- 1250
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 56 سوره مائده _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 56 سوره مائده _ بخش سوم"
- ولایت داشتن خداو پیامبر(ص) و امامان نسبت به عموم مردم
- استعمال زکات، صلوة و صدقه به واجب و مستحب
- بیان روایتی دیگر درباره ولی بودن امیرالمؤمنین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ٭ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾
استعمال زکات، صلوة و صدقه به واجب و مستحب
گاهی بعضی از مفسرینِ اهل سنت استبعاد میکنند و میگویند: چون منظور از زکات همان زکات فقهی مصطلح است یعنی زکات واجب، وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) یا مشمول این قانون نبود برای اینکه مال دار نبود تا زکات واجب بپردازد یا اگر مشمول این قانون بود حتماً زکات خود را میداد و به تأخیر نمیانداخت که در حال نماز زکات بدهد و مانند آن . جوابش این بود که زکات در بسیاری از آیات قرآن کریم که در سورههای مکی به کار رفت به معنای صدقهٴ مستحب است و اگر هم زکات حقیقتِ شرعی داشته باشد و معنای شرعی او ارائه میشود، معنای شرعی زکات در مقابل معنای لغوی اوست و زکات لغتاً یعنی نمو و مانند آن و در اصطلاحِ شرع همان مالی است که انسان در راه خدا میدهد؛ اما حقیقتِ در واجب که نیست تا استعمالش در مستحب مَجاز باشد. صدقه یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، صلات یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، زکات یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، صلاة لغتاً به معنی مطلق دعا و نیایش است و شرعاً عبارت از عبادت مخصوص است؛ آیا عبادت مخصوص باید واجب باشد که اگر مستحب بود آن را صلات نمیگویند مگر با قرینه؟! این چنین نیست، یا صدقه که از صدق و راستی است لغتاً معنای خاص خود را دارد ولی اصطلاحاً چیزی است که انسان در راه ذات اقدس الهی قربتاً الیه تأدیه میکند، آیا حتماً منظور از صدقهٴ شرعی همان صدقهٴ واجب است یعنی زکاتِ واجب یا صدقات مستحب را هم میگیرد؟! بر فرض حقیقتِ شرعی باشد حقیقت شرعیِ در این عبادتِ مخصوص است نه در خصوص واجب. لذا قرآن کریم صلات را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب، صدقه را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب، زکات را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب؛ هم در مسئلهٴ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ بعد از اینکه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ گفته میشود که این صدقه، صدقهٴ واجب است و هم ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ صدقاتِ مستحب را شامل میشود و مانند آن. ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ﴾ اختصاصی به صدقهٴ واجب ندارد و صدقهٴ مستحب را هم شامل میشود. دربارهٴ صلات، نماز مستحبی را هم صلات میگویند نماز واجب را هم صلات میگویند، دربارهٴ زکات اینکه فرمود: شما زکات بدهید ﴿وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ﴾ و آن زکاتی را که شما در راه رضای خدا میدهید خدا آن را افزون میکند و پاداشش را چند برابر میکند، اینها زکاتهای مستحب است و زکات واجب نیست. بنابراین هم صدقهٴ در واجب و مستحب استعمال میشود و هم صلات در واجب و مستحب استعمال میشود و هم زکات، پس نمیشود گفت که حالا که زکات حقیقت شرعی پیدا کرد حقیقت شرعیِ در واجب است؛ مثلاً آن سورههایی که در اوایل بعثت نازل شد نظیر سورهٴ «مزمل» و مانند آن که کلمهٴ زکات در آنها به کار رفت، در سورهٴ «مزمل» کلمهٴ زکات که به معنای زکات واجب نیست. آیهٴ بیست سورهٴ «مزمل» این است: ﴿وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾
الآن بحث در این نیست که زکات همان صدقه است، بلکه زکات دو قسم است: زکات واجب و زکات مستحب؛ مثلاً گفتند که زکات در مال التجاره مستحب است بدهید یا زکات در برنج را بدهید که اینها زکاتهای مستحب است. همان طوری که جو و گندم زکات دارد منتها واجب، برنج هم زکات دارد منتها مستحب. همان زکات است، همان کلمه است و همان معناست؛ منتها مستحب است و حکمش فرق میکند؛ یعنی از نظر وجوب و استحباب فرق میکند. پس هر کدام از اینها دو مصداق دارد و بر فرض هم حقیقت شرعی باشد مخصوص واجب نیست.
کیفیت معارض بودن دو طائفه از روایات
مطلب دوم آن است که همان طوری که در روایات فقهی اگر دو طایفه از روایات معارضِ هم بودند و یکی از مرجحات یا تعیین حجت از لاحجت این است که ببینیم کدام یک از اینها موافق با عامه است و کدام یک مخالف عامه، آن مخالف را میگیریم و موافق را ترک میکنیم ، در روایتهایی که مربوط به مسایل کلامی و مانند آن وارد شده است هم همین طور است؛ یعنی اگر دو طایفه روایات از ائمه(علیهم السلام) رسیده باشد که یک عده مخالف روایات اهل سنت باشد و یک عده موافق، آن موافق حمل بر تقیه میشود. از اینجا معلوم میشود که آنچه را که قرطبی در تفسیرش نقل کرد که از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردند در تفسیر آیهٴ ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که آیا این مربوط به علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است؟ حضرت فرمود: «علیٌ من المؤمنین»، ظاهرش این است که مخصوص حضرت علی(سلام الله علیه) نیست و آیه برای همهٴ مؤمنین است و علیبنابیطالب هم یکی از آنهاست. در قبال این روایتی را که قرطبی از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است که مخصوص علیبنابیطالب است، پس اگر هم ما گذشته از اینکه آنها أصح السنداند و اکثر روایةٌ هستند و اَمتن هستند و گذشته از شهرت و کثرت و امثال ذلک، اگر از نظر موافقت و مخالفت با عامه هم بخواهیم و ارزیابی کنیم این روایات با عامه است و آن روایاتِ فراوانی که گفت مخصوص علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است این مخالف عامه است و آن میشود حجت.
تعصب محض داشتن نسبت به یک روایت
مطلب دیگر همان بحثهای روایی است، البته غایة المرام بحرانی نوع این روایات را نقل کرده است و خصیصهٴ این کتاب این است که در هر مسئلهای چند روایت هم از اهل سنت نقل میکند و هم از علمای خاص و خاصیت این کتاب این است. مرحوم علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) نوع این روایات را در کتاب شریف الغدیر نقل کردند. تعجب در این است که حالا شما وقتی به روایات اهل بیت(علیهم السلام) برسید و هم چنین به تفاسیر و جوامع رواییِ اهل سنت مراجعه کنید میبینید که در جوامع روایی آنها و کتب تفسیری آنها جریان اینکه حضرت امیر(سلام الله علیه) در حال رکوع صدقه داد و این آیه نازل شده است را نقل کردند ، پس این از مجموعهٴ روایات شیعه و سنی نقل که کردند در حدّ تواتر میرسد، حالا اگر نگوییم آنچه را که خود شیعه نقل کرد به حدّ تواتر میرسد یا آنچه را که سنیها نقل کردند به حدّ تواتر میرسد، مجموع در حدّ تواتر است. معذلک ابن تیمیه میگوید که اجماع علما بر این است که این روایت جعلی است و میگوید اجماعی است که این جعلی است و این مختلق و موضوع است؛ یعنی روایتی که میگوید این آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ در شأن علیبنابیطالب است به اجماع علما جعلی است که این میشود تعصب محض، در حالی که در کتب تفسیری آنها و در جوامع روایی آنها نقل شده است که این دربارهٴ حضرت علی(سلام الله علیه) است ، گذشته از محدّثینِ موثق خاصه. اگر یک عالِم عادی بخواهد از خارجِ حوزهٴ تشیع و تسنن به این قضیه بنگرد با اینکه قسمت مهم منابع که در اختیار دیگران است منابع اهل سنت است، او به چه فتوایی میرسد؟ به چه حکم و داوری میرسد؟ وقتی ببیند که کسی مثل ابن تیمیه میگوید به اجماع علما این روایت جعل است در حالی که این مورد تواتر است و مورد نقل فریقین است {چه عکس العملی نشان می دهد؟} ما تبرکاً بعضی از این روایات را که در کتاب شریف نور الثقلین آمده آنها را نقل میکنیم تا ضمناً بعضی از سؤالات آنها هم پاسخ داده شود، چون اینها میگفتند که اگر این آیه دربارهٴ علیبنابیطالب(سلام الله علیه) نازل شده بود امیر المؤمنین(سلام الله علیه) به این آیه استدلال میکرد،
بیان روایات استدلال امیرالمؤمنین(ع)نسبت به آیه«انما ولیکم الیه»
در حالی که استدلال کرد و به ابی بکر فرمود: تو را به خدا قسم آیا آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ دربارهٴ من نازل شد یا دربارهٴ تو؟ همین استدلالات را کرده همان طوری که به جریان غدیر خم استدلال کرد به این آیه هم استدلال کرد. تبرکاً بعضی از روایاتی را که در جلد اول تفسیر شریف نور الثقلین صفحهٴ 643 به بعد است را میخوانیم: اوّلین روایت را از اصول کافی نقل کردند که از احمدبن عیسی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ سؤال کردند. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید: «انما یَعنی أَولی بکم»؛ یعنی ذات اقدس الهی این چنین قصد کرده است و﴿وَلِیُّکُمُ﴾ یعنی «اولی بکم». همان طوری که در سورهٴ «احزاب» پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشمول این اصل است که ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾، وجود مبارک امیر المؤمنین هم «اولی بالمؤمنین من انفسهم» است. منظور از این ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ باید این دو نکته ملحوظ باشد: یکی اینکه این اولویت، اولویت تعیینی است چه اینکه قبلاً هم گذشت و اولویت تفضیلی نیست؛ یعنی انسان در حال عادی صاحب اختیار خودش است؛ اما وقتی وَلیّ مسلمین و امام معصوم(سلام الله علیه) دربارهٴ انسان تصمیم گرفت این چنین نیست که هم انسان وَلیِّ خود باشد و هم معصوم(سلام الله علیه) وَلیِّ او باشد منتها ولایتِ معصوم بر انسان سزاوارتر از ولایت خود انسان است بر خودش، این اولویت تفضیلی نیست، بلکه این اولویت تعیینی است؛ یعنی وقتی معصوم(سلام الله علیه) دربارهٴ انسان تصمیم گرفت انسان اصلاً حق ندارد؛ مثل ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض﴾ که با وجود طبقه اوّل، طبقهٴ دوم اصلاً ارث نمیبرد و هم چنین با وجود طبقه دوم، طبقه سوم اصلاً ارث نمیبرند نه اینکه اولویت، اولویت تفضیلی باشد.
