- 586
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش چهارم"
- حلال بودن صیدهای دریایی
- مسموع بودن صیاد به عنوان فرد عادل در مسئله قتل عمدی شکار
- بیان مرتبه انسانهای ایثارگر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدیٰ بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾
بیان مرتبه انسانهای ایثارگر در آیه
این آیات که مربوط به صید است سر فصلش نشانهٴ آن است که امتحانی در پیش است و آن امتحان هم برای پرورش و تربیت انسانهاست. قرآن کریم مردمی که با غارتگری ارتزاق میکردند و مردمی که از سوسمار نمیگذشتند را آنچنان پروراند که همین اهل تجاوز و غارت اهل ایثار شدند و همان مردمی که از سوسمار نمیگذشتند دیگر از آهو صرف نظر میکردند. کار بسیاری از مردم حجاز غارت کردن بود که آنها را به جایی رساند که در سورهٴ «حشر» از آنها با تجلیل یاد کرد و فرمود: ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ ؛ اینها طرزی تربیت شدند که در حال فقر و گرسنگی دیگران را بر خود مقدم میداشتند: ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ و همان مردمی که اگر سوسمار گیرشان میآمد یک شکار لذت بخشی بود به جایی رسیدند که از آهو صرف نظر کردند.
تبیین نهی کردن قتل صید در آیه
بهترین راه برای ساختن انسان ماه مبارک رمضان و ایام حج است که دورهٴ تمرینی است؛ اگر کسی در یک ماه از بسیاری از گناهان بپرهیزد ساخته خواهد شد، چه اینکه اگر در دورهٴ اِحرام حج و عمره هم از بسیاری از تباهیها بپرهیزد خوب ساخته میشود. این آیهٴ 94 سر فصل دو آیهٴ بعد است که یکی دربارهٴ صید برّی است و یکی دربارهٴ صید بحری؛ اما اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ خودِ آیه قتلِ صید را تحریم میکند و نهی است؛ اما آن مَصید را یعنی حرام شدن گوشت و مردار شدن گوشت آن را که حتی پوست آن قابل دباغی نیست و تطهیر نمیشود این را باید سنت بیان کند و در حقیقت تفسیر است. گاهی ائمه(علیهم السلام) تطبیق میکنند این همان جَرْی است؟ مثلاً اگر در آیهای دربارهٴ فضیلت مؤمنین سخنی به میان آمد این میفرماید که اینها منظور اهل بیتاند یا گروه خاصی را نام میبرند که این تطبیق است و دیگر تفسیر نیست؛ یعنی در مفهوم دخالت نمیکنند و قیودی برای آیه ذکر نمیکنند؛ منتها این اصل جامع را بر بعضی از مصادیق تطبیق میکنند و بر مصداق کامل تطبیق میکنند یا آیاتی که در ذَمّ کافران و منافقان است بر یک گروه خاصی تطبیق میکنند نه اینکه تفسیر بکنند وگرنه لازم میآید آن گروه خاص که منقرض شدند این آیه هم منقرض شده باشد و دیگر پیامی نداشته باشد و فقط تلفظش مانده باشد.
جری به معنای تطبیق درباره قرآن کریم
این که در بعضی از روایات آمده است که قرآن «یَجری کما تَجری الشمس و القمر» ، این جَرْی همان تطبیق است؛ یعنی مثل شمس و قمر میتابد و هر کسی در معرض این نور قرار بگیرد از او استفاده میکند و آن یک اصل کلی است که قابل تطبیق است و این اشخاص مصداق و مجرای آن هستند. پس یک تطبیق و جَرْی داریم که کار به تفسیر ندارد و مفهوم به وسعت خود باقی است؛ منتها اینها مصداقی را مشخص میکنند، حالا یا مصداق کاملی در ایمان یا مصداق کاملی در کفر و نفاق. یک وقت است که تبیین میکنند و تفسیر میکنند، مفهوم مثلاً وسیع نیست و اینها توسعه میدهند یا مثلاً مفهوم وسیع است و اینها تفییق میکنند و با ذکر قیدی، با ذکر شرطی، با ذکر مانعی در محدودهٴ آن به وحی الهی آگاه میشوند و باز به وحی الهی دخل و تصرف میکنند. این همان تبیین و تفسیر است که به عهده اهل بیت (علیه السلام) سپرده شد، ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ و همین سِمَت را هم اهل بیت (علیه السلام) دارند که تالی تِلو قرآن کریماند. پس مرز تبیین و ترسیم از مرز تطبیق کاملاً جداست.
بیان انفکاک تفسیر و تبیین در آیه
در این جا که فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ اینها یک تفسیری دارند و تبیینی دارند؛ ظاهر ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ حرمت قتلِ صید است؛ اما اگر کسی این کار حرام را انجام داد تکلیفاً وضعاً، هم آن میشود حرام و میشود مردار به طوری که پوست آن با دباغی هم قابل استفاده نباشد این را باید روایت بیان کند، چه اینکه روایت بیان کرد. وقتی روایت مشخص کرد که آن مَصید میته است آن وقت مقیدِ اطلاقات دیگر خواهد بود. دربارهٴ محرمات بعضی از آیات عدم تعرض دارد و بعضی از آیات تعرضِ عدم؛ آن آیاتی که عدم تعرض است نظیر آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» است که قبلاً گذشت، فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ﴾؛ این آیه لسان نفی ندارد که ما عدای اینها حرام نیست، مگر کسی از این سیاق حصر را استفاده کند وگرنه این آیه محرمات را ذکر میکند فی الجمله نه بالجمله و نه یعنی جمیع محرمات همینها هستند و لا غیر.
بنابراین اگر از لحاظ ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ به کمک روایات ما استفاده کردیم آن مَصید هم حرام است گرچه عنوان میته بر او اطلاق نشود، این مزاحم با آیهٴ 3 سوره «مائده» نیست و تعارضی هم در کار نیست و اما آنچه که در آیهٴ 145 سورهٴ «انعام» آمده که لسانش لسان حصر است ناگزیر آنچه که از ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ به دست آمده به کمک روایات که این مَصید مردار و حرام است، این مقید آن حصر در آیهٴ 145 سوره «انعام» خواهد بود که فرمود: ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ﴾ و همانطوری که محرمات دیگر اضافه شده است و این حصر تقیید شد، این ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ هم بوسیلهٴ روایات ثابت شده است که این مَصید حرام است و آن هم مقید حصرِ در آیهٴ 145 سوره «انعام» خواهد بود که این در حقیقت تفسیر است.
تبیین حرام به معنای محرم بودن
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ظاهرش این است که شما حرامید حرامِ به معنای مُحرِم، نه اینکه حرامید یعنی داخل در حرمید، بلکه حرامید یعنی داخل در احرامید. برخیها خواستند بگویند که ﴿أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ شامل هر دو قسم میشود ، چون ﴿حُرِّمَ﴾ جمع حرام است و حرام هم یعنی مُحرِم مُحرِم هم یعنی «دَخَل فی الحرم أوْ دخل فی الاحرام». استفادهٴ چنین معنایی جامعی از حرامِ به معنای مُحرِم کار آسانی نیست، گرچه کسی که داخل در حرم شد میشود گفت ک ه اَحْرَم یعنی دَخَل فی الحَرَم؛ اما به طور جامع کلمهٴ حرام اطلاق بشود حرامِ به معنای مُحرِم باشد و مُحرِم هم اعم از کسی که داخل در حرام باشد یا داخل در حرم، کار آسانی نیست و آن به برکت روایات حل میشود.
