- 727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 5 سوره مائده بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 5 سوره مائده _ بخش پنجم"
- تصویر ترازوی قیامت
- حسابهای دنیوی و اخروی برای کافران
- تبیین جایز بودن نکاح زنان غیر عفیف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
فخر رازی این احصان را به معنای آزاد بودن معنا کرده است؛ محصنات یعنی زنان آزاده و برهانی که برای این مسئله ذکر میکند اموری است که بعضی از آنها لازم نیست که تعرّض بشود، چون جواب روشنی دارد و بعضی از آنها که نیازی به جواب دارد این است که گفت: اگر منظور از این محصنات عفایف باشد؛ یعنی زنهای پاکدامن اعم از آزاده و کنیز، با ظاهر آیه موافق نیست، برای اینکه اگر کسی کنیزی را نکاح کرد مَهرِ او را به مولای او میدهد، در حالی که آیه ظاهرش این است که ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾؛ و اجورِ اینها را به اینها باید بپردازید و چون مهر کنیز را به مولای او میدهند نه به خود او، پس معلوم میشود اینجا منظور کنیز نیست و فقط زنان آزادهاند .
این احتجاج ناتمام است برای اینکه پرداختِ اجرِ هر جایی و هر کسی به حسب آنجا و آن کس است؛ آن شخص اگر آزاد بود پرداخت اجر به خود اوست و اگر کنیز بود پرداخت اجر به مولا و سید اوست و تأدیهٴ اجر به مولا یک نحوه پرداختی است که فرمود اجر او را باید بدهید، حالا هر جایی پرداختش مصداق خاص خود را دارد؛ گذشته از اینکه این کلمهٴ احصان در سه جا تکرار شده است: یکی محصنات ﴿مِنَ المُؤْمِنَاتِ﴾ یکی محصنات ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ﴾ و یکی هم ﴿مُحْصِنِینَ﴾ است که منظور از این ﴿مُحْصِنِینَ﴾ آزادها نیستند، یعنی عفایف؛ شما در صورتی که عفیف باشید و اینکه مقیّد نیست به احرار، عبید را هم شامل میشود و برای عبید هم حلال است، آنگاه آیا عبد میتواند با حر ازدواج کند یا نه؟ یا اینکه عبد باید با امه ازدواج کند؟ آن قید را به وسیلهٴ روایات باید اثبات کرد. غرض آن است که کلمهٴ احصان در این آیه سه بار تکرار شد و وحدت سیاق اقتضا میکند که یک معنا داشته باشد.
تبیین جایز بودن نکاح زنان غیر عفیف
مطلب دیگر آن است که ایشان گفتند اگر منظور از این محصنات عفایف باشد لازمهاش این است که نکاح زنهای غیر عفیف جایز نباشد، در حالی که نکاح آنها جایز است . جوابش این است که گرچه نکاح آنها جایز است و در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آن آیه بر تکوین حمل شده است نه بر تشریع؛ یعنی آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَیٰ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این به آن معنا نیست که این حرمت، حرمت تشریعی باشد که اگر کسی زنا کرد ـ معاذ الله ـ حق ندارد ازدواج بکند مگر با زن زانیه و حق ندارد با زن پاکدامن ازدواج کند، اینچنین که نیست؛ این ناظر به جریان تکوینی است که غالباً مرد آلوده به سراغ زن آلوده میرود یا به سراغ زن غیر موحّد و همچنین زن آلوده به حبالهٴ مرد آلوده یا مرد مشرک درمیآید.
غرض آن است که گرچه نکاح زانی جایز است؛ اما این آیه در صدد بیان آن است که این برخوردتان سفاح نباشد، نکاح باشد و با عفایف عفیفانه نکاح کنید نه اینکه نکاحتان حتماً با عفایف باشد؛ یعنی آن زن در این عمل سفاح نکند و شما هم در این عمل سفاح نکنید، هر دو نکاح کنید و پولی هم که پرداخت میکنید به عنوان مهر باید باشد نه در قبال آن آلودگی که این منظور آیه است.
معیار بودن اهل کتاب در آیه
مطلب بعدی آن است که این که فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾، معیار اهل کتاب بودن است نه ذمی بودن؛ یک وقت است که حکم روی ذمی رفته است، ذمی اهل کتاب مخصوص است؛ یعنی کسی که یهودی یا مسیحی باشد و به شرایط ذمّه هم عمل کند؛ ولی اگر حکم روی ذمی نرفت روی اهل کتاب رفت، لازم نیست که آن شخص که اهل کتاب است به شرایط ذمه عمل کند. الآن که مسئله ذمه مطرح نیست این آیه میتواند مورد عمل قرار بگیرد و حتی آنهایی که فتوا دادند: این نکاح مخصوص عقد انقطاعی است، آنها هم درباره اهل کتاب فتوا دادند نه اهل ذمّه، چون ذمی بودن در این آیه موضوع حکم نشده اهل کتاب بودن معیار حکم است.
