- 975
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره مائده _ بخش اول"
- فلسفه بیان بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز هر سوره
- هماهنگی محتوای هر آیه با اسماء حسنای قرآن
- اعتقاد به ولایت و نبوت.
أعوذ باﷲ من الشیطان الرجیم
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾
بیان معرفی کلّی سوره
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» الحمد ﷲ به پایان رسید و سورهٴ مبارکهٴ «مائده» شروع میشود که این سورهٴ مبارکه 120 آیه دارد. هر سورهای سه بحث مقدّمی دارد که دو بحث مربوط به آیات و خود سوره است که یک بحث کلّی است و یک بحث در شأن نزول است، یک بحث در جوّ نزول است و یک بحث در فضای نزول. شأن نزول راجع به آیات است که فلان آیه شأن نزولش چیست؟ بعضی آیات شأن نزول دارند و بعضیها ندارند؛ جوّ نزول ناظر به سوره است که این سوره در چه جوّی نازل شده است؟ اگر یکجا نازل شد، جوّ حاکم بر آن زمان چه بود و اگر در طی چند ماه یا چند سال نازل شده است، جوّ حاکم بر آن چند ماه یا در آن چند سال چه بود؟ فضای نزول از آن کل قرآن است که در عصر نزول قرآن، جهان چه حالتی داشت؟ این اختصاصی به یک شهر خاصّ یا کشور مخصوص ندارد، آن فضای نزول از آن کل قرآن است. (این یک مطلب).
تأثیر متقابل محورهای سه¬گانه نزول دو آیه با فهم آن
مطلب دوم آن است که آشنایی به شأن نزول یا جوّ نزول یا فضای نزول، تاثیر متقابلی با فهم آیه یا سوره یا کل قرآن دارد، همانطوری که دربارهٴ شأن نزول اینچنین است دربارهٴ یک آیه؛ شأن نزول یک آیه در فهمیدن معنای آیه کمک میکند، در کیفیّت استظهار مطلب از آیه کمک میکند و مانند آن، چه اینکه اگر ما شأن نزول را ندانیم و خود آیه را بررسی کنیم میتوان حدس زد که این آیه در چه زمینهای نازل شده است؟ پس با فهمیدن شأن نزول و آگاهی از شأن نزول، در استظهار مطلوب و مقصود از آیه انسان موفّقتر است، چه اینکه اگر تدبّر عمیق بکند در خود آیه، حدس میزند که شأن نزولش چه چیز بوده است یا جوّ نزول یا فضای نزول چه بوده است؟ این یک تأثیر متقابلی است بین شأن نزول و مضمون آیه و همچنین جوّ نزول یا فضای نزول با مضمون سوره یا مضمون کل قرآن.
محورهای اصیل سوره مائده
الف: توحید
مطلب سوم که در این مقدّمه ذکر میشود این است که از بررسی این 120 آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چند نکته محوریِ اصیل استنباط میشود؛ یکی اصرار آیات این سوره است بر توحید که مبداٴ عالم یکی است و چون مبداٴ عالم یکی است و خالق عالم یکی است، رب و پرورنده عالم هم یکی است، الٰه و معبود عالم هم یکی است و قهراً حاکمی هم در جهان، غیر از خدا نخواهد بود؛ این توحید در بسیاری از اسمای حُسنای خدا را آیات سورهٴ «مائده» مشخص میکند، چه اینکه این مطلب را سایر سُور هم تا حدودی مشخص میکنند؛ این بیان توحید اسمای حُسنای خداست در بسیاری از این اوصاف یاد شده.
ب: تشکیل حکومت اسلامی
محور اصلیِ دیگرِ این سوره تشکیل حکومت است و بیان رابطه افراد با هم در یک حکومت است، بیان ارتباط حکومت اسلامی با سایر حکومتها است، بیان موانع رشد حکومت است و مانند آن. از این محور اصلیِ دوم استنباط میشود که در مدینه گروهی بودند که با بیگانهها در ارتباط بودند و مانع استقرار نظام اسلامی بودند و ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلی اﷲ علیه و آله و سلّم) میفرمود که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ ؛ آنها که قلبشان مریض است یک ارتباط سرّی با بیگانهها دارند و آنها فکر میکنند که اگر نظام اسلامی ـ معاذ اﷲ ـ مستقر نشد و اسلام شکست خورد، آنها یک راهی برای فرار داشته باشند، لذا الآن که در مدینه زندگی میکنند و در زیر پوشش حکومت اسلامی به سر میبرند، با شتاب رابطه خودشان را با بیگانهها حفظ میکنند یا برقرار میکنند و میگویند که شاید اسلام شکست خورد و در آن حالی که اسلام شکست خورد و مشرکین برگشتند ما آسیب نبینیم.
بررسی اینگونه از آیات نشان میدهد که جوّ حاکم بر مدینه در زمان نزول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یک چنین جوّی بود، یعنی نظام اسلامی مستقر شد و رهبران اسلامی برای تقویّت آن میکوشیدند و منافقین داخلی یا اقلیّتهای غیر موحّد در حقیقت اینها رابطهشان را با مشرکین حفظ میکردند و مشرکین هم از سوی دیگر در صدد براندازی نظام بودند و مانند آن. اگر حکومت اسلامی در کار نبود و هر کسی در هر شرایطی میتوانست زندگی کند، دیگر یهودیها یا منافقین یا ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ احساس ناامنی نمیکردند (این یک) و اگر دشمنانی در خارج در صدد براندازی نظام نبودند، هرگز این گروهی که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ با آنها رابطه سرّی برقرار نمیکردند (دو)، از بررسی اینگونه از آیات نشان میدهد که جوِّ حاکم آن روز این بود که یک نظامی در مدینه مستقر شد به نام نظام اسلامی و عدّهای در خارج مدینه در صدد توطئه براندازی این نظام بودند و گروهی هم در داخل مدینه ارتباطی مرموز و سرّی با مشرکین برقرار میکردند و بهانه آنها این بود که اگر یک وقتی اسلام شکست خورد ما راهی برای فرار داشته باشیم.
﴿ فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ ، نه «یُسَارِعُونَ إلیهم»، اینها تازه نمیخواهند که ارتباطشان را با کفّار حفظ بکنند، نفرمود که «یُسَارِعُونَ إلیهم»؛ اینها چون ﴿ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند باطناً با کفّار و یهودیها و مشرکین هستند و چون باطناً در جمع آنها هستند سعی می¬کنند که بر اساس اشتیاق باطنی¬شان خود را هر چه زودتر به آنها برسانند. این جا گرچه لازم نیست که آدم به شأن نزول این آیه نگاه کند؛ ولی حدس میزند که شأن نزول این بخش از آیات چیست؟ بعد هم به روایات یا تاریخ که مراجعه میکند میبیند که اینچنین هست. غرض آن است که بررسی بعضی از آیات، انسان را آگاه میکند که چه فضایی یا چه جوّی در آن روز حاکم بود.
ضرورت ولایت برای نظام اسلامی
محور دیگر آن است که این نظام چون نظام اسلامی است به یک شخص قائم نیست؛ بلکه به آن شخصیّت حقوقی قائم است و به ولایت قائم است؛ این ولایت گاهی به صورت رسول خدا (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) ظهور میکند و گاهی به صورت خلیفه او ظهور میکند. اگر این نظام ماندنی است و اگر رسول خدا مردنی است که ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ﴾ ، پس باید این نظام به یک امر نمردنی گره بخورد و آن ولایت الهی است؛ چون ولایت گاهی به صورت پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) ظهور میکند و گاهی هم به صورت اهلبیت (علیهم السلام) هستند الی قیام الساعة، لذا مسئله ولایت را در بسیاری از آیات مطرح میکند؛ گاهی امر به تولّی اولیای الهی میکند ، گاهی نهی از تولّی اعدای دین میکند که اینها را به عنوان ولی اتخاذ نکنید ، گاهی میفرماید به اینکه اگر کسی برابر با وحی حکم نکرد کافر است ، گاهی میفرماید که اگر کسی ﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد ظالم است ، گاهی میفرماید که اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد فاسق است و گاهی هم میفرماید که اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد در جاهلیّت زندگی میکند .
