- 9
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 112 تا 115 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 112 تا 115 سوره آلعمران"
وجود نداشتن هیچ ریسمانی جزء حبلالهی
وجود شرک خفی در اکثر مردم
خداوند زمامدار مطلق هستی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَباءوُا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ ﴿112﴾ لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ﴿113﴾ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ﴿114﴾ وَما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ ﴿115﴾
منظور از ثقافت در قرآن
درباره اهل کتابی که به کفر و عنادشان اصرار دارند قرآن کریم فرمود اینها هر جا باشند ذلیلاند ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا﴾ این ثقافت به معنای مطلق گرفتن و اخذ نیست بلکه آن گرفتن و آگاهی با دقت است که از این جهت مسایل عمیق فرهنگی و تمدن به صورت ثقافت یاد میشود چون در قرآن کریم این ثقافت در مقابل اخذ و انصاف قرار گرفت فرمود بعد از ثقافت اینها را بگیرید یعنی وقتی که اینها مورد ثقافت شما قرار گرفتند اینها را بگیرید در مواردی که اینها مقابل هم قرار گرفتند معلوم میشود که به یک معنا نیستند آیهٴ 61 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا﴾ هر جا که با اطلاع دقیق به آنها دسترسی پیدا کردید آنها را بگیرید یا هر جا که آنها مورد شناسایی قرار گرفتند اخذ میشوند چه اینکه در سورهٴ «انفال» هم مشابه این آمده است آیهٴ 57 سورهٴ «انفال» این است که ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اگر آگاهی پیدا کردید بر دشمنانتان در جبهه جنگ آنها را تشرید کنید متفرق کنید به اصطلاح تار و مار کنید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 91 هم آمده است که ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ آنجایی که اینها با ثقافت شما و پوشش اطلاعاتی شما به دست شما آمدند آنها را بگیرید و از بین ببرید که ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ پس ثقافت مطلق اخذ نیست و به قرینه تقابلی که بین اخذ و ثقافت به کار رفت ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا﴾ یعنی هر جا که با اطلاعات و پوشش دقیق مورد شناسایی شما شدند ذلیلاند مگر اینکه اینها به حبل خدا و حبل مردم معتصم باشند.
ارتباط نزدیک ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ و ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چرا به أو یاد نکرد نفرمود «إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ أو حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» و چرا به واو ذکر کرد آیا در مقابل حبل خدا حبل مردمی هم هست یا نه؟ اگر در مقابل آن دستآویز الهی دستآویز مردمی هم بود به أو یاد میشد که یا حبلالله است یا حبلالناس حبل مردمی در مقابل حبل خدا نیست بلکه در تلو حبل خداست این دو تایی باید با هم باشند پس أو ذکر نشد واو ذکر شد برای آن است که اینها رو در روی هم نیستند که هر کدام مستقل باشند بلکه با هماند این یک مطلب حالا که با هماند حبلالله و حبلالناس در عرض هماند دو جزء همسان یک مجموعهاند یا یکی اصل است و دیگری فرع یعنی این دو جزء هیچ تمایزی بین آنها نیست یا یکی اصل است و دیگری در سایه او اثر میکند برابر آن روایتی که ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ به ولایت تفسیر شد این حکمش مشخص است که این برمیگردد به همان حبلالله چون بعضی از روایات دارد که منظور از ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ همان ولای علیابنابیطالب (علیه السلام) است و اگر به آن برنگردد نظیر این امانهایی که در جبهههای جنگ یک واحد نظامی نسبت به دیگران روا میدارد این هم زیر پوشش حبلالهی است بیان ذلک این است که اهل کتاب مسلمان میشوند که موضوعاً و تخصصاً خارج است یا با حفظ اهل کتاب جزیه میپذیرند این میشود حبلالله یا در صحنه پیکار یک واحد نظامی در جنگ آنها را امان میدهد که «یسعی بذمتهم ادناهم» این میشود ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چون «المسلمون اخوة» که شبیه هماند «تتکافأ دماؤهم و یسعی بذمّتهم أدناهم هُم یدٌ علی من سواهم» به همین معنا بود یعنی یک واحد نظامی اگر کافری را در جنگ امان داد دیگران باید کوشش کنند سعی کنند که به امان این عمل کنند و احترام بگذارند خب در اینگونه از موارد که حبلِ ناس است زیر پوشش آن حبلالله یعنی یک مسلمان به استناد دستورات الهی با استفاده از قوانین دینی میتواند یک غیر مسلمانی را پناه بدهد اینگونه از موارد استثنا شدند.
