- 437
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش چهارم"
- شمول اطلاق نکاحِ دائم و منقطع با کنیز؛
- علت کنار هم بودن احکام فقهی، اخلاقی و تربیتی؛
- دلالت «لاتنحکوا» بر حرمت وضعی عقد نکاح.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿25﴾
شمول اطلاق نکاحِ با کنیز به نکاح دائم و منقطع
مطالب ماندهٴ از این آیه کریمه چندتاست: اول اینکه در صدر آیه فرمود: اگر کسی نتوانست با زنهای آزاد ازدواج کند با کنیز ازدواج کند، چون آیهٴ قبل، دو قِسم نکاح را یعنی نکاح دائم و نکاح منقطع هر دو را بیان فرمود، این آیه بعد هم اطلاق دارد هم نکاح دائم، هم نکاح منقطع را شامل میشود. گرچه فردِ شایع نکاح، همان نکاح دائم است ولی دلیلی بر انصراف این نکاح به فرد شایع نیست [و] هر دو را شامل میشود؛ مخصوصاً در آیهٴ قبل به هر دو قِسم اشاره شد. آیه قبل فرمود نکاح دو قِسم است: نکاح دائم و منقطع، در آیهٴ بعد هم میفرمایند اگر کسی قدرت نکاح با زنهای آزاد را نداشته باشد، با کنیزها ازدواج کند، آن هم دو قِسم یعنی چه دائم، چه منقطع.
دلالت امر عقیب حذر بر اباحه نکاح با حفظ شرط
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ این امر، واقعِ عقیب حذر است. امری که واقع عقیب حذر باشد جز اباحه، فایده دیگری ندارد یعنی قبل از این شرط، نکاح جایز نبود و با حفظ این شرط، نکاح جایز است. مثل اینکه فرمود: ﴿إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾ فرمود که ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی وقتی که مُحرماید، صید برّی بر شما حرام است، وقتی مُحل شدید و از احرام به در آمدید: ﴿إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾ این ﴿فَاصْطَادُوا﴾، امرِ عقیب حذر است یعنی صید، مباح است. اینجا هم قبلاً فرمود که در صورت استطاعت نکاح آزاد، ازدواج با کنیز روا نیست، جایز نیست الآن که شرط برای شما حاصل شده است ﴿فَانْکِحُوهُنَّ﴾ این هم مطلب دوم.
قرآن کریم و علت بیان احکام فقهی، اخلاقی و تربیتی در کنار هم
سوم آن است که معمولاً قرآن کریم چون یک کتاب نور است، نه یک کتابِ علمی محض، یک کتاب فقهی یا فلسفی یا کلامی نیست، لذا آن مسائل لازم را با مسائل اخلاقی کنار هم ذکر میکند که این دستورات فقهی، پشتوانهای داشته باشد. اینکه میفرماید: ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾ اینکه شرط فقهی نیست؛ اینچنین نیست که عفّت، شرط فقهی باشد که نکاح با غیر عفیف شرعاً حلال نباشد اینچنین نیست، بلکه یک حُکم ارشادی، تربیتی، اخلاقی و مانند آن است که اگر میخواهید ازدواج کنید، با پاکدامنها ازدواج کنید. حالا این شرط را همهجا دارد ولی در خصوص کنیز، برای اینکه اینها نوعاً آلوده بودند، حالا یا آلودگیشان طبعی بود یا در اثر فشار آن موالیان که اینها را بر بِغاء و زنا وادار میکردند، مُکرَه به فساد میشدند.
کسی را انتخاب کنید که هم خودش عفیف باشد؛ تن به تبهکاری ندهد و هم تحت فشار مولا قرار نگیرد که به بزهکاری آلوده بشود: ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾.
مفهوم «خدْن» و فرق آن با خلیل
مطلب بعدی آن است که فرق خِدْن و خلیل آن است که خلیل، مطلق دوست است و جنبهٴ کرامت را هم احیاناً به همراه دارد ولی خِدن، آن دوستهای سرّی است که این مفاسد را به همراه حمل میکند، هر دوستی را نمیگویند خِدن، نظیر خلیل نیست ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾.
معانی مختلف محسنات و معنی مراد در آیه
حالا ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این احصان، اشاره شد که پنج وجه در آن هست: چهار وجهش شاید مقصود نباشد، آن وجه پنجم مقصود است. یکی از آن وجوه پنجگانه این است که منظور از احصان یعنی اسلام که شرط، اینچنین باشد که اگر اینها مسلمان بودند بعد آلوده شدند، نصف حدّ زنها بر اینهاست. این روا نیست، برای اینکه این حدّ بر آنها هست چه مسلمان باشند چه غیر مسلمان. اگر یهودیّه یا نصرانیّه، اَمهٴ یهودیّه یا نصرانیّه آلوده بشود، این هم حدّ دارد. گذشته از اینکه از اسلام به عنوان «فاذا أحصَنّ» یاد میکنند، نه ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾.
دوم اینکه منظور از این احصان، آزاد باشد، آزادگی باشد. «مُحصنات» یعنی حرائر چه اینکه در اول آیه آمده است ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾، «مُحصنات» یعنی حرائر. این مراد نیست برای اینکه فرض این است که کنیزند اینها، کنیز که آزاد نیست.
احتمال سوم این است که منظور از این ﴿أُحْصِنَّ﴾ یعنی زنهای شوهردار؛ حالا که شوهردار شدند نصف حدّ بر آنها جاری است اگر آلوده بشوند. اینهم تام نیست، برای اینکه کنیز چه شوهردار باشد، چه شوهردار نباشد اگر آلوده شد، نصف حدّ دارد.
چهارمی که منظور از احصان همان عفّت و پاکدامنی باشد اینهم مراد نیست، برای اینکه چه عفیف باشد بعد یکبار آلوده بشود، چه اصلاً کارش این باشد به هر تقدیر، حدّ او همین است.
پنجم این است که ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر به حال احصان باقی گذاشته بشوند، به حال احصان رها بشوند، مولا اینها را وادار بر بِغاء نکند یعنی اینها ارادهٴ تحصّن کردند، مولا هم اینها را به احصانشان باقی گذاشت؛ تحمیل نکرد گناه را بر اینها و بر گناه آنها را وادار نکرد در این حال، آزادانه اگر گناه کردهاند حدّ بر اینها جاری است.
برابر سورهٴ «نور» که فرمود: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ معلوم میشود که یک عدّه از کنیزدارها، بردگانشان را برای کسب درآمد به این گناه وادار میکردند. اگر آنها را اکراه به گناه بکنند، براساس «رُفِعَ ... ما استکرهوا» حدّ ندارد. اگر اینها مجبور به گناه نباشند؛ ارادهٴ تحصّن کردند مجبور به گناه نباشند، بعد آلوده شدند ﴿مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ است.