ناظر به نزول ؟؟؟ کتاب بودن کلمه «من قبلکم» در آیه
مطلب چهارم آن است که بعضیها خیال کردند آن اهل کتابی که قبل از نازل شدن قرآن کریم به تورات و انجیل ایمان آورده بودند میشود با آنها ازدواج کرد؛ ولی اگر کسی بعد از نزول قرآن کریم به تورات و انجیل ایمان آورد نمیشود با او ازدواج کرد، برای اینکه آیه دارد: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ . این استنباط هم ناتمام است، برای اینکه ناظر است به آن کتابی که قبل از شما نازل شده است نه اینکه ایمان باید قبل از نزول قرآن کریم باشد، محور آیه این است؛ آنها که به کتابی ایمان آوردند که این کتاب قبل از قرآن است نه آنها که قبل از اینکه قرآن نازل بشود به تورات و انجیل ایمان آورده باشند، این ﴿مِن قَبْلِکُمْ﴾ ناظر به نزول کتاب است نه ناظر به ایمان آنها؛ هر کس مؤمن شد به تورات و انجیلی که تورات و انجیل قبل از قرآن نازل شد، خواه این ایمان به تورات و انجیل قبل از نزول به قرآن باشد یا ایمان به تورات و انجیل بعد از نزول قرآن کریم باشد. غرض آن است که ﴿مِن قَبْلِکُمْ﴾ ناظر به نزول و ایتای کتاب است نه ناظر به ایمان. این چهار مطلب مربوط به آن بخش قبلی بود. منظور آن است که آنها مؤمناند به تورات و همان توراتی که در عصر خودشان بود با اینکه قرآن روی این تورات صحهٴ تمام نگذاشت و او را محرّف دانست، مع ذلک این اهل کتاب را از مشرکین جدا کرده و برای اینها حکم خاص ذکر کرده است.
مراد از کفر به ایمان
مطلب پایانی این آیهٴ پنج سورهٴ «مائده» آن است که ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ﴾ که بعضی خواستند به همین ذیل استشهاد کنند که نکاح کافرها جایز نیست ، در حالی که این ذیل یک حکم کلامی را در بر دارد نه حکم فقهی را. فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ اگر کسی به ایمان کفر بورزد عملش باطل است و در آخرت هم جزء زیانکارهاست. کفر به خدا و قیامت و وحی و نبوت معنایش روشن است؛ اما کفر به ایمان معنایش روشن نیست، لذا این مفسّران به زحمت افتادند که کفر به ایمان یعنی چه؟ آیا مضافی در تقدیر است؟ آیا مجازی در کلمه است؟ آیا مجازی در اسناد است تا کفر به ایمان معنا پیدا کند؟ ولی بدون حذف مضاف یا مجاز در اسناد میتوان کفر به ایمان را هم تفسیر کرد؛ ایمان یعنی اعتقاد به اصول دین و حقانیّت آنچه را که دین آورده است، این ایمان است. یک وقت کسی به متعلّق ایمان کافر است مثل ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ﴾ و مانند آن و یک وقت به همین حقیقت اعتقاد کافر است و میگوید اعتقاد به خدا یعنی چه؟ این نه تنها الله را منکر است اعتقاد به الله را هم خرافی میداند، پس متعلّقِ کفر او ایمان است و چنین کسی در حقیقت کافر است، پس گاهی کفر به متعلّق ایمان تعلق میگیرد؛ مثل ﴿مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ﴾ یا ﴿کَفَرُوا بِاللّهِ﴾ و گاهی به خود اعتقاد تعلّق میگیرد که اینها این اعتقاد را خرافات میدانند و میگویند این اعتقاد چیست؟ یک امر باطلی است که به این اعتقاد کفر میورزند.
حسابهای دنیوی و اخروی برای کافران در قرآن کریم
این که فرمود: ﴿فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ﴾؛ در قرآن کریم برای کافران دو حساب باز کرد: یک حساب دنیایی و یک حساب معنوی و اخروی. درباره دنیا فرمود که اگر کسی کافر بود ولی درباره مسائل دنیایی تلاش و کوشش کرد، ما اعمال اینها را کم نمیگذاریم؛ هر کسی برای دنیا کاری کرد و در دنیا برای دنیا کاری کرد، به مقداری که مصلحت میدانیم به او میدهیم و عمل او را هم ناتمام نمیگذاریم، خواست کشاورزی کند، دامداری کند، صنعتی تولید کند و مانند آن؛ اما درباره معارف و معنویات، کافر هر عملی که میکند هبای منثور است ، چون یک چیزی را تقدیس میکند و انسان خواه و ناخواه یک امری را مقدس میشمارد حالا اگر بتپرست بود بتها را و اگر ملحد بود آن مرام مارکسیسمی را، هر چیزی را که غیر خدا باشد اگر کسی تقدیس کند این سراب است که در دنیا اثر این را نمییابد و در آخرت هم خسارت او روشن میشود که در قیامت خسرانِ او ظاهر میشود نه اینکه حادث بشود، او در دنیا هم خاسر است.
فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ حبط اعمال یک عنوان کلامی دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث کلامیاش مفصّل گذشت؛ اما اینجا آنچه که اشاره میشود آن است که کافر هر گونه اعمال تجاری و مانند آن که در دنیا انجام بدهد، برابرِ مصالح عامه خدا به آنها چیز میدهد و درباره معنویات هر عملی که انجام بدهد هبای منثور است ، اگر عبادتی دارد هبا منثور است و اگر چیزی را تقدیس میکند هبای منثور است. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 39 اینچنین فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾؛ اگر در قیعه، در قاع صفصف و در بیابان باز انسانی کرانهٴ افق را آب میبیند، این آبنما در حقیقت سراب است؛ فرمود اعمال کافران مثل سرابی است در یک افق باز که انسان تشنه او را آب میپندارد؛ ولی در حقیقت سراب است ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّیٰ إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾؛ به دنبالش میرود و وقتی به آنجا رسید میبیند که چیزی نیست؛ یعنی چیزی نمییابد نه اینکه مییابد که چیزی نیست، چون عدم تحت یافتن نیست؛ نفرمود «وجده لاشیء»، فرمود: ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾؛ چیزی نمیبیند.
در موارد دیگر ذات اقدس الهی فرمود که آنهایی که در دنیا کار کردند به اندازه مصالح عامه ما به آنها میدهیم و در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این دو قسم را کنار هم یاد کرد و فرمود: هر کسی برای دنیا کار بکند ما به او اعمال دنیایی میدهیم و هر کسی برای آخرت کار کند اعمال او برای آخرت محفوظ است. آیه هیجده و نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است که ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُورًا ٭ وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا ٭ کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾؛ فرمود: ما هر دو گروه را کمک میکنیم، حالا اگر کسی خواست کفر بورزد این چنین نیست که امکاناتش فراهم نباشد، ما همه امکانات را در اختیار او میگذاریم؛ اما سرانجام شکست دامنگیر او میشود؛ ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾؛ وسایل و امکانات را فراهم میکنیم، چون او در صراط معنویت قدم برنداشت که ما امداد معنوی بکنیم، ما وسایلِ کفر کافران را فراهم میکنیم تا بشود امتحان و وسایل ایمان مؤمنان را هم فراهم میکنیم تا بشود امتحان، وسایل هر دو گروه را فراهم میکنیم که ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ؛ اگر کسی خواست معصیت کند وسیلهاش فراهم است و اگر کسی خواست اطاعت کند وسیلهاش فراهم است. کفر و ایمان، اطاعت و عصیان همهٴ اینها وسایلی دارد و ذات اقدس الهی به عنوان آزمون این وسایل را فراهم میکند.
درباره کافران، کافران همهٴ اعمالشان شرّ است و میبینند؛ ولی عمل خیری ندارند تا ببینند. اگر مرام لنین و استالین را تقدیس کرد این سراب است و اگر بت و بتپرستی را تکریم کرد این سراب است و سراب ذرهای نیست که انسان ببیند ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾ ؛ ولی اگر عمل خیر باشد البته میبیند ولو به اندازه ذرّه؛ ولی سراب را که انسان نمیبیند ولو یک ذرّه، در قیامت ظاهر میشود که سراب است و آن ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ هم در ظرف قیامت است؛ یعنی رؤیت در قیامت است و عمل در دنیاست؛ ولی باید خیر باشد نه سرابالخیر و خیرنما، لذا ذات اقدس الهی؛ هم در سورهٴ «کهف» و هم در سورهٴ «انبیاء» این دو مسئله را کاملاً از هم جدا کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: هر کسی هر کاری که انجام بدهد ولو کم و کوتاه، این را میبیند ولو به اندازه مثقال حبّه باشد و این چنین نیست که کسی به اندازهٴ وزن یک خردل یا اسفند عمل خود را نبیند.
آیهٴ 47 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است: ﴿وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ﴾ که این مضمون در بعضی از آیات دیگر هم است و آن ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾ هم است، پس ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ ، چه اینکه در این آیهٴ 47 سورهٴ «انبیاء» هم فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها﴾؛ هیچ کسی در قیامت مظلوم نخواهد شد؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ کهف آیهای دارد که معلوم میشود این که فرمود اگر یک مثقال حبهای باشد ما میآوریم برای موحّدان است نه برای اعم از موحّد و غیر موحّد.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 103 تا 105 این است: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِاْلأَخْسَرینَ أَعْمالاً ٭ الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ یعنی کارهایی که اینها در دنیا کردند گم شده است که این ﴿فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ متعلّق به سعی است نه متعلّق به ﴿ضَلَّ﴾، ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ یعنی کاری که درباره دنیا کردند این کار گم شد، چون کار سراب است ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾؛ مثل انسان تشنهای که به دنبال سراب میدود و خوشحال است و خیال میکند آب پیدا کرده ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾
تصویر ترازوی قیامت
﴿أولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾؛ ما در قیامت برای اینها میزان و ترازو نصب نمیکنیم، ترازو برای سنجش اعمال است و اگر کسی کالایی را [به] همراه نیاورده که انسان برای سنجش ترازو نصب نمیکند، چون چیزی ندارد و سراب را هم که نمیشود سنجید. ترازو برای کسی است که یک عمل خوب دارد و یک عمل بد دارد ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ ، برای او ترازو نصب میکنند تا ببینند کدام کمتر است یا کدام بیشتر؛ اما کسی که هیچ عمل ندارد چه چیزی را نصب بکنند؟! لذا فرمود: ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾؛ در قیامت دو ترازوست: یک ترازو برای این است که مشخص بشود این شخص اعمال خیرش بیشتر است یا اعمال شرّش (این یک)، بعد از اینکه مشخص شد که این اعمال خیرش بیشتر است، یک ترازوی خیرات است که مشخص کنندهٴ درجات این شخص است، درجه یا درجات او و یا اگر مشخص شد که این شخص اعمالش شرّ است یک ترازوست که درکات او را مشخص میکند؛ کافر این ترازوی دوم را دارد نه ترازوی اول.
