- 545
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش سوم"
- استفادهٴ عدم جواز نکاح با اماء از ظهور آیه؛
- بررسی استعمال کلمه خیر و تحلیل آن؛
- حکم ارشادی قرآن نسبت به نکاح با زنهای عفیف.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿25﴾
استفادهٴ عدم جواز نکاح با اماء از ظهور آیه
ظاهر این ﴿مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ﴾ قید و شرط است و موارد دیگری که این کلمه در قرآن کریم استعمال شد، همان شرط فقهی و حکم لزومی بود. بنابراین ظاهر این آیه این است که اگر کسی بتواند با زن آزاد ازدواج کند [و] امکان مالی داشته باشد، نکاح کنیز برای او جایز نیست.
استناد سیوری به سور «نور» و «بقره» و حمل آیه به حکم کراهت
مرحوم سیوری در کنزالعرفان به دو دلیل این آیه را حمل بر کراهت کرده است نه لزوم: یکی تمسّک به آیهٴ سورهٴ «نور» و سورهٴ «بقره» است؛ دوّم تمسّک به ذیل همین آیهٴ محلّ بحث .
آیهٴ سورهٴ «نور»؛ آیهٴ 32 سورهٴ «نور» این است که: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، ظاهر آیه این است که «أیّم» یعنی انسان بیهمسر، خواه مرد بیهمسر خواه زن بیهمسر. فرمود «أیامیٰ» را انکاح کنید [و] برای اینها همسر بگیرید و بندگان و کنیزکانتان را هم همسر بدهید: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ و اگر اینها از نظر وضع مالی در زحمتاند، میترسند نتوانند اداره کنند خدا اینها را بینیاز میکند، خود ازدواج زمینهٴ فراوانی رزق را فراهم میکند.
به این آیه استدلال کردند که این آیه عام است؛ نکاح حرّ و کنیز هر دو را یکسان جایز میداند. دیگر نفرمود نکاح کنیز وقتی جایز است که مقدورتان نباشد با آزاد ازدواج کنید و همچنین آیهٴ سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ یعنی آیهٴ 221 سورهٴ «بقره» آنهم نشان میدهد که مسلمان بهتر از مشرکه است.
﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکٍ﴾؛ فرمود کنیز مؤمنه بهتر از زن آزادی است که مشرک باشد. عبد مؤمن، بهتر از مرد آزادی است که مشرک باشد. بنابراین هیچکدام مقیّد نیست، مشروط نیست به اینکه ازدواج با کنیز در صورتی باشد که ازدواج با آزاد ممکن نباشد.
بیان حضرت استاد(مد ظله) در و نقد مستندات سیوری
این استدلال اوّلشان ناتمام است، برای اینکه آیهٴ سورهٴ «بقره» و آیهٴ سورهٴ «نور» اگر اطلاق یا عموم داشته باشد منافی با تخصیص با این آیهٴ محلّ بحث که نیست. آیهٴ سورهٴ «نور» دارد که برای کنیزها و برای بندهها همسر انتخاب بکنید «بالقول المطلق»، خواه همسرهای اینها آزاد باشند خواه کنیز، آن آزادهایی که همسر اینها شدند خواه قدرت ازدواج با زنهای آزاد را داشته باشند، خواه نداشته باشند. پس آیهٴ سورهٴ «نور» مطلق یا عام است ولی قابل تخصیص با آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» هست؛ آیهٴ سورهٴ «نساء» میفرماید: ازدواج با کنیز در صورتی جایز است که ازدواج با آزاد، مقدور این شخص نباشد. پس به عموم یا اطلاق آیهٴ سورهٴ «بقره» یا آیهٴ سورهٴ «نور» نمیشود استدلال کرد.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ خیر هست. چهار صورت دارد: یک وقت است که أمهٴ مؤمنه را به عبد میدهند؛ یک وقت أمهٴ مؤمنه را به انسان آزاد میدهند. در هر دو حال هم آن عبد گاهی ممکن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگی کند، هم آن آزاد ممکن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگی کند، اینها همه صور اطلاقیه است.
پس از نظر صناعت اگر آیهٴ سورهٴ «بقره» یا آیهٴ سورهٴ «نور» دلالت داشت بر جواز به نحو عموم یا اطلاق، میشود آن را با آیهٴ سورهٴ «نساء» تخصیص یا تقیید زد و گفت وقتی ازدواج با کنیز جایز است که شخص نتواند با زن آزاد زندگی کند.
افعل تعیین بودن استعمال «خیر» در آیه سورهٴ «بقره»
دلیل دوّم ایشان ذیل همین آیهٴ محلّ بحث است که فرمود: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ چون این کلمهٴ خیر، نشانهٴ آن است که این حکم، الزامی نیست، پس معلوم میشود که باید حمل بر کراهت کرد نه بر حرمت یعنی اگر کسی قدرت ازدواج با زن آزاد را داشت، در این حالت ازدواج با کنیز برای او حزازت دارد؛ کراهت دارد، آن هم کراهت ارشادی، حالا بر فرض کراهت فقهی هم داشته باشد، چون در ذیل فرمود اگر صبر بکنید و با کنیز ازدواج نکنید برایتان بهتر است. این استدلال هم ناتمام است، برای اینکه کلمهٴ خیر، ظهوری در استحباب و رجحان ندارد. البته در موارد گوناگونی به کار میرود که بعضی از آن موارد، حکم لزومی است بعضی از آن موارد، حکم غیر لزومی.
گاهی خیر همان افعل تفضیل را به همراه دارد، خیر است یعنی بهتر است. گاهی افعل تعیین را به همراه دارد، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ این کلمهٴ خیر، گاهی نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ همان اولویت تعیینی است نه تفضیلی، گاهی هم اولویت تفضیلی است. مواردی که خیر به معنای بهتر باشد یعنی افعل تفضیل باشد این البته کم نیست؛ اما موارد دیگری که خیر به معنای افعل تعیین است، نه افعل تفضیل یکی همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. آیهٴ سورهٴٴ «بقره» که میفرماید: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ اینکه خیر به معنای افعل تفضیل نیست، به این معنا نیست که کنیز باایمان بهتر از زن مشرک است یعنی نکاح با زن مشرک جایز است ولی نکاح با کنیز مؤمنه بهتر است، این طور که نیست. نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که افعل تعیینی است نه تفضیلی، نظیر ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی﴾ که افعل تعیینی است، نه تفضیلی.
