- 738
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش دوم"
- تبیین مصرف کفاره
- فلسفه بیان زمان مشخص در صید
تبیین طریقه امتحان بنیاسرائیل در جریان نهی از صید
بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾
مراد از«یا ایها الذین آمنوا»
خطاب به ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ در این دو آیه نظیر موارد دیگر برای آن است که مؤمنین از این خطابها بهره میبرند نه برای آن است که حکم مخصوص مؤمنین است که مشابه این قبلاً گذشت، وگرنه قرآن کتابی است با هدایت مردمی و جهانی که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است؛ منتها چون متقیان و مؤمنان بهره میبرند خطاب به متقیان میشود.
فلسفه امتحان الهی
مطلب دیگر آن است که ابتلای به امتحان گاهی برای شکوفاییِ استعداد ممتحَن است و همچنین برای آگاهی ممتحِن، گاهی فقط برای شکوفایی استعداد ممتحَن است و ممتحِن خودش آگاه است؛ اوامر ابتلاییه و امتحانیهٴ الهی از قسم دوم است. ذات اقدس الهی به جمیع اشیاء قبل از خلق و بعد از خلق و حین الخلق عالم است و ابتلاء و امتحان برای خدا هیچ اثری ندارد، لکن برای شکوفایی استعداد افرادِ ممتحَن نقش مؤثری دارد و همان طوری که ذات اقدس الهی قبل از آفرینش به کلیات اشیاء عالِم است به جزئیات اشیاء هم عالِم است، چون همهٴ اینها در علم ازلیِ ذات اقدس الهی حضور حقیقی داشته و دارند.
ابتلا آزمودن است و یک شرکت اشتقاقی هم با بِلا و کهنگی دارد؛ شما اگر بخواهید دربارهٴ کسی داوری بکنید و بگویید که من او را خوب میشناسم و از وضع او کاملاً با خبر هستم، میگویید من او را کهنهاش کردم؛ آدم لباسی را که چند سال بپوشد یا مدتی بپوشد و کهنه بکند کاملاً از او با خبر است که این لباس رنگش آیا ثابت است یا نه؟ جنسش دوام دارد یا نه؟ و مانند آن که میگویید من آن را کهنهاش کردم و بِلا یعنی کهنگی و ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ﴾ از همین قبیل است و چون در ابتلا و در امتحان انسان خوب روشن میشود و درون و بیرونش ظهور میکند از این جهت میگویند که مبتلا شده است.
اصل ابتلا یک امر دائمی و سنت مستمرِّ الهی است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ﴾ ؛ یعنی هر روز خدا دارد افراد را امتحان میکند و کهنه میکند؛ گاهی با دادن، گاهی با گرفتن، گاهی با نصب و گاهی با عزل و در شرایط گوناگون خدا انسان را میآزماید. پس امتحان کردن یک ریشهٴ اشتقاقی هم با مادهٴ بِلا و کهنگی دارد و همان طوری که انسان فرشی را که در زیر پا کهنه کرد یا لباسی را که کهنه کرد کاملاً از او با خبر است و از رنگ او و از جنس او با خبر است، در مورد امتحان هم اینچنین میشود.
فلسفه بیان زمان مشخص در صید
مطلب دیگر آن است که گاهی ابتلا به مسئلهٴ زمانِ مشخصِ صید است، گاهی ابتلا به مکان مشخص است، گاهی در محدودهٴ یک فعل خاص است و گاهی هم به صید نیست بلکه به چیز دیگر است. در جریان صید نسبت به یهودیها دارد که خداوند آنها را به صیدِ روز شنبه امتحان کرده است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت ؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان صید روز شنبه را به عنوان آزمون الهی ذکر کرده است؛ آیهٴ 163 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾؛ آنها را آزمود به صید ماهی در روز شنبه؛ حالا در جریان حال احرام یا حَرم، صید ماهی ممنوع نیست بلکه صید برّی ممنوع است؛ ولی بنی اسرائیل را به صید بحری امتحان کرده است و در موقع امتحان چه در جریان امتحانِ صید بحری نسبت به اسرائیلیها یا صید برّی نسبت به مسلمین و همچنین امتحانی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که در جریان طالوت و جالوت آیهٴ 249 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾، در همهٴ این موارد که خدا امتحان میکند یک حاجت مُفرطی هم بر انسان مستولی میشود که این نیروی رزمی را در بین راه که اینها خسته شدند، گرد و غبار روی سرشان یا لباسشان نشسته است و تشنه شدند، خدا اینها را به آب زلال امتحان میکند اگر کسی از آب نگذرد و تشنگی موقّت را تحمل نکند، او در برابر تیر مقاوم نیست.
فرمود که در راه که میرسید و تشنهاید و سر و صورتتان را میخواهید بشویید و رفع عطش کنید، ولی این کار را نکنید و خدا شما را میآزماید و تجربه میکند تا ببیند که شما این مقدار خستگی را حاضرید تحمل بکنید یا نه؟ کسی که این مقدار خستگی را تحمل نمیکند و این مقدار رنج را تحمل نمیکند در برابر تیر که ایستادگی ندارد که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾. اصل ابتلا برای آن است که آن استعدادها شکوفا بشود و این وقتی است که از درون یک نیازی را انسان احساس بکند و در فشار قرار بگیرد تا پخته شود وگرنه شخصِ نابینایی را به حرمت نگاه به نامحرم امتحان کردن دلیل مقاومت او نیست. در همه این مواردی که امتحان است یک عطش کاذبی و یک نیازی در انسان پدید میآید.
تبیین طریقه امتحان بنیاسرائیل در جریان نهی از صید
در جریان ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی﴾.
اینها تشنه بودند و خسته راه بودند و امتحان به جا بود. در جریان نهی از صید ماهی در برابر اسرائیلیها امتحان به این وضع بود که اینها روز شنبه که موظف بودند ماهی نگیرند ماهیها میآمدند روی آب و در دسترسشان بودند و صیدش بسیار آسان بود، روز یکشنبه به بعد که میخواستند ماهی بگیرند ماهی در دسترسشان نبود. خدایی که بخواهد آزمایش کند این ماهیها که هر موجودی زمامش به دست خداست و ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ ، دستور میدهد و زمام این ماهیها را میگیرد و جلوتر میآورد یا نزدیک ساحل میآورد یا نزدیک دام و تورشان قرار میدهد. بنی اسرائیل میدیدند که روز شنبه که صید قدغن است ماهی فراوان است و روز یکشنبه به بعد که صید آزاد است ماهی این چنین نیست.