درکات کافرین فرق میکند، اگر منافق بود که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ و اگر جزء سادهٴ کُبَرای کفّار بود، آن هم که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ و اگر نبود که دنبالهروی آنهاست. به هر تقدیر برای کافر آن ترازوی اوّل نصب نمیشود که حالا اعمال او را بسنجند ببینند که خوبیاش بیشتر است یا بدیاش، او اصلاً خوبی ندارد تا بسنجند که فرمود: ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾ . پس کافر چون هیچ ذرّه خیری ندارد، تخصّصاً از آیهٴ ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ خارج است نه تخصیصاً، چون سراب ذرّه هم نیست؛ ولی برای موحّد این ترازو نصب است، چون موحّد کار خیر دارد و کار شرّ هم ممکن است داشته باشد و ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ ، آن وقت معلوم میشود که عمل خیرش بیشتر است یا نه و اگر عمل خیرش بیشتر بود جزء موفّقین و صالحین است و یک ترازوی دیگری برای سنجش درجات آنها نصب میکنند یا اگر عمل شرّش بیشتر بود یک ترازوی دیگر برای سنجش درکات آنها نصب میکنند و گاهی هم ممکن است با یک ترازو دو کار انجام بدهند.
غرض این است که دو مسئلهٴ جدای از هم است، این که فرمود: ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾، آخرت ظرف ظهور این خسارت است نه حدوث خسارت وگرنه در دنیا خسارت دیدند خسارت آن است که انسان سرمایه را بدهد و چیزی نگیرد، این به معنی خسارت است و در هیچ جای قرآن صرفِ عمل را باعث بهشت رفتن نمیداند و حتماً این دو رکن شرط است: یکی ایمان که حسن فاعلی است و یکی عمل صالح؛ ولی درباره سیّئه چرا، درباره سیّئه همین یک عنصر را شرط کرد ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ ، چه مؤمن و چه غیر مؤمن هر کسی که گناه کرد کیفر میبیند. دربارهٴ کیفر یک عنصر شرط است و آن گناه است، خواه گناهکار مسلمان باشد و خواه کافر؛ ولی دربارهٴ بهشت رفتن حتماً دو عنصر شرط است.
﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ﴾ ؛ عمل صالح در درجه اوّل ایمان است و قرآن، عملی را صالح میداند که برابر با ما جاء به النبی و وحی باشد و اگر کسی برابر با ما جاء به النبی و وحی عمل نکرد که عملش صالح نیست. یک وقت است میگوییم که فلان کس بیمارستان ساخت، قرآن که این را عمل صالح نمیداند، عمل صالح یعنی این شخص این کار را برای رضای خدا و به دستور پیغمبر کرد که این عمل صالح است؛ عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد و برابر با وحی آن عصر باشد، کسی که آن حجت عصر را قبول نداشت که آن عمل صالح نیست،
سود و زیان دنیوی و اخروی
پس ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
اگر در بعضی از تعبیرات آمده است که ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ﴾ ، با این آیه مخالف نیست؛ یعنی این در دنیا هم خاسر است و در آخرت هم خاسر است؛ منتها در دنیا ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ ؛ خود را خاسر نمیپندارند و در آخرت این روشن میشود که ﴿تُبْلَیٰ السَّرائِرُ﴾ و وقتی روشن شد، ظرف ظهور خسارت است، چون آنجا که جای خسارت است، جای تجارت جای خسارت است و جایی که جای تجارت نیست که جای خسارت نیست و تجارت هم در دنیاست ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ که اوّلش ایمان است. جایی که جای تجارت است یک عده سود میبرند «الدنیا سوقٌ رَبِحَ فیها قومٌ و خسر آخرون» و آخرت که جا برای تجارت نیست تا کسی ضرر بکند یا سود ببرد، آخرت جا برای نتیجهٴ عمل است.
بنابراین اگر گفته شد ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ یعنی خسارت دنیای او در آخرت ظهور میکند و آنهایی که فرمود: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ ؛ خسارتشان در آخرت ظاهر میشود و در قبالش مؤمنینی هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ ؛ اینها یک تجارت غیر بایر دارند و بایر یعنی هالک و غیر بایر یعنی زنده و غیر هالک؛ اما آیه بعد ممکن است که بعضی از مسایل فرعی مربوط به آیه پنج هم بازگو بشود؛ اما آیهٴ ششم را که باید مطالعه بفرمایید، حکم فقهی دامنهداری است که مهمترین مسئلهٴ فقهیِ مورد اختلاف بین علمای سنّت و شیعه است و آن آیهٴ ششم سورهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که این کریمه، طهارات ثلاث را؛ یعنی وضو و غسل و تیمّم را در بر دارد و در ذیل هم آن حکمت عامه را افاده کرد که خداوند دینش را حرجی نکرده و منظور خدا هم اتمامِ نعمت است، حالا تا اصل مسئله روشن بشود تا به موارد اختلاف بپردازیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تصویر ترازوی قیامت
- حسابهای دنیوی و اخروی برای کافران
- تبیین جایز بودن نکاح زنان غیر عفیف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾
خلاصه مباحث گذشته
فخر رازی این احصان را به معنای آزاد بودن معنا کرده است؛ محصنات یعنی زنان آزاده و برهانی که برای این مسئله ذکر میکند اموری است که بعضی از آنها لازم نیست که تعرّض بشود، چون جواب روشنی دارد و بعضی از آنها که نیازی به جواب دارد این است که گفت: اگر منظور از این محصنات عفایف باشد؛ یعنی زنهای پاکدامن اعم از آزاده و کنیز، با ظاهر آیه موافق نیست، برای اینکه اگر کسی کنیزی را نکاح کرد مَهرِ او را به مولای او میدهد، در حالی که آیه ظاهرش این است که ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾؛ و اجورِ اینها را به اینها باید بپردازید و چون مهر کنیز را به مولای او میدهند نه به خود او، پس معلوم میشود اینجا منظور کنیز نیست و فقط زنان آزادهاند .