بررسی استعمال کلمه خیر و تحلیل آن
در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در نهی تثلیث و نهی غلو در دین آنجا فرمود که اگر شما نهیپذیر باشید برای شما خیر است. در اواخر همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 171 این است: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ﴾ این خیر، در مقام تحریم تثلیث و تحریم شرک است. در مقام دعوت به توحید است، از تثلیث دست بردارید و خیر را قصد کنید؛ به سمت خیر حرکت کنید.
خب، این خیر همان توحید است که در اینجا به معنای امر لزومی و ضروری و واجب است، نه به معنای امر ندبی. پس ذیل آیه دلیل نیست بر اینکه قرینه بر صدر بشود و ما صدر را حمل بر کراهت بکنیم. گذشته از اینکه خود ذیل هنوز بحثش نیامده؛ روشن نیست که آیا ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ یعنی «أن تصبروا عن نکاح الاماء» یا «أن تصبروا» از آن «عَنَت» یعنی از زنا. اگر ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ و منظور از این «عَنَت» همان زنا باشد، آنگاه ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ یعنی «وَ ان تصبروا عن العنت المفسَّر بالزنا خیر لکم» که این میشود خیر لزومی، هم خیر، لزومی است و هم خارج از بحث است و به هر تقدیر، اگر یک حکم ارشادی دیگری را هم آن ذیل بفهماند منافات ندارد با اصل لزوم، چون این آیه ناظر به آن است که آن صورتی هم که جایز است اگر نکنید برای شما بهتر است، آن صورتی که جایز است یعنی کسی که نمیتواند بدون همسر باشد (یک)، و نمیتواند با زن آزاد زندگی کند، برای اینکه مهر گران است، هزینه سنگین است نمیتواند با او زندگی کند (دو) در این صورت نکاح با أمه برای او جایز است.
معنای واژه «خیر» در آیهٴ 25
در مفروض مسئله میفرماید: اگر صبر کنید برایتان بهتر است، این مشکل را تحمل کنید و با کنیز زندگی نکنید یعنی در صورتی که جایز است [و] این جایز را مرتکب نشوید برایتان بهتر است، برای اینکه دردسری است برای شما. اگر کنیز دیگری است باید خدمتگزار دیگری باشد، اگر همسر شماست باید خانهٴ شما و زندگی شما را اداره کند، آن وقت شما روزانه در زحمت هستید.
ُبعد فقهی حکم مستفاد سیوری از آیه
بنابراین این استدلال مرحوم سیوری(رضوان الله علیه) از چندین جهت از نظام فقهی دور است، برای اینکه اوّلاً کلمهٴ خیر همه جا ناظر به مسئلهٴ رجحان و اولویت تفضیلی نیست. در بعضی موارد، اولویت تعیینی است چه اینکه در خصوص مسئلهٴ نکاح هم کاربرد دارد. ثانیاً این ذیل معلوم نیست مربوط به نکاح إماء باشد یعنی از نکاح إماء صرفنظر کنید یا از زنا صرفنظر کنید برای شما خیر است ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ یعنی «تصبروا» از این عنت متوهّم و مورد خوف، أی المفسَّر بالزنا یا «أن تصبروا عن نکاح إماء» مشخص نیست. اگر منظور، صبر از زنا باشد که این خیر هم خیر لزومی است، این ثانیاً و ثالثاً اگر منظور صبر از نکاح إماء باشد، آیه میگوید در جایی که نکاح إماء جایز است یعنی دو شرط احراز شد: یکی اینکه ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾؛ کسی که نمیتواند بدون همسر زندگی کند، اگر ازدواج نکند ممکن است خدایی ناکرده به گناه بیفتد، این یک شرط. شرط دیگر این است که قدرت زندگی با زنهای آزاد را ندارد، این دو شرط. اگر این دو شرط حاصل شد که در ظرف وصول این دو شرط نکاح با کنیز جایز است، در این فضا میفرماید اگر با کنیز ازدواج نکنید [و] مشکلات را تحمل کنید، برایتان بهتر است. برای اینکه اگر با کنیز ازدواج کردید تازه اوّل گرفتاری خانوادگی شماست. این از طرفی مطیع امر مولاست، از طرفی باید زندگی شما را تأمین کند. بنابراین این ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ مایهٴ فقهی ندارد که جلوی حرمت را بگیرد.
مراد از «فتات» و حکم مربوط به آن
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾. دربارهٴ «فتا»، گرچه عرب عبد را میگوید «فتا» و کنیز را میگوید «فتات» ولو پیر هم شده باشد ، به پیرزن اگر کنیز باشد میگویند «فتات» ولی در آزادها فقط در سن جوانی سخن از «فتا» و «فتات» است؛ اما این سخن عرب آیا قبل از اسلام هم بود یا برابر آن حدیثی که قرطبی بیان میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یقولنّ احدکم عبدی و أمتی»؛ نگویید بندهٴ من و کنیز من، بلکه بگویید: «فتای» و «فتاتی» ، به جای عبد و أمه بگویید «فتا» و «فتات» که از فتوت و جوانمردی و اینها سخن گفته باشید.
اگر به استناد این حدیث در بین عرب رواج پیدا کرد، آنگاه تعبیر قرآن کریم یک تعبیر نو و تازه است یعنی خود قرآن، مبتکر این اصطلاح است و آن حدیث هم از این تعبیر قرآنی گرفته شده و این جنبهٴ ارزشی دارد یعنی به کنیزان و به بندگانتان بها بدهید؛ بگویید «فتا» و «فتات»، نگویید عبد و أمه. ولی اگر قبل از اسلام این رواج داشت یعنی به عبد و أمه میگفتند «فتا» و «فتات» این دیگر تعبیر ارزشی و بار ارزشی ندارد. ظاهراً اینچنین نیست که قبل از اسلام اینها را میگفتند «فتا» و «فتات». خب، ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ منظور از این مؤمنه، به معنای مسلمه است یا در مقابل مشرکه است؟ اگر منظور از این مؤمنه در مقابل مشرکه باشد، برابر همان آیهٴ ٢٢١ سورهٴ «بقره» در میآید که فرمود: ﴿وَلاَ تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ آن وقت مشکلی ندارد. ولی اگر منظور از این مؤمنات، مسلمات باشد، آنگاه با آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» باید جداگانه بحث بشود و جمع بشود.
