- ۱۱۵۲
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
تفسیر آیات ۲۱ تا ۲۴ سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات ۲۱ تا ۲۴ سوره مائده"
- مقصود از سرزمین بیت المقدس
- کفران نعمت علت اخراج یهودیان از وطن
- رنجهای قوم بنیاسرائیل مقدمه ظهور موسی(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ و لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ و إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ ٭ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ و عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها... أَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ و رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾
رنجهای قوم بنیاسرایئل مقدمه ظهور موسی(علیه السلام)
بنیاسرائیل در زمان فرعون به مقدار کافی رنج کشیدند که یا صبر بود یا تصبّر در هر صورت این رنجها را تحمل کردند و سالیان متمادی بود که «یذبحون ابناءهم و یستحیون نساءَهم» و مانند آن. این خونها به تعبیر بزرگانِ اهل معرفت هدر نرفت و زمینهٴ ظهور موسای کلیم (سلام الله علیه) را فراهم کرد و این جریان سخنِ بزرگترین عرفای اسلام است که اینها کسانی بودند که معتقد بودند خون هدر نمیرود و میگفتند که موسای کلیم که ظهور کرد محصولِ این خونها و عصارهن این خونها بود. وقتی موسای کلیم ظهور کرد پاداش اینها را خداوند داد و اینها از خطر نجات پیدا کردند و فراعنه به کام دریا غرق شدند؛ از آن به بعد باید در بازسازی سهم مستقلی را ارائه کند. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: نعمتهای الهی را فراموش نکنید و همان خدایی که شما را که مستضعف بودید الان ملوک قرار داد توان آن را دارد که در ادامهٴ مبارزه شما را موفق بکند و این سرزمینی که عمالقه و مانند آن در آنجا به سر میبرند این برای شماست، باید بروید فتح کنید و آنها را بیرون کنید.
رایگان نبودن «روزی» برای بندگان
تحصیل روزی رایگان نیست و خداوند فرمود: روزی شما از آسمان به زمین میریزد؛ اما ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾ ؛ روی منکبها و روی دوشهای زمین حرکت کنید و از او روزی بگیرید که روی دوش مرکَبِ جموح سوار شدن کار آسانی نیست. فرمود که اگر بخواهید سواری بگیرید باید روی دوش سوار بشوید و باید روی دوش زمین حرکت کنید و این کوهها و تپهها را طی کنید تا ارتزاق کنید، حالا یا با کَند و کاوِ چشمه و قنات است یا با استخراج معدِن است به هر تقدیر ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾؛ مشی در سطح زمین که یک کار آسانی است اما مشی روی مِنکب زمین کار آسانی نیست. خداوند روزی را تضمین کرده است لکن مشی روی دوش زمین را هم بر مردم لازم کرده است.
آن عالمی که بی زحمت رزق میسر است بهشت است وگرنه همان کسی که عالم و آدم را خلق کرد قسم یاد کرد و فرمود: راحتی در عالم نیست و من انسان را در ﴿کَبَدٍ﴾ خلق کردم: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾ و مکابده؛ یعنی رنج، تلاش، کوشش، دشواری و حوادث سخت. کسی خیال کند که به راحتی میتواند زندگی کند، نه این عالم را شناخت و نه آدم را. آنکه عالم و آدم را خلق کرد قسم یاد کرد که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾. کبِد همین عضو خاص است در دستگاه گوارش؛ اما ﴿کَبَدٍ﴾ یعنی رنج و مکابده یعنی رنج و تلاش و کوشش و درگیر شدن؛ اگر ذات اقدس الهی قسم یاد کرد که من انسان را در ﴿کَبَدٍ﴾ آفریدهام، اگر کسی بخواهد خیال کند که بدون رنج به جایی میرسد این تفکر انسانی ندارد، بلکه او حیات غیر انسانی دارد، حالا یا حیاتی گیاهی دارد یا حیات حیوانی در هر صورت به کمال انسانی راه پیدا نمیکند، حالا یا این هشتاد سال است یا صد سال است، این هشتاد سال یا صد سال رنج است و بقیه گنج است و اصلاً این رنج نسبت به آن رفاه قابل قیاس نیست، چون آن نامتناهی است و این مدت محدودی دارد، این اصل خلقت انسان است.
موسای کلیم این نعمتها را یاد آور شد و فرمود: همهٴ این نعمتها را خدا به شما داد و اینها هم سنت الهی است و شما اگر بخواهید به آن روزیتان که این سرزمین برای شماست برسید باید وارد بشوید و هرگز در را به روی شما باز نمیکنند، بلکه شما خودتان باید در را باز کنید و دَرِ شهر را باید باز کنید. اینکه فرمود: به سرزمین مقدس وارد بشوید؛ یعنی با جنگ و با جهاد و مانند (آن این مطلب اوّل)، برای اینکه اگر صِرف ورود عادی بود آنها تحاشی نداشتند.
مقصود از سرزمین بیت المقدس
مطلب دوم آن است که منظور از این سرزمین چیست؟ چه در تفسیرهای اهل سنت و چه در تفسیر امامیه وجوهی برای این سرزمین ذکر کردند: یکی اینکه منظور بیت المَقْدِس است، یکی اینکه منظور منطقه کوه طور و اطراف کوه طور و دامنهٴ کوه طور است، یکی اینکه منظور شام است، یکی اینکه منظور فلسطین و دمشق و مقداری از فلات اردن است. این هم وجوه چهارگانهای بود که گفته شد و حصری در کار نیست، البته یک سرزمینی است که منزه از شرک است و منزه از آلودگی است.
دلیل خشم خدا نسبت به بنیاسرائیل
مطلب سوم آن است که بر فرض اینکه منظور از این سرزمین فلسطین باشد آیا دلالت میکند که فلسطین برای اسرائیلیهاست یا نه؟ اگر بر فرض منظور از این ارض مقدس فلسطین باشد، دلالت میکند که خداوند این سرزمین را برای آنها تنظیم کرده است و مقدَّر کرده است که آنها در آن سرزمین زندگی کنند، حالا مِلک آنها باشد یا نه، روشن نیست. بر فرض اینکه مِلک طلقِ آنها باشد، مادامی خدا برای آنها مقدر کرده است که به شریعت الهی ایمان بیاورند و نشانهاش همان شاهد داخلی است که همین خدایی که نسبت به اینها این همه محبت را روا داشت و فرمود که در بین شما انبیایی قرار دادند و شما را ملوک قرار دادند و نعمتهایی به شما دادند که به دیگران ندادهاند، همین خداوند نسبت به اینها آنچنان قهر روا داشت که چهل سال اینها را سرگردان کرد که ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و همین خدا نسبت به اینها خشمی روا داشت که بر هیچ ملتی چنین خشمی را روا نداشت که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ و ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ . آن لعنتها و آن خشمهای الهی که بر اسرائیلیها روا داشته شد بر هیچ امتی روا داشته نشد. اگر از یک سو خداوند به آنها نعمتی داد که ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ ، از طرف دیگر ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ «ما لم تُضرَب علی احد من العالمین» و به اینها گفته شد: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ که «لم یُقَل لأحدٍ مِن العالمین» چون در مقابل آن نعمت عظما این کیفرِ رسا هم به دنبال است.
