- 928
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 و 39 سوره مائده _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 و 39 سوره مائده _ بخش سوم"
- پیامبر (ص) مخاطب اصلی خدا در اجرای حدود
- وجوب اطاعت مردم نسبت به پیامبر (ص)
- ضرورت حفظ جان پیغمبر (ص) در جنگ و پیروی از او
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾
بیان اقسام خطابت در آیه
یکی از مباحث این آیهٴ مبارک این بود که مخاطب اصلی در اینگونه از آیات کیست؟ اینکه فرمود دست مرد دزد یا زن دزد را بِبُرید و خطاب هم به عموم مسلمین است نحوهٴ توجه این خطاب به مسلمانها چگونه است؟ خطابی که به مسلمانها متوجه است چند قسم است:
الف: خطاب فردی
یک قسم خطاب فردی است؛ نظیر انجام تکالیف فردی که فرمود: ﴿وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ که خطاب به همه است و هر کسی باید نماز خاص خود را بخواند. دربارهٴ روزه هم فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ . دربارهٴ راست گفتن، پرهیز از دروغ، پرهیز از شرب مسکر، انجام واجبهای فردی و پرهیز از گناهان فردی مخاطب همهٴ مردم¬اند، چون واجب تعیینی و واجب عینی است که نه تخییر در کار است و نه مَن به الکفایهای در کار است بلکه یک واجب عینی است و بر هر فردی واجب است که قیام بکنند.
ب: خطاب عمومی
در قسم دوم خطاب به عموم متوجه است اما نحوهاش واجب کفایی است؛ نظیر اینکه اگر جایی اختلاف شد شما اختلاف را برطرف کنید خواه اختلاف خانوادگی و خواه غیر خانوادگی باشد که اینها واجب کفایی است که برای حل اختلاف است. فرمود که اگر شقاقی بین اینهاست شما بین اینها را اصلاح کنید: ﴿اِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ و مانند آن. در همین زمینه هم فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾ . آنجا که اصلاح ابتدایی است دعوت به صِلاح یا انجام کارهای صالح است که آن یک نحو وجوب عینی است و کفایی نیست؛ اما آن قسمت که به حل اختلاف و رفع فساد برمیگردد یک واجب کفایی است که فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾ یا در مواردی که اگر بعضیها قیام بکنند تکلیف از دیگران ساقط میشود از همین قبیل است. بعضی از آیات؛ هم میتواند نحوهٴ وجوب عینی را بفهماند و هم وجوب کفایی را؛ نظیر ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾ ؛ البته آن قسم اوّل و این قسم دوم هر دو در فضای یک نظام اسلامی است؛ ولی بر فرض نظام اسلامی تشکیل نشده باشد مثل صدر اسلام، هر مسلمانی موظف بود که نماز خود را بخواند و دروغ نگوید و راست بگوید و مانند آن.
ج: خطاب مورد توجه جامعه اسلامی
قسم سوم خطابهایی است که متوجه به جامعهٴ اسلامی است منتها به عنوان پیروی از ولیّ مسلمین مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام معصوم(علیه الصلاة و علیه السلام)؛ نظیر ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ که بر هر فردی واجب است که اطلاعت بکند خواه در مسایل فردی؛ مثل اینکه کسی را برای کاری مشخص کردند و مأمور کردند یا در مسایل جمعی؛ نظیر اینکه ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اْلأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ﴾ قتال با طائفهٴ باغیه در یک نظام اسلامی بدون دستور ولیّ مسلمین که ممکن نیست چون هرج و مرج میشود. بنابراین این قسم سوم از خطابها ناظر به آن است که مستقیماً دستور را از ولیّ مسلمین بگیرید و اطاعت کنید. ممکن است انحاء دیگری هم تصور بشود و فعلاً این سه قسم بازگو شد. آیهای که محل بحث است نظیر ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ یا آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ از قبیل قسم اوّل است یا قسم دوم است یا قسم سوم؟ آیا از قبیل ﴿وأَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ است یا﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ﴾ است که تکلیف فردی است؛ یعنی هر فردی مکلف است که حدود الهی را اجرا کند یا اینچنین نیست؟ اجرای حدود نظیر اقامهٴ نماز نیست و اقامهٴ حدود غیر از اقامهٴ صلات یا انجام روزه است. آیا نظیر واجبهای کفایی است که افراد در داخلهٴ نظام اسلامی با هم میتوانند توافق کنند و حدود الهی را اجرا کنند؛ نظیر ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾ یا از قبیل قسم سوم است؟ اینکه فرمود: ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ نه یعنی شما خودتان حدود الهی را اجرا کنید، بلکه آن کسی که سِمَت حُکم و قضا به عهدهٴ اوست او که دستور داد شما اطاعت کنید. در قرآن کریم گاهی از همین قبیل امرها به جامعهٴ اسلامی متوجه میشود و بعد مخاطب اصلی این را هم در جای دیگر ذکر میکند؛ مثلاً جریان قضا یک نمونه و جریان جهاد نمونه دیگر است؛ در جریان قضا و حُکم در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت به همه خطاب میکند که خداوند به شما فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ که شما عادلانه بین مردم حکومت کنید و به طور کلی هم در همین آیات بعدی سورهٴ «مائده» هم میفرماید که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ یا ﴿أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ یا ﴿أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ که در سه آیه است. گرچه خطاب در جملهٴ ﴿أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ متوجه امت اسلامی است، ولی باز در همان سورهٴ «نساء» به فاصلهٴ چند آیه فرمود که مرجع حلّ هرگونه اختلاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قضاء به عهدهٴ توست و حُکم به عهدهٴ توست. آنها باید اختلافها را به حضور تو بیاورند نه به غیر تو (این یک) و تو هم بر اساس قسط و عدل باید حُکم بکنی (این دو) و بر آنها واجب است که حکم تو را از جان بپذیرند نه فقط ساکت باشند، بلکه از جان بپذیرند (این سه) فرمود: ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا﴾ ؛ یعنی هرگز اینها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در مشاجرات و در منازعات به محکمهٴ تو مراجعه کنند نه به محکمهٴ غیر تو و وقتی هم که به قسط و عدل حکم کردی بر آنها واجب است که نه تنها ظاهراً بپذیرند بلکه با جان ایمان بیاورند: ﴿ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا﴾.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گرچه فرمود که شما باید به عدل حُکم بکنید ولی مرجع نهایی حکم و قضاء را هم مشخص کرده است، معلوم میشود که ما پذیرندگانِ قضایِ عادلانهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستیم نه مخاطب اصلی و اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسی را برای قضاء منصوب کرد باز هم به اذن او عادلانه و بر اساس قسط حُکم میکند و قضاء میکند (این یک نمونه).