در سورهٴ «مائده» آیهٴ پنج این است که: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾ ؛ در آنجا فرمود: زنهای آزاد و عفیف از مسلمانها و از اهل کتاب، چون اینها اهل کتاباند مشرک نیستند، در قرآن بین کافر و مشرک فرق گذاشته شده. وقتی که فِرَقی که در قیامت حضور پیدا میکنند نام میبرد، میفرمایند که مشرکین و یهودیها و نصارا و مجوس و مسلمین، اینها حاضر میشوند که مشرک در مقابل آنهاست. «مشرک» که وصف باشد و از ملکه حکایت کند، معمولاً در قرآن بر کتابی اطلاق نمیشود.
اگر این مؤمنات به معنای مسلمات باشد، آنگاه ظاهرش این است که با غیرمسلمان نمیشود ازدواج کرد، حالا این اگر ظهور سکوتی داشته باشد با ظهور نطقی که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» دارد، قابل جمع است یعنی آیهٴ سورهٴ «مائده» مقدّم است، چون به صورت روشن میفرماید که محصنات از مؤمنات و محصنات از اهل کتاب نکاح با آنها حلال است. پس اگر این ﴿فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ اگر این لقب، مفهوم نداشت که خب اصلاً بحث طرحش لازم نیست. اگر مفهوم داشت آیا این مؤمنه در مقابل مشرکه است که با آیهٴ سورهٴ «بقره» هماهنگ باشد باز هم مشکلی ندارد، این دو. اگر مفهوم داشت و منظور از این مؤمنه هم مسلمه بود نه در مقابل مشرکه، ظاهرش این است که با غیرمسلمان نمیشود ازدواج کرد، اعم از مشرک و کتابی. آنگاه آیهٴ پنج سورهٴ «مائده» که میگوید: نکاح با کتابیه جایز است، میشود مخصِّص و مقیِّد، این راه فقهیاش.
مباحث مربوط به فراز «مِن فتیاتِکُم المؤمنات»
پس این ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ سه بحث را به همراه داشت: یکی آیا لقب مفهوم دارد یا نه؟ بر فرض داشته باشد، این مؤمنه در مقابل مشرکه است یا به معنای مسلمه. اگر در مقابل مشرکه بود که هیچ مشکلی ندارد، نظیر آیهٴ سورهٴ «بقره» است . اگر به معنای مسلمه بود، معنایش آن است که نکاح غیرمسلمان جایز نیست، چه مشرک چه اهل کتاب. آنگاه مشرکاش را با آیهٴ سورهٴ «بقره» هماهنگ میکنند، آن باقی میماند [و] اهل کتابش را با آیهٴ سورهٴ «مائده» تخصیص میزنند حالا نکاحش چه دائم چه غیردائم آن بحث دیگری دارد. اصل این آیه، همهٴ این فروع را شامل میشود یعنی چه دائم چه غیردائم، چه برای عبد چه برای إماء.
پرسش:...
پاسخ: شرک بر کار کافران هم اطلاق شده است؛ اما مشرک در مقابل یهودی و نصارا و مجوس و مسلمان است.
پرسش:...
پاسخ: آن شرک خفی است البته، ریا هم شرک است . آنجا چون قرینه دارد که منظور از این شرک، همان شرک خفی است که همان ریا و امثالذلک باشد یا پناه بردن به غیرخدا در حالتهایی که انسان از توحید غفلت میکند. بنابراین این ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم حکمش این است.
دلالت آیه بر کفو اعتقادی زوجین
اما اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإیمَانِکُمْ﴾ این ناظر به آن است که در کفو، همین اصل اسلام کافی است. حالا لازم نیست که از درون یکدیگر باخبر باشید، چون خدا از اسرار و ضمائر مستحضر است. همین که ظاهراً مسلمان بودند، شرطش [که] کفو بودن [باشد] حاصل است، اینها کفو و همسر همدیگر هستند.
منظور از «بعضکم من بعض» مستعمل در آیه
این تعبیر ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ در نوع مواردی که به کار میرود برای نفی تمایزهاست، چه بین زن و مرد، چه بین زن و شوهر، چه بین زن در مقابل مرد چه بین زن در مقابل شوهر. اما زن در مقابل مرد در پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا﴾ آنجا دارد ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ یعنی همهٴ شما از یک سنخ هستید، هیچ امتیازی بین شما نیست.
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 195: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُم مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾، بعد فرمود: ﴿فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ﴾ این زن در مقابل مرد است؛ اما زن در مقابل شوهر، بحثش در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 21 گذشت: ﴿وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ این دربارهٴ زن و شوهر است که زن و شوهر هم هیچ تمایزی باهم ندارند در اصول انسانیت. اینجا که فرمود: ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ راجع به عبید و إماء و احرار و حرائر است یعنی بین حرّ و عبد و حرّه و أمه فرقی نیست ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ همه از یک واقعیتایم. پس این تعبیر لطیف، در چند مورد به کار رفت و هر مورد هم یک پیام خاص دارد: ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾، ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ اینکه بحثش گذشت.
