- 1446
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 90 تا 93 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 90 تا 93 سوره مائده بخش اول"
- عاقبت سرنوشت خمار فروش
- فساد جامعه توسط شیطان
- معنای خمر در انهار چهارگانه بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ٭ إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ٭ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ٭ لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾
عدم خطاب اختصاصی آیه به مؤمنین
این چهار آیه که از آیهٴ 90 سورهٴ مبارکه <مائده> شروع میشود تا 93 دربارهٴ خمر و متعلقات خمر است و همچنین دربارهٴ قمار و پرستش اصنام یا بازی کردن به ابزار قماری دیگر نظیر ازلام است؛ فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که خطاب به مؤمنین است و خطاب به مؤمنین معنایش این نیست که حرمت خمر و میسر و مانند آن مخصوص اهل ایمان است، بلکه برای آن است که مؤمنیناند که از این خطابها بهره میبرند؛ نظیر اینکه میفرماید: موعظه ﴿للمتقین﴾ است یا ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ و با اینکه قرآن ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است معذلک فرمود: ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾، چون متقیان بهره میبرند. اینجا هم با اینکه قرآن ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است معذلک مؤمنین مخاطباند، پس خطاب به مؤمنین نشانه اختصاص، بلکه چون آنها از این خطاب منتفعاند به آنها خطاب شده است و فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ وگرنه در حقیقت <یا ایها الناس> مراد است.
تحریم امور چهارگانه در آیه کریمه
مطلب دوم آن است که فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾ که این امور چهارگانه را تحریم کرده است و ناگزیر بحث در چهار امر خواهد بود: یکی خمر، دیگری میسر، سومی انصاب و چهارمی ازلام که معانی این چهار امر چیست؟ حکم فقهی آنها چیست؟
معنای لغوی خمر
فعلاً بحث در خمر است که خمر گرچه لغتاً به معنای پوشاندن است و آنچه را که میپوشاند او را هم خُمار میگویند و روپوش را که روی زن را میپوشاند خُمار میگویند و پوشاندن روی ظرف را که تقطیه است تخمیر هم میگویند که «خَمَّرتُ الاناء اذا غَطَّیتُه و سَتَرتُه»؛ اما اصطلاحاً خمر به آن مادهای اطلاق میشود که عقل را مستورِ شهوت و غضب میکند. عقل طبق بیانی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است باید زانوی شهوت و غضب را عِقال بکند که حضرت فرمود: عقل را که عقل میگویند برای این است که غرائزِ سرکش را
عقال می کند . همان طوری که زانوهای شتر چموش و سرکش را میبندند و عِقال میکنند تا او از چموشی بایستد، عقل که نور الهی است از آن جهت او را عقل گفتند برای اینکه زانوهای شهوت و غضبِ سرکش را تعدیل میکند و میبندد و عقال میکند و اگر شهوت گسیخته شد یا غضب گسیخته شد و عقل را پوشاند، عقل را مخمور کرده است و مستور کرده است و چون این ماده عقل را میپوشاند و زیر پوشش شهوت و غضب درمیآورد و اگر شهوت در آن حال غالب شد انسان از هر کاری قبیحی رو برگردان نیست و از هیچ کار قبیحی رو برگردان نیست و اگر غضب غالب شد انسان از هیچ کار شرّی رو برگردان نیست، از این جهت این ماده را و این مایع را میگویند خمر. گاهی ممکن است این عقل که نورانی است و جای اندیشه و فکر است با شهوت و غضب پوشیده بشود که این را هم میگویند خمر و این خمر دنیاست و محرَّم است. گاهی این عقل یعنی همین مادهٴ فکری و اندیشه زیر پوشش بالاتر از خود قرار میگیرد، آنچه که این عقل را مستور میکند و عقل را زیر پوشش بالاتر از او قرار میدهد آن هم لغتاً خمر است؛ منتها آن دیگر در دنیا نیست و در بهشت است:
معنای خمر در انهار چهارگانه بهشت
﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ﴾ کذا و کذا که چهار نهر در بهشت است و یکی نهر خمر است، اینچنین نیست که اطلاق خمر بر آن نهر بهشتی مَجاز باشد یا مشترک لفظی باشد، بلکه آن معنای جامع خود را دارد؛ ولی یک وقت اندیشه تحت محبت پوشیده میشود که این آن خمر ممدوحی است که در آن سورهٴ مبارکهٴ 47 است: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ﴾. این انهار چهارگانهای که در بهشت است یکی از آنها خمر است، نهر خمر است که آن هم عقل را میپوشاند اما تحت ولای محبتِ حق. در دنیا با این ماده، عقل پوشیده میشود اما در تحت سیطره شهوت و غضب است. غرض آن است که اطلاق کلمهٴ خمر در ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ﴾ مَجاز نیست و مشترک لفظی هم نیست. فعلاً بحث در خمرِ دنیاست و آن هم حکم فقهیاش است که حرمت است نه نجاست، چون بحث نجاستش را باید از ادلهٴ دیگر استفاده کرد و چون خمر یعنی آن مایعی که عقل را میپوشاند محور حکم قرار گرفت و تحریم شد اختصاصی به آن خمر رایج صدر اسلام ندارد که فقط از انگور و خرما و امثال آن میگرفتند، بلکه هر مایعی که مست کننده باشد و عقل را زیر پوشش شهوت یا غضب در بیاورد خمر است، لذا هر چه که عرفاً خمر بر او اطلاق شد مُحرَّم است ولو از انگور یا کشمش و مانند آن گرفته نشده باشد و از چیز دیگر گرفته شده باشد (این هم مطلب دوم).
تثبیت تاکید به حرمت خمر
مطلب سوم آن است که حرمتی که برای خمر و مانند آن ذکر شده است با چند تأکید و با چند تعبیر تثبیت شد: بعضیها تأکید ادبی است و بعضیها ظهور حصولی است؛ تأکید ادبی آن است که با ﴿انما﴾ شروع شد و این ﴿انما﴾ برای آن است که خمر جز پلیدی چیز دیگر نیست، چه اینکه در آن امور سهگانهٴ دیگر که میسر و انصاب و ازلام باشد آنها هم جز پلیدی چیز دیگری نیست <انما الخمر رجسٌ> <انما المیسر رجسٌ> و مانند آن. این ﴿انما﴾ که مفید حصر است با آن تاکیدی که دارد حرمت را به طریق قطعی تثبیت میکند. از راه دیگر فرمود که این رجس است و این حکم را با آن ﴿انما﴾ که تأکید و حصر است شروع کرد و فرمود که این پلید است. رَجاست همان نجاست و قذارت است که باید از او پرهیز کرد، پس ﴿انما﴾ و تعبیر رجس نشانهٴ ممنوع بودن آن است منتها مؤکداً. گذشته از اینکه فرمود رجس است فرمود: ﴿من عمل الشیطان﴾ است و این کار شیطان است، البته نه اینکه خمر از کار شیطان باشد، بلکه این ذات وقتی که رجس شد یعنی همهٴ منافع آن مخصوصاً منافع متوقع آن پلید است و هر گونه بهرهای از او ﴿من عمل الشیطان﴾ است. خمر با میسر این فرق را دارد که خمر اسم ذات است و میسر آن وصف و فعل است، میسر یعنی قماربازی و اسم آن نرد یا آن ابزار نیست؛ اما خمر اسم آن ذات است و اسم آن مایعِ بالاصاله است. اینکه فرمود: ﴿من عمل الشیطان﴾ است و این ذات ﴿من عمل الشیطان﴾ است؛ یعنی خوردنش، ساختنش، خرید و فروشاش و همهٴ منافعی که از این ذات متوقع است مخصوصاً منافع ظاهر و بارزش ﴿من عمل الشیطان﴾ است. پس رجس بودن از یک ناحیه دلالت بر ممنوعیت او دارد و ﴿من عمل الشیطان﴾ بودن هم از ناحیهٴ دیگر دلالت بر ممنوعیت او دارد و امر به اجتناب هم از ناحیه دیگر دلالت دارد، فرمود:
مفهوم و معنای«اجتناب»در آیه
﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ که امر هم برای وجوب است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اجتناب یعنی شما در یک جانبی قرار بگیرید که خمر در آن جانب نیست و وقتی گفتند که از فلان کار تَجنُّب ورزید یا اجتناب کرد یعنی آن کار در یک جانب قرار گرفت و این شخص در جانب دیگر، این حالت را میگویند اجتناب کردن؛ یعنی در یک جناح و در یک جانب قرار نگیرند و در دو جانب قرار بگیرند.