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخاطب اصلی جهاد
نمونهٴ دیگر مسئلهٴ جهاد است و آیات فراوانی در قرآن کریم است که هم دستور جهاد میدهد به عموم مسلمانها و هم مجاهدین را میستاید. آنجا که دستور جهاد میدهد فرمود: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ ؛ دشمنان در شما تَصلُّب در دین و خشونت مقدس ببینند (این یک) و بعد ﴿الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا﴾ که این تعبیرات هم در قرآن کریم فراوان است (این دو). گاهی به صورت فعل ماضی و گاهی به صورت مضارع که ﴿الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا﴾ یا ﴿یُجاهِدُونَ﴾ تعبیرات زیاد است که از مجاهدان به عظمت اسم میبرد؛ اما آیا مخاطب اصلی این مجاهدان و مهاجران مردماند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم یکی از آنهاست یا مخاطب اصلیِ مسئلهٴ جهاد خود پیغمبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران باید اطاعت کنند؟ باز ما میبینیم که چه در سورهٴ «تحریم» و چه در سورهٴ «توبه» ذات اقدس الهی مخاطب اصلی را معرفی کرد و فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ﴾ که مخاطب اصلی اوست، پس دیگران فرمانِ جهاد آن حضرت را امتثال میکنند که نه قبل از پیغمبرند و نه همتای پیغمبر، بلکه تصمیم گیرندهٴ اصلی برای جنگ و صلح خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و اینها به همراه پیغمبر مجریانِ فرمانِ آن حضرت¬اند. پس دیدیم که در مسئلهٴ حکم و قضاء خداوند یک خطاب عمومی دارد و بعد مرجع نهایی قضاء را مشخص کرده است. در مسئله جهاد یک سلسله دستورات عمومی دارد بعد مرجع نهایی را هم مشخص کرده است.
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخاطب اصلی خدا در اجرای حدود
دربارهٴ اجرای حدود هم این چنین است؛ دربارهٴ اجرای حدود گرچه در سورهٴ «مائده» و سورهٴ «نور» خطاب به عموم مسلمین است که ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ یا ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ ؛ اما مخاطب اصلی این خطابها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، چون در این قسمتها جزء حدود است و جزء قصاص که نیست و حدود باید در محکمهٴ شرع ثابت بشود و محکمهٴ شرح هم طبق بیان سورهٴ «نساء» محکمهٴ پیغمبر است یا مأذونین از طرف پیغمبر است، چون حدِّ سرقت یا حدِّ تبهکاریهای دیگر بدون حکم قاضی که صورت نمیپذیرد و اجرا نمیشود و قضاء هم که مخصوص پیغمبر است یا منصوبین از طرف خود پیغمبر و به اذن آن حضرت قضا دارند. نسبت به مؤمنین دیگر در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ ؛ وقتی خدا حکمی کرد یا پیغمبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکمی کرد دیگر حق اختیار و انتخاب با کسی نیست که بگویند ما اختیار بکنیم یا ما انتخاب میکنیم و مانند آن. اگر بگوییم که مصححِ خطاب به امت اسلامی در نظیر ﴿فَاقْطَعُوا﴾ یا نظیر ﴿فَاجْلِدُوا﴾ این است که اجرای حدود بر همه واجب است و اجرای حدود بدون تشکیل حکومت ممکن نیست و تشکیل حکومت هم شرطش تحصیلی است نه حصولی و شرط واجب است نه وجوب؛ یعنی بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند و چون بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند و وقتی حکومت تشکیل دادند شرط حاصل شد و وقتی حکومت تشکیل دادند آن والی مسلمین حاکمِ مبسوط الید خواهد بود و توان اجرای حدود را دارد و چون توان اجرای حدود را دارد و به شرط حکومت بود و تشکیل حکومت هم به دست مردم بود و مقدور مردم بود، این مصححِ اِسناد است که ما بگوییم ﴿فَاقْطَعُوا﴾. خطاب به مردم برای آن است که مردم مأمور بودند به تشکیل حکومت (این یک)، حکومت هم شرط اجرای حدود است (این دو) و این شرط هم شرط واجب است (سه) و این شرط هم مقدور مردم است (چهار)، اگر مردم اقدام کردند و این شرط را محقق کردند آن مشروط را میشود به همه اسناد داد و از این جهت مصحح پیدا میکند. این سخنها همهاش درست است؛ اما به آن اصل سوم برمیگردد، بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند این را چه کسی میگوید؟ این را امر
وجوب اطاعت مردم نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ میگوید که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا مأمور شد که حکومت اسلامی تشکیل بدهد و وقتی که امر کرد که ما حکومت میخواهیم مردم باید اطاعت کنند. اینچنین نیست که مردم جمع میشوند و حکومت تشکیل میدهند آنگاه حقوقی را برای حاکم مقرر میکنند، بلکه مردم که مولَّیٰ علیه ولیّاند دینی دارند که این دین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان مسئول اصلی قرار میدهد و به پیغمبر ابلاغ کرده است یعنی از طرف خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که حکومت تشکیل بده، آنگاه بر مردم واجب است که بر اساس ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ اطاعت کنند. وقتی حکومت تشکیل داد در فضای حکومت مسئلهٴ قضا و دستگاه قضایی است (یک)، در فضای حکومت مسئلهٴ ارتش و سپاه و مسئلهٴ جنگ و صلح است (دو)، اگر در جریان قضا پیغمبر چیزی حکم کرد همه باید اطاعت کنند و اگر در مسئله جنگ و صلح پیغمبر به چیزی امر کرد بر همه اطاعتش واجب است. الان که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هستیم و این سوره هم تقریباً در اواخر عمر شریف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است که حکومت تشکیل شد و نظام اسلامی مستقر شد، در چنین فضایی خدا میفرماید: ﴿فَاقْطَعُوا﴾ که این خطاب ﴿فَاقْطَعُوا﴾ به این معنا نیست که حکومت تشکیل بدهید، چون حکومت تشکیل شد، البته باید این حکومت را حفظ کرد، چون خدا فرمود: ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ و خدا فرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ و اگر بیگانهای خواست تهاجم کند به عنوان ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ در خدمت پیغمبر بیگانه را ترد کنید و اگر آشنایی خواست آشوب بکند آن فتنه را در داخل خاموش کنید: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾. بنابراین اگر آشوبِ آشناست ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾ و اگر فتنهٴ بیگانه است ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾؛ اما هم در فرو نشانهٴ آشوب آشنا از رهبری پیغمبر مدد بگیرید نه سر خود کار کنید و هم در سرکوب فتنهٴ بیگانگان در خدمت پیغمبر باشید، اینچنین نیست که ذات اقدس الهی اجازه بدهد و بگوید که شما هم یکی و پیغمبر هم یکی، بلکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ ؛ جلو نیافتید و ببنید او چه میگوید شما اطاعت کنید و او هم که از خود حرفی ندارد و در مسایل دینی و در تکالیف الهی برابر ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ عمل میکند و ما به او گفتیم که زبانت را بدون اجازهٴ خدا حرکت نده: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ﴾ او هم معصومانه اطاعت کرد و ما هم به شما خبر دادیم که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾؛ یعنی آن تکلیفی که ما به او گفتیم او اطاعت کرده است و اطاعت هم میکرد و تا ما نگفتیم او به شما نمیرساند و چیزی را هم که ما گفتیم او کتمان نمیکند؛ نه زبان میپیچاند آنجا که باید بگوید و نه زبان باز میکند آنجا که نباید بگوید. فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ ؛ او ضنت نمیورزد. شما این چهار بخش را که نگاه کنید میبینید
عوامل خضوع انسان در مقابل معصومین(علیهم السلام)
که انسان وقتی این مسایل را بررسی کرد خود را موظف میداند که در پیشگاه چنین معصومی خضوع کند: یکی اینکه خدا به او دستور داد که بدون اجازهٴ حق زبانت را حرکت نده: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ و قبل از اینکه به مرحلهٴ ظهور برسد این قرآن را تلفظ نکن و محتوایش را نگو و احکامش را بازگو نکن و مانند آن و بگذار ما برای تو بخوانیم و تلاوت کنیم آنگاه تو زبانت را حرکت بده (این یک). پس حرکتِ زبانِ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسبوق به وحی الهی است و بعد فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ که این ﴿ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ معنایش این است که او ضِنّت و بخل نمیورزد که بعضی از چیزها را ما به او گفته باشیم و او برای دیگران نگفته باشد، بلکه هرچه را ما به او گفتیم او به دیگران رساند؛ منتها هر کسی به اندازهٴ فکر خودش حرفهای او را میفهمد. بنابراین ما تا نگفتیم او نمیگوید (این یک) و هر چه را ما گفتیم او میگوید و چیزی را کتمان نمیکند (این دو) از چنین پیغمبری که از این مجموع خبر میدهد که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ (این سه)، آنگاه به ما میفرماید: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ ، آن وقت ما خود را در پیشگاه وحی میبینیم. این چهار امر را که شما تحلیل کردید میبینید که آن آیهای که بخش پنجم را به عهده دارد معنای بازی پیدا میکند که ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ ؛ هر که اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد اطاعت خدا کرد، برای اینکه او مجرای وحی است و وحی به او درست میرسد و او درست تحویل میگیرد و درست هم به شما ابلاغ میکند، چه اینکه خود درست عمل میکند.