این مضمون واحد با تعبیرهای گوناگون نشان میدهد که بقای یک نظام در سایه تحکیم ارتباط امّت اسلامی با ولیّ مسلمین است، یعنی پیغمبر و امام معصوم (علیهم الصلاة و السلام) و این گاهی به صورت امر اثباتی است که ﴿ أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ﴾ و مانند آن که در سورهٴ «نساء» گذشت و بعضی از آیات به این مضمون اثباتی در همین سورهٴ «مائده» هست و گاهی به زبان نفی است که اینها جزء اوصاف سلبی مؤمنین است در یک نظام؛ مؤمن در نظام اسلامی یک اوصاف ثبوتی دارد که اطاعت از خدا و پیامبر و أولیالأمر است و یک اوصاف سلبی دارد و آن قطع ارتباط از اعدای الهی است که آن اوصاف سلبی را با این چند لسان بیان کرده که ﴿ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ﴾ ، ﴿و مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ، ﴿ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ ، ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ و مانند آن که همه اینها در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و نوع اینها هم به عنوان عدم ملکه است؛ یعنی خدا نمیفرماید که اگر کسی به غیر ِمَا أَنْزَلَ اللّهُ حکم کرد ظالم است، فاسق است، جاهل است و کافراست؛ این لسان نیست و نمیفرماید که «مَن حکم بغیر ما أنزل اﷲ فاولئک هم الکافرون» یا «ظالمون» یا «فاسقون» یا در جاهلیت به سر میبرد؛ بلکه به عنوان عدم ملکه است، یعنی وقتی نظام, نظام اسلامی شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ ممکن شد، در این فضا اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد گرفتار این چهار رذیلت است که ﴿وَ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾، نه «مَن حکم بِغیر مَا أَنْزَلَ اللّهُ».
این ﴿مَن لَمْ یَحْکُم﴾ یک وقت است که در نظام, نظام جاهلی است یا نظام, نظام تقیّه است، این آن حکم را ندارد، مثل اینکه خود پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) و خود ائمه (علیهم السلام) در دوران جاهلیّت یا در دوران قدرت اموی و مروانی و عباسی، اینها به ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمیکردند؛ این ﴿مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ به نحو عدم ملکه است، یعنی جایی که شأنیّت حکم هست ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و کسی که میتواند﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم کند؛ ولی نکند، نه اینکه به نحوی قضیّه سلبی باشد که صرف عدم حکم این اوصاف چهارگانه را به دنبال داشته باشد یعنی کفر, ظلم, فسق, جاهلیّت؛ اینچنین نیست بلکه به نحو عدم ملکه است مثل قاضی در زمان کنونی یا سایر مسؤولین در زمان کنونی که الآن برای آنها عمل به وحی ممکن است؛ قاضی در نظام کنونی میتواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند و اگر ـ معاذ اﷲ ـ در شرایط کنونی که میتواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند، حکم نکند گرفتار آن چهار رذیلت است.
از اینجا معلوم میشود که نظامی مستقر شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ هم ممکن بود و عدّهای تخلّف میکردند، آنگاه این چهار رذیلت ذکر شده است . از احتجاج صدّیقه کبرا (صلوة اﷲ و سلام اﷲ علیها) برای استرداد فدک که به همین آیهٴ سورهٴ «مائده» استدلال کردند که فرمود ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ ، معلوم میشود که اگر نظامی به حسب ظاهر نظام اسلامی باشد و آن کسی که حاکم است مدّعی اسلام باشد و داعیّه حکومت اسلامی داشته باشد؛ ولی فدک را به اهلش ندهد، این هم میشود جاهلیّت. در همین خطبه نورانی فاطمه زهرا (صلوة اﷲ علیها)؛ همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» استدلال شده است که فرمود اگر مسئله ارث است که به ما میرسد و برهانی شما ندارید که فدک از آن ما نباشد، فدک برای ماست؛ ولی اجرا نمیکنید و چون اجرا نمیکنید ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾. غرض آن است که این را وجود مبارک آن حضرت یک تطبیقی کرد، پس معلوم میشود که یک نظامی مستقر شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ ممکن بود و عدّهای ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم میکردند و عدّهای تحاشی داشتند از حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و مبتلا شدند به این سیئات اخلاقی.
ولایت و رهبری و اطاعت
مطلب دیگر در محور اصلی این سوره اصرار بر مسئله ولایت است که گاهی میفرماید ﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ و بعد وقتی که تبلیغ شده است و به مردم ابلاغ شده است که علی (صلوات اﷲ و سلام اﷲ علیه) خلیفه شماست، آیه نازل شد که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾؛ دو تا ﴿ الْیَوْمَ﴾ در همین آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که ـ انشاءاﷲ ـ میخوانیم.
فرمود که ﴿ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ ﴾؛ این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾ نشان میدهد که تا قبل از مسئله >غدیر< عدّهای تلاش داشتند برای براندازی نظام و ناامید نبودند و بعد از مسئله نصب خلافت دیگر ناامید شدند؛ ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾؛ دیگر از آنها نترسید، برای اینکه آنها فکر میکردند که دین به شخص پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) قائم است و حالا معلوم شد که دین به ولایت متّکی است خواه پیغمبر و خواه امام معصوم و امام معصوم هم الی یوم القیامه است، بنابراین مشکلی از این جهت نیست ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و بعد هم فرمود که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾، این نشان میدهد که آن جوّ حاکمِ بر مدینه و یا غیر مدینه چه چیز بود؟ (این یک) و هم نشان میدهد که این در اواخر عمر مبارک پیغمبر نازل شده است (این دو).
حالا یا این سوره آخرین سورهٴ مفصّلی است که یکجا بر پیغمبر نازل شده است ـ که عدّهای نقل کردهاند ـ یا نه، این سوره آیاتی دارد که در مقاطع گوناگون نازل شده است؛ بعضیها در سال ششم هجری نازل شد بعد از جریان حدیبیّه و بعضیها در سال دهم هجری نازل شده است در جریان حجّةالوداع؛ ولی این آیهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ و مانند آن در جریان حجّةالوداع نازل شده است چه اینکه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾ هم در حجّةالوداع نازل شده است. حالا نحوه ترتیب به دستور وحی آسمانی است که مثلاً ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ اوّل قرار بگیرد و ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ بعد قرار بگیرد، گرچه آن قبل بود و این یکی بعد یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ قبل است و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ بعد و چون مهمترین اساس، همان مسئله ولایت و رهبری و اطاعت است، در جریان کسانی که نقض میثاق کردهاند آیات فراوانی در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است؛ آنها که ـ بنی اسرائیلی ـ که مواثیقشان را نقض کردند.
در صدر این سوره به عنوان برائت استهلال مطلبی است که با آن محور اصلی هماهنگ است که فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و بخش مهم این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ناظر به مسائل کلامی است؛ یعنی عقدی که با خدا بستید بیعتی که با خدا کردید، در حقیقت بیع کردید و بیعت همان بیع است؛ اگر بیع کردید و جان و مال را به خدا فروختید، به این عقدتان وفا کنید و وقتی با پیغمبر و اهلبیت (علیهم السلام) بیعت کردید به این عهدتان وفا کنید و البته چون جمع محلّا به الف و لام است، دیگر همه مسائل را شامل میشود و بحثهای فقهی را هم در برمیگیرد؛ ولی آن لبهٴ اصلی این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن مساله کلامی است و بعد هم مسائل فقهی را به دنبال دارد، برای اینکه جمعی است محلّی به الف و لام و مطلق هم است و عام هم هست از یک نظر و همه را شامل میشود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾.