بنابراین آیه بعید است که صید در حرم را بگیرد و صید در حال احرام را یقیناً میگیرد، چه اینکه آیه دوم سورهٴ «مائده» که فرمود: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ در قبال آیهٴ اوّل که فرمود: ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ آنجا هم همین طور است؛ ﴿إِذا حَلَلْتُمْ﴾ یعنی اذا اخرجتم من الحرم یا اخرجتم من الاحرام؟ دومی که هست و اِحلال یعنی از احرام بیرون آمدن؛ اما اوّلی یعنی اِحلال و از حرم بیرون آمدن به برکت روایات حل میشود.
عدم شمولیت آیه نسبت به فرد خاطی در صید
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ یقیناً شامل خطا و سهو نسیان نمیشود؛ اگر کسی در حال خطا کرد و اشتباهاً شکار کرد، آیه او را نمیگیرد؛ ولی به وسیله روایات مسئلهٴ صید خطئی ملحق به صید عمدی است و این در حقیقت تبین و تفسیر است و دیگر جَرْی و تطبیق نیست. این جملهٴ ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ یقیناً شامل حال سهو و نسیان و خطأ و غفلت نمیشود و لو قید، قیدِ قالبی باشد و احترازی نباشد باز شامل نمیشود. بیان ذلک این است که اگر قیدی وارد مورد غالب شد معنایش این نیست که از همان آیه و از همان جمله بشود اطلاق را استفاده کرد، بلکه معنایش این است که اگر یک دلیل مطلق دیگری داشتیم توانِ تقیید آن را ندارد نه اینکه از این دلیل میتوان اطلاق را استفاده کرد؛ یعنی از ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللاّتی فی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاّتی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ این کلمهٴ ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ وارد مورد غالب است؛ وارد مورد غالب است یعنی چه؟ یعنی اگر یک دلیل دیگری دلالت کرد که ربیبه مطلقا حرام است چه در حِجر شما باشد و چه در حِجر شما نباشد، این آیه که گفت: ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ مقیدِ آن اطلاق نیست، چون این قید وارد مورد غالب است نه اینکه خود این آیه اطلاق دارد.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ چون شأن نزولش قتلِ عمدیِ صید بود و در آن مورد وارد شده است بگوییم که این قید مفهوم ندارد؛ اما معنای اینکه این قید مفهوم ندارد این نیست که این آیه مطلق است و خطا را هم شامل میشود، بلکه معنایش این است که اگر دلیل دیگری آمده و گفته که قتلِ خطئی هم کفاره دارد این آیه مزاحم آن نیست، برای اینکه قیدش برای آن است که موردش مورد تعمد بود. بنابراین روایاتی که میگوید قتل خطا و سهو و نسیان هم مثل قتلِ عمد است وجود آن روایات هم لازم است و اگر آن روایات نبود هرگز ما نمیتوانستیم کفارهٴ قتل خطئیی را اثبات بکنیم و آن تفسیر و تبیین است و دیگر جَری و تطبیق نیست و این متعمداً چون شأن نزولش قتلِ عمدیِ صید بود وارد شده است وگرنه مفهوم ندارد و مانند آن.
اگر احترازی نبود از دلیل دیگر میفهمیم نه این، قدر متقین این قابل تعمد است. چرا ﴿مُتَعَمِّدَاً﴾ را ذکر کرد؟ برای اینکه یا مورد سؤال بود یا شأن نزول بود و یا مورد حاجت بود لذا فرمود: ﴿مُتَعَمِّدَاً﴾ ما خصوصیت نداشتن آن را با دلیل دیگر میفهمیم و این مزاحمِ اطلاق نیست نه اینکه نشانهٴ اطلاق باشد؛ این ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ مزاحمِ اطلاقِ دلیل دیگر نیست نه اینکه از خود این آیه که دارد: ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ اطلاق را استفاده کرد! قید مفهوم ندارد معنایش این نیست که اطلاق دارد بلکه یعنی مانع نیست نه مقتضی است.
مراد امام(علیه السلام) دربارهٴ زمان و مکان
اگر کسی سؤال کرده که آیا من میتوانم در فلان روز این روزه را بگیرم یا نه؟ امام میفرماید که بله، میتوانید این روزه را بگیرید؛ چون این شخص سؤال از روز معیّن و مکان معیّن کرد امام(سلام الله علیه) دربارهٴ آن زمان یا مکان جواب داد، معنایش این نیست که این حدیث اطلاق دارد، بلکه معنایش این است که اگر یک حدیث دیگری دلالت کرد که این روزه مطلقا ثواب دارد آن روایت خاص مزاحم نیست و اگر کسی سؤال بکند که چرا امام (سلام الله علیه) پس اسم آن زمان را برد یا اسم آن مکان را برد؟ جوابش این است که آن زمان و مکان مورد حاجت بود و مورد سؤال بود که کسی سؤال کرده آیا من میتوانم در فلان مکان فلان عبادت را انجام بدهم یا نه؟ حضرت فرمود که بله و بعد در ضمن روایتی به طور مطلق حکم عبادت را ذکر کرده است. اینها مزاحم هم نیستند نه اینکه آن روایت اوّلی که قید دارد و قیدش وارد مورد غالب است آن هم مطلق است، آن هرگز مطلق نیست. غرض آن است که روایاتی که قتل خطا را و سهو و نسیان را مستلزم کفاره میداند وجود آن روایات لازم است و اگر آن نبود هرگز ما از آیه استفاده نمیکردیم که قتل خطئیی صید یا سهو و نسیانی آن هم کفاره دارد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾، چون این سورهٴ «مائده» در اواخر عمر شریف پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و در سور مکی اجمالاً اینکه خداوند چند جفت انعام را آفرید، این را ذکر کرد و اینکه اینها مماثل هماند را ذکر فرمود و بعد در سورهٴ «مائده» که مدنی است فرمود که شما مماثل آن را باید بدهید، اینها مسبوق به سابقه بودند. آیهٴ 6 سورهٴ «زمر» این است: ﴿خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الآنعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾ که هشت جفت را خدا برای شما آفرید و این ازواج هشت گانه را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تبیین فرمود؛ آیهٴ 143 و 144 سورهٴ «انعام» این است که ﴿ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾؛ گوسفند نر و مادهاش یا وحشی و اهلی، بز وحشی و اهلی؛ ﴿وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ﴾ که آن ضَأن و مَعْز و ابل و بقر میشود ازواجِ ثمانیه که چهار جفتاند و در حقیقت ازواج ثمانیه هستند: ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ﴾ که اینها هر کدام وحشی و اهلی دارند. بنابراین اگر در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ اینها فی الجمله سابقه داشتند.
مراد از تماثل در قیمت
مطلب بعدی آن است که چون منظور تماثل در خود آن حیوان است نه تماثل در قیمت، این مسئله مطرح است که آیا مماثلِ من جمیع جهات باشد یا تماثل فی الجمله کافی است؟ یعنی اگر گوسفند وحشی را کشت گوسفند اهلی باید بدهد؟ مماثل آن باشد در کوچکی و بزرگی؟ نر و ماده بودن در همهٴ خصوصیات است؟ یا اگر گوسفند وحشی را کشت یک گوسفند اهلی اگر بدهد کافی است حالا چه کوچک و چه بزرگ؟ ظاهرِ مماثله آن است که نه تنها در اصل نوع، در شخصیت هم مماثل آن باشد و اگر کسی چنین استظهاری را از این اماره نکرده است و نوبت به اصل رسیده است میشود اقل و اکثر و در اکثر برائت جاری میکند؛ یعنی میگوید که اگر آن حیوانی را که کشت بزرگ بود، حیوان دیگری که مثل اوست در نوع، نه مثل اوست در شخص آن را به عنوان کفاره میپردازد. اگر آن اماره یعنی ظاهرِ لفظ در تفهیمِ تماثلِ شخصی کوتاه بود و فقط تماثل در اصل نوع را فهماند و نوبت به اقل و اکثر رسید برائت جاری میکند؛ ولی شاید تماثل شخصی لازم باشد گذشته از تماثل نوعی؛ ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾.