در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا در زمان ائمهٴ دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) انسان در حال عادی به اذن خدا و خود آنها مختار است؛ اما اگر امر دائر شد که آنها دستور دادند که بروید جبهه، اگر کسی بگوید «الناس مسلطون علی انفسهم» اگر داشته باشیم، من صاحب اختیارم و میگویم نه، این چنین نیست؛ انسان مادامی مختار است که دربارهٴ خود تصمیم بگیرد که وَلیِّ او دربارهٴ او فرمان ندهد و اگر وَلیِّ او فرمان داد که نوبت به انسان نمیرسد. حالا خصائص نبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حساب دیگری دارد و آن دیگر مخصوص خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. خصائص النبی شامل حضرت امیر(سلام الله علیه) هم نمیشود و آن یک حکم فقهی خاصی است؛ ما اصل ولایت که{فقط} مربوط به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) {و} منحصر در ایشان نیست. این روایت را که وجود مبارک امام ششم جواب میدهند در تفسیر آیه به این معناست: «انمایعنی» خدا قصد کرد که «اولی بکم» یعنی «أحق بکم و بامورکم من انفسکم و اموالکم الله و رسوله والذین آمنوا»؛ همان طوری که خدا اوُلی است به اولویت تعیینی و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اوُلی است به اولویت تعیینی، امام معصوم(سلام الله علیه) هم اوُلی است به اولویت تعیینی. آیه دربارهٴ حضرت امیر است؛ اما ولایت بقیه ائمه(علیهم السلام) با نصوص دیگر ثابت شده است.
بیان معنای الویت تعیینی
اولویت تعیینی یعنی هروقت اِعمال ولایت کردند و اگر اِعمال ولایت نکردند که موضوع منتفی است؛ مثل طبقهٴ ارث که اگر طبقهٴ اوّل نبود به طبقهٴ دوم میرسد. انسان در طول ولایتِ معصوم(سلام الله علیه) بر خود ولایت دارد، حالا اگر معصوم اِعمال ولایت نکرد انسان وَلیِّ خودش است و میتواند مختارانه کار انجام بدهد در همین روایتی که از مرحوم کلینی نقل شد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این چنین فرمود: آنکه أولاست به شما الله است و رسول الله است والذین آمنوا؛ یعنی علیاً و اولاده الائمه(علیهم السلام) . آن نکتهٴ دیگر، چون دو نکته بود: یکی اینکه اولویت، اولویتِ تعیینی است نه تفصیلی و دوم اینکه،
ولایت داشتن خداو پیامبر(ص)و امامان نسبت به عموم مردم
اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و در این ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ﴾ «کُم» را هم به همان مؤمنین تطبیق کردند، این نه برای آن است که غیر مؤمن تحت ولای معصوم نیست، بلکه چون غیر مؤمن نمیپذیرد وگرنه غیر مؤمن هم مولّی علیه است؛ مثل ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ بودنِ قرآن است با ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ بودنِ قرآن. ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ معنایش این نیست که قرآن فقط برای هدایت متقیان آمده است، بلکه به این معناست که متقیان بهره میبرند گرچه قرآن برای هدایت همه آمده است؛ ولی یک عده نمیپذیرند. اینجا هم ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ معنایش این نیست که نبی فقط بر مؤمنین ولایت دارد، بر همه ولایت دارد منتها غیر مؤمن نمیپذیرد. این ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ هم این چنین است که نه تنها خداوند وَلیّ مؤمنین است یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ائمه(علیهم السلام) وَلیِّ مؤمنیناند، بلکه وَلیِّ همهٴ انسانها هستند منتها غیر مؤمن نمیپذیرد و مؤمن میپذیرد، از این جهت در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ﴾. در اینجا وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود که منظور امیرالمؤمنین علیبنابیطالب و اولاد معصومین او(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند الی یوم القیامه: «ثم وصفهم الله عزوجل فقال ﴿الذین یُقیمون الصلاةَ و یُؤتونَ الزکاة و هم راکعون﴾» از همین آیه ولایتِ همهٴ ائمه(علیهم السلام) را امام صادق(سلام الله علیه) دارد استفاده میکند. توضیحش این است که فرمود: «و کان امیر المؤمنین فی صلاة الظهرِ و قد صَلّی رکعتین و هو راکع و علیه حُلَّةٌ قیمتُها الف دینارٍ»؛ جامهای داشت و یک لباسی داشت که هزار دینار میارزید. چطور علیبنابیطالب یک لباسی داشت که هزار دینار میارزید؟ فرمود: «و کان النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعطاه ایاها»؛ این هبهای بود و عطیهای بود که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) روا داشت. پیغمبر چنین لباس گران قیمتی را کجا داشت؟ فرمود: «و کان النجاشی أهداها له»؛ نجاشی این حُلّه را برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هدیه فرستاد. همهٴ این مجموعه زمینه میشود برای آزمایش حضرت امیر(سلام الله علیه). این حُلّه را نجاشی که مسیحی بود و بعد اسلام آورد {به ایشان داد}و وقتی خبر درگذشتِ او به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید حضرت فرمود: ما میخواهیم بر نجاشی نماز بخوانیم، عدهای خیال میکردند که حضرت میخواهد برود حبشه! سنیها هم این جریان را نقل میکنند که پیغمبر در مدینه بر بدن نجاشی در حبشه نماز خواند، لذا آنها در نماز بر میت حضور را شرط نمیدانند و از دور هم میگویند که میشود نماز خواند و احیاناً به این گونه از احادیث تمسک میکنند، غافل از اینکه این برابر با معجزه خواهد بود. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شهر مدینه فاصله گرفتند و یک مقداری به اطراف شهر رسیدند، بعد اینهایی که همراهان پیغمبر بودند مشاهده کردند که تمام این فراز و نشیب و کوهها و درهها هموار شد و جنازهٴ نجاشی را از نزدیک دیدند ، حالا این پیداست که روی معجزهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.