مهمّترین عقدی که باید وفا بشود همان عقد توحید است و با خداست، همان عقد پذیرش نبوّت و رسول است و با رسول خدا (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) است و همان عقد پذیرش ولایت است با اولیای الهی که ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ﴾ که آن هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است. حالا تا حدودی هم جوّ مدینه روشن شد و تا حدودی هم محور اصلی این سورهٴ مبارکه مشخّص شد و به تدریج همه این مسائل که در مقدّمه ذکر شد بازتر میشود.
فلسفه تبیین <بسم الله الرحمن الرحیم> در آغاز سوره
مطلب دیگر آن است که این {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در آغاز هر سوره تکرار میشود برای آن است که {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} در قرآن 114 بار نازل شده است که 113 بارش مربوط به آغاز این سورههاست به استثنای سورهٴ «توبه» که یا تتمّه انفال است و از این جهت دو تایی یک سورهاند و {بِسْمِ اللّهِ} نازل نشد و یا چون سورهٴ «توبه» گرچه سورهٴ مستقل و جداست؛ ولی این به منزله قطعنامه است و یک اعلان تبرّی است و این با {بِسْمِ اللّهِ} که رحمت است مثلاً سازگار نیست؛ گر چه این وجه تامی نیست برای اینکه {بِسْمِ اللّهِ} در هر جایی معنای همان جا را خواهد داشت، حالا وقتی توضیح دادیم روشن میشود که اگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} بود مشکلی ایجاد نمیکرد.
این {بِسْمِ اللّهِ} که 114 بار نازل شد و یکی در وسط سورهٴ مبارکهٴ «نمل» است در بیان آن نامه سلیمان ﴿إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ ، آن دیگر آغاز سوره نیست که آن اوّلِ نامه سلیمان است که خدا آن را در قصهٴ سلیمان در سورهٴ «نمل» نقل کرد؛ امّا این 113 {بِسْمِ اللّهِ} به منزله مشترک لفظی است نه مشترک معنوی، یعنی 113 بار نازل شد و هر بار معنای خاص خود را دارد.
هماهنگی محتوای هر آیه با اسماء حسناء قرآن
و این {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در آغاز سوره است به منزله آن اسمای حُسنای دیگری است که در پایان هر آیه است؛ پایان آیه گاهی اسمی از اسمای حُسنای خدا ذکر میشود و هر اسمی که در پایان آیه ذکر شد این دلیل محتوای آن آیه است. ضامن مُفاد و مضمون آن آیه است. یعنی آیهای که محتوای او مغفرت و رحمت است در ذیلش دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ یا ﴿ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾ و مانند آن آیهای که دستور کیفر و عذاب میدهد نظیر ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾، در پایانش دارد که ﴿ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ ؛ هر آیه هر محتوایی که داشته باشد دلیل آن محتوا, آن اسم یا اسمای حُسنای دیگری است که در پایان همان آیه ذکر میشود؛ لذا گاهی با تعلیل هم ذکر میشود که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ یا ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾، ﴿ إِنَّ اللّهَ﴾ کذا و کذا، خواه به صورت حرف تأکید نظیر «انَّ» و مانند آن ذکر بشود و خواه ذکر نشود، اسمای حُسنایی که در پایان هر آیه است به منزله برهان محتوای همان آیه است.
دلیل ذکر <بسم الله الرحمن الرحیم> در ابتدای سوره
{بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در اوّل هر سوره است، این به منزله برائت استهلال است و با محتوای کل سوره هماهنگ است، یعنی {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در اوّل سورهٴ «نساء» بود غیر از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است که در اوّل سورهٴ «مائده» است، البته اینها یک جهات مشترکی هم دارند؛ امّا آنچه که باعث تمیّز اینهاست همان جهات مخصِّصه است و او این است که >اﷲ< اسم اعظم حق تعالی است و اسم جامع است و گرچه رحمان و رحیم را هم به دنبال دارد؛ ولی عمده >اﷲ< است که آن >اﷲ< که دارای همه کمالات است و با مضمون و محتوای آن سورهٴ هماهنگ است.
خواندن خدا بوسیله اسماء مخصوص
اگر کسی مشکل خاصی داشت و خدا را خواست به اسم مخصوص بخواند تا مشکل او حل بشود، او نباید بگوید یا اﷲ، یا اللّهمَّ؛ او باید مشکل خود را با همان اسمی که مشکلگشا است حل کند؛ مثلاً کسی که بیمار است و برای شفای بیمار یا شفای بیماری خود دعا می¬کند، او باید بگوید یا شافِی و اگر کسی مشکلی دارد و کسی کفایت امر او را به عهده نگرفت، باید بگوید یا حسیب و یا کافِی و کسی که به غربت افتاده است و احساس تنگدلی میکند، باید بگوید یا قریب ـ قریب با قاف ـ و اگر گفت یا اﷲ، یا باید بداند که این اﷲ را با آن اسمای خاصّه دارد صدا میزند و یا اگر خداوند مشکل او را حل نکرد گله نکند؛ چون همان اللهی که شافی است همان اﷲ ممیت است و همان اللهی که مُحیی است همان اﷲ ممیت است و همان اللهی که باسط است همان اﷲ قادر هم است نه قادر به معنای قدیر، بلکه قادری که ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ ؛ از قَدَرَ, یَقدِرُ است نه از قَدَرُ, یَقدُرُ؛ اگر کسی در تنگی معیشت زندگی کرد و گفت یا اﷲ، چون این دعاست و خبر نیست، این در انشایش یا باید آن باسط را اراده کند و رازق را طلب کند یا اگر به عنوان جمع الجمعی طلب کرد، اگر حاجت او برآورده نشد گله نکند و در حقیقت حاجت او برآورده شد برای اینکه او اﷲ را خواست.
این اﷲ گاهی به اسم قابض ظهور میکند و گاهی به اسم باسط؛ گاهی به عنوان ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ﴾ ظهور میکند و گاهی به عنوان {یقدر} ظهور میکند و اگر با {یقدر} ظهور کرد و تنگ گرفت، دیگر نباید به او گِله کند. اینکه میبینید برای دعاها اسامی خاصی ذکر شده است و برای هر دعا یک جملههای مخصوصی تعیین شده است، برای همان نکته است. به هر تقدیر اللّهی که درآغاز این {بِسْمِ اللَّهِ} است با آن رحمان و رحیم که این اﷲ آنها را به دنبال دارد، این مطابق با محتوای همین سوره است.
مشترک معنوی نبودن معنای تسبیح در سوره¬ها
اینچنین نیست که در همه جا ما بنویسیم {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} یعنی به نام خدای بخشنده و مهربان، این یک ترجمه مشترکی هست؛ امّا دیگر تفسیر نیست، البته خدا همان خداست، بخشنده همان بخشنده است و مهربان همان مهربان است؛ امّا بخشش در هر جایی مطابق با خواسته همانجا است، پس اینچنین نیست که یک مشترک معنوی باشد و در تمام سور به یک معنا باشد و «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که در این سورهٴ است با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که در سورهٴ دیگر است فرق بکند؛ مثلاً میبینید که گاهی غضب خداوند با حمد همراه است، همین آیهٴ نورانی ـ این یک آیه است ـ و آن این است که ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که این یک آیه است؛ در قرآن وقتی از سرنگونی نظام کفر خبر میدهد میفرماید که دابر و اصل و ریشه ظالمین قطع شد، خدا را شکر که این >خدا را شکر< این شکر است از زبان مظلومها و این مهر است برای مظلومها و قهر است برای ظالمان، ﴿ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که این جمعاً یک آیه است، پس معلوم میشود که گاهی قهر خدا، مهر است و اگر در اوّل سورهٴ «توبه» بِسْمِ اللَّهِ ذکر میشد، این مشکلی نداشت که حالا چون آن تبرئه است و این با رحمت سازگار نیست، ما آیات فراوانی داریم که با قهر شروع میشود و با مهر پایان میپذیرد أو بالعکس. پس اگر مضمون و محتوا و محورهای اصلی سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخّص شد، این {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} هم مشخّص میشود.