مسموع بودن صیاد به عنوان فرد عادل در مسئله¬ٴ قتل عمدی شکار
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ یعنی دو کارشناس عادل. اگر خود این مُحرِم که صیّاد است خودش کارشناس است منتها قتلش قتلِ عمدی بود که آیه عنوان کرده است: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾، این در عین حال که کارشناس است حرف او مسموع نیست، چون عادل نیست و فاسق شد با عصیان و اگر قتلش خطا و سهو و نسیان بود، چون کارشناس است حرفش مسموع است هم برای خودش و هم برای دیگران، مگر اینکه متهم باشد و از آن جهت حرفش مسموع نباشد یا لااقل حرفش برای دیگران مسموع است. پس اگر دو نفر صید کردند حرف هر کدام نسبت به دیگری حجت است اگر هر دو کارشناس بودند و قتلشان هم قتل خطئیی بوده است و قتل صیدشان هم قتل خطئیی بود و اما آیه چون ناظر به قتل عمدی است و در سیاق قتل عمدی ذکر شده است این ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ شامل خودِ این صیاد نمیشود، برای اینکه او قتلش عمدی است و قتل عمدی معصیت است و قتل عمدی که معصیت بود انسان را از عدالت اسقاط میکند و به فسق میکشاند. البته هر فاسقی اگر توبه کرد توبهاش مقبول است، کافر هم اگر توبه کرد توبهٴ او مقبول است و میشود ﴿ذَوا عَدْلٍ﴾ و شهادت او مسموع است.
حرم مطلق در «أیْنَ» و «أنْتم»
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ مطلق است، چه اینکه آیهٴ بعد هم که فرمود: ﴿وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدَ البَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾ مطلق است و آیهٴ اوّلِ سورهٴ «مائده» هم که فرمود: ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ همه مطلق هستند، چون حُرُم جَمع حَرام است و حرام هم یعنی مُحرِم و مُحرِم یعنی دَخَل فی الاحرام، لکن این آیه نازل به اِحرام عِمره است نه اِحرام حج، برای اینکه فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾، چون اگر کسی احرامش احرام حج بود و تن به این تباهی داد کفارهٴ مُحرِمِ حج در مِنا نحر یا ذبح میشود نه در مکه؛ ولی کفارهٴ احرامِ عمره است که در مکه ذبح میشود: اینکه فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ شامل کفاراتِ احرامِ حج نمیشود بلکه شامل کفارات احرام عمره است؛ منتها کفارات احرام حج به برکت روایات بیان میشود و اگر آن روایات مشخص کرد، این ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ مزاحم آن نیست، برای اینکه شأن نزولش مسئلهٴ احرام حدیبیه بود و اینها احرام عمره بسته بودند، چون احرام حج از خود مکه بسته میشود. در جریان صلح حدیبیه اگر اینها راه پیدا میکردند این احرام، احرامِ عمره بود نه احرام حج و چون شأن نزولش احرام عمره بود و کفارات احرام عمره در مکه باید نحر یا ذبح بشود از این جهت فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾. پس مزاحمِ دلیل دیگری که میگوید: در حال احرام صید کفاره دارد چه احرام حج و چه احرام عمره مزاحمِ اطلاق او نیست، برای اینکه این شأن نزولش مربوط به احرام عمره بود؛ نظیر ﴿مُتَعَمِّداً﴾.
بنابراین گرچه ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ از این جهت که محفوف بما یصلح للقرینیّة نمیشود از او اطلاق گرفت؛ ولی به برکت روایاتِ دیگر معلوم میشود که این قید توان آن را ندارد که اطلاقِ ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و مانند آن را تقیید بکند. شأن نزول نمیتواند بگوید که مقید است؛ ولی شأن نزول جلوی اطلاق را نمیگیرد؛ یعنی اگر دلیل دیگری آمده و گفته که قتل در حال احرام حج هم کفاره دارد این آیه مزاحم نیست، نه اینکه این آیه مطلق است و انسان میتواند بگوید یا کسی فتوا بدهد که در حال احرام حج هم انسان اگر صیدی کرد باید کفاره بدهد بخاطر این آیه! آیه که دارد: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾! مگر کسی بین کفارهٴ احرام حج و کفاره احرام عمره فرق نگذارد و بگوید همه ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ است، آن را که ملتزم نیستند.
بنابراین اگر کسی میگوید صیدِ در حال احرام حج کفاره دارد آن را از دلیل دیگر میگوید و این آیه مزاحم آن نیست و نمیشود گفت که آن دلیل مخالف با قرآن است، برای اینکه قرآن در این زمینه ساکت است و این قید وارد مورد حاجت است نه وارد مورد احتراز و قید احترازی نیست. پس آیه از این جهت ساکت است و چون آیه ساکت است روایت میتواند بگوید که صید در حال احرامِ حج هم کفاره دارد. اگر «انی تارکٌ فیکم الثّقلین» است بدون آن که حجت نیست؛ یک وقت انسان بحث تفسری دارد و یک وقت بحث فقهی؛ بحث تفسیریاش آزاد است اما بحث فقهی که دارد باید بگوید که این به کمک روایتی که مبیِّن است مخصوص احرام عمره است وگرنه احرام عمره کفاراتش باید در منا ذبح بشود.
بیان کفاره در وسط اولی
﴿أوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾؛ این گفتن کفاره در وسط اوّلی و سومی نشانهٴ آن است که همهٴ اینها جنبهٴ عقوبت دارد و خودِ همین کفاره است و گفتن کفاره لازم نیست. اینکه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ خودِ این جزاء کفاره است و دیگر گفتن کفاره لازم نیست؛ مثل اینکه مردی یا زنی کسی را وکیل کرده و گفته که فلان کس را برای من عقد بکن! این هم در هنگام اجرای صیغهٴ عقد میگوید: «زوجت موکلی» که زوجت موکلی لازم نیست. حالا احتیاط میکنیم و برای باز بودن مسئله این عاقد باید مأذون باشد و این شخص هم مأذون است و دیگر لازم نیست بگوید که زوجت موکلی و اگر بگوید زوجت المراة المعلومة للمرء المعلوم هکذا کافی است؛ منتها برای باز شدن مسئله میگوید «زوجت موکلتی لموکلی» که «یشترط ان یکون العقائد مأذوناً» و اینجا هم که مأذون است و دیگر لازم نیست بگوید «لموکلی».
گاهی برای اهمیت مسئله و باز بودن مسئله اینچنین است و اینچنین نیست که اگر کسی وکیل بود و نگفت عن موکلی، باطل باشد و همین که بگوید مردِ معلوم را با زنِ معلوم عقد کردم و اینها را به عقد هم در آوردم شرعاً کافی است و عقد هم بسته میشود، چون عاقد باید مأذون باشد و هست؛ یا باید وَلیّ باشد یا وکیل و این شخص هم وکیل است. کلمهٴ توکیل که نباید در متن صیغهٴ عقد اخذ بشود! انسان میرود به عنوان وکالت چیزی را برای کسی بخرد مگر در اجرای صیغهٴ بیع باید بگوید برای وکیلم میخرم؟ او همین که نیت میکند برای وکیل کافی است، شخص باید فضولی نباشد و این فضولی نیست.
