنی آفرینش انسانیت کلاس آزمون است قبلاً کسی مقام ندادند که قبلاً در سالن الوهیتهای الهی باز بود هر کسی خواست برود برود رفت مقام نبود مقام از این به بعد است یعنی بعد از آفرینش انسان آنگاه ﴿و امتاز الیوم الیها المجرمین﴾ شد ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ شد یکی ساعد شد دیگری هابط شد این دما سنج انسانیت انسان است یکی رفته بالا یکی آمده پایین به شیطنت شیطان نگاه کردند گفتند: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ به فرشتگان گفتند که به انسان گفتند شما فرشتگان را گرامی بدارید ﴿أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ به آنها جایزه معرفتی دادند به این کیفر هبوط و صغار و ذلت دادند قبلاً مقام تقسیم نشد همینطور بدون آزمون بود.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه باید به این فرصت مناسب برسد شش هزار سال نسبت به ابدی که انسان در پیش دارد چیزی نیست گفتند او اولین جن است همان طوری که آدم(سلام الله علیه) ابوالبشر است او ابوالجان است بعداً که تکثیر میشود برای این نسل یک آزمونی پدید میآید تنها برای یک نفر آزمون نمیکند برای اینکه نسل که پدید آمد این نسل را بخواهند آزمون بکنند مقام انسانیت ظهور میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر از سنخ این بود از این جنس بود نه اینکه جن فراوانی ما قبلاً داشتیم ممکن است جنی هم قبلاً باشند اما بالأخره فرمود: ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ اما نسل آنها به قدری فراوان باشد که امتحان بیاید نبود البته اگر هم بود امتحانات خاص خودشان را داشتند چون قبل از حضرت آدم(سلام الله علیه) انبیایی آمدند انسانهایی آمدند منتها نسل آنها منقرض شد.
پرسش: ...
پاسخ: عالم زر حالا بحث خاص خود را در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که آن عالم ذریّه چه عالمی است حالا انشاءالله در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن انشاءالله در ذیل همان آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ باید بحث بشود دیگر.
مطلب هشتم آن است که قرطبی در جامع الاحکام خود بین قیاس باطل و قیاس صحیح فرق گذاشته به زعم خودشان ایشان همین حرفها را نقل میکنند که ابن عباس گفته حسن گفته ابن سیرین گفته این بزرگان هم فرمودند که اول کسی که قیاس کرد ابلیس است و اگر کسی قیاس بکند خدا او را با ابلیس قرین میکند و مانند آن بعد ایشان هم مثل فخر رازی تلاش و کوشش میکند که قیاس را به دو قسم تقسیم بکند یک قیاس جایز و یک قیاس باطل قیاس محمود و قیاس مذموم آن وقت میگوید آنجایی که مثلاً نص نیست آنجا که دلیل خاص نیست میشود قیاس کرد آنجا که نص هست دلیل خاص هست نمیشود قیاس کرد و ادلهای هم برای جواز قیاس ذکر میکند که خود ادله ایشان هم مثل خود قیاس مذموم است میگوید که مثلاً ابیبکر گفته اقیلونی لست بخیرکم اقاله کنید استقاله کنید من اقاله میکنم شما استقاله کنید من اقاله میکنم پشمان میشوم دست از خلافت بر میدارم آنگاه ـ معاذ الله ـ مثلاً حضرت علی گفته باشد که نه شما برای خلافت آماده هستی برای اینکه وقتی پیغمبر شما را امام جماعت ما قرار داد برای دین ما رهبر قرار داد برای دنیای ما شما نمیتوانید رهبر باشید؟ خب علیبن ابیطالب قیاس کرد دنیا را به دین گفت همان طوری که شما برای نماز امامت داری به دستور پیغمبر برای رهبری هم صلاحیت داری این را هم دلیل بر قیاس گرفته خب میدانید خیلی از سخنان صغراً و کبراً ممنوع است تلاش و کوشش جناب قرطبی ناتمام است البته تفسیرش به علم اصول بر میگردد اگر چنانچه واقعاً منظور آنها همین اجتهاد مصطلحی است که امامیه دارند اجتهاد یک ضابطه خاص خود را دارد که صحیح است.
مطلب نهم آن است که اینکه ذات اقدس الهی به شیطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ از اینجا پایین بیا اینجا جای تکبّر نیست نه معنایش این است که تکبّر جای دیگری دارد بلکه معنایش این است که متکبرین جایشان جداست نه اینکه تکبّر جای دیگر رواست تکبّر اصلاً نارواست ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از این منزلت.
پرسش: ...
پاسخ: هنوز بحث باقی است البته الآن بیان سیدنا الاستاد را طرح میکنیم.
این ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از این منزلت هبوط بکن برای اینکه ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ تو نمیتوانی در این منزلت تکبّر کنی معنایش این است که جای دیگر برای تکبّر رواست یا نه معنایش این است که متکبّر جایش اینجا نیست وگرنه تکبّر همه جا بد است متکبر جایش جهنم است پایین است در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» گوشهای از این مطلب بازگو شد آیه 59 سورهٴ «زمر» این است قبلش که خطاب به کافران است این است فرمود از آیه 55 به بعد سورهٴ «زمر» ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ٭ أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتَی عَلَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ ٭ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِی لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ٭ أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾ این بهانهها را در قیامت میآورد آنگاه در قیامت به او گفته میشود ﴿بَلَى قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَکْبَرْتَ وَکُنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ٭ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ﴾ خب اینکه میگویند جهنم جای متکبران است معنایش این است که متکبر را به جهنم میبرند نه یعنی در جهنم جا برای تکبّر است تکبّر هیچ جایی ندارد چون امر باطلی است اینجا هم که ذات اقدس الهی به شیطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ در اینجا جای برای تکبّر نیست نه معنایش این نیست که اگر بخواهی تکبّر کنی پایین جایز است پایینتر جا برای تکبّر هست معنایش این است که اینجا جا برای تکبّر نیست و چون جا برای تکبّر نیست متکبر نمیتواند اینجا منزلت داشته باشد از این منزلت هبوط بکند وگرنه تکبّر همه جا مذموم است خب حالا بالأخره این امر امر تکوینی شد یا امر تشریعی شد اشاره شد که اگر امر متعدد بود واقعاً دو تا امر بود ممکن بود برای فرشتهها تکوین برای جن تشریع دلیلی بر تعدد امر نیست ظاهرش این است که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ اگر واقعاً دو امر بود یکی ممکن بود تکوین باشد دیگری تشریع حالا که یک امر است این یک امر بخواهد تکوین باشد که عصیانپذیر نیست در حالی که ابلیس مصیت کرد اگر بخواهد تشریع باشد برای فرشتگان شریعت و رسالت و وحی و امر تشریعی نیست لذا سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) یک راه دیگری را انتخاب میکند قبل از اینکه راه ایشان بیان بشود اصل تمثیل در قرآن ذکر میشود تمثیل دو گونه است یک وقت است که یک چیزی واقع نشده خداوند بخواهد او را به صورت یک امر واقع شده ذکر بکند ـ معاذ الله ـ این هرگز در قرآن نیست این یک فریب و غروری است یک چیزی که واقع نشده خدا او را به عنوان یک امر واقعی ارائه کند بعد بگوید منظورم تمثیل بود سنبلیک بود این اصلاً نیست آنچه که واقع شده گاهی قرآن کریم به عنوان قضیه شخصی یاد میکند که بعضی از امور شخصی است نظیر مباهله نظیر آیه تطهیر نظیر ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که اینها مخصوص خاندان پیغمبر است این دیگر عمومی نیست بعضی از موارد است که آنها به عنوان مصداق کاملاند راه برای دیگران باز است آنجاهایی که به پستهای کلیدی برخورد نکند و به سمت اینها برخورد نکند به ایمان و درجات ایمان و اینها بخواهد برخورد بکند لذا اینها میشوند اسوه میشوند مثل ضرب المثل و مانند آن این هم یک مطلب یک وقت است که ذات اقدس الهی جریانی که واقع شده میفرماید این جریان اختصاصی به آن سرزمین ندارد این را به عنوان مثل برای دیگران بازگو بکن ﴿واضرب لهم مثلاً اصحاب القریه وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ﴾ که این یک نمونه است یک جریان است فرمود اختصاصی به انطاکیه یا فلان جا ندارد برای مردم بازگو کن به عنوان مثل یک وقت است که نه یک چیزی واقع نشده خدا او را به عنوان مثل ذکر میکند میفرماید که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا﴾ این واقع نشده ولی ما داریم برای تبیین و عظمت قرآن برای شما مثل ذکر میکنیم این یک نمونه است در بخشهای دیگر فرمود ما خیلی از موارد مثل زدیم این اصل کلی را هم در سورهٴ «روم» هم در سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 27 این است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست که آنجا هم از اینکه در بحثهای قرآنی مثلهای فراوانی ذکر کردند آنجا هم میفرماید که ما در قرآن از هر مثلی برای تفهیم مردم استفاده کردیم 27 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ﴾ اما این معنایش این نیست که هر جایی که ما دستمان کوتاه بشود بگوییم این مثل است مرحوم آقا سید عبدالحسین شرف الدین(رضوان الله علیه) این کریمه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ این را حمل بر مثل کرده این ناصواب است چطور مثل است؟ در حالی که خودش در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و مانند آن یعنی خداوند در سورهٴ «اسراء» و مانند آن فرمود هر موجودی میفهمد تسبیح میکند تقدیس میکند ﴿إِن مِن شَیْءٍ إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اینها درک میکنند حرف میزنند خب با همان زبانی که تسبیح میکنند گرچه دیگران نمیفهمند ولی خدایی که ﴿انطق کل شیء﴾ اینها را به زبان میآورد از زبان اینها باخبر است از اینها اقرار گرفته ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ ما همان طوری که جزء لاتفقهونیم تسبیحشان را نمیفهمیم این گفتگو و دیالوگ را هم نمیفهمیم این معنایش این نیست که اینجا مثل است نه واقعاً امر است واقعاً سؤال است واقعاً گفتن است واقعاً جواب است نه مثل اما بیانی که سیدنا الاستاد پس فتحصل که اصل کلی را در سورهٴ «زمر» و در سورهٴ «روم» به عنوان مثل ذکر کرد یک، و هر جا که ما دستمان کوتاه بشود بگوییم مثل است اینچنین هم نیست برای اینکه ما باید فحص و جستجو کنیم شاید واقعیت باشد ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا﴾ واقعیت دارد اینچنین نیست که مثل باشد اما در جریان آدم و امر به آدم و امر به فرشتهها و امر به شیطان تا حال ما به یک نتیجه قاطعی نرسیدیم که امر بشود یک امر تکوینی یا امر بشود امر تشریعی اینجاست که سیدنا الاستاد میفرماید که میتواند تمثیل باشد یعنی چه تمثیل باشد؟ یعنی یک واقعیتی است به نام انسانیت یک واقعیتی است به نام عالم فرشتهها یک واقعیتی است به نام شیطنت اینها همهاش واقعیت است نه سنبلیک است نه داستان کلیله و دمنه است و مانند این این همه امور واقعیاند این سه اصل امر واقعی و خارجی است مما لاریب فیه ارتباط فرشتگان به مقام انسانیت ارتباط خدمت است احسان است ایثار است تعلیم و تعلّم است روابط حسنه است این هم واقعیت خارجی است ارتباط شیطنت با مقام انسانیت ارتباط درگیری است نزاع است مخاصمت است عداوت است این هم یک امر واقعی است کیفیت ربط انسان با فرشتهها امر واقعی است کیفیت جهاد انسان با شیاطین امر واقعی است خضوع نکردن شیطنت در برابر انسانیت انسان امر واقعی است خضوع فرشتگان درباره مقام انسانیت امر واقعی است این مجموعه به صورت امر و نهی اجتماعی درآمده یعنی میفرماید ما که انسان را آفریدیم فرشتگان فرشتهخویی در خدمت اوست و شیطنت با او درگیر است و میکوشد او را به استخدام بگیرد او را برده خود قرار بدهد و مانند آن این خلاصه بیان سیدنا الاستاد است که میفرماید این راه همچنان باز است اگر کسی واقعاً رسید به جایی که امر را تکوینی دانست خب نیازی به تمثیل نیست اگر کسی واقعاً بر او حل شد که امر امر تشریعی است نیازی به تمثیل نیست اگر واقعاً بر او ثابت شد که دو تا امر است نیازی به تمثیل نیست اگر همه آن راهها بسته شد و قرآن کریم هم خودش در سورهٴ «روم» و «زمر» فرمود ما خیلی از چیزها را با مثل بیان کردیم این میتواند تمثیل باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
فرشتگان چون معصوماند امر تشریعی ندارند
سؤال فرشتگان از ذات اقدس الهی سؤال استفهامی است نه سؤال استکباری
سؤال شیطان سؤالِ اعتراضآمیز است یعنی خدا را زیر سؤال قرار داد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾
تا حدودی روشن شد که فرشتگان چون معصوماند امر تشریعی ندارند یعنی وحی و نبوّت و رسالتی که برای انسانهاست برای آنها نیست قهراً امرآنها نمیتواند تشریعی باشد و چون عصیان ندارند سؤال آنها از ذات اقدس الهی سؤال استفهامی است نه سؤال استکباری و استنکاری در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که فرشتگان که عرض کردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اولِ سؤالشان و آخر سؤالشان تسبیح مطرح است اگر آنها اعتراف دارند به نزاهت خدا از کارِ غیر صحیح قهراً سؤال آنها استنکاری و استکباری و مانند آنها نیست سؤال آنها استفهامی است مطلبی برای آنها روشن نبود و بعد روشن شد لذا با سؤالِ شیطان خیلی فرق میکند سؤال شیطان سؤالِ استنکاری و استکباری است سؤال اعتراضآمیز است یعنی خدا را زیر سؤال قرار داد اما سؤال فرشتگان خدا را مسئول قرار داد میخواستند از ذات اقدس الهی چیزی یاد بگیرند در بحثهای سؤال هم ملاحظه فرمودید که سؤال دو قسم است یک سؤال استفهامی است مثل اینکه دارند فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یک سؤال استنکاری است نظیر ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ وقتی عالِم مسئول است سؤال استفهامی است ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ وقتی عاصی مسئول است از باب ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ سؤال اصولاً دو قسم است سؤال فرشتگان از قبیل ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است که نه تنها زشت نیست بلکه محمود و ممدوح هم هست سؤال جن, شیطان, ابلیس از قبیل سؤال استنکاری است او حق ندارد خدایی را که ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ او را زیر سؤال ببرد.
مطلب دوم آن است که اگر عصیانی به فرشته اسناد داده شد باید ببینیم سند آن دلیل نقلی تام است یا نه, اگر سند آن دلیل نقلی تام بود آنگاه محتوای او را باید توجیه کرد وگرنه روایتی که با قرآن کریم مطابق نیست حجّت نخواهد بود و لسان آیاتی که عصمت را برای فرشتهها ثابت میکند این لسان آبی از تخصیص است.
پرسش:
پاسخ: خب چرا, نه اینکه مجبورند به اطاعت و عدم عصیان او منزّه از معصیت است منشأ عصیان یا جهل است یا بخل است یا عجز است یا حسد است یا تکبّر است اینها همهاش نقص است در فرشتگان این مَناشی نیست خب جای مدح دارد دیگر مثل اینکه خود ائمه(علیهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اینکه دیگران معصوم نیستند و گرفتار گناهاند جهل آنهاست, عجز آنهاست, بخل آنهاست, حسد آنهاست اینها همه صفات سلبیه است برای انسان کامل.
پرسش:
پاسخ: اینها غیر اختیاری نیست اینها اختیار است منتها یک وقت است
... متعلق به معصیت بود آن معصیت کار فرشته بود یا نه باید مشخص شود سند این تام است یا نه دلالت این تام است یا نه این فرشته بود یا نه آیا عصیان اینجا عصیان مصطلح است یا نه؟ بعد از تمام شدن سند آنگاه حتماً دلالت باید توجیه بشود چون این آیات قابل تخصیص نیست لسانش عاری از تخصیص است.
پرسش: ...
پاسخ: خب چرا مثل اینکه در اثر نه اینکه مجبورند به اطاعت و عدم عصیان آن منزه از معصیت است منشأ عصیان یا جهل است یا بخل است یا عجز است یا حسد است یا تکبّر است اینها همهاش نقص است در فرشتگان این مناشی نیست خب جای مدح دارد دیگر مثل اینکه خود ائمه(علیهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اینکه دیگران معصوم نیستند و گرفتار گناهاند جهل آنهاست عجز آنهاست بخل آنهاست حسد آنهاست اینها همه صفات سلبیه
است برای انسان کامل.
پرسش: ... پاسخ: اینها غیر اختیاری نیست اینها اختیار است منتها یک وقت است ما میگوییم مثلاً شمس نور میدهد این را مدح میکنند نه حمد یک وقت است ما میگوییم که «کنتم انواراً» اینها نور میدهند این نور دادنشان با علم و اختیار همراه است یعنی خود اختیار نور است خود قدرت نور است خود اراده نور است این وجود وجود علمی است وجود وجود ارادی است این وجود ارادی که نور میدهد قابل حمد است.