تفاوت حد امه با حرائر در حقوق الله و یکسان بودن آن در حق الناس
مطلب بعدی آن است که اینچنین نیست که حدّ اَمه، همه جا نصف حدّ آزاد باشد این در حقوقالله است، در حقّالناس روایتی است که نه، فرق نمیکند. در حقوق الله مثل زِنا، شُرب خَمر امثال ذلک، اینها نصوص خاصّه را دارد که حدّ اَمه، نصف حدّ آزاد است، حدّ عبد، نصف حدّ حُرّ است وگرنه در مسئلهٴ قذف، مسئلهٴ قذف که حقّالناس است آنجا حدّ اَمه و حُرّه، حدّ عبد و حرّ یکسان است، فرق نمیکند. با اینکه آنجا سخن از مُحصنات آمده؛ منتها محصنات در آنجا به معنای عفائف، آیهٴ چهار سورهٴ «نور» این است که: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾، «قذف» خواه این قاذف یا قاذفه عبد باشد یا حرّ، اَمه باشد یا حرّه فرق نمیکند. بنابراین اینچنین نیست که اَمه چون آزاد نیست، حدّش همهجا نصف حدّ حرّ است، در این مواردی که حقّالله است، البته ذات اقدس الهی تخفیفی داده است.
زنهای آزاد معنی مراد از «محسنات من العذاب» درآیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ منظور از این محصنات، همین محصناتی است که در اول آیه آمده: ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ محصنات اینجا با همان محصناتی که در اول آیه آمده یکی خواهد بود ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ محصنات یعنی زنهای آزاد، زنهای آزاد اگر آلوده بشوند خواه عفیف باشند، خواه غیرعفیف حدّشان صد تازیانه است. این محصناتی که در اول آیه آمده، نه محصناتی که مربوط به زنِ شوهردار باشد که در اول آیه قبل آمده که ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ما به کمک نصوص از این آیه این استفاده را میکنیم، چون میفهمیم که در اسلام شرط نیست که کنیز، شوهردار باشد که اگر شوهردار نبود مثلاً حُکمش طور دیگر است، این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ منظور این است که این مُحصنات دوم، همان محصنات اول آیه است یعنی حرائر، یعنی زنهای آزاد. این ﴿أُحْصِنَّ﴾ نه یعنی شوهردار، چون دخیل نیست. وقتی حُکم، مطلق است کنیز چه شوهردار باشد چه شوهردار نباشد، اگر آلوده شد حدّش پنجاه تازیانه است، پس این شرط دخیل نیست.
معنی احتمالی مرحوم بلاغی(ره) از «أحْصن» و بیان حضرت استاد
البته مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) و بعضیها احتمال دادند که این ﴿أُحْصِنَّ﴾ یعنی حالا که شوهر اختیار کردند. این را ذکر میکنند، برای اینکه اینها با اینکه شوهر دارند معذلک در اثر آن سوء تربیتشان، تن به گناه میدهند تا آن ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ که در ذیل آیه است او را توجیه کنند، بفرمایند که این حُکم، حُکم ارشادی است زیرا اینها در اثر ضعف اخلاق ولو شوهردار هم باشند احیاناً آلوده میشوند، لذا ﴿أَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ تا میتوانید با اینها ازدواج نکنید . در حالی که استفادهٴ این از آیه آسان نیست، چه اینکه اصراری داشته باشیم بگوییم ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ با این ﴿عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾ به یک معناست، اینهم نیست. اینجا محصنات یعنی آزاد نه یعنی عفیف، همان معنایی که در اول آیه آمده است که: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾، این ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾ یعنی آزادها.
توهم خوارج بر عدم وجود رجم در اسلام
مطلب بعدی آن است که مرحوم امینالاسلام در مجمع از خوارج نقل کرده که آنها میگویند: ما اصلاً رجم نداریم، برای اینکه رجم که در قرآن نیست، زنهایِ آزاد ولو شوهردار هم باشند ما رجم نداریم، چرا؟ برای اینکه در این آیه فرمود: حدّ کنیز، نصف حدّ زنِ آزاد است. معلوم میشود که زنِ آزاد، حدّی دارد که قابل نصف کردن باشد و چون رجم، اعدام را به همراه دارد، تنصیفپذیر نیست، بنابراین رجم اصلاً در اسلام برای زن آزاد جعل نشده است ولو شوهردار باشد ، این خلاصه توهّم آنها.
رفع توهم خوارج و استدلال قاطع حضرت استاد
غافل از اینکه این منزّلعلیه یا مشبّهبه و مانند آن گرچه نه تنزیل است، نه تشبیه؛ این مقدّر، درصدد بیان اطلاق نیست که تمام حدود زنهای آزاد دارای نصف است این را که نمیگوید. میفرماید: حدّی که برای کنیز است، نصفِ حدّ زن آزاد است. معلوم میشود آنجا که حدّش نصف دارد، اگر لسان آیه این بود که همهٴ حدود حالا یا عموم یا اطلاق اینچنین بود که حدّ زنِ آزاد نصف دارد به طور مطلق یعنی هر حدّی که در اسلام برای زنِ آزاد هست نصف دارد، آنگاه میشد این توهّم خوارج را تثبیت کرد که این اطلاق دارد و پس بنابراین ما رجم نداریم؛ اما آیه که نمیخواهد بگوید که جمیع حدود زنها چه مُحصنه، چه غیرمحصنه نصف دارد، میخواهد بفرماید آنجا که نصف دارد نصفِ حدّشان، برای اینکه فرمود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ یعنی آن عذابی که نصف دارد یعنی با حفظ عذاب بودن، نصف دارد یعنی عذابی است که دو نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب است؛ حدّی است که نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب هست.
آن حدّی که نصف دارد و هر دو نصف آنهم عذاب است، آن تازیانه است و کلمهٴ عذاب هم در حدّ تازیانه در سورهٴ «نور» به کار رفت. فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این عذاب یعنی همین حدّ تازیانهای. آنچه در آیه سورهٴ «نساء» است فرمود که: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ همان عذاب معهود در سورهٴ «نور» وگرنه رجم، یک عذاب است اعدام است، بعد از او دیگر خبری نیست، مُرده دیگر عذاب نمیشود در این دنیا که این عذاب که فرمود نیم هست معلوم میشود که حدّی است که دو نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب است؛ اما رجم اعدام است بقیهاش دیگر عذاب نیست بقیهای ندارد که و خود رجم هم که نیمبردار نیست، نصفبردار نیست، بنابراین این توهّم خوارج راه ندارد.
هم معنی بودن عذاب مستعمل در آیه با ﴿لْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا﴾ در سورهٴ «نور»
بنابراین ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این عذاب هم ظاهراً همان عذابی است که در سورهٴ «نور» بیان فرمود: ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ .
﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ و تفسیر آن
﴿ذلِکَ﴾ یعنی نکاح با اَمه تنها در صورتی که کسی قدرت ازدواج با آزاد را نداشته باشد نیست، بلکه شرط دیگر هم لازم است ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾، «عَنَت» یعنی مشقّت و شدّت و رنج، زحمت. حالا یا براساس غریزه نتواند یا نه، اصلاً زندگی برای او بدون همسر سخت است تنها سخن از غریزه نیست [بلکه] به زحمت میافتد اگر تنها زندگی کند، حتماً باید همسر داشته باشد، حالا اگر نتوانست با آزاد ازدواج کند با کنیز. پس دو شرط دارد: یکی اینکه زندگی به تنهایی برای او دشوار باشد، این عَنَتی که مثلاً در تبیان و امثال تبیان آمده است که منظور زناست دلیلی بر او نیست که «عَنت» به معنی زنا باشد، «عَنت» یعنی فشار، مشقّت، دشواری، لذا در نصوصی که قبلاً خواندیم سخن از اضطرار است. اضطرار، منحصر در کارهای غریزی نیست که اگر کسی مضطرّ است که خانه داشته باشد یعنی زندگی تشکیل بدهد کار دارد، محلّ کار دارد، بچهای از زن دیگر گذاشته و نمیتواند بیسرپرست بماند و کسی باید باشد که محرم زندگی او باشد در این محیطی که او دارد به سر میبرد یا اگر همسر نداشته باشد، او را در این شهر راه نمیدهند، اگر نداشته باشد او را مثلاً در فلان مؤسسه راه نمیدهند، این کار هم برای او ضروری است، مُعیل را میپذیرند خلاصه.
این چند روایتی که در بحثهای قبل خواندیم سخن از اضطرار است . اضطرار، اختصاصی به مسائل غریزی ندارد. اگر کسی مضطرّ شد، مُعیل باشد و مقدورش نیست که با زنِ آزاد ازدواج کند در این حالت میتواند با کنیز ازدواج کند، حالا یا دائم یا منقطع: ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾.
واژه خیر و الزامی یا اخلاقی بودن حکم مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾، این ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ اگر آن طوری که مرحوم شیخ طوسی و امثالذلک معنا کردند که عَنت را به معنای زنا گرفتند . خب، ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ یعنی ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ از وقوع در عَنت، این خیر میشود خیر لزومی یعنی واجب است بر شما و اگر به معنای خودش باشد یعنی مشقّت و دشواری باشد، آنگاه میتواند یک حُکم اخلاقی باشد یعنی در ظرفی که ازدواج با کنیز جایز است، مع ذلک اگر شما مشکلات را تحمل کنید با اینها ازدواج نکنید برای شما بهتر است. برای اینکه این از آن جهت که کنیز است، تحت امر و نهی مولاست باید خدمات مولا را انجام بدهد، از این طرف، همسر شماست باید زندگی شما را تأمین کند و چون زِمامش به دست مولاست، زندگی شما مختلّ است.
مسئله «الطلاقُ بِیَدِ مَن أخذَ بالسّاقِ» اینجا رسا نیست، برای اینکه یک وقت است مولا هِبه کرده، تحلیل کرده، فروخته یا مولا مُرده و بچهها این کنیز را ارث بردند و در همه این شرایط، وضع خانواده به هم میخورد، برای اینکه این کنیز با بیع، با هِبه، با تحلیل، با مرگِ مولا به منزلهٴ طلاق از شوهرش است. این است که از طرف اخلاقی هم که آلودگی در آنها زیاد بود در اثر ضعف اخلاق، لذا میفرماید: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾. بعد اگر کسی به این اشتباهات آلوده شده است، خداوند البته میآمرزد؛ با توبه میبخشد، بیتوبه را هم برای کسی که خودش بخواهد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ حالا مانده چند حُکم فقهی.
دلالت «لاتنحکوا» بر حرمت وضعی عقد نکاح
ظاهر این آیات از ﴿لاَ تَنکِحُوا﴾ تا اینجا حُکم فساد است؛ از ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾، بعد ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾، بعد هم ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ ، بعد هم آیهٴ محلّ بحث، همه این چهار آیه ظهور دارد در فساد و آن ﴿أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾ ظهور در صحّت نکاح ماعدا دارد؛ سخن از حرمت تکلیفی نیست.
برداشت مرحوم سید (ره) از آیه و تحلیل حضرت استاد
کسانی که این را ارشادی گرفتند، خب خارج از بحث حُکم فقهی است. کسانی که حُکم فقهی گرفتند به شواهد آیاتی که کلمهٴ «استطاع»، «یستطیع» را در امرِ شرطِ فقهیِ به نحو لزوم به کار برد، نه مسئله اخلاقی و از روایات هم کمک گرفتند و گفتند نکاحِ اَمه در صورتی که دو شرط نباشد باطل است، میگویند حالا اگر نکاح کرده، دیگر احتیاج به طلاق ندارد باطل است . اما اینکه بعضی از آقایان، مثل مرحوم سید(رضوان الله علیه) فتوا دادند که اگر کسی بدون این دو شرط با اَمه نکاح کردند این را طلاق بدهند ، برای اینکه این به فتوای بازی نرسید؛ نه توانست مثل بعضی از آقایان دیگر این را حمل بر ارشاد بکند که حکم اخلاقی باشد، نه مثل بعضی از فقهای دیگر نتوانست فتوای روشنی بدهد که نکاح اینها باطل است. چون بینابین فرمود احوط اینچنین است ، لذا در فرع بعد فرمود: اگر کسی خلاف احتیاط کرد و با اَمهای ازدواج کرد این را طلاق بدهد ، با اینکه اگر نکاح، نکاح فاسد باشد دیگر جا برای طلاق نیست و اما به شواهد آن روایاتی که خوانده شد، چون نکاح فاسد است، دیگر نوبت به طلاق نمیرسد.
احکام مترقی اسلام در خصوص عبد و أمه و جاهلیت عصر حاضر
اما آنچه مربوط به آن روایاتی که مربوط به: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ است،
باب 31 از ابواب حدّالزنا، از کتاب الحدود والتعزیرات وسائل چندتا روایت است که مربوط به این مسئله عبید و اِماست . خیلیها اصرار داشتند که ثابت کنند این عبید و اِما مثلاً در صدر اسلام بود و آن وقت، حُکم الزامی بود و اینها. الآن که آدم در شرایط فعلی، جهانی کنونی و وحشیّت فعلی نگاه میکند، میبیند این مسئله عبید و اِما از مترقّیترین احکام اسلام است. حالا اگر اسلام به لطف الهی پیروز شد و حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد و این هندوهای بتپرست یعنی اگر کسی بگوید «لا اله الا الله» او را اعدام میکنند و در برابر سنگ، خضوع میکنند غیر از آن است که باید در تحت تربیت اولیای اسلامی باشند که هیچ کاری را بدون اجازهٴ مربّی نکنند. اگر ولیّ مسلمین خواست اینها را آزاد بکند که خب آزاد میکند. اگر خواست چیزی از اینها بگیرد که اینها را در قبال چیزی آزاد بکند، آزاد میکند: ﴿فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾ اگر نه آن بود و نه این، اینها را بخواهند آدم بکنند این چند میلیون را، چگونه آدم بکنند؟ شما خیال نکنید الآن دنیا، دنیای سفینههای فضانورد است، این یک گروه مخصوصیاند. اضعاف مضاعف اینها همان بتپرستان عصرِ جاهلیاند. هیچ فضیلتی از فضایل اخلاقی برای آنها مطرح نیست. آدم، اوایل خیال میکرد که مثلاً بتپرستی حالا دیگر خبری از آن نیست نه، خیال نکنید به برکت اسلام این خاورمیانه یک مقدار روشن است یا غرب مقداری تمدن دارد.