اینکه فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، البته خطاب به همه انسانهاست؛ منتها آنها که تعهد سپردهاند، خدا به آنها خطاب میکند که شما به عهدتان وفا کنید و دیگران که تعهد نسپردهاند به آنها دستور میدهد که تعهد بسپارید و مؤمنینی که تعهد سپردند به آنها دستور میدهد که به عقدتان وفا کنید.
توجه ویژه آیه <اوفوا بالعقود> به احکام کلامی
این را البته هم در کتابهای اصول و هم در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید که این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ جمع در مقابل جمع است، «ولیف کلّ عاقد بعقده» هر کسی به عقد خودش وفا کند؛ ولی گذشته از اینکه این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یک جمع تحلیلی است؛ یعنی هر کسی به عقد خود وفا کند، یک جمعِ جمعی هم است، یعنی شما همهٴتان موظفید به این عقدی که با پیامبرتان بستید با هم ادا کنید؛ نظیر آن ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾ که این ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود، معنایش این نیست که شما همه به حبل خدا متمسّک بشوید و همه مسلمان باشید، این معنایش نیست؛ بلکه اگر چند میلیارد مردم روی زمین زندگی میکنند و همه مسلمان باشند و هیچ کدام به این آیه عمل نکردند؛ این آیه نمیگوید که همه شما مسلمان باشید؛ بلکه میگوید همه شما با هم مسلمان باشید، این با هم مسلمان بودن غیر از اصل اسلام است، یعنی آن مشترکاتتان را حفظ بکنید، حقوق مشترک را حفظ میکنید و هر جا کسی ضعفی پیدا کرد دیگری ترمیم بکند که با هم مسلمان بودن غیر از این است که مسلمان باشید ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾.
این عقدها هم اینچنین است؛ وقتی مسئله ﴿ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ شد یا مسئله ﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ شد یا مسئله ﴿ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ شد که گذشته از آن احکام فردی یک سلسله احکامی مربوط به نظام اسلامی مطرح شد، گذشته از اینکه افراد موظفاند که به آن حکم خاص خود عمل بکنند، جامعه هم موظف است، حالا جامعه خواه وجود جدا داشته باشد یا نه، هر فردی که حیثیّت جمعی دارد به آن حیثیّت جمعی حکمِ جدا میپذیرد، پس فتحصّل که ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن لبهٴ اصلیش متوجّه به احکام کلامی است نه فقهی و جنبهٴ دوم آن احکام فقهی است، البته احکام فقهی را هم میگیرد و او اطلاق دارد و عموم دارد و گذشته از اینکه احکام فردی را میگیرد، احکام جمعی را هم میگیرد؛ به معاقداتان و معاهداتان عمل کنید و چیزی را که بستهاید به آن وفا کنید.
اعتقاد به ولایت و نبوت
عقیدهها هم یک چیزی است که شما با خدا بستید و اعتقاد به ولایت و نبوّت و رسالت هم چیزی است که با اولیای الهی بستید، آنها را میگویند عقیده وگرنه مسائل قراردادی، این یک عقد قراردادی است و یک امرحقیقی نیست که حالا باید یک جامعی بین این حقیقت و آن اعتبار یافت که مشترک استعمال لفظی در اکثر از معنا هم نباشد؛ آدم وقتی مؤمن میشود، به چیزی عقیده پیدا میکند که این یک امر اعتباری نیست؛ مسئله وجوب و عدم وجوب و باید و نباید یک امر اعتباری است و حکم است؛ امّا وقتی به اوصاف نفسانی تبدیل شد، این یک واقعیتی است که جزء اوصاف نفسانی است.
انسان در این مسائل علمی دو عقد و دو گره دارد؛ یکی اینکه یک مطلبی را علم پیدا میکند، یعنی بین موضوع و محمول گره خورده است که در کتابهای منطق ملاحظه فرمودید که قضیّه را میگویند عقد، برای اینکه بین موضوع و محمول گره خورده است. تا اینجا مرز علم است و از آن به بعد مرز ایمان است و ایمان آن است که بین نفس و محتوای این قضیّه گره بخورد که این را به او میگویند اعتقاد و عقیده که این را به او میگویند ایمان؛ گاهی ممکن است که انسان علم داشته باشد، یعنی آن عقد بین موضوع و محمول برقرار باشد؛ ولی معتقد نباشد، یعنی بین محتوای آن قضیّه و جان خود گره نبندد، این عالمِ بیایمان است؛ ولی اگر بین محتوای آن قضیّه و جان خود گره بست یک وصف نفسانی است که گرچه ممکن است بعضی از احکام اعتباری، منشاٴ این شده باشد (یک) و همین عقد منشاٴ بعضی از احکام اعتباری بشود (این دو)؛ ولی خودش یک امر تکوینی است؛ امّا برخلاف قراردادهای بیع و صلح و اجاره, که این یک گره اعتباری است که بسته شده و جزء اوصاف نفسانی نیست، یعنی اگر خریدار و فروشنده با هم عقدی بستند و یکی گفت «بعت» و دیگری گفت «اشتریت»، این از وعای اعتبار نمیگذرد و بالاتر نمیشود و اینها جزء امور ذمّهاند نه جزء نفس؛ این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ به هر دو قسمش اشاره میکند که هر چه بستید خواه تکوینی، خواه تشریعی، خواه اوصاف نفسانی و خواه اعتباری به همه اینها وفا کنید و هر کسی به عقد خودش وفا کند.
این عقدی که بستید، گاهی انسان یک عقد شخصی دارد و گاهی یک امّتی یک کسی را به عنوان رهبر پذیرفتهاند، آنهایی که کسی را به عنوان رهبر پذیرفتهاند، در مسائل اجتماعی او را تنها نمیگذارند. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آنجا میفرماید که مؤمنون واقعی کسانیاند که ﴿إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾؛ مؤمنین واقعی کسانیاند که وقتی یک امر اجتماعی پیش آمد رهبرشان را تنها نمیگذارند که جریان حنظله غسیلالملائکه هم در ضمن همان است ؛ آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ در امور اجتماعی نباید ولیشان را تنها بگذارند و مؤمنین واقعی کسانیاند که به خدا و پیامبر ایمان دارند و اگر یک امر اجتماعی پیش آمد ـ مثل جنگ ـ پیغمبرشان را تنها نمیگذارند که جریان حنظله غسیلالملائکه ذیل همین آیهٴ است.
فرمود اینها که عذر ندارند حق رفتن ندارند و آنهایی که معذورند، بدون اجازه و اذن حقّ رفتن ندارند، برای اینکه اگر کسی غیبت کرد در یک امر عمومی، دیگران که نمیدانند او مریض بود و معذور بود، این کسی که مریض است باید اعلام بکند که من مریضم و اجازه بگیرد و برود؛ حنظله چون خود را معذور میدانست اجازه گرفت و رفت ﴿ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾. یک وقت است که مسائل شخصی است که میفرماید اگر آب ضرر داشت یا آب نداشتید ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا﴾ که اینجا دیگر اذن نمیخواهد که این یک حکم عمومی است و یک وقت مسئله جنگ و جبهه و دفاع و امثال ذلک است و کسی مریض است یا معذور است به عذری دیگر و نمیتواند در جبهه شرکت کند، این نمیتواند بدون اذن و اعلام رسمیِ اذن غیبت کند. به هر تقدیر اینگونه از امور جزء مسائل اجتماعی اسلام است که باید به او هم وفا کرد؛ حالا میماند بقیّه فروع.
«و الحمد ﷲ ربِّ العالمین»
- فلسفه بیان بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز هر سوره
- هماهنگی محتوای هر آیه با اسماء حسنای قرآن
- اعتقاد به ولایت و نبوت.