گاهی برای باز بودن مسئله که بعد مشکلی پیش نیاید یا بعضی از نکات فوت نشود انسان این کلمات را اخذ میکند. اینجا هم کلمهٴ کفاره بین اوّل و سوم قرار گرفت تا روشن بشود که این حدقات سه گانه روی کفاره است یعنی جنبه عقوبت دارد: ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ که این کفاره عبارت است از ﴿طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾؛ یا معادل آن است؛ یعنی آن را قیمت میکنند و برابر آن طعام ارزیابی میکنند و آنگاه برای هر یک چارک یک روز روزه یا هر دو چارَک یک روز روزه است که این طبق روایات باید تعیین بشود و روایات هم در این زمینه مختلف است؛ ﴿أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾.
عد ضمن اینکه فرمود ﴿فَجَزَاءٌ﴾ و ضمن اینکه فرمود ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ تصریح کرده و فرمود: ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ یعنی اینها برای تنبیه است نه برای تطهیر؛ تطهیر راه دیگری دارد. عقوبت بودن چیز دیگری است و پاک شدن چیز دیگری است، اینها کیفر است؛ اما تعالیِ درجه مطلب دیگری است که فرمود: ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ و بعد فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ که این ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ درباره گناهان کفار که قبلاً آلوده بودند هم آماده است؛ نظیر «الاسلامُ یَجبُّ ما کانَ قبله» . در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 38 این است: ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ نظیر؛ «الاسلامُ یَحُبُّ ما کان قبلَه» است؛ همین که قبل از اسلام یا قبل از نازل شدن این دستورات یا قبل از اسلام آوردنِ آنها زمینهٴ کیفر فراهم بود و خداوند بر اساس آن زمینه عمل نکرد و صرف نظر کرد، جا برای عفو است.
علت وارد نبودن اعتراض مقدس اردبیلی
همین حدیث رفع لسانش لسان امتنان است: «رُفِعَ عن امتی تِسعٌ» امتنان در جایی است که زمینه برای مواخذه باشد. در حال سهو و نسیان که انسان مکلف نیست زمینه است، برای اینکه تحفظ مقدمات را ممکن است که شارح مقدس تحمیل بکند ولی نکرده است، همین که زمینه باشد جا برای امتنان است، جا برای عفو است، جا برای مغفرت است و مانند آن. بنابراین اشکال مرحوم مقدس اردبیلی وارد نیست، لذا ایشان اصرار دارند که ﴿عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَفَ﴾ مربوط به قبل از نزول آیه یا قبل از اسلام و امثال و ذلک نیست ، بلکه گناهانی است که با نازل شدن این آیه شخص انجام میدهد و با کفاره بخشوده میشود. وحی میتواند آنچه را که عقل نمیفهمد او را بفهماند، چون «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» وحی میتوانست این کار را بکند و نکرد؛ اگر عقل خلافش را بفهمد درست است؛ اما عقل نمیفهمد، عقل که نمیفهمد حجت در دست او نیست و میگوید: لست اَدری و اگر گفت لست اَدری، با کتاب الهی که ادراکم است مزاحم نیست. شارع مقدس میتواند قبلاً وحی نازل بکند و یک شخصی را بیدار بکند و بگوید این چیزی که نمیفهمیدی را حالا راهنمایی کردم و میفهمی، چه اینکه بعداً هم همین کار را کرده است؛ ولی فرمود: «الاسلامُ یَجُبُّ ما کانَ قبلَه» همهٴ این احکامی که دارای مصالح و مفاسد بود تقریباً سیزده سال در مکه نازل شده است که اینها برابر امتنان الهی است. یا گاهی تخفیف میدهد و میفرماید حالا که الآن ضعیف شدید ما دست برداشتیم و یک مقدار تخفیف دادیم یا قبلاً مثلاً حکم شدیدتر بود و الآن ضعیف تر است، گاهی اوّل شدید است و بعد خفیف است، گاهی اوّل خفیف است و بعد شدید که اینها به عنایات الهی وابسته است. ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ که خلاصهٴ بحثهای مربوط به پایان این آیهٴ 95 گذشت.
حلال بودن صیدهای دریایی
بحث صید بحری [این است که] فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ ؛ این حرمتها برای صید صحرایی است وگرنه صید دریایی و شکارهای دریایی برایتان حلال است، انواع و اقسام ماهی فلس دار برای شما حلال است؛ هم صیدش، هم مَصیدش و هم اصل این شیء برای شما حلال است و هم اینکه خودتان صید کنید و اگر خودتان صید نکردید و دیگری صید کرده است برای شما طعامِ آن حلال است. ماهی برای مُحرِم حلال است چه خودش صید بکند و چه دیگری: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ تمتیعاً و التذاذاً ﴿لَکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ﴾؛ سیاره یعنی مسافرین.
خیلیها از راه دریا یا در حال احرام کنار جاده بودند و اصلاً جَدّه را که میگویند جَدّه، اصلش جُدّه است و این بندرها و شهرها و منطقه های کنار دریا و ساحل را میگویند جُدّه، جُدّ و جُدّه نه جَدّه. اینها دسترسی داشتند و میآمدند از دریا تغذیه میکردند و مشکلاتشان را در آن حال فراهم میکردند و یک عدهای که از راه دور آمدند امکاناتِ فعلی هم که در مجاز دیروز نبود و اینها غذایشان را میخواستند از دریا بگیرند. فرمود که در حال احرام چه برای شما که مُحرِمید و چه برای دیگران که اهل احرام نیستند صید دریایی رواست: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ﴾؛ سیاره در اصطلاح قرآن همین مسافر است که سایریناند.
نهر هم مثل بحر است و استخر هم مثل نهر و بحر است: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ﴾ ؛ یعنی شما هم مشکلاتتان با این حل میشود، کسانی که مسافرند و مُحرِم نیستند اینها هم مشکلشان حل میشود؛ ولی ﴿وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ که شاید از این ﴿صَیْدَ البَرِّ﴾ که تکرار شده است و قتل اخذ نشده است و اصل صید حرام شد و صید یعنی مَصید نه یعنی شکار بلکه یعنی آن حیوان شکاری بر شما حرام است، شاید از اطلاق ﴿صَیْدُ البَحْرِ﴾ یعنی این ذات بر شما حرام است که از این بتوان مطلبی را استفاده کرد که روایات به آن مطلب پرداختهاند و آن این است که شکار حیوان صحرایی حرام است، راهنمایی حرام است، تور اندازی حرام است، راهبندی حرام است اشاره کردن و راهنمایی صیاد حرام است، اگر کسی خودش صید نمیکند ولی به صیاد را راهنمایی میکند که فلان جا بود یا با چشم و دست اشاره میکند یا کیفیت صید را یادش میدهد، همهٴ اینها بر او حرام است که در روایت دارد که راهنمایی نکن، اشاره نکن، نگیر و راه را نبند ، برای اینکه این ذات برای شما در این مدت احرام حرام است؛ نظیر حرمت خمر که استفاده کرد و خرید و فروشش، ساختنش و حمل و نقلش همهاش حرام است. اگر کسی این کالاهای خَمری را جابجا کرد اجارهاش هم باطل است و چیزی طلب نمیکند، چون کارش هباءاً منثورا بود، چون این ذات متعلق حرمت است اگر اظهر آثار ذهن نیامده و جمیع آثار مطلوب است بنابراین صیدُ البر که حرام شد همهٴ اینها هم حرام میشود و اگر آیه در دلالتِ بر چنین اطلاقی تام نباشد روایت استقرارشان تام است که فرمود: اصرار کردن، راهنمایی کردن، اشاره کردن، گرفتن و همهٴ اقسامی که در صید یک حیوان شکاری نقش دارد حرام است: ﴿مَا دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ که آن احکام فقهی را برای اینکه ضامنِ اجرا داشته باشد با مسئلهٴ تقوا و پرهیز از خدایی که حَشرِ همه با اوست یادآوری فرمود.