دارا بودن ولایت مطلقه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فضای این سوره فضای حکومت اسلامی است؛ یعنی در اواخر عمر مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این سوره نازل شد و حکومت هم تشکیل شد و معنای حدود هم مشخص است و حدود را باید دستگاه قضایی تعیین کند و دستگاه قضایی هم زیر نظر شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آنگاه در چنین فضایی خدا خطاب میکند که ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾، نقش مردم چه خواهد بود؟ نقش مردم جز پذیرش و فرمانبرداری چیز دیگر نیست! اگر این شد میشود: ﴿وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ . با اینکه پیغمبر طبق آیه سورهٴ «احزاب» ولایت مطلقه از طرف ذات اقدس الهی دارد که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ و این ﴿اولی﴾ هم اولای تعیینی است نه اولای تفضیلی، برای اینکه در همان آیهٴ شش سورهٴ «احزاب» در جملهٴ بعد فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾. همانطوری که در طبقات ارث با بودن طبق اوّل نوبت به دوم نمیرسد و با بودن طبقه دوم نوبت به طبقه سوم نمیرسد و این اولویت، اولویتِ تعیینی است، با بودن پیغمبر نوبت به خود ما نمیرسد و اینچنین نیست که ما بگوییم پیغمبر اینچنین فرمود و ما هم نظرمان این است نه، اگر اُولیٰ است اولای تفضیلی نیست بلکه اولای تعیینی است، او اگر اجازه داد که ما در کار خودمان آزادانه بیاندیشیم آنوقت مجازیم، لذا در بخشهای دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ ؛
ضرورت حفظ جان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ و پیروی از او
هیچ کس حق ندارد که جان خود را بهتر از جان پیغمبر بداند و در روز خطر فرار بکند، بلکه باید سنگر آن حضرت باشد، چون مثل افراد عادی فراوانند اما مثل او دیگر احدی نخواهد آمد. فرمود که هیچ کس حق ندارد که در روز خطر تخلف کند یعنی در خَلف قرار بگیرد و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در خط مقدم قرار بدهد (این یک): ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ﴾ یا در جبهه نروند و یا آن خط آخر قرار بگیرند نه، ﴿وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾؛ راغب باشند و مایل باشند که خودشان را حفظ بکنند و از حفظ پیغمبر غفلت بکنند و حالا که خطر میرسد فرار بکنند و حضرت در میدان خطر تنها بماند این هم جایز نیست. پس از هر طرف که شما بررسی میکنید میبینید که آن حضرت که اساس دین است از ما بر جان ما از خود ما اُولیٰ است و اولویت تعیینی دارد. یک بیان نورانی از حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است با این مضمون که «فاذا حَضَرَت بلیةٌ فَاجعَلوا اموالَکم دونَ انفسِکم و اذا نزلَت نازلةٌ فَاجعَلوا انفسَکم دونَ دینکِم» یا با تعبیر مشابه این که فرمود: اگر حادثهٴ سختی پیش آمد با مالتان جانتان را حفظ کنید و اگر حادثه جلوتر آمد و سخت شد با جانتان دینتان را حفظ کنید و مادامی که زندهاید مکلفید و وقتی که رحلت کردید دیگر دینتان محفوظ است و کسی دین را از شما نمیگیرد، چون کسی که رحلت میکند با دین رحلت میکند و دین که کالای دنیایی نیست که بگذارد تا دیگران غارت کنند! با دین میرود و یک تنی را به بیگانهها میسپارد. در چنین فضایی ما بگوییم که چون تشکیل حکومت بر مردم واجب است و این مقدور مردم است و این شرط اجرای حدود است، این مصحح میشود که ما قطع ید را و مانند آن را به مردم اسناد بدهیم! وقتی آنجا میرویم نقل کلام در اجرای حکومت میکنیم و میبینیم که تازه اوّل کلام است و آنجا هم همینطور است و آنجا هم مثل ﴿فَاقْطَعُوا﴾ است. حالا حکومت که تشکیل میدهید مردم و پیغمبر در عرض هماند! چه کسی میگوید باید حکومت تشکیل بدهیم؟ خدا. به چه وسیله خدا فرمود؟ به وسیلهٴ وحی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آنگاه ما میشویم مجریان او و ما میشویم مطیعان او در تشکیل حکومت. پس اگر هم بگوییم که چون تشکیل حکومت واجب است نقل کلام در تشکیل حکومت میکنیم که آنجا چرا واجب است؟ آن را که گفته؟ خواهید گفت که خدا فرمود. به چه وسیله؟ به وسیلهٴ پیغمبرش فرمود، پس در آنجا هم باز نقش مردم نقش پیروی است نه نقش سازماندهی.