عاقبت سرنوشت خمار فروش
﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ هم ناظر به آن است که اگر کسی با خمر سر و کار داشت خواه ساختنش، خواه فروختنش و خواه خوردنش اهل فلاح و رستگاری نیست. بعد هم گذشته از اینکه این حکم فقهی را بیان کرد و اشارهای به آن حکم کلامی داشت به این مسئلهٴ اجتماعی و آن مسئله اخلاقی هم توجه داشت؛ فرمود: انسان باید این دو رابطه را همیشه حفظ بکند: هم رابطهٴ انسانی را و هم رابطه الهی را؛ هم رابطه انسانی را باید حفظ بکند و نسبت به دیگران بغی و ظلم و امثال ذلک نداشته باشد، کسی را نیازارد، تعدی به حریم کسی نکند و مانند آن و نسبت به ذات اقدس الهی هم باید رابطه الهیاش را حفظ بکند و از حدود بندگی خود خارج نشود و به ربوبیت حق تعالی آسیبی نرساند. میگساری به هر دو وظیفه آسیب میرساند؛ هم رابطه انسانی را به هم میزند و هم رابطه الهی را، لذا به عنوان تبیین و تعلیل در آیهٴ 91 اینچنین بیان کرد و فرمود:
فساد جامعه توسط شیطان
﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ و چون بحث فعلاً در مقام اوّل است یعنی دربارهٴ شراب است، این آیات باید به پایان برسد و مجدداً درباره آن سه عنوان دیگر هم باز این آیات بازگو خواهد شد. بنابراین شیطان تنها هدفش این است که هم رابطه مردمی را به هم بزند و جامعه را فاسد کند و هم رابطه الهی را به هم بزند و جامعه را از دین و پرستش خدا منصرف کند: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ در حالی که شما موظفید که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ ؛ برادر یکدیگر باشید و ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید و مانند آن. آن این رحم را به قهر تبدیل میکند و آن محبت را به عداوت تبدیل میکند، این تولّی را تبرّی میکند و تبرّی را تولّی میکند. شما نسبت به اولیای الهی باید تولی داشته باشید و﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید و ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ باشید و این میگساری بین شما عداوت و بغضاء ایجاد میکند و این رابطه اجتماعی و مردمی را قطع میکند: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ در حالی که شما موظفید به برقراری محبت و رحمت. ﴿وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ در حالی که شما موظفید به ذکر خدا: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ ، چه اینکه مسئلهٴ اقامه نماز و مانند آن جزء برنامههای رسمی شماست. شیطان به وسیله میگساری و ساختن می و فروش می و مانند آن شما را از یاد خدا باز میدارد. صَدّ یعنی منصرف کردن و صاد یعنی صارف؛ شما را از یاد خدا منصرف میکند و از نماز که بارزترین مصداق برای یاد خداست شما را منصرف میکند، چون گرچه نماز مصداق ذکر است ولی چون خصوصیتی داشت از باب ذکر خاص بعد از عام یاد شد که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾ ؛ نماز ذکر خداست؛ اما چون از آن اذکار مهم است علیحده ذکر شده است. پس شیطان رابطهٴ الهی را به هم میزند چه اینکه رابطه مردمی را به هم میزند و اگر جامعهای ارتباطش از خدا قطع شد و از مردم قطع شد چنین جامعهای به طرف هلاکت سوق داده میشود. این تعلیل حرمت را هم تفهیم میکند، چون ما موظفیم نسبت به یکدیگر تولّی داشته باشیم و از عداوت و بغضاء بپرهیزیم، در حالی که ما را گرفتار عداوت و بغضاء میکند. ما موظفیم که ذکر خدا و نماز را اقامه کنیم و این میگساری ما را از این منصرف میکند، لذا فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾. این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ دلالت روشن دارد بر اینکه این کار حرام است؛ یک وقت است که با صیغهٴ نهی میگویند: «لا تشرب الخمر» و یک وقت است که با ماده نهی میگویند: «نهاکم الله عن ذلک» و یک وقت است که نه با صیغه نهی است مثل لا تشرب و نه با ماده نهی است که «نهاکم الله عن ذلک»، بلکه به این است که ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ که این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ یعنی در اینجا ما شما را نهی کردهایم، آیا شما نهی را میپذیرید یا نمیپذیرید؟ این یک تهدید ضمنی را هم به همراه دارد که آیا نهی پذیر هستید یا نیستید؟ که اگر نهی پذیر نبودید آثار ترک امتثال شما را فرا میگیرد. این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ قویتر از آن دو تا است؛ یک وقت است که با صیغه <لا تشرب> نهی میکند، یک وقت است که با مادهٴ «نهاکم الله عن الخمر» نهی میکند و یک وقت است که ضمن اینکه نهی را میفهماند تهدید هم میکند: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾؛
حرام بودن جمع بین اختین
یعنی در اینجا نهی است آیا شما نهی را میپذیرید یا نمیپذیرید؟ آنگاه آیهٴ بعد دربارهٴ این است که عدهای که قبل از نزول آیاتی که خمر را تحریم میکند مبتلا بودند به شرب خمر و مُردند دربارهٴ آنها سؤال شده است؛ آن وقت آیه نازل شده است که این محظوری ندارد، چون قانون گذشته را شامل نمیشود؛ نظیر اینکه جمع بین اختین حرام است الا ما سلف و مانند آن که این الا ما سلف یعنی آنچه که قبل از نزول این قانون تحریم شده بود مشمول این نیست که آیهٴ 92 و 93 ناظر به این است. در آیه 92 فرمود: ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا﴾؛ یعنی آنچه را که خدا امر کرده است اطاعت کنید و از مخالفتش بر حذر باشید: ﴿فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ﴾ که این هم یک تهدیدی را به همراه دارد. گرچه این ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ مطلق است اما قدر متیقناش همان مورد سیاق اوست که حرمت خمر است و امثال آن. بنابراین حرمت خمر از این آیه با هفت ـ هشت وجه تأکیدی اثبات میشود؛ از آن تعبیر به اِنّما کردن، تعبیر به رجس کردن، تعبیر به عمل شیطان کردن، امر به اجتناب کردن تعلیل به فلاح آوردن، تعلیل به اینکه شیطان عداوت و بغضاء ایجاد میکند و تعلیل به اینکه شیطان به وسیله میگساری رابطه شما را از خدا قطع میکند و بعد فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ که تثبیت کرد و تفهیم کرد که اینجا نهیای است و شما باید منتهی بشوید و اگر منتهی نشدید منتظر وعید الهی باشید. سورهٴ مبارکهٴ مائده همان طوری که ملاحظه فرمودید جزء آخرین سور قرآن کریم است یعنی جزء آخرین سورهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. در جریان حرمت خمر تاکنون آیات فراوانی گذشت که بعضی از آیات به نحو عموم در سورهٴ مبارکهٴ <اعراف> است و بعضی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و <نساء> است که قبلاً گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ اعراف ـ که بعداً به خواست خدا خواهد آمد و سورهای است مکی ـ آیهٴ 33 این است: ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾؛ خداوند همه فحشاها چه ظاهر و چه باطن را تحریم کرد و هر چه اِثم است را حرام کرد.
تبیین گناه بودن اثم
اینکه فرمود خدا اِثم را حرام کرد ـ اصلاً اثم یعنی گناه و گناه را خدا حرام کرد ـ یعنی چه؟ یعنی اگر چیزی خدا بر او اِثم اطلاق کرد آن شیء حرام است وگرنه اِثم یعنی گناه اصطلاحاً. پس هر چه مصداق اِثم است حرام است، چه اینکه هر چه مصداق بَغی است حرام است و هر چه مصداق فحشا و تعدی از وظیفه است حرام است: ﴿ِانَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ که این یک کبرای کلی است که کل اثمٍ فهو حرام. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثاش قبلاً گذشت عنوان اِثم بر خمر اطلاق شده است که فرمود خمر اثم است؛ آیهٴ 219 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾؛ از تو سؤال میکنند که میگساری و قماربازی چه حکمی دارد؟ ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾؛ نه تنها اِثم است بلکه اِثم کبیر است و هر چیزی را ذات اقدس الهی به عنوان کبیر یا عظیم معرفی نمیکند. دربارهٴ شرک فرمود که شرک ظلم عظیم است و اگر کسی مشرک بود: ﴿فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ و مانند آن که اِثم عظیم و ظلم عظیم دربارهٴ شرک آمده است. دربارهٴ میگساری هم فرمود که اثم کبیر است؛ فالخمر اثمٌ و کل اثمٍ محرَّمٌ فالخمر محرَّم. این قصوری در دلالت این آیات بر حرمت خمر نیست و اگر برخیها گرفتار متشابه شدند تقصیر از خود آنهاست نه اینکه قصور در دلالت آیات بباشد: ﴿قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ پس هر اثمی هم که محرَّم است پس اینها محرماند. سوره «بقره» که بیانگر صغراست در مدینه نازل شد و سورهٴ <اعراف> که مبین کبراست در مکه نازل شد؛ یعنی مردم در سوره <اعراف> به این اصل رسیدند که هر چه را که خدا فرمود اثم است محرَّم است و اگر در سور مدنی بعداً نازل شده است که خمر و میسر اِثم است آنها در استنباط حرمت حالت منتظرهای نداشتند، چون کبرای کلی که در سورهٴ <اعراف> در مکه نازل شد که ﴿إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ﴾ و صغری هم که در مدینه نازل شد که اینها اثم کبیرند. بنابراین اگر فرمود: ﴿فیها إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾، این ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ نمیتواند قرینهای باشد بر اینکه این حرمت ندارد، چون فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ ؛ یعنی اگر مِی فروشان یک بهرهٴ زودگذر اقتصادی از فروش مِی میبرند باید بدانند که حرمتش بیش از این نفع است و چون این ملاکها تزاحم دارند آن ملاک ضعیف رخت برمیبندد و این ملاک قوی حاکم میشود، لذا فرمود: ﴿فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾، چون اثماش بیش از منفعت آن است و منظور از این اِثم ضرر نیست که از در مقابل منفعت قرار گرفته باشد. اِثم یعنی همان ممنوعیت معنوی یعنی گناه، لذا یک قطرهاش هم اینچنین است ولو بی ضرر باشد: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾. بنابراین از این دو آیه به خوبی میتوان استفاده کرد که خمر حرام است.