مطلب سوم آن است که چون در مطلب دوم روشن شد که عقاب اینها معنا ندارد عتاب اینها هم معنا ندارد اگر در بعضی از روایات آمده است که فرشتهای مورد عتاب قرار گرفته شده به ادریس(سلام الله علیه) متوسل شده که ادریس از او شفاعت کند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و مانند آن آمده است باید توجیه بشود که مثلاً مخاصمه در بین فرشتگان به چه معناست در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 67 به بعد این است که ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ از جریان قیامت و اینها که سخن به میان میآید میفرماید که این خبر مهم آن است وقتی از قیامت خبر میدهد ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ چه اینکه ولایت و رهبری این خاندان عصمت و طهارت هم نبأ عظیم است در بعضی از ادعیه ما به وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) عرض میکنیم «یا ابن النباء العظیم» مصداق نبأ عظیم هم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است رهبری خاندان پیغمبر خبر مهم صدر اسلام بود جریان قیامت خبر مهم بود در آن روزها سؤال میکردند خبر مهم چیست؟ فرمود: ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم این است خدایی هست و قیامتی هست انسان بعد از مرگ از بین نمیرود و چه اینکه رهبری این خاندان عصمت هم خبر مهم است که وجود مبارک حضرت امیر نبأ عظیم است و از حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) و سایر ائمه تعبیر میشود که «یا ابن النباء العظیم» غرض آن است که خبر مهم پیش مؤمنین جریان قیامت است یعنی انسان یک شصت هفتاد سالی در یک عالمی زندگی میکند بعد به ابد سفر میکند و هر چه هست آنجاست بالأخره دیگر لذا در لوح قبر بعضی از کسانی که صاحبدل بودند نوشته میشد این آیه ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ خلاصه اینجا یک خبر مهمی است که شما از آنجا بیخبرانه میگذارید بعد فرمود: ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ حالا فرشتگان چگونه خصامی دارند؟ چگونه نزاعی دارند؟ مخاصمه بین فرشتهها باید با یک فصل الخطابی حل بشود آن فصل الخطابی که مخاصمه بین فرشتهها را حل میکند آن محکمه انسان کامل است انسان کامل محکمهاش به روی فرشتگان باز است مخاصمه آنها هم یک مخاصمه محمود و ممدوح است برای اینکه در مسائل مالی و مانند آن از مسائل حقوقی درگیر نیستند تا اینکه خصامی داشته باشند خصام اینها مخاصمه اینها درباره بررسی اسمای حسنای الهی است آن که انسان کامل است و مظهر اسم اعظم است و گزارشگر حقایق اسما است نسبت به فرشتگان آن باید که فصل الخطاب را ارائه کند به هر تقدیر فرمود: ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَى إِلَیَّ إلاَّ أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ البته آنچه را که انسان کامل میداند به تعلیم الهی است برای فرشتگان یک مخاصمهای است محمود و ممدوح این مخاصمه بین اسمای حسنای حق است خود اسمای الهی هر کدام بخواهد ظهور و حضور داشته باشند در آن مجمع البحرین یک تخاصمی پیدا میشود که کدام اسم بر اسم دیگر حاکم باشد کدام اسم محکوم اسم دیگر باشد تناکح اسما هم یک راه خاصی دارد این تنا کح اسما در ذیل خیلی از آیات هست چون هر آیهای که بالأخره بازگو میشود بسیاری از آیات هست که اسمای حسنای الهی در پایان آن آیه عهدهدار مضمون و محتوای آن آیه است آیاتی که پیامش مثلاً رحمت و گذشت و اینهاست ذیلش ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ است آیهای که دستور عذاب میدهد ذیلش ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ هست و مانند آن این اسمای الهی گاهی یکی شان در آیه ذکر میشود گاهی دوتا ان دوتا با تناکحشان با ازدواجشان محتوای آن آیه را تأمین میکنند هر مضمونی که در آیه است اسمی از اسمای حسنای الهی که در پایان آن آیه است برهان آن آیه است به هر تقدیر خب تناکح اسما تنازع اسما همه اینها با محکمه انسان کامل حل میشود اگر برای فرشتگان یک عتابی هست نظیر این مخاصمه یک عتاب محمود و ممدوحی است و گرنه اگر ذات اقدس الهی به عصمت آنها فتوا داد که آنها معصوم نیستند و اصلاً بدون اذن حق کاری نمیکنند هم درباره فرشتگان عذاب فرمود: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ هم در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به طور عام فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اصلاً بدون اذن خدا کاری نمیکنند نه اینکه اول کاری میکنند بعد خدا اجازه میدهد همواره مسبوق به اذناند نه ملحوق به اجازه فضولی در کار فرشتگان اصلاً نیست که بعد خدا این بیع فضولی کار فضولی حرف فضولی اینها را تنفیذ کند اجازه بدهد اینها همواره مسبوق به اذناند با اذن کار میکنند نه با اجازه اگر ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ پس خصام اینها یک خصام محمود است نزاع اینها یک نزاع محمود است بر میگردد بر تنازع اسما الهی به نکاح اسما الهی و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: خب فرشتگان هم البته درجاتی دارند ولی آن طوری که درباره انسانها متصور است درباره فرشتگان متصور نیست برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» فرمود اول خدا اذن میدهد بعد اینها مدبّرات امرند اینها مأمورات الهیاند اینها نازعاتاند اینها سائحاتاند اینها سابحاتاند اینها مدبراتاند اینها اولاً اصلاً دستور الهی را دارند اجرا میکنند اینها همیشه مسبوقاند نه سابق اذن خدا سابق است اینها مسبوقاند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن در بحث وجود مبارک حضرت نوح گذشت که ذات اقدس الهی اولاً به او اجازه داد بعد دستور داد آن وقت درباره دعای نسبت به فرزند هم آنجا خدا موعظه کرد که ﴿إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ .
مطلب سوم آن است که ما آنچه را که از فرشتهها میشناسیم همین است که خدا میفرماید: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ یا در سورهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ ولی ممکن است ذات اقدس الهی فرشتگانی خلق بکند از نور خلق بکند که خواص انسانی داشته باشند این محال نیست اما دلیلی بر وجود چنین موجودی ما نداریم قبال اثبات باید باشد اگر دلیلی دلالت کرد که فرشتگانی هستند مکلف قابل شریعتاند و مانند آن آدم آن را میپذیرد برهان عقلی بر استحاله چنین موجودی اقامه نشده این فرشتگانی که موجودند و در قرآن در ادعیه در روایات از آنها نامی به میان آ مده اینها معصوماند یک سلسله موجودات دیگری که آنها هم به نام فرشته باشند و خواص انسانی داشته باشند که در حقیقت با انسان مشترکات فراوانی داشته باشند وجود آنها محال نیست اما البته اثبات میخواهد آنگاه آنها البته قابل شریعتاند .
پرسش: ...
پاسخ: نه اصلاً زمینه گناه نیست زمینه گناه شهوت است غضب است وسائل مالی است حقوقی است کسی که هیچ چیزی از اینها را ندارد آن وقت چه زمینه گناهی دارد.
پرسش: ...