کفران نعمت علت اخراج یهودیان از وطن خود
مطلب دیگر آن است که همین یهود در مدینه مالک و مَلِک بودند؛ خانهای داشتند، زندگی داشتند، قلعههایی داشتند و مانند آن. وقتی حق را و حجت الهیِ عصر را رعایت نکردند، خداوند دستور داد که اینها جلاء وطن کنند و مِلک و مُلک یهودیهای مدینه مِلک طلق مسلمین بشود. در سورهٴ مبارکهٴ حشر آیهٴ دوم و آیهٴ سوم این است که فرمود: شما مسلمانها از نظر مسایل مالی آنقدر ضعیف بودید که اگر چند و کیلو یا چند مَن جو یا گندم میخواستید باید از این یهودیها قرض میگرفتید؛ شما کوخ داشتید و آنها کاخ داشتند، شما گندم قرض میگرفتید و آنها شتر نحر میکردند و همه چیز داشتند. وقتی که اسلام پیروز شد دو گمان بود: یکی گمان دوستان ناآگاه و یکی گمان دشمنان؛ دشمن در اثر داشتنِ آن قلعهها فکر نمیکرد که شکست میخورد و دوستان ناآگاه در اثر ضعف مالی و نظامیشان فکر نمیکردند که پیروز میشوند. فرمود که ما کاری کردیم که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن: ﴿هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ ؛ نه شما فکر میکردید که اینها فرار میکنند و نه خود آنها فکر میکردند که باید متواری بشوند، پس ما یک کاری کردیم که نه مسلمان خیال میکرد و نه کافر. میبینید که این حرف حرف تازه و حرف روز است که شما در انقلاب اسلامی و مانند آن همین را هم دیدید.
تبیین معنای حشر
خداوند کاری کرد که نه دشمن خیال میکرد و نه دوست، نه مسلمان خیال میکرد و نه کافر: ﴿هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾؛ حشر یعنی جمع کردن، فرمود که اوّلین کار را خدا کرد. یک وقت است کسی بعد از شکست دوباره میآید تتمهٴ غنایم را جمع میکند که فرمود اوّل کسی که دشمن را شکست داد معجزهٴ الهی بود و این اوّل اوّل خیلی نقش دارد؛ یک وقت اوّلِ زمانی است؛ مثل اینکه دَرِ این مسجد را باز میکنند و کسی که بیکار است زودتر میآید یا کسی که راهش نزدیکتر است زودتر میآید و در نماز جماعت شرکت میکند یا مانند آن که این خیلی فضیلت نیست، این راهش نزدیکتر بود و زودتر رسید. یک وقت آن روزی که خطر است اوّل کسی که قیام کرد او حرف اوّل را زده است.
این همان است که وجود مبارک حضرت امیر در نوع احتجاجها دارد، اهل بیت دارند و اصحاب دارند، حضرت فرمود که من اوّل کسی بودم که مسلمان شدم نه یعنی اوّلِ زمانی، یعنی آن روزی که تشخیص مشکل بود آنها هم که تشخیص میدادند خطر خیلی سنگین بود اوّلین حرف را من زدم. این «کنتُ اول مَن اسلم» یکی از بزرگترین برجستگیهای حضرت امیر (سلام الله علیه) است که روزی که خیلیها تشخیص ندادند او تشخیص داد و روزی که دیگران هم گرچه تشخیص میدادند ولی آن قدرت را نداشتند او قدرت را داشت. اوّل بودن در این گونه از موارد منقبت است و اوّلِ زمانی که نیست.
در اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید که اوّل کسی که ریشهٴ یهودیها را از حجاز کند ذات اقدس الهی بود که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن، نه شما فکر میکردید که آنها رفتنیاند با اینکه معجزات فراوانی را در جنگ بدر و غیر بدر دیدید و نه آنها فکر میکردند که باید متواری بشوند: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾. بعد فرمود که این تازه محبتی بود که خدا نسبت به آنها کرده است و اگر آنها جلاء وطن نمیکردند و از مدینه بیرون نمیرفتند که به عذاب دنیا و آخرت گرفتار میشدند: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ .
از اینجا معلوم میشود که بر فرض در بین آن احتمالات چهارگانه منظور از این ارض مقدس فلسطین باشد، نشانهٴ آن نیست که یهود ولو صهیونیستی فکر کند و نژاد پرست باشد و خونریز باشد باز هم در سرزمین مقدس و منزه میتواند زندگی کند اینچنین نیست، همان سرزمین آباء و اجدادی که داشتند اسلام آنها را بیرون کرد برای اینکه کافر بودند. اگر کسی خیال بکند که قرآن میگوید که این سرزمین برای شماست، این باید بداند که قرآن یک حرفی در سورهٴ «حشر» دارد و یک حرفی هم در سورهٴ «اعراف» و مانند آن دارد که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) به اینها فرمود: مادامی که در این مسیر هستید و یک شاهد داخلی هم دارد و آن این بود که چهل سال سرگردانند و وقتی که توبه و انابه کردند وارد سرزمین میشوند. بنابراین اینچنین نیست که برای این نژاد باشد، بلکه برای مؤمنین و مؤمنینِ به حجتِ هر عصر است؛ در آن عصری که موسای کلیم (سلام الله علیه) پیامبر بود ایمان باید به این موسای کلیم و تورات غیرِ محرفش باشد و در عصر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان به جمیع انبیاء و مرسلین و صحف آنهاست و ایمان به خاتَمیت و خاِتمیت و مُهَیْمن بودن قرآن است و پیغمبر است و اگر کسی در برابر پیغمبر اسلام بایستد همان ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و همان ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ خواهد بود، چه اینکه در برابرِ خود پیغمبر در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ .
دفع اهون از رفع است، اینها که در سرزمین بودند همهٴ ملک و مُلکشان و همهٴ آنچه را که اینها داشتند در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفت مگر آنچه را که مأذون بودند که به همراه ببرند و این هم تازه ارفاقی بود که فرمود: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾؛ همان خدایی که میفرماید: ارض مقدس را ﴿کَتَبَ اللهُ لَکُمْ﴾، همان خدا میفرماید که چون مؤمن نیستید باید از خانه و کاشانه و آشیانه و لانهٴ خود فرار کنید و بیرون بروید و هر جا خواستید بروید بروید. اینچنین نیست که صهیونیست بتواند داعیهای داشته باشد که فلسطین طبق بیان قرآن کریم برای ماست. پس صغرا و کبرا هر دو را قرآن کریم نفی کرده است؛ اوّلاً معلوم نیست این ارض مقدس سرزمین فلسطین باشد و ثانیاً مادامی این سرزمین مقدس برای فلسطینیهاست که اینها مؤمن باشند؛ هم شاهد داخلی است که ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و هم شاهد خارجی است که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است.
تعلق داشتن سرزمین مقدس برای مردان پاک
مطلب بعدی آن است که این یهودیها در اثر آن خوی و خشونتِ صهیونیستگری نه تنها دشمن اسلاماند که خیلیها دشمن اسلام و مسلمیناند؛ مسیحیین دشمناند، مشرکین و ملحدین و کمونیستها هم دشمناند؛ اما ذات اقدس الهی وقتی نام صهیونیست را میبرد میگوید که اینها نه تنها دشمناند در حدّ ملحدین و بتپرستها و مشرکین نیستند و اسم اینها را اوّل میبرد: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ که گرچه واو برای مطلق جمع است و مفید ترتیب نیست ولی به هر تقدیر این تقدیم ذکری بی نقش نیست. در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ ۸۲ که بعداً ـ انشاءالله به خواست خدا ـ خواهیم در آنجا میفرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾، چنین گروهی را که خدا ارض مقدس نمیدهد.
خطِّ حاکمِ بر قرآن کریم این است که ﴿الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ﴾ و سرزمین مقدس برای مردان پاک است نه برای کسی که ﴿أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ باشد. نفرمود که دشمنان شما هستند، بلکه فرمود دشمنان مؤمنیناند که این تعلیقِ حکم بر وصف مشعرِ به علیت است؛ یعنی دشمنان قرآن و ایمانند: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾. چنین کسی را که خدا ارض مقدس در اختیار آنها قرار نمیدهد و سرزمینی که به اندازهٴ آنها مقدس نیست آنها را در اختیارشان نگذاشته و بیرون کرده است، چون یثرب گرچه به برکت پیغمبر اسلام، مدینه شد؛ اما طولی هم نکشید که بعد یثرب شد و گزارشگر کربلا دیگر نگفت ای اهل مدینه، فرمود: «یا اهلَ یثرب لا مُقام لکم» ، یعنی یک وقتی مدینه بود که پیغمبر و دین پیغمبر و فکر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در او حضور و ظهور داشت و حالا که پیغمبر رحلت کرد و شما هم دین او را نپذیرفتید و فرزند او را به این سبک شهید کردید، این مدینه دیگر برگشت و یثرب شد. شما چون برگشتید و جاهلی میاندیشید، این یثربی که شده مدینه حالا دیگر یثرب است و دیگر مدینه نیست: «یا اهل یثربَ لا مُقامَ لکم بها»
قسم یاد کردن قرآن کریم بر مکه
غرض آن است که اینچنین نیست که اگر یک چیزی مقدس شد ذاتاً مقدس باشد، همین مکه بود که در سورهٴ «نساء» ملاحظه فرمودید که ما الان چه سرزمینی مقدستر از حرم خدا یعنی مکه داریم که کعبه در اوست! اما قرآن کریم روی مکه بر اساس آن ایمان و قرآن سوگند یاد میکند و صِحّه میگذارد و فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ و أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ که ﴿وَ أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ به این معنا نیست که خون تو در اینجا حلال است که معنای دوم برایش ذکر کردند نه، مادامی که تو در این سرزمینی؛ وقتی تو و دینت و فکر تو در این سرزمین حاکم نباشد مؤمنین در این سرزمین میگویند: ﴿رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها﴾ ؛ خدایا! ما را از مکه و از شر مکه نجات بده!