الآن شما به همین کشورهای پیشرفته هم که سفر میکنید، میبینید خیلیها به این فال متّکیاند به فال [که] جزء بدترین خرافات است، حالا مسئلهٴ بتپرستی هندوها که کار چند میلیون است. بنابراین از طرفی، عدهای را ولیعصر(ارواحنا فداه) دستور میدهد که اینها را تحقیر نکنید، غیبت نکنید، تهمت نزنید، افترا نزنید مؤظف باشید اینها را تربیت کنید اینها هم باید ﴿لَا یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ﴾ باشند، فقط مطیع شما باشند تا تربیت بشوند. حلال آن حلال است و حرام آن حرام است اینها. تربیت کردن آنها جز از راه عبید و اِما ممکن نیست. حالا همین سازمان ملل که آمده و مسئلهٴ بردگی را الغا کرده خب، الآن ببینید در آفریقا دارند چه میکنند دیگر. مگر اسلام، بردگی را تجویز کرد، اجازه داد که با اینها اینگونه رفتار بکنند. اینها یک کشور را با همهٴ منابع زیرزمینی و حق پرواز آسمان از آسمان و زمین میفروشند به یکدیگر، همینهایی که به حسب ظاهر بردگی را الغا کردند. مگر اسلام اجازه میداد که کافری ولو اسیر، گرسنه بماند آن وقت اینها به این صورت زندگی کنند. این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انسان» ظاهراً مربوط به اسیر کافر است : ﴿ وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾ . خب اسیر، در مدینه که مسلمان نبود. ممکن است اسلام آورده باشد ولی بالأخره کافری بود که در جنگها، مسلمین او را گرفتند آوردند دیگر، قبلش کافر بود. حالا استصحاب، کفر نشان میدهد که این کافر بود، حالا محال نیست اسلام آورده باشد ولی بالأخره اهل بیت(علیهم السلام) روزه گرفتند، با آب خالی افطار کردند و نان خودشان را به یک کافر دادند، چون اسیر است . این اسلام، تنها راهی که برای تربیت افراد تندرویی مثل هندوی بتپرست و امثال اینها دارد، همین است. خیلی نباید گفت حالا این احکام بر افتاد و واقع وقتی آدم شرایط کنونی را میبیند، میبیند از مترقیترین احکام اسلام است.
روایت باب31 کتاب شریف وسایل و احکام مربوط به حدّ اماء
حالا این روایات را چون اذان ظهر نزدیک است، کمی تندتر میخوانیم. نوع اینها چون معتبر هم است و اگر بعضی از اینها سنداً ضعیف باشد، بعضیها قوی است و تأمین میکند. «فی الأمة تزین قال تُجلَد نصفَ الحد کان لها زوج او لم یکن لها زوج» پس امه چه محصنه باشد چه غیر محصنه اگر آلوده شد، نصف حد دارد یعنی پنجاه تازیانه «اذا زنی العبدُ و الامةُ و هما محصنان فلیس علیهما الرجم انما علیهما الضرب خمسین» که نصف الحد است امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «قضی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی مملوک طَلَّقَ امرأته تَطلیقَتَیْن ثم جامَعَها بعدُ فأمر رَجُلاً یضربهما و یفرِّق بینهما فَجَلَدَ کل واحد منهما خمسین جلدة» و نیز فرمود: «قضی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی العبید اذا زنی أحدُهم ان یُجْلَد خمسین جلدةً و إن کان مسلماً او کافراً او نصرانیاً» . این روایت، مزیتی دارد که روایات دیگر ندارند که آن اطلاق گذشته را تثبیت میکند یعنی اینها چه مسلمان باشند چه کافر، چه محصنه باشند چه غیرمحصنه به هر تقدیر، رجم ندارند. این کار، حق الله است از یک طرف. از آن جهت که این امه یا عبد مالاند و رجم، اعدام مال است. حالا بر فرض، اینها بد کردند چرا مولی خسارت ببیند؟ اگر رجم بکنند مولا خسارت میبیند دیگر. اگر اعدام بکنند مولا خسارت میبیند. حالا حق الناس که قصاص است حرف دیگری است؛ اما حق الله اینچنین است.
آنگاه باب دیگری دارد و آن این است که این حد کنیز و عبد که نصف حد آزاد است در خصوص رجم نه، اگر مردی دو بار یا سه بار آلوده شد و در هر بار، حد بر او جاری شد، طبق بعضی از نصوص بار سوم [و طبق] بعضی از نصوص، بار چهارم این کسی که محصن نبود مردی که سه بار زنا کرد و هر باری هم حد بر او جاری شد، بار چهارم او را اعدام میکنند . دربارهٴ عبد و امه هم همین حکم را جاری کردند؛ منتها بعد از هشت بار. آن یک باب دیگری است که: «المملوک اذا جُلد ثمان مرات فی الزنا رُجم فی التاسعة» در بار نهم سنگسار میشود «عبداً کان او امة». منتها در این باب دو روایت است: یکی اینکه در بار هشتم اعدام میشود؛ یکی اینکه در بار نهم، آنکه در بار هشتم است، روایتش هم معتبر است شاید مُفْتَی به هم همان دومی باشد، نه بار نهم. گرچه مرحوم صاحب وسائل، عنوان باب را به نهمین بار ذکر کرده ولی هشتمین بار این عبد را اعدام میکنند رجم میکنند، و آن جنبهٴ مالی او را هم حفظ میکنند و آن این است که بیت المال، قیمت این را به مولای او میدهد بعد او را رجم میکنند و آن روایت این است که: «عن ابیعبدالله(علیه السلام) اذا زَنَی العبدُ جُلِدَ خمسین»؛ بار اول پنجاه تازیانه «فإنْ عاد ضُرِبَ خمسین»؛ بار دوم پنجاه تازیانه «فإنْ عاد ضُرِبَ خمسین»؛ بار سوم هم اگر آلوده شد پنجاه تازیانه «الی ثمانی مرّاتٍ»؛ تا هفت مرتبه او را حد تازیانه میزنند. اما در مرحله ثامنه، مرحلهٴ هشتم «فإنْ زَنَی ثمانی مرّاتٍ»؛ به مرحلهٴ هشتم رسید «قُتِلَ و أدَّی الإمامُ قیمتَه الی موالیه مِن بیت المال» ؛ حکومت اسلامی قیمت این را از بیت المال میگیرد و به صاحبانش میدهد. پس بنابراین ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ در بعضی از موارد، محفوظ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- شمول اطلاق نکاحِ دائم و منقطع با کنیز؛
- علت کنار هم بودن احکام فقهی، اخلاقی و تربیتی؛
- دلالت «لاتنحکوا» بر حرمت وضعی عقد نکاح.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿25﴾
شمول اطلاق نکاحِ با کنیز به نکاح دائم و منقطع
مطالب ماندهٴ از این آیه کریمه چندتاست: اول اینکه در صدر آیه فرمود: اگر کسی نتوانست با زنهای آزاد ازدواج کند با کنیز ازدواج کند، چون آیهٴ قبل، دو قِسم نکاح را یعنی نکاح دائم و نکاح منقطع هر دو را بیان فرمود، این آیه بعد هم اطلاق دارد هم نکاح دائم، هم نکاح منقطع را شامل میشود. گرچه فردِ شایع نکاح، همان نکاح دائم است ولی دلیلی بر انصراف این نکاح به فرد شایع نیست [و] هر دو را شامل میشود؛ مخصوصاً در آیهٴ قبل به هر دو قِسم اشاره شد. آیه قبل فرمود نکاح دو قِسم است: نکاح دائم و منقطع، در آیهٴ بعد هم میفرمایند اگر کسی قدرت نکاح با زنهای آزاد را نداشته باشد، با کنیزها ازدواج کند، آن هم دو قِسم یعنی چه دائم، چه منقطع.