علت ذکر شدن حد محارب در آیه
مطلب دیگر آن است که در آیهٴ حدِّ محارب آنجا فعل مجهول ذکر شد که فرمود: ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ﴾ ، اینکه فعل مجهول ذکر شده است برای آن است که فاعلش معلوم است. گاهی فعل مجهول میشود برای اینکه فاعلش معلوم است و اینجا مسئول معلوم است و مجری حدود معلوم است و در سورهٴ «مائده» هم نازل شد و مسئول مستقیم هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بیان نقش مردم در نظام اسلامی
مطلب دیگر آن است که نقش مردم در نظام اسلامی چیست؟ گاهی ممکن است که انسان بگوید حاکمیت مردم و حکومت مردمی، تا مردم را راضی کند. اگر کسی خود داعیه نداشته باشد و یک مسلمان واقعی باشد و در حدِّ مردم باشد و حرف راست را به مردم بزند، مردم میپذیرند و اگر کسی بگوید که مردم ما را انتخاب کردند، او برای اینکه خود صاحب سِمَتی بشود به مردم بها میدهد چون این حرف خریدار مردمی دارد. اما اگر خودش «کاحد من الناس» بود، خدا رحمت کند استاد ما مرحوم آیت الله شعرانی(رضوان الله علیه) را ایشان میفرمود: خیلیها وسوسه دارند و احتیاط میکنند در آب کشیدن که میخواهند وضو بگیرند دو بار و سه بار یا چیزی را بشویند دو بار و سه بار{آب می کشند} و متأسفانه احتیاطِ بیجا دارند، در حالی که در آب جاری یا آب کُر وقتی گفتند یک بار کافیست کافیست و دیگر دو بار وجهی ندارد. بعد میفرمود که مرحوم پدرم که یکی از علمای بزرگ تهران بود ـ خدا همهٴ اینها و همهٴ مشایخ ما و همهٴ مؤمنین از عالَم، آدم و خاتم همه را غریق رحمت کند ـ مرحوم پدرم محتاط بود؛ اما در مسایل مالی محتاط بود و خودش هم مال شخصی داشت و وجوهاتی هم پیش او میآوردند، او هر وقت در یک مالی اشتباه میکرد که آیا این جزء وجوهات است یا مال شخصی، دیگر تصرف نمیکرد. گفت او وسوسه داشت اما در مسایل مالی. در دین به ما گفتند که رعایت أضعف را بکنید و این رعایت أضعف یک جا کار آسانی است و یک جا کار دشواری است؛ آنجا که آسان است خیلی رواج پیدا کرد و همهٴ ما عمل میکنیم و آنجا که دشوار است حرفش هم رایج نیست نه تنها عملش رواج ندارد. آنجا که رایج است این است که گفت مستحب است امام رعایت حال أضعف مأمومین را بکند ، این درست است که اگر کسی امام جماعت است نماز را قدری تندتر بخواند و به همان اقلِّ واجب و به مقداری از مستحبات اکتفا بکند، در بین این نمازگزاران بعضی مسافرند و بعضی زنان کودک دارند و بعضی سالمندند و تحملش برایشان دشوار است که مستحب است که امام جماعت رعایت حال أضعف مأمومین را بکند. این چیزی است که همهٴ ما مکرر گفتیم و شنیدیم و انشاءالله عمل هم میکنیم. آن دومی که کمتر رواج دارد و تعبیرِ فَرض آمده نه مستحب این است که در نهج البلاغه و مانند آن است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که «ان الله تعالی فَرضَ علی ائمةِ العدلِ ان یُقَدِّروا انفسَهم بِضَعَفَةِ الناس» ؛ ذات اقدس الهی بر رهبران اسلامی واجب کرده است که رعایت حال أضعف امتها را بکنند: «فرَضَ علی ائمةِ العَدل». میبینید که حالا ما چقدر دوریم! آن یکی که رواج دارد و مستحب است و سهل المؤونه است خیلی برای ما آشناست و این یکی که مهمتر از آن است برای ما آشنا نیست! اگر ما این چنین باشیم و به مردم درست بگویم که بگوییم ما با شما هیچ فرقی نداریم، نه ما حکومت میکنیم و نه من حکومت میکنم، بلکه الله دارد حکومت میکند، اگر الله دارد حکومت میکند ما چرا به جای حکومت مردمی حکومت الله را نگوییم! برای مردم باز کنیم که دین دارد حکومت میکند. اگر اینچنین است چرا روشنفکر مآبانه سخن بگوییم و بگوییم نقشِ مردم البته مردم نقششان در تَولّیٰ است نه در توکیل، چون بر اساس ولایت نقش مردم آن است که میفهمند که پیام الهی و وحی الهی دارد حکومت میکند و گاهی میبینند که وضع زندگی آنها بهتر از ولیّ مسلمین است، چون نوع آنها بهتر از خود حضرت امیر زندگی میکردند و بسیاری از مردم هم وضع مالیشان بهتر از خود حضرت امیر بود یعنی در زندگیشان. وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) که ظهور میکند اینچنین ظهور میکند؛ یعنی طعام او جَشب است و لباس او خشن است ، این حکومت را مردم از جان و دل میپذیرند. وقتی بگویید که الله حکومت میکند، خلیفة الله را میبینند و از جان و دل میپذیرند؛ اما هر چه شما بخواهید به مردم بها بدهید و بگوید دموکراسی است یا حکومت مردمی است و مردم ما را انتخاب کردند، وقتی دو قدم آن طرفتر رفتید و دیدید که با مردم فاصله دارید دیگر نمیپذیرند. نقش مردم در خود قرآن کریم هم آمده است که نقش تَوَلّیٰ است نه توکیل. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من از طرف خدا آمدم، چهل سال نه من میدانستم که آینده چه خبر است و نه شما. در بین شما زندگی کردم: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ که چهل سال امتحان دادن کافی است که نه من میدانستم آینده چه خبر است و نه شما و ذات اقدس الهی هم به او فرموده بود که ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ اْلإیمانُ﴾ ﴿وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ﴾ ؛ تو نمیدانستی چه خبر است: ﴿ما کُنْتَ تَدْری﴾ نه «لم تدری» که نمیدانستی بلکه فرمود: ﴿ما کُنْتَ تَدْری﴾؛ تو آن نبودی که بدانی، نه تنها نمیدانستی خواب هم نمیدیدی و فکر هم نمیکردی که این مقام به تو میرسد.
اثبات و ثبوت جمهوریت و اسلامیت
حالا در آستانهٴ نبوت کمکم که فَلَقِ صبح و خوابها و رویاهای صادق بود حساب دیگری است. خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾. این جمهوری اسلامی دو کلمه و دو پیام دارد: یکی اینکه ثبوتاً اسلامی است و یکی اینکه اثباتاًً جمهوری است؛ یعنی دینِ خدا را مسلمانها فهمیدند و پذیرفتند و در حقیقت مسلمانان تَوَلّیِ کردند نه توکیل. این سِمَت اسلامی را که دین گفته است مسلمانها قبول کردند نه اینکه کسی را وکیل کرده باشند. در بخشی از امور حتی کسانی که قائل به حِسبهاند، به هر تقدیر حِسبه را دین گفته است و اگر ولایت مطلقهٴ فقیه را هم نپذیرفته باشند و بر اساس حِسبه فتوا داده باشند به هرتقدیر حکومتِ زمین مانده را دین گفته واجب است. مردم تَوَلّیِ میکنند نسبت به عدول مؤمنین و میگویند حِسبهٴ شما را ما میپذیریم نه اینکه ما به شما این حِسبه را میدهیم یا ما به شما وکالت دادهایم که از طرف ما حکومت کنید. بنابراین خود قرآن کریم نقش مردم را در درست اندیشیدن و پذیرفتن میداند. این آیاتی که از خارج خوانده شد از روی قرآن کریم تطبیق بفرمایید: آیهٴ 58 سورهٴ «نساء» این است که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ با اینکه در همان سورهٴ «نساء» آیهٴ 65 فرمود: ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ﴾. سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 84 فرمود: ﴿فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ با اینکه قتال و جهاد با کفار بر همه واجب است اما مخاطب اصلیِ تشکیلِ سازماندهی امور نظامی پیغمبر است که خطاب مفرد است. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 73 این است: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 65 این است: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» جریانِ ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ﴾ مطرح است که آیهٴ شانزده سورهٴ «یونس» این است: ﴿قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾؛ درست بیاندیشید و بعد بپذیرید نه اینکه بیاندیشید و مرا وکیل خود قرار بدهید، بلکه درست بیاندیشید و ولایت مرا بپذیرید. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 36 این است: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾، چه اینکه در آیهٴ نُه سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾.