این را در سورهٴ مبارکهٴ نساء خواندیم که آب و گل آن قداست را ذاتاً ندارد که انسان به او دل ببندد. اگر پیغمبری و دینی است بله، اما همین مکه کعبه در او بود که همین کعبه سالیان متمادی بتکده شد، این جایی که بتکده در اوست چه قداستی دارد و بعد وقتی بتکده تطهیر شده است و کعبه شد و مطاف شد و قبلهٴ مسلمین شد قداست خود را باز یافت و وقتی پیغمبر مهاجرت کرد و در اثر تحمیل مشرکین و ستمِ جاهلی در مکه حکومت کرد، مؤمنین ماندهای که توان هجرت نداشتند به خدا عرض میکردند: ﴿رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها﴾ که خیلیها آرزو میکردند که مکه بروند تا پیغمبر را ببینند مثل اویس قرن و خیلیها آرزو میکنند که از شر مردم مکه و از این سرزمین نجات پیدا کنند و میگویند: خدایا! ما را از مکه نجات بده. پس اینچنین نیست که اگر یک چیزی قداست یافت ذاتی باشد. آن دو آیه خطِ حاکمِ قرآنی را تبیین میکند: ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ و ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ .
بنابراین یهود مادامی که طبق بیان موسای کلیم عمل میکنند و در عصر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او ایمان میآورند شایستهٴ تکیرماند و گرنه همان ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ امروز هم حاکم است. پس اگر اینها در ردیف بدترین دشمنان هستند و در بین بدان هم بدترینِ بدانند برای اینکه نام اینها را ذات اقدس الهی قبل از مشرکین ذکر میکند، پس خدا ارض مقدس را هرگز به اینها نخواهد داد، چون خدا با کسی رابطهٴ خاص ندارد. این سرزمین که مزار انبیاء بود اگر آنها بیایند این را آلوده میکنند و باید اینها را بیرون کرد و اینها اطاعت کردند و بعد از سرگردانی چهل سال وارد شدند. غرض آن است که آنها یک چنین سند مالکیتی از قرآن نمیتوانند ارائه کنند و اصلِ حاکمِ قرآن این است و اگر عارض شده است همان طوری که ازالهٴ مسجد واجب است ازالهٴ سرزمین هم لازم است و باید تطهیر کرد، چه اینکه مدینه، مدینهٴ منوره شد به وسیلهٴ اینکه حرم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و ذات اقدس الهی فرمود: یهود را باید از این منطقه بیرون کنید و کردند: ﴿لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ ، پس اینچنین نیست که صهیونیستِ فعلی از قرآن سند مالکیت ارائه کند و بگوید که قرآن شما میگوید این برای ماست.
بنی اسرائیلی که الان بیاید صهیونیستی بیاندیشد و نژادپرست باشد و نژادگرا باشد و خونریز باشد، این را باید از آنجایی که مِلک طلق اوست و مقدس نیست بیرون کرد، چون حق حیات ندارد و کمتر از این را ذات اقدس الهی به پیغمبر دستور داد که اینها را بیرون کنید، اینها آن همه خونریزی که الان در فلسطین راه انداختند، در صدر اسلام در مدینه راه اندازی نکردند. فرمود که اینها را از اینجا باید بیرون کنید و باید آوارهشان کنید و اگر برگشتند مانند دیگرانند و اگر نروند: ﴿لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾؛ وقتی اینها را از خانهشان بیرون میکنند؛ یعنی باید متفرق بشوند و منجلی بشوند و جلای وطن بکنند و در اختیار حکومت اسلامی قرار بگیرند.
طلبکار نبودن صهیونیست نسبت به اسلام و مسلمین
الان که هستند و مالکند، ستمکارانه و غاصبانه به سر میبرند و مسلمانهای دیگر وقتی دست را ببندند، خیلی از مسلمین یعنی دولتمردانشان نه مسلمانها، آنها اگر میگذاشتند که پیام امام و حرفِ ایران اسلامی و انقلاب به گوش جهانیان میرسید آن وقت صهیونیست میفهمید که جایگاهی نه تنها در فلسطین ندارد در هیچ گوشهٴ عالم ندارد. این سخن برای همیشه زنده است که فرمود اگر شما حضور و ظهورتان را حفظ بکنید خدا کاری میکند که نه دوست خیال بکند و نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ .
وقتی امام فرمود: شاه باید برود، یکی از بزرگترین سیاستمدارِ زمانْ مصدق بود که چون سیگار میکشید و فندکِ سیگار هم پیش او بود این فندک را برداشت و جابجا کرد و گفت: ـ آن وقت از امام به عنوان حاج آقا روح الله یاد میکردند ـ گفت که حاج آقا روح الله خیال میکند که شاه مثل این فندک است که ما این را برداریم و جابجا بکنیم و بعد دیدیم که سبکتر از فندک بود. این است که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن. فندک را در هر صورت شما باید بردارید و او که خودش با دست خودش رفت: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ و أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ﴾ ؛ فرمود که خانههای خود و آن قلاع مستحکم را با دست خود ویران کردند که همین حرف، حرف روز است، زیرا قرآن «یجری ... کما یَجری الشمسُ و القمرُ» این دو اثری که در سورهٴ «حشر» است حرف روز است.
فرمود: اگر شما مؤمن باشید خدا کاری میکند که نه دوست خیال میکند و نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا﴾ (یک)، ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ (این دو)؛ فرمود که آنها خیال کردند این قلعهها حافظ آنهاست و شما هم که دستتان تُهی بود فکر میکردید و میگفتید رفع نمیشود و شاه که مثل فندک نیست و دیدید که مثل آن بود یا کمتر از آن بود. بنابراین هرگز صهیونیست نمیتواند طلب کارانه با اسلام و مسلمین سخن بگوید.
اخراج مستضعف مستکبر از سرزمین مقدس
در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ «مائده» فرمود که ﴿وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ﴾؛ این ارتداد به این معنا نیست که عقب بر نگردید یعنی به طرف مصر نروید، بلکه یعنی مرتد نشوید از دین و از راهنمایی انبیاء که دارد: ﴿وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾ و مانند آن وگرنه خسارت میبینید و سرمایه را میبازید. آنگاه حرف این یهودیها این بود: ﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ عَمالقه و مانند آن که جبار و متکبرند در آن سرزمین زندگی میکنند. ملاحظه فرمودید که چرا اصولاً از آن سرزمین عَمالقه باید بیرون بروند؟ برای اینکه سرزمین مقدس برای آدم نامقدس نیست؛ به همان دلیل صهیونیست هم باید از سرزمین مقدس بیرون برود. چرا اصلاً صهیونیست وارد آن سرزمین مقدس شد؟ برای اینکه ﴿اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾ و چرا خداوند مقدر کرده است که این سرزمین برای بنی اسرائیل باشد؟ برای اینکه اینها مستضعف بودند، حالا اگر مستضعف مستکبر شد باید از آنجا بیرون برود.