أعوذ باﷲ من الشیطان الرجیم
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾
بیان معرفی کلّی سوره
سورهٴ مبارکهٴ «نساء» الحمد ﷲ به پایان رسید و سورهٴ مبارکهٴ «مائده» شروع میشود که این سورهٴ مبارکه 120 آیه دارد. هر سورهای سه بحث مقدّمی دارد که دو بحث مربوط به آیات و خود سوره است که یک بحث کلّی است و یک بحث در شأن نزول است، یک بحث در جوّ نزول است و یک بحث در فضای نزول. شأن نزول راجع به آیات است که فلان آیه شأن نزولش چیست؟ بعضی آیات شأن نزول دارند و بعضیها ندارند؛ جوّ نزول ناظر به سوره است که این سوره در چه جوّی نازل شده است؟ اگر یکجا نازل شد، جوّ حاکم بر آن زمان چه بود و اگر در طی چند ماه یا چند سال نازل شده است، جوّ حاکم بر آن چند ماه یا در آن چند سال چه بود؟ فضای نزول از آن کل قرآن است که در عصر نزول قرآن، جهان چه حالتی داشت؟ این اختصاصی به یک شهر خاصّ یا کشور مخصوص ندارد، آن فضای نزول از آن کل قرآن است. (این یک مطلب).
تأثیر متقابل محورهای سه¬گانه نزول دو آیه با فهم آن
مطلب دوم آن است که آشنایی به شأن نزول یا جوّ نزول یا فضای نزول، تاثیر متقابلی با فهم آیه یا سوره یا کل قرآن دارد، همانطوری که دربارهٴ شأن نزول اینچنین است دربارهٴ یک آیه؛ شأن نزول یک آیه در فهمیدن معنای آیه کمک میکند، در کیفیّت استظهار مطلب از آیه کمک میکند و مانند آن، چه اینکه اگر ما شأن نزول را ندانیم و خود آیه را بررسی کنیم میتوان حدس زد که این آیه در چه زمینهای نازل شده است؟ پس با فهمیدن شأن نزول و آگاهی از شأن نزول، در استظهار مطلوب و مقصود از آیه انسان موفّقتر است، چه اینکه اگر تدبّر عمیق بکند در خود آیه، حدس میزند که شأن نزولش چه چیز بوده است یا جوّ نزول یا فضای نزول چه بوده است؟ این یک تأثیر متقابلی است بین شأن نزول و مضمون آیه و همچنین جوّ نزول یا فضای نزول با مضمون سوره یا مضمون کل قرآن.
محورهای اصیل سوره مائده
الف: توحید
مطلب سوم که در این مقدّمه ذکر میشود این است که از بررسی این 120 آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چند نکته محوریِ اصیل استنباط میشود؛ یکی اصرار آیات این سوره است بر توحید که مبداٴ عالم یکی است و چون مبداٴ عالم یکی است و خالق عالم یکی است، رب و پرورنده عالم هم یکی است، الٰه و معبود عالم هم یکی است و قهراً حاکمی هم در جهان، غیر از خدا نخواهد بود؛ این توحید در بسیاری از اسمای حُسنای خدا را آیات سورهٴ «مائده» مشخص میکند، چه اینکه این مطلب را سایر سُور هم تا حدودی مشخص میکنند؛ این بیان توحید اسمای حُسنای خداست در بسیاری از این اوصاف یاد شده.
ب: تشکیل حکومت اسلامی
محور اصلیِ دیگرِ این سوره تشکیل حکومت است و بیان رابطه افراد با هم در یک حکومت است، بیان ارتباط حکومت اسلامی با سایر حکومتها است، بیان موانع رشد حکومت است و مانند آن. از این محور اصلیِ دوم استنباط میشود که در مدینه گروهی بودند که با بیگانهها در ارتباط بودند و مانع استقرار نظام اسلامی بودند و ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلی اﷲ علیه و آله و سلّم) میفرمود که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ ؛ آنها که قلبشان مریض است یک ارتباط سرّی با بیگانهها دارند و آنها فکر میکنند که اگر نظام اسلامی ـ معاذ اﷲ ـ مستقر نشد و اسلام شکست خورد، آنها یک راهی برای فرار داشته باشند، لذا الآن که در مدینه زندگی میکنند و در زیر پوشش حکومت اسلامی به سر میبرند، با شتاب رابطه خودشان را با بیگانهها حفظ میکنند یا برقرار میکنند و میگویند که شاید اسلام شکست خورد و در آن حالی که اسلام شکست خورد و مشرکین برگشتند ما آسیب نبینیم.
بررسی اینگونه از آیات نشان میدهد که جوّ حاکم بر مدینه در زمان نزول سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یک چنین جوّی بود، یعنی نظام اسلامی مستقر شد و رهبران اسلامی برای تقویّت آن میکوشیدند و منافقین داخلی یا اقلیّتهای غیر موحّد در حقیقت اینها رابطهشان را با مشرکین حفظ میکردند و مشرکین هم از سوی دیگر در صدد براندازی نظام بودند و مانند آن. اگر حکومت اسلامی در کار نبود و هر کسی در هر شرایطی میتوانست زندگی کند، دیگر یهودیها یا منافقین یا ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ احساس ناامنی نمیکردند (این یک) و اگر دشمنانی در خارج در صدد براندازی نظام نبودند، هرگز این گروهی که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ با آنها رابطه سرّی برقرار نمیکردند (دو)، از بررسی اینگونه از آیات نشان میدهد که جوِّ حاکم آن روز این بود که یک نظامی در مدینه مستقر شد به نام نظام اسلامی و عدّهای در خارج مدینه در صدد توطئه براندازی این نظام بودند و گروهی هم در داخل مدینه ارتباطی مرموز و سرّی با مشرکین برقرار میکردند و بهانه آنها این بود که اگر یک وقتی اسلام شکست خورد ما راهی برای فرار داشته باشیم.
﴿ فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ ، نه «یُسَارِعُونَ إلیهم»، اینها تازه نمیخواهند که ارتباطشان را با کفّار حفظ بکنند، نفرمود که «یُسَارِعُونَ إلیهم»؛ اینها چون ﴿ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند باطناً با کفّار و یهودیها و مشرکین هستند و چون باطناً در جمع آنها هستند سعی می¬کنند که بر اساس اشتیاق باطنی¬شان خود را هر چه زودتر به آنها برسانند. این جا گرچه لازم نیست که آدم به شأن نزول این آیه نگاه کند؛ ولی حدس میزند که شأن نزول این بخش از آیات چیست؟ بعد هم به روایات یا تاریخ که مراجعه میکند میبیند که اینچنین هست. غرض آن است که بررسی بعضی از آیات، انسان را آگاه میکند که چه فضایی یا چه جوّی در آن روز حاکم بود.
ضرورت ولایت برای نظام اسلامی
محور دیگر آن است که این نظام چون نظام اسلامی است به یک شخص قائم نیست؛ بلکه به آن شخصیّت حقوقی قائم است و به ولایت قائم است؛ این ولایت گاهی به صورت رسول خدا (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) ظهور میکند و گاهی به صورت خلیفه او ظهور میکند. اگر این نظام ماندنی است و اگر رسول خدا مردنی است که ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ﴾ ، پس باید این نظام به یک امر نمردنی گره بخورد و آن ولایت الهی است؛ چون ولایت گاهی به صورت پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) ظهور میکند و گاهی هم به صورت اهلبیت (علیهم السلام) هستند الی قیام الساعة، لذا مسئله ولایت را در بسیاری از آیات مطرح میکند؛ گاهی امر به تولّی اولیای الهی میکند ، گاهی نهی از تولّی اعدای دین میکند که اینها را به عنوان ولی اتخاذ نکنید ، گاهی میفرماید به اینکه اگر کسی برابر با وحی حکم نکرد کافر است ، گاهی میفرماید که اگر کسی ﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد ظالم است ، گاهی میفرماید که اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد فاسق است و گاهی هم میفرماید که اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد در جاهلیّت زندگی میکند .