این احتجاج ناتمام است برای اینکه پرداختِ اجرِ هر جایی و هر کسی به حسب آنجا و آن کس است؛ آن شخص اگر آزاد بود پرداخت اجر به خود اوست و اگر کنیز بود پرداخت اجر به مولا و سید اوست و تأدیهٴ اجر به مولا یک نحوه پرداختی است که فرمود اجر او را باید بدهید، حالا هر جایی پرداختش مصداق خاص خود را دارد؛ گذشته از اینکه این کلمهٴ احصان در سه جا تکرار شده است: یکی محصنات ﴿مِنَ المُؤْمِنَاتِ﴾ یکی محصنات ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ﴾ و یکی هم ﴿مُحْصِنِینَ﴾ است که منظور از این ﴿مُحْصِنِینَ﴾ آزادها نیستند، یعنی عفایف؛ شما در صورتی که عفیف باشید و اینکه مقیّد نیست به احرار، عبید را هم شامل میشود و برای عبید هم حلال است، آنگاه آیا عبد میتواند با حر ازدواج کند یا نه؟ یا اینکه عبد باید با امه ازدواج کند؟ آن قید را به وسیلهٴ روایات باید اثبات کرد. غرض آن است که کلمهٴ احصان در این آیه سه بار تکرار شد و وحدت سیاق اقتضا میکند که یک معنا داشته باشد.
تبیین جایز بودن نکاح زنان غیر عفیف
مطلب دیگر آن است که ایشان گفتند اگر منظور از این محصنات عفایف باشد لازمهاش این است که نکاح زنهای غیر عفیف جایز نباشد، در حالی که نکاح آنها جایز است . جوابش این است که گرچه نکاح آنها جایز است و در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آن آیه بر تکوین حمل شده است نه بر تشریع؛ یعنی آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَیٰ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این به آن معنا نیست که این حرمت، حرمت تشریعی باشد که اگر کسی زنا کرد ـ معاذ الله ـ حق ندارد ازدواج بکند مگر با زن زانیه و حق ندارد با زن پاکدامن ازدواج کند، اینچنین که نیست؛ این ناظر به جریان تکوینی است که غالباً مرد آلوده به سراغ زن آلوده میرود یا به سراغ زن غیر موحّد و همچنین زن آلوده به حبالهٴ مرد آلوده یا مرد مشرک درمیآید.
غرض آن است که گرچه نکاح زانی جایز است؛ اما این آیه در صدد بیان آن است که این برخوردتان سفاح نباشد، نکاح باشد و با عفایف عفیفانه نکاح کنید نه اینکه نکاحتان حتماً با عفایف باشد؛ یعنی آن زن در این عمل سفاح نکند و شما هم در این عمل سفاح نکنید، هر دو نکاح کنید و پولی هم که پرداخت میکنید به عنوان مهر باید باشد نه در قبال آن آلودگی که این منظور آیه است.
معیار بودن اهل کتاب در آیه
مطلب بعدی آن است که این که فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾، معیار اهل کتاب بودن است نه ذمی بودن؛ یک وقت است که حکم روی ذمی رفته است، ذمی اهل کتاب مخصوص است؛ یعنی کسی که یهودی یا مسیحی باشد و به شرایط ذمّه هم عمل کند؛ ولی اگر حکم روی ذمی نرفت روی اهل کتاب رفت، لازم نیست که آن شخص که اهل کتاب است به شرایط ذمه عمل کند. الآن که مسئله ذمه مطرح نیست این آیه میتواند مورد عمل قرار بگیرد و حتی آنهایی که فتوا دادند: این نکاح مخصوص عقد انقطاعی است، آنها هم درباره اهل کتاب فتوا دادند نه اهل ذمّه، چون ذمی بودن در این آیه موضوع حکم نشده اهل کتاب بودن معیار حکم است.