خدا اگر بخواهد بیازماید همهٴ وسایل را در اختیار انسان قرار میدهد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود که ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾؛ فرمود از این بندریها سؤال بکنید و این قریهای را که ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ است و کنار دریاست از اینها سؤال بکنید: ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾؛ این خیابانهای عمومی را که راه برای همگان باز است میگویند شارع؛ این ماهیها شارعانه و ظاهرانه روی آب فراوان بودند در روز شنبه که صید قدغن بود؛ اما ﴿وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ ؛ غیر شنبه این چنین نبود که ماهی فراوان باشد و خدا که بخواهد بیازماید این چنین میآزماید. پس هم در ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ﴾ آن آزمایشش مشخص شد که چگونه است، هم آزمایش صید ماهیهای دریایی مشخص شد و هم آزمایش صید حیوانات صحرایی در این آیهٴ محل بحث مشخص میشود که میفرماید: ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ که در دسترس شماست و اگر میخواهید با تیر شکار کنید آسان است یا با دست بگیرید آسان است.
این صید نظیر خَلق که به معنای مخلوق است صید هم به عنوان مَصید است و معنای مصدری ندارد، معنای مصدری یعنی شکار یعنی آن فعل. آن فعل الآن مورد امتحان نیست، بلکه آن حیوان مورد امتحان است که آیا شما صید میکنید یا نه؟ پس خدا شما را با صید میآزماید یعنی با آن حیوان شکاری و به معنای مَصید است و راه آزمایش هم این است که این حیوانات کاملاً در دسترس شماست و در تیررس شماست.
وجوهی برای این ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
بیان جریان آیه شریفه
مطرح است: یکی اینکه مربوط به جریان صلح حدیبیه است که در آن صلح و در آن جریان آهوها فراوان بودند که آمدند در چادرهای اینها و در کنار خیمهٴ اینها و چون فراوان بودند در دسترس بود و در تیررس بود یا اینکه آن بچههای صید که قدرت پرواز ندارند و در دسترساند خودِ آن صیدهای بزرگ هم در تیررساند که ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ و یا شکارها مثل کبوترها چون در حرماند و انس گرفتند و کسی در حرم کاری به آنها ندارد، اینها مأنوسند و میشود اینها را با دست گرفت، حیوانهای خارج حرم چون وحشیاند و انسی ندارند اینها با تیر صید میشوند . الآن در این آیه مشخص نمیکند که آیا صید حرم است یا صید حال احرام؟ هم صید در حرم حرام است چه شخص محرم باشد و چه شخص نباشد و هم صید در حال احرام حرام است چه انسان در حرم باشد و یا نباشد. این آیه مشخص نمیکند که این صید که حرام است ناظر به صید حرم است یا حالت احرام؟ و آیهٴ بعد مشخص میکند که فعلاً بحث در صید حال احرام است.
﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾؛ این خوف خدا بالغیب در بسیاری از آیات قرآن کریم [مثل] ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ و مانند آن نسبت به این است که انسان ایمان به غیب دارد و از بهشت و جهنم و قیامتی که محسوس نیست و غایب است میترسد؛
بیان احتمال عده¬ای درباره تقابل غیب و علن
اما احتمالی که برخیها دادند و گفتند: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ این غیب یعنی در مقابل عَلَن است تا معلوم بشود که مخفیانه گناه میکند و چه کسی مخفیانه گناه نمیکند ، این خلاف ظاهر است، چون این صید یک کار علنی و عمومی است. ﴿فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾؛ اگر کسی در این امتحان ناکام مانده است و تعدی کرده است معلوم میشود که مربوط به سهو و نسیان نیست و یک امری است که تعدیب و اعتدا و تهاجم و تجاوز را در بر دارد و بعد از نهیِ الهی اگر کسی تعدی کرده است عذاب الیم برای اوست، چه اینکه در ذیل آیه بعد باز به عذاب الهی تهدید کرد است. این آیهٴ 94 که بود باز بعضی از احکامش ممکن است تبیین بشود.
در آیهٴ 95 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که این خطاب هم برای این است که مؤمنین بهره میبرند، نه برای آن است که مؤمنین مخاطباند؛ ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ﴾ حالا این مشخص کرده است که بحث در حال احرام است نه بحث در صید حرم و منظور از این صید هم مَصید است وگرنه صید به معنای مصدری فعل است و خودِ آن صید قتل است و دیگر نمیشود گفت که صید را نکش و آن چه که در حال احرام حرام است فعلاً، قتلِ حیوان است نه ذبح حیوان، لذا حیوانهایی که قابل تذکیه نیستند و قابل ذبح نیستند آنها هم منهیاند، گرچه بعضی از حیوانات موذی احیاناً بحثش جداست؛
تبیین مسئله احرام
اما الآن سخن در ذبح نیست یا تذکیه نیست تا ناظر به حلال گوشتها و امثال ذلک باش، بلکه سخن از کشتن حیوان است: ﴿لاَ تَقْتُلُوا﴾ مصید را ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ خواه در حرم باشید و خواه نباشید. این حُرُم جمع حرام است و حرام هم صفت مشبهه است یعنی محرِم؛ مثل اینکه حلال به معنی مُحِلّ است.
بنابراین سخن از احرام است خواه این احرام احرام حج باشد یا احرام عمره و خواه احرام واجب یا احرام مستحب باشد، چون حکم مال احرام است و آن وجه یعنی وجوب یا استحباب نقشی ندارد: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾. در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ملاحظه فرمودید که احرام در مقابل اِحلال در این سورهٴ «مائده» مطرح است؛ در آیهٴ اوّلِ سورهٴ «مائده» این بود که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آیهٴ دوم فرمود: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ که این امر در عقیب آن حذر است؛ یعنی وقتی مُحِلّ شدی دیگر صید حرام نیست نه اینکه صید واجب است؛ ولی در آنجا مشخص نفرمود که صید بَرّ است یا صید بحر و این آیه است که مشخص میکند منظور صید بَرّ است، چون در آیهٴ بعد داریم که ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا﴾ پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، چه اینکه در آیهٴ اوّل همین سورهٴ «مائده» این بود که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آیهٴ دوم آمده است: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ این دربارهٴ حکم تکلیفی بود که حرمت است.