اِثم یعنی اگر آن گناه را شما با این نفع مادی بسنجید خطرات فراوانی دارد که به مراتب بیش از نفع مادی و دنیایی و زودگذرِ این خمر است، نه اینکه ضررش بیش از منفعت است، چون اثم که به معنای ضرر نیست بلکه اثم یعنی گناه: ﴿مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ، ﴿مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ و کجای قرآن اثم به معنای ضرر اطلاق شده است؟ هر جا هست به معنای گناه و تعدی از حد است. فرمود که شما اگر حادثهای را در هنگام برخورد تحمل کردید، در هنگام ادای شهادت در محکمه عدل ابا نکنید. ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها﴾؛ یعنی اگر کسی صحنهای را تحمل کرده است و او را دعوت کردند به محکمه عدل و در برابر حاکم عدل بخواهد شهادت بدهد، حتماً حضور پیدا کند چون ادای شهادت واجب کفایی است و گاهی هم واجب عینی است و اگر کسی کتمان کرد و شهادت نداد، قلبش آثم است: ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ یا ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ که اثم در همه مواردی که قرآن به کار برد به معنای گناه است و به معنای ضرر نیست. بنابراین فرمود که شما آن گناهی را که کردید با این سودی که میبرید، آن گناه بیش از این سود است نه اینکه آن ضررش بیش از این سود باشد، البته هر گناهی با تحلیل عقلی ضرر دارد؛ منتها ضررش در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> [در آیات محل بحث] تبیین شد که ضررش به هم زدن روابط انسانی است، ضررش به هم زدن روابط الهی است. انسانی که هم از خدا بریده است و هم از خلق خدا بریده است این چه حیاتی دارد! یک میگسار نه به خلق خدا وابسته است و نه به الله وابسته است. این نشان میدهد که این مِی حرام است ولو افراد معتقد به خدا هم نباشند که حُکم برای غیر مسلمانها هم است. به هر تقدیر «ان لم یکن لهم دین و لا یخافون المعاد فالیکونوا احراراً فی دنیاهم» که در دنیا انسان باید رابطه مردمی را حفظ بکند و شیطان <یُوقُع بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ> است و آن بخشهایی از بشر¬نشین که به میگساری دامن زدهاند به چه فسادی که مبتلا نشدند!
اثم بودن میگساری
به هر تقدیر در سوره <اعراف> فرمود که اثم مطلقا حرام است و در سوره «بقره» که بعد نازل شد فرمود: میگساری نه تنها اثم است بلکه اثم کبیر است . یقیناً این صغری و کبری دلالت دارد بر اینکه خمر محرم است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحث شد آیهٴ 43 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ که این به آن بخش ﴿وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ عنایت دارد، چون میگساری هم رابطه انسان را از خلق خدا قطع میکند و هم رابطهاش را از خدا و انسانِ مست که اهل نماز نیست! بر فرض اگر نمازی هم بخواند نمیداند که چه میگوید و جدّش متمشی نیست و قاصد نیست، لذا فرمود که شما مستانه نماز نخوانید اگر منظور از این ﴿وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ سُکِر شراب باشد نه سُکِر نوم﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ ؛ تا بفهمید که چه دارید میگویید؛ این نه برای آن است که میگساری در حال نماز حرام است، بلکه برای اهمیت مسئله در خصوص حالت صلاة این موضوع را متذکر شده است و حرمت این قبلاً هم ثابت شده بود. اینچنین انسان خیال میکند که اوّل قانون عام نازل شده است در سوره <اعراف> که سورهٴ مکی است که فرمود هر اثمی حرام است و بعد آیه سوره «نساء» نازل شده است که فرمود شما مستانه با نماز برخورد نکنید و بعد به صورت روشن صغری را بیان کرد و فرمود که خمر اثم است. آنگاه در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که محل بحث است با تعبیرات متعدد حرمت او را تصویب کرده است که فرمود:
بیان یکی از جهات مؤکده حرمت خمر
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾. یکی از جهات مؤکدهٴ حرمت خمر آن است که مسئله حرمت خمر را در کنار بت پرستی یاد کردند، لذا در بعضی از روایات آمده است که «مُدمِنُ الخمر کَعابِدِ وَثَنٍ» ؛ میگسار که این کار حرفهٴ اوست مثل بتپرست است؛ همان طوری که بت پرستی بر خلاف عقل است میگساری هم عقل زداست و نه تنها کاری است بر خلاف عقل، بلکه عقل را از بین میبرد، چه اینکه بت پرستی هم عقل را از بین میبرد و قرآن کریم به بت پرستها به عنوان جاهل یاد میکند نه جاهل در مقابل عالِم بلکه جاهل در مقابل عاقل و میگساری عقل را از بین میبرد نه عقلِ به معنای علم بلکه عقل در مقابل جاهلیت. این ترتیبی است که انسان خیال میکند آیات برابر این ترتیب نازل شده است و اگر کسی خواست خیال بکند که این آیات دلالت بر حرمت ندارد با این بیانات مردود خواهد بود. این اجمال بحث بود دربارهٴ خمر که ممکن است توضیحات دیگری هم باز در خلال مقامهای سهگانهٴ بعد بیاید. مقامهای سهگانه بعد این است: دومی یعنی بعد از خمر از این امور چهارگانه مَیسر است و میسر یعنی قماربازی.
علت نام¬گذاری قماربازی به عنوان میسر
چرا قماربازی را میسر گفتند؟ چون با یُسر و آسانی مال به دست میآید و با تعب و رنج و کسب نیست، به آسانی مال به دست میآید و هر چه به عنوان قمار شناخته بشود محرَّم است و اختصاصی به آن ابزار صدر اسلام و مانند آن ندارد، چه اینکه خمر هم این طور بود. روایات خاصهای دربارهٴ قمارِ با نَرد و قمار با شطرنج و مانند آن ذکر شده است؛ یعنی انسان کاری را انجام بدهد که در آن بُرد و باخت باشد، حالا خواه ابزارش هم مخصوص قمار باشد یا ابزارش مخصوص قمار نباشد، به هر وسیله کاری که در او بُرد و باخت است حرام است، خواه با ابزار مخصوص باشد و خواه با ابزار غیر مخصوص باشد، چون عنوان میسر عامّ است. این عنوان میسر همان طوری که در سوره <مائده> آمده است در سوره «بقره» هم یاد شده است که آیهٴ 219 این بود:
تبیین منفعت مردمی در آیه شریفه
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾؛ منفعتی که قماربازی دارد منفعت کاذب است؛ انسان یا نفع مردمی دارد یا نفع الهی و شیطان هر دو رابطه را به هم میزند، پس این چه نفعی است؟ اگر شیطان رابطهٴ انسان را با جامعه قطع میکند و اگر شیطان بوسیلهٴ میگساری و همچنین با قماربازی رابطه انسان را با خدا قطع میکند، یک میگسار یا یک قمارباز چه طَرفی میبندد؟ معلوم میشود این منفعتش منفعت کاذب است نه منفعت صادق. اینکه فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ به آن معنا نیست که واقعاً اینها نفع دارند منتها اثماش بیشتر از نفع است، برای اینکه نفع را در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> بالکل از بین برد و فرمود که جز ضرر چیزی دیگر ندارد، مال اندوزی که نفع نیست و آن مالی که سبب وَبال است که نفع نیست. انسان در هر صورت با مال میخواهد یا مردمی زندگی بکند یا الهی یا هر دو؛ یا منزوی است و زاهدانه در دِیر و صومعه زندگی میکند یا یک انسان اجتماعی است منتها رابطهٴ دینی ندارد و یا یک موحد مسلمانی است که در متن جامعهٴ انسانی زندگی میکند. به هر تقدیر چه انسان منزوی باشد باید رابطه الهیاش برقرار باشد، چه غیر موحدی باشد که در جامعه زندگی میکند باید رابطه انسانیاش برقرار باشد و چه مسلمانی است که در جامعه به سر میبرد باید رابطه الهی و انسانی برقرار باشد و شیطان هر دو رابطه را به هم میزند. اگر ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ انسان با چه کسی رابطه دارد؟ آن وقت چه نفعی برای چنین انسانی است؟
با این تبیینی که به عمل آمده است نشانهٴ آن است که جمعبندی آیات سورهٴ مکی و مدنی را سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که پایان عمر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است به عهده گرفته است؛ یعنی قبل از سورهٴ مبارکهٴ <مائده> هیچ تزلزلی در حرمت خمر نبود، برای اینکه در سورهٴ مکی آمده است که اثم حرام است و بعد از آن صغرا بیان شده که اثم کبیر است ، اگر اثم حرام است اثم کبیر به طریق اوُلا حرام است و در سوره «نساء» هم که فرمود: مستانه وارد نماز نشوید و سورهٴ <مائده> آمده تبیین کرده است نه تحریم.