ناظر به نزول ؟؟؟ کتاب بودن کلمه «من قبلکم» در آیه
مطلب چهارم آن است که بعضیها خیال کردند آن اهل کتابی که قبل از نازل شدن قرآن کریم به تورات و انجیل ایمان آورده بودند میشود با آنها ازدواج کرد؛ ولی اگر کسی بعد از نزول قرآن کریم به تورات و انجیل ایمان آورد نمیشود با او ازدواج کرد، برای اینکه آیه دارد: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ . این استنباط هم ناتمام است، برای اینکه ناظر است به آن کتابی که قبل از شما نازل شده است نه اینکه ایمان باید قبل از نزول قرآن کریم باشد، محور آیه این است؛ آنها که به کتابی ایمان آوردند که این کتاب قبل از قرآن است نه آنها که قبل از اینکه قرآن نازل بشود به تورات و انجیل ایمان آورده باشند، این ﴿مِن قَبْلِکُمْ﴾ ناظر به نزول کتاب است نه ناظر به ایمان آنها؛ هر کس مؤمن شد به تورات و انجیلی که تورات و انجیل قبل از قرآن نازل شد، خواه این ایمان به تورات و انجیل قبل از نزول به قرآن باشد یا ایمان به تورات و انجیل بعد از نزول قرآن کریم باشد. غرض آن است که ﴿مِن قَبْلِکُمْ﴾ ناظر به نزول و ایتای کتاب است نه ناظر به ایمان. این چهار مطلب مربوط به آن بخش قبلی بود. منظور آن است که آنها مؤمناند به تورات و همان توراتی که در عصر خودشان بود با اینکه قرآن روی این تورات صحهٴ تمام نگذاشت و او را محرّف دانست، مع ذلک این اهل کتاب را از مشرکین جدا کرده و برای اینها حکم خاص ذکر کرده است.
مراد از کفر به ایمان
مطلب پایانی این آیهٴ پنج سورهٴ «مائده» آن است که ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ﴾ که بعضی خواستند به همین ذیل استشهاد کنند که نکاح کافرها جایز نیست ، در حالی که این ذیل یک حکم کلامی را در بر دارد نه حکم فقهی را. فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ اگر کسی به ایمان کفر بورزد عملش باطل است و در آخرت هم جزء زیانکارهاست. کفر به خدا و قیامت و وحی و نبوت معنایش روشن است؛ اما کفر به ایمان معنایش روشن نیست، لذا این مفسّران به زحمت افتادند که کفر به ایمان یعنی چه؟ آیا مضافی در تقدیر است؟ آیا مجازی در کلمه است؟ آیا مجازی در اسناد است تا کفر به ایمان معنا پیدا کند؟ ولی بدون حذف مضاف یا مجاز در اسناد میتوان کفر به ایمان را هم تفسیر کرد؛ ایمان یعنی اعتقاد به اصول دین و حقانیّت آنچه را که دین آورده است، این ایمان است. یک وقت کسی به متعلّق ایمان کافر است مثل ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ﴾ و مانند آن و یک وقت به همین حقیقت اعتقاد کافر است و میگوید اعتقاد به خدا یعنی چه؟ این نه تنها الله را منکر است اعتقاد به الله را هم خرافی میداند، پس متعلّقِ کفر او ایمان است و چنین کسی در حقیقت کافر است، پس گاهی کفر به متعلّق ایمان تعلق میگیرد؛ مثل ﴿مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ﴾ یا ﴿کَفَرُوا بِاللّهِ﴾ و گاهی به خود اعتقاد تعلّق میگیرد که اینها این اعتقاد را خرافات میدانند و میگویند این اعتقاد چیست؟ یک امر باطلی است که به این اعتقاد کفر میورزند.
حسابهای دنیوی و اخروی برای کافران در قرآن کریم
این که فرمود: ﴿فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ﴾؛ در قرآن کریم برای کافران دو حساب باز کرد: یک حساب دنیایی و یک حساب معنوی و اخروی. درباره دنیا فرمود که اگر کسی کافر بود ولی درباره مسائل دنیایی تلاش و کوشش کرد، ما اعمال اینها را کم نمیگذاریم؛ هر کسی برای دنیا کاری کرد و در دنیا برای دنیا کاری کرد، به مقداری که مصلحت میدانیم به او میدهیم و عمل او را هم ناتمام نمیگذاریم، خواست کشاورزی کند، دامداری کند، صنعتی تولید کند و مانند آن؛ اما درباره معارف و معنویات، کافر هر عملی که میکند هبای منثور است ، چون یک چیزی را تقدیس میکند و انسان خواه و ناخواه یک امری را مقدس میشمارد حالا اگر بتپرست بود بتها را و اگر ملحد بود آن مرام مارکسیسمی را، هر چیزی را که غیر خدا باشد اگر کسی تقدیس کند این سراب است که در دنیا اثر این را نمییابد و در آخرت هم خسارت او روشن میشود که در قیامت خسرانِ او ظاهر میشود نه اینکه حادث بشود، او در دنیا هم خاسر است.
فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ حبط اعمال یک عنوان کلامی دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث کلامیاش مفصّل گذشت؛ اما اینجا آنچه که اشاره میشود آن است که کافر هر گونه اعمال تجاری و مانند آن که در دنیا انجام بدهد، برابرِ مصالح عامه خدا به آنها چیز میدهد و درباره معنویات هر عملی که انجام بدهد هبای منثور است ، اگر عبادتی دارد هبا منثور است و اگر چیزی را تقدیس میکند هبای منثور است. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 39 اینچنین فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾؛ اگر در قیعه، در قاع صفصف و در بیابان باز انسانی کرانهٴ افق را آب میبیند، این آبنما در حقیقت سراب است؛ فرمود اعمال کافران مثل سرابی است در یک افق باز که انسان تشنه او را آب میپندارد؛ ولی در حقیقت سراب است ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّیٰ إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾؛ به دنبالش میرود و وقتی به آنجا رسید میبیند که چیزی نیست؛ یعنی چیزی نمییابد نه اینکه مییابد که چیزی نیست، چون عدم تحت یافتن نیست؛ نفرمود «وجده لاشیء»، فرمود: ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾؛ چیزی نمیبیند.