بعد دربارهٴ کفاره فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ اگر کسی عمداً در حال احرام حیوانی را کشت باید کفاره بپردازد: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾.
کم و کیف کفاره دادن در مقابل صید حالت خطا
در باب خصوصِ صید حالتِ خطا هم برخی از آنها کفاره دارد که آن طبق سنت ملحق به قرآن کریم شده است وگرنه قرآن کریم متعمداً را دارد که حالا یا این متعمداً قید احترازی است و در هر صورت قیدش را خارج میکند و یا اگر قید احترازی نیست قدر متیقن آن در حال عمد است و حالتِ خطا را شامل نمیشود، لکن بعضی از روایات قسمتی از قتل صیدها را هم در حال خطا مورد کفاره میدانند . آن وقت فرقشان در حکم تکلیفی است؛ یعنی حرمت و عدم حرمت است.
مراد از واژه «جزاء» در آیه
﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ باید جزاء بپردازد، اما جزایش چیست؟ یک حکم عمومی فرمود و بعد معادلی هم برای او ذکر کرد و فرمود: ﴿فَجَزَاءٌ﴾؛ یعنی فعلیه جزاء که باید کفاره بپردازد.
این جزاء چیست و به چه اندازه است؟ ﴿مِثْلُ مَا قَتَلَ﴾ مماثلِ آن مقتول باید جزاء بدهد، اگر گاو وحشی است گاو اهلی بدهد، اگر گوسفند وحشی است گوسفند اهلی بدهد، اگر نِعام است شتر بدهد و مانند آن. ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾؛ از این انعام که گاو و گوسفند است، چون وحشی و اهلی هر دو را میگویند نعَم و این اَنعام را اَنعام گفتند برای اینکه اینها در موقع راه رفتن با نُعومت حرکت میکند و نعُومت یعنی نرمی، اینها آثار پایشان روشن نیست و خیلی نرم حرکت میکند. چه کسی تشخیص بدهد که این کفاره مماثلِ این حیوانِ مقتول است؟ ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ دو عادلِ مسلمانِ کارشناس. این ﴿مِنکُمْ﴾ گفتن البته برای تأکید است، چون وقتی عادل بود یقیناً مسلم است؛ دو عادل کارشناس حیوانی باید نظر بدهند که ارزش این حیوانی که شما کشتید به این حیوانِ مشخص است که باید به عنوان کفاره بپردازید: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ که این مماثل بودن را دو کارشناس مسلمان عادل باید نظر بدهند: ﴿یحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ که این تثنیه است.
در بعضی از قرائات که «ذوعدل» است مربوط به حاکم شرع است و امام، نه مربوط به کارشناس که نظر کارشناسی میدهد. اگر حاکم بود حاکم لازم نیست که دو نفر باشد؛ اما این کارشناس است و نظیر ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ است که آنجا هم در بحث طلاق و مانند آن در قرآن ﴿ذَوَیْ عَدْلٍ﴾ است یعنی دو شاهد عادل نه ذوی که اینجا هم تثنیه است؛ ﴿یحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ و شهادت هم یک نوع حکم است در حقیقت و حکم کار شناسی است. بنابراین اصل صید حرام است در حال احرام و اگر کسی عمداً این کار را کرد باید کفاره بدهد و کفارهاش هم باید مماثل مقتول باشد و اثبات مماثله هم به وسیله دو شاهد عادل کارشناس باید باشد.
تبیین مصرف کفاره
حالا مصرف این کفاره چیست؟ این را باید به عنوان هَدی و تقدیم کردن و هدیه دادن که برسد به کعبه؛ یعنی این کفاره را باید در مکه مصرف بکند و به صرف فقرای مکه برساند و مانند آن: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ نه اینکه هر جایی بتواند این هدی را مصرف بکند. ﴿مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾، پس کفاره واجب است و کفاره هم باید مماثل باشد و اثباتِ تماثل هم به نظر دو کارشناس عادل باشد و مصرفش هم این است که به کعبه برسد و صرف فقرای مکه بشود (این قسم اول کفاره).
﴿أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ﴾؛ گرچه این خصال سه گانه با أوْ عطف شده است و أوْ مفید تخییر است و انتخاب کفاره به عهده مجرم است؛ نظیر اینکه انتخاب دیه به عهده جانی است نه مَجنی علیه، لکن اثبات اینکه این سه خصلت معادل هماند و کفاره تخییر است و نه ترتیب، کار آسانی نیست و بعضی از فقها (رضوان الله علیهم) فتوا دادند که این کفاره قِسم سومش ترتیب است، چه اینکه از اشعارِ جملهٴ بعدِ آیه مشخص میشود، البته معروف بین فقها در کفارهٴ صید همان تخییر است نه ترتیب و عدهای قائل به ترتیب شدهاند .
منظور از کفاره در آیه
فرمود: ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ که آن کفاره عبارت است از ﴿طَعَامُ مَسَاکِینَ﴾؛ اما این مسکینها چند نفرند؟ این را باید سنت معین کند. فرمود ﴿طَعَامُ مَسَاکِینَ﴾ که از اصلش معلوم میشود که باید متعدد باشد و طعام مسکین کافی نیست، بلکه طعام مساکین است و حالا چند نفرند، آن را باید که یا معادل همان قیمت را بین مساکین تقسیم بکند که اطعام بشوند نه صرف چیزهای دیگر و یا خود مساکن را دعوت بکنند و به آنها غذا بدهند.
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾ که این ﴿عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾ شاید مشعر به این باشد که اگر کسی آن حیوان را که مماثل بود پیدا نکرد یا اطعام مساکین مقدورش نبود، باید روزه بگیرد که این تقریباً مشعر به ترتیب است، لکن اثبات این ترتیب مشکل است، برای اینکه همه با او عطف شده است.