ذات اقدس الهی گاهی به صورت متکلم معالغیر و گاهی به صورت مغایب در دو جای قرآن فرمود که ما یک عده پا برهنه را حاکم میکنیم: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ تا ببینیم چه میکنید و تا خدا ببیند. که شما چه میکنید. اینکه به صورت فعل مغایب در آمد: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یا متکلم معالغیر یاد کرد: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یک حرف تازه و ابدی است.
سیمای «جبار» در قرآن
ما سؤال میکنیم که چرا یهودیها بروند در سرزمین مقدس؟ سرزمین مقدس مِلک و مُلک آنهاست که در آنجا ساکناند، برای اینکه ﴿اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ چون آنها جبار بودند باید طرد بشوند و پیروانِ موسای کلیم بیایند. حالا اگر پیروان موسای کلیم جبار شدند چطور؟ به همین دلیل که رفتند به همین دلیل باید بیرون بیایند. قرآن استدلال کرد و فرمود: خانه و زندگی برای آنها است ولی چون آدم بدیاند شما بروید بگیرید و حالا اگر شما رفتید و مدتی معتدل بودید و بعد بد شدید، شما را هم باید بیرون کرد.
﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ جبار در حدود نُه جا در قرآن کریم یاد شده است به استثنای یک که مورد همهاش ناظر به آن متکبر و عنید و متفرعن و ستمپیشه و مانند آن است؛ گاهی با کلمهٴ عنید همراه است: ﴿جَبَّارٍ عَنیدٍ﴾ و گاهی با متکبر همراه است: ﴿کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ﴾ و یا مانند ﴿إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ﴾ .
در نوعِ این نُه موردی که کلمهٴ جبار در قرآن به کار رفت به معنای ظلام و امثال ذلک است و یک مورد است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» دارد و آن از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که ﴿الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ﴾ .
جباری که اسمی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است همان معنایی را دارد که جبروت آن معنا را دارد؛ شما در این دعاها میخوانید که «یا جَابِرَ العَظْمِ الکسیر» و این جبیره جبیره از همین باب است، کار شکسته بند جبیره کردن است که آن نقص را جبران میکند به حسب ظاهر؛ ولی آن جبیره کنندهٴ واقعی خداست. این استخوان که شکست این شکسته بند، چه شکسته بند سنتی و چه شکسته بند فنی هیچ معالجهای نمیکند و اینکه این دست یا پای شکسته را میبندند برای این است که این تکان نخورد تا بجوشد و دارو که نمیدهند و اگر دارو بدهند برای تسکین درد است نه برای آن لحیم کاری و جوشکاری، بلکه این جوشکاری به عهدهٴ طبیب دیگری است و هیچ کاری در شکسته بندی و در جراحی نیست. دست را که گچ گرفتند برای این است که تکان نخورد تا آن جابر عظم کسیر این لحیم کاریها را بکند و این استخوان شکستهٴ دو تکه شده را یکی بکند و جوش بزند که این کار، کار خداست: «یا جابرَ العظمِ الکَسیر» که این در دعاهای ما هم است.
ذات اقدس الهی جبروت دارد و جابر است و از قلب شکسته تا استخوان شکسته را جبران میکند؛ اگر کسی بخواهد خدا مستقیماً جبیره کند باید دارای قلب شکسته باشد و اگر کسی قلبش نشکست توقعِ اینکه خدا مستقیماًً جبروتی کند و نقصانِ جبر کند سخت است. هر گونه نقصی را ذات اقدس الهی جبران میکند، لذا از آن جهت یکی از افعال و اسمای فعلیِ حق جبروت است و اصولاً آن نخلِ باسق و آن درخت خرمایی که خیلی بلند است که نمیشود به میوههای او دسترسی پیدا کرد را میگویند «نَخلة جباره» یعنی خیلی بلند است، چون ذات اقدس الهی نه تنها ذاتش بلکه اوصاف ذاتیاش در دسترسِ فهمِ هیچ حکیم و شهود هیچ عارفی نیست لذا به جبار موصوف شده است.
به هر تقدیر یا به معنای جبران نقص مادون است و یا به معنای اعتلاء و ارتقای معرفتیِ حق تعالی است، خدا به این معنا جبار است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان شد؛ اما در آن نُه موردی که قرآن کریم کلمهٴ جبار را به کار برد به معنای ظالم و امثال ذلک است که یکی از آن موارد نُه گانه همین آیهٴ ۲۲ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که محل بحث است: ﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ و إِنّا لَنْ نَدْخُلَها﴾ و خدا هم میدانست که عمالقه در آنجا هستند و موسای کلیم هم تحت تعلیم الهی میدانست؛ اما فرمود که باید با عمالقه جنگید و با جبارین جنگید: ﴿وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ﴾؛ یک گروه رفاه طلبی بودند که اگر اینها بیرون رفتند ما وارد میشویم و البته چنین کاری را خیلیها طلب میکنند.
عدهای که منتظر ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) هستند خیال میکنند که وقتی حضرت آمد شخصاً کار را به عهده میگیرد و این رفاه طلبها در یک فضای بازی نفس میکشند، در حالی که اوّلین کاری که حضرت میکند اعزامِ به جبهه است و اینها چون حضرت غائباند به او ایمان میآورند و خیال میکنند حضرت که آمد باید خود حضرت این کار را بکند و با یک معجزه مشکل حل میشود، در حالی که با جنگ و مبارزه مشکل حل میشود. ﴿فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ﴾. مطلب دیگر آن است که هرگز در هیچ سرزمینی انبیاء یا اوصیا یا علمای ربانی و مردان الهی آن سرزمین را خالی نمیکنند و حجت خدا تمام میشود. همان طوری که در سورهٴ «یس» است که ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ٭ قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا و ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَکْذِبُونَ﴾، آنگاه در همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که به هر تقدیر یک مرد قیام کرد و گفت که ﴿یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ ٭ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْرًا و هُمْ مُهْتَدُونَ﴾ که بعد هم او را شهید کردند. همواره در بین مردمی که حق شناس نیستند یک مرد الهی یا بیشتر قیام میکند.
در بین همین بنیاسرائیل دو نفر قیام کردند که حالا این دو نفر در جمع همین بنی اسرائیل بودند یا از اهل آن ارض مقدس بودند، به هر تقدیر حجت خدا بر بنی اسرائیل تمام شد. اینها جزء مُنعمُ علیهاند و میبینید ما که در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» همواره راه منعم علیه را طلب میکنیم، خدا هم منعم علیه و راه آنها را به ما ارائه کرده است. ما میگوییم: ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ که ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ که همهاش انبیاء و مرسلین نیستند، بلکه شاگردان آنها هم هستند و اینها که مجاهدان نستوه بودند معلوم میشود که از نعمت خاص الهی برخوردار بودند. اگر کسی در موقع خفقان قیام کرد و سخن حق گفت جزء ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ میشود.
خود موسای کلیم از این قبیل بود و گفت: ﴿رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیرًا لِلْمُجْرِمینَ﴾ ؛ خدایا! آن نعمتی که تو به من دادی به پاس آن نعمتت من پشتیبان ستمکاران نخواهم بود و ما هم همین راهها را از خدا طلب میکنیم و میگوییم: ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾. میبینیم که نوعِ مواردی که قرآن از ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ به ﴿بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ یاد میکند مسئلهٴ جهاد و مبارزهٴ با دشمنان است. اگر نعمت الهی که خدا به موسای کلیم داد ایجاب کرد که او پشتیبان ظالم نباشد بلکه حامی مظلوم باشد و اگر نعمتی را که خداوند به این دو مؤمن داد ایجاب کرد که آنها قد عَلَم کنند در شرایط خفقان و حق را بگویند، معلوم میشود که یکی از بهترین نعمتها و راه مُنعَمُ علیه راهِ مبارزه با بیگانگان است.