غرض آن است که این مسیحی هم اسلام آورده بود و هم چنین تأدّبی داشت که یک حلهای را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهدا کرد و پیغمبر هم او را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) اهدا کرد و امیرالمؤمنین هم با فاصلهٴ کم او را به سائلی مرحمت کرد، آن وقت این آیه نازل شد. «فجاء سائل فقال السلام علیک یا ولی الله و اولی بالمؤمنین من انفسهم تَصَدق علی کل مسکین»؛ یک سائلی آمد و وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) را به عنوان «وَلیّ الله» و به عنوان «اولی بالمؤمنین من انفسهم» خطاب کرد و عرض کرد صدقه بدهید. «فطرح الحلة الیه و اومیٰ بیده الیه ان إحمَلها»؛ حضرت آن پارچه را از دوش انداخت و با دست اشاره کرد که بگیر! آنگاه «فانزل الله عزوجل فیه هذه الآیه» را «و صَیَّره نِعمةَ اولادِهِ بنعمته و کُلُ من بَلَغ من اولاده مبلغ الامامة یکون بهذه النعمة مثله»؛ همهٴ فرزندان امیرالمؤمنین(علیه السلام) که به مقام امامت رسیدهاند به این درجهٴ والا هم نائل شدند و آنها هم «فَیَتصدقون و هم راکعون و السائل الذی سأل امیرالمؤمنین من الملائکة والذین یسألون الائمه من اولاده یکونون من الملائکة». این یک تأویلی است از این آیه مبارک یا بیانِ مصداقی است از این آیه مبارک. روایت دوم از احتجاج مرحوم طبرسی است که از امیر المؤمنین(علیه السلام) در یک حدیث طولانی دارد که «فقال المنافقون»؛ منافقون به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که آیا غیر از این فرائضی را که خداوند گفته است فرض دیگری هم است؟ آنگاه این آیه نازل شد که ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ﴾ یعنی الولایة» و بعد «فَأَنْزَلَ اللّهُ ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ و لیس بین الامة خلاف» که «انه لم یوت الزکاة یومئذٍ احدٌ منهم و هو راکع غیر واحد»؛ غیر از حضرت امیر(سلام الله علیه) «ولو ذُکِر اسمه فی الکتاب لاُسقط ما اُسقط» ؛ اگر اسم شریف حضرت امیر در قرآن کریم می¬آمد آنها اصل قرآن را انکار میکنند، مردمی که حدیث العهد به اسلام بودند و در دلهای آنها ﴿فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ بود. روایت بعدی از وجود مبارک امام باقر است که فرمود: رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این چنین فرمود: «و قد انزل الله تبارک و تعالی بذلک آیة من کتابه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾» تا پایان آیه و فرمود: «و علیبنابیطالب(علیه السلام) اقام الصلاة و آتی الزکاة و هو راکع یرید الله عزوجل فی کلّ حال» ؛ یعنی وجود مبارک حضرت امیر در تمام حالات مرادش خدا بود و او ارادهٴ الهی داشت و همین را در دعای کمیل دارد که «و حالی فی خدمتک سرمداً» که من دائماً برای رضای تو حرکت کنم و کار کنم. روایت بعدی که باز از اصول کافی است این است که منظور از ﴿یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها﴾ نعمتِ ولایت است، برای اینکه خداوند که فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ منظور ولایت علیبنابیطالب است و یک عدهای قبول کردند و یک عدهای نپذیرفتند؛ آنها که نپذیرفتند دربارهٴ آنها این آیه نازل شد که ﴿یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها﴾، چون آنها وقتی آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شد از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که منظور ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است معذلک نپذیرفتند ؛ یعنی آن جریان دربارهٴ شخص معیَّن نازل شده است؛ یعنی در حال رکوع فقط حضرت امیر بود؛ اما در هر عصری و امام هر عصری هم این فضیلت را دارد طبق آن روایت اوّلی که از اصول کافی نقل شد که در هر عصری هر امامی این وصف را دارد و سائلین ملائکهٴ الهیاند که میآیند در حال رکوعِ امام از او سؤال میکنند و صدقه دریافت میکنند.
بیان روایتی دیگر درباره ولی بودن امیرالمؤمنین(ع)
روایت بعدی از خصال است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در احتجاجات علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) بر ابی بکر این چنین فرمود: که تو را به خدا سوگند! آیا این ولایتی که از ناحیهٴ خدا رسیده است و در آن ولایت خدا و پیامبر وَلیِّ مردم معرفی شدند با کسی که همراه پیغمبر وَلیِّ مردم معرفی شد دربارهٴ زکات دادن و صدقه دادنِ انگشتر، آیا این آیه برای توست؟ «ام لک؟ قال بل لک»؛ ابی بکر گفت: برای توست، پس اینکه اینها گفتند؛ مثل فخر رازی و امثال ذلک که اگر ﴿انما ولیکم الله﴾ برای علیبنابیطالب بود و حضرت در احتجاج از این استفاده میکرد ، این هم دلیلش است ولی شما نقل نکردید یا اگر هم نقل بکنید اعتنایی نمیکنید.
تفسیر علی¬بن¬ابراهیم درباره ولایت امیرالمؤمنین(ع)در آیه
از تفسیر علیبنابراهیم دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این چنین رسیده است که میگوید: «فانه حدثنی ابی عن صفوان عن ابانبنعثمان عن أبی حمزه الثمالی عن ابی جعفر(علیه السلام) قال بینما رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جالس و عنده قوم من الیهود و فیهم عبداللهبنسلام اذ نزلت علیه هذه الآیه» یعنی آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شد «فخرج رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی المسجد»؛ به طرف مسجد حرکت کرد «فاستقبله سائل»؛ یک فقیری بیرون میآمد و به حضرت برخورد کرد. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از او سؤال کرد: «هل اعطاک احدٍ شیئا فقال نعم ذاک المصلی»؛ همان بزرگواری که دارد نماز میخواند. «فجاء رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاذاً هو امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه)» . روایت بعدی که باز از اصول کافی است از «علیبنابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمربنأذنیه عن زراره والفضیل بن یسار و بکیربناعین و محمدبنمسلم و بریدبنمعاویه» که اینها را میگویند صحیحهٴ فضلاء؛ یعنی از چندین صحابی موثّقِ عالیقدر نقل شده است «عن ابی جعفر[(علیهم السلام)] قال امر الله عزوجل رسوله بولایة علیٍ(علیه الصلاة و علیه السلام) و انزل علیه ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ فرض الله ولایة اولی الامر» را «فلم یدروا ما هی»؟ فرمود: ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ ؛ آنها متوجه نشدند که منظور از اولی الامر چیست؟ «فأمر الله محمداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ان یُفَسر لهم الولایة کما فسر لهم الصلاة والزکاة والصوم والحج»؛ همانطوری که اصل صلات را، اصل زکات را و اصل صوم و حج را در قرآن بیان فرمود و بعضی از فروع جزئیِ اینها را بیان کرد و قسمت مهم مطالب را به پیغمبر ارجاع داد و فرمود: من از راه وحی به تو میفهمانم و تو از راه حدیث به مردم بفهمان، همانطوری که کلیاتِ نماز و روزه و صوم و حج در قرآن آمده ولی تطبیق و تشریحِ مصداقش به عهدهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، دربارهٴ اصل ولایت هم خدا سخن فرمود و تطبیقش بر شخص علیبنابیطالب(سلام الله علیه) به وسیلهٴ پیغمبر است: «فلما أتاه ذلک من الله ضاق بذلک صدر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)». حالا انشاءالله به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی به این آیه رسیدیم:
بیان مفهوم ترس سیاسی پیامبر(ص) در آیه
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ معلوم میشود این ترسی که پیغمبر داشت ترس سیاسی بود نه ترس نظامی، برای اینکه اصلاً آن وقتی که حضرت تنها بود ترس نظامی نداشت، الآن که به لطف الهی جزیرة العرب محکومِ حضرت است و مکه را فتح کرد و همهٴ آنها خلع سلاح شدند و کسی نبود که پیغمبر از آنها بترسد و آنوقت هم که پیغمبر تنها بود ترس نداشت: ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ و حالا که فاتح شده چگونه هراس کند؟ اینکه فرمود ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ همان ترسهای سیاسی بود که مبادا منافقانه یک عده مرتد بشوند و علیه اسلام تلاش بکنند و مانند آن.
بنابراین این«من الله» است و«من عرش الله» است؛ منتها از راه وحی و همانطوری که جزئیات نماز، زکات، صوم و حج به وسیلهٴ وحی بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد و بعد پیغمبر وحی خدا را به صورت حدیث قدسی یا حدیث متعارف به مردم بیان میکند، دربارهٴ ولایت حضرت امیر هم همینطور است که به وسیلهٴ وحی الهی و به وسیلهٴ جبرئیل(سلام الله علیه) یا مشافهتاً برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثابت میشود و پیغمبر مأمور میشود که ابلاغ بکند، لذا فرمود: ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و حضرت هم در جریان غدیر خم گفت: «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» که این حدیث است منتها به وحی الهی است. وقتی که دستور رسید وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراسناک بود که آنها مرتد بشوند: «و تخوف عن ان یرتدوا عن دینهم و أَن یُکذبوه فضاق صدرُه و راجع ربه عزوجل فاوحی الله الیه ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾، آنگاه ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ فَصَدع بأمر الله تعالی ذکره فقام بولایة علیٍ(علیه السلام) یوم غدیر خم فنادی الصلاة جامعة و أمر الناس أَن یُبلغ الشاهد الغائب قال عمربناذینه» که این ذیلش مربوط به این قسمت هاست «قالوا جمیعاً غیر ابی الجارود قال ابو جعفر(علیه السلام) و کانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الاخری وکانت الولایة آخر الفرایض فانزل الله عزوجل ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ » که بعد وجود مبارک امام باقر فرمود: این آخرین دستور الهی است .
ظلم به ولایت ظلم به حق تعالی
روایت بعدی این است که زراره از امام باقر(علیه السلام) میگوید که خداوند فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ کسی به خدا ظلم نمیکند؛ اما ظلم به ما، ظلم به ولایتِ ما به منزلهٴ ظلم به الله است، چه اینکه خدا فرمود: «﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ یعنی الائمة منا» . روایت بعدی دارد که حسینبنابیالعلا میگوید: من به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم که اوصیای الهی طاعتشان مفترض است یا نه؟ فرمود: آری! برای اینکه «هم الذین قال الله ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ﴾ و هم الذین قال الله عزوجل ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ ». اگر این باشد دیگر استعمال جمع در مفرد نیست، چه اینکه آنجا هم استعمال جمع در مفرد نبود؛ منظور مؤمنینی هستند که این اوصاف خاص را دارند و در حال رکوع زکات میدهند و منظور همهٴ این دوازده نفر است و دوازده نفر یک گروهیاند و میشود گفت: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾، چون طبق آن روایت اوّلی که از مرحوم کلینی نقل شد همهٴ اینها مشمول این هستند، همهٴ اینها مؤمناند، همهٴ اینها مقیم نمازند و همهٴ اینها در حال رکوع صدقه میدهند.