مراد از «اوعدل»
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾ نه عِدلُ ذلک؛ عِدل تقریباً مجانس است که میگویند این حِمار، این گوسفند اهلی عِدل آن گوسفند وحشی است، این گاو اهلی عِدل آن گاو وحشی است؛ اما وقتی روزه است روزه عِدل آن حیوان نیست بلکه عَدل آن حیوان است؛ یعنی معادل اوست از نظر قیمت و اگر کسی بخواهد آن حیوان را قیمت کند و معادل او روزهٴ اجاری بدهد و کسی اجیر بشود روزه بگیرد، همین چند روز در میآید که این معادل قیمت آن است درحقیقت: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾ نه عِدلُ ذلک. گرچه برخی خواستند بگویند عَدل و عِدل هر دو به معنی مثل است: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾.
هم این احتیاج به تبیین دارد که در روایات مشخص شد و هم آن طعام مساکین؛ چند مسکین باید باشد را باید روایت معین کند و چند روز باید روزه بگیرد این را هم باید روایت معین کند که قرآن به منزلهٴ قانون اساسی است و حدودش را روایات معین میکند، چون خود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾؛ اهل بیت باید مبیّنِ خطوط کلی و جزئی این امور باشند به وحی الهی، ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ که این کار معلوم میشود که جنبهٴ تنبیهی هم دارد؛ وَبال یعنی کیفر و این کوبههایی که رخت شورها در سابق با آن کوبه این فرشها را میکوبیدند که آب و آن غسالههای این فرشها با این کوبه از بین برود آن کوبهها را میگفتند وبیل و عذاب قیامت کوبه است و انسان را سرکوب میکند و اصلش از آن چوب گرفته شده است، وگرنه وَبیل و وبال و امثال ذلک به معنای عذاب و نکال و عقاب و امثال ذلک است که معنی مصدری و فعلی از آنها استفاده میشود نه اینکه اسم ذات باشد وگرنه وَبیل همان کوبه است. ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾، چون متعمداً تعدی کرده است.
آنگاه فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ این حکم که نازل شده است سؤال بر انگیز است که پس آنها که قبلاً صید میکردند چه؟ میفرماید: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ خدا از گذشتهها عفو کرده است و نمیفرماید کسانی که قبل از این هم مبتلا شدند آنها را شما تنبیه کنید. این نکته هم باید مغفول عنه نباشد که عفو در جایی است که یک کسی تبهکاری کرده باشد و چون قبل از نزول این آیه قتل صید حرام نبود، اگر کسی قبلاً مرتکب میشد معصیت نکرد و اگر معصیت نکرد جا برای عفو ندارد، لکن همین که زمینهٴ گناه باشد و یک شیئی طبعاً اقتضای تعدی در او نهفته باشد مصحح اطلاق عفو دارد و خدا از گذشتهها عفو کرده است. گرچه در این سه آیهٴ یاد شده کلمهٴ عفو به کار نرفت اما این لسان، لسانِ امتنان است: ﴿فَلَهُ ما سَلَفَ﴾؛ یعنی ما بخشیدیم، معلوم میشود که زمینه برای کیفر بود منتها ذات اقدس الهی آن آیه را نازل نکرده است.
محرمات الهی مفسدهای را در بر دارد که این مفسده تازه پیدا نشد؛ منتها حکم تازه نازل شده است و مصلحت در این نبود که حکم را قبلاً بیان کند وگرنه اصل کار فی نفسه تباه بود.
جاهل به حکم هستند و معاقب نیستند وگرنه خود آن کار مفسده دارد؛ مثل شرب خمر که خود کار مفسده دارد؛ منتها حکم نازل نشده است برای مصلحتی که ذات اقدس الهی اعلم به آن مصلحت است.
بیان «عاد» در آیه شریفه
بعد فرمود ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ که این ﴿مَنْ عَادَ﴾ یعنی اگر کسی مجدداً صید مرتکب بشود انتقام الهی به انتظار اوست که در آیهٴ قبل هم در ذیلش فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾. آیا این ناظر به آن است که دیگر این کفاره ندارد؟ چه اینکه بعضی از روایات هم این را تایید میکنند یا کفاره محفوظ است ولی انتقام الهی هم به انتظار اوست؟ چون اگر صید تکرار بشود خطئاً، کفاره هم تکرار میشود با تخلل کفارهٴ وسط؛ یعنی اگر صید کرده اشتباهاً و کفاره داد، دوباره اگر صید کرد باید کفاره بدهد، ولی عمداً اگر صید کرد و کفاره داد، چگونه بار دیگر عمداً اگر صید کرد محکوم به کفاره نباشد؟ بعضی خواستند بگویند که کفاره برای ترمیم گناه است ؛ چنین شخصی گناهش قابل ترمیم نیست، بلکه این فقط به عذاب الهی باید معذب بشود. حالا در بحث روایی روایت مشخص میکند و این منافات ندارد که هم انتقام الهی و عذاب الهی به سراغ او بیاید و هم او مکلف باشد به کفاره که این کفاره جنبهٴ عقوبت داشته باشد و ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ باشد نه برای پوشاندن گناه.
بنابراین ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ چنین مفهومی ندارد که ثابت بکند که فقط انتقام است و کفاره نیست. اگر روایت آمده که کسی بار دوم اگر تعمداً مرتکب قتل شد این گناه دیگر با کفاره حل نمیشود و با عذاب الهی باید ترمیم بشود، آنگاه معلوم میشود که بار دوم کفاره ندارد و فقط عذاب الهی است. ﴿وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ که این عزیز بودن او و ذو انتقام بودن او مناسبِ با بحث کفاره و با بحث انتقام است، چه اینکه در ذیل آیه قبل هم فرمود: ﴿فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾. بنابراین تا حدودی بحثهای فقهی و بحثهای کلامیِ این آیه مشخص شد. تتمهاش را روایات باید معیّن میکند که به خواست خدا در بحث روایی خواهد آمد. آنگاه به دنبال صید برّی، صید بحری را مطرح کرد که آیهٴ بعد است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین مصرف کفاره
- فلسفه بیان زمان مشخص در صید
تبیین طریقه امتحان بنیاسرائیل در جریان نهی از صید
بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾
مراد از«یا ایها الذین آمنوا»
خطاب به ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ در این دو آیه نظیر موارد دیگر برای آن است که مؤمنین از این خطابها بهره میبرند نه برای آن است که حکم مخصوص مؤمنین است که مشابه این قبلاً گذشت، وگرنه قرآن کتابی است با هدایت مردمی و جهانی که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است؛ منتها چون متقیان و مؤمنان بهره میبرند خطاب به متقیان میشود.