- حلال بودن صیدهای دریایی
- مسموع بودن صیاد به عنوان فرد عادل در مسئله قتل عمدی شکار
- بیان مرتبه انسانهای ایثارگر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدیٰ بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾
بیان مرتبه انسانهای ایثارگر در آیه
این آیات که مربوط به صید است سر فصلش نشانهٴ آن است که امتحانی در پیش است و آن امتحان هم برای پرورش و تربیت انسانهاست. قرآن کریم مردمی که با غارتگری ارتزاق میکردند و مردمی که از سوسمار نمیگذشتند را آنچنان پروراند که همین اهل تجاوز و غارت اهل ایثار شدند و همان مردمی که از سوسمار نمیگذشتند دیگر از آهو صرف نظر میکردند. کار بسیاری از مردم حجاز غارت کردن بود که آنها را به جایی رساند که در سورهٴ «حشر» از آنها با تجلیل یاد کرد و فرمود: ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ ؛ اینها طرزی تربیت شدند که در حال فقر و گرسنگی دیگران را بر خود مقدم میداشتند: ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾ و همان مردمی که اگر سوسمار گیرشان میآمد یک شکار لذت بخشی بود به جایی رسیدند که از آهو صرف نظر کردند.
تبیین نهی کردن قتل صید در آیه
بهترین راه برای ساختن انسان ماه مبارک رمضان و ایام حج است که دورهٴ تمرینی است؛ اگر کسی در یک ماه از بسیاری از گناهان بپرهیزد ساخته خواهد شد، چه اینکه اگر در دورهٴ اِحرام حج و عمره هم از بسیاری از تباهیها بپرهیزد خوب ساخته میشود. این آیهٴ 94 سر فصل دو آیهٴ بعد است که یکی دربارهٴ صید برّی است و یکی دربارهٴ صید بحری؛ اما اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ خودِ آیه قتلِ صید را تحریم میکند و نهی است؛ اما آن مَصید را یعنی حرام شدن گوشت و مردار شدن گوشت آن را که حتی پوست آن قابل دباغی نیست و تطهیر نمیشود این را باید سنت بیان کند و در حقیقت تفسیر است. گاهی ائمه(علیهم السلام) تطبیق میکنند این همان جَرْی است؟ مثلاً اگر در آیهای دربارهٴ فضیلت مؤمنین سخنی به میان آمد این میفرماید که اینها منظور اهل بیتاند یا گروه خاصی را نام میبرند که این تطبیق است و دیگر تفسیر نیست؛ یعنی در مفهوم دخالت نمیکنند و قیودی برای آیه ذکر نمیکنند؛ منتها این اصل جامع را بر بعضی از مصادیق تطبیق میکنند و بر مصداق کامل تطبیق میکنند یا آیاتی که در ذَمّ کافران و منافقان است بر یک گروه خاصی تطبیق میکنند نه اینکه تفسیر بکنند وگرنه لازم میآید آن گروه خاص که منقرض شدند این آیه هم منقرض شده باشد و دیگر پیامی نداشته باشد و فقط تلفظش مانده باشد.
جری به معنای تطبیق درباره قرآن کریم
این که در بعضی از روایات آمده است که قرآن «یَجری کما تَجری الشمس و القمر» ، این جَرْی همان تطبیق است؛ یعنی مثل شمس و قمر میتابد و هر کسی در معرض این نور قرار بگیرد از او استفاده میکند و آن یک اصل کلی است که قابل تطبیق است و این اشخاص مصداق و مجرای آن هستند. پس یک تطبیق و جَرْی داریم که کار به تفسیر ندارد و مفهوم به وسعت خود باقی است؛ منتها اینها مصداقی را مشخص میکنند، حالا یا مصداق کاملی در ایمان یا مصداق کاملی در کفر و نفاق. یک وقت است که تبیین میکنند و تفسیر میکنند، مفهوم مثلاً وسیع نیست و اینها توسعه میدهند یا مثلاً مفهوم وسیع است و اینها تفییق میکنند و با ذکر قیدی، با ذکر شرطی، با ذکر مانعی در محدودهٴ آن به وحی الهی آگاه میشوند و باز به وحی الهی دخل و تصرف میکنند. این همان تبیین و تفسیر است که به عهده اهل بیت (علیه السلام) سپرده شد، ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ و همین سِمَت را هم اهل بیت (علیه السلام) دارند که تالی تِلو قرآن کریماند. پس مرز تبیین و ترسیم از مرز تطبیق کاملاً جداست.
بیان انفکاک تفسیر و تبیین در آیه
در این جا که فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ اینها یک تفسیری دارند و تبیینی دارند؛ ظاهر ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ حرمت قتلِ صید است؛ اما اگر کسی این کار حرام را انجام داد تکلیفاً وضعاً، هم آن میشود حرام و میشود مردار به طوری که پوست آن با دباغی هم قابل استفاده نباشد این را باید روایت بیان کند، چه اینکه روایت بیان کرد. وقتی روایت مشخص کرد که آن مَصید میته است آن وقت مقیدِ اطلاقات دیگر خواهد بود. دربارهٴ محرمات بعضی از آیات عدم تعرض دارد و بعضی از آیات تعرضِ عدم؛ آن آیاتی که عدم تعرض است نظیر آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» است که قبلاً گذشت، فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ﴾؛ این آیه لسان نفی ندارد که ما عدای اینها حرام نیست، مگر کسی از این سیاق حصر را استفاده کند وگرنه این آیه محرمات را ذکر میکند فی الجمله نه بالجمله و نه یعنی جمیع محرمات همینها هستند و لا غیر.
بنابراین اگر از لحاظ ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ به کمک روایات ما استفاده کردیم آن مَصید هم حرام است گرچه عنوان میته بر او اطلاق نشود، این مزاحم با آیهٴ 3 سوره «مائده» نیست و تعارضی هم در کار نیست و اما آنچه که در آیهٴ 145 سورهٴ «انعام» آمده که لسانش لسان حصر است ناگزیر آنچه که از ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ به دست آمده به کمک روایات که این مَصید مردار و حرام است، این مقید آن حصر در آیهٴ 145 سوره «انعام» خواهد بود که فرمود: ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ﴾ و همانطوری که محرمات دیگر اضافه شده است و این حصر تقیید شد، این ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ هم بوسیلهٴ روایات ثابت شده است که این مَصید حرام است و آن هم مقید حصرِ در آیهٴ 145 سوره «انعام» خواهد بود که این در حقیقت تفسیر است.
تبیین حرام به معنای محرم بودن
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ظاهرش این است که شما حرامید حرامِ به معنای مُحرِم، نه اینکه حرامید یعنی داخل در حرمید، بلکه حرامید یعنی داخل در احرامید. برخیها خواستند بگویند که ﴿أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ شامل هر دو قسم میشود ، چون ﴿حُرِّمَ﴾ جمع حرام است و حرام هم یعنی مُحرِم مُحرِم هم یعنی «دَخَل فی الحرم أوْ دخل فی الاحرام». استفادهٴ چنین معنایی جامعی از حرامِ به معنای مُحرِم کار آسانی نیست، گرچه کسی که داخل در حرم شد میشود گفت ک ه اَحْرَم یعنی دَخَل فی الحَرَم؛ اما به طور جامع کلمهٴ حرام اطلاق بشود حرامِ به معنای مُحرِم باشد و مُحرِم هم اعم از کسی که داخل در حرام باشد یا داخل در حرم، کار آسانی نیست و آن به برکت روایات حل میشود.