روایت بعدی که باز از حسینابنابیالعلاست از امام صادق(علیه السلام) است: «قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) الاوصیاء طاعتهم مفترضة قال نعم هم الذین قال الله عزوجل ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُم﴾ وهم الذین قال الله تعالی ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ »؛ اینها اوصیای الهی¬اند. حالا اینکه بعضی از بزرگان سؤال میکردند که آیا اطاعت وصی پیغمبر واجب است؟ این چند
تبیین چند نکته برای افراد غیر مطیع نسبت به ولیّ و وحی
نکته میتواند داشته باشد: یکی برای روشن شدن مسئله برای افرادی که اطاعت وَلیّ و وصی را واجب نمیدانستند یا برای آنها هنوز حل نشده بود. یکی اینکه بسیاری از مسایل است که الآن پیش ما ضروری است ولی آن وقت جزء نظریات بود. الآن در طی این دوازده قرن یا 1200 سال یا 1100سال یا 1250 سال یا 1300 سال این همه بحث باعث شد که الآن برای ما بیّن الرشد باشد که اطاعت وَلیِّ معصوم واجب است و الآن ما که هیچ تردیدی نداریم و این دیگر بحث ندارد و این یک مسئلهٴ ضروری است برای ما، ضروری است یعنی روشن است؛ مثل اینکه نماز واجب است و روزه واجب است و اگر کسی وارد بحث صلات شد که دیگر بحث نمیکند که آیا نماز واجب است؟ این برای او مسلم است که نماز واجب است اما دربارهٴ خصوصیات نماز بحث میکند. الآن برای ما مسلّم است که اطاعت وَلیِّ معصوم واجب است؛ اما آن روز خیلی از ضروریهای امروز جزء نظریههای آن یازده قرن قبل یا دوازده قرن قبل یا سیزده قرن قبل بوده، لذا گاهی اینها سؤال میکنند که آیا اطاعت از وَلیّ یا اطاعت از وصی واجب است؟ یا وصی به عنوان مبیِّن احکام است، شارح احکام است، مفسر احکام و قرآن و روایات است؟ اما سِمَتی داشته باشد یا ولایت و رهبری داشته باشد که اگر دستوری داد مثل دستور پیغمبر مفترض الطاعه باشد، شاید برای آنها حل نشده باشد. بنابراین هم ممکن است که برای فهم دیگران سؤال کرده باشند و هم برای توجیه خودشان. در روایت بعدی که از عیون اخبار صدوق(رضوان الله علیه) است «فی باب مجلس الرضا(صلوات الله و سلامه علیه) مع المأمون(علیه من الرحمان ما یستحق) فی الفرق بین العترة و الامه»؛ در آنجا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در شأن ذی القربی اینچنین فرمود: «فما رَضیه لنفسه و لرسوله رضیه لهم و کذلک اَلِفیء ما رضیه منه لنفسه و لنبیه رضیه لذی القربی کما أجرأهم فی الغنیمة فبدأ بنفسه جل جلاله ثم برسوله ثم بهم و قَرَن سهمَهُم بسهمه و سهم رسوله و کذلک فی الطاعة»؛ فرمود که در مسایل حقوقی و مالی چه در سورهٴ حشر و چه در سورهٴ انفال سهم ذی القربی را در کنار سهم پیغمبر ذکر کرد و در مسئلهٴ اطاعت، اطاعتِ از اولی الامر را در کنار اطاعت پیغمبر ذکر کرد و در مسئلهٴ ولایت، ولایتِ اهل بیت(علیهم السلام) را در کنار ولایت پیغمبر ذکر کرده «و کذلک فی الطاعة ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم باهل بیته و کذلک آیة الولایة ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ فجعل ولایتهم مع طاعة الرسول مقرونة بطاعته کما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقرونا بسهمه فی الغنیمة والفیء فتبارک و تعالی ما اعظم نعمته علی اهل هذا البیت» . آن قصه ابی رافع هم که چیز جالبی است مرحوم شیخ در امالی دارد و دیگران هم دارند که ابو رافع میگوید: من روزی رفتم خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف بشوم «وجدته نائما»؛ دیدم در اتاقش مشغول استراحت است و حیفام آمد که حضرت را بیدار کنم. بعد چشمم خورد به گوشهٴ اتاق که از یک زاویهای ماری درآمد، گفتم اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیدار کنم این حیفام آمد، اگر بروم ممکن است این مار به حضرت آسیب برساند، اگر مار را از بین ببرم سر و صدای کشتن مار ممکن است پیغمبر را بیدار کند: «فجلست بینه و بین رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» بین مار و بین پیغمبر نشستم که اگر او بخواهد مسموم کند مرا مسموم کند. این همین است که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِاَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاعْرَابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلا یَرْغَبُوا بِأَنفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ﴾ گاهی میبینید که یک حالی در آدم پیدا میشود که آن حال مصلحت نیست که خدا به هر کسی بدهد و آن حال آدم را بیتاب میکند. بعضی از اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آرام نداشتند و میرفتند در خانه دلشان برای حضرت تنگ میشد می آمدند حضرت را زیارت بکنند بعد برگردند، میرفتند دوباره میدیدند که آرام نیستند، آن محبت و آن طور اگر قلب کسی گرفتار آن حالت بشود آدم آرامشی ندارد، مگر آن اوحدیِّ از انسانها که بتوانند این گونه از محبتها را تحمل بکنند. این است که گاهی بعضیها میبینید که اصرار میکنند که مثلاً خدا به ما یک حالتی بدهد، آن حال اگر پیدا بشود که دیگر کسی اهل درس و بحث نیست و اهل این زندگی نیست؛ یعنی ظرفیت ما بسیار محدود است و آن هم قابل تحمل نیست برای مثل ما و برای اُوحَدیّ البته قابل تحمل است. ببینید که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ و این قرآن بر قلب معصوم نازل میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ و او کاملاً تحمل میکند. بعضی از نظر محبت اینطور بودند و ابو رافع هم بالأخره شیفتهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، گفت: من بین مار و بین حضرت قرار گرفتم که اگر مار بخواهد مسموم بکند و نیشی بزند من از بین بروم نه پیغمبر. بعد از یک مدت دیدم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خواب بیدار شد و معلوم شد که خواب نبود در حقیقت و در حالت رؤیا بود و این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ فرمود: ولایتِ وَلیِّ الهی نازل شده است که این قصهٴ ابو رافع هم چیز جالبی است.
بیان روایتی دیگر از امام باقر(ع)درباره ولایت علی(ع)
مرحوم صدوق در امالی مطلب دیگری نقل میکند از امام باقر(سلام الله علیه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که گروهی از یهودیها که اسلام آورده بودند که یکی از اینها عبداللهبنسلام است، عبداللهبنسلام است، اسد است، ثعلبه است، ابن یامین است، ابن صوریاست که اینها آمدند پیش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند: موسای کلیم وصی داشت شما هم وصی دارید یا نه؟ این آیه نازل شد: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾. حالا اینها جمعش آسان است و همزمان ممکن است علیبنابیطالب مشغول صدقه بود که این آیه نازل شد و در محضر پیغمبر هم عدهای نشسته بودند که عرض کردند موسای پیغمبر وصی داشت آیا شما وصی دارید یا نه؟ این آیه نازل شد. در این زمانی که اینها حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودند حضرت امیر هم در مسجد داشت صدقه میداد در حال صلات. «فنزلت هذه الآیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ تا ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قوموا فقاموا»؛ فرمود: بلند شوید بروید، آنها بلند شدند و «فاتوا المسجد فاذاً سائلٌ خارج فقال یا سائل اما اعطاک احدٌ شیئا قال نعم هذا الخاتم» را و این انگشتر را به من دادند «فقال من أعطاکه قال اعطانیه ذلک الرجل الذی یصلی قال علی»؛ آن کسی که دارد نماز میخواند. حضرت دید که علیبنابیطالب دارد نماز میخواند ولی ایستاده است مثلاً، «قال علی ای حالٍ اعطاک»؛ در حال نماز در چه حالتی به تو داد؟ «قال کان راکعاً»؛ در حال رکوع که همهٴ جزئیات تطبیق داشت. «فکبر النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کبر اهل المسجد فقال النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیبنابیطالب ولیکم بعدی»؛ به همهٴ اینها که سؤال کرده بودند که یوشع وصی موسی بود آیا تو وصی داری یا نه، حضرت فرمود: علی وصی من است: «قالوا رضینا بالله رباً و بالاسلام دیناً و بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبیاً و بعلیبنابیطالبٍ ولیاً»، آنگاه این آیهٴ بعد نازل شد: «فانزل الله ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾» که آیهٴ بعد است. بعد ذیلش دارد که عمربنخطاب میگوید: «والله لقد تصدقت باربعین خاتماً و انا راکع لینزل فّی ما نزل فی علیبنابیطالب فما نزل». روایات فراوان است که اینها به عنوان تبرک و نمونه نقل شد.