فلسفه امتحان الهی
مطلب دیگر آن است که ابتلای به امتحان گاهی برای شکوفاییِ استعداد ممتحَن است و همچنین برای آگاهی ممتحِن، گاهی فقط برای شکوفایی استعداد ممتحَن است و ممتحِن خودش آگاه است؛ اوامر ابتلاییه و امتحانیهٴ الهی از قسم دوم است. ذات اقدس الهی به جمیع اشیاء قبل از خلق و بعد از خلق و حین الخلق عالم است و ابتلاء و امتحان برای خدا هیچ اثری ندارد، لکن برای شکوفایی استعداد افرادِ ممتحَن نقش مؤثری دارد و همان طوری که ذات اقدس الهی قبل از آفرینش به کلیات اشیاء عالِم است به جزئیات اشیاء هم عالِم است، چون همهٴ اینها در علم ازلیِ ذات اقدس الهی حضور حقیقی داشته و دارند.
ابتلا آزمودن است و یک شرکت اشتقاقی هم با بِلا و کهنگی دارد؛ شما اگر بخواهید دربارهٴ کسی داوری بکنید و بگویید که من او را خوب میشناسم و از وضع او کاملاً با خبر هستم، میگویید من او را کهنهاش کردم؛ آدم لباسی را که چند سال بپوشد یا مدتی بپوشد و کهنه بکند کاملاً از او با خبر است که این لباس رنگش آیا ثابت است یا نه؟ جنسش دوام دارد یا نه؟ و مانند آن که میگویید من آن را کهنهاش کردم و بِلا یعنی کهنگی و ﴿تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ﴾ از همین قبیل است و چون در ابتلا و در امتحان انسان خوب روشن میشود و درون و بیرونش ظهور میکند از این جهت میگویند که مبتلا شده است.
اصل ابتلا یک امر دائمی و سنت مستمرِّ الهی است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ﴾ ؛ یعنی هر روز خدا دارد افراد را امتحان میکند و کهنه میکند؛ گاهی با دادن، گاهی با گرفتن، گاهی با نصب و گاهی با عزل و در شرایط گوناگون خدا انسان را میآزماید. پس امتحان کردن یک ریشهٴ اشتقاقی هم با مادهٴ بِلا و کهنگی دارد و همان طوری که انسان فرشی را که در زیر پا کهنه کرد یا لباسی را که کهنه کرد کاملاً از او با خبر است و از رنگ او و از جنس او با خبر است، در مورد امتحان هم اینچنین میشود.
فلسفه بیان زمان مشخص در صید
مطلب دیگر آن است که گاهی ابتلا به مسئلهٴ زمانِ مشخصِ صید است، گاهی ابتلا به مکان مشخص است، گاهی در محدودهٴ یک فعل خاص است و گاهی هم به صید نیست بلکه به چیز دیگر است. در جریان صید نسبت به یهودیها دارد که خداوند آنها را به صیدِ روز شنبه امتحان کرده است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت ؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان صید روز شنبه را به عنوان آزمون الهی ذکر کرده است؛ آیهٴ 163 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾؛ آنها را آزمود به صید ماهی در روز شنبه؛ حالا در جریان حال احرام یا حَرم، صید ماهی ممنوع نیست بلکه صید برّی ممنوع است؛ ولی بنی اسرائیل را به صید بحری امتحان کرده است و در موقع امتحان چه در جریان امتحانِ صید بحری نسبت به اسرائیلیها یا صید برّی نسبت به مسلمین و همچنین امتحانی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که در جریان طالوت و جالوت آیهٴ 249 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾، در همهٴ این موارد که خدا امتحان میکند یک حاجت مُفرطی هم بر انسان مستولی میشود که این نیروی رزمی را در بین راه که اینها خسته شدند، گرد و غبار روی سرشان یا لباسشان نشسته است و تشنه شدند، خدا اینها را به آب زلال امتحان میکند اگر کسی از آب نگذرد و تشنگی موقّت را تحمل نکند، او در برابر تیر مقاوم نیست.
فرمود که در راه که میرسید و تشنهاید و سر و صورتتان را میخواهید بشویید و رفع عطش کنید، ولی این کار را نکنید و خدا شما را میآزماید و تجربه میکند تا ببیند که شما این مقدار خستگی را حاضرید تحمل بکنید یا نه؟ کسی که این مقدار خستگی را تحمل نمیکند و این مقدار رنج را تحمل نمیکند در برابر تیر که ایستادگی ندارد که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾. اصل ابتلا برای آن است که آن استعدادها شکوفا بشود و این وقتی است که از درون یک نیازی را انسان احساس بکند و در فشار قرار بگیرد تا پخته شود وگرنه شخصِ نابینایی را به حرمت نگاه به نامحرم امتحان کردن دلیل مقاومت او نیست. در همه این مواردی که امتحان است یک عطش کاذبی و یک نیازی در انسان پدید میآید.
تبیین طریقه امتحان بنیاسرائیل در جریان نهی از صید
در جریان ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی﴾.
اینها تشنه بودند و خسته راه بودند و امتحان به جا بود. در جریان نهی از صید ماهی در برابر اسرائیلیها امتحان به این وضع بود که اینها روز شنبه که موظف بودند ماهی نگیرند ماهیها میآمدند روی آب و در دسترسشان بودند و صیدش بسیار آسان بود، روز یکشنبه به بعد که میخواستند ماهی بگیرند ماهی در دسترسشان نبود. خدایی که بخواهد آزمایش کند این ماهیها که هر موجودی زمامش به دست خداست و ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ ، دستور میدهد و زمام این ماهیها را میگیرد و جلوتر میآورد یا نزدیک ساحل میآورد یا نزدیک دام و تورشان قرار میدهد. بنی اسرائیل میدیدند که روز شنبه که صید قدغن است ماهی فراوان است و روز یکشنبه به بعد که صید آزاد است ماهی این چنین نیست.