در موارد دیگر ذات اقدس الهی فرمود که آنهایی که در دنیا کار کردند به اندازه مصالح عامه ما به آنها میدهیم و در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این دو قسم را کنار هم یاد کرد و فرمود: هر کسی برای دنیا کار بکند ما به او اعمال دنیایی میدهیم و هر کسی برای آخرت کار کند اعمال او برای آخرت محفوظ است. آیه هیجده و نوزده و بیست سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است که ﴿مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُورًا ٭ وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا ٭ کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾؛ فرمود: ما هر دو گروه را کمک میکنیم، حالا اگر کسی خواست کفر بورزد این چنین نیست که امکاناتش فراهم نباشد، ما همه امکانات را در اختیار او میگذاریم؛ اما سرانجام شکست دامنگیر او میشود؛ ﴿کُلاًّ نُمِدُّ﴾؛ وسایل و امکانات را فراهم میکنیم، چون او در صراط معنویت قدم برنداشت که ما امداد معنوی بکنیم، ما وسایلِ کفر کافران را فراهم میکنیم تا بشود امتحان و وسایل ایمان مؤمنان را هم فراهم میکنیم تا بشود امتحان، وسایل هر دو گروه را فراهم میکنیم که ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ؛ اگر کسی خواست معصیت کند وسیلهاش فراهم است و اگر کسی خواست اطاعت کند وسیلهاش فراهم است. کفر و ایمان، اطاعت و عصیان همهٴ اینها وسایلی دارد و ذات اقدس الهی به عنوان آزمون این وسایل را فراهم میکند.
درباره کافران، کافران همهٴ اعمالشان شرّ است و میبینند؛ ولی عمل خیری ندارند تا ببینند. اگر مرام لنین و استالین را تقدیس کرد این سراب است و اگر بت و بتپرستی را تکریم کرد این سراب است و سراب ذرهای نیست که انسان ببیند ﴿لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾ ؛ ولی اگر عمل خیر باشد البته میبیند ولو به اندازه ذرّه؛ ولی سراب را که انسان نمیبیند ولو یک ذرّه، در قیامت ظاهر میشود که سراب است و آن ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ هم در ظرف قیامت است؛ یعنی رؤیت در قیامت است و عمل در دنیاست؛ ولی باید خیر باشد نه سرابالخیر و خیرنما، لذا ذات اقدس الهی؛ هم در سورهٴ «کهف» و هم در سورهٴ «انبیاء» این دو مسئله را کاملاً از هم جدا کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: هر کسی هر کاری که انجام بدهد ولو کم و کوتاه، این را میبیند ولو به اندازه مثقال حبّه باشد و این چنین نیست که کسی به اندازهٴ وزن یک خردل یا اسفند عمل خود را نبیند.
آیهٴ 47 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» این است: ﴿وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ﴾ که این مضمون در بعضی از آیات دیگر هم است و آن ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾ هم است، پس ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ ، چه اینکه در این آیهٴ 47 سورهٴ «انبیاء» هم فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها﴾؛ هیچ کسی در قیامت مظلوم نخواهد شد؛ ولی در سورهٴ مبارکهٴ کهف آیهای دارد که معلوم میشود این که فرمود اگر یک مثقال حبهای باشد ما میآوریم برای موحّدان است نه برای اعم از موحّد و غیر موحّد.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 103 تا 105 این است: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِاْلأَخْسَرینَ أَعْمالاً ٭ الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ یعنی کارهایی که اینها در دنیا کردند گم شده است که این ﴿فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ متعلّق به سعی است نه متعلّق به ﴿ضَلَّ﴾، ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ یعنی کاری که درباره دنیا کردند این کار گم شد، چون کار سراب است ﴿ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾؛ مثل انسان تشنهای که به دنبال سراب میدود و خوشحال است و خیال میکند آب پیدا کرده ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾
تصویر ترازوی قیامت
﴿أولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾؛ ما در قیامت برای اینها میزان و ترازو نصب نمیکنیم، ترازو برای سنجش اعمال است و اگر کسی کالایی را [به] همراه نیاورده که انسان برای سنجش ترازو نصب نمیکند، چون چیزی ندارد و سراب را هم که نمیشود سنجید. ترازو برای کسی است که یک عمل خوب دارد و یک عمل بد دارد ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ ، برای او ترازو نصب میکنند تا ببینند کدام کمتر است یا کدام بیشتر؛ اما کسی که هیچ عمل ندارد چه چیزی را نصب بکنند؟! لذا فرمود: ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾؛ در قیامت دو ترازوست: یک ترازو برای این است که مشخص بشود این شخص اعمال خیرش بیشتر است یا اعمال شرّش (این یک)، بعد از اینکه مشخص شد که این اعمال خیرش بیشتر است، یک ترازوی خیرات است که مشخص کنندهٴ درجات این شخص است، درجه یا درجات او و یا اگر مشخص شد که این شخص اعمالش شرّ است یک ترازوست که درکات او را مشخص میکند؛ کافر این ترازوی دوم را دارد نه ترازوی اول.