پاسخ: انجام میدهد لذا عرض کردم در قرآن روایات هیچ جایی برای آنها پیغمبر وحی شریعت دین کتاب نیامده.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب اگر یک کسی باید پیامبر آنها باشد آنها را دریافت کند همهشان که پیغمبر خدا نبودند که اینکه ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ معلوم میشود حساب فرشتگان جداست گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» اینها را هم تهدید به جهنم میکند ولی این برای هشدار کسانی است که گروهی از فرشتگان را به عنوان ارباب پذیرفتند فرمود فرشته که رب نیست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و اگر مثلاً به فرض محال اینها بخواهند ادعای ربوبیت بکنند ﴿ذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ اما در غالب آیات و روایات و اخبار و ادعیه که از فرشتگان سخن به میان میآید از رسالتی که مثلاً برای آنها باشد شریعتی برای آنها باشد صحیفهای برای آنها باشد کتابی برای آنها باشد بهشت و جهنمی باشد حساب و کتاب و تطایر کتبی باشد آن طوری که برای جن و انس هست برای آنها نیست دیگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: اینها بدء و حشرشان یکسان است البته برای فرشتگان درجاتی هست آن فرشتگانی که در محدوده لوح محفوظاند غیر از فرشتگانیاند که در محدوده لوح محو و اثباتاند بعضیها قابل تکامل هستند.
مطلب چهارم آن است که امر تشریعی نداشتن با عصمت تکوینی منافات ندارد فرشتگان عصمت تکوینی دارند و عصمت تک وینی برای همه موجودات هست یعنی در نظام هستی هیچ چیزی معصیت نمیکند برای اینکه همه آنها مطیع فرمان تکوینی حقاند ولی بعضی امر تشریعی دارند بعضی امر تشریعی ندارند انسان در برابر بعضی از روایات هم دارد که کافر سایه او سجده میکند و خود او سجده نمیکند منظور از سایه هم سایه است هم بدن سایه روح است یعنی کافر نظام هستی او مطیع مقررات آفرینش است ولی خودش به سوء اختیار خود آن امر تشریعی را اطاعت نمیکند وگرنه در نظام تکوین که کسی معصیت نمیکند در کریمهای که فرمود خداوند به آسمان و زمین خطاب کرد فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نشان میدهد که زمین و آسمان همراه با سایر موجودات با طوع و رغبت اینها دارند کار انجام میدهند ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه طائعَین با اینکه اول تثنیه است بعد به عنوان جمع یاد میکند یعنی نه تنها آسمان و زمین ما دوتایی طائعین بلکه همراه همه عبادت کنندهها طائع توییم ﴿فَقَالَ لَهَا﴾ یعنی للسماء ﴿وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ ائتیا تثنیه است ﴿قَالَتَا﴾ تثنیه است ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ یعنی ما هم مثل همه موجودات بنده توییم خب چنین نظامی معصیتبردار نیست ولی تفاوتی که هست آن است که در محدوده نظام طبیعت تزاحم هست درخت میخواهد اطاعت کند باد هم میخواهد اطاعت کند نسیم هم میخواهد اطاعت کند همه در راهاند چون عاقل نیستند عالم نیستند معصوم نیستند یک برخوردی هست وقتی برخورد شد این موجودی که در راه به ثمر نمیرسد میگوید من آنجایی که مطابق با خواسته طبیعی من است که میآیم آنجا هم که با تزاحم درگیرم بالأخره تلاش و کوشش میکنم که حرف تو را اطاعت کنم لذا در بخش دیگر قرآن فرمود که اینها مطیع امر خدایند ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ خب هیچ موجودی که در نظام تکوین کراهت ندارد که در نظام تکوین همه طائعند برای اینکه خودشان گفتند ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ اما گاهی با دست و بال شکسته میآید گاهی با دست و بال سالم خب این شاخه درخت گاهی شکسته میآید گاهی بسته گاهی سالم گاهی ناسالم هم باد تابع فرمان خداست هم درخت هر دو میخواهند به ثمر برسند باد هم راه خاص خود را دارد مأموریتی دارد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ رسالت خاص خود را دارد این درخت نهال تازه به ثمر رسیده هم میخواهد به بار بنشیند خب او به سرعت میروید چهارتا شاخه را هم میشکند اینجا میشود ﴿کَرْهاً﴾ اینجا که نشئه طبیعت است یک تزاحمی هست ولی این با بال شکسته میآید بالأخره یعنی ما بگوییم نظام طبیعت باشد بال هیچ درختی را نشکند معنایش این است هم باد باید عالم و عاقل و معصوم باشد هم درخت که خودش را جمع کند آن باد هم وقتی که به درخت رسیده مسیرش را عوض کند اینکه موجود طبیعی نشد یک چنین وجودی در بهشت هست لازمهاش این است که دنیا و عالم طبیعت خلق نشود اینکه نیست در نشئه طبیعت چون تزاحم هست یک عصیان اینچنینی هست این البته عصیان تشریعی نیست یک کراهت اینچنینی هست که این کراهت تشریعی نیست کراهت تشریعی درباره منافقین در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «توبه» و امثال ذلک آمده که از منافقین خدا نفقات و احسانات اینها را قبول نمیکند برای اینکه ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ﴾ برای اینکه اینها انفاق نمیکنند ﴿الا و هم کارهون﴾ مایل که نیستند که اینها این انفاق را یک غرامت میدانند میگویند زکات یک غرامت است خمس یک غرامت است ما چه غرامتی داریم بدهیم ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ اینها ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ بر خلاف مؤمنین که ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ مؤمن میگوید این غنیمت است چه بهتر که من یکی بدهم چندین برابر بگیرم هم در دنیا هم در آخرت اما منافق میگوید این چه غرامتی است که بر ما تحمیل کردند ﴿یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ این میشود کراهت یک کراهت تشریعی است و حرام هم هست اما آن درخت شکستهای که سر شکسته دست و بال شکسته میآید کراهت تکوینی است ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ در بعضی از آیات دارد که بعضیها ﴿طَوْعاً﴾ میآیند بعضی ﴿کَرْهاً﴾ میآیند خب این درخت بالأخره با بال شکسته میآید اما بالأخره چیزی را ثمری را از دست داد یا آن باد وقتی میخواهد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ به رسالت خود عمل کند به سینه سخت کوه الوند میرسند بر میگرد به مقصد نمیرسد این باد هم سرش میشکند باد که نمیتواند همه جا رسالت خود را ایفا کند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ لذا آن قسمت کوه خشک میماند تلقیح نشده برای اینکه این باد به آن قسمت نرسیده خب همه اینها ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ میآیند آنگاه فرق نظام فرشتهها با نظام طبیعی این است که در نظام فرشتهها برخورد نیست تزاحم نیست همیشه طوع است در نظام طبیعت برخورد هست تزاحم هست سر و بال شکستن هست بعضی طوع است بعضی کره این است که امر تشریعی نه برای فرشتگان هست نه برای نشئه طبیعت امر تکوینی برای همه جا هست منتها امر تکوینی گاهی در محدوده طبیعت است با تزاحم همراه است ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ بعضی طوعاً میآیند بعضی کرهاً میآیند در نشئه فرا طبیعی همهاش طوع است ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هیچ تزاحمی هم نیست برای اینکه ﴿ما منا الا له مقام معلوم﴾ هر کسی کار خودش را انجام میدهد اینطور نیست که حالا هر موجودی مزاحم موجود دیگر بشود ولی این باد سخن از ﴿مَا مِنَّا إلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ نیست این ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این باید برود تا دورترین نقطه مأمورتش را انجام بدهد تلقیح کند خب چهارجا هم چهارتا شاخه میشکند یا چهارجا هم به چهارتا دیوار سخت میرسد سرش میشکند بر میگردد این است ک تزاحم در نشئه طبیعت است طوع و کره هست.