بررسی ملکیت و عدم ملکیت مهریه توسط کنیز
﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ بعضی خیال کردند، بعضی از علمای اهل سنّت که این ﴿وَآتُوهُنَّ﴾ این مهریهٴ کنیز برای خود کنیز است ، برای اینکه فرمود مهریهٴ اینها را به اینها بدهید. این منافات ندارد با اینکه آنچه به عبد و إماء یا به «فتات» و «فتا» به کنیزان و امثالذلک میدهند برای سیّد باشد، برای اینکه اگر کسی کنیزش را، أمهاش را به ازدواج همسری درآورد به او در حقیقت اذن داد که مهریه را قبض کند. اینچنین نیست که این در کسب، مستقل باشد. حالا احتمال اینکه اجازه داشته باشد مکاتَبه باشد و مانند آن که در کسب، مستقل باشد هست ولی در اینگونه از موارد این چنین نیست، ظاهرش این است که این مهریه برای مولای اوست: ﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
حکم ارشادی قرآن نسبت به نکاح با زنهای عفیف
حالا بحث حکم فقهی دیگر را طرح میکنند که ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ﴾؛ بکوشید که ازدواج میکنید با زنهایی باشند که عفیف باشند و نه علناً گناه بکنند، نه سرّاً ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾ که این دو قسم قبلاً گذشت که بعضیها علناً اهل سفاح و معصیت بودند، بعضی دوست پنهانی میگرفتند. قرآن کریم هم این دو عنوان را جدای هم یاد میکند و نهی میکند، هم زیر پوشش معصیت ظاهر و باطن هم نهی میکند. میفرماید: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ این (یک)، ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ این (دو)، این دو آیهای که میفرماید: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ یا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ این دو آیه به عموم یا اطلاقشان، این سفاح و اتخاذ خِدن را، دوستیابی سرّی هر دو را میگیرد. گذشته از اینکه این آیات گناه قلبی و بدنی هر دو قسم را میگیرد، گناه مربوط به عفت و غیرعفت هر دو را میگیرد، گناهان مربوط به بیعفتی خواه ظاهر خواه باطن، هر دو را هم میگیرد. پس ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾
«فاذا احصِن» و بررسی معانی مراد از آن
این ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی وقتی مسلمان شدند، عذاب اینها نصف عذاب احرار است؟ این قید که دخیل نیست، برای اینکه چه مسلمان باشند چه غیرمسلمان حکمشان همین است ، پس احصان به معنی اسلام نیست ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر ازدواج بکنند بشوند محصنه، آنگاه حدّشان نصف حدّ زنهای آزاد است، اینهم که نیست برای اینکه چه ازدواج بکنند چه ازدواج نکنند، حدّ اینها نصف حدّ زنهای آزاد است این (دو)، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر عفیف باشند بعد تن به آلودگی بدهند، حدّ اینها نصف حدّ حرائر است، اینهم که نیست برای اینکه أمه چه عفیف باشد چه غیرعفیف، حدّ میخورد و حدّ او هم نصف حدّ محصنات است، پس هیچکدام از این معانی سهگانه نیست. گاهی محصنات به معنی حرائر و آزادها میآید، نظیر صدر آیه که میفرماید: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ که اینجا «محصنات» یعنی آزادها، به این معنا هم که نیست، برای اینکه فرض است این کنیز است نه جزء آزادها. پس هیچکدام از این معانی چهارگانه اینجا راه ندارد، میماند احتمال پنجم و آن این است که اگر کنیز را مولای او با فشار، وادار به بغی و زنا کرد که ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ در این حال چون مجبور است، حدّی بر او نیست. اما اگر نه«إذا أَرَدْنَ تَحَصُّناً و أُحْصِنَّ» و موالی اینها اینها را مجبور نکردند به بزهکاری، در این شرایط اگر تن به آلودگی دادند حدّ جاری میشود، ظاهراً این احتمال پنجم است.
مراد از محسنات و حکم مربوط به آن
خب، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾؛ اگر ارادهٴ تحصن کردند، فشاری از مولا نبود یعنی اگر بخواهد عفیف باشد، کسی بغا را بر او تحمیل نمیکند در این حد اگر آلوده شد، نصف حدّ زنهای آزاد را دارد. اینکه نصف حدّ زنهای آزاد را دارد ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾ منظور از این محصنات، حرائر است که با اصل بحث سازگار باشد. نباید گفت که این کلمهٴ احصان چون در این جمله دو بار تکرار شد، هر دو بار به یک معنا باید باشد اینچنین نیست، برای اینکه محصناتِ اوّل طبق قرائن گوناگون هیچکدام از آن چهار معنا نمیتواند مراد باشد؛ اما این محصنات به معنای همان محصناتی است که در اوّل آیه آمده، اوّل آیه این بود که ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ محصنات یعنی زنان آزاد. ما این ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ را نمیتوانیم به معنای زنهای آزاد بگیریم؛ اما محصنات را که با آن اوّل آیه هماهنگ است، میشود به معنی آزاد گرفت ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر فشاری ندیدند، نصف حدّ محصنات بر اینهاست. «محصنات» یعنی زنهای آزاد؛ زنهای آزاد هر حدّی دارند، نصف این حدّ بر آنها جاری است.
پرسش:.....
پاسخ: این ﴿أَتَیْنَ﴾ دو گونه است: یک وقت دربارهٴ حرائر این طور نبود، دربارهٴ إماء چون این طور بود که أمه فروشی میکردند، این را قرآن تخصیص داد. فرمود آنجا که اینها ارادهٴ تحصن کردند، شما بخواهید فشار بر اینها تحمیل کنید، این کار حرام است و اگر براساس فشار مولا اینها تن به خودفروشی دادند، براساس «رُفِعَ ... ما اسْتُکْرِهوا علیه» حد بر اینها نیست. ولی اگر نه؛ بدون فشار خودشان ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی آنجا ارداهٴ تحصن کردند، شما اکراه کردید اینجا ارادهٴ تحصن کردند شما اکراه نکردید. اگر شما اکراه نکردید او به میل خود تن به بزهکاری داد، نصف حدّ زنهای آزاد بر آنها جاری میشود. حالا خوارج، از این آیه یک برداشت دارند، مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در مجمع این را نقل کرد و ردّ کرد ، دیگران هم برداشت دیگری دارند.