«و الحمد لله رب العالمین»
نمایش بیشتر
- مقصود از سرزمین بیت المقدس
- کفران نعمت علت اخراج یهودیان از وطن
- رنجهای قوم بنیاسرائیل مقدمه ظهور موسی(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ و لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ و إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ ٭ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ و عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ٭ قالُوا یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها... أَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ و رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾
رنجهای قوم بنیاسرایئل مقدمه ظهور موسی(علیه السلام)
بنیاسرائیل در زمان فرعون به مقدار کافی رنج کشیدند که یا صبر بود یا تصبّر در هر صورت این رنجها را تحمل کردند و سالیان متمادی بود که «یذبحون ابناءهم و یستحیون نساءَهم» و مانند آن. این خونها به تعبیر بزرگانِ اهل معرفت هدر نرفت و زمینهٴ ظهور موسای کلیم (سلام الله علیه) را فراهم کرد و این جریان سخنِ بزرگترین عرفای اسلام است که اینها کسانی بودند که معتقد بودند خون هدر نمیرود و میگفتند که موسای کلیم که ظهور کرد محصولِ این خونها و عصارهن این خونها بود. وقتی موسای کلیم ظهور کرد پاداش اینها را خداوند داد و اینها از خطر نجات پیدا کردند و فراعنه به کام دریا غرق شدند؛ از آن به بعد باید در بازسازی سهم مستقلی را ارائه کند. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: نعمتهای الهی را فراموش نکنید و همان خدایی که شما را که مستضعف بودید الان ملوک قرار داد توان آن را دارد که در ادامهٴ مبارزه شما را موفق بکند و این سرزمینی که عمالقه و مانند آن در آنجا به سر میبرند این برای شماست، باید بروید فتح کنید و آنها را بیرون کنید.
رایگان نبودن «روزی» برای بندگان
تحصیل روزی رایگان نیست و خداوند فرمود: روزی شما از آسمان به زمین میریزد؛ اما ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾ ؛ روی منکبها و روی دوشهای زمین حرکت کنید و از او روزی بگیرید که روی دوش مرکَبِ جموح سوار شدن کار آسانی نیست. فرمود که اگر بخواهید سواری بگیرید باید روی دوش سوار بشوید و باید روی دوش زمین حرکت کنید و این کوهها و تپهها را طی کنید تا ارتزاق کنید، حالا یا با کَند و کاوِ چشمه و قنات است یا با استخراج معدِن است به هر تقدیر ﴿فَامْشُوا فی مَناکِبِها﴾؛ مشی در سطح زمین که یک کار آسانی است اما مشی روی مِنکب زمین کار آسانی نیست. خداوند روزی را تضمین کرده است لکن مشی روی دوش زمین را هم بر مردم لازم کرده است.
آن عالمی که بی زحمت رزق میسر است بهشت است وگرنه همان کسی که عالم و آدم را خلق کرد قسم یاد کرد و فرمود: راحتی در عالم نیست و من انسان را در ﴿کَبَدٍ﴾ خلق کردم: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾ و مکابده؛ یعنی رنج، تلاش، کوشش، دشواری و حوادث سخت. کسی خیال کند که به راحتی میتواند زندگی کند، نه این عالم را شناخت و نه آدم را. آنکه عالم و آدم را خلق کرد قسم یاد کرد که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ﴾. کبِد همین عضو خاص است در دستگاه گوارش؛ اما ﴿کَبَدٍ﴾ یعنی رنج و مکابده یعنی رنج و تلاش و کوشش و درگیر شدن؛ اگر ذات اقدس الهی قسم یاد کرد که من انسان را در ﴿کَبَدٍ﴾ آفریدهام، اگر کسی بخواهد خیال کند که بدون رنج به جایی میرسد این تفکر انسانی ندارد، بلکه او حیات غیر انسانی دارد، حالا یا حیاتی گیاهی دارد یا حیات حیوانی در هر صورت به کمال انسانی راه پیدا نمیکند، حالا یا این هشتاد سال است یا صد سال است، این هشتاد سال یا صد سال رنج است و بقیه گنج است و اصلاً این رنج نسبت به آن رفاه قابل قیاس نیست، چون آن نامتناهی است و این مدت محدودی دارد، این اصل خلقت انسان است.
موسای کلیم این نعمتها را یاد آور شد و فرمود: همهٴ این نعمتها را خدا به شما داد و اینها هم سنت الهی است و شما اگر بخواهید به آن روزیتان که این سرزمین برای شماست برسید باید وارد بشوید و هرگز در را به روی شما باز نمیکنند، بلکه شما خودتان باید در را باز کنید و دَرِ شهر را باید باز کنید. اینکه فرمود: به سرزمین مقدس وارد بشوید؛ یعنی با جنگ و با جهاد و مانند (آن این مطلب اوّل)، برای اینکه اگر صِرف ورود عادی بود آنها تحاشی نداشتند.
مقصود از سرزمین بیت المقدس
مطلب دوم آن است که منظور از این سرزمین چیست؟ چه در تفسیرهای اهل سنت و چه در تفسیر امامیه وجوهی برای این سرزمین ذکر کردند: یکی اینکه منظور بیت المَقْدِس است، یکی اینکه منظور منطقه کوه طور و اطراف کوه طور و دامنهٴ کوه طور است، یکی اینکه منظور شام است، یکی اینکه منظور فلسطین و دمشق و مقداری از فلات اردن است. این هم وجوه چهارگانهای بود که گفته شد و حصری در کار نیست، البته یک سرزمینی است که منزه از شرک است و منزه از آلودگی است.
دلیل خشم خدا نسبت به بنیاسرائیل
مطلب سوم آن است که بر فرض اینکه منظور از این سرزمین فلسطین باشد آیا دلالت میکند که فلسطین برای اسرائیلیهاست یا نه؟ اگر بر فرض منظور از این ارض مقدس فلسطین باشد، دلالت میکند که خداوند این سرزمین را برای آنها تنظیم کرده است و مقدَّر کرده است که آنها در آن سرزمین زندگی کنند، حالا مِلک آنها باشد یا نه، روشن نیست. بر فرض اینکه مِلک طلقِ آنها باشد، مادامی خدا برای آنها مقدر کرده است که به شریعت الهی ایمان بیاورند و نشانهاش همان شاهد داخلی است که همین خدایی که نسبت به اینها این همه محبت را روا داشت و فرمود که در بین شما انبیایی قرار دادند و شما را ملوک قرار دادند و نعمتهایی به شما دادند که به دیگران ندادهاند، همین خداوند نسبت به اینها آنچنان قهر روا داشت که چهل سال اینها را سرگردان کرد که ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و همین خدا نسبت به اینها خشمی روا داشت که بر هیچ ملتی چنین خشمی را روا نداشت که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ و ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ . آن لعنتها و آن خشمهای الهی که بر اسرائیلیها روا داشته شد بر هیچ امتی روا داشته نشد. اگر از یک سو خداوند به آنها نعمتی داد که ﴿لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ﴾ ، از طرف دیگر ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ «ما لم تُضرَب علی احد من العالمین» و به اینها گفته شد: ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ که «لم یُقَل لأحدٍ مِن العالمین» چون در مقابل آن نعمت عظما این کیفرِ رسا هم به دنبال است.
کفران نعمت علت اخراج یهودیان از وطن خود
مطلب دیگر آن است که همین یهود در مدینه مالک و مَلِک بودند؛ خانهای داشتند، زندگی داشتند، قلعههایی داشتند و مانند آن. وقتی حق را و حجت الهیِ عصر را رعایت نکردند، خداوند دستور داد که اینها جلاء وطن کنند و مِلک و مُلک یهودیهای مدینه مِلک طلق مسلمین بشود. در سورهٴ مبارکهٴ حشر آیهٴ دوم و آیهٴ سوم این است که فرمود: شما مسلمانها از نظر مسایل مالی آنقدر ضعیف بودید که اگر چند و کیلو یا چند مَن جو یا گندم میخواستید باید از این یهودیها قرض میگرفتید؛ شما کوخ داشتید و آنها کاخ داشتند، شما گندم قرض میگرفتید و آنها شتر نحر میکردند و همه چیز داشتند. وقتی که اسلام پیروز شد دو گمان بود: یکی گمان دوستان ناآگاه و یکی گمان دشمنان؛ دشمن در اثر داشتنِ آن قلعهها فکر نمیکرد که شکست میخورد و دوستان ناآگاه در اثر ضعف مالی و نظامیشان فکر نمیکردند که پیروز میشوند. فرمود که ما کاری کردیم که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن: ﴿هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ ؛ نه شما فکر میکردید که اینها فرار میکنند و نه خود آنها فکر میکردند که باید متواری بشوند، پس ما یک کاری کردیم که نه مسلمان خیال میکرد و نه کافر. میبینید که این حرف حرف تازه و حرف روز است که شما در انقلاب اسلامی و مانند آن همین را هم دیدید.