مطلب بعدی آن است که انسان کامل مسجود است و شیطان نمیگذارد و این جهاد اکبر هست بالأخره انسان میکوشد با این کسی که نه برای انسان سجده میکند نه میگذارد دیگری برای انسان سجده کندا نسان با او در جهاد اکبر دست و پنجه نرم میکند به جهاد او میپردازد از بند او میرهد بعد میشود مسجود ملائکه این است که گفتند که ملائکه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم» خب این یک نحوه خضوع است اگر کسی واقعاً در مسیر عالم ربانی شدن باشد همان ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ خواهد بود حالا تا عالم چه کسی باشد چه اینکه ملائکه هم یک سنخ و دو سنخ و یک صنف و دو صنف نیست ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾ ملائکه ارض است ملائکه سما است ملائکه علم است بعضیها زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه)اند موقع جان گرفتن خیلی مؤدبانه با سلام میآیند ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ با ادب میایند با احترام جان یک عالم را قبض میکنند بعضی زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه)اند با احترام پر پهن میکنند که این طلبه روی بال او بنشیند بعضی زیر مجموعه میکائیل(سلام الله علیه)اند شهریه و روزی او را با عزّت میدهند همین روزی و همین شهریه را بعضی با ذلّت میدهند بعضی با عزّت روزی همان روزی است فرق نمیکند ولی بعضی عزیزانه زندگی میکنند بعضی ذلیلانه به سر میبرند این است این چنین نیست که آن فرشتگانی که زیر مجموعه میکائیل(سلام الله علیه) باشند برای همه بال پهن بکنند که یک طلبه آبرومندی تا آخر عزیز زندگی میکند بعضی هم ذلیل زندگی میکنند هر دو دارند نان میخورند اما یکی با عزت یکی با ذلت آنها حساب شده کار میکنند خب انسان اگر درگیر شد با در جهاد اکبر پیروز شد و به شیطنت شیطان تن در نداد گرچه شیطان برای او سجده نمیکند و میکوشد که دیگری هم برای او سجده نکند ولی او بالأخره سجده میکند دیگر حالا چطور مرحوم ابن طاووس میگوید که من سریر اقلام ملائکه را میشنوم خب او که دیگر گرچه معصوم نیست ولی همه با عدالت او اذعان دارند میگوید و سریر اقلام ملائکه که اعمال بندگان را میشنوم صدای قلمهایشان را میشنوم این قلمی که دیروز روایتش را از نور الثقلین خواندیم خب ابن طاووس یک آدم کوچکی که نیست که این راه بالأخره برای همه باز است حالا امام شدن محال است ابن طاووس شدن که محال نیست که این راه بالأخره باز است انسان میتواند در مبارزه با شیطان مسجود فرشتهها بشود البته حاملان عرش حساب دیگری دارند ملائکه مقرّب حساب دیگری دارند همه فرشتگان که برای همه انسانها سجده نمیکنند که چه اینکه برای همه اولیای الهی یا برای همه انبیا جبرئیل(سلام الله علیه) که نازل نمیشود که جبرئیل یا مثلاً در هنگام قبض روح همه انسانها که عزرائیل(سلام الله علیه) نازل نمیشود که خیلیها هستند ملائک ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ عهدهدار قبض روح آنها هستند البته کسانی که بخواهند از بند شیطنت شیطان برهند جزء ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ اند که به آن مقام میرسند اما اینکه بعضیها فرمودند چطور اولیای الهی ناله میکنند خود را خسر الدنیا و الاخره میبینند برای اینکه این ناله اسلحه آنهاست انسان تا مینالد به جایی میرسد چون «سلاحه البکاء» و اگر این سلاح را از دست داد خلع سلاح شد که به جایی نمیرسد که اینها تا مینالند موفقاند شیطان به سراغ آنها نمیآید میگویند ما خسر الدنیا و الاخره هستیم یا خودشان را با انبیا و اولیا میسنجند یا با همین ناله محفوظ میمانند یا دفع است بالأخره یا رفع یا در گذشته اشتباهاتی دارند حالا میخواهند رفع کنند یا نسبت به آینده هراسناکاند میخواهند دفع کنند انسان تا مینالد به جای میرسد خب اگر سلاح اینها را از دست اینها بگیرید دیگر چرا اینقدر گریه بکنند خب اگر گریه نکند خودش را میبیند شما میخواهید او خلع سلاح بشود این یک اسلحه دارد به نام ناله «سلاحه البکاء» وقتی آدم ضجه را از و بگیری او دیگر خودبین میشود دیگر به جایی نمیرسد که لذا این ناله کردن هم برای دفع است هم برای رفع.