«والحمد الله رب العالمین»
- استفادهٴ عدم جواز نکاح با اماء از ظهور آیه؛
- بررسی استعمال کلمه خیر و تحلیل آن؛
- حکم ارشادی قرآن نسبت به نکاح با زنهای عفیف.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِایِمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿25﴾
استفادهٴ عدم جواز نکاح با اماء از ظهور آیه
ظاهر این ﴿مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ﴾ قید و شرط است و موارد دیگری که این کلمه در قرآن کریم استعمال شد، همان شرط فقهی و حکم لزومی بود. بنابراین ظاهر این آیه این است که اگر کسی بتواند با زن آزاد ازدواج کند [و] امکان مالی داشته باشد، نکاح کنیز برای او جایز نیست.
استناد سیوری به سور «نور» و «بقره» و حمل آیه به حکم کراهت
مرحوم سیوری در کنزالعرفان به دو دلیل این آیه را حمل بر کراهت کرده است نه لزوم: یکی تمسّک به آیهٴ سورهٴ «نور» و سورهٴ «بقره» است؛ دوّم تمسّک به ذیل همین آیهٴ محلّ بحث .
آیهٴ سورهٴ «نور»؛ آیهٴ 32 سورهٴ «نور» این است که: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، ظاهر آیه این است که «أیّم» یعنی انسان بیهمسر، خواه مرد بیهمسر خواه زن بیهمسر. فرمود «أیامیٰ» را انکاح کنید [و] برای اینها همسر بگیرید و بندگان و کنیزکانتان را هم همسر بدهید: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ و اگر اینها از نظر وضع مالی در زحمتاند، میترسند نتوانند اداره کنند خدا اینها را بینیاز میکند، خود ازدواج زمینهٴ فراوانی رزق را فراهم میکند.
به این آیه استدلال کردند که این آیه عام است؛ نکاح حرّ و کنیز هر دو را یکسان جایز میداند. دیگر نفرمود نکاح کنیز وقتی جایز است که مقدورتان نباشد با آزاد ازدواج کنید و همچنین آیهٴ سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ یعنی آیهٴ 221 سورهٴ «بقره» آنهم نشان میدهد که مسلمان بهتر از مشرکه است.
﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکٍ﴾؛ فرمود کنیز مؤمنه بهتر از زن آزادی است که مشرک باشد. عبد مؤمن، بهتر از مرد آزادی است که مشرک باشد. بنابراین هیچکدام مقیّد نیست، مشروط نیست به اینکه ازدواج با کنیز در صورتی باشد که ازدواج با آزاد ممکن نباشد.
بیان حضرت استاد(مد ظله) در و نقد مستندات سیوری
این استدلال اوّلشان ناتمام است، برای اینکه آیهٴ سورهٴ «بقره» و آیهٴ سورهٴ «نور» اگر اطلاق یا عموم داشته باشد منافی با تخصیص با این آیهٴ محلّ بحث که نیست. آیهٴ سورهٴ «نور» دارد که برای کنیزها و برای بندهها همسر انتخاب بکنید «بالقول المطلق»، خواه همسرهای اینها آزاد باشند خواه کنیز، آن آزادهایی که همسر اینها شدند خواه قدرت ازدواج با زنهای آزاد را داشته باشند، خواه نداشته باشند. پس آیهٴ سورهٴ «نور» مطلق یا عام است ولی قابل تخصیص با آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» هست؛ آیهٴ سورهٴ «نساء» میفرماید: ازدواج با کنیز در صورتی جایز است که ازدواج با آزاد، مقدور این شخص نباشد. پس به عموم یا اطلاق آیهٴ سورهٴ «بقره» یا آیهٴ سورهٴ «نور» نمیشود استدلال کرد.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ خیر هست. چهار صورت دارد: یک وقت است که أمهٴ مؤمنه را به عبد میدهند؛ یک وقت أمهٴ مؤمنه را به انسان آزاد میدهند. در هر دو حال هم آن عبد گاهی ممکن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگی کند، هم آن آزاد ممکن است قدرت داشته باشد با آزاد زندگی کند، اینها همه صور اطلاقیه است.
پس از نظر صناعت اگر آیهٴ سورهٴ «بقره» یا آیهٴ سورهٴ «نور» دلالت داشت بر جواز به نحو عموم یا اطلاق، میشود آن را با آیهٴ سورهٴ «نساء» تخصیص یا تقیید زد و گفت وقتی ازدواج با کنیز جایز است که شخص نتواند با زن آزاد زندگی کند.
افعل تعیین بودن استعمال «خیر» در آیه سورهٴ «بقره»
دلیل دوّم ایشان ذیل همین آیهٴ محلّ بحث است که فرمود: ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ چون این کلمهٴ خیر، نشانهٴ آن است که این حکم، الزامی نیست، پس معلوم میشود که باید حمل بر کراهت کرد نه بر حرمت یعنی اگر کسی قدرت ازدواج با زن آزاد را داشت، در این حالت ازدواج با کنیز برای او حزازت دارد؛ کراهت دارد، آن هم کراهت ارشادی، حالا بر فرض کراهت فقهی هم داشته باشد، چون در ذیل فرمود اگر صبر بکنید و با کنیز ازدواج نکنید برایتان بهتر است. این استدلال هم ناتمام است، برای اینکه کلمهٴ خیر، ظهوری در استحباب و رجحان ندارد. البته در موارد گوناگونی به کار میرود که بعضی از آن موارد، حکم لزومی است بعضی از آن موارد، حکم غیر لزومی.
گاهی خیر همان افعل تفضیل را به همراه دارد، خیر است یعنی بهتر است. گاهی افعل تعیین را به همراه دارد، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ این کلمهٴ خیر، گاهی نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ همان اولویت تعیینی است نه تفضیلی، گاهی هم اولویت تفضیلی است. مواردی که خیر به معنای بهتر باشد یعنی افعل تفضیل باشد این البته کم نیست؛ اما موارد دیگری که خیر به معنای افعل تعیین است، نه افعل تفضیل یکی همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. آیهٴ سورهٴٴ «بقره» که میفرماید: ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ اینکه خیر به معنای افعل تفضیل نیست، به این معنا نیست که کنیز باایمان بهتر از زن مشرک است یعنی نکاح با زن مشرک جایز است ولی نکاح با کنیز مؤمنه بهتر است، این طور که نیست. نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که افعل تعیینی است نه تفضیلی، نظیر ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی﴾ که افعل تعیینی است، نه تفضیلی.