دلالت امر عقیب حذر بر اباحه نکاح با حفظ شرط
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ این امر، واقعِ عقیب حذر است. امری که واقع عقیب حذر باشد جز اباحه، فایده دیگری ندارد یعنی قبل از این شرط، نکاح جایز نبود و با حفظ این شرط، نکاح جایز است. مثل اینکه فرمود: ﴿إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾ فرمود که ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی وقتی که مُحرماید، صید برّی بر شما حرام است، وقتی مُحل شدید و از احرام به در آمدید: ﴿إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾ این ﴿فَاصْطَادُوا﴾، امرِ عقیب حذر است یعنی صید، مباح است. اینجا هم قبلاً فرمود که در صورت استطاعت نکاح آزاد، ازدواج با کنیز روا نیست، جایز نیست الآن که شرط برای شما حاصل شده است ﴿فَانْکِحُوهُنَّ﴾ این هم مطلب دوم.
قرآن کریم و علت بیان احکام فقهی، اخلاقی و تربیتی در کنار هم
سوم آن است که معمولاً قرآن کریم چون یک کتاب نور است، نه یک کتابِ علمی محض، یک کتاب فقهی یا فلسفی یا کلامی نیست، لذا آن مسائل لازم را با مسائل اخلاقی کنار هم ذکر میکند که این دستورات فقهی، پشتوانهای داشته باشد. اینکه میفرماید: ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾ اینکه شرط فقهی نیست؛ اینچنین نیست که عفّت، شرط فقهی باشد که نکاح با غیر عفیف شرعاً حلال نباشد اینچنین نیست، بلکه یک حُکم ارشادی، تربیتی، اخلاقی و مانند آن است که اگر میخواهید ازدواج کنید، با پاکدامنها ازدواج کنید. حالا این شرط را همهجا دارد ولی در خصوص کنیز، برای اینکه اینها نوعاً آلوده بودند، حالا یا آلودگیشان طبعی بود یا در اثر فشار آن موالیان که اینها را بر بِغاء و زنا وادار میکردند، مُکرَه به فساد میشدند.
کسی را انتخاب کنید که هم خودش عفیف باشد؛ تن به تبهکاری ندهد و هم تحت فشار مولا قرار نگیرد که به بزهکاری آلوده بشود: ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾.
مفهوم «خدْن» و فرق آن با خلیل
مطلب بعدی آن است که فرق خِدْن و خلیل آن است که خلیل، مطلق دوست است و جنبهٴ کرامت را هم احیاناً به همراه دارد ولی خِدن، آن دوستهای سرّی است که این مفاسد را به همراه حمل میکند، هر دوستی را نمیگویند خِدن، نظیر خلیل نیست ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾.
معانی مختلف محسنات و معنی مراد در آیه
حالا ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این احصان، اشاره شد که پنج وجه در آن هست: چهار وجهش شاید مقصود نباشد، آن وجه پنجم مقصود است. یکی از آن وجوه پنجگانه این است که منظور از احصان یعنی اسلام که شرط، اینچنین باشد که اگر اینها مسلمان بودند بعد آلوده شدند، نصف حدّ زنها بر اینهاست. این روا نیست، برای اینکه این حدّ بر آنها هست چه مسلمان باشند چه غیر مسلمان. اگر یهودیّه یا نصرانیّه، اَمهٴ یهودیّه یا نصرانیّه آلوده بشود، این هم حدّ دارد. گذشته از اینکه از اسلام به عنوان «فاذا أحصَنّ» یاد میکنند، نه ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾.
دوم اینکه منظور از این احصان، آزاد باشد، آزادگی باشد. «مُحصنات» یعنی حرائر چه اینکه در اول آیه آمده است ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾، «مُحصنات» یعنی حرائر. این مراد نیست برای اینکه فرض این است که کنیزند اینها، کنیز که آزاد نیست.
احتمال سوم این است که منظور از این ﴿أُحْصِنَّ﴾ یعنی زنهای شوهردار؛ حالا که شوهردار شدند نصف حدّ بر آنها جاری است اگر آلوده بشوند. اینهم تام نیست، برای اینکه کنیز چه شوهردار باشد، چه شوهردار نباشد اگر آلوده شد، نصف حدّ دارد.
چهارمی که منظور از احصان همان عفّت و پاکدامنی باشد اینهم مراد نیست، برای اینکه چه عفیف باشد بعد یکبار آلوده بشود، چه اصلاً کارش این باشد به هر تقدیر، حدّ او همین است.
پنجم این است که ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر به حال احصان باقی گذاشته بشوند، به حال احصان رها بشوند، مولا اینها را وادار بر بِغاء نکند یعنی اینها ارادهٴ تحصّن کردند، مولا هم اینها را به احصانشان باقی گذاشت؛ تحمیل نکرد گناه را بر اینها و بر گناه آنها را وادار نکرد در این حال، آزادانه اگر گناه کردهاند حدّ بر اینها جاری است.
برابر سورهٴ «نور» که فرمود: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ معلوم میشود که یک عدّه از کنیزدارها، بردگانشان را برای کسب درآمد به این گناه وادار میکردند. اگر آنها را اکراه به گناه بکنند، براساس «رُفِعَ ... ما استکرهوا» حدّ ندارد. اگر اینها مجبور به گناه نباشند؛ ارادهٴ تحصّن کردند مجبور به گناه نباشند، بعد آلوده شدند ﴿مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ است.