خدا اگر بخواهد بیازماید همهٴ وسایل را در اختیار انسان قرار میدهد، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود که ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾؛ فرمود از این بندریها سؤال بکنید و این قریهای را که ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ است و کنار دریاست از اینها سؤال بکنید: ﴿إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾؛ این خیابانهای عمومی را که راه برای همگان باز است میگویند شارع؛ این ماهیها شارعانه و ظاهرانه روی آب فراوان بودند در روز شنبه که صید قدغن بود؛ اما ﴿وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ ؛ غیر شنبه این چنین نبود که ماهی فراوان باشد و خدا که بخواهد بیازماید این چنین میآزماید. پس هم در ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ﴾ آن آزمایشش مشخص شد که چگونه است، هم آزمایش صید ماهیهای دریایی مشخص شد و هم آزمایش صید حیوانات صحرایی در این آیهٴ محل بحث مشخص میشود که میفرماید: ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ که در دسترس شماست و اگر میخواهید با تیر شکار کنید آسان است یا با دست بگیرید آسان است.
این صید نظیر خَلق که به معنای مخلوق است صید هم به عنوان مَصید است و معنای مصدری ندارد، معنای مصدری یعنی شکار یعنی آن فعل. آن فعل الآن مورد امتحان نیست، بلکه آن حیوان مورد امتحان است که آیا شما صید میکنید یا نه؟ پس خدا شما را با صید میآزماید یعنی با آن حیوان شکاری و به معنای مَصید است و راه آزمایش هم این است که این حیوانات کاملاً در دسترس شماست و در تیررس شماست.
وجوهی برای این ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
بیان جریان آیه شریفه
مطرح است: یکی اینکه مربوط به جریان صلح حدیبیه است که در آن صلح و در آن جریان آهوها فراوان بودند که آمدند در چادرهای اینها و در کنار خیمهٴ اینها و چون فراوان بودند در دسترس بود و در تیررس بود یا اینکه آن بچههای صید که قدرت پرواز ندارند و در دسترساند خودِ آن صیدهای بزرگ هم در تیررساند که ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ و یا شکارها مثل کبوترها چون در حرماند و انس گرفتند و کسی در حرم کاری به آنها ندارد، اینها مأنوسند و میشود اینها را با دست گرفت، حیوانهای خارج حرم چون وحشیاند و انسی ندارند اینها با تیر صید میشوند . الآن در این آیه مشخص نمیکند که آیا صید حرم است یا صید حال احرام؟ هم صید در حرم حرام است چه شخص محرم باشد و چه شخص نباشد و هم صید در حال احرام حرام است چه انسان در حرم باشد و یا نباشد. این آیه مشخص نمیکند که این صید که حرام است ناظر به صید حرم است یا حالت احرام؟ و آیهٴ بعد مشخص میکند که فعلاً بحث در صید حال احرام است.
﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾؛ این خوف خدا بالغیب در بسیاری از آیات قرآن کریم [مثل] ﴿مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ و مانند آن نسبت به این است که انسان ایمان به غیب دارد و از بهشت و جهنم و قیامتی که محسوس نیست و غایب است میترسد؛
بیان احتمال عده¬ای درباره تقابل غیب و علن
اما احتمالی که برخیها دادند و گفتند: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ این غیب یعنی در مقابل عَلَن است تا معلوم بشود که مخفیانه گناه میکند و چه کسی مخفیانه گناه نمیکند ، این خلاف ظاهر است، چون این صید یک کار علنی و عمومی است. ﴿فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾؛ اگر کسی در این امتحان ناکام مانده است و تعدی کرده است معلوم میشود که مربوط به سهو و نسیان نیست و یک امری است که تعدیب و اعتدا و تهاجم و تجاوز را در بر دارد و بعد از نهیِ الهی اگر کسی تعدی کرده است عذاب الیم برای اوست، چه اینکه در ذیل آیه بعد باز به عذاب الهی تهدید کرد است. این آیهٴ 94 که بود باز بعضی از احکامش ممکن است تبیین بشود.
در آیهٴ 95 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که این خطاب هم برای این است که مؤمنین بهره میبرند، نه برای آن است که مؤمنین مخاطباند؛ ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ﴾ حالا این مشخص کرده است که بحث در حال احرام است نه بحث در صید حرم و منظور از این صید هم مَصید است وگرنه صید به معنای مصدری فعل است و خودِ آن صید قتل است و دیگر نمیشود گفت که صید را نکش و آن چه که در حال احرام حرام است فعلاً، قتلِ حیوان است نه ذبح حیوان، لذا حیوانهایی که قابل تذکیه نیستند و قابل ذبح نیستند آنها هم منهیاند، گرچه بعضی از حیوانات موذی احیاناً بحثش جداست؛
تبیین مسئله احرام
اما الآن سخن در ذبح نیست یا تذکیه نیست تا ناظر به حلال گوشتها و امثال ذلک باش، بلکه سخن از کشتن حیوان است: ﴿لاَ تَقْتُلُوا﴾ مصید را ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ خواه در حرم باشید و خواه نباشید. این حُرُم جمع حرام است و حرام هم صفت مشبهه است یعنی محرِم؛ مثل اینکه حلال به معنی مُحِلّ است.
بنابراین سخن از احرام است خواه این احرام احرام حج باشد یا احرام عمره و خواه احرام واجب یا احرام مستحب باشد، چون حکم مال احرام است و آن وجه یعنی وجوب یا استحباب نقشی ندارد: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾. در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ملاحظه فرمودید که احرام در مقابل اِحلال در این سورهٴ «مائده» مطرح است؛ در آیهٴ اوّلِ سورهٴ «مائده» این بود که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آیهٴ دوم فرمود: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ که این امر در عقیب آن حذر است؛ یعنی وقتی مُحِلّ شدی دیگر صید حرام نیست نه اینکه صید واجب است؛ ولی در آنجا مشخص نفرمود که صید بَرّ است یا صید بحر و این آیه است که مشخص میکند منظور صید بَرّ است، چون در آیهٴ بعد داریم که ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا﴾ پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، چه اینکه در آیهٴ اوّل همین سورهٴ «مائده» این بود که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آیهٴ دوم آمده است: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ این دربارهٴ حکم تکلیفی بود که حرمت است.