تبیین سر حرمت خمر در سوره مائده
قرآن یک لسان دارد که حکم فقهی را بیان میکند و یک لسان دیگرش این است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ که صِرف فتوا نیست، بلکه تعلیم هم در آن است، تبیین هم در آن است، یک وقت است که فرمود: ﴿حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ﴾ که این یک حکم فقهی است، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ تا این محدودهاش هم یک حکم فقهی است؛ اما قرآن فقه است یا گذشته از فقه تعلیم کتاب و حکمت و تبیین آیات هم است؟ حالا در سوره <مائده> دارد تبیین میکند علتش را تشریح میکند و میفرماید که سرّ حرمت خمر این است که هم رابطه مردمی را به هم میزند و هم رابطه الهی را. اگر در باغ وحش چند حیوان کنار هم زندگی کردند که نمیگویند اینها با هم زندگی کردند و رابطه انسانی دارند که! انسان عبارت از آن است که خلیفهٴ حق باشد و انسان بر اساس قسط و عدل زندگی میکند وگرنه تهاجم و تکالُب و حمله که زندگی انسانی نیست، اساس زندگی انسانی بر مهر و قسط و عدل است. اینها یا مشغول نقشه کشیدن و ساختن سلاحهای تخریبیاند و یا اگر فارغاند مست هستند و اصلاً فرصت فکر ندارند. کشوری که آب خوردنش شراب است او اصلاً فرصت فکر الهی و مردمی ندارد! بنابراین ذات اقدس الهی بعد از اینکه حکم فقهی را در سوره <اعراف> و سوره «بقره» تبیین کرد در سوره <مائده> دارد علتاش را تبیین میکند و فرمود: درهرصورت شما یا موحدید یا آدمید: «إن لم یکن لکم دینٌ ... فکونوا أحراراً فی دنیاکم» که این رابطهٴ انسانی را هم به هم میزند؛ ولی ذات اقدس الهی به ما فرمود که شما یک رابطه الهی دارید با خدا که اطاعت است و عبادت است و نماز است و نیایش است و امثال ذلک و یک رابطه مردمی با انسانهای روی زمین دارید و شما با کشورهایی که مردمش کافرند باید عادلانه زندگی بکنید مگر اینکه آنها سَرِ تهاجم داشته باشند، از طرف شما باید قسط و عدل ارائه بشود. این را در سورهٴ مبارکهٴ <ممتحنه> ملاحظه فرمودید که بارها این آیه مطرح شد که فرمود: خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به کافران آدم خوبی باشید، بلکه امر میکند. کافری که در خونریزی شما، تهاجم شما، تبعید شما و تهاجم نسبت به فرهنگ و مال شما کاری نکرده است خدا نهی نمیکند که نسبت به اینها اهل بِرّ و قسط و عدل باشید، بلکه امر میکند که نسبت به اینها اهل قسط و عدل باشید و خدا مقسط را دوست دارد یعنی اهل قسط و عدل را دوست دارد. این برای برقراری رابطه انسانی است که این را عقل میگوید و اگر عقل به وسیلهٴ میگساری زیر مجموعهٴ شهوت یا غضب رفت حکمش همین است که در غرب و غیر غرب میبینید. به هر تقدیر آیات سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که فعلاً محل بحث است گذشته از آن تحریمهای فقهی، تعبیر به إنّما، تعبیر به رجس، تعبیر به عمل شیطان، امر به اجتناب و تعبیر به لعلکم تفلحون، آن ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ محور اصلی آن است وگرنه حکم فقهیاش که قبلاً بیان شده به صورت صغرا و کبرای باز و روشن.
میگشای منفعت کاذب دارد؛ یعنی آن چیزی را که شما به حساب خودتان میبینید، یک میگسار یا می فروش منفعت مادی میبرد (یک)، بر اساس شهوت لذت میبرد (دو)، بر اساس غضب خشم خود را با این میگساری در هر کاری که در حال میگساری انجام میدهد فرو مینشاند (این سه)، که همهٴ اینها منفعتهای کاذب است.
اگر ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ است به زعم آنهاست؛ برای اینکه فرمود: ﴿اثمٌ کبیر﴾ . قرآنی که آدم کشی را اثم کبیر ندانست و گفت معصیت است این خمر که <ام الخبائث> است و انسان را هم وادار میکند به قتل نفس و هم وادار میکند به هتک حرمت حتی محارم که گفتند حیوانات میپرهیزند از اینکه با محارمشان هتک حرمت کنند ولی انسان مست بی ابا است، چنین دینی که نمیآید بگوید که خمر منفعت دارد منتها منفعتش است که اگر سراسر رجس است و سراسر عمل شیطان است و شیطان هم جز فتنه چیزی نمیخواهد، اینها زنجیری به هم وصل¬اند که فرمود: این ﴿من عمل الشیطان﴾ است. ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ آیا بغضاء منفعت دارد؟ این آیه سوره <مائده> که نفرمود منافع بلکه فرمود این سراسر رجس است و بعد سراسر عمل شیطان است و عمل شیطان را هم به صورت حصر بیان کرد که شیطان جز قطع رابطه مردمی و رابطه الهی کار دیگر ندارد که اینها همه صغرا و کبراست. مگر منطقی حرف زدن چیست؟ فرمود که این عمل شیطان است و شیطان هم جز فتنه مردمی و الهی کار دیگری ندارد، پس میگساری جز قطع رابطه مردمی و الهی چیز دیگری نیست. آن وقت معلوم میشود که ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ یعنی به زعم شما و شما آنچه را که خیال میکنید منفعت است؛ مثل اینکه این تعبیر را دربارهٴ قتل نکرده که قتل اثم کبیر است؛ مثل اینکه بگوید قتل اثم کبیر است و منفعتی دارد؛ ولی ﴿إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ که هر قتلی پیش قاتل لذیذ است و او تشفی دارد او میخواهد خشم خود را فرو بنشاند. بنابراین چیزی را قرآن منفعت میداند که عند العقل نافع باشد نه عند الجهل و به زعم جاهلان. اگر چیزی اثم کبیر بود و قبلاً هم فرمود اثم مطلقا محرَّم است چه صغیر و چه کبیر، بنابراین این سراسرش حرمت است؛ منتها آیهٴ 90 به بعد سورهٴ مبارکهٴ <مائده> از باب تعلیم کتاب و حکمت و تبیین آیات دارد حکم را معلَّل میکند، پس هم حکم فقهی خمر و میسر مشخص شد، هم حکم کلامی خمر و میسر و هم حکم اجتماعی خمر و میسر مشخص شد که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ . از اینجا معلوم میشود که این بیان لطیفی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند یک بیان تامی است؛ ایشان میفرمایند که قرآن تدریجاً این احکام را بیان کرد،
تبیین معنای تدریج
اما تدریج دو معنا دارد: یک معنای باطل و یک معنای حق؛ معنای باطل تدریج آن است که اوّل فتوا بدهد که میگساری بر خلاف مروّت است و بر خلاف شأن یک انسان است و طبع از او منزه است که این دونِ حدِّ کراهت است و اینها را نمیگویند مکروه بلکه میگویند منافیاتِ مروّت که اینها پایینتر از مکروه¬اند. بعد بیاید فتوا بدهد که میگساری مکروه است، بعد فتوا بدهد که معصیت صغیره است، بعد فتوا بدهد که معصیت کبیره است که این یک تدریج است و تدریج مذموم و تدریج باطل برای اینکه چیزی که رابطه انسانی و مردمی را قطع میکند هرگز اینچنین نیست که در یک مقطع مکروه باشد و در یک مقطع معصیت صغیره باشد. اسلام یا نمیگوید یا حق را میگوید، ممکن است که نگوید از روی تقیه؛ اما باطل گفتن که دلیلی ندارد! این یک نحو از تدرّج است که باطل است. یک وقت است که پرهیز کند، کتمان کند، مخفی کند، محافظهکاری کند و مداهنه کند: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾، مصالحه کند، سازش کند و سازشکارانه حرف بزند که این هم نیست؛ یا نمیگوید یا اگر میگوید حق را میگوید. پس این تدرّجِ دوم هم که با سازش آمیخته است مذموم است. تدرّج سومش این است که اوّل قانون عام را میگوید، بعد منطقه خاص را باز تصریح میکند و بعد منطقه اخص را روشن میکند . در سوره <اعراف> فرمود که اثم حرام است ، بعد میفرماید که مستانه وارد نماز نشوید و بعد میفرماید که نماز که یاد خداست خمر شما را از نماز باز میدارد که این در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> است که مرحلهٴ بعدی است و بعد در سوره «بقره» میفرماید که خمر و میسر اثم است . منطقی حرف زدن این است که یک وقت انسان صغرا را اوّل میگوید کبرا را بعد میگوید، یک وقت کبرا را اوّل میگوید صغرا را بعد میگوید که این تدریج حرف زدن است. وقتی تدریج گفت آنجا که صغرا را گفت حق بود و آنجا هم که کبرا را گفت حق بود و مداهنه و سازش هم در کار نبود. هیچ کسی بعد از ضمیمه کردن آیات سوره <اعراف> و سوره «بقره» تردیدی در حرمت خمر ندارد؛ آنجا فرمود که اثم حرام است و اینجا فرمود که اثم کبیر است. حالا در پایان عمر مبارک حضرت سورهٴ مبارکهٴ <مائده> دارد همهٴ مفاسدش را تشریح میکند و نکتهٌ تشریح کردن مجددش هم شاید این باشد که عدهای سؤال کردند که اگر خمر این طور است که رجس است و من عمل الشیطان است، آنها که قبلاً خمر میخوردند و مُردند چه؟ آن وقت میفرماید که نه، بر آنها حرجی نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- عاقبت سرنوشت خمار فروش
- فساد جامعه توسط شیطان
- معنای خمر در انهار چهارگانه بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ٭ إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ٭ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ٭ لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾
عدم خطاب اختصاصی آیه به مؤمنین
این چهار آیه که از آیهٴ 90 سورهٴ مبارکه <مائده> شروع میشود تا 93 دربارهٴ خمر و متعلقات خمر است و همچنین دربارهٴ قمار و پرستش اصنام یا بازی کردن به ابزار قماری دیگر نظیر ازلام است؛ فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که خطاب به مؤمنین است و خطاب به مؤمنین معنایش این نیست که حرمت خمر و میسر و مانند آن مخصوص اهل ایمان است، بلکه برای آن است که مؤمنیناند که از این خطابها بهره میبرند؛ نظیر اینکه میفرماید: موعظه ﴿للمتقین﴾ است یا ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ و با اینکه قرآن ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است معذلک فرمود: ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾، چون متقیان بهره میبرند. اینجا هم با اینکه قرآن ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است معذلک مؤمنین مخاطباند، پس خطاب به مؤمنین نشانه اختصاص، بلکه چون آنها از این خطاب منتفعاند به آنها خطاب شده است و فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ وگرنه در حقیقت <یا ایها الناس> مراد است.