«و الحمدالله رب العالمین»
- پیامبر (ص) مخاطب اصلی خدا در اجرای حدود
- وجوب اطاعت مردم نسبت به پیامبر (ص)
- ضرورت حفظ جان پیغمبر (ص) در جنگ و پیروی از او
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾
بیان اقسام خطابت در آیه
یکی از مباحث این آیهٴ مبارک این بود که مخاطب اصلی در اینگونه از آیات کیست؟ اینکه فرمود دست مرد دزد یا زن دزد را بِبُرید و خطاب هم به عموم مسلمین است نحوهٴ توجه این خطاب به مسلمانها چگونه است؟ خطابی که به مسلمانها متوجه است چند قسم است:
الف: خطاب فردی
یک قسم خطاب فردی است؛ نظیر انجام تکالیف فردی که فرمود: ﴿وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ که خطاب به همه است و هر کسی باید نماز خاص خود را بخواند. دربارهٴ روزه هم فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ . دربارهٴ راست گفتن، پرهیز از دروغ، پرهیز از شرب مسکر، انجام واجبهای فردی و پرهیز از گناهان فردی مخاطب همهٴ مردم¬اند، چون واجب تعیینی و واجب عینی است که نه تخییر در کار است و نه مَن به الکفایهای در کار است بلکه یک واجب عینی است و بر هر فردی واجب است که قیام بکنند.
ب: خطاب عمومی
در قسم دوم خطاب به عموم متوجه است اما نحوهاش واجب کفایی است؛ نظیر اینکه اگر جایی اختلاف شد شما اختلاف را برطرف کنید خواه اختلاف خانوادگی و خواه غیر خانوادگی باشد که اینها واجب کفایی است که برای حل اختلاف است. فرمود که اگر شقاقی بین اینهاست شما بین اینها را اصلاح کنید: ﴿اِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما﴾ و مانند آن. در همین زمینه هم فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾ . آنجا که اصلاح ابتدایی است دعوت به صِلاح یا انجام کارهای صالح است که آن یک نحو وجوب عینی است و کفایی نیست؛ اما آن قسمت که به حل اختلاف و رفع فساد برمیگردد یک واجب کفایی است که فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾ یا در مواردی که اگر بعضیها قیام بکنند تکلیف از دیگران ساقط میشود از همین قبیل است. بعضی از آیات؛ هم میتواند نحوهٴ وجوب عینی را بفهماند و هم وجوب کفایی را؛ نظیر ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾ ؛ البته آن قسم اوّل و این قسم دوم هر دو در فضای یک نظام اسلامی است؛ ولی بر فرض نظام اسلامی تشکیل نشده باشد مثل صدر اسلام، هر مسلمانی موظف بود که نماز خود را بخواند و دروغ نگوید و راست بگوید و مانند آن.
ج: خطاب مورد توجه جامعه اسلامی
قسم سوم خطابهایی است که متوجه به جامعهٴ اسلامی است منتها به عنوان پیروی از ولیّ مسلمین مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام معصوم(علیه الصلاة و علیه السلام)؛ نظیر ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ که بر هر فردی واجب است که اطلاعت بکند خواه در مسایل فردی؛ مثل اینکه کسی را برای کاری مشخص کردند و مأمور کردند یا در مسایل جمعی؛ نظیر اینکه ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اْلأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ﴾ قتال با طائفهٴ باغیه در یک نظام اسلامی بدون دستور ولیّ مسلمین که ممکن نیست چون هرج و مرج میشود. بنابراین این قسم سوم از خطابها ناظر به آن است که مستقیماً دستور را از ولیّ مسلمین بگیرید و اطاعت کنید. ممکن است انحاء دیگری هم تصور بشود و فعلاً این سه قسم بازگو شد. آیهای که محل بحث است نظیر ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ یا آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ از قبیل قسم اوّل است یا قسم دوم است یا قسم سوم؟ آیا از قبیل ﴿وأَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ است یا﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ﴾ است که تکلیف فردی است؛ یعنی هر فردی مکلف است که حدود الهی را اجرا کند یا اینچنین نیست؟ اجرای حدود نظیر اقامهٴ نماز نیست و اقامهٴ حدود غیر از اقامهٴ صلات یا انجام روزه است. آیا نظیر واجبهای کفایی است که افراد در داخلهٴ نظام اسلامی با هم میتوانند توافق کنند و حدود الهی را اجرا کنند؛ نظیر ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾ یا از قبیل قسم سوم است؟ اینکه فرمود: ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ نه یعنی شما خودتان حدود الهی را اجرا کنید، بلکه آن کسی که سِمَت حُکم و قضا به عهدهٴ اوست او که دستور داد شما اطاعت کنید. در قرآن کریم گاهی از همین قبیل امرها به جامعهٴ اسلامی متوجه میشود و بعد مخاطب اصلی این را هم در جای دیگر ذکر میکند؛ مثلاً جریان قضا یک نمونه و جریان جهاد نمونه دیگر است؛ در جریان قضا و حُکم در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت به همه خطاب میکند که خداوند به شما فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ که شما عادلانه بین مردم حکومت کنید و به طور کلی هم در همین آیات بعدی سورهٴ «مائده» هم میفرماید که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ یا ﴿أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ یا ﴿أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ که در سه آیه است. گرچه خطاب در جملهٴ ﴿أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ متوجه امت اسلامی است، ولی باز در همان سورهٴ «نساء» به فاصلهٴ چند آیه فرمود که مرجع حلّ هرگونه اختلاف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قضاء به عهدهٴ توست و حُکم به عهدهٴ توست. آنها باید اختلافها را به حضور تو بیاورند نه به غیر تو (این یک) و تو هم بر اساس قسط و عدل باید حُکم بکنی (این دو) و بر آنها واجب است که حکم تو را از جان بپذیرند نه فقط ساکت باشند، بلکه از جان بپذیرند (این سه) فرمود: ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا﴾ ؛ یعنی هرگز اینها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در مشاجرات و در منازعات به محکمهٴ تو مراجعه کنند نه به محکمهٴ غیر تو و وقتی هم که به قسط و عدل حکم کردی بر آنها واجب است که نه تنها ظاهراً بپذیرند بلکه با جان ایمان بیاورند: ﴿ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا﴾.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گرچه فرمود که شما باید به عدل حُکم بکنید ولی مرجع نهایی حکم و قضاء را هم مشخص کرده است، معلوم میشود که ما پذیرندگانِ قضایِ عادلانهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستیم نه مخاطب اصلی و اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسی را برای قضاء منصوب کرد باز هم به اذن او عادلانه و بر اساس قسط حُکم میکند و قضاء میکند (این یک نمونه).