بعد دربارهٴ کفاره فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ اگر کسی عمداً در حال احرام حیوانی را کشت باید کفاره بپردازد: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا﴾.
کم و کیف کفاره دادن در مقابل صید حالت خطا
در باب خصوصِ صید حالتِ خطا هم برخی از آنها کفاره دارد که آن طبق سنت ملحق به قرآن کریم شده است وگرنه قرآن کریم متعمداً را دارد که حالا یا این متعمداً قید احترازی است و در هر صورت قیدش را خارج میکند و یا اگر قید احترازی نیست قدر متیقن آن در حال عمد است و حالتِ خطا را شامل نمیشود، لکن بعضی از روایات قسمتی از قتل صیدها را هم در حال خطا مورد کفاره میدانند . آن وقت فرقشان در حکم تکلیفی است؛ یعنی حرمت و عدم حرمت است.
مراد از واژه «جزاء» در آیه
﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ باید جزاء بپردازد، اما جزایش چیست؟ یک حکم عمومی فرمود و بعد معادلی هم برای او ذکر کرد و فرمود: ﴿فَجَزَاءٌ﴾؛ یعنی فعلیه جزاء که باید کفاره بپردازد.
این جزاء چیست و به چه اندازه است؟ ﴿مِثْلُ مَا قَتَلَ﴾ مماثلِ آن مقتول باید جزاء بدهد، اگر گاو وحشی است گاو اهلی بدهد، اگر گوسفند وحشی است گوسفند اهلی بدهد، اگر نِعام است شتر بدهد و مانند آن. ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾؛ از این انعام که گاو و گوسفند است، چون وحشی و اهلی هر دو را میگویند نعَم و این اَنعام را اَنعام گفتند برای اینکه اینها در موقع راه رفتن با نُعومت حرکت میکند و نعُومت یعنی نرمی، اینها آثار پایشان روشن نیست و خیلی نرم حرکت میکند. چه کسی تشخیص بدهد که این کفاره مماثلِ این حیوانِ مقتول است؟ ﴿یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾؛ دو عادلِ مسلمانِ کارشناس. این ﴿مِنکُمْ﴾ گفتن البته برای تأکید است، چون وقتی عادل بود یقیناً مسلم است؛ دو عادل کارشناس حیوانی باید نظر بدهند که ارزش این حیوانی که شما کشتید به این حیوانِ مشخص است که باید به عنوان کفاره بپردازید: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ که این مماثل بودن را دو کارشناس مسلمان عادل باید نظر بدهند: ﴿یحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ که این تثنیه است.
در بعضی از قرائات که «ذوعدل» است مربوط به حاکم شرع است و امام، نه مربوط به کارشناس که نظر کارشناسی میدهد. اگر حاکم بود حاکم لازم نیست که دو نفر باشد؛ اما این کارشناس است و نظیر ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ است که آنجا هم در بحث طلاق و مانند آن در قرآن ﴿ذَوَیْ عَدْلٍ﴾ است یعنی دو شاهد عادل نه ذوی که اینجا هم تثنیه است؛ ﴿یحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾ و شهادت هم یک نوع حکم است در حقیقت و حکم کار شناسی است. بنابراین اصل صید حرام است در حال احرام و اگر کسی عمداً این کار را کرد باید کفاره بدهد و کفارهاش هم باید مماثل مقتول باشد و اثبات مماثله هم به وسیله دو شاهد عادل کارشناس باید باشد.
تبیین مصرف کفاره
حالا مصرف این کفاره چیست؟ این را باید به عنوان هَدی و تقدیم کردن و هدیه دادن که برسد به کعبه؛ یعنی این کفاره را باید در مکه مصرف بکند و به صرف فقرای مکه برساند و مانند آن: ﴿هَدْیًا بالِغَ الْکَعْبَةِ﴾ نه اینکه هر جایی بتواند این هدی را مصرف بکند. ﴿مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ﴾، پس کفاره واجب است و کفاره هم باید مماثل باشد و اثباتِ تماثل هم به نظر دو کارشناس عادل باشد و مصرفش هم این است که به کعبه برسد و صرف فقرای مکه بشود (این قسم اول کفاره).
﴿أَوْ کَفّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ﴾؛ گرچه این خصال سه گانه با أوْ عطف شده است و أوْ مفید تخییر است و انتخاب کفاره به عهده مجرم است؛ نظیر اینکه انتخاب دیه به عهده جانی است نه مَجنی علیه، لکن اثبات اینکه این سه خصلت معادل هماند و کفاره تخییر است و نه ترتیب، کار آسانی نیست و بعضی از فقها (رضوان الله علیهم) فتوا دادند که این کفاره قِسم سومش ترتیب است، چه اینکه از اشعارِ جملهٴ بعدِ آیه مشخص میشود، البته معروف بین فقها در کفارهٴ صید همان تخییر است نه ترتیب و عدهای قائل به ترتیب شدهاند .
منظور از کفاره در آیه
فرمود: ﴿أَوْ کَفّارَةٌ﴾ که آن کفاره عبارت است از ﴿طَعَامُ مَسَاکِینَ﴾؛ اما این مسکینها چند نفرند؟ این را باید سنت معین کند. فرمود ﴿طَعَامُ مَسَاکِینَ﴾ که از اصلش معلوم میشود که باید متعدد باشد و طعام مسکین کافی نیست، بلکه طعام مساکین است و حالا چند نفرند، آن را باید که یا معادل همان قیمت را بین مساکین تقسیم بکند که اطعام بشوند نه صرف چیزهای دیگر و یا خود مساکن را دعوت بکنند و به آنها غذا بدهند.
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾ که این ﴿عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾ شاید مشعر به این باشد که اگر کسی آن حیوان را که مماثل بود پیدا نکرد یا اطعام مساکین مقدورش نبود، باید روزه بگیرد که این تقریباً مشعر به ترتیب است، لکن اثبات این ترتیب مشکل است، برای اینکه همه با او عطف شده است.