تحریم امور چهارگانه در آیه کریمه
مطلب دوم آن است که فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾ که این امور چهارگانه را تحریم کرده است و ناگزیر بحث در چهار امر خواهد بود: یکی خمر، دیگری میسر، سومی انصاب و چهارمی ازلام که معانی این چهار امر چیست؟ حکم فقهی آنها چیست؟
معنای لغوی خمر
فعلاً بحث در خمر است که خمر گرچه لغتاً به معنای پوشاندن است و آنچه را که میپوشاند او را هم خُمار میگویند و روپوش را که روی زن را میپوشاند خُمار میگویند و پوشاندن روی ظرف را که تقطیه است تخمیر هم میگویند که «خَمَّرتُ الاناء اذا غَطَّیتُه و سَتَرتُه»؛ اما اصطلاحاً خمر به آن مادهای اطلاق میشود که عقل را مستورِ شهوت و غضب میکند. عقل طبق بیانی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است باید زانوی شهوت و غضب را عِقال بکند که حضرت فرمود: عقل را که عقل میگویند برای این است که غرائزِ سرکش را
عقال می کند . همان طوری که زانوهای شتر چموش و سرکش را میبندند و عِقال میکنند تا او از چموشی بایستد، عقل که نور الهی است از آن جهت او را عقل گفتند برای اینکه زانوهای شهوت و غضبِ سرکش را تعدیل میکند و میبندد و عقال میکند و اگر شهوت گسیخته شد یا غضب گسیخته شد و عقل را پوشاند، عقل را مخمور کرده است و مستور کرده است و چون این ماده عقل را میپوشاند و زیر پوشش شهوت و غضب درمیآورد و اگر شهوت در آن حال غالب شد انسان از هر کاری قبیحی رو برگردان نیست و از هیچ کار قبیحی رو برگردان نیست و اگر غضب غالب شد انسان از هیچ کار شرّی رو برگردان نیست، از این جهت این ماده را و این مایع را میگویند خمر. گاهی ممکن است این عقل که نورانی است و جای اندیشه و فکر است با شهوت و غضب پوشیده بشود که این را هم میگویند خمر و این خمر دنیاست و محرَّم است. گاهی این عقل یعنی همین مادهٴ فکری و اندیشه زیر پوشش بالاتر از خود قرار میگیرد، آنچه که این عقل را مستور میکند و عقل را زیر پوشش بالاتر از او قرار میدهد آن هم لغتاً خمر است؛ منتها آن دیگر در دنیا نیست و در بهشت است:
معنای خمر در انهار چهارگانه بهشت
﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ﴾ کذا و کذا که چهار نهر در بهشت است و یکی نهر خمر است، اینچنین نیست که اطلاق خمر بر آن نهر بهشتی مَجاز باشد یا مشترک لفظی باشد، بلکه آن معنای جامع خود را دارد؛ ولی یک وقت اندیشه تحت محبت پوشیده میشود که این آن خمر ممدوحی است که در آن سورهٴ مبارکهٴ 47 است: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ﴾. این انهار چهارگانهای که در بهشت است یکی از آنها خمر است، نهر خمر است که آن هم عقل را میپوشاند اما تحت ولای محبتِ حق. در دنیا با این ماده، عقل پوشیده میشود اما در تحت سیطره شهوت و غضب است. غرض آن است که اطلاق کلمهٴ خمر در ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ﴾ مَجاز نیست و مشترک لفظی هم نیست. فعلاً بحث در خمرِ دنیاست و آن هم حکم فقهیاش است که حرمت است نه نجاست، چون بحث نجاستش را باید از ادلهٴ دیگر استفاده کرد و چون خمر یعنی آن مایعی که عقل را میپوشاند محور حکم قرار گرفت و تحریم شد اختصاصی به آن خمر رایج صدر اسلام ندارد که فقط از انگور و خرما و امثال آن میگرفتند، بلکه هر مایعی که مست کننده باشد و عقل را زیر پوشش شهوت یا غضب در بیاورد خمر است، لذا هر چه که عرفاً خمر بر او اطلاق شد مُحرَّم است ولو از انگور یا کشمش و مانند آن گرفته نشده باشد و از چیز دیگر گرفته شده باشد (این هم مطلب دوم).
تثبیت تاکید به حرمت خمر
مطلب سوم آن است که حرمتی که برای خمر و مانند آن ذکر شده است با چند تأکید و با چند تعبیر تثبیت شد: بعضیها تأکید ادبی است و بعضیها ظهور حصولی است؛ تأکید ادبی آن است که با ﴿انما﴾ شروع شد و این ﴿انما﴾ برای آن است که خمر جز پلیدی چیز دیگر نیست، چه اینکه در آن امور سهگانهٴ دیگر که میسر و انصاب و ازلام باشد آنها هم جز پلیدی چیز دیگری نیست <انما الخمر رجسٌ> <انما المیسر رجسٌ> و مانند آن. این ﴿انما﴾ که مفید حصر است با آن تاکیدی که دارد حرمت را به طریق قطعی تثبیت میکند. از راه دیگر فرمود که این رجس است و این حکم را با آن ﴿انما﴾ که تأکید و حصر است شروع کرد و فرمود که این پلید است. رَجاست همان نجاست و قذارت است که باید از او پرهیز کرد، پس ﴿انما﴾ و تعبیر رجس نشانهٴ ممنوع بودن آن است منتها مؤکداً. گذشته از اینکه فرمود رجس است فرمود: ﴿من عمل الشیطان﴾ است و این کار شیطان است، البته نه اینکه خمر از کار شیطان باشد، بلکه این ذات وقتی که رجس شد یعنی همهٴ منافع آن مخصوصاً منافع متوقع آن پلید است و هر گونه بهرهای از او ﴿من عمل الشیطان﴾ است. خمر با میسر این فرق را دارد که خمر اسم ذات است و میسر آن وصف و فعل است، میسر یعنی قماربازی و اسم آن نرد یا آن ابزار نیست؛ اما خمر اسم آن ذات است و اسم آن مایعِ بالاصاله است. اینکه فرمود: ﴿من عمل الشیطان﴾ است و این ذات ﴿من عمل الشیطان﴾ است؛ یعنی خوردنش، ساختنش، خرید و فروشاش و همهٴ منافعی که از این ذات متوقع است مخصوصاً منافع ظاهر و بارزش ﴿من عمل الشیطان﴾ است. پس رجس بودن از یک ناحیه دلالت بر ممنوعیت او دارد و ﴿من عمل الشیطان﴾ بودن هم از ناحیهٴ دیگر دلالت بر ممنوعیت او دارد و امر به اجتناب هم از ناحیه دیگر دلالت دارد، فرمود:
مفهوم و معنای«اجتناب»در آیه
﴿فَاجْتَنِبُوهُ﴾ که امر هم برای وجوب است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اجتناب یعنی شما در یک جانبی قرار بگیرید که خمر در آن جانب نیست و وقتی گفتند که از فلان کار تَجنُّب ورزید یا اجتناب کرد یعنی آن کار در یک جانب قرار گرفت و این شخص در جانب دیگر، این حالت را میگویند اجتناب کردن؛ یعنی در یک جناح و در یک جانب قرار نگیرند و در دو جانب قرار بگیرند.