این مضمون واحد با تعبیرهای گوناگون نشان میدهد که بقای یک نظام در سایه تحکیم ارتباط امّت اسلامی با ولیّ مسلمین است، یعنی پیغمبر و امام معصوم (علیهم الصلاة و السلام) و این گاهی به صورت امر اثباتی است که ﴿ أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ﴾ و مانند آن که در سورهٴ «نساء» گذشت و بعضی از آیات به این مضمون اثباتی در همین سورهٴ «مائده» هست و گاهی به زبان نفی است که اینها جزء اوصاف سلبی مؤمنین است در یک نظام؛ مؤمن در نظام اسلامی یک اوصاف ثبوتی دارد که اطاعت از خدا و پیامبر و أولیالأمر است و یک اوصاف سلبی دارد و آن قطع ارتباط از اعدای الهی است که آن اوصاف سلبی را با این چند لسان بیان کرده که ﴿ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ﴾ ، ﴿و مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ، ﴿ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ ، ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ و مانند آن که همه اینها در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و نوع اینها هم به عنوان عدم ملکه است؛ یعنی خدا نمیفرماید که اگر کسی به غیر ِمَا أَنْزَلَ اللّهُ حکم کرد ظالم است، فاسق است، جاهل است و کافراست؛ این لسان نیست و نمیفرماید که «مَن حکم بغیر ما أنزل اﷲ فاولئک هم الکافرون» یا «ظالمون» یا «فاسقون» یا در جاهلیت به سر میبرد؛ بلکه به عنوان عدم ملکه است، یعنی وقتی نظام, نظام اسلامی شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ ممکن شد، در این فضا اگر کسی ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نکرد گرفتار این چهار رذیلت است که ﴿وَ مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾، نه «مَن حکم بِغیر مَا أَنْزَلَ اللّهُ».
این ﴿مَن لَمْ یَحْکُم﴾ یک وقت است که در نظام, نظام جاهلی است یا نظام, نظام تقیّه است، این آن حکم را ندارد، مثل اینکه خود پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) و خود ائمه (علیهم السلام) در دوران جاهلیّت یا در دوران قدرت اموی و مروانی و عباسی، اینها به ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمیکردند؛ این ﴿مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ به نحو عدم ملکه است، یعنی جایی که شأنیّت حکم هست ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و کسی که میتواند﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم کند؛ ولی نکند، نه اینکه به نحوی قضیّه سلبی باشد که صرف عدم حکم این اوصاف چهارگانه را به دنبال داشته باشد یعنی کفر, ظلم, فسق, جاهلیّت؛ اینچنین نیست بلکه به نحو عدم ملکه است مثل قاضی در زمان کنونی یا سایر مسؤولین در زمان کنونی که الآن برای آنها عمل به وحی ممکن است؛ قاضی در نظام کنونی میتواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند و اگر ـ معاذ اﷲ ـ در شرایط کنونی که میتواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند، حکم نکند گرفتار آن چهار رذیلت است.
از اینجا معلوم میشود که نظامی مستقر شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ هم ممکن بود و عدّهای تخلّف میکردند، آنگاه این چهار رذیلت ذکر شده است . از احتجاج صدّیقه کبرا (صلوة اﷲ و سلام اﷲ علیها) برای استرداد فدک که به همین آیهٴ سورهٴ «مائده» استدلال کردند که فرمود ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ ، معلوم میشود که اگر نظامی به حسب ظاهر نظام اسلامی باشد و آن کسی که حاکم است مدّعی اسلام باشد و داعیّه حکومت اسلامی داشته باشد؛ ولی فدک را به اهلش ندهد، این هم میشود جاهلیّت. در همین خطبه نورانی فاطمه زهرا (صلوة اﷲ علیها)؛ همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» استدلال شده است که فرمود اگر مسئله ارث است که به ما میرسد و برهانی شما ندارید که فدک از آن ما نباشد، فدک برای ماست؛ ولی اجرا نمیکنید و چون اجرا نمیکنید ﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾. غرض آن است که این را وجود مبارک آن حضرت یک تطبیقی کرد، پس معلوم میشود که یک نظامی مستقر شد و حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ ممکن بود و عدّهای ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم میکردند و عدّهای تحاشی داشتند از حکم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و مبتلا شدند به این سیئات اخلاقی.
ولایت و رهبری و اطاعت
مطلب دیگر در محور اصلی این سوره اصرار بر مسئله ولایت است که گاهی میفرماید ﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ و بعد وقتی که تبلیغ شده است و به مردم ابلاغ شده است که علی (صلوات اﷲ و سلام اﷲ علیه) خلیفه شماست، آیه نازل شد که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾؛ دو تا ﴿ الْیَوْمَ﴾ در همین آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که ـ انشاءاﷲ ـ میخوانیم.
فرمود که ﴿ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ ﴾؛ این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾ نشان میدهد که تا قبل از مسئله >غدیر< عدّهای تلاش داشتند برای براندازی نظام و ناامید نبودند و بعد از مسئله نصب خلافت دیگر ناامید شدند؛ ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾؛ دیگر از آنها نترسید، برای اینکه آنها فکر میکردند که دین به شخص پیغمبر (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) قائم است و حالا معلوم شد که دین به ولایت متّکی است خواه پیغمبر و خواه امام معصوم و امام معصوم هم الی یوم القیامه است، بنابراین مشکلی از این جهت نیست ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و بعد هم فرمود که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾، این نشان میدهد که آن جوّ حاکمِ بر مدینه و یا غیر مدینه چه چیز بود؟ (این یک) و هم نشان میدهد که این در اواخر عمر مبارک پیغمبر نازل شده است (این دو).
حالا یا این سوره آخرین سورهٴ مفصّلی است که یکجا بر پیغمبر نازل شده است ـ که عدّهای نقل کردهاند ـ یا نه، این سوره آیاتی دارد که در مقاطع گوناگون نازل شده است؛ بعضیها در سال ششم هجری نازل شد بعد از جریان حدیبیّه و بعضیها در سال دهم هجری نازل شده است در جریان حجّةالوداع؛ ولی این آیهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ و مانند آن در جریان حجّةالوداع نازل شده است چه اینکه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾ هم در حجّةالوداع نازل شده است. حالا نحوه ترتیب به دستور وحی آسمانی است که مثلاً ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ اوّل قرار بگیرد و ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ بعد قرار بگیرد، گرچه آن قبل بود و این یکی بعد یعنی ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ قبل است و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ بعد و چون مهمترین اساس، همان مسئله ولایت و رهبری و اطاعت است، در جریان کسانی که نقض میثاق کردهاند آیات فراوانی در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است؛ آنها که ـ بنی اسرائیلی ـ که مواثیقشان را نقض کردند.
در صدر این سوره به عنوان برائت استهلال مطلبی است که با آن محور اصلی هماهنگ است که فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و بخش مهم این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ناظر به مسائل کلامی است؛ یعنی عقدی که با خدا بستید بیعتی که با خدا کردید، در حقیقت بیع کردید و بیعت همان بیع است؛ اگر بیع کردید و جان و مال را به خدا فروختید، به این عقدتان وفا کنید و وقتی با پیغمبر و اهلبیت (علیهم السلام) بیعت کردید به این عهدتان وفا کنید و البته چون جمع محلّا به الف و لام است، دیگر همه مسائل را شامل میشود و بحثهای فقهی را هم در برمیگیرد؛ ولی آن لبهٴ اصلی این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن مساله کلامی است و بعد هم مسائل فقهی را به دنبال دارد، برای اینکه جمعی است محلّی به الف و لام و مطلق هم است و عام هم هست از یک نظر و همه را شامل میشود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾.