«والحمدلله رب العالمین»
- ولایت داشتن خداو پیامبر(ص) و امامان نسبت به عموم مردم
- استعمال زکات، صلوة و صدقه به واجب و مستحب
- بیان روایتی دیگر درباره ولی بودن امیرالمؤمنین (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ٭ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾
استعمال زکات، صلوة و صدقه به واجب و مستحب
گاهی بعضی از مفسرینِ اهل سنت استبعاد میکنند و میگویند: چون منظور از زکات همان زکات فقهی مصطلح است یعنی زکات واجب، وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) یا مشمول این قانون نبود برای اینکه مال دار نبود تا زکات واجب بپردازد یا اگر مشمول این قانون بود حتماً زکات خود را میداد و به تأخیر نمیانداخت که در حال نماز زکات بدهد و مانند آن . جوابش این بود که زکات در بسیاری از آیات قرآن کریم که در سورههای مکی به کار رفت به معنای صدقهٴ مستحب است و اگر هم زکات حقیقتِ شرعی داشته باشد و معنای شرعی او ارائه میشود، معنای شرعی زکات در مقابل معنای لغوی اوست و زکات لغتاً یعنی نمو و مانند آن و در اصطلاحِ شرع همان مالی است که انسان در راه خدا میدهد؛ اما حقیقتِ در واجب که نیست تا استعمالش در مستحب مَجاز باشد. صدقه یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، صلات یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، زکات یک معنای لغوی دارد و یک معنای شرعی، صلاة لغتاً به معنی مطلق دعا و نیایش است و شرعاً عبارت از عبادت مخصوص است؛ آیا عبادت مخصوص باید واجب باشد که اگر مستحب بود آن را صلات نمیگویند مگر با قرینه؟! این چنین نیست، یا صدقه که از صدق و راستی است لغتاً معنای خاص خود را دارد ولی اصطلاحاً چیزی است که انسان در راه ذات اقدس الهی قربتاً الیه تأدیه میکند، آیا حتماً منظور از صدقهٴ شرعی همان صدقهٴ واجب است یعنی زکاتِ واجب یا صدقات مستحب را هم میگیرد؟! بر فرض حقیقتِ شرعی باشد حقیقت شرعیِ در این عبادتِ مخصوص است نه در خصوص واجب. لذا قرآن کریم صلات را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب، صدقه را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب، زکات را هم در واجب به کار برد و هم در مستحب؛ هم در مسئلهٴ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ بعد از اینکه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ گفته میشود که این صدقه، صدقهٴ واجب است و هم ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ صدقاتِ مستحب را شامل میشود و مانند آن. ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ﴾ اختصاصی به صدقهٴ واجب ندارد و صدقهٴ مستحب را هم شامل میشود. دربارهٴ صلات، نماز مستحبی را هم صلات میگویند نماز واجب را هم صلات میگویند، دربارهٴ زکات اینکه فرمود: شما زکات بدهید ﴿وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ﴾ و آن زکاتی را که شما در راه رضای خدا میدهید خدا آن را افزون میکند و پاداشش را چند برابر میکند، اینها زکاتهای مستحب است و زکات واجب نیست. بنابراین هم صدقهٴ در واجب و مستحب استعمال میشود و هم صلات در واجب و مستحب استعمال میشود و هم زکات، پس نمیشود گفت که حالا که زکات حقیقت شرعی پیدا کرد حقیقت شرعیِ در واجب است؛ مثلاً آن سورههایی که در اوایل بعثت نازل شد نظیر سورهٴ «مزمل» و مانند آن که کلمهٴ زکات در آنها به کار رفت، در سورهٴ «مزمل» کلمهٴ زکات که به معنای زکات واجب نیست. آیهٴ بیست سورهٴ «مزمل» این است: ﴿وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾
الآن بحث در این نیست که زکات همان صدقه است، بلکه زکات دو قسم است: زکات واجب و زکات مستحب؛ مثلاً گفتند که زکات در مال التجاره مستحب است بدهید یا زکات در برنج را بدهید که اینها زکاتهای مستحب است. همان طوری که جو و گندم زکات دارد منتها واجب، برنج هم زکات دارد منتها مستحب. همان زکات است، همان کلمه است و همان معناست؛ منتها مستحب است و حکمش فرق میکند؛ یعنی از نظر وجوب و استحباب فرق میکند. پس هر کدام از اینها دو مصداق دارد و بر فرض هم حقیقت شرعی باشد مخصوص واجب نیست.
کیفیت معارض بودن دو طائفه از روایات
مطلب دوم آن است که همان طوری که در روایات فقهی اگر دو طایفه از روایات معارضِ هم بودند و یکی از مرجحات یا تعیین حجت از لاحجت این است که ببینیم کدام یک از اینها موافق با عامه است و کدام یک مخالف عامه، آن مخالف را میگیریم و موافق را ترک میکنیم ، در روایتهایی که مربوط به مسایل کلامی و مانند آن وارد شده است هم همین طور است؛ یعنی اگر دو طایفه روایات از ائمه(علیهم السلام) رسیده باشد که یک عده مخالف روایات اهل سنت باشد و یک عده موافق، آن موافق حمل بر تقیه میشود. از اینجا معلوم میشود که آنچه را که قرطبی در تفسیرش نقل کرد که از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردند در تفسیر آیهٴ ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که آیا این مربوط به علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است؟ حضرت فرمود: «علیٌ من المؤمنین»، ظاهرش این است که مخصوص حضرت علی(سلام الله علیه) نیست و آیه برای همهٴ مؤمنین است و علیبنابیطالب هم یکی از آنهاست. در قبال این روایتی را که قرطبی از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است که مخصوص علیبنابیطالب است، پس اگر هم ما گذشته از اینکه آنها أصح السنداند و اکثر روایةٌ هستند و اَمتن هستند و گذشته از شهرت و کثرت و امثال ذلک، اگر از نظر موافقت و مخالفت با عامه هم بخواهیم و ارزیابی کنیم این روایات با عامه است و آن روایاتِ فراوانی که گفت مخصوص علیبنابیطالب(سلام الله علیه) است این مخالف عامه است و آن میشود حجت.
تعصب محض داشتن نسبت به یک روایت
مطلب دیگر همان بحثهای روایی است، البته غایة المرام بحرانی نوع این روایات را نقل کرده است و خصیصهٴ این کتاب این است که در هر مسئلهای چند روایت هم از اهل سنت نقل میکند و هم از علمای خاص و خاصیت این کتاب این است. مرحوم علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) نوع این روایات را در کتاب شریف الغدیر نقل کردند. تعجب در این است که حالا شما وقتی به روایات اهل بیت(علیهم السلام) برسید و هم چنین به تفاسیر و جوامع رواییِ اهل سنت مراجعه کنید میبینید که در جوامع روایی آنها و کتب تفسیری آنها جریان اینکه حضرت امیر(سلام الله علیه) در حال رکوع صدقه داد و این آیه نازل شده است را نقل کردند ، پس این از مجموعهٴ روایات شیعه و سنی نقل که کردند در حدّ تواتر میرسد، حالا اگر نگوییم آنچه را که خود شیعه نقل کرد به حدّ تواتر میرسد یا آنچه را که سنیها نقل کردند به حدّ تواتر میرسد، مجموع در حدّ تواتر است. معذلک ابن تیمیه میگوید که اجماع علما بر این است که این روایت جعلی است و میگوید اجماعی است که این جعلی است و این مختلق و موضوع است؛ یعنی روایتی که میگوید این آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ در شأن علیبنابیطالب است به اجماع علما جعلی است که این میشود تعصب محض، در حالی که در کتب تفسیری آنها و در جوامع روایی آنها نقل شده است که این دربارهٴ حضرت علی(سلام الله علیه) است ، گذشته از محدّثینِ موثق خاصه. اگر یک عالِم عادی بخواهد از خارجِ حوزهٴ تشیع و تسنن به این قضیه بنگرد با اینکه قسمت مهم منابع که در اختیار دیگران است منابع اهل سنت است، او به چه فتوایی میرسد؟ به چه حکم و داوری میرسد؟ وقتی ببیند که کسی مثل ابن تیمیه میگوید به اجماع علما این روایت جعل است در حالی که این مورد تواتر است و مورد نقل فریقین است {چه عکس العملی نشان می دهد؟} ما تبرکاً بعضی از این روایات را که در کتاب شریف نور الثقلین آمده آنها را نقل میکنیم تا ضمناً بعضی از سؤالات آنها هم پاسخ داده شود، چون اینها میگفتند که اگر این آیه دربارهٴ علیبنابیطالب(سلام الله علیه) نازل شده بود امیر المؤمنین(سلام الله علیه) به این آیه استدلال میکرد،
بیان روایات استدلال امیرالمؤمنین(ع)نسبت به آیه«انما ولیکم الیه»
در حالی که استدلال کرد و به ابی بکر فرمود: تو را به خدا قسم آیا آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ دربارهٴ من نازل شد یا دربارهٴ تو؟ همین استدلالات را کرده همان طوری که به جریان غدیر خم استدلال کرد به این آیه هم استدلال کرد. تبرکاً بعضی از روایاتی را که در جلد اول تفسیر شریف نور الثقلین صفحهٴ 643 به بعد است را میخوانیم: اوّلین روایت را از اصول کافی نقل کردند که از احمدبن عیسی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ سؤال کردند. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید: «انما یَعنی أَولی بکم»؛ یعنی ذات اقدس الهی این چنین قصد کرده است و﴿وَلِیُّکُمُ﴾ یعنی «اولی بکم». همان طوری که در سورهٴ «احزاب» پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشمول این اصل است که ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾، وجود مبارک امیر المؤمنین هم «اولی بالمؤمنین من انفسهم» است. منظور از این ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ باید این دو نکته ملحوظ باشد: یکی اینکه این اولویت، اولویت تعیینی است چه اینکه قبلاً هم گذشت و اولویت تفضیلی نیست؛ یعنی انسان در حال عادی صاحب اختیار خودش است؛ اما وقتی وَلیّ مسلمین و امام معصوم(سلام الله علیه) دربارهٴ انسان تصمیم گرفت این چنین نیست که هم انسان وَلیِّ خود باشد و هم معصوم(سلام الله علیه) وَلیِّ او باشد منتها ولایتِ معصوم بر انسان سزاوارتر از ولایت خود انسان است بر خودش، این اولویت تفضیلی نیست، بلکه این اولویت تعیینی است؛ یعنی وقتی معصوم(سلام الله علیه) دربارهٴ انسان تصمیم گرفت انسان اصلاً حق ندارد؛ مثل ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض﴾ که با وجود طبقه اوّل، طبقهٴ دوم اصلاً ارث نمیبرد و هم چنین با وجود طبقه دوم، طبقه سوم اصلاً ارث نمیبرند نه اینکه اولویت، اولویت تفضیلی باشد.