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخاطب اصلی جهاد
نمونهٴ دیگر مسئلهٴ جهاد است و آیات فراوانی در قرآن کریم است که هم دستور جهاد میدهد به عموم مسلمانها و هم مجاهدین را میستاید. آنجا که دستور جهاد میدهد فرمود: ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ ؛ دشمنان در شما تَصلُّب در دین و خشونت مقدس ببینند (این یک) و بعد ﴿الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا﴾ که این تعبیرات هم در قرآن کریم فراوان است (این دو). گاهی به صورت فعل ماضی و گاهی به صورت مضارع که ﴿الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا﴾ یا ﴿یُجاهِدُونَ﴾ تعبیرات زیاد است که از مجاهدان به عظمت اسم میبرد؛ اما آیا مخاطب اصلی این مجاهدان و مهاجران مردماند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم یکی از آنهاست یا مخاطب اصلیِ مسئلهٴ جهاد خود پیغمبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگران باید اطاعت کنند؟ باز ما میبینیم که چه در سورهٴ «تحریم» و چه در سورهٴ «توبه» ذات اقدس الهی مخاطب اصلی را معرفی کرد و فرمود: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ﴾ که مخاطب اصلی اوست، پس دیگران فرمانِ جهاد آن حضرت را امتثال میکنند که نه قبل از پیغمبرند و نه همتای پیغمبر، بلکه تصمیم گیرندهٴ اصلی برای جنگ و صلح خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و اینها به همراه پیغمبر مجریانِ فرمانِ آن حضرت¬اند. پس دیدیم که در مسئلهٴ حکم و قضاء خداوند یک خطاب عمومی دارد و بعد مرجع نهایی قضاء را مشخص کرده است. در مسئله جهاد یک سلسله دستورات عمومی دارد بعد مرجع نهایی را هم مشخص کرده است.
پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخاطب اصلی خدا در اجرای حدود
دربارهٴ اجرای حدود هم این چنین است؛ دربارهٴ اجرای حدود گرچه در سورهٴ «مائده» و سورهٴ «نور» خطاب به عموم مسلمین است که ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ یا ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ ؛ اما مخاطب اصلی این خطابها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، چون در این قسمتها جزء حدود است و جزء قصاص که نیست و حدود باید در محکمهٴ شرع ثابت بشود و محکمهٴ شرح هم طبق بیان سورهٴ «نساء» محکمهٴ پیغمبر است یا مأذونین از طرف پیغمبر است، چون حدِّ سرقت یا حدِّ تبهکاریهای دیگر بدون حکم قاضی که صورت نمیپذیرد و اجرا نمیشود و قضاء هم که مخصوص پیغمبر است یا منصوبین از طرف خود پیغمبر و به اذن آن حضرت قضا دارند. نسبت به مؤمنین دیگر در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ ؛ وقتی خدا حکمی کرد یا پیغمبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکمی کرد دیگر حق اختیار و انتخاب با کسی نیست که بگویند ما اختیار بکنیم یا ما انتخاب میکنیم و مانند آن. اگر بگوییم که مصححِ خطاب به امت اسلامی در نظیر ﴿فَاقْطَعُوا﴾ یا نظیر ﴿فَاجْلِدُوا﴾ این است که اجرای حدود بر همه واجب است و اجرای حدود بدون تشکیل حکومت ممکن نیست و تشکیل حکومت هم شرطش تحصیلی است نه حصولی و شرط واجب است نه وجوب؛ یعنی بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند و چون بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند و وقتی حکومت تشکیل دادند شرط حاصل شد و وقتی حکومت تشکیل دادند آن والی مسلمین حاکمِ مبسوط الید خواهد بود و توان اجرای حدود را دارد و چون توان اجرای حدود را دارد و به شرط حکومت بود و تشکیل حکومت هم به دست مردم بود و مقدور مردم بود، این مصححِ اِسناد است که ما بگوییم ﴿فَاقْطَعُوا﴾. خطاب به مردم برای آن است که مردم مأمور بودند به تشکیل حکومت (این یک)، حکومت هم شرط اجرای حدود است (این دو) و این شرط هم شرط واجب است (سه) و این شرط هم مقدور مردم است (چهار)، اگر مردم اقدام کردند و این شرط را محقق کردند آن مشروط را میشود به همه اسناد داد و از این جهت مصحح پیدا میکند. این سخنها همهاش درست است؛ اما به آن اصل سوم برمیگردد، بر مردم واجب است که حکومت تشکیل بدهند این را چه کسی میگوید؟ این را امر
وجوب اطاعت مردم نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ میگوید که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا مأمور شد که حکومت اسلامی تشکیل بدهد و وقتی که امر کرد که ما حکومت میخواهیم مردم باید اطاعت کنند. اینچنین نیست که مردم جمع میشوند و حکومت تشکیل میدهند آنگاه حقوقی را برای حاکم مقرر میکنند، بلکه مردم که مولَّیٰ علیه ولیّاند دینی دارند که این دین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان مسئول اصلی قرار میدهد و به پیغمبر ابلاغ کرده است یعنی از طرف خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که حکومت تشکیل بده، آنگاه بر مردم واجب است که بر اساس ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ اطاعت کنند. وقتی حکومت تشکیل داد در فضای حکومت مسئلهٴ قضا و دستگاه قضایی است (یک)، در فضای حکومت مسئلهٴ ارتش و سپاه و مسئلهٴ جنگ و صلح است (دو)، اگر در جریان قضا پیغمبر چیزی حکم کرد همه باید اطاعت کنند و اگر در مسئله جنگ و صلح پیغمبر به چیزی امر کرد بر همه اطاعتش واجب است. الان که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هستیم و این سوره هم تقریباً در اواخر عمر شریف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است که حکومت تشکیل شد و نظام اسلامی مستقر شد، در چنین فضایی خدا میفرماید: ﴿فَاقْطَعُوا﴾ که این خطاب ﴿فَاقْطَعُوا﴾ به این معنا نیست که حکومت تشکیل بدهید، چون حکومت تشکیل شد، البته باید این حکومت را حفظ کرد، چون خدا فرمود: ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ و خدا فرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ و اگر بیگانهای خواست تهاجم کند به عنوان ﴿اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾ در خدمت پیغمبر بیگانه را ترد کنید و اگر آشنایی خواست آشوب بکند آن فتنه را در داخل خاموش کنید: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾. بنابراین اگر آشوبِ آشناست ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾ و اگر فتنهٴ بیگانه است ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾؛ اما هم در فرو نشانهٴ آشوب آشنا از رهبری پیغمبر مدد بگیرید نه سر خود کار کنید و هم در سرکوب فتنهٴ بیگانگان در خدمت پیغمبر باشید، اینچنین نیست که ذات اقدس الهی اجازه بدهد و بگوید که شما هم یکی و پیغمبر هم یکی، بلکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ ؛ جلو نیافتید و ببنید او چه میگوید شما اطاعت کنید و او هم که از خود حرفی ندارد و در مسایل دینی و در تکالیف الهی برابر ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ عمل میکند و ما به او گفتیم که زبانت را بدون اجازهٴ خدا حرکت نده: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ﴾ او هم معصومانه اطاعت کرد و ما هم به شما خبر دادیم که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾؛ یعنی آن تکلیفی که ما به او گفتیم او اطاعت کرده است و اطاعت هم میکرد و تا ما نگفتیم او به شما نمیرساند و چیزی را هم که ما گفتیم او کتمان نمیکند؛ نه زبان میپیچاند آنجا که باید بگوید و نه زبان باز میکند آنجا که نباید بگوید. فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ ؛ او ضنت نمیورزد. شما این چهار بخش را که نگاه کنید میبینید
عوامل خضوع انسان در مقابل معصومین(علیهم السلام)
که انسان وقتی این مسایل را بررسی کرد خود را موظف میداند که در پیشگاه چنین معصومی خضوع کند: یکی اینکه خدا به او دستور داد که بدون اجازهٴ حق زبانت را حرکت نده: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ و قبل از اینکه به مرحلهٴ ظهور برسد این قرآن را تلفظ نکن و محتوایش را نگو و احکامش را بازگو نکن و مانند آن و بگذار ما برای تو بخوانیم و تلاوت کنیم آنگاه تو زبانت را حرکت بده (این یک). پس حرکتِ زبانِ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسبوق به وحی الهی است و بعد فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ که این ﴿ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ معنایش این است که او ضِنّت و بخل نمیورزد که بعضی از چیزها را ما به او گفته باشیم و او برای دیگران نگفته باشد، بلکه هرچه را ما به او گفتیم او به دیگران رساند؛ منتها هر کسی به اندازهٴ فکر خودش حرفهای او را میفهمد. بنابراین ما تا نگفتیم او نمیگوید (این یک) و هر چه را ما گفتیم او میگوید و چیزی را کتمان نمیکند (این دو) از چنین پیغمبری که از این مجموع خبر میدهد که ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ (این سه)، آنگاه به ما میفرماید: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ ، آن وقت ما خود را در پیشگاه وحی میبینیم. این چهار امر را که شما تحلیل کردید میبینید که آن آیهای که بخش پنجم را به عهده دارد معنای بازی پیدا میکند که ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ ؛ هر که اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد اطاعت خدا کرد، برای اینکه او مجرای وحی است و وحی به او درست میرسد و او درست تحویل میگیرد و درست هم به شما ابلاغ میکند، چه اینکه خود درست عمل میکند.