تبیین معنای حشر
خداوند کاری کرد که نه دشمن خیال میکرد و نه دوست، نه مسلمان خیال میکرد و نه کافر: ﴿هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾؛ حشر یعنی جمع کردن، فرمود که اوّلین کار را خدا کرد. یک وقت است کسی بعد از شکست دوباره میآید تتمهٴ غنایم را جمع میکند که فرمود اوّل کسی که دشمن را شکست داد معجزهٴ الهی بود و این اوّل اوّل خیلی نقش دارد؛ یک وقت اوّلِ زمانی است؛ مثل اینکه دَرِ این مسجد را باز میکنند و کسی که بیکار است زودتر میآید یا کسی که راهش نزدیکتر است زودتر میآید و در نماز جماعت شرکت میکند یا مانند آن که این خیلی فضیلت نیست، این راهش نزدیکتر بود و زودتر رسید. یک وقت آن روزی که خطر است اوّل کسی که قیام کرد او حرف اوّل را زده است.
این همان است که وجود مبارک حضرت امیر در نوع احتجاجها دارد، اهل بیت دارند و اصحاب دارند، حضرت فرمود که من اوّل کسی بودم که مسلمان شدم نه یعنی اوّلِ زمانی، یعنی آن روزی که تشخیص مشکل بود آنها هم که تشخیص میدادند خطر خیلی سنگین بود اوّلین حرف را من زدم. این «کنتُ اول مَن اسلم» یکی از بزرگترین برجستگیهای حضرت امیر (سلام الله علیه) است که روزی که خیلیها تشخیص ندادند او تشخیص داد و روزی که دیگران هم گرچه تشخیص میدادند ولی آن قدرت را نداشتند او قدرت را داشت. اوّل بودن در این گونه از موارد منقبت است و اوّلِ زمانی که نیست.
در اینجا هم ذات اقدس الهی میفرماید که اوّل کسی که ریشهٴ یهودیها را از حجاز کند ذات اقدس الهی بود که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن، نه شما فکر میکردید که آنها رفتنیاند با اینکه معجزات فراوانی را در جنگ بدر و غیر بدر دیدید و نه آنها فکر میکردند که باید متواری بشوند: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾. بعد فرمود که این تازه محبتی بود که خدا نسبت به آنها کرده است و اگر آنها جلاء وطن نمیکردند و از مدینه بیرون نمیرفتند که به عذاب دنیا و آخرت گرفتار میشدند: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ .
از اینجا معلوم میشود که بر فرض در بین آن احتمالات چهارگانه منظور از این ارض مقدس فلسطین باشد، نشانهٴ آن نیست که یهود ولو صهیونیستی فکر کند و نژاد پرست باشد و خونریز باشد باز هم در سرزمین مقدس و منزه میتواند زندگی کند اینچنین نیست، همان سرزمین آباء و اجدادی که داشتند اسلام آنها را بیرون کرد برای اینکه کافر بودند. اگر کسی خیال بکند که قرآن میگوید که این سرزمین برای شماست، این باید بداند که قرآن یک حرفی در سورهٴ «حشر» دارد و یک حرفی هم در سورهٴ «اعراف» و مانند آن دارد که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) به اینها فرمود: مادامی که در این مسیر هستید و یک شاهد داخلی هم دارد و آن این بود که چهل سال سرگردانند و وقتی که توبه و انابه کردند وارد سرزمین میشوند. بنابراین اینچنین نیست که برای این نژاد باشد، بلکه برای مؤمنین و مؤمنینِ به حجتِ هر عصر است؛ در آن عصری که موسای کلیم (سلام الله علیه) پیامبر بود ایمان باید به این موسای کلیم و تورات غیرِ محرفش باشد و در عصر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان به جمیع انبیاء و مرسلین و صحف آنهاست و ایمان به خاتَمیت و خاِتمیت و مُهَیْمن بودن قرآن است و پیغمبر است و اگر کسی در برابر پیغمبر اسلام بایستد همان ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و همان ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ خواهد بود، چه اینکه در برابرِ خود پیغمبر در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ .
دفع اهون از رفع است، اینها که در سرزمین بودند همهٴ ملک و مُلکشان و همهٴ آنچه را که اینها داشتند در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفت مگر آنچه را که مأذون بودند که به همراه ببرند و این هم تازه ارفاقی بود که فرمود: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾؛ همان خدایی که میفرماید: ارض مقدس را ﴿کَتَبَ اللهُ لَکُمْ﴾، همان خدا میفرماید که چون مؤمن نیستید باید از خانه و کاشانه و آشیانه و لانهٴ خود فرار کنید و بیرون بروید و هر جا خواستید بروید بروید. اینچنین نیست که صهیونیست بتواند داعیهای داشته باشد که فلسطین طبق بیان قرآن کریم برای ماست. پس صغرا و کبرا هر دو را قرآن کریم نفی کرده است؛ اوّلاً معلوم نیست این ارض مقدس سرزمین فلسطین باشد و ثانیاً مادامی این سرزمین مقدس برای فلسطینیهاست که اینها مؤمن باشند؛ هم شاهد داخلی است که ﴿یَتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ و هم شاهد خارجی است که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است.
تعلق داشتن سرزمین مقدس برای مردان پاک
مطلب بعدی آن است که این یهودیها در اثر آن خوی و خشونتِ صهیونیستگری نه تنها دشمن اسلاماند که خیلیها دشمن اسلام و مسلمیناند؛ مسیحیین دشمناند، مشرکین و ملحدین و کمونیستها هم دشمناند؛ اما ذات اقدس الهی وقتی نام صهیونیست را میبرد میگوید که اینها نه تنها دشمناند در حدّ ملحدین و بتپرستها و مشرکین نیستند و اسم اینها را اوّل میبرد: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ که گرچه واو برای مطلق جمع است و مفید ترتیب نیست ولی به هر تقدیر این تقدیم ذکری بی نقش نیست. در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ ۸۲ که بعداً ـ انشاءالله به خواست خدا ـ خواهیم در آنجا میفرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾، چنین گروهی را که خدا ارض مقدس نمیدهد.
خطِّ حاکمِ بر قرآن کریم این است که ﴿الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ﴾ و سرزمین مقدس برای مردان پاک است نه برای کسی که ﴿أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ باشد. نفرمود که دشمنان شما هستند، بلکه فرمود دشمنان مؤمنیناند که این تعلیقِ حکم بر وصف مشعرِ به علیت است؛ یعنی دشمنان قرآن و ایمانند: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ و الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾. چنین کسی را که خدا ارض مقدس در اختیار آنها قرار نمیدهد و سرزمینی که به اندازهٴ آنها مقدس نیست آنها را در اختیارشان نگذاشته و بیرون کرده است، چون یثرب گرچه به برکت پیغمبر اسلام، مدینه شد؛ اما طولی هم نکشید که بعد یثرب شد و گزارشگر کربلا دیگر نگفت ای اهل مدینه، فرمود: «یا اهلَ یثرب لا مُقام لکم» ، یعنی یک وقتی مدینه بود که پیغمبر و دین پیغمبر و فکر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در او حضور و ظهور داشت و حالا که پیغمبر رحلت کرد و شما هم دین او را نپذیرفتید و فرزند او را به این سبک شهید کردید، این مدینه دیگر برگشت و یثرب شد. شما چون برگشتید و جاهلی میاندیشید، این یثربی که شده مدینه حالا دیگر یثرب است و دیگر مدینه نیست: «یا اهل یثربَ لا مُقامَ لکم بها»
قسم یاد کردن قرآن کریم بر مکه
غرض آن است که اینچنین نیست که اگر یک چیزی مقدس شد ذاتاً مقدس باشد، همین مکه بود که در سورهٴ «نساء» ملاحظه فرمودید که ما الان چه سرزمینی مقدستر از حرم خدا یعنی مکه داریم که کعبه در اوست! اما قرآن کریم روی مکه بر اساس آن ایمان و قرآن سوگند یاد میکند و صِحّه میگذارد و فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ و أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ که ﴿وَ أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ به این معنا نیست که خون تو در اینجا حلال است که معنای دوم برایش ذکر کردند نه، مادامی که تو در این سرزمینی؛ وقتی تو و دینت و فکر تو در این سرزمین حاکم نباشد مؤمنین در این سرزمین میگویند: ﴿رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها﴾ ؛ خدایا! ما را از مکه و از شر مکه نجات بده!