عاقبت سرنوشت خمار فروش
﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ هم ناظر به آن است که اگر کسی با خمر سر و کار داشت خواه ساختنش، خواه فروختنش و خواه خوردنش اهل فلاح و رستگاری نیست. بعد هم گذشته از اینکه این حکم فقهی را بیان کرد و اشارهای به آن حکم کلامی داشت به این مسئلهٴ اجتماعی و آن مسئله اخلاقی هم توجه داشت؛ فرمود: انسان باید این دو رابطه را همیشه حفظ بکند: هم رابطهٴ انسانی را و هم رابطه الهی را؛ هم رابطه انسانی را باید حفظ بکند و نسبت به دیگران بغی و ظلم و امثال ذلک نداشته باشد، کسی را نیازارد، تعدی به حریم کسی نکند و مانند آن و نسبت به ذات اقدس الهی هم باید رابطه الهیاش را حفظ بکند و از حدود بندگی خود خارج نشود و به ربوبیت حق تعالی آسیبی نرساند. میگساری به هر دو وظیفه آسیب میرساند؛ هم رابطه انسانی را به هم میزند و هم رابطه الهی را، لذا به عنوان تبیین و تعلیل در آیهٴ 91 اینچنین بیان کرد و فرمود:
فساد جامعه توسط شیطان
﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ و چون بحث فعلاً در مقام اوّل است یعنی دربارهٴ شراب است، این آیات باید به پایان برسد و مجدداً درباره آن سه عنوان دیگر هم باز این آیات بازگو خواهد شد. بنابراین شیطان تنها هدفش این است که هم رابطه مردمی را به هم بزند و جامعه را فاسد کند و هم رابطه الهی را به هم بزند و جامعه را از دین و پرستش خدا منصرف کند: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ در حالی که شما موظفید که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ ؛ برادر یکدیگر باشید و ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید و مانند آن. آن این رحم را به قهر تبدیل میکند و آن محبت را به عداوت تبدیل میکند، این تولّی را تبرّی میکند و تبرّی را تولّی میکند. شما نسبت به اولیای الهی باید تولی داشته باشید و﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید و ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ باشید و این میگساری بین شما عداوت و بغضاء ایجاد میکند و این رابطه اجتماعی و مردمی را قطع میکند: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ در حالی که شما موظفید به برقراری محبت و رحمت. ﴿وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ در حالی که شما موظفید به ذکر خدا: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ ، چه اینکه مسئلهٴ اقامه نماز و مانند آن جزء برنامههای رسمی شماست. شیطان به وسیله میگساری و ساختن می و فروش می و مانند آن شما را از یاد خدا باز میدارد. صَدّ یعنی منصرف کردن و صاد یعنی صارف؛ شما را از یاد خدا منصرف میکند و از نماز که بارزترین مصداق برای یاد خداست شما را منصرف میکند، چون گرچه نماز مصداق ذکر است ولی چون خصوصیتی داشت از باب ذکر خاص بعد از عام یاد شد که ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری﴾ ؛ نماز ذکر خداست؛ اما چون از آن اذکار مهم است علیحده ذکر شده است. پس شیطان رابطهٴ الهی را به هم میزند چه اینکه رابطه مردمی را به هم میزند و اگر جامعهای ارتباطش از خدا قطع شد و از مردم قطع شد چنین جامعهای به طرف هلاکت سوق داده میشود. این تعلیل حرمت را هم تفهیم میکند، چون ما موظفیم نسبت به یکدیگر تولّی داشته باشیم و از عداوت و بغضاء بپرهیزیم، در حالی که ما را گرفتار عداوت و بغضاء میکند. ما موظفیم که ذکر خدا و نماز را اقامه کنیم و این میگساری ما را از این منصرف میکند، لذا فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾. این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ دلالت روشن دارد بر اینکه این کار حرام است؛ یک وقت است که با صیغهٴ نهی میگویند: «لا تشرب الخمر» و یک وقت است که با ماده نهی میگویند: «نهاکم الله عن ذلک» و یک وقت است که نه با صیغه نهی است مثل لا تشرب و نه با ماده نهی است که «نهاکم الله عن ذلک»، بلکه به این است که ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ که این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ یعنی در اینجا ما شما را نهی کردهایم، آیا شما نهی را میپذیرید یا نمیپذیرید؟ این یک تهدید ضمنی را هم به همراه دارد که آیا نهی پذیر هستید یا نیستید؟ که اگر نهی پذیر نبودید آثار ترک امتثال شما را فرا میگیرد. این ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ قویتر از آن دو تا است؛ یک وقت است که با صیغه <لا تشرب> نهی میکند، یک وقت است که با مادهٴ «نهاکم الله عن الخمر» نهی میکند و یک وقت است که ضمن اینکه نهی را میفهماند تهدید هم میکند: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾؛
حرام بودن جمع بین اختین
یعنی در اینجا نهی است آیا شما نهی را میپذیرید یا نمیپذیرید؟ آنگاه آیهٴ بعد دربارهٴ این است که عدهای که قبل از نزول آیاتی که خمر را تحریم میکند مبتلا بودند به شرب خمر و مُردند دربارهٴ آنها سؤال شده است؛ آن وقت آیه نازل شده است که این محظوری ندارد، چون قانون گذشته را شامل نمیشود؛ نظیر اینکه جمع بین اختین حرام است الا ما سلف و مانند آن که این الا ما سلف یعنی آنچه که قبل از نزول این قانون تحریم شده بود مشمول این نیست که آیهٴ 92 و 93 ناظر به این است. در آیه 92 فرمود: ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا﴾؛ یعنی آنچه را که خدا امر کرده است اطاعت کنید و از مخالفتش بر حذر باشید: ﴿فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ﴾ که این هم یک تهدیدی را به همراه دارد. گرچه این ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ مطلق است اما قدر متیقناش همان مورد سیاق اوست که حرمت خمر است و امثال آن. بنابراین حرمت خمر از این آیه با هفت ـ هشت وجه تأکیدی اثبات میشود؛ از آن تعبیر به اِنّما کردن، تعبیر به رجس کردن، تعبیر به عمل شیطان کردن، امر به اجتناب کردن تعلیل به فلاح آوردن، تعلیل به اینکه شیطان عداوت و بغضاء ایجاد میکند و تعلیل به اینکه شیطان به وسیله میگساری رابطه شما را از خدا قطع میکند و بعد فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ که تثبیت کرد و تفهیم کرد که اینجا نهیای است و شما باید منتهی بشوید و اگر منتهی نشدید منتظر وعید الهی باشید. سورهٴ مبارکهٴ مائده همان طوری که ملاحظه فرمودید جزء آخرین سور قرآن کریم است یعنی جزء آخرین سورهای است که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. در جریان حرمت خمر تاکنون آیات فراوانی گذشت که بعضی از آیات به نحو عموم در سورهٴ مبارکهٴ <اعراف> است و بعضی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و <نساء> است که قبلاً گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ اعراف ـ که بعداً به خواست خدا خواهد آمد و سورهای است مکی ـ آیهٴ 33 این است: ﴿قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾؛ خداوند همه فحشاها چه ظاهر و چه باطن را تحریم کرد و هر چه اِثم است را حرام کرد.
تبیین گناه بودن اثم
اینکه فرمود خدا اِثم را حرام کرد ـ اصلاً اثم یعنی گناه و گناه را خدا حرام کرد ـ یعنی چه؟ یعنی اگر چیزی خدا بر او اِثم اطلاق کرد آن شیء حرام است وگرنه اِثم یعنی گناه اصطلاحاً. پس هر چه مصداق اِثم است حرام است، چه اینکه هر چه مصداق بَغی است حرام است و هر چه مصداق فحشا و تعدی از وظیفه است حرام است: ﴿ِانَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ که این یک کبرای کلی است که کل اثمٍ فهو حرام. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثاش قبلاً گذشت عنوان اِثم بر خمر اطلاق شده است که فرمود خمر اثم است؛ آیهٴ 219 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾؛ از تو سؤال میکنند که میگساری و قماربازی چه حکمی دارد؟ ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾؛ نه تنها اِثم است بلکه اِثم کبیر است و هر چیزی را ذات اقدس الهی به عنوان کبیر یا عظیم معرفی نمیکند. دربارهٴ شرک فرمود که شرک ظلم عظیم است و اگر کسی مشرک بود: ﴿فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ و مانند آن که اِثم عظیم و ظلم عظیم دربارهٴ شرک آمده است. دربارهٴ میگساری هم فرمود که اثم کبیر است؛ فالخمر اثمٌ و کل اثمٍ محرَّمٌ فالخمر محرَّم. این قصوری در دلالت این آیات بر حرمت خمر نیست و اگر برخیها گرفتار متشابه شدند تقصیر از خود آنهاست نه اینکه قصور در دلالت آیات بباشد: ﴿قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ پس هر اثمی هم که محرَّم است پس اینها محرماند. سوره «بقره» که بیانگر صغراست در مدینه نازل شد و سورهٴ <اعراف> که مبین کبراست در مکه نازل شد؛ یعنی مردم در سوره <اعراف> به این اصل رسیدند که هر چه را که خدا فرمود اثم است محرَّم است و اگر در سور مدنی بعداً نازل شده است که خمر و میسر اِثم است آنها در استنباط حرمت حالت منتظرهای نداشتند، چون کبرای کلی که در سورهٴ <اعراف> در مکه نازل شد که ﴿إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ﴾ و صغری هم که در مدینه نازل شد که اینها اثم کبیرند. بنابراین اگر فرمود: ﴿فیها إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾، این ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ نمیتواند قرینهای باشد بر اینکه این حرمت ندارد، چون فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ ؛ یعنی اگر مِی فروشان یک بهرهٴ زودگذر اقتصادی از فروش مِی میبرند باید بدانند که حرمتش بیش از این نفع است و چون این ملاکها تزاحم دارند آن ملاک ضعیف رخت برمیبندد و این ملاک قوی حاکم میشود، لذا فرمود: ﴿فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾، چون اثماش بیش از منفعت آن است و منظور از این اِثم ضرر نیست که از در مقابل منفعت قرار گرفته باشد. اِثم یعنی همان ممنوعیت معنوی یعنی گناه، لذا یک قطرهاش هم اینچنین است ولو بی ضرر باشد: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾. بنابراین از این دو آیه به خوبی میتوان استفاده کرد که خمر حرام است.