بنابراین آیه بعید است که صید در حرم را بگیرد و صید در حال احرام را یقیناً میگیرد، چه اینکه آیه دوم سورهٴ «مائده» که فرمود: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ در قبال آیهٴ اوّل که فرمود: ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ آنجا هم همین طور است؛ ﴿إِذا حَلَلْتُمْ﴾ یعنی اذا اخرجتم من الحرم یا اخرجتم من الاحرام؟ دومی که هست و اِحلال یعنی از احرام بیرون آمدن؛ اما اوّلی یعنی اِحلال و از حرم بیرون آمدن به برکت روایات حل میشود.
عدم شمولیت آیه نسبت به فرد خاطی در صید
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ یقیناً شامل خطا و سهو نسیان نمیشود؛ اگر کسی در حال خطا کرد و اشتباهاً شکار کرد، آیه او را نمیگیرد؛ ولی به وسیله روایات مسئلهٴ صید خطئی ملحق به صید عمدی است و این در حقیقت تبین و تفسیر است و دیگر جَرْی و تطبیق نیست. این جملهٴ ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ یقیناً شامل حال سهو و نسیان و خطأ و غفلت نمیشود و لو قید، قیدِ قالبی باشد و احترازی نباشد باز شامل نمیشود. بیان ذلک این است که اگر قیدی وارد مورد غالب شد معنایش این نیست که از همان آیه و از همان جمله بشود اطلاق را استفاده کرد، بلکه معنایش این است که اگر یک دلیل مطلق دیگری داشتیم توانِ تقیید آن را ندارد نه اینکه از این دلیل میتوان اطلاق را استفاده کرد؛ یعنی از ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللاّتی فی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاّتی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾ این کلمهٴ ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ وارد مورد غالب است؛ وارد مورد غالب است یعنی چه؟ یعنی اگر یک دلیل دیگری دلالت کرد که ربیبه مطلقا حرام است چه در حِجر شما باشد و چه در حِجر شما نباشد، این آیه که گفت: ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ مقیدِ آن اطلاق نیست، چون این قید وارد مورد غالب است نه اینکه خود این آیه اطلاق دارد.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾ چون شأن نزولش قتلِ عمدیِ صید بود و در آن مورد وارد شده است بگوییم که این قید مفهوم ندارد؛ اما معنای اینکه این قید مفهوم ندارد این نیست که این آیه مطلق است و خطا را هم شامل میشود، بلکه معنایش این است که اگر دلیل دیگری آمده و گفته که قتلِ خطئی هم کفاره دارد این آیه مزاحم آن نیست، برای اینکه قیدش برای آن است که موردش مورد تعمد بود. بنابراین روایاتی که میگوید قتل خطا و سهو و نسیان هم مثل قتلِ عمد است وجود آن روایات هم لازم است و اگر آن روایات نبود هرگز ما نمیتوانستیم کفارهٴ قتل خطئیی را اثبات بکنیم و آن تفسیر و تبیین است و دیگر جَری و تطبیق نیست و این متعمداً چون شأن نزولش قتلِ عمدیِ صید بود وارد شده است وگرنه مفهوم ندارد و مانند آن.
اگر احترازی نبود از دلیل دیگر میفهمیم نه این، قدر متقین این قابل تعمد است. چرا ﴿مُتَعَمِّدَاً﴾ را ذکر کرد؟ برای اینکه یا مورد سؤال بود یا شأن نزول بود و یا مورد حاجت بود لذا فرمود: ﴿مُتَعَمِّدَاً﴾ ما خصوصیت نداشتن آن را با دلیل دیگر میفهمیم و این مزاحمِ اطلاق نیست نه اینکه نشانهٴ اطلاق باشد؛ این ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ مزاحمِ اطلاقِ دلیل دیگر نیست نه اینکه از خود این آیه که دارد: ﴿فی حُجُورِکُمْ﴾ اطلاق را استفاده کرد! قید مفهوم ندارد معنایش این نیست که اطلاق دارد بلکه یعنی مانع نیست نه مقتضی است.
مراد امام(علیه السلام) دربارهٴ زمان و مکان
اگر کسی سؤال کرده که آیا من میتوانم در فلان روز این روزه را بگیرم یا نه؟ امام میفرماید که بله، میتوانید این روزه را بگیرید؛ چون این شخص سؤال از روز معیّن و مکان معیّن کرد امام(سلام الله علیه) دربارهٴ آن زمان یا مکان جواب داد، معنایش این نیست که این حدیث اطلاق دارد، بلکه معنایش این است که اگر یک حدیث دیگری دلالت کرد که این روزه مطلقا ثواب دارد آن روایت خاص مزاحم نیست و اگر کسی سؤال بکند که چرا امام (سلام الله علیه) پس اسم آن زمان را برد یا اسم آن مکان را برد؟ جوابش این است که آن زمان و مکان مورد حاجت بود و مورد سؤال بود که کسی سؤال کرده آیا من میتوانم در فلان مکان فلان عبادت را انجام بدهم یا نه؟ حضرت فرمود که بله و بعد در ضمن روایتی به طور مطلق حکم عبادت را ذکر کرده است. اینها مزاحم هم نیستند نه اینکه آن روایت اوّلی که قید دارد و قیدش وارد مورد غالب است آن هم مطلق است، آن هرگز مطلق نیست. غرض آن است که روایاتی که قتل خطا را و سهو و نسیان را مستلزم کفاره میداند وجود آن روایات لازم است و اگر آن نبود هرگز ما از آیه استفاده نمیکردیم که قتل خطئیی صید یا سهو و نسیانی آن هم کفاره دارد.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾، چون این سورهٴ «مائده» در اواخر عمر شریف پیغمبر(صل الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و در سور مکی اجمالاً اینکه خداوند چند جفت انعام را آفرید، این را ذکر کرد و اینکه اینها مماثل هماند را ذکر فرمود و بعد در سورهٴ «مائده» که مدنی است فرمود که شما مماثل آن را باید بدهید، اینها مسبوق به سابقه بودند. آیهٴ 6 سورهٴ «زمر» این است: ﴿خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الآنعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾ که هشت جفت را خدا برای شما آفرید و این ازواج هشت گانه را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» تبیین فرمود؛ آیهٴ 143 و 144 سورهٴ «انعام» این است که ﴿ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾؛ گوسفند نر و مادهاش یا وحشی و اهلی، بز وحشی و اهلی؛ ﴿وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ﴾ که آن ضَأن و مَعْز و ابل و بقر میشود ازواجِ ثمانیه که چهار جفتاند و در حقیقت ازواج ثمانیه هستند: ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ مِنَ اْلإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ﴾ که اینها هر کدام وحشی و اهلی دارند. بنابراین اگر در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ اینها فی الجمله سابقه داشتند.
مراد از تماثل در قیمت
مطلب بعدی آن است که چون منظور تماثل در خود آن حیوان است نه تماثل در قیمت، این مسئله مطرح است که آیا مماثلِ من جمیع جهات باشد یا تماثل فی الجمله کافی است؟ یعنی اگر گوسفند وحشی را کشت گوسفند اهلی باید بدهد؟ مماثل آن باشد در کوچکی و بزرگی؟ نر و ماده بودن در همهٴ خصوصیات است؟ یا اگر گوسفند وحشی را کشت یک گوسفند اهلی اگر بدهد کافی است حالا چه کوچک و چه بزرگ؟ ظاهرِ مماثله آن است که نه تنها در اصل نوع، در شخصیت هم مماثل آن باشد و اگر کسی چنین استظهاری را از این اماره نکرده است و نوبت به اصل رسیده است میشود اقل و اکثر و در اکثر برائت جاری میکند؛ یعنی میگوید که اگر آن حیوانی را که کشت بزرگ بود، حیوان دیگری که مثل اوست در نوع، نه مثل اوست در شخص آن را به عنوان کفاره میپردازد. اگر آن اماره یعنی ظاهرِ لفظ در تفهیمِ تماثلِ شخصی کوتاه بود و فقط تماثل در اصل نوع را فهماند و نوبت به اقل و اکثر رسید برائت جاری میکند؛ ولی شاید تماثل شخصی لازم باشد گذشته از تماثل نوعی؛ ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾.