در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا در زمان ائمهٴ دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) انسان در حال عادی به اذن خدا و خود آنها مختار است؛ اما اگر امر دائر شد که آنها دستور دادند که بروید جبهه، اگر کسی بگوید «الناس مسلطون علی انفسهم» اگر داشته باشیم، من صاحب اختیارم و میگویم نه، این چنین نیست؛ انسان مادامی مختار است که دربارهٴ خود تصمیم بگیرد که وَلیِّ او دربارهٴ او فرمان ندهد و اگر وَلیِّ او فرمان داد که نوبت به انسان نمیرسد. حالا خصائص نبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حساب دیگری دارد و آن دیگر مخصوص خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. خصائص النبی شامل حضرت امیر(سلام الله علیه) هم نمیشود و آن یک حکم فقهی خاصی است؛ ما اصل ولایت که{فقط} مربوط به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) {و} منحصر در ایشان نیست. این روایت را که وجود مبارک امام ششم جواب میدهند در تفسیر آیه به این معناست: «انمایعنی» خدا قصد کرد که «اولی بکم» یعنی «أحق بکم و بامورکم من انفسکم و اموالکم الله و رسوله والذین آمنوا»؛ همان طوری که خدا اوُلی است به اولویت تعیینی و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اوُلی است به اولویت تعیینی، امام معصوم(سلام الله علیه) هم اوُلی است به اولویت تعیینی. آیه دربارهٴ حضرت امیر است؛ اما ولایت بقیه ائمه(علیهم السلام) با نصوص دیگر ثابت شده است.
بیان معنای الویت تعیینی
اولویت تعیینی یعنی هروقت اِعمال ولایت کردند و اگر اِعمال ولایت نکردند که موضوع منتفی است؛ مثل طبقهٴ ارث که اگر طبقهٴ اوّل نبود به طبقهٴ دوم میرسد. انسان در طول ولایتِ معصوم(سلام الله علیه) بر خود ولایت دارد، حالا اگر معصوم اِعمال ولایت نکرد انسان وَلیِّ خودش است و میتواند مختارانه کار انجام بدهد در همین روایتی که از مرحوم کلینی نقل شد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این چنین فرمود: آنکه أولاست به شما الله است و رسول الله است والذین آمنوا؛ یعنی علیاً و اولاده الائمه(علیهم السلام) . آن نکتهٴ دیگر، چون دو نکته بود: یکی اینکه اولویت، اولویتِ تعیینی است نه تفصیلی و دوم اینکه،
ولایت داشتن خداو پیامبر(ص)و امامان نسبت به عموم مردم
اینکه فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و در این ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ﴾ «کُم» را هم به همان مؤمنین تطبیق کردند، این نه برای آن است که غیر مؤمن تحت ولای معصوم نیست، بلکه چون غیر مؤمن نمیپذیرد وگرنه غیر مؤمن هم مولّی علیه است؛ مثل ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ بودنِ قرآن است با ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ بودنِ قرآن. ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ معنایش این نیست که قرآن فقط برای هدایت متقیان آمده است، بلکه به این معناست که متقیان بهره میبرند گرچه قرآن برای هدایت همه آمده است؛ ولی یک عده نمیپذیرند. اینجا هم ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ معنایش این نیست که نبی فقط بر مؤمنین ولایت دارد، بر همه ولایت دارد منتها غیر مؤمن نمیپذیرد. این ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ هم این چنین است که نه تنها خداوند وَلیّ مؤمنین است یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ائمه(علیهم السلام) وَلیِّ مؤمنیناند، بلکه وَلیِّ همهٴ انسانها هستند منتها غیر مؤمن نمیپذیرد و مؤمن میپذیرد، از این جهت در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ﴾. در اینجا وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود که منظور امیرالمؤمنین علیبنابیطالب و اولاد معصومین او(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند الی یوم القیامه: «ثم وصفهم الله عزوجل فقال ﴿الذین یُقیمون الصلاةَ و یُؤتونَ الزکاة و هم راکعون﴾» از همین آیه ولایتِ همهٴ ائمه(علیهم السلام) را امام صادق(سلام الله علیه) دارد استفاده میکند. توضیحش این است که فرمود: «و کان امیر المؤمنین فی صلاة الظهرِ و قد صَلّی رکعتین و هو راکع و علیه حُلَّةٌ قیمتُها الف دینارٍ»؛ جامهای داشت و یک لباسی داشت که هزار دینار میارزید. چطور علیبنابیطالب یک لباسی داشت که هزار دینار میارزید؟ فرمود: «و کان النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعطاه ایاها»؛ این هبهای بود و عطیهای بود که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) روا داشت. پیغمبر چنین لباس گران قیمتی را کجا داشت؟ فرمود: «و کان النجاشی أهداها له»؛ نجاشی این حُلّه را برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هدیه فرستاد. همهٴ این مجموعه زمینه میشود برای آزمایش حضرت امیر(سلام الله علیه). این حُلّه را نجاشی که مسیحی بود و بعد اسلام آورد {به ایشان داد}و وقتی خبر درگذشتِ او به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید حضرت فرمود: ما میخواهیم بر نجاشی نماز بخوانیم، عدهای خیال میکردند که حضرت میخواهد برود حبشه! سنیها هم این جریان را نقل میکنند که پیغمبر در مدینه بر بدن نجاشی در حبشه نماز خواند، لذا آنها در نماز بر میت حضور را شرط نمیدانند و از دور هم میگویند که میشود نماز خواند و احیاناً به این گونه از احادیث تمسک میکنند، غافل از اینکه این برابر با معجزه خواهد بود. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شهر مدینه فاصله گرفتند و یک مقداری به اطراف شهر رسیدند، بعد اینهایی که همراهان پیغمبر بودند مشاهده کردند که تمام این فراز و نشیب و کوهها و درهها هموار شد و جنازهٴ نجاشی را از نزدیک دیدند ، حالا این پیداست که روی معجزهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود.