اِثم یعنی اگر آن گناه را شما با این نفع مادی بسنجید خطرات فراوانی دارد که به مراتب بیش از نفع مادی و دنیایی و زودگذرِ این خمر است، نه اینکه ضررش بیش از منفعت است، چون اثم که به معنای ضرر نیست بلکه اثم یعنی گناه: ﴿مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ، ﴿مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ و کجای قرآن اثم به معنای ضرر اطلاق شده است؟ هر جا هست به معنای گناه و تعدی از حد است. فرمود که شما اگر حادثهای را در هنگام برخورد تحمل کردید، در هنگام ادای شهادت در محکمه عدل ابا نکنید. ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها﴾؛ یعنی اگر کسی صحنهای را تحمل کرده است و او را دعوت کردند به محکمه عدل و در برابر حاکم عدل بخواهد شهادت بدهد، حتماً حضور پیدا کند چون ادای شهادت واجب کفایی است و گاهی هم واجب عینی است و اگر کسی کتمان کرد و شهادت نداد، قلبش آثم است: ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ یا ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً﴾ که اثم در همه مواردی که قرآن به کار برد به معنای گناه است و به معنای ضرر نیست. بنابراین فرمود که شما آن گناهی را که کردید با این سودی که میبرید، آن گناه بیش از این سود است نه اینکه آن ضررش بیش از این سود باشد، البته هر گناهی با تحلیل عقلی ضرر دارد؛ منتها ضررش در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> [در آیات محل بحث] تبیین شد که ضررش به هم زدن روابط انسانی است، ضررش به هم زدن روابط الهی است. انسانی که هم از خدا بریده است و هم از خلق خدا بریده است این چه حیاتی دارد! یک میگسار نه به خلق خدا وابسته است و نه به الله وابسته است. این نشان میدهد که این مِی حرام است ولو افراد معتقد به خدا هم نباشند که حُکم برای غیر مسلمانها هم است. به هر تقدیر «ان لم یکن لهم دین و لا یخافون المعاد فالیکونوا احراراً فی دنیاهم» که در دنیا انسان باید رابطه مردمی را حفظ بکند و شیطان <یُوقُع بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ> است و آن بخشهایی از بشر¬نشین که به میگساری دامن زدهاند به چه فسادی که مبتلا نشدند!
اثم بودن میگساری
به هر تقدیر در سوره <اعراف> فرمود که اثم مطلقا حرام است و در سوره «بقره» که بعد نازل شد فرمود: میگساری نه تنها اثم است بلکه اثم کبیر است . یقیناً این صغری و کبری دلالت دارد بر اینکه خمر محرم است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحث شد آیهٴ 43 فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ که این به آن بخش ﴿وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ عنایت دارد، چون میگساری هم رابطه انسان را از خلق خدا قطع میکند و هم رابطهاش را از خدا و انسانِ مست که اهل نماز نیست! بر فرض اگر نمازی هم بخواند نمیداند که چه میگوید و جدّش متمشی نیست و قاصد نیست، لذا فرمود که شما مستانه نماز نخوانید اگر منظور از این ﴿وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ سُکِر شراب باشد نه سُکِر نوم﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ ؛ تا بفهمید که چه دارید میگویید؛ این نه برای آن است که میگساری در حال نماز حرام است، بلکه برای اهمیت مسئله در خصوص حالت صلاة این موضوع را متذکر شده است و حرمت این قبلاً هم ثابت شده بود. اینچنین انسان خیال میکند که اوّل قانون عام نازل شده است در سوره <اعراف> که سورهٴ مکی است که فرمود هر اثمی حرام است و بعد آیه سوره «نساء» نازل شده است که فرمود شما مستانه با نماز برخورد نکنید و بعد به صورت روشن صغری را بیان کرد و فرمود که خمر اثم است. آنگاه در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که محل بحث است با تعبیرات متعدد حرمت او را تصویب کرده است که فرمود:
بیان یکی از جهات مؤکده حرمت خمر
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾. یکی از جهات مؤکدهٴ حرمت خمر آن است که مسئله حرمت خمر را در کنار بت پرستی یاد کردند، لذا در بعضی از روایات آمده است که «مُدمِنُ الخمر کَعابِدِ وَثَنٍ» ؛ میگسار که این کار حرفهٴ اوست مثل بتپرست است؛ همان طوری که بت پرستی بر خلاف عقل است میگساری هم عقل زداست و نه تنها کاری است بر خلاف عقل، بلکه عقل را از بین میبرد، چه اینکه بت پرستی هم عقل را از بین میبرد و قرآن کریم به بت پرستها به عنوان جاهل یاد میکند نه جاهل در مقابل عالِم بلکه جاهل در مقابل عاقل و میگساری عقل را از بین میبرد نه عقلِ به معنای علم بلکه عقل در مقابل جاهلیت. این ترتیبی است که انسان خیال میکند آیات برابر این ترتیب نازل شده است و اگر کسی خواست خیال بکند که این آیات دلالت بر حرمت ندارد با این بیانات مردود خواهد بود. این اجمال بحث بود دربارهٴ خمر که ممکن است توضیحات دیگری هم باز در خلال مقامهای سهگانهٴ بعد بیاید. مقامهای سهگانه بعد این است: دومی یعنی بعد از خمر از این امور چهارگانه مَیسر است و میسر یعنی قماربازی.
علت نام¬گذاری قماربازی به عنوان میسر
چرا قماربازی را میسر گفتند؟ چون با یُسر و آسانی مال به دست میآید و با تعب و رنج و کسب نیست، به آسانی مال به دست میآید و هر چه به عنوان قمار شناخته بشود محرَّم است و اختصاصی به آن ابزار صدر اسلام و مانند آن ندارد، چه اینکه خمر هم این طور بود. روایات خاصهای دربارهٴ قمارِ با نَرد و قمار با شطرنج و مانند آن ذکر شده است؛ یعنی انسان کاری را انجام بدهد که در آن بُرد و باخت باشد، حالا خواه ابزارش هم مخصوص قمار باشد یا ابزارش مخصوص قمار نباشد، به هر وسیله کاری که در او بُرد و باخت است حرام است، خواه با ابزار مخصوص باشد و خواه با ابزار غیر مخصوص باشد، چون عنوان میسر عامّ است. این عنوان میسر همان طوری که در سوره <مائده> آمده است در سوره «بقره» هم یاد شده است که آیهٴ 219 این بود:
تبیین منفعت مردمی در آیه شریفه
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾؛ منفعتی که قماربازی دارد منفعت کاذب است؛ انسان یا نفع مردمی دارد یا نفع الهی و شیطان هر دو رابطه را به هم میزند، پس این چه نفعی است؟ اگر شیطان رابطهٴ انسان را با جامعه قطع میکند و اگر شیطان بوسیلهٴ میگساری و همچنین با قماربازی رابطه انسان را با خدا قطع میکند، یک میگسار یا یک قمارباز چه طَرفی میبندد؟ معلوم میشود این منفعتش منفعت کاذب است نه منفعت صادق. اینکه فرمود: ﴿وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ به آن معنا نیست که واقعاً اینها نفع دارند منتها اثماش بیشتر از نفع است، برای اینکه نفع را در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> بالکل از بین برد و فرمود که جز ضرر چیزی دیگر ندارد، مال اندوزی که نفع نیست و آن مالی که سبب وَبال است که نفع نیست. انسان در هر صورت با مال میخواهد یا مردمی زندگی بکند یا الهی یا هر دو؛ یا منزوی است و زاهدانه در دِیر و صومعه زندگی میکند یا یک انسان اجتماعی است منتها رابطهٴ دینی ندارد و یا یک موحد مسلمانی است که در متن جامعهٴ انسانی زندگی میکند. به هر تقدیر چه انسان منزوی باشد باید رابطه الهیاش برقرار باشد، چه غیر موحدی باشد که در جامعه زندگی میکند باید رابطه انسانیاش برقرار باشد و چه مسلمانی است که در جامعه به سر میبرد باید رابطه الهی و انسانی برقرار باشد و شیطان هر دو رابطه را به هم میزند. اگر ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ انسان با چه کسی رابطه دارد؟ آن وقت چه نفعی برای چنین انسانی است؟
با این تبیینی که به عمل آمده است نشانهٴ آن است که جمعبندی آیات سورهٴ مکی و مدنی را سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که پایان عمر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است به عهده گرفته است؛ یعنی قبل از سورهٴ مبارکهٴ <مائده> هیچ تزلزلی در حرمت خمر نبود، برای اینکه در سورهٴ مکی آمده است که اثم حرام است و بعد از آن صغرا بیان شده که اثم کبیر است ، اگر اثم حرام است اثم کبیر به طریق اوُلا حرام است و در سوره «نساء» هم که فرمود: مستانه وارد نماز نشوید و سورهٴ <مائده> آمده تبیین کرده است نه تحریم.