بررسی استعمال کلمه خیر و تحلیل آن
در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در نهی تثلیث و نهی غلو در دین آنجا فرمود که اگر شما نهیپذیر باشید برای شما خیر است. در اواخر همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 171 این است: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ﴾ این خیر، در مقام تحریم تثلیث و تحریم شرک است. در مقام دعوت به توحید است، از تثلیث دست بردارید و خیر را قصد کنید؛ به سمت خیر حرکت کنید.
خب، این خیر همان توحید است که در اینجا به معنای امر لزومی و ضروری و واجب است، نه به معنای امر ندبی. پس ذیل آیه دلیل نیست بر اینکه قرینه بر صدر بشود و ما صدر را حمل بر کراهت بکنیم. گذشته از اینکه خود ذیل هنوز بحثش نیامده؛ روشن نیست که آیا ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ یعنی «أن تصبروا عن نکاح الاماء» یا «أن تصبروا» از آن «عَنَت» یعنی از زنا. اگر ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾ و منظور از این «عَنَت» همان زنا باشد، آنگاه ﴿وَأَن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ یعنی «وَ ان تصبروا عن العنت المفسَّر بالزنا خیر لکم» که این میشود خیر لزومی، هم خیر، لزومی است و هم خارج از بحث است و به هر تقدیر، اگر یک حکم ارشادی دیگری را هم آن ذیل بفهماند منافات ندارد با اصل لزوم، چون این آیه ناظر به آن است که آن صورتی هم که جایز است اگر نکنید برای شما بهتر است، آن صورتی که جایز است یعنی کسی که نمیتواند بدون همسر باشد (یک)، و نمیتواند با زن آزاد زندگی کند، برای اینکه مهر گران است، هزینه سنگین است نمیتواند با او زندگی کند (دو) در این صورت نکاح با أمه برای او جایز است.
معنای واژه «خیر» در آیهٴ 25
در مفروض مسئله میفرماید: اگر صبر کنید برایتان بهتر است، این مشکل را تحمل کنید و با کنیز زندگی نکنید یعنی در صورتی که جایز است [و] این جایز را مرتکب نشوید برایتان بهتر است، برای اینکه دردسری است برای شما. اگر کنیز دیگری است باید خدمتگزار دیگری باشد، اگر همسر شماست باید خانهٴ شما و زندگی شما را اداره کند، آن وقت شما روزانه در زحمت هستید.
ُبعد فقهی حکم مستفاد سیوری از آیه
بنابراین این استدلال مرحوم سیوری(رضوان الله علیه) از چندین جهت از نظام فقهی دور است، برای اینکه اوّلاً کلمهٴ خیر همه جا ناظر به مسئلهٴ رجحان و اولویت تفضیلی نیست. در بعضی موارد، اولویت تعیینی است چه اینکه در خصوص مسئلهٴ نکاح هم کاربرد دارد. ثانیاً این ذیل معلوم نیست مربوط به نکاح إماء باشد یعنی از نکاح إماء صرفنظر کنید یا از زنا صرفنظر کنید برای شما خیر است ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ یعنی «تصبروا» از این عنت متوهّم و مورد خوف، أی المفسَّر بالزنا یا «أن تصبروا عن نکاح إماء» مشخص نیست. اگر منظور، صبر از زنا باشد که این خیر هم خیر لزومی است، این ثانیاً و ثالثاً اگر منظور صبر از نکاح إماء باشد، آیه میگوید در جایی که نکاح إماء جایز است یعنی دو شرط احراز شد: یکی اینکه ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنکُمْ﴾؛ کسی که نمیتواند بدون همسر زندگی کند، اگر ازدواج نکند ممکن است خدایی ناکرده به گناه بیفتد، این یک شرط. شرط دیگر این است که قدرت زندگی با زنهای آزاد را ندارد، این دو شرط. اگر این دو شرط حاصل شد که در ظرف وصول این دو شرط نکاح با کنیز جایز است، در این فضا میفرماید اگر با کنیز ازدواج نکنید [و] مشکلات را تحمل کنید، برایتان بهتر است. برای اینکه اگر با کنیز ازدواج کردید تازه اوّل گرفتاری خانوادگی شماست. این از طرفی مطیع امر مولاست، از طرفی باید زندگی شما را تأمین کند. بنابراین این ﴿وَأَن تَصْبِرُوا﴾ مایهٴ فقهی ندارد که جلوی حرمت را بگیرد.
مراد از «فتات» و حکم مربوط به آن
﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾. دربارهٴ «فتا»، گرچه عرب عبد را میگوید «فتا» و کنیز را میگوید «فتات» ولو پیر هم شده باشد ، به پیرزن اگر کنیز باشد میگویند «فتات» ولی در آزادها فقط در سن جوانی سخن از «فتا» و «فتات» است؛ اما این سخن عرب آیا قبل از اسلام هم بود یا برابر آن حدیثی که قرطبی بیان میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یقولنّ احدکم عبدی و أمتی»؛ نگویید بندهٴ من و کنیز من، بلکه بگویید: «فتای» و «فتاتی» ، به جای عبد و أمه بگویید «فتا» و «فتات» که از فتوت و جوانمردی و اینها سخن گفته باشید.
اگر به استناد این حدیث در بین عرب رواج پیدا کرد، آنگاه تعبیر قرآن کریم یک تعبیر نو و تازه است یعنی خود قرآن، مبتکر این اصطلاح است و آن حدیث هم از این تعبیر قرآنی گرفته شده و این جنبهٴ ارزشی دارد یعنی به کنیزان و به بندگانتان بها بدهید؛ بگویید «فتا» و «فتات»، نگویید عبد و أمه. ولی اگر قبل از اسلام این رواج داشت یعنی به عبد و أمه میگفتند «فتا» و «فتات» این دیگر تعبیر ارزشی و بار ارزشی ندارد. ظاهراً اینچنین نیست که قبل از اسلام اینها را میگفتند «فتا» و «فتات». خب، ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ منظور از این مؤمنه، به معنای مسلمه است یا در مقابل مشرکه است؟ اگر منظور از این مؤمنه در مقابل مشرکه باشد، برابر همان آیهٴ ٢٢١ سورهٴ «بقره» در میآید که فرمود: ﴿وَلاَ تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ﴾ آن وقت مشکلی ندارد. ولی اگر منظور از این مؤمنات، مسلمات باشد، آنگاه با آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» باید جداگانه بحث بشود و جمع بشود.