غرض آن است که این مسیحی هم اسلام آورده بود و هم چنین تأدّبی داشت که یک حلهای را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهدا کرد و پیغمبر هم او را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) اهدا کرد و امیرالمؤمنین هم با فاصلهٴ کم او را به سائلی مرحمت کرد، آن وقت این آیه نازل شد. «فجاء سائل فقال السلام علیک یا ولی الله و اولی بالمؤمنین من انفسهم تَصَدق علی کل مسکین»؛ یک سائلی آمد و وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) را به عنوان «وَلیّ الله» و به عنوان «اولی بالمؤمنین من انفسهم» خطاب کرد و عرض کرد صدقه بدهید. «فطرح الحلة الیه و اومیٰ بیده الیه ان إحمَلها»؛ حضرت آن پارچه را از دوش انداخت و با دست اشاره کرد که بگیر! آنگاه «فانزل الله عزوجل فیه هذه الآیه» را «و صَیَّره نِعمةَ اولادِهِ بنعمته و کُلُ من بَلَغ من اولاده مبلغ الامامة یکون بهذه النعمة مثله»؛ همهٴ فرزندان امیرالمؤمنین(علیه السلام) که به مقام امامت رسیدهاند به این درجهٴ والا هم نائل شدند و آنها هم «فَیَتصدقون و هم راکعون و السائل الذی سأل امیرالمؤمنین من الملائکة والذین یسألون الائمه من اولاده یکونون من الملائکة». این یک تأویلی است از این آیه مبارک یا بیانِ مصداقی است از این آیه مبارک. روایت دوم از احتجاج مرحوم طبرسی است که از امیر المؤمنین(علیه السلام) در یک حدیث طولانی دارد که «فقال المنافقون»؛ منافقون به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که آیا غیر از این فرائضی را که خداوند گفته است فرض دیگری هم است؟ آنگاه این آیه نازل شد که ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ﴾ یعنی الولایة» و بعد «فَأَنْزَلَ اللّهُ ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ و لیس بین الامة خلاف» که «انه لم یوت الزکاة یومئذٍ احدٌ منهم و هو راکع غیر واحد»؛ غیر از حضرت امیر(سلام الله علیه) «ولو ذُکِر اسمه فی الکتاب لاُسقط ما اُسقط» ؛ اگر اسم شریف حضرت امیر در قرآن کریم می¬آمد آنها اصل قرآن را انکار میکنند، مردمی که حدیث العهد به اسلام بودند و در دلهای آنها ﴿فِی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ بود. روایت بعدی از وجود مبارک امام باقر است که فرمود: رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این چنین فرمود: «و قد انزل الله تبارک و تعالی بذلک آیة من کتابه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾» تا پایان آیه و فرمود: «و علیبنابیطالب(علیه السلام) اقام الصلاة و آتی الزکاة و هو راکع یرید الله عزوجل فی کلّ حال» ؛ یعنی وجود مبارک حضرت امیر در تمام حالات مرادش خدا بود و او ارادهٴ الهی داشت و همین را در دعای کمیل دارد که «و حالی فی خدمتک سرمداً» که من دائماً برای رضای تو حرکت کنم و کار کنم. روایت بعدی که باز از اصول کافی است این است که منظور از ﴿یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها﴾ نعمتِ ولایت است، برای اینکه خداوند که فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ منظور ولایت علیبنابیطالب است و یک عدهای قبول کردند و یک عدهای نپذیرفتند؛ آنها که نپذیرفتند دربارهٴ آنها این آیه نازل شد که ﴿یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها﴾، چون آنها وقتی آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شد از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که منظور ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است معذلک نپذیرفتند ؛ یعنی آن جریان دربارهٴ شخص معیَّن نازل شده است؛ یعنی در حال رکوع فقط حضرت امیر بود؛ اما در هر عصری و امام هر عصری هم این فضیلت را دارد طبق آن روایت اوّلی که از اصول کافی نقل شد که در هر عصری هر امامی این وصف را دارد و سائلین ملائکهٴ الهیاند که میآیند در حال رکوعِ امام از او سؤال میکنند و صدقه دریافت میکنند.
بیان روایتی دیگر درباره ولی بودن امیرالمؤمنین(ع)
روایت بعدی از خصال است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در احتجاجات علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) بر ابی بکر این چنین فرمود: که تو را به خدا سوگند! آیا این ولایتی که از ناحیهٴ خدا رسیده است و در آن ولایت خدا و پیامبر وَلیِّ مردم معرفی شدند با کسی که همراه پیغمبر وَلیِّ مردم معرفی شد دربارهٴ زکات دادن و صدقه دادنِ انگشتر، آیا این آیه برای توست؟ «ام لک؟ قال بل لک»؛ ابی بکر گفت: برای توست، پس اینکه اینها گفتند؛ مثل فخر رازی و امثال ذلک که اگر ﴿انما ولیکم الله﴾ برای علیبنابیطالب بود و حضرت در احتجاج از این استفاده میکرد ، این هم دلیلش است ولی شما نقل نکردید یا اگر هم نقل بکنید اعتنایی نمیکنید.
تفسیر علی¬بن¬ابراهیم درباره ولایت امیرالمؤمنین(ع)در آیه
از تفسیر علیبنابراهیم دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این چنین رسیده است که میگوید: «فانه حدثنی ابی عن صفوان عن ابانبنعثمان عن أبی حمزه الثمالی عن ابی جعفر(علیه السلام) قال بینما رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جالس و عنده قوم من الیهود و فیهم عبداللهبنسلام اذ نزلت علیه هذه الآیه» یعنی آیهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شد «فخرج رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الی المسجد»؛ به طرف مسجد حرکت کرد «فاستقبله سائل»؛ یک فقیری بیرون میآمد و به حضرت برخورد کرد. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از او سؤال کرد: «هل اعطاک احدٍ شیئا فقال نعم ذاک المصلی»؛ همان بزرگواری که دارد نماز میخواند. «فجاء رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاذاً هو امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه)» . روایت بعدی که باز از اصول کافی است از «علیبنابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمربنأذنیه عن زراره والفضیل بن یسار و بکیربناعین و محمدبنمسلم و بریدبنمعاویه» که اینها را میگویند صحیحهٴ فضلاء؛ یعنی از چندین صحابی موثّقِ عالیقدر نقل شده است «عن ابی جعفر[(علیهم السلام)] قال امر الله عزوجل رسوله بولایة علیٍ(علیه الصلاة و علیه السلام) و انزل علیه ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾ فرض الله ولایة اولی الامر» را «فلم یدروا ما هی»؟ فرمود: ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ ؛ آنها متوجه نشدند که منظور از اولی الامر چیست؟ «فأمر الله محمداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ان یُفَسر لهم الولایة کما فسر لهم الصلاة والزکاة والصوم والحج»؛ همانطوری که اصل صلات را، اصل زکات را و اصل صوم و حج را در قرآن بیان فرمود و بعضی از فروع جزئیِ اینها را بیان کرد و قسمت مهم مطالب را به پیغمبر ارجاع داد و فرمود: من از راه وحی به تو میفهمانم و تو از راه حدیث به مردم بفهمان، همانطوری که کلیاتِ نماز و روزه و صوم و حج در قرآن آمده ولی تطبیق و تشریحِ مصداقش به عهدهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، دربارهٴ اصل ولایت هم خدا سخن فرمود و تطبیقش بر شخص علیبنابیطالب(سلام الله علیه) به وسیلهٴ پیغمبر است: «فلما أتاه ذلک من الله ضاق بذلک صدر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)». حالا انشاءالله به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی به این آیه رسیدیم:
بیان مفهوم ترس سیاسی پیامبر(ص) در آیه
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ معلوم میشود این ترسی که پیغمبر داشت ترس سیاسی بود نه ترس نظامی، برای اینکه اصلاً آن وقتی که حضرت تنها بود ترس نظامی نداشت، الآن که به لطف الهی جزیرة العرب محکومِ حضرت است و مکه را فتح کرد و همهٴ آنها خلع سلاح شدند و کسی نبود که پیغمبر از آنها بترسد و آنوقت هم که پیغمبر تنها بود ترس نداشت: ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ و حالا که فاتح شده چگونه هراس کند؟ اینکه فرمود ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ همان ترسهای سیاسی بود که مبادا منافقانه یک عده مرتد بشوند و علیه اسلام تلاش بکنند و مانند آن.
بنابراین این«من الله» است و«من عرش الله» است؛ منتها از راه وحی و همانطوری که جزئیات نماز، زکات، صوم و حج به وسیلهٴ وحی بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد و بعد پیغمبر وحی خدا را به صورت حدیث قدسی یا حدیث متعارف به مردم بیان میکند، دربارهٴ ولایت حضرت امیر هم همینطور است که به وسیلهٴ وحی الهی و به وسیلهٴ جبرئیل(سلام الله علیه) یا مشافهتاً برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثابت میشود و پیغمبر مأمور میشود که ابلاغ بکند، لذا فرمود: ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و حضرت هم در جریان غدیر خم گفت: «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» که این حدیث است منتها به وحی الهی است. وقتی که دستور رسید وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراسناک بود که آنها مرتد بشوند: «و تخوف عن ان یرتدوا عن دینهم و أَن یُکذبوه فضاق صدرُه و راجع ربه عزوجل فاوحی الله الیه ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾، آنگاه ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ فَصَدع بأمر الله تعالی ذکره فقام بولایة علیٍ(علیه السلام) یوم غدیر خم فنادی الصلاة جامعة و أمر الناس أَن یُبلغ الشاهد الغائب قال عمربناذینه» که این ذیلش مربوط به این قسمت هاست «قالوا جمیعاً غیر ابی الجارود قال ابو جعفر(علیه السلام) و کانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الاخری وکانت الولایة آخر الفرایض فانزل الله عزوجل ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ » که بعد وجود مبارک امام باقر فرمود: این آخرین دستور الهی است .
ظلم به ولایت ظلم به حق تعالی
روایت بعدی این است که زراره از امام باقر(علیه السلام) میگوید که خداوند فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ کسی به خدا ظلم نمیکند؛ اما ظلم به ما، ظلم به ولایتِ ما به منزلهٴ ظلم به الله است، چه اینکه خدا فرمود: «﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ یعنی الائمة منا» . روایت بعدی دارد که حسینبنابیالعلا میگوید: من به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم که اوصیای الهی طاعتشان مفترض است یا نه؟ فرمود: آری! برای اینکه «هم الذین قال الله ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ﴾ و هم الذین قال الله عزوجل ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ ». اگر این باشد دیگر استعمال جمع در مفرد نیست، چه اینکه آنجا هم استعمال جمع در مفرد نبود؛ منظور مؤمنینی هستند که این اوصاف خاص را دارند و در حال رکوع زکات میدهند و منظور همهٴ این دوازده نفر است و دوازده نفر یک گروهیاند و میشود گفت: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾، چون طبق آن روایت اوّلی که از مرحوم کلینی نقل شد همهٴ اینها مشمول این هستند، همهٴ اینها مؤمناند، همهٴ اینها مقیم نمازند و همهٴ اینها در حال رکوع صدقه میدهند.