درکات کافرین فرق میکند، اگر منافق بود که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ و اگر جزء سادهٴ کُبَرای کفّار بود، آن هم که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ و اگر نبود که دنبالهروی آنهاست. به هر تقدیر برای کافر آن ترازوی اوّل نصب نمیشود که حالا اعمال او را بسنجند ببینند که خوبیاش بیشتر است یا بدیاش، او اصلاً خوبی ندارد تا بسنجند که فرمود: ﴿فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا﴾ . پس کافر چون هیچ ذرّه خیری ندارد، تخصّصاً از آیهٴ ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ﴾ خارج است نه تخصیصاً، چون سراب ذرّه هم نیست؛ ولی برای موحّد این ترازو نصب است، چون موحّد کار خیر دارد و کار شرّ هم ممکن است داشته باشد و ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ ، آن وقت معلوم میشود که عمل خیرش بیشتر است یا نه و اگر عمل خیرش بیشتر بود جزء موفّقین و صالحین است و یک ترازوی دیگری برای سنجش درجات آنها نصب میکنند یا اگر عمل شرّش بیشتر بود یک ترازوی دیگر برای سنجش درکات آنها نصب میکنند و گاهی هم ممکن است با یک ترازو دو کار انجام بدهند.
غرض این است که دو مسئلهٴ جدای از هم است، این که فرمود: ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾، آخرت ظرف ظهور این خسارت است نه حدوث خسارت وگرنه در دنیا خسارت دیدند خسارت آن است که انسان سرمایه را بدهد و چیزی نگیرد، این به معنی خسارت است و در هیچ جای قرآن صرفِ عمل را باعث بهشت رفتن نمیداند و حتماً این دو رکن شرط است: یکی ایمان که حسن فاعلی است و یکی عمل صالح؛ ولی درباره سیّئه چرا، درباره سیّئه همین یک عنصر را شرط کرد ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ ، چه مؤمن و چه غیر مؤمن هر کسی که گناه کرد کیفر میبیند. دربارهٴ کیفر یک عنصر شرط است و آن گناه است، خواه گناهکار مسلمان باشد و خواه کافر؛ ولی دربارهٴ بهشت رفتن حتماً دو عنصر شرط است.
﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ﴾ ؛ عمل صالح در درجه اوّل ایمان است و قرآن، عملی را صالح میداند که برابر با ما جاء به النبی و وحی باشد و اگر کسی برابر با ما جاء به النبی و وحی عمل نکرد که عملش صالح نیست. یک وقت است میگوییم که فلان کس بیمارستان ساخت، قرآن که این را عمل صالح نمیداند، عمل صالح یعنی این شخص این کار را برای رضای خدا و به دستور پیغمبر کرد که این عمل صالح است؛ عملی را قرآن صالح میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد و برابر با وحی آن عصر باشد، کسی که آن حجت عصر را قبول نداشت که آن عمل صالح نیست،
سود و زیان دنیوی و اخروی
پس ﴿وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
اگر در بعضی از تعبیرات آمده است که ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ﴾ ، با این آیه مخالف نیست؛ یعنی این در دنیا هم خاسر است و در آخرت هم خاسر است؛ منتها در دنیا ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ ؛ خود را خاسر نمیپندارند و در آخرت این روشن میشود که ﴿تُبْلَیٰ السَّرائِرُ﴾ و وقتی روشن شد، ظرف ظهور خسارت است، چون آنجا که جای خسارت است، جای تجارت جای خسارت است و جایی که جای تجارت نیست که جای خسارت نیست و تجارت هم در دنیاست ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ که اوّلش ایمان است. جایی که جای تجارت است یک عده سود میبرند «الدنیا سوقٌ رَبِحَ فیها قومٌ و خسر آخرون» و آخرت که جا برای تجارت نیست تا کسی ضرر بکند یا سود ببرد، آخرت جا برای نتیجهٴ عمل است.
بنابراین اگر گفته شد ﴿وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾؛ یعنی خسارت دنیای او در آخرت ظهور میکند و آنهایی که فرمود: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ ؛ خسارتشان در آخرت ظاهر میشود و در قبالش مؤمنینی هستند که ﴿یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ ؛ اینها یک تجارت غیر بایر دارند و بایر یعنی هالک و غیر بایر یعنی زنده و غیر هالک؛ اما آیه بعد ممکن است که بعضی از مسایل فرعی مربوط به آیه پنج هم بازگو بشود؛ اما آیهٴ ششم را که باید مطالعه بفرمایید، حکم فقهی دامنهداری است که مهمترین مسئلهٴ فقهیِ مورد اختلاف بین علمای سنّت و شیعه است و آن آیهٴ ششم سورهٴ «مائده» است که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که این کریمه، طهارات ثلاث را؛ یعنی وضو و غسل و تیمّم را در بر دارد و در ذیل هم آن حکمت عامه را افاده کرد که خداوند دینش را حرجی نکرده و منظور خدا هم اتمامِ نعمت است، حالا تا اصل مسئله روشن بشود تا به موارد اختلاف بپردازیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است