دارا بودن ولایت مطلقه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فضای این سوره فضای حکومت اسلامی است؛ یعنی در اواخر عمر مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این سوره نازل شد و حکومت هم تشکیل شد و معنای حدود هم مشخص است و حدود را باید دستگاه قضایی تعیین کند و دستگاه قضایی هم زیر نظر شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آنگاه در چنین فضایی خدا خطاب میکند که ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾، نقش مردم چه خواهد بود؟ نقش مردم جز پذیرش و فرمانبرداری چیز دیگر نیست! اگر این شد میشود: ﴿وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ﴾ . با اینکه پیغمبر طبق آیه سورهٴ «احزاب» ولایت مطلقه از طرف ذات اقدس الهی دارد که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ و این ﴿اولی﴾ هم اولای تعیینی است نه اولای تفضیلی، برای اینکه در همان آیهٴ شش سورهٴ «احزاب» در جملهٴ بعد فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾. همانطوری که در طبقات ارث با بودن طبق اوّل نوبت به دوم نمیرسد و با بودن طبقه دوم نوبت به طبقه سوم نمیرسد و این اولویت، اولویتِ تعیینی است، با بودن پیغمبر نوبت به خود ما نمیرسد و اینچنین نیست که ما بگوییم پیغمبر اینچنین فرمود و ما هم نظرمان این است نه، اگر اُولیٰ است اولای تفضیلی نیست بلکه اولای تعیینی است، او اگر اجازه داد که ما در کار خودمان آزادانه بیاندیشیم آنوقت مجازیم، لذا در بخشهای دیگر نظیر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ ؛
ضرورت حفظ جان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ و پیروی از او
هیچ کس حق ندارد که جان خود را بهتر از جان پیغمبر بداند و در روز خطر فرار بکند، بلکه باید سنگر آن حضرت باشد، چون مثل افراد عادی فراوانند اما مثل او دیگر احدی نخواهد آمد. فرمود که هیچ کس حق ندارد که در روز خطر تخلف کند یعنی در خَلف قرار بگیرد و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در خط مقدم قرار بدهد (این یک): ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ﴾ یا در جبهه نروند و یا آن خط آخر قرار بگیرند نه، ﴿وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾؛ راغب باشند و مایل باشند که خودشان را حفظ بکنند و از حفظ پیغمبر غفلت بکنند و حالا که خطر میرسد فرار بکنند و حضرت در میدان خطر تنها بماند این هم جایز نیست. پس از هر طرف که شما بررسی میکنید میبینید که آن حضرت که اساس دین است از ما بر جان ما از خود ما اُولیٰ است و اولویت تعیینی دارد. یک بیان نورانی از حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است با این مضمون که «فاذا حَضَرَت بلیةٌ فَاجعَلوا اموالَکم دونَ انفسِکم و اذا نزلَت نازلةٌ فَاجعَلوا انفسَکم دونَ دینکِم» یا با تعبیر مشابه این که فرمود: اگر حادثهٴ سختی پیش آمد با مالتان جانتان را حفظ کنید و اگر حادثه جلوتر آمد و سخت شد با جانتان دینتان را حفظ کنید و مادامی که زندهاید مکلفید و وقتی که رحلت کردید دیگر دینتان محفوظ است و کسی دین را از شما نمیگیرد، چون کسی که رحلت میکند با دین رحلت میکند و دین که کالای دنیایی نیست که بگذارد تا دیگران غارت کنند! با دین میرود و یک تنی را به بیگانهها میسپارد. در چنین فضایی ما بگوییم که چون تشکیل حکومت بر مردم واجب است و این مقدور مردم است و این شرط اجرای حدود است، این مصحح میشود که ما قطع ید را و مانند آن را به مردم اسناد بدهیم! وقتی آنجا میرویم نقل کلام در اجرای حکومت میکنیم و میبینیم که تازه اوّل کلام است و آنجا هم همینطور است و آنجا هم مثل ﴿فَاقْطَعُوا﴾ است. حالا حکومت که تشکیل میدهید مردم و پیغمبر در عرض هماند! چه کسی میگوید باید حکومت تشکیل بدهیم؟ خدا. به چه وسیله خدا فرمود؟ به وسیلهٴ وحی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آنگاه ما میشویم مجریان او و ما میشویم مطیعان او در تشکیل حکومت. پس اگر هم بگوییم که چون تشکیل حکومت واجب است نقل کلام در تشکیل حکومت میکنیم که آنجا چرا واجب است؟ آن را که گفته؟ خواهید گفت که خدا فرمود. به چه وسیله؟ به وسیلهٴ پیغمبرش فرمود، پس در آنجا هم باز نقش مردم نقش پیروی است نه نقش سازماندهی.