روایت بعدی که باز از حسینابنابیالعلاست از امام صادق(علیه السلام) است: «قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) الاوصیاء طاعتهم مفترضة قال نعم هم الذین قال الله عزوجل ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُم﴾ وهم الذین قال الله تعالی ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ »؛ اینها اوصیای الهی¬اند. حالا اینکه بعضی از بزرگان سؤال میکردند که آیا اطاعت وصی پیغمبر واجب است؟ این چند
تبیین چند نکته برای افراد غیر مطیع نسبت به ولیّ و وحی
نکته میتواند داشته باشد: یکی برای روشن شدن مسئله برای افرادی که اطاعت وَلیّ و وصی را واجب نمیدانستند یا برای آنها هنوز حل نشده بود. یکی اینکه بسیاری از مسایل است که الآن پیش ما ضروری است ولی آن وقت جزء نظریات بود. الآن در طی این دوازده قرن یا 1200 سال یا 1100سال یا 1250 سال یا 1300 سال این همه بحث باعث شد که الآن برای ما بیّن الرشد باشد که اطاعت وَلیِّ معصوم واجب است و الآن ما که هیچ تردیدی نداریم و این دیگر بحث ندارد و این یک مسئلهٴ ضروری است برای ما، ضروری است یعنی روشن است؛ مثل اینکه نماز واجب است و روزه واجب است و اگر کسی وارد بحث صلات شد که دیگر بحث نمیکند که آیا نماز واجب است؟ این برای او مسلم است که نماز واجب است اما دربارهٴ خصوصیات نماز بحث میکند. الآن برای ما مسلّم است که اطاعت وَلیِّ معصوم واجب است؛ اما آن روز خیلی از ضروریهای امروز جزء نظریههای آن یازده قرن قبل یا دوازده قرن قبل یا سیزده قرن قبل بوده، لذا گاهی اینها سؤال میکنند که آیا اطاعت از وَلیّ یا اطاعت از وصی واجب است؟ یا وصی به عنوان مبیِّن احکام است، شارح احکام است، مفسر احکام و قرآن و روایات است؟ اما سِمَتی داشته باشد یا ولایت و رهبری داشته باشد که اگر دستوری داد مثل دستور پیغمبر مفترض الطاعه باشد، شاید برای آنها حل نشده باشد. بنابراین هم ممکن است که برای فهم دیگران سؤال کرده باشند و هم برای توجیه خودشان. در روایت بعدی که از عیون اخبار صدوق(رضوان الله علیه) است «فی باب مجلس الرضا(صلوات الله و سلامه علیه) مع المأمون(علیه من الرحمان ما یستحق) فی الفرق بین العترة و الامه»؛ در آنجا وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در شأن ذی القربی اینچنین فرمود: «فما رَضیه لنفسه و لرسوله رضیه لهم و کذلک اَلِفیء ما رضیه منه لنفسه و لنبیه رضیه لذی القربی کما أجرأهم فی الغنیمة فبدأ بنفسه جل جلاله ثم برسوله ثم بهم و قَرَن سهمَهُم بسهمه و سهم رسوله و کذلک فی الطاعة»؛ فرمود که در مسایل حقوقی و مالی چه در سورهٴ حشر و چه در سورهٴ انفال سهم ذی القربی را در کنار سهم پیغمبر ذکر کرد و در مسئلهٴ اطاعت، اطاعتِ از اولی الامر را در کنار اطاعت پیغمبر ذکر کرد و در مسئلهٴ ولایت، ولایتِ اهل بیت(علیهم السلام) را در کنار ولایت پیغمبر ذکر کرده «و کذلک فی الطاعة ﴿اَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم باهل بیته و کذلک آیة الولایة ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ فجعل ولایتهم مع طاعة الرسول مقرونة بطاعته کما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقرونا بسهمه فی الغنیمة والفیء فتبارک و تعالی ما اعظم نعمته علی اهل هذا البیت» . آن قصه ابی رافع هم که چیز جالبی است مرحوم شیخ در امالی دارد و دیگران هم دارند که ابو رافع میگوید: من روزی رفتم خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف بشوم «وجدته نائما»؛ دیدم در اتاقش مشغول استراحت است و حیفام آمد که حضرت را بیدار کنم. بعد چشمم خورد به گوشهٴ اتاق که از یک زاویهای ماری درآمد، گفتم اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیدار کنم این حیفام آمد، اگر بروم ممکن است این مار به حضرت آسیب برساند، اگر مار را از بین ببرم سر و صدای کشتن مار ممکن است پیغمبر را بیدار کند: «فجلست بینه و بین رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» بین مار و بین پیغمبر نشستم که اگر او بخواهد مسموم کند مرا مسموم کند. این همین است که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِاَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاعْرَابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلا یَرْغَبُوا بِأَنفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ﴾ گاهی میبینید که یک حالی در آدم پیدا میشود که آن حال مصلحت نیست که خدا به هر کسی بدهد و آن حال آدم را بیتاب میکند. بعضی از اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آرام نداشتند و میرفتند در خانه دلشان برای حضرت تنگ میشد می آمدند حضرت را زیارت بکنند بعد برگردند، میرفتند دوباره میدیدند که آرام نیستند، آن محبت و آن طور اگر قلب کسی گرفتار آن حالت بشود آدم آرامشی ندارد، مگر آن اوحدیِّ از انسانها که بتوانند این گونه از محبتها را تحمل بکنند. این است که گاهی بعضیها میبینید که اصرار میکنند که مثلاً خدا به ما یک حالتی بدهد، آن حال اگر پیدا بشود که دیگر کسی اهل درس و بحث نیست و اهل این زندگی نیست؛ یعنی ظرفیت ما بسیار محدود است و آن هم قابل تحمل نیست برای مثل ما و برای اُوحَدیّ البته قابل تحمل است. ببینید که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ و این قرآن بر قلب معصوم نازل میشود که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ و او کاملاً تحمل میکند. بعضی از نظر محبت اینطور بودند و ابو رافع هم بالأخره شیفتهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، گفت: من بین مار و بین حضرت قرار گرفتم که اگر مار بخواهد مسموم بکند و نیشی بزند من از بین بروم نه پیغمبر. بعد از یک مدت دیدم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خواب بیدار شد و معلوم شد که خواب نبود در حقیقت و در حالت رؤیا بود و این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ فرمود: ولایتِ وَلیِّ الهی نازل شده است که این قصهٴ ابو رافع هم چیز جالبی است.
بیان روایتی دیگر از امام باقر(ع)درباره ولایت علی(ع)
مرحوم صدوق در امالی مطلب دیگری نقل میکند از امام باقر(سلام الله علیه) دربارهٴ ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که گروهی از یهودیها که اسلام آورده بودند که یکی از اینها عبداللهبنسلام است، عبداللهبنسلام است، اسد است، ثعلبه است، ابن یامین است، ابن صوریاست که اینها آمدند پیش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عرض کردند: موسای کلیم وصی داشت شما هم وصی دارید یا نه؟ این آیه نازل شد: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾. حالا اینها جمعش آسان است و همزمان ممکن است علیبنابیطالب مشغول صدقه بود که این آیه نازل شد و در محضر پیغمبر هم عدهای نشسته بودند که عرض کردند موسای پیغمبر وصی داشت آیا شما وصی دارید یا نه؟ این آیه نازل شد. در این زمانی که اینها حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودند حضرت امیر هم در مسجد داشت صدقه میداد در حال صلات. «فنزلت هذه الآیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ تا ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قوموا فقاموا»؛ فرمود: بلند شوید بروید، آنها بلند شدند و «فاتوا المسجد فاذاً سائلٌ خارج فقال یا سائل اما اعطاک احدٌ شیئا قال نعم هذا الخاتم» را و این انگشتر را به من دادند «فقال من أعطاکه قال اعطانیه ذلک الرجل الذی یصلی قال علی»؛ آن کسی که دارد نماز میخواند. حضرت دید که علیبنابیطالب دارد نماز میخواند ولی ایستاده است مثلاً، «قال علی ای حالٍ اعطاک»؛ در حال نماز در چه حالتی به تو داد؟ «قال کان راکعاً»؛ در حال رکوع که همهٴ جزئیات تطبیق داشت. «فکبر النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کبر اهل المسجد فقال النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیبنابیطالب ولیکم بعدی»؛ به همهٴ اینها که سؤال کرده بودند که یوشع وصی موسی بود آیا تو وصی داری یا نه، حضرت فرمود: علی وصی من است: «قالوا رضینا بالله رباً و بالاسلام دیناً و بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبیاً و بعلیبنابیطالبٍ ولیاً»، آنگاه این آیهٴ بعد نازل شد: «فانزل الله ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾» که آیهٴ بعد است. بعد ذیلش دارد که عمربنخطاب میگوید: «والله لقد تصدقت باربعین خاتماً و انا راکع لینزل فّی ما نزل فی علیبنابیطالب فما نزل». روایات فراوان است که اینها به عنوان تبرک و نمونه نقل شد.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است