تبیین سر حرمت خمر در سوره مائده
قرآن یک لسان دارد که حکم فقهی را بیان میکند و یک لسان دیگرش این است که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ که صِرف فتوا نیست، بلکه تعلیم هم در آن است، تبیین هم در آن است، یک وقت است که فرمود: ﴿حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ﴾ که این یک حکم فقهی است، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ تا این محدودهاش هم یک حکم فقهی است؛ اما قرآن فقه است یا گذشته از فقه تعلیم کتاب و حکمت و تبیین آیات هم است؟ حالا در سوره <مائده> دارد تبیین میکند علتش را تشریح میکند و میفرماید که سرّ حرمت خمر این است که هم رابطه مردمی را به هم میزند و هم رابطه الهی را. اگر در باغ وحش چند حیوان کنار هم زندگی کردند که نمیگویند اینها با هم زندگی کردند و رابطه انسانی دارند که! انسان عبارت از آن است که خلیفهٴ حق باشد و انسان بر اساس قسط و عدل زندگی میکند وگرنه تهاجم و تکالُب و حمله که زندگی انسانی نیست، اساس زندگی انسانی بر مهر و قسط و عدل است. اینها یا مشغول نقشه کشیدن و ساختن سلاحهای تخریبیاند و یا اگر فارغاند مست هستند و اصلاً فرصت فکر ندارند. کشوری که آب خوردنش شراب است او اصلاً فرصت فکر الهی و مردمی ندارد! بنابراین ذات اقدس الهی بعد از اینکه حکم فقهی را در سوره <اعراف> و سوره «بقره» تبیین کرد در سوره <مائده> دارد علتاش را تبیین میکند و فرمود: درهرصورت شما یا موحدید یا آدمید: «إن لم یکن لکم دینٌ ... فکونوا أحراراً فی دنیاکم» که این رابطهٴ انسانی را هم به هم میزند؛ ولی ذات اقدس الهی به ما فرمود که شما یک رابطه الهی دارید با خدا که اطاعت است و عبادت است و نماز است و نیایش است و امثال ذلک و یک رابطه مردمی با انسانهای روی زمین دارید و شما با کشورهایی که مردمش کافرند باید عادلانه زندگی بکنید مگر اینکه آنها سَرِ تهاجم داشته باشند، از طرف شما باید قسط و عدل ارائه بشود. این را در سورهٴ مبارکهٴ <ممتحنه> ملاحظه فرمودید که بارها این آیه مطرح شد که فرمود: خدا شما را نهی نمیکند که نسبت به کافران آدم خوبی باشید، بلکه امر میکند. کافری که در خونریزی شما، تهاجم شما، تبعید شما و تهاجم نسبت به فرهنگ و مال شما کاری نکرده است خدا نهی نمیکند که نسبت به اینها اهل بِرّ و قسط و عدل باشید، بلکه امر میکند که نسبت به اینها اهل قسط و عدل باشید و خدا مقسط را دوست دارد یعنی اهل قسط و عدل را دوست دارد. این برای برقراری رابطه انسانی است که این را عقل میگوید و اگر عقل به وسیلهٴ میگساری زیر مجموعهٴ شهوت یا غضب رفت حکمش همین است که در غرب و غیر غرب میبینید. به هر تقدیر آیات سورهٴ مبارکهٴ <مائده> که فعلاً محل بحث است گذشته از آن تحریمهای فقهی، تعبیر به إنّما، تعبیر به رجس، تعبیر به عمل شیطان، امر به اجتناب و تعبیر به لعلکم تفلحون، آن ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ محور اصلی آن است وگرنه حکم فقهیاش که قبلاً بیان شده به صورت صغرا و کبرای باز و روشن.
میگشای منفعت کاذب دارد؛ یعنی آن چیزی را که شما به حساب خودتان میبینید، یک میگسار یا می فروش منفعت مادی میبرد (یک)، بر اساس شهوت لذت میبرد (دو)، بر اساس غضب خشم خود را با این میگساری در هر کاری که در حال میگساری انجام میدهد فرو مینشاند (این سه)، که همهٴ اینها منفعتهای کاذب است.
اگر ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ است به زعم آنهاست؛ برای اینکه فرمود: ﴿اثمٌ کبیر﴾ . قرآنی که آدم کشی را اثم کبیر ندانست و گفت معصیت است این خمر که <ام الخبائث> است و انسان را هم وادار میکند به قتل نفس و هم وادار میکند به هتک حرمت حتی محارم که گفتند حیوانات میپرهیزند از اینکه با محارمشان هتک حرمت کنند ولی انسان مست بی ابا است، چنین دینی که نمیآید بگوید که خمر منفعت دارد منتها منفعتش است که اگر سراسر رجس است و سراسر عمل شیطان است و شیطان هم جز فتنه چیزی نمیخواهد، اینها زنجیری به هم وصل¬اند که فرمود: این ﴿من عمل الشیطان﴾ است. ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ آیا بغضاء منفعت دارد؟ این آیه سوره <مائده> که نفرمود منافع بلکه فرمود این سراسر رجس است و بعد سراسر عمل شیطان است و عمل شیطان را هم به صورت حصر بیان کرد که شیطان جز قطع رابطه مردمی و رابطه الهی کار دیگر ندارد که اینها همه صغرا و کبراست. مگر منطقی حرف زدن چیست؟ فرمود که این عمل شیطان است و شیطان هم جز فتنه مردمی و الهی کار دیگری ندارد، پس میگساری جز قطع رابطه مردمی و الهی چیز دیگری نیست. آن وقت معلوم میشود که ﴿مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ یعنی به زعم شما و شما آنچه را که خیال میکنید منفعت است؛ مثل اینکه این تعبیر را دربارهٴ قتل نکرده که قتل اثم کبیر است؛ مثل اینکه بگوید قتل اثم کبیر است و منفعتی دارد؛ ولی ﴿إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ که هر قتلی پیش قاتل لذیذ است و او تشفی دارد او میخواهد خشم خود را فرو بنشاند. بنابراین چیزی را قرآن منفعت میداند که عند العقل نافع باشد نه عند الجهل و به زعم جاهلان. اگر چیزی اثم کبیر بود و قبلاً هم فرمود اثم مطلقا محرَّم است چه صغیر و چه کبیر، بنابراین این سراسرش حرمت است؛ منتها آیهٴ 90 به بعد سورهٴ مبارکهٴ <مائده> از باب تعلیم کتاب و حکمت و تبیین آیات دارد حکم را معلَّل میکند، پس هم حکم فقهی خمر و میسر مشخص شد، هم حکم کلامی خمر و میسر و هم حکم اجتماعی خمر و میسر مشخص شد که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ . از اینجا معلوم میشود که این بیان لطیفی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند یک بیان تامی است؛ ایشان میفرمایند که قرآن تدریجاً این احکام را بیان کرد،
تبیین معنای تدریج
اما تدریج دو معنا دارد: یک معنای باطل و یک معنای حق؛ معنای باطل تدریج آن است که اوّل فتوا بدهد که میگساری بر خلاف مروّت است و بر خلاف شأن یک انسان است و طبع از او منزه است که این دونِ حدِّ کراهت است و اینها را نمیگویند مکروه بلکه میگویند منافیاتِ مروّت که اینها پایینتر از مکروه¬اند. بعد بیاید فتوا بدهد که میگساری مکروه است، بعد فتوا بدهد که معصیت صغیره است، بعد فتوا بدهد که معصیت کبیره است که این یک تدریج است و تدریج مذموم و تدریج باطل برای اینکه چیزی که رابطه انسانی و مردمی را قطع میکند هرگز اینچنین نیست که در یک مقطع مکروه باشد و در یک مقطع معصیت صغیره باشد. اسلام یا نمیگوید یا حق را میگوید، ممکن است که نگوید از روی تقیه؛ اما باطل گفتن که دلیلی ندارد! این یک نحو از تدرّج است که باطل است. یک وقت است که پرهیز کند، کتمان کند، مخفی کند، محافظهکاری کند و مداهنه کند: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾، مصالحه کند، سازش کند و سازشکارانه حرف بزند که این هم نیست؛ یا نمیگوید یا اگر میگوید حق را میگوید. پس این تدرّجِ دوم هم که با سازش آمیخته است مذموم است. تدرّج سومش این است که اوّل قانون عام را میگوید، بعد منطقه خاص را باز تصریح میکند و بعد منطقه اخص را روشن میکند . در سوره <اعراف> فرمود که اثم حرام است ، بعد میفرماید که مستانه وارد نماز نشوید و بعد میفرماید که نماز که یاد خداست خمر شما را از نماز باز میدارد که این در سورهٴ مبارکهٴ <مائده> است که مرحلهٴ بعدی است و بعد در سوره «بقره» میفرماید که خمر و میسر اثم است . منطقی حرف زدن این است که یک وقت انسان صغرا را اوّل میگوید کبرا را بعد میگوید، یک وقت کبرا را اوّل میگوید صغرا را بعد میگوید که این تدریج حرف زدن است. وقتی تدریج گفت آنجا که صغرا را گفت حق بود و آنجا هم که کبرا را گفت حق بود و مداهنه و سازش هم در کار نبود. هیچ کسی بعد از ضمیمه کردن آیات سوره <اعراف> و سوره «بقره» تردیدی در حرمت خمر ندارد؛ آنجا فرمود که اثم حرام است و اینجا فرمود که اثم کبیر است. حالا در پایان عمر مبارک حضرت سورهٴ مبارکهٴ <مائده> دارد همهٴ مفاسدش را تشریح میکند و نکتهٌ تشریح کردن مجددش هم شاید این باشد که عدهای سؤال کردند که اگر خمر این طور است که رجس است و من عمل الشیطان است، آنها که قبلاً خمر میخوردند و مُردند چه؟ آن وقت میفرماید که نه، بر آنها حرجی نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است