تفاوت حد امه با حرائر در حقوق الله و یکسان بودن آن در حق الناس
مطلب بعدی آن است که اینچنین نیست که حدّ اَمه، همه جا نصف حدّ آزاد باشد این در حقوقالله است، در حقّالناس روایتی است که نه، فرق نمیکند. در حقوق الله مثل زِنا، شُرب خَمر امثال ذلک، اینها نصوص خاصّه را دارد که حدّ اَمه، نصف حدّ آزاد است، حدّ عبد، نصف حدّ حُرّ است وگرنه در مسئلهٴ قذف، مسئلهٴ قذف که حقّالناس است آنجا حدّ اَمه و حُرّه، حدّ عبد و حرّ یکسان است، فرق نمیکند. با اینکه آنجا سخن از مُحصنات آمده؛ منتها محصنات در آنجا به معنای عفائف، آیهٴ چهار سورهٴ «نور» این است که: ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾، «قذف» خواه این قاذف یا قاذفه عبد باشد یا حرّ، اَمه باشد یا حرّه فرق نمیکند. بنابراین اینچنین نیست که اَمه چون آزاد نیست، حدّش همهجا نصف حدّ حرّ است، در این مواردی که حقّالله است، البته ذات اقدس الهی تخفیفی داده است.
زنهای آزاد معنی مراد از «محسنات من العذاب» درآیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ منظور از این محصنات، همین محصناتی است که در اول آیه آمده: ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ محصنات اینجا با همان محصناتی که در اول آیه آمده یکی خواهد بود ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ محصنات یعنی زنهای آزاد، زنهای آزاد اگر آلوده بشوند خواه عفیف باشند، خواه غیرعفیف حدّشان صد تازیانه است. این محصناتی که در اول آیه آمده، نه محصناتی که مربوط به زنِ شوهردار باشد که در اول آیه قبل آمده که ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ما به کمک نصوص از این آیه این استفاده را میکنیم، چون میفهمیم که در اسلام شرط نیست که کنیز، شوهردار باشد که اگر شوهردار نبود مثلاً حُکمش طور دیگر است، این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ منظور این است که این مُحصنات دوم، همان محصنات اول آیه است یعنی حرائر، یعنی زنهای آزاد. این ﴿أُحْصِنَّ﴾ نه یعنی شوهردار، چون دخیل نیست. وقتی حُکم، مطلق است کنیز چه شوهردار باشد چه شوهردار نباشد، اگر آلوده شد حدّش پنجاه تازیانه است، پس این شرط دخیل نیست.
معنی احتمالی مرحوم بلاغی(ره) از «أحْصن» و بیان حضرت استاد
البته مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) و بعضیها احتمال دادند که این ﴿أُحْصِنَّ﴾ یعنی حالا که شوهر اختیار کردند. این را ذکر میکنند، برای اینکه اینها با اینکه شوهر دارند معذلک در اثر آن سوء تربیتشان، تن به گناه میدهند تا آن ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ که در ذیل آیه است او را توجیه کنند، بفرمایند که این حُکم، حُکم ارشادی است زیرا اینها در اثر ضعف اخلاق ولو شوهردار هم باشند احیاناً آلوده میشوند، لذا ﴿أَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ تا میتوانید با اینها ازدواج نکنید . در حالی که استفادهٴ این از آیه آسان نیست، چه اینکه اصراری داشته باشیم بگوییم ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ با این ﴿عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾ به یک معناست، اینهم نیست. اینجا محصنات یعنی آزاد نه یعنی عفیف، همان معنایی که در اول آیه آمده است که: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾، این ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾ یعنی آزادها.
توهم خوارج بر عدم وجود رجم در اسلام
مطلب بعدی آن است که مرحوم امینالاسلام در مجمع از خوارج نقل کرده که آنها میگویند: ما اصلاً رجم نداریم، برای اینکه رجم که در قرآن نیست، زنهایِ آزاد ولو شوهردار هم باشند ما رجم نداریم، چرا؟ برای اینکه در این آیه فرمود: حدّ کنیز، نصف حدّ زنِ آزاد است. معلوم میشود که زنِ آزاد، حدّی دارد که قابل نصف کردن باشد و چون رجم، اعدام را به همراه دارد، تنصیفپذیر نیست، بنابراین رجم اصلاً در اسلام برای زن آزاد جعل نشده است ولو شوهردار باشد ، این خلاصه توهّم آنها.
رفع توهم خوارج و استدلال قاطع حضرت استاد
غافل از اینکه این منزّلعلیه یا مشبّهبه و مانند آن گرچه نه تنزیل است، نه تشبیه؛ این مقدّر، درصدد بیان اطلاق نیست که تمام حدود زنهای آزاد دارای نصف است این را که نمیگوید. میفرماید: حدّی که برای کنیز است، نصفِ حدّ زن آزاد است. معلوم میشود آنجا که حدّش نصف دارد، اگر لسان آیه این بود که همهٴ حدود حالا یا عموم یا اطلاق اینچنین بود که حدّ زنِ آزاد نصف دارد به طور مطلق یعنی هر حدّی که در اسلام برای زنِ آزاد هست نصف دارد، آنگاه میشد این توهّم خوارج را تثبیت کرد که این اطلاق دارد و پس بنابراین ما رجم نداریم؛ اما آیه که نمیخواهد بگوید که جمیع حدود زنها چه مُحصنه، چه غیرمحصنه نصف دارد، میخواهد بفرماید آنجا که نصف دارد نصفِ حدّشان، برای اینکه فرمود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ یعنی آن عذابی که نصف دارد یعنی با حفظ عذاب بودن، نصف دارد یعنی عذابی است که دو نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب است؛ حدّی است که نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب هست.
آن حدّی که نصف دارد و هر دو نصف آنهم عذاب است، آن تازیانه است و کلمهٴ عذاب هم در حدّ تازیانه در سورهٴ «نور» به کار رفت. فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این عذاب یعنی همین حدّ تازیانهای. آنچه در آیه سورهٴ «نساء» است فرمود که: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ همان عذاب معهود در سورهٴ «نور» وگرنه رجم، یک عذاب است اعدام است، بعد از او دیگر خبری نیست، مُرده دیگر عذاب نمیشود در این دنیا که این عذاب که فرمود نیم هست معلوم میشود که حدّی است که دو نیم دارد و هر دو نیم آنهم عذاب است؛ اما رجم اعدام است بقیهاش دیگر عذاب نیست بقیهای ندارد که و خود رجم هم که نیمبردار نیست، نصفبردار نیست، بنابراین این توهّم خوارج راه ندارد.
هم معنی بودن عذاب مستعمل در آیه با ﴿لْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا﴾ در سورهٴ «نور»
بنابراین ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این عذاب هم ظاهراً همان عذابی است که در سورهٴ «نور» بیان فرمود: ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ .
﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ و تفسیر آن
﴿ذلِکَ﴾ یعنی نکاح با اَمه تنها در صورتی که کسی قدرت ازدواج با آزاد را نداشته باشد نیست، بلکه شرط دیگر هم لازم است ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾، «عَنَت» یعنی مشقّت و شدّت و رنج، زحمت. حالا یا براساس غریزه نتواند یا نه، اصلاً زندگی برای او بدون همسر سخت است تنها سخن از غریزه نیست [بلکه] به زحمت میافتد اگر تنها زندگی کند، حتماً باید همسر داشته باشد، حالا اگر نتوانست با آزاد ازدواج کند با کنیز. پس دو شرط دارد: یکی اینکه زندگی به تنهایی برای او دشوار باشد، این عَنَتی که مثلاً در تبیان و امثال تبیان آمده است که منظور زناست دلیلی بر او نیست که «عَنت» به معنی زنا باشد، «عَنت» یعنی فشار، مشقّت، دشواری، لذا در نصوصی که قبلاً خواندیم سخن از اضطرار است. اضطرار، منحصر در کارهای غریزی نیست که اگر کسی مضطرّ است که خانه داشته باشد یعنی زندگی تشکیل بدهد کار دارد، محلّ کار دارد، بچهای از زن دیگر گذاشته و نمیتواند بیسرپرست بماند و کسی باید باشد که محرم زندگی او باشد در این محیطی که او دارد به سر میبرد یا اگر همسر نداشته باشد، او را در این شهر راه نمیدهند، اگر نداشته باشد او را مثلاً در فلان مؤسسه راه نمیدهند، این کار هم برای او ضروری است، مُعیل را میپذیرند خلاصه.
این چند روایتی که در بحثهای قبل خواندیم سخن از اضطرار است . اضطرار، اختصاصی به مسائل غریزی ندارد. اگر کسی مضطرّ شد، مُعیل باشد و مقدورش نیست که با زنِ آزاد ازدواج کند در این حالت میتواند با کنیز ازدواج کند، حالا یا دائم یا منقطع: ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾.
واژه خیر و الزامی یا اخلاقی بودن حکم مربوط به آن
بعد فرمود: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾، این ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ اگر آن طوری که مرحوم شیخ طوسی و امثالذلک معنا کردند که عَنت را به معنای زنا گرفتند . خب، ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ یعنی ﴿أَن تَصْبِرُوا﴾ از وقوع در عَنت، این خیر میشود خیر لزومی یعنی واجب است بر شما و اگر به معنای خودش باشد یعنی مشقّت و دشواری باشد، آنگاه میتواند یک حُکم اخلاقی باشد یعنی در ظرفی که ازدواج با کنیز جایز است، مع ذلک اگر شما مشکلات را تحمل کنید با اینها ازدواج نکنید برای شما بهتر است. برای اینکه این از آن جهت که کنیز است، تحت امر و نهی مولاست باید خدمات مولا را انجام بدهد، از این طرف، همسر شماست باید زندگی شما را تأمین کند و چون زِمامش به دست مولاست، زندگی شما مختلّ است.
مسئله «الطلاقُ بِیَدِ مَن أخذَ بالسّاقِ» اینجا رسا نیست، برای اینکه یک وقت است مولا هِبه کرده، تحلیل کرده، فروخته یا مولا مُرده و بچهها این کنیز را ارث بردند و در همه این شرایط، وضع خانواده به هم میخورد، برای اینکه این کنیز با بیع، با هِبه، با تحلیل، با مرگِ مولا به منزلهٴ طلاق از شوهرش است. این است که از طرف اخلاقی هم که آلودگی در آنها زیاد بود در اثر ضعف اخلاق، لذا میفرماید: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾. بعد اگر کسی به این اشتباهات آلوده شده است، خداوند البته میآمرزد؛ با توبه میبخشد، بیتوبه را هم برای کسی که خودش بخواهد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ حالا مانده چند حُکم فقهی.
دلالت «لاتنحکوا» بر حرمت وضعی عقد نکاح
ظاهر این آیات از ﴿لاَ تَنکِحُوا﴾ تا اینجا حُکم فساد است؛ از ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾، بعد ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾، بعد هم ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ ، بعد هم آیهٴ محلّ بحث، همه این چهار آیه ظهور دارد در فساد و آن ﴿أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾ ظهور در صحّت نکاح ماعدا دارد؛ سخن از حرمت تکلیفی نیست.
برداشت مرحوم سید (ره) از آیه و تحلیل حضرت استاد
کسانی که این را ارشادی گرفتند، خب خارج از بحث حُکم فقهی است. کسانی که حُکم فقهی گرفتند به شواهد آیاتی که کلمهٴ «استطاع»، «یستطیع» را در امرِ شرطِ فقهیِ به نحو لزوم به کار برد، نه مسئله اخلاقی و از روایات هم کمک گرفتند و گفتند نکاحِ اَمه در صورتی که دو شرط نباشد باطل است، میگویند حالا اگر نکاح کرده، دیگر احتیاج به طلاق ندارد باطل است . اما اینکه بعضی از آقایان، مثل مرحوم سید(رضوان الله علیه) فتوا دادند که اگر کسی بدون این دو شرط با اَمه نکاح کردند این را طلاق بدهند ، برای اینکه این به فتوای بازی نرسید؛ نه توانست مثل بعضی از آقایان دیگر این را حمل بر ارشاد بکند که حکم اخلاقی باشد، نه مثل بعضی از فقهای دیگر نتوانست فتوای روشنی بدهد که نکاح اینها باطل است. چون بینابین فرمود احوط اینچنین است ، لذا در فرع بعد فرمود: اگر کسی خلاف احتیاط کرد و با اَمهای ازدواج کرد این را طلاق بدهد ، با اینکه اگر نکاح، نکاح فاسد باشد دیگر جا برای طلاق نیست و اما به شواهد آن روایاتی که خوانده شد، چون نکاح فاسد است، دیگر نوبت به طلاق نمیرسد.
احکام مترقی اسلام در خصوص عبد و أمه و جاهلیت عصر حاضر
اما آنچه مربوط به آن روایاتی که مربوط به: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ است،
باب 31 از ابواب حدّالزنا، از کتاب الحدود والتعزیرات وسائل چندتا روایت است که مربوط به این مسئله عبید و اِماست . خیلیها اصرار داشتند که ثابت کنند این عبید و اِما مثلاً در صدر اسلام بود و آن وقت، حُکم الزامی بود و اینها. الآن که آدم در شرایط فعلی، جهانی کنونی و وحشیّت فعلی نگاه میکند، میبیند این مسئله عبید و اِما از مترقّیترین احکام اسلام است. حالا اگر اسلام به لطف الهی پیروز شد و حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد و این هندوهای بتپرست یعنی اگر کسی بگوید «لا اله الا الله» او را اعدام میکنند و در برابر سنگ، خضوع میکنند غیر از آن است که باید در تحت تربیت اولیای اسلامی باشند که هیچ کاری را بدون اجازهٴ مربّی نکنند. اگر ولیّ مسلمین خواست اینها را آزاد بکند که خب آزاد میکند. اگر خواست چیزی از اینها بگیرد که اینها را در قبال چیزی آزاد بکند، آزاد میکند: ﴿فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾ اگر نه آن بود و نه این، اینها را بخواهند آدم بکنند این چند میلیون را، چگونه آدم بکنند؟ شما خیال نکنید الآن دنیا، دنیای سفینههای فضانورد است، این یک گروه مخصوصیاند. اضعاف مضاعف اینها همان بتپرستان عصرِ جاهلیاند. هیچ فضیلتی از فضایل اخلاقی برای آنها مطرح نیست. آدم، اوایل خیال میکرد که مثلاً بتپرستی حالا دیگر خبری از آن نیست نه، خیال نکنید به برکت اسلام این خاورمیانه یک مقدار روشن است یا غرب مقداری تمدن دارد.