مهمّترین عقدی که باید وفا بشود همان عقد توحید است و با خداست، همان عقد پذیرش نبوّت و رسول است و با رسول خدا (صلّی اﷲ علیه و آله و سلّم) است و همان عقد پذیرش ولایت است با اولیای الهی که ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ﴾ که آن هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است. حالا تا حدودی هم جوّ مدینه روشن شد و تا حدودی هم محور اصلی این سورهٴ مبارکه مشخّص شد و به تدریج همه این مسائل که در مقدّمه ذکر شد بازتر میشود.
فلسفه تبیین <بسم الله الرحمن الرحیم> در آغاز سوره
مطلب دیگر آن است که این {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در آغاز هر سوره تکرار میشود برای آن است که {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} در قرآن 114 بار نازل شده است که 113 بارش مربوط به آغاز این سورههاست به استثنای سورهٴ «توبه» که یا تتمّه انفال است و از این جهت دو تایی یک سورهاند و {بِسْمِ اللّهِ} نازل نشد و یا چون سورهٴ «توبه» گرچه سورهٴ مستقل و جداست؛ ولی این به منزله قطعنامه است و یک اعلان تبرّی است و این با {بِسْمِ اللّهِ} که رحمت است مثلاً سازگار نیست؛ گر چه این وجه تامی نیست برای اینکه {بِسْمِ اللّهِ} در هر جایی معنای همان جا را خواهد داشت، حالا وقتی توضیح دادیم روشن میشود که اگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} بود مشکلی ایجاد نمیکرد.
این {بِسْمِ اللّهِ} که 114 بار نازل شد و یکی در وسط سورهٴ مبارکهٴ «نمل» است در بیان آن نامه سلیمان ﴿إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ ، آن دیگر آغاز سوره نیست که آن اوّلِ نامه سلیمان است که خدا آن را در قصهٴ سلیمان در سورهٴ «نمل» نقل کرد؛ امّا این 113 {بِسْمِ اللّهِ} به منزله مشترک لفظی است نه مشترک معنوی، یعنی 113 بار نازل شد و هر بار معنای خاص خود را دارد.
هماهنگی محتوای هر آیه با اسماء حسناء قرآن
و این {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در آغاز سوره است به منزله آن اسمای حُسنای دیگری است که در پایان هر آیه است؛ پایان آیه گاهی اسمی از اسمای حُسنای خدا ذکر میشود و هر اسمی که در پایان آیه ذکر شد این دلیل محتوای آن آیه است. ضامن مُفاد و مضمون آن آیه است. یعنی آیهای که محتوای او مغفرت و رحمت است در ذیلش دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ یا ﴿ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾ و مانند آن آیهای که دستور کیفر و عذاب میدهد نظیر ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾، در پایانش دارد که ﴿ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ ؛ هر آیه هر محتوایی که داشته باشد دلیل آن محتوا, آن اسم یا اسمای حُسنای دیگری است که در پایان همان آیه ذکر میشود؛ لذا گاهی با تعلیل هم ذکر میشود که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ یا ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾، ﴿ إِنَّ اللّهَ﴾ کذا و کذا، خواه به صورت حرف تأکید نظیر «انَّ» و مانند آن ذکر بشود و خواه ذکر نشود، اسمای حُسنایی که در پایان هر آیه است به منزله برهان محتوای همان آیه است.
دلیل ذکر <بسم الله الرحمن الرحیم> در ابتدای سوره
{بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در اوّل هر سوره است، این به منزله برائت استهلال است و با محتوای کل سوره هماهنگ است، یعنی {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} که در اوّل سورهٴ «نساء» بود غیر از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است که در اوّل سورهٴ «مائده» است، البته اینها یک جهات مشترکی هم دارند؛ امّا آنچه که باعث تمیّز اینهاست همان جهات مخصِّصه است و او این است که >اﷲ< اسم اعظم حق تعالی است و اسم جامع است و گرچه رحمان و رحیم را هم به دنبال دارد؛ ولی عمده >اﷲ< است که آن >اﷲ< که دارای همه کمالات است و با مضمون و محتوای آن سورهٴ هماهنگ است.
خواندن خدا بوسیله اسماء مخصوص
اگر کسی مشکل خاصی داشت و خدا را خواست به اسم مخصوص بخواند تا مشکل او حل بشود، او نباید بگوید یا اﷲ، یا اللّهمَّ؛ او باید مشکل خود را با همان اسمی که مشکلگشا است حل کند؛ مثلاً کسی که بیمار است و برای شفای بیمار یا شفای بیماری خود دعا می¬کند، او باید بگوید یا شافِی و اگر کسی مشکلی دارد و کسی کفایت امر او را به عهده نگرفت، باید بگوید یا حسیب و یا کافِی و کسی که به غربت افتاده است و احساس تنگدلی میکند، باید بگوید یا قریب ـ قریب با قاف ـ و اگر گفت یا اﷲ، یا باید بداند که این اﷲ را با آن اسمای خاصّه دارد صدا میزند و یا اگر خداوند مشکل او را حل نکرد گله نکند؛ چون همان اللهی که شافی است همان اﷲ ممیت است و همان اللهی که مُحیی است همان اﷲ ممیت است و همان اللهی که باسط است همان اﷲ قادر هم است نه قادر به معنای قدیر، بلکه قادری که ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ ؛ از قَدَرَ, یَقدِرُ است نه از قَدَرُ, یَقدُرُ؛ اگر کسی در تنگی معیشت زندگی کرد و گفت یا اﷲ، چون این دعاست و خبر نیست، این در انشایش یا باید آن باسط را اراده کند و رازق را طلب کند یا اگر به عنوان جمع الجمعی طلب کرد، اگر حاجت او برآورده نشد گله نکند و در حقیقت حاجت او برآورده شد برای اینکه او اﷲ را خواست.
این اﷲ گاهی به اسم قابض ظهور میکند و گاهی به اسم باسط؛ گاهی به عنوان ﴿یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ﴾ ظهور میکند و گاهی به عنوان {یقدر} ظهور میکند و اگر با {یقدر} ظهور کرد و تنگ گرفت، دیگر نباید به او گِله کند. اینکه میبینید برای دعاها اسامی خاصی ذکر شده است و برای هر دعا یک جملههای مخصوصی تعیین شده است، برای همان نکته است. به هر تقدیر اللّهی که درآغاز این {بِسْمِ اللَّهِ} است با آن رحمان و رحیم که این اﷲ آنها را به دنبال دارد، این مطابق با محتوای همین سوره است.
مشترک معنوی نبودن معنای تسبیح در سوره¬ها
اینچنین نیست که در همه جا ما بنویسیم {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} یعنی به نام خدای بخشنده و مهربان، این یک ترجمه مشترکی هست؛ امّا دیگر تفسیر نیست، البته خدا همان خداست، بخشنده همان بخشنده است و مهربان همان مهربان است؛ امّا بخشش در هر جایی مطابق با خواسته همانجا است، پس اینچنین نیست که یک مشترک معنوی باشد و در تمام سور به یک معنا باشد و «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که در این سورهٴ است با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که در سورهٴ دیگر است فرق بکند؛ مثلاً میبینید که گاهی غضب خداوند با حمد همراه است، همین آیهٴ نورانی ـ این یک آیه است ـ و آن این است که ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که این یک آیه است؛ در قرآن وقتی از سرنگونی نظام کفر خبر میدهد میفرماید که دابر و اصل و ریشه ظالمین قطع شد، خدا را شکر که این >خدا را شکر< این شکر است از زبان مظلومها و این مهر است برای مظلومها و قهر است برای ظالمان، ﴿ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که این جمعاً یک آیه است، پس معلوم میشود که گاهی قهر خدا، مهر است و اگر در اوّل سورهٴ «توبه» بِسْمِ اللَّهِ ذکر میشد، این مشکلی نداشت که حالا چون آن تبرئه است و این با رحمت سازگار نیست، ما آیات فراوانی داریم که با قهر شروع میشود و با مهر پایان میپذیرد أو بالعکس. پس اگر مضمون و محتوا و محورهای اصلی سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخّص شد، این {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ} هم مشخّص میشود.