در سورهٴ «مائده» آیهٴ پنج این است که: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾ ؛ در آنجا فرمود: زنهای آزاد و عفیف از مسلمانها و از اهل کتاب، چون اینها اهل کتاباند مشرک نیستند، در قرآن بین کافر و مشرک فرق گذاشته شده. وقتی که فِرَقی که در قیامت حضور پیدا میکنند نام میبرد، میفرمایند که مشرکین و یهودیها و نصارا و مجوس و مسلمین، اینها حاضر میشوند که مشرک در مقابل آنهاست. «مشرک» که وصف باشد و از ملکه حکایت کند، معمولاً در قرآن بر کتابی اطلاق نمیشود.
اگر این مؤمنات به معنای مسلمات باشد، آنگاه ظاهرش این است که با غیرمسلمان نمیشود ازدواج کرد، حالا این اگر ظهور سکوتی داشته باشد با ظهور نطقی که آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» دارد، قابل جمع است یعنی آیهٴ سورهٴ «مائده» مقدّم است، چون به صورت روشن میفرماید که محصنات از مؤمنات و محصنات از اهل کتاب نکاح با آنها حلال است. پس اگر این ﴿فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ اگر این لقب، مفهوم نداشت که خب اصلاً بحث طرحش لازم نیست. اگر مفهوم داشت آیا این مؤمنه در مقابل مشرکه است که با آیهٴ سورهٴ «بقره» هماهنگ باشد باز هم مشکلی ندارد، این دو. اگر مفهوم داشت و منظور از این مؤمنه هم مسلمه بود نه در مقابل مشرکه، ظاهرش این است که با غیرمسلمان نمیشود ازدواج کرد، اعم از مشرک و کتابی. آنگاه آیهٴ پنج سورهٴ «مائده» که میگوید: نکاح با کتابیه جایز است، میشود مخصِّص و مقیِّد، این راه فقهیاش.
مباحث مربوط به فراز «مِن فتیاتِکُم المؤمنات»
پس این ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ سه بحث را به همراه داشت: یکی آیا لقب مفهوم دارد یا نه؟ بر فرض داشته باشد، این مؤمنه در مقابل مشرکه است یا به معنای مسلمه. اگر در مقابل مشرکه بود که هیچ مشکلی ندارد، نظیر آیهٴ سورهٴ «بقره» است . اگر به معنای مسلمه بود، معنایش آن است که نکاح غیرمسلمان جایز نیست، چه مشرک چه اهل کتاب. آنگاه مشرکاش را با آیهٴ سورهٴ «بقره» هماهنگ میکنند، آن باقی میماند [و] اهل کتابش را با آیهٴ سورهٴ «مائده» تخصیص میزنند حالا نکاحش چه دائم چه غیردائم آن بحث دیگری دارد. اصل این آیه، همهٴ این فروع را شامل میشود یعنی چه دائم چه غیردائم، چه برای عبد چه برای إماء.
پرسش:...
پاسخ: شرک بر کار کافران هم اطلاق شده است؛ اما مشرک در مقابل یهودی و نصارا و مجوس و مسلمان است.
پرسش:...
پاسخ: آن شرک خفی است البته، ریا هم شرک است . آنجا چون قرینه دارد که منظور از این شرک، همان شرک خفی است که همان ریا و امثالذلک باشد یا پناه بردن به غیرخدا در حالتهایی که انسان از توحید غفلت میکند. بنابراین این ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم حکمش این است.
دلالت آیه بر کفو اعتقادی زوجین
اما اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإیمَانِکُمْ﴾ این ناظر به آن است که در کفو، همین اصل اسلام کافی است. حالا لازم نیست که از درون یکدیگر باخبر باشید، چون خدا از اسرار و ضمائر مستحضر است. همین که ظاهراً مسلمان بودند، شرطش [که] کفو بودن [باشد] حاصل است، اینها کفو و همسر همدیگر هستند.
منظور از «بعضکم من بعض» مستعمل در آیه
این تعبیر ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ در نوع مواردی که به کار میرود برای نفی تمایزهاست، چه بین زن و مرد، چه بین زن و شوهر، چه بین زن در مقابل مرد چه بین زن در مقابل شوهر. اما زن در مقابل مرد در پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا﴾ آنجا دارد ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ یعنی همهٴ شما از یک سنخ هستید، هیچ امتیازی بین شما نیست.
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 195: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُم مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾، بعد فرمود: ﴿فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ﴾ این زن در مقابل مرد است؛ اما زن در مقابل شوهر، بحثش در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 21 گذشت: ﴿وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ این دربارهٴ زن و شوهر است که زن و شوهر هم هیچ تمایزی باهم ندارند در اصول انسانیت. اینجا که فرمود: ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ راجع به عبید و إماء و احرار و حرائر است یعنی بین حرّ و عبد و حرّه و أمه فرقی نیست ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾ همه از یک واقعیتایم. پس این تعبیر لطیف، در چند مورد به کار رفت و هر مورد هم یک پیام خاص دارد: ﴿بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ﴾، ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ اینکه بحثش گذشت.