مسموع بودن صیاد به عنوان فرد عادل در مسئله¬ٴ قتل عمدی شکار
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ یعنی دو کارشناس عادل. اگر خود این مُحرِم که صیّاد است خودش کارشناس است منتها قتلش قتلِ عمدی بود که آیه عنوان کرده است: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾، این در عین حال که کارشناس است حرف او مسموع نیست، چون عادل نیست و فاسق شد با عصیان و اگر قتلش خطا و سهو و نسیان بود، چون کارشناس است حرفش مسموع است هم برای خودش و هم برای دیگران، مگر اینکه متهم باشد و از آن جهت حرفش مسموع نباشد یا لااقل حرفش برای دیگران مسموع است. پس اگر دو نفر صید کردند حرف هر کدام نسبت به دیگری حجت است اگر هر دو کارشناس بودند و قتلشان هم قتل خطئیی بوده است و قتل صیدشان هم قتل خطئیی بود و اما آیه چون ناظر به قتل عمدی است و در سیاق قتل عمدی ذکر شده است این ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ شامل خودِ این صیاد نمیشود، برای اینکه او قتلش عمدی است و قتل عمدی معصیت است و قتل عمدی که معصیت بود انسان را از عدالت اسقاط میکند و به فسق میکشاند. البته هر فاسقی اگر توبه کرد توبهاش مقبول است، کافر هم اگر توبه کرد توبهٴ او مقبول است و میشود ﴿ذَوا عَدْلٍ﴾ و شهادت او مسموع است.
حرم مطلق در «أیْنَ» و «أنْتم»
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ مطلق است، چه اینکه آیهٴ بعد هم که فرمود: ﴿وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدَ البَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾ مطلق است و آیهٴ اوّلِ سورهٴ «مائده» هم که فرمود: ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ همه مطلق هستند، چون حُرُم جَمع حَرام است و حرام هم یعنی مُحرِم و مُحرِم یعنی دَخَل فی الاحرام، لکن این آیه نازل به اِحرام عِمره است نه اِحرام حج، برای اینکه فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾، چون اگر کسی احرامش احرام حج بود و تن به این تباهی داد کفارهٴ مُحرِمِ حج در مِنا نحر یا ذبح میشود نه در مکه؛ ولی کفارهٴ احرامِ عمره است که در مکه ذبح میشود: اینکه فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ شامل کفاراتِ احرامِ حج نمیشود بلکه شامل کفارات احرام عمره است؛ منتها کفارات احرام حج به برکت روایات بیان میشود و اگر آن روایات مشخص کرد، این ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ مزاحم آن نیست، برای اینکه شأن نزولش مسئلهٴ احرام حدیبیه بود و اینها احرام عمره بسته بودند، چون احرام حج از خود مکه بسته میشود. در جریان صلح حدیبیه اگر اینها راه پیدا میکردند این احرام، احرامِ عمره بود نه احرام حج و چون شأن نزولش احرام عمره بود و کفارات احرام عمره در مکه باید نحر یا ذبح بشود از این جهت فرمود: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾. پس مزاحمِ دلیل دیگری که میگوید: در حال احرام صید کفاره دارد چه احرام حج و چه احرام عمره مزاحمِ اطلاق او نیست، برای اینکه این شأن نزولش مربوط به احرام عمره بود؛ نظیر ﴿مُتَعَمِّداً﴾.
بنابراین گرچه ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ از این جهت که محفوف بما یصلح للقرینیّة نمیشود از او اطلاق گرفت؛ ولی به برکت روایاتِ دیگر معلوم میشود که این قید توان آن را ندارد که اطلاقِ ﴿وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و مانند آن را تقیید بکند. شأن نزول نمیتواند بگوید که مقید است؛ ولی شأن نزول جلوی اطلاق را نمیگیرد؛ یعنی اگر دلیل دیگری آمده و گفته که قتل در حال احرام حج هم کفاره دارد این آیه مزاحم نیست، نه اینکه این آیه مطلق است و انسان میتواند بگوید یا کسی فتوا بدهد که در حال احرام حج هم انسان اگر صیدی کرد باید کفاره بدهد بخاطر این آیه! آیه که دارد: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾! مگر کسی بین کفارهٴ احرام حج و کفاره احرام عمره فرق نگذارد و بگوید همه ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ است، آن را که ملتزم نیستند.
بنابراین اگر کسی میگوید صیدِ در حال احرام حج کفاره دارد آن را از دلیل دیگر میگوید و این آیه مزاحم آن نیست و نمیشود گفت که آن دلیل مخالف با قرآن است، برای اینکه قرآن در این زمینه ساکت است و این قید وارد مورد حاجت است نه وارد مورد احتراز و قید احترازی نیست. پس آیه از این جهت ساکت است و چون آیه ساکت است روایت میتواند بگوید که صید در حال احرامِ حج هم کفاره دارد. اگر «انی تارکٌ فیکم الثّقلین» است بدون آن که حجت نیست؛ یک وقت انسان بحث تفسری دارد و یک وقت بحث فقهی؛ بحث تفسیریاش آزاد است اما بحث فقهی که دارد باید بگوید که این به کمک روایتی که مبیِّن است مخصوص احرام عمره است وگرنه احرام عمره کفاراتش باید در منا ذبح بشود.
بیان کفاره در وسط اولی
﴿أوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾؛ این گفتن کفاره در وسط اوّلی و سومی نشانهٴ آن است که همهٴ اینها جنبهٴ عقوبت دارد و خودِ همین کفاره است و گفتن کفاره لازم نیست. اینکه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ خودِ این جزاء کفاره است و دیگر گفتن کفاره لازم نیست؛ مثل اینکه مردی یا زنی کسی را وکیل کرده و گفته که فلان کس را برای من عقد بکن! این هم در هنگام اجرای صیغهٴ عقد میگوید: «زوجت موکلی» که زوجت موکلی لازم نیست. حالا احتیاط میکنیم و برای باز بودن مسئله این عاقد باید مأذون باشد و این شخص هم مأذون است و دیگر لازم نیست بگوید که زوجت موکلی و اگر بگوید زوجت المراة المعلومة للمرء المعلوم هکذا کافی است؛ منتها برای باز شدن مسئله میگوید «زوجت موکلتی لموکلی» که «یشترط ان یکون العقائد مأذوناً» و اینجا هم که مأذون است و دیگر لازم نیست بگوید «لموکلی».
گاهی برای اهمیت مسئله و باز بودن مسئله اینچنین است و اینچنین نیست که اگر کسی وکیل بود و نگفت عن موکلی، باطل باشد و همین که بگوید مردِ معلوم را با زنِ معلوم عقد کردم و اینها را به عقد هم در آوردم شرعاً کافی است و عقد هم بسته میشود، چون عاقد باید مأذون باشد و هست؛ یا باید وَلیّ باشد یا وکیل و این شخص هم وکیل است. کلمهٴ توکیل که نباید در متن صیغهٴ عقد اخذ بشود! انسان میرود به عنوان وکالت چیزی را برای کسی بخرد مگر در اجرای صیغهٴ بیع باید بگوید برای وکیلم میخرم؟ او همین که نیت میکند برای وکیل کافی است، شخص باید فضولی نباشد و این فضولی نیست.