مطلب هفتم آن است که گرچه ابلیس به عنوان جزء مجموعه فرشتگان محسوب شد لکن جزء مقربین شده تا کسی اشکال بکند که با اینکه در درون او خوی استکبار بود چطور بالا رفته آزمون از اینجا دارد شروع میشود گزینش از این به بعد دارد شروع میشود یعنی آفرینش انسانیت کلاس آزمون است قبلاً کسی مقام ندادند که قبلاً در سالن الوهیتهای الهی باز بود هر کسی خواست برود برود رفت مقام نبود مقام از این به بعد است یعنی بعد از آفرینش انسان آنگاه ﴿و امتاز الیوم الیها المجرمین﴾ شد ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ شد یکی ساعد شد دیگری هابط شد این دما سنج انسانیت انسان است یکی رفته بالا یکی آمده پایین به شیطنت شیطان نگاه کردند گفتند: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ به فرشتگان گفتند که به انسان گفتند شما فرشتگان را گرامی بدارید ﴿أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ به آنها جایزه معرفتی دادند به این کیفر هبوط و صغار و ذلت دادند قبلاً مقام تقسیم نشد همینطور بدون آزمون بود.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه باید به این فرصت مناسب برسد شش هزار سال نسبت به ابدی که انسان در پیش دارد چیزی نیست گفتند او اولین جن است همان طوری که آدم(سلام الله علیه) ابوالبشر است او ابوالجان است بعداً که تکثیر میشود برای این نسل یک آزمونی پدید میآید تنها برای یک نفر آزمون نمیکند برای اینکه نسل که پدید آمد این نسل را بخواهند آزمون بکنند مقام انسانیت ظهور میکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر از سنخ این بود از این جنس بود نه اینکه جن فراوانی ما قبلاً داشتیم ممکن است جنی هم قبلاً باشند اما بالأخره فرمود: ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ اما نسل آنها به قدری فراوان باشد که امتحان بیاید نبود البته اگر هم بود امتحانات خاص خودشان را داشتند چون قبل از حضرت آدم(سلام الله علیه) انبیایی آمدند انسانهایی آمدند منتها نسل آنها منقرض شد.
پرسش: ...
پاسخ: عالم زر حالا بحث خاص خود را در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که آن عالم ذریّه چه عالمی است حالا انشاءالله در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن انشاءالله در ذیل همان آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ باید بحث بشود دیگر.
مطلب هشتم آن است که قرطبی در جامع الاحکام خود بین قیاس باطل و قیاس صحیح فرق گذاشته به زعم خودشان ایشان همین حرفها را نقل میکنند که ابن عباس گفته حسن گفته ابن سیرین گفته این بزرگان هم فرمودند که اول کسی که قیاس کرد ابلیس است و اگر کسی قیاس بکند خدا او را با ابلیس قرین میکند و مانند آن بعد ایشان هم مثل فخر رازی تلاش و کوشش میکند که قیاس را به دو قسم تقسیم بکند یک قیاس جایز و یک قیاس باطل قیاس محمود و قیاس مذموم آن وقت میگوید آنجایی که مثلاً نص نیست آنجا که دلیل خاص نیست میشود قیاس کرد آنجا که نص هست دلیل خاص هست نمیشود قیاس کرد و ادلهای هم برای جواز قیاس ذکر میکند که خود ادله ایشان هم مثل خود قیاس مذموم است میگوید که مثلاً ابیبکر گفته اقیلونی لست بخیرکم اقاله کنید استقاله کنید من اقاله میکنم شما استقاله کنید من اقاله میکنم پشمان میشوم دست از خلافت بر میدارم آنگاه ـ معاذ الله ـ مثلاً حضرت علی گفته باشد که نه شما برای خلافت آماده هستی برای اینکه وقتی پیغمبر شما را امام جماعت ما قرار داد برای دین ما رهبر قرار داد برای دنیای ما شما نمیتوانید رهبر باشید؟ خب علیبن ابیطالب قیاس کرد دنیا را به دین گفت همان طوری که شما برای نماز امامت داری به دستور پیغمبر برای رهبری هم صلاحیت داری این را هم دلیل بر قیاس گرفته خب میدانید خیلی از سخنان صغراً و کبراً ممنوع است تلاش و کوشش جناب قرطبی ناتمام است البته تفسیرش به علم اصول بر میگردد اگر چنانچه واقعاً منظور آنها همین اجتهاد مصطلحی است که امامیه دارند اجتهاد یک ضابطه خاص خود را دارد که صحیح است.
مطلب نهم آن است که اینکه ذات اقدس الهی به شیطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ از اینجا پایین بیا اینجا جای تکبّر نیست نه معنایش این است که تکبّر جای دیگری دارد بلکه معنایش این است که متکبرین جایشان جداست نه اینکه تکبّر جای دیگر رواست تکبّر اصلاً نارواست ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از این منزلت.
پرسش: ...
پاسخ: هنوز بحث باقی است البته الآن بیان سیدنا الاستاد را طرح میکنیم.
این ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از این منزلت هبوط بکن برای اینکه ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ تو نمیتوانی در این منزلت تکبّر کنی معنایش این است که جای دیگر برای تکبّر رواست یا نه معنایش این است که متکبّر جایش اینجا نیست وگرنه تکبّر همه جا بد است متکبر جایش جهنم است پایین است در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» گوشهای از این مطلب بازگو شد آیه 59 سورهٴ «زمر» این است قبلش که خطاب به کافران است این است فرمود از آیه 55 به بعد سورهٴ «زمر» ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ٭ أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتَی عَلَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ ٭ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِی لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ٭ أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ﴾ این بهانهها را در قیامت میآورد آنگاه در قیامت به او گفته میشود ﴿بَلَى قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَکْبَرْتَ وَکُنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ٭ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ﴾ خب اینکه میگویند جهنم جای متکبران است معنایش این است که متکبر را به جهنم میبرند نه یعنی در جهنم جا برای تکبّر است تکبّر هیچ جایی ندارد چون امر باطلی است اینجا هم که ذات اقدس الهی به شیطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ در اینجا جای برای تکبّر نیست نه معنایش این نیست که اگر بخواهی تکبّر کنی پایین جایز است پایینتر جا برای تکبّر هست معنایش این است که