بررسی ملکیت و عدم ملکیت مهریه توسط کنیز
﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ بعضی خیال کردند، بعضی از علمای اهل سنّت که این ﴿وَآتُوهُنَّ﴾ این مهریهٴ کنیز برای خود کنیز است ، برای اینکه فرمود مهریهٴ اینها را به اینها بدهید. این منافات ندارد با اینکه آنچه به عبد و إماء یا به «فتات» و «فتا» به کنیزان و امثالذلک میدهند برای سیّد باشد، برای اینکه اگر کسی کنیزش را، أمهاش را به ازدواج همسری درآورد به او در حقیقت اذن داد که مهریه را قبض کند. اینچنین نیست که این در کسب، مستقل باشد. حالا احتمال اینکه اجازه داشته باشد مکاتَبه باشد و مانند آن که در کسب، مستقل باشد هست ولی در اینگونه از موارد این چنین نیست، ظاهرش این است که این مهریه برای مولای اوست: ﴿وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
حکم ارشادی قرآن نسبت به نکاح با زنهای عفیف
حالا بحث حکم فقهی دیگر را طرح میکنند که ﴿مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ﴾؛ بکوشید که ازدواج میکنید با زنهایی باشند که عفیف باشند و نه علناً گناه بکنند، نه سرّاً ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾ که این دو قسم قبلاً گذشت که بعضیها علناً اهل سفاح و معصیت بودند، بعضی دوست پنهانی میگرفتند. قرآن کریم هم این دو عنوان را جدای هم یاد میکند و نهی میکند، هم زیر پوشش معصیت ظاهر و باطن هم نهی میکند. میفرماید: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ این (یک)، ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ این (دو)، این دو آیهای که میفرماید: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ یا ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ این دو آیه به عموم یا اطلاقشان، این سفاح و اتخاذ خِدن را، دوستیابی سرّی هر دو را میگیرد. گذشته از اینکه این آیات گناه قلبی و بدنی هر دو قسم را میگیرد، گناه مربوط به عفت و غیرعفت هر دو را میگیرد، گناهان مربوط به بیعفتی خواه ظاهر خواه باطن، هر دو را هم میگیرد. پس ﴿غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾
«فاذا احصِن» و بررسی معانی مراد از آن
این ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی وقتی مسلمان شدند، عذاب اینها نصف عذاب احرار است؟ این قید که دخیل نیست، برای اینکه چه مسلمان باشند چه غیرمسلمان حکمشان همین است ، پس احصان به معنی اسلام نیست ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر ازدواج بکنند بشوند محصنه، آنگاه حدّشان نصف حدّ زنهای آزاد است، اینهم که نیست برای اینکه چه ازدواج بکنند چه ازدواج نکنند، حدّ اینها نصف حدّ زنهای آزاد است این (دو)، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر عفیف باشند بعد تن به آلودگی بدهند، حدّ اینها نصف حدّ حرائر است، اینهم که نیست برای اینکه أمه چه عفیف باشد چه غیرعفیف، حدّ میخورد و حدّ او هم نصف حدّ محصنات است، پس هیچکدام از این معانی سهگانه نیست. گاهی محصنات به معنی حرائر و آزادها میآید، نظیر صدر آیه که میفرماید: ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ که اینجا «محصنات» یعنی آزادها، به این معنا هم که نیست، برای اینکه فرض است این کنیز است نه جزء آزادها. پس هیچکدام از این معانی چهارگانه اینجا راه ندارد، میماند احتمال پنجم و آن این است که اگر کنیز را مولای او با فشار، وادار به بغی و زنا کرد که ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ در این حال چون مجبور است، حدّی بر او نیست. اما اگر نه«إذا أَرَدْنَ تَحَصُّناً و أُحْصِنَّ» و موالی اینها اینها را مجبور نکردند به بزهکاری، در این شرایط اگر تن به آلودگی دادند حدّ جاری میشود، ظاهراً این احتمال پنجم است.
مراد از محسنات و حکم مربوط به آن
خب، ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾؛ اگر ارادهٴ تحصن کردند، فشاری از مولا نبود یعنی اگر بخواهد عفیف باشد، کسی بغا را بر او تحمیل نمیکند در این حد اگر آلوده شد، نصف حدّ زنهای آزاد را دارد. اینکه نصف حدّ زنهای آزاد را دارد ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ﴾ منظور از این محصنات، حرائر است که با اصل بحث سازگار باشد. نباید گفت که این کلمهٴ احصان چون در این جمله دو بار تکرار شد، هر دو بار به یک معنا باید باشد اینچنین نیست، برای اینکه محصناتِ اوّل طبق قرائن گوناگون هیچکدام از آن چهار معنا نمیتواند مراد باشد؛ اما این محصنات به معنای همان محصناتی است که در اوّل آیه آمده، اوّل آیه این بود که ﴿مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ محصنات یعنی زنان آزاد. ما این ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ را نمیتوانیم به معنای زنهای آزاد بگیریم؛ اما محصنات را که با آن اوّل آیه هماهنگ است، میشود به معنی آزاد گرفت ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر فشاری ندیدند، نصف حدّ محصنات بر اینهاست. «محصنات» یعنی زنهای آزاد؛ زنهای آزاد هر حدّی دارند، نصف این حدّ بر آنها جاری است.
پرسش:.....
پاسخ: این ﴿أَتَیْنَ﴾ دو گونه است: یک وقت دربارهٴ حرائر این طور نبود، دربارهٴ إماء چون این طور بود که أمه فروشی میکردند، این را قرآن تخصیص داد. فرمود آنجا که اینها ارادهٴ تحصن کردند، شما بخواهید فشار بر اینها تحمیل کنید، این کار حرام است و اگر براساس فشار مولا اینها تن به خودفروشی دادند، براساس «رُفِعَ ... ما اسْتُکْرِهوا علیه» حد بر اینها نیست. ولی اگر نه؛ بدون فشار خودشان ﴿فَإِذَا أُحْصِنَّ﴾ یعنی آنجا ارداهٴ تحصن کردند، شما اکراه کردید اینجا ارادهٴ تحصن کردند شما اکراه نکردید. اگر شما اکراه نکردید او به میل خود تن به بزهکاری داد، نصف حدّ زنهای آزاد بر آنها جاری میشود. حالا خوارج، از این آیه یک برداشت دارند، مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در مجمع این را نقل کرد و ردّ کرد ، دیگران هم برداشت دیگری دارند.
«والحمد الله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است