مراد از «اوعدل»
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾ نه عِدلُ ذلک؛ عِدل تقریباً مجانس است که میگویند این حِمار، این گوسفند اهلی عِدل آن گوسفند وحشی است، این گاو اهلی عِدل آن گاو وحشی است؛ اما وقتی روزه است روزه عِدل آن حیوان نیست بلکه عَدل آن حیوان است؛ یعنی معادل اوست از نظر قیمت و اگر کسی بخواهد آن حیوان را قیمت کند و معادل او روزهٴ اجاری بدهد و کسی اجیر بشود روزه بگیرد، همین چند روز در میآید که این معادل قیمت آن است درحقیقت: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ﴾ نه عِدلُ ذلک. گرچه برخی خواستند بگویند عَدل و عِدل هر دو به معنی مثل است: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا﴾.
هم این احتیاج به تبیین دارد که در روایات مشخص شد و هم آن طعام مساکین؛ چند مسکین باید باشد را باید روایت معین کند و چند روز باید روزه بگیرد این را هم باید روایت معین کند که قرآن به منزلهٴ قانون اساسی است و حدودش را روایات معین میکند، چون خود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾؛ اهل بیت باید مبیّنِ خطوط کلی و جزئی این امور باشند به وحی الهی، ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ که این کار معلوم میشود که جنبهٴ تنبیهی هم دارد؛ وَبال یعنی کیفر و این کوبههایی که رخت شورها در سابق با آن کوبه این فرشها را میکوبیدند که آب و آن غسالههای این فرشها با این کوبه از بین برود آن کوبهها را میگفتند وبیل و عذاب قیامت کوبه است و انسان را سرکوب میکند و اصلش از آن چوب گرفته شده است، وگرنه وَبیل و وبال و امثال ذلک به معنای عذاب و نکال و عقاب و امثال ذلک است که معنی مصدری و فعلی از آنها استفاده میشود نه اینکه اسم ذات باشد وگرنه وَبیل همان کوبه است. ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾، چون متعمداً تعدی کرده است.
آنگاه فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ این حکم که نازل شده است سؤال بر انگیز است که پس آنها که قبلاً صید میکردند چه؟ میفرماید: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ خدا از گذشتهها عفو کرده است و نمیفرماید کسانی که قبل از این هم مبتلا شدند آنها را شما تنبیه کنید. این نکته هم باید مغفول عنه نباشد که عفو در جایی است که یک کسی تبهکاری کرده باشد و چون قبل از نزول این آیه قتل صید حرام نبود، اگر کسی قبلاً مرتکب میشد معصیت نکرد و اگر معصیت نکرد جا برای عفو ندارد، لکن همین که زمینهٴ گناه باشد و یک شیئی طبعاً اقتضای تعدی در او نهفته باشد مصحح اطلاق عفو دارد و خدا از گذشتهها عفو کرده است. گرچه در این سه آیهٴ یاد شده کلمهٴ عفو به کار نرفت اما این لسان، لسانِ امتنان است: ﴿فَلَهُ ما سَلَفَ﴾؛ یعنی ما بخشیدیم، معلوم میشود که زمینه برای کیفر بود منتها ذات اقدس الهی آن آیه را نازل نکرده است.
محرمات الهی مفسدهای را در بر دارد که این مفسده تازه پیدا نشد؛ منتها حکم تازه نازل شده است و مصلحت در این نبود که حکم را قبلاً بیان کند وگرنه اصل کار فی نفسه تباه بود.
جاهل به حکم هستند و معاقب نیستند وگرنه خود آن کار مفسده دارد؛ مثل شرب خمر که خود کار مفسده دارد؛ منتها حکم نازل نشده است برای مصلحتی که ذات اقدس الهی اعلم به آن مصلحت است.
بیان «عاد» در آیه شریفه
بعد فرمود ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ که این ﴿مَنْ عَادَ﴾ یعنی اگر کسی مجدداً صید مرتکب بشود انتقام الهی به انتظار اوست که در آیهٴ قبل هم در ذیلش فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾. آیا این ناظر به آن است که دیگر این کفاره ندارد؟ چه اینکه بعضی از روایات هم این را تایید میکنند یا کفاره محفوظ است ولی انتقام الهی هم به انتظار اوست؟ چون اگر صید تکرار بشود خطئاً، کفاره هم تکرار میشود با تخلل کفارهٴ وسط؛ یعنی اگر صید کرده اشتباهاً و کفاره داد، دوباره اگر صید کرد باید کفاره بدهد، ولی عمداً اگر صید کرد و کفاره داد، چگونه بار دیگر عمداً اگر صید کرد محکوم به کفاره نباشد؟ بعضی خواستند بگویند که کفاره برای ترمیم گناه است ؛ چنین شخصی گناهش قابل ترمیم نیست، بلکه این فقط به عذاب الهی باید معذب بشود. حالا در بحث روایی روایت مشخص میکند و این منافات ندارد که هم انتقام الهی و عذاب الهی به سراغ او بیاید و هم او مکلف باشد به کفاره که این کفاره جنبهٴ عقوبت داشته باشد و ﴿لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ باشد نه برای پوشاندن گناه.
بنابراین ﴿وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ چنین مفهومی ندارد که ثابت بکند که فقط انتقام است و کفاره نیست. اگر روایت آمده که کسی بار دوم اگر تعمداً مرتکب قتل شد این گناه دیگر با کفاره حل نمیشود و با عذاب الهی باید ترمیم بشود، آنگاه معلوم میشود که بار دوم کفاره ندارد و فقط عذاب الهی است. ﴿وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ که این عزیز بودن او و ذو انتقام بودن او مناسبِ با بحث کفاره و با بحث انتقام است، چه اینکه در ذیل آیه قبل هم فرمود: ﴿فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾. بنابراین تا حدودی بحثهای فقهی و بحثهای کلامیِ این آیه مشخص شد. تتمهاش را روایات باید معیّن میکند که به خواست خدا در بحث روایی خواهد آمد. آنگاه به دنبال صید برّی، صید بحری را مطرح کرد که آیهٴ بعد است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است