اینکه فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، البته خطاب به همه انسانهاست؛ منتها آنها که تعهد سپردهاند، خدا به آنها خطاب میکند که شما به عهدتان وفا کنید و دیگران که تعهد نسپردهاند به آنها دستور میدهد که تعهد بسپارید و مؤمنینی که تعهد سپردند به آنها دستور میدهد که به عقدتان وفا کنید.
توجه ویژه آیه <اوفوا بالعقود> به احکام کلامی
این را البته هم در کتابهای اصول و هم در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید که این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ جمع در مقابل جمع است، «ولیف کلّ عاقد بعقده» هر کسی به عقد خودش وفا کند؛ ولی گذشته از اینکه این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یک جمع تحلیلی است؛ یعنی هر کسی به عقد خود وفا کند، یک جمعِ جمعی هم است، یعنی شما همهٴتان موظفید به این عقدی که با پیامبرتان بستید با هم ادا کنید؛ نظیر آن ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾ که این ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود، معنایش این نیست که شما همه به حبل خدا متمسّک بشوید و همه مسلمان باشید، این معنایش نیست؛ بلکه اگر چند میلیارد مردم روی زمین زندگی میکنند و همه مسلمان باشند و هیچ کدام به این آیه عمل نکردند؛ این آیه نمیگوید که همه شما مسلمان باشید؛ بلکه میگوید همه شما با هم مسلمان باشید، این با هم مسلمان بودن غیر از اصل اسلام است، یعنی آن مشترکاتتان را حفظ بکنید، حقوق مشترک را حفظ میکنید و هر جا کسی ضعفی پیدا کرد دیگری ترمیم بکند که با هم مسلمان بودن غیر از این است که مسلمان باشید ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾.
این عقدها هم اینچنین است؛ وقتی مسئله ﴿ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ شد یا مسئله ﴿ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ شد یا مسئله ﴿ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ شد که گذشته از آن احکام فردی یک سلسله احکامی مربوط به نظام اسلامی مطرح شد، گذشته از اینکه افراد موظفاند که به آن حکم خاص خود عمل بکنند، جامعه هم موظف است، حالا جامعه خواه وجود جدا داشته باشد یا نه، هر فردی که حیثیّت جمعی دارد به آن حیثیّت جمعی حکمِ جدا میپذیرد، پس فتحصّل که ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن لبهٴ اصلیش متوجّه به احکام کلامی است نه فقهی و جنبهٴ دوم آن احکام فقهی است، البته احکام فقهی را هم میگیرد و او اطلاق دارد و عموم دارد و گذشته از اینکه احکام فردی را میگیرد، احکام جمعی را هم میگیرد؛ به معاقداتان و معاهداتان عمل کنید و چیزی را که بستهاید به آن وفا کنید.
اعتقاد به ولایت و نبوت
عقیدهها هم یک چیزی است که شما با خدا بستید و اعتقاد به ولایت و نبوّت و رسالت هم چیزی است که با اولیای الهی بستید، آنها را میگویند عقیده وگرنه مسائل قراردادی، این یک عقد قراردادی است و یک امرحقیقی نیست که حالا باید یک جامعی بین این حقیقت و آن اعتبار یافت که مشترک استعمال لفظی در اکثر از معنا هم نباشد؛ آدم وقتی مؤمن میشود، به چیزی عقیده پیدا میکند که این یک امر اعتباری نیست؛ مسئله وجوب و عدم وجوب و باید و نباید یک امر اعتباری است و حکم است؛ امّا وقتی به اوصاف نفسانی تبدیل شد، این یک واقعیتی است که جزء اوصاف نفسانی است.
انسان در این مسائل علمی دو عقد و دو گره دارد؛ یکی اینکه یک مطلبی را علم پیدا میکند، یعنی بین موضوع و محمول گره خورده است که در کتابهای منطق ملاحظه فرمودید که قضیّه را میگویند عقد، برای اینکه بین موضوع و محمول گره خورده است. تا اینجا مرز علم است و از آن به بعد مرز ایمان است و ایمان آن است که بین نفس و محتوای این قضیّه گره بخورد که این را به او میگویند اعتقاد و عقیده که این را به او میگویند ایمان؛ گاهی ممکن است که انسان علم داشته باشد، یعنی آن عقد بین موضوع و محمول برقرار باشد؛ ولی معتقد نباشد، یعنی بین محتوای آن قضیّه و جان خود گره نبندد، این عالمِ بیایمان است؛ ولی اگر بین محتوای آن قضیّه و جان خود گره بست یک وصف نفسانی است که گرچه ممکن است بعضی از احکام اعتباری، منشاٴ این شده باشد (یک) و همین عقد منشاٴ بعضی از احکام اعتباری بشود (این دو)؛ ولی خودش یک امر تکوینی است؛ امّا برخلاف قراردادهای بیع و صلح و اجاره, که این یک گره اعتباری است که بسته شده و جزء اوصاف نفسانی نیست، یعنی اگر خریدار و فروشنده با هم عقدی بستند و یکی گفت «بعت» و دیگری گفت «اشتریت»، این از وعای اعتبار نمیگذرد و بالاتر نمیشود و اینها جزء امور ذمّهاند نه جزء نفس؛ این ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ به هر دو قسمش اشاره میکند که هر چه بستید خواه تکوینی، خواه تشریعی، خواه اوصاف نفسانی و خواه اعتباری به همه اینها وفا کنید و هر کسی به عقد خودش وفا کند.
این عقدی که بستید، گاهی انسان یک عقد شخصی دارد و گاهی یک امّتی یک کسی را به عنوان رهبر پذیرفتهاند، آنهایی که کسی را به عنوان رهبر پذیرفتهاند، در مسائل اجتماعی او را تنها نمیگذارند. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آنجا میفرماید که مؤمنون واقعی کسانیاند که ﴿إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾؛ مؤمنین واقعی کسانیاند که وقتی یک امر اجتماعی پیش آمد رهبرشان را تنها نمیگذارند که جریان حنظله غسیلالملائکه هم در ضمن همان است ؛ آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ در امور اجتماعی نباید ولیشان را تنها بگذارند و مؤمنین واقعی کسانیاند که به خدا و پیامبر ایمان دارند و اگر یک امر اجتماعی پیش آمد ـ مثل جنگ ـ پیغمبرشان را تنها نمیگذارند که جریان حنظله غسیلالملائکه ذیل همین آیهٴ است.
فرمود اینها که عذر ندارند حق رفتن ندارند و آنهایی که معذورند، بدون اجازه و اذن حقّ رفتن ندارند، برای اینکه اگر کسی غیبت کرد در یک امر عمومی، دیگران که نمیدانند او مریض بود و معذور بود، این کسی که مریض است باید اعلام بکند که من مریضم و اجازه بگیرد و برود؛ حنظله چون خود را معذور میدانست اجازه گرفت و رفت ﴿ وَ إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾. یک وقت است که مسائل شخصی است که میفرماید اگر آب ضرر داشت یا آب نداشتید ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا﴾ که اینجا دیگر اذن نمیخواهد که این یک حکم عمومی است و یک وقت مسئله جنگ و جبهه و دفاع و امثال ذلک است و کسی مریض است یا معذور است به عذری دیگر و نمیتواند در جبهه شرکت کند، این نمیتواند بدون اذن و اعلام رسمیِ اذن غیبت کند. به هر تقدیر اینگونه از امور جزء مسائل اجتماعی اسلام است که باید به او هم وفا کرد؛ حالا میماند بقیّه فروع.
«و الحمد ﷲ ربِّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است