علت ذکر شدن حد محارب در آیه
مطلب دیگر آن است که در آیهٴ حدِّ محارب آنجا فعل مجهول ذکر شد که فرمود: ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ﴾ ، اینکه فعل مجهول ذکر شده است برای آن است که فاعلش معلوم است. گاهی فعل مجهول میشود برای اینکه فاعلش معلوم است و اینجا مسئول معلوم است و مجری حدود معلوم است و در سورهٴ «مائده» هم نازل شد و مسئول مستقیم هم خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بیان نقش مردم در نظام اسلامی
مطلب دیگر آن است که نقش مردم در نظام اسلامی چیست؟ گاهی ممکن است که انسان بگوید حاکمیت مردم و حکومت مردمی، تا مردم را راضی کند. اگر کسی خود داعیه نداشته باشد و یک مسلمان واقعی باشد و در حدِّ مردم باشد و حرف راست را به مردم بزند، مردم میپذیرند و اگر کسی بگوید که مردم ما را انتخاب کردند، او برای اینکه خود صاحب سِمَتی بشود به مردم بها میدهد چون این حرف خریدار مردمی دارد. اما اگر خودش «کاحد من الناس» بود، خدا رحمت کند استاد ما مرحوم آیت الله شعرانی(رضوان الله علیه) را ایشان میفرمود: خیلیها وسوسه دارند و احتیاط میکنند در آب کشیدن که میخواهند وضو بگیرند دو بار و سه بار یا چیزی را بشویند دو بار و سه بار{آب می کشند} و متأسفانه احتیاطِ بیجا دارند، در حالی که در آب جاری یا آب کُر وقتی گفتند یک بار کافیست کافیست و دیگر دو بار وجهی ندارد. بعد میفرمود که مرحوم پدرم که یکی از علمای بزرگ تهران بود ـ خدا همهٴ اینها و همهٴ مشایخ ما و همهٴ مؤمنین از عالَم، آدم و خاتم همه را غریق رحمت کند ـ مرحوم پدرم محتاط بود؛ اما در مسایل مالی محتاط بود و خودش هم مال شخصی داشت و وجوهاتی هم پیش او میآوردند، او هر وقت در یک مالی اشتباه میکرد که آیا این جزء وجوهات است یا مال شخصی، دیگر تصرف نمیکرد. گفت او وسوسه داشت اما در مسایل مالی. در دین به ما گفتند که رعایت أضعف را بکنید و این رعایت أضعف یک جا کار آسانی است و یک جا کار دشواری است؛ آنجا که آسان است خیلی رواج پیدا کرد و همهٴ ما عمل میکنیم و آنجا که دشوار است حرفش هم رایج نیست نه تنها عملش رواج ندارد. آنجا که رایج است این است که گفت مستحب است امام رعایت حال أضعف مأمومین را بکند ، این درست است که اگر کسی امام جماعت است نماز را قدری تندتر بخواند و به همان اقلِّ واجب و به مقداری از مستحبات اکتفا بکند، در بین این نمازگزاران بعضی مسافرند و بعضی زنان کودک دارند و بعضی سالمندند و تحملش برایشان دشوار است که مستحب است که امام جماعت رعایت حال أضعف مأمومین را بکند. این چیزی است که همهٴ ما مکرر گفتیم و شنیدیم و انشاءالله عمل هم میکنیم. آن دومی که کمتر رواج دارد و تعبیرِ فَرض آمده نه مستحب این است که در نهج البلاغه و مانند آن است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که «ان الله تعالی فَرضَ علی ائمةِ العدلِ ان یُقَدِّروا انفسَهم بِضَعَفَةِ الناس» ؛ ذات اقدس الهی بر رهبران اسلامی واجب کرده است که رعایت حال أضعف امتها را بکنند: «فرَضَ علی ائمةِ العَدل». میبینید که حالا ما چقدر دوریم! آن یکی که رواج دارد و مستحب است و سهل المؤونه است خیلی برای ما آشناست و این یکی که مهمتر از آن است برای ما آشنا نیست! اگر ما این چنین باشیم و به مردم درست بگویم که بگوییم ما با شما هیچ فرقی نداریم، نه ما حکومت میکنیم و نه من حکومت میکنم، بلکه الله دارد حکومت میکند، اگر الله دارد حکومت میکند ما چرا به جای حکومت مردمی حکومت الله را نگوییم! برای مردم باز کنیم که دین دارد حکومت میکند. اگر اینچنین است چرا روشنفکر مآبانه سخن بگوییم و بگوییم نقشِ مردم البته مردم نقششان در تَولّیٰ است نه در توکیل، چون بر اساس ولایت نقش مردم آن است که میفهمند که پیام الهی و وحی الهی دارد حکومت میکند و گاهی میبینند که وضع زندگی آنها بهتر از ولیّ مسلمین است، چون نوع آنها بهتر از خود حضرت امیر زندگی میکردند و بسیاری از مردم هم وضع مالیشان بهتر از خود حضرت امیر بود یعنی در زندگیشان. وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) که ظهور میکند اینچنین ظهور میکند؛ یعنی طعام او جَشب است و لباس او خشن است ، این حکومت را مردم از جان و دل میپذیرند. وقتی بگویید که الله حکومت میکند، خلیفة الله را میبینند و از جان و دل میپذیرند؛ اما هر چه شما بخواهید به مردم بها بدهید و بگوید دموکراسی است یا حکومت مردمی است و مردم ما را انتخاب کردند، وقتی دو قدم آن طرفتر رفتید و دیدید که با مردم فاصله دارید دیگر نمیپذیرند. نقش مردم در خود قرآن کریم هم آمده است که نقش تَوَلّیٰ است نه توکیل. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من از طرف خدا آمدم، چهل سال نه من میدانستم که آینده چه خبر است و نه شما. در بین شما زندگی کردم: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ که چهل سال امتحان دادن کافی است که نه من میدانستم آینده چه خبر است و نه شما و ذات اقدس الهی هم به او فرموده بود که ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ اْلإیمانُ﴾ ﴿وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ﴾ ؛ تو نمیدانستی چه خبر است: ﴿ما کُنْتَ تَدْری﴾ نه «لم تدری» که نمیدانستی بلکه فرمود: ﴿ما کُنْتَ تَدْری﴾؛ تو آن نبودی که بدانی، نه تنها نمیدانستی خواب هم نمیدیدی و فکر هم نمیکردی که این مقام به تو میرسد.
اثبات و ثبوت جمهوریت و اسلامیت
حالا در آستانهٴ نبوت کمکم که فَلَقِ صبح و خوابها و رویاهای صادق بود حساب دیگری است. خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾. این جمهوری اسلامی دو کلمه و دو پیام دارد: یکی اینکه ثبوتاً اسلامی است و یکی اینکه اثباتاًً جمهوری است؛ یعنی دینِ خدا را مسلمانها فهمیدند و پذیرفتند و در حقیقت مسلمانان تَوَلّیِ کردند نه توکیل. این سِمَت اسلامی را که دین گفته است مسلمانها قبول کردند نه اینکه کسی را وکیل کرده باشند. در بخشی از امور حتی کسانی که قائل به حِسبهاند، به هر تقدیر حِسبه را دین گفته است و اگر ولایت مطلقهٴ فقیه را هم نپذیرفته باشند و بر اساس حِسبه فتوا داده باشند به هرتقدیر حکومتِ زمین مانده را دین گفته واجب است. مردم تَوَلّیِ میکنند نسبت به عدول مؤمنین و میگویند حِسبهٴ شما را ما میپذیریم نه اینکه ما به شما این حِسبه را میدهیم یا ما به شما وکالت دادهایم که از طرف ما حکومت کنید. بنابراین خود قرآن کریم نقش مردم را در درست اندیشیدن و پذیرفتن میداند. این آیاتی که از خارج خوانده شد از روی قرآن کریم تطبیق بفرمایید: آیهٴ 58 سورهٴ «نساء» این است که ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ با اینکه در همان سورهٴ «نساء» آیهٴ 65 فرمود: ﴿فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ﴾. سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 84 فرمود: ﴿فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ با اینکه قتال و جهاد با کفار بر همه واجب است اما مخاطب اصلیِ تشکیلِ سازماندهی امور نظامی پیغمبر است که خطاب مفرد است. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 73 این است: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 65 این است: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» جریانِ ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ﴾ مطرح است که آیهٴ شانزده سورهٴ «یونس» این است: ﴿قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾؛ درست بیاندیشید و بعد بپذیرید نه اینکه بیاندیشید و مرا وکیل خود قرار بدهید، بلکه درست بیاندیشید و ولایت مرا بپذیرید. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 36 این است: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾، چه اینکه در آیهٴ نُه سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾.
«و الحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است