این را در سورهٴ مبارکهٴ نساء خواندیم که آب و گل آن قداست را ذاتاً ندارد که انسان به او دل ببندد. اگر پیغمبری و دینی است بله، اما همین مکه کعبه در او بود که همین کعبه سالیان متمادی بتکده شد، این جایی که بتکده در اوست چه قداستی دارد و بعد وقتی بتکده تطهیر شده است و کعبه شد و مطاف شد و قبلهٴ مسلمین شد قداست خود را باز یافت و وقتی پیغمبر مهاجرت کرد و در اثر تحمیل مشرکین و ستمِ جاهلی در مکه حکومت کرد، مؤمنین ماندهای که توان هجرت نداشتند به خدا عرض میکردند: ﴿رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها﴾ که خیلیها آرزو میکردند که مکه بروند تا پیغمبر را ببینند مثل اویس قرن و خیلیها آرزو میکنند که از شر مردم مکه و از این سرزمین نجات پیدا کنند و میگویند: خدایا! ما را از مکه نجات بده. پس اینچنین نیست که اگر یک چیزی قداست یافت ذاتی باشد. آن دو آیه خطِ حاکمِ قرآنی را تبیین میکند: ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ و ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ .
بنابراین یهود مادامی که طبق بیان موسای کلیم عمل میکنند و در عصر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او ایمان میآورند شایستهٴ تکیرماند و گرنه همان ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ امروز هم حاکم است. پس اگر اینها در ردیف بدترین دشمنان هستند و در بین بدان هم بدترینِ بدانند برای اینکه نام اینها را ذات اقدس الهی قبل از مشرکین ذکر میکند، پس خدا ارض مقدس را هرگز به اینها نخواهد داد، چون خدا با کسی رابطهٴ خاص ندارد. این سرزمین که مزار انبیاء بود اگر آنها بیایند این را آلوده میکنند و باید اینها را بیرون کرد و اینها اطاعت کردند و بعد از سرگردانی چهل سال وارد شدند. غرض آن است که آنها یک چنین سند مالکیتی از قرآن نمیتوانند ارائه کنند و اصلِ حاکمِ قرآن این است و اگر عارض شده است همان طوری که ازالهٴ مسجد واجب است ازالهٴ سرزمین هم لازم است و باید تطهیر کرد، چه اینکه مدینه، مدینهٴ منوره شد به وسیلهٴ اینکه حرم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و ذات اقدس الهی فرمود: یهود را باید از این منطقه بیرون کنید و کردند: ﴿لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾ ، پس اینچنین نیست که صهیونیستِ فعلی از قرآن سند مالکیت ارائه کند و بگوید که قرآن شما میگوید این برای ماست.
بنی اسرائیلی که الان بیاید صهیونیستی بیاندیشد و نژادپرست باشد و نژادگرا باشد و خونریز باشد، این را باید از آنجایی که مِلک طلق اوست و مقدس نیست بیرون کرد، چون حق حیات ندارد و کمتر از این را ذات اقدس الهی به پیغمبر دستور داد که اینها را بیرون کنید، اینها آن همه خونریزی که الان در فلسطین راه انداختند، در صدر اسلام در مدینه راه اندازی نکردند. فرمود که اینها را از اینجا باید بیرون کنید و باید آوارهشان کنید و اگر برگشتند مانند دیگرانند و اگر نروند: ﴿لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا و لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ﴾؛ وقتی اینها را از خانهشان بیرون میکنند؛ یعنی باید متفرق بشوند و منجلی بشوند و جلای وطن بکنند و در اختیار حکومت اسلامی قرار بگیرند.
طلبکار نبودن صهیونیست نسبت به اسلام و مسلمین
الان که هستند و مالکند، ستمکارانه و غاصبانه به سر میبرند و مسلمانهای دیگر وقتی دست را ببندند، خیلی از مسلمین یعنی دولتمردانشان نه مسلمانها، آنها اگر میگذاشتند که پیام امام و حرفِ ایران اسلامی و انقلاب به گوش جهانیان میرسید آن وقت صهیونیست میفهمید که جایگاهی نه تنها در فلسطین ندارد در هیچ گوشهٴ عالم ندارد. این سخن برای همیشه زنده است که فرمود اگر شما حضور و ظهورتان را حفظ بکنید خدا کاری میکند که نه دوست خیال بکند و نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ .
وقتی امام فرمود: شاه باید برود، یکی از بزرگترین سیاستمدارِ زمانْ مصدق بود که چون سیگار میکشید و فندکِ سیگار هم پیش او بود این فندک را برداشت و جابجا کرد و گفت: ـ آن وقت از امام به عنوان حاج آقا روح الله یاد میکردند ـ گفت که حاج آقا روح الله خیال میکند که شاه مثل این فندک است که ما این را برداریم و جابجا بکنیم و بعد دیدیم که سبکتر از فندک بود. این است که نه دوست خیال میکرد و نه دشمن. فندک را در هر صورت شما باید بردارید و او که خودش با دست خودش رفت: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ و أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ﴾ ؛ فرمود که خانههای خود و آن قلاع مستحکم را با دست خود ویران کردند که همین حرف، حرف روز است، زیرا قرآن «یجری ... کما یَجری الشمسُ و القمرُ» این دو اثری که در سورهٴ «حشر» است حرف روز است.
فرمود: اگر شما مؤمن باشید خدا کاری میکند که نه دوست خیال میکند و نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا﴾ (یک)، ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ (این دو)؛ فرمود که آنها خیال کردند این قلعهها حافظ آنهاست و شما هم که دستتان تُهی بود فکر میکردید و میگفتید رفع نمیشود و شاه که مثل فندک نیست و دیدید که مثل آن بود یا کمتر از آن بود. بنابراین هرگز صهیونیست نمیتواند طلب کارانه با اسلام و مسلمین سخن بگوید.
اخراج مستضعف مستکبر از سرزمین مقدس
در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ «مائده» فرمود که ﴿وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ﴾؛ این ارتداد به این معنا نیست که عقب بر نگردید یعنی به طرف مصر نروید، بلکه یعنی مرتد نشوید از دین و از راهنمایی انبیاء که دارد: ﴿وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾ و مانند آن وگرنه خسارت میبینید و سرمایه را میبازید. آنگاه حرف این یهودیها این بود: ﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ عَمالقه و مانند آن که جبار و متکبرند در آن سرزمین زندگی میکنند. ملاحظه فرمودید که چرا اصولاً از آن سرزمین عَمالقه باید بیرون بروند؟ برای اینکه سرزمین مقدس برای آدم نامقدس نیست؛ به همان دلیل صهیونیست هم باید از سرزمین مقدس بیرون برود. چرا اصلاً صهیونیست وارد آن سرزمین مقدس شد؟ برای اینکه ﴿اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾ و چرا خداوند مقدر کرده است که این سرزمین برای بنی اسرائیل باشد؟ برای اینکه اینها مستضعف بودند، حالا اگر مستضعف مستکبر شد باید از آنجا بیرون برود.