گاهی برای باز بودن مسئله که بعد مشکلی پیش نیاید یا بعضی از نکات فوت نشود انسان این کلمات را اخذ میکند. اینجا هم کلمهٴ کفاره بین اوّل و سوم قرار گرفت تا روشن بشود که این حدقات سه گانه روی کفاره است یعنی جنبه عقوبت دارد: ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ که این کفاره عبارت است از ﴿طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾؛ یا معادل آن است؛ یعنی آن را قیمت میکنند و برابر آن طعام ارزیابی میکنند و آنگاه برای هر یک چارک یک روز روزه یا هر دو چارَک یک روز روزه است که این طبق روایات باید تعیین بشود و روایات هم در این زمینه مختلف است؛ ﴿أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾.
عد ضمن اینکه فرمود ﴿فَجَزَاءٌ﴾ و ضمن اینکه فرمود ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ تصریح کرده و فرمود: ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ یعنی اینها برای تنبیه است نه برای تطهیر؛ تطهیر راه دیگری دارد. عقوبت بودن چیز دیگری است و پاک شدن چیز دیگری است، اینها کیفر است؛ اما تعالیِ درجه مطلب دیگری است که فرمود: ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ و بعد فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ که این ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ درباره گناهان کفار که قبلاً آلوده بودند هم آماده است؛ نظیر «الاسلامُ یَجبُّ ما کانَ قبله» . در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 38 این است: ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ نظیر؛ «الاسلامُ یَحُبُّ ما کان قبلَه» است؛ همین که قبل از اسلام یا قبل از نازل شدن این دستورات یا قبل از اسلام آوردنِ آنها زمینهٴ کیفر فراهم بود و خداوند بر اساس آن زمینه عمل نکرد و صرف نظر کرد، جا برای عفو است.
علت وارد نبودن اعتراض مقدس اردبیلی
همین حدیث رفع لسانش لسان امتنان است: «رُفِعَ عن امتی تِسعٌ» امتنان در جایی است که زمینه برای مواخذه باشد. در حال سهو و نسیان که انسان مکلف نیست زمینه است، برای اینکه تحفظ مقدمات را ممکن است که شارح مقدس تحمیل بکند ولی نکرده است، همین که زمینه باشد جا برای امتنان است، جا برای عفو است، جا برای مغفرت است و مانند آن. بنابراین اشکال مرحوم مقدس اردبیلی وارد نیست، لذا ایشان اصرار دارند که ﴿عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَفَ﴾ مربوط به قبل از نزول آیه یا قبل از اسلام و امثال و ذلک نیست ، بلکه گناهانی است که با نازل شدن این آیه شخص انجام میدهد و با کفاره بخشوده میشود. وحی میتواند آنچه را که عقل نمیفهمد او را بفهماند، چون «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» وحی میتوانست این کار را بکند و نکرد؛ اگر عقل خلافش را بفهمد درست است؛ اما عقل نمیفهمد، عقل که نمیفهمد حجت در دست او نیست و میگوید: لست اَدری و اگر گفت لست اَدری، با کتاب الهی که ادراکم است مزاحم نیست. شارع مقدس میتواند قبلاً وحی نازل بکند و یک شخصی را بیدار بکند و بگوید این چیزی که نمیفهمیدی را حالا راهنمایی کردم و میفهمی، چه اینکه بعداً هم همین کار را کرده است؛ ولی فرمود: «الاسلامُ یَجُبُّ ما کانَ قبلَه» همهٴ این احکامی که دارای مصالح و مفاسد بود تقریباً سیزده سال در مکه نازل شده است که اینها برابر امتنان الهی است. یا گاهی تخفیف میدهد و میفرماید حالا که الآن ضعیف شدید ما دست برداشتیم و یک مقدار تخفیف دادیم یا قبلاً مثلاً حکم شدیدتر بود و الآن ضعیف تر است، گاهی اوّل شدید است و بعد خفیف است، گاهی اوّل خفیف است و بعد شدید که اینها به عنایات الهی وابسته است. ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ که خلاصهٴ بحثهای مربوط به پایان این آیهٴ 95 گذشت.
حلال بودن صیدهای دریایی
بحث صید بحری [این است که] فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ ؛ این حرمتها برای صید صحرایی است وگرنه صید دریایی و شکارهای دریایی برایتان حلال است، انواع و اقسام ماهی فلس دار برای شما حلال است؛ هم صیدش، هم مَصیدش و هم اصل این شیء برای شما حلال است و هم اینکه خودتان صید کنید و اگر خودتان صید نکردید و دیگری صید کرده است برای شما طعامِ آن حلال است. ماهی برای مُحرِم حلال است چه خودش صید بکند و چه دیگری: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ تمتیعاً و التذاذاً ﴿لَکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ﴾؛ سیاره یعنی مسافرین.
خیلیها از راه دریا یا در حال احرام کنار جاده بودند و اصلاً جَدّه را که میگویند جَدّه، اصلش جُدّه است و این بندرها و شهرها و منطقه های کنار دریا و ساحل را میگویند جُدّه، جُدّ و جُدّه نه جَدّه. اینها دسترسی داشتند و میآمدند از دریا تغذیه میکردند و مشکلاتشان را در آن حال فراهم میکردند و یک عدهای که از راه دور آمدند امکاناتِ فعلی هم که در مجاز دیروز نبود و اینها غذایشان را میخواستند از دریا بگیرند. فرمود که در حال احرام چه برای شما که مُحرِمید و چه برای دیگران که اهل احرام نیستند صید دریایی رواست: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ﴾؛ سیاره در اصطلاح قرآن همین مسافر است که سایریناند.
نهر هم مثل بحر است و استخر هم مثل نهر و بحر است: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ﴾ ؛ یعنی شما هم مشکلاتتان با این حل میشود، کسانی که مسافرند و مُحرِم نیستند اینها هم مشکلشان حل میشود؛ ولی ﴿وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ که شاید از این ﴿صَیْدَ البَرِّ﴾ که تکرار شده است و قتل اخذ نشده است و اصل صید حرام شد و صید یعنی مَصید نه یعنی شکار بلکه یعنی آن حیوان شکاری بر شما حرام است، شاید از اطلاق ﴿صَیْدُ البَحْرِ﴾ یعنی این ذات بر شما حرام است که از این بتوان مطلبی را استفاده کرد که روایات به آن مطلب پرداختهاند و آن این است که شکار حیوان صحرایی حرام است، راهنمایی حرام است، تور اندازی حرام است، راهبندی حرام است اشاره کردن و راهنمایی صیاد حرام است، اگر کسی خودش صید نمیکند ولی به صیاد را راهنمایی میکند که فلان جا بود یا با چشم و دست اشاره میکند یا کیفیت صید را یادش میدهد، همهٴ اینها بر او حرام است که در روایت دارد که راهنمایی نکن، اشاره نکن، نگیر و راه را نبند ، برای اینکه این ذات برای شما در این مدت احرام حرام است؛ نظیر حرمت خمر که استفاده کرد و خرید و فروشش، ساختنش و حمل و نقلش همهاش حرام است. اگر کسی این کالاهای خَمری را جابجا کرد اجارهاش هم باطل است و چیزی طلب نمیکند، چون کارش هباءاً منثورا بود، چون این ذات متعلق حرمت است اگر اظهر آثار ذهن نیامده و جمیع آثار مطلوب است بنابراین صیدُ البر که حرام شد همهٴ اینها هم حرام میشود و اگر آیه در دلالتِ بر چنین اطلاقی تام نباشد روایت استقرارشان تام است که فرمود: اصرار کردن، راهنمایی کردن، اشاره کردن، گرفتن و همهٴ اقسامی که در صید یک حیوان شکاری نقش دارد حرام است: ﴿مَا دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ که آن احکام فقهی را برای اینکه ضامنِ اجرا داشته باشد با مسئلهٴ تقوا و پرهیز از خدایی که حَشرِ همه با اوست یادآوری فرمود.
تاکنون نظری ثبت نشده است