الآن شما به همین کشورهای پیشرفته هم که سفر میکنید، میبینید خیلیها به این فال متّکیاند به فال [که] جزء بدترین خرافات است، حالا مسئلهٴ بتپرستی هندوها که کار چند میلیون است. بنابراین از طرفی، عدهای را ولیعصر(ارواحنا فداه) دستور میدهد که اینها را تحقیر نکنید، غیبت نکنید، تهمت نزنید، افترا نزنید مؤظف باشید اینها را تربیت کنید اینها هم باید ﴿لَا یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ﴾ باشند، فقط مطیع شما باشند تا تربیت بشوند. حلال آن حلال است و حرام آن حرام است اینها. تربیت کردن آنها جز از راه عبید و اِما ممکن نیست. حالا همین سازمان ملل که آمده و مسئلهٴ بردگی را الغا کرده خب، الآن ببینید در آفریقا دارند چه میکنند دیگر. مگر اسلام، بردگی را تجویز کرد، اجازه داد که با اینها اینگونه رفتار بکنند. اینها یک کشور را با همهٴ منابع زیرزمینی و حق پرواز آسمان از آسمان و زمین میفروشند به یکدیگر، همینهایی که به حسب ظاهر بردگی را الغا کردند. مگر اسلام اجازه میداد که کافری ولو اسیر، گرسنه بماند آن وقت اینها به این صورت زندگی کنند. این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انسان» ظاهراً مربوط به اسیر کافر است : ﴿ وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾ . خب اسیر، در مدینه که مسلمان نبود. ممکن است اسلام آورده باشد ولی بالأخره کافری بود که در جنگها، مسلمین او را گرفتند آوردند دیگر، قبلش کافر بود. حالا استصحاب، کفر نشان میدهد که این کافر بود، حالا محال نیست اسلام آورده باشد ولی بالأخره اهل بیت(علیهم السلام) روزه گرفتند، با آب خالی افطار کردند و نان خودشان را به یک کافر دادند، چون اسیر است . این اسلام، تنها راهی که برای تربیت افراد تندرویی مثل هندوی بتپرست و امثال اینها دارد، همین است. خیلی نباید گفت حالا این احکام بر افتاد و واقع وقتی آدم شرایط کنونی را میبیند، میبیند از مترقیترین احکام اسلام است.
روایت باب31 کتاب شریف وسایل و احکام مربوط به حدّ اماء
حالا این روایات را چون اذان ظهر نزدیک است، کمی تندتر میخوانیم. نوع اینها چون معتبر هم است و اگر بعضی از اینها سنداً ضعیف باشد، بعضیها قوی است و تأمین میکند. «فی الأمة تزین قال تُجلَد نصفَ الحد کان لها زوج او لم یکن لها زوج» پس امه چه محصنه باشد چه غیر محصنه اگر آلوده شد، نصف حد دارد یعنی پنجاه تازیانه «اذا زنی العبدُ و الامةُ و هما محصنان فلیس علیهما الرجم انما علیهما الضرب خمسین» که نصف الحد است امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «قضی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی مملوک طَلَّقَ امرأته تَطلیقَتَیْن ثم جامَعَها بعدُ فأمر رَجُلاً یضربهما و یفرِّق بینهما فَجَلَدَ کل واحد منهما خمسین جلدة» و نیز فرمود: «قضی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی العبید اذا زنی أحدُهم ان یُجْلَد خمسین جلدةً و إن کان مسلماً او کافراً او نصرانیاً» . این روایت، مزیتی دارد که روایات دیگر ندارند که آن اطلاق گذشته را تثبیت میکند یعنی اینها چه مسلمان باشند چه کافر، چه محصنه باشند چه غیرمحصنه به هر تقدیر، رجم ندارند. این کار، حق الله است از یک طرف. از آن جهت که این امه یا عبد مالاند و رجم، اعدام مال است. حالا بر فرض، اینها بد کردند چرا مولی خسارت ببیند؟ اگر رجم بکنند مولا خسارت میبیند دیگر. اگر اعدام بکنند مولا خسارت میبیند. حالا حق الناس که قصاص است حرف دیگری است؛ اما حق الله اینچنین است.
آنگاه باب دیگری دارد و آن این است که این حد کنیز و عبد که نصف حد آزاد است در خصوص رجم نه، اگر مردی دو بار یا سه بار آلوده شد و در هر بار، حد بر او جاری شد، طبق بعضی از نصوص بار سوم [و طبق] بعضی از نصوص، بار چهارم این کسی که محصن نبود مردی که سه بار زنا کرد و هر باری هم حد بر او جاری شد، بار چهارم او را اعدام میکنند . دربارهٴ عبد و امه هم همین حکم را جاری کردند؛ منتها بعد از هشت بار. آن یک باب دیگری است که: «المملوک اذا جُلد ثمان مرات فی الزنا رُجم فی التاسعة» در بار نهم سنگسار میشود «عبداً کان او امة». منتها در این باب دو روایت است: یکی اینکه در بار هشتم اعدام میشود؛ یکی اینکه در بار نهم، آنکه در بار هشتم است، روایتش هم معتبر است شاید مُفْتَی به هم همان دومی باشد، نه بار نهم. گرچه مرحوم صاحب وسائل، عنوان باب را به نهمین بار ذکر کرده ولی هشتمین بار این عبد را اعدام میکنند رجم میکنند، و آن جنبهٴ مالی او را هم حفظ میکنند و آن این است که بیت المال، قیمت این را به مولای او میدهد بعد او را رجم میکنند و آن روایت این است که: «عن ابیعبدالله(علیه السلام) اذا زَنَی العبدُ جُلِدَ خمسین»؛ بار اول پنجاه تازیانه «فإنْ عاد ضُرِبَ خمسین»؛ بار دوم پنجاه تازیانه «فإنْ عاد ضُرِبَ خمسین»؛ بار سوم هم اگر آلوده شد پنجاه تازیانه «الی ثمانی مرّاتٍ»؛ تا هفت مرتبه او را حد تازیانه میزنند. اما در مرحله ثامنه، مرحلهٴ هشتم «فإنْ زَنَی ثمانی مرّاتٍ»؛ به مرحلهٴ هشتم رسید «قُتِلَ و أدَّی الإمامُ قیمتَه الی موالیه مِن بیت المال» ؛ حکومت اسلامی قیمت این را از بیت المال میگیرد و به صاحبانش میدهد. پس بنابراین ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ در بعضی از موارد، محفوظ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است