اینجا جا برای تکبّر نیست و چون جا برای تکبّر نیست متکبر نمیتواند اینجا منزلت داشته باشد از این منزلت هبوط بکند وگرنه تکبّر همه جا مذموم است خب حالا بالأخره این امر امر تکوینی شد یا امر تشریعی شد اشاره شد که اگر امر متعدد بود واقعاً دو تا امر بود ممکن بود برای فرشتهها تکوین برای جن تشریع دلیلی بر تعدد امر نیست ظاهرش این است که ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ اگر واقعاً دو امر بود یکی ممکن بود تکوین باشد دیگری تشریع حالا که یک امر است این یک امر بخواهد تکوین باشد که عصیانپذیر نیست در حالی که ابلیس مصیت کرد اگر بخواهد تشریع باشد برای فرشتگان شریعت و رسالت و وحی و امر تشریعی نیست لذا سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) یک راه دیگری را انتخاب میکند قبل از اینکه راه ایشان بیان بشود اصل تمثیل در قرآن ذکر میشود تمثیل دو گونه است یک وقت است که یک چیزی واقع نشده خداوند بخواهد او را به صورت یک امر واقع شده ذکر بکند ـ معاذ الله ـ این هرگز در قرآن نیست این یک فریب و غروری است یک چیزی که واقع نشده خدا او را به عنوان یک امر واقعی ارائه کند بعد بگوید منظورم تمثیل بود سنبلیک بود این اصلاً نیست آنچه که واقع شده گاهی قرآن کریم به عنوان قضیه شخصی یاد میکند که بعضی از امور شخصی است نظیر مباهله نظیر آیه تطهیر نظیر ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که اینها مخصوص خاندان پیغمبر است این دیگر عمومی نیست بعضی از موارد است که آنها به عنوان مصداق کاملاند راه برای دیگران باز است آنجاهایی که به پستهای کلیدی برخورد نکند و به سمت اینها برخورد نکند به ایمان و درجات ایمان و اینها بخواهد برخورد بکند لذا اینها میشوند اسوه میشوند مثل ضرب المثل و مانند آن این هم یک مطلب یک وقت است که ذات اقدس الهی جریانی که واقع شده میفرماید این جریان اختصاصی به آن سرزمین ندارد این را به عنوان مثل برای دیگران بازگو بکن ﴿واضرب لهم مثلاً اصحاب القریه وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ﴾ که این یک نمونه است یک جریان است فرمود اختصاصی به انطاکیه یا فلان جا ندارد برای مردم بازگو کن به عنوان مثل یک وقت است که نه یک چیزی واقع نشده خدا او را به عنوان مثل ذکر میکند میفرماید که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا﴾ این واقع نشده ولی ما داریم برای تبیین و عظمت قرآن برای شما مثل ذکر میکنیم این یک نمونه است در بخشهای دیگر فرمود ما خیلی از موارد مثل زدیم این اصل کلی را هم در سورهٴ «روم» هم در سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه 27 این است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست که آنجا هم از اینکه در بحثهای قرآنی مثلهای فراوانی ذکر کردند آنجا هم میفرماید که ما در قرآن از هر مثلی برای تفهیم مردم استفاده کردیم 27 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ﴾ اما این معنایش این نیست که هر جایی که ما دستمان کوتاه بشود بگوییم این مثل است مرحوم آقا سید عبدالحسین شرف الدین(رضوان الله علیه) این کریمه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ این را حمل بر مثل کرده این ناصواب است چطور مثل است؟ در حالی که خودش در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و مانند آن یعنی خداوند در سورهٴ «اسراء» و مانند آن فرمود هر موجودی میفهمد تسبیح میکند تقدیس میکند ﴿إِن مِن شَیْءٍ إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اینها درک میکنند حرف میزنند خب با همان زبانی که تسبیح میکنند گرچه دیگران نمیفهمند ولی خدایی که ﴿انطق کل شیء﴾ اینها را به زبان میآورد از زبان اینها باخبر است از اینها اقرار گرفته ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ ما همان طوری که جزء لاتفقهونیم تسبیحشان را نمیفهمیم این گفتگو و دیالوگ را هم نمیفهمیم این معنایش این نیست که اینجا مثل است نه واقعاً امر است واقعاً سؤال است واقعاً گفتن است واقعاً جواب است نه مثل اما بیانی که سیدنا الاستاد پس فتحصل که اصل کلی را در سورهٴ «زمر» و در سورهٴ «روم» به عنوان مثل ذکر کرد یک، و هر جا که ما دستمان کوتاه بشود بگوییم مثل است اینچنین هم نیست برای اینکه ما باید فحص و جستجو کنیم شاید واقعیت باشد ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِیَا﴾ واقعیت دارد اینچنین نیست که مثل باشد اما در جریان آدم و امر به آدم و امر به فرشتهها و امر به شیطان تا حال ما به یک نتیجه قاطعی نرسیدیم که امر بشود یک امر تکوینی یا امر بشود امر تشریعی اینجاست که سیدنا الاستاد میفرماید که میتواند تمثیل باشد یعنی چه تمثیل باشد؟ یعنی یک واقعیتی است به نام انسانیت یک واقعیتی است به نام عالم فرشتهها یک واقعیتی است به نام شیطنت اینها همهاش واقعیت است نه سنبلیک است نه داستان کلیله و دمنه است و مانند این این همه امور واقعیاند این سه اصل امر واقعی و خارجی است مما لاریب فیه ارتباط فرشتگان به مقام انسانیت ارتباط خدمت است احسان است ایثار است تعلیم و تعلّم است روابط حسنه است این هم واقعیت خارجی است ارتباط شیطنت با مقام انسانیت ارتباط درگیری است نزاع است مخاصمت است عداوت است این هم یک امر واقعی است کیفیت ربط انسان با فرشتهها امر واقعی است کیفیت جهاد انسان با شیاطین امر واقعی است خضوع نکردن شیطنت در برابر انسانیت انسان امر واقعی است خضوع فرشتگان درباره مقام انسانیت امر واقعی است این مجموعه به صورت امر و نهی اجتماعی درآمده یعنی میفرماید ما که انسان را آفریدیم فرشتگان فرشتهخویی در خدمت اوست و شیطنت با او درگیر است و میکوشد او را به استخدام بگیرد او را برده خود قرار بدهد و مانند آن این خلاصه بیان سیدنا الاستاد است که میفرماید این راه همچنان باز است اگر کسی واقعاً رسید به جایی که امر را تکوینی دانست خب نیازی به تمثیل نیست اگر کسی واقعاً بر او حل شد که امر امر تشریعی است نیازی به تمثیل نیست اگر واقعاً بر او ثابت شد که دو تا امر است نیازی به تمثیل نیست اگر همه آن راهها بسته شد و قرآن کریم هم خودش در سورهٴ «روم» و «زمر» فرمود ما خیلی از چیزها را با مثل بیان کردیم این میتواند تمثیل باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است