ذات اقدس الهی گاهی به صورت متکلم معالغیر و گاهی به صورت مغایب در دو جای قرآن فرمود که ما یک عده پا برهنه را حاکم میکنیم: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ تا ببینیم چه میکنید و تا خدا ببیند. که شما چه میکنید. اینکه به صورت فعل مغایب در آمد: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یا متکلم معالغیر یاد کرد: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یک حرف تازه و ابدی است.
سیمای «جبار» در قرآن
ما سؤال میکنیم که چرا یهودیها بروند در سرزمین مقدس؟ سرزمین مقدس مِلک و مُلک آنهاست که در آنجا ساکناند، برای اینکه ﴿اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ چون آنها جبار بودند باید طرد بشوند و پیروانِ موسای کلیم بیایند. حالا اگر پیروان موسای کلیم جبار شدند چطور؟ به همین دلیل که رفتند به همین دلیل باید بیرون بیایند. قرآن استدلال کرد و فرمود: خانه و زندگی برای آنها است ولی چون آدم بدیاند شما بروید بگیرید و حالا اگر شما رفتید و مدتی معتدل بودید و بعد بد شدید، شما را هم باید بیرون کرد.
﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ﴾؛ جبار در حدود نُه جا در قرآن کریم یاد شده است به استثنای یک که مورد همهاش ناظر به آن متکبر و عنید و متفرعن و ستمپیشه و مانند آن است؛ گاهی با کلمهٴ عنید همراه است: ﴿جَبَّارٍ عَنیدٍ﴾ و گاهی با متکبر همراه است: ﴿کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ﴾ و یا مانند ﴿إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارینَ﴾ .
در نوعِ این نُه موردی که کلمهٴ جبار در قرآن به کار رفت به معنای ظلام و امثال ذلک است و یک مورد است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» دارد و آن از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است که ﴿الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ﴾ .
جباری که اسمی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است همان معنایی را دارد که جبروت آن معنا را دارد؛ شما در این دعاها میخوانید که «یا جَابِرَ العَظْمِ الکسیر» و این جبیره جبیره از همین باب است، کار شکسته بند جبیره کردن است که آن نقص را جبران میکند به حسب ظاهر؛ ولی آن جبیره کنندهٴ واقعی خداست. این استخوان که شکست این شکسته بند، چه شکسته بند سنتی و چه شکسته بند فنی هیچ معالجهای نمیکند و اینکه این دست یا پای شکسته را میبندند برای این است که این تکان نخورد تا بجوشد و دارو که نمیدهند و اگر دارو بدهند برای تسکین درد است نه برای آن لحیم کاری و جوشکاری، بلکه این جوشکاری به عهدهٴ طبیب دیگری است و هیچ کاری در شکسته بندی و در جراحی نیست. دست را که گچ گرفتند برای این است که تکان نخورد تا آن جابر عظم کسیر این لحیم کاریها را بکند و این استخوان شکستهٴ دو تکه شده را یکی بکند و جوش بزند که این کار، کار خداست: «یا جابرَ العظمِ الکَسیر» که این در دعاهای ما هم است.
ذات اقدس الهی جبروت دارد و جابر است و از قلب شکسته تا استخوان شکسته را جبران میکند؛ اگر کسی بخواهد خدا مستقیماً جبیره کند باید دارای قلب شکسته باشد و اگر کسی قلبش نشکست توقعِ اینکه خدا مستقیماًً جبروتی کند و نقصانِ جبر کند سخت است. هر گونه نقصی را ذات اقدس الهی جبران میکند، لذا از آن جهت یکی از افعال و اسمای فعلیِ حق جبروت است و اصولاً آن نخلِ باسق و آن درخت خرمایی که خیلی بلند است که نمیشود به میوههای او دسترسی پیدا کرد را میگویند «نَخلة جباره» یعنی خیلی بلند است، چون ذات اقدس الهی نه تنها ذاتش بلکه اوصاف ذاتیاش در دسترسِ فهمِ هیچ حکیم و شهود هیچ عارفی نیست لذا به جبار موصوف شده است.
به هر تقدیر یا به معنای جبران نقص مادون است و یا به معنای اعتلاء و ارتقای معرفتیِ حق تعالی است، خدا به این معنا جبار است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» بیان شد؛ اما در آن نُه موردی که قرآن کریم کلمهٴ جبار را به کار برد به معنای ظالم و امثال ذلک است که یکی از آن موارد نُه گانه همین آیهٴ ۲۲ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که محل بحث است: ﴿قالُوا یا مُوسی إِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ و إِنّا لَنْ نَدْخُلَها﴾ و خدا هم میدانست که عمالقه در آنجا هستند و موسای کلیم هم تحت تعلیم الهی میدانست؛ اما فرمود که باید با عمالقه جنگید و با جبارین جنگید: ﴿وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ﴾؛ یک گروه رفاه طلبی بودند که اگر اینها بیرون رفتند ما وارد میشویم و البته چنین کاری را خیلیها طلب میکنند.
عدهای که منتظر ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) هستند خیال میکنند که وقتی حضرت آمد شخصاً کار را به عهده میگیرد و این رفاه طلبها در یک فضای بازی نفس میکشند، در حالی که اوّلین کاری که حضرت میکند اعزامِ به جبهه است و اینها چون حضرت غائباند به او ایمان میآورند و خیال میکنند حضرت که آمد باید خود حضرت این کار را بکند و با یک معجزه مشکل حل میشود، در حالی که با جنگ و مبارزه مشکل حل میشود. ﴿فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ﴾. مطلب دیگر آن است که هرگز در هیچ سرزمینی انبیاء یا اوصیا یا علمای ربانی و مردان الهی آن سرزمین را خالی نمیکنند و حجت خدا تمام میشود. همان طوری که در سورهٴ «یس» است که ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ٭ قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا و ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَکْذِبُونَ﴾، آنگاه در همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که به هر تقدیر یک مرد قیام کرد و گفت که ﴿یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ ٭ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْرًا و هُمْ مُهْتَدُونَ﴾ که بعد هم او را شهید کردند. همواره در بین مردمی که حق شناس نیستند یک مرد الهی یا بیشتر قیام میکند.
در بین همین بنیاسرائیل دو نفر قیام کردند که حالا این دو نفر در جمع همین بنی اسرائیل بودند یا از اهل آن ارض مقدس بودند، به هر تقدیر حجت خدا بر بنی اسرائیل تمام شد. اینها جزء مُنعمُ علیهاند و میبینید ما که در سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» همواره راه منعم علیه را طلب میکنیم، خدا هم منعم علیه و راه آنها را به ما ارائه کرده است. ما میگوییم: ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ که ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ که همهاش انبیاء و مرسلین نیستند، بلکه شاگردان آنها هم هستند و اینها که مجاهدان نستوه بودند معلوم میشود که از نعمت خاص الهی برخوردار بودند. اگر کسی در موقع خفقان قیام کرد و سخن حق گفت جزء ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ میشود.
خود موسای کلیم از این قبیل بود و گفت: ﴿رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیرًا لِلْمُجْرِمینَ﴾ ؛ خدایا! آن نعمتی که تو به من دادی به پاس آن نعمتت من پشتیبان ستمکاران نخواهم بود و ما هم همین راهها را از خدا طلب میکنیم و میگوییم: ﴿صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾. میبینیم که نوعِ مواردی که قرآن از ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ به ﴿بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ یاد میکند مسئلهٴ جهاد و مبارزهٴ با دشمنان است. اگر نعمت الهی که خدا به موسای کلیم داد ایجاب کرد که او پشتیبان ظالم نباشد بلکه حامی مظلوم باشد و اگر نعمتی را که خداوند به این دو مؤمن داد ایجاب کرد که آنها قد عَلَم کنند در شرایط خفقان و حق را بگویند، معلوم میشود که یکی از بهترین نعمتها و راه مُنعَمُ علیه راهِ مبارزه با بیگانگان است.
«و الحمد لله رب العالمین»
نمایش بیشتر
تاکنون نظری ثبت نشده است