فرق ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ و ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾
شاهد اینکه این ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ در مقابل ﴿بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ نیست این است که به أو عطف نشد به واو عطف شد و شاهدش این است که در قرآن کریم به همه این خطوط جزئی یک سلسله اصولی قرار دارد که اشراف دارند در قرآن فقط یک حبل را منشأ نجات میداند چه اینکه در دو مورد همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بحثش گذشت یکی اینکه بود که ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یکی هم این بود که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بحثاش گذشت آیهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ دیگر اینچنین نیست که «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه و حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» دیگر ممکن نیست ناس در مقابل مردم قرار بگیرد چه اینکه در آیات قبل هم سخن این بود که ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ دو حبل از نظر قرآن شناخته نشد که دو منشأ باشد یکی آیهٴ 101 است یکی هم آیهٴ 103 در بخشی از آیات قرآن کریم حضور مردم را با عنایت خدا در کنار هم ذکر کرد فرمود که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی پیامبرا خدا و مؤمنین کافیاند نیازی به دیگران نیست ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مردم با ایمان این ظاهر آیه این ظاهر آیه موهم آن است که آنچه که مایه نجات و سعادت است حضور مردم است و عنایت خدا و این با توحید سازگار نیست لذا احتمال داده شد که این کلمه ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این ﴿مَن﴾ عطف بر کاف خطاب باشد یعنی رسول من تو و مؤمنین که فعلاً در زحمت هستید خدا برای هر دوی شما کافی است «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حسبک و حسب مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اللهُ» یعنی الله کافی است ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ نه اینکه برای تو خدا و مؤمنین کافیاند بلکه خدا برای تو و مؤمنین کافی است که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَک﴾ یعنی «حسبک و حسب المومنین اللهُ» شاهد این معنا آن است که در بخشهای دیگر قرآن ذات اقدس الهی آن توحید را تبیین میکند میفرماید که اگر نصرتی از مردم به تو رسیده است مردم سپاه و ستاد حقاند همانطوری که کمک غیبی برای خداست نه روی تصادف کمک مردمی هم برای خداست نه برای مردم چون مردم سربازان الهیاند فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ اوست که تو را از راه غیب کمک کرد و اوست که دلهای مردم را به سمت تو گرایش داد نه اینکه خدا و خلق خدا خلق خدا جزء جنود الهیاند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ ، ﴿وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ بعضی از جنود مربوط به نشئه غیباند مثل فرشتگانی که نازل میشوند بعضی از جنود برای نشئه شهادتاند مثل همین مردمی که در صحنه حاضرند اینها سربازان الهیاند اینها قلبشان به دست احدی نیست نه به دست خودشان هست نه به دست دیگری فقط به دست ذات اقدس الهی است لذا خلیل الرحمن(صلوات الله علیه) عرض کرد: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ﴾ دلهای گروهی از مردم را به سمت اینها متمایل کن دیگر نمیشود گفت خدا شریکی دارد ـ معاذاللهـ خدا و خلق خدا، خدا و بندگان خدا اینچنین نیست اگر ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ است و «هو الآخِرُ» باید گفت که ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ اوست که با کمک غیبی و کمک حسی از شهادت و غیب به سود تو فیض فرستاده است خب پس دیگر کسی به خودش اجازه نمیدهد که بگوید به نام خدا و خلق خدا یا به نام خدا و ملائکه خدا یا به نام خدا و مردم با ایمان یا خدا و مردم اینچنین نیست اگر خداست هو الاولی است که هو الآخر است و غیر خدا هر که هست و هر چه هست ستاد و سپاه حقاند اوست که به وسیله مردم یا کمکهای غیبی کسی را از یاری برخوردار میکند اینچنین نیست که دو تا حبل در عالم باشد لذا در آیهٴ 101 و 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که خوانده شد یک حبل شناخته شد و یک مرجع اعتصام فرمود: ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یا ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: سنت الهی باید با توحید هماهنگ باشد یک وقت است که یک آیه با ظاهر آیه دیگر موافق است یا مخالف است او را ممکن است به عنوان وجه تفسیری بگوییم بعضی اینچنین معنا کردند بعضی آنچنان اما اگر ظاهر آیهای با خط حاکم بر قرآن موافق نبود این را باید درست تبیین کرد هر آیهای معمولاً دارای احتمالات گوناگونی است که اهل نظر در تفسیرشان بیان میکنند اما بعضی از احتمالات است که با آن اصل حاکم سازگار نیست ظاهر آیه این است که خدا و مردم کافیاند با اینکه خدا فرمود: ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ .
پرسش:...
خداوند یگانه مدبّر عالم
پاسخ: بسیار خب ملائکه هم در اینجا اینچنیناند.
پرسش: ...
پاسخ: و این قانون را خدا گذاشته است اما دست خدا همچنان باز است ﴿یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ قانون را خودش وضع کرد و خودش اجرا میکند نه اینکه او قانون وضع کرد و مدبرات امر اجرا کنند اینطور نیست او قانون گذاشت سنت گذاشت که یک عدهای ایمان بیاورند و یاری کنند اما کارگردان کل صحنه کیان اوست همین کاری که به مدبرات نسبت میدهد همین کاری که به باد و باران نسبت میدهد مبادا کسی توهم کند که بادی از یک جا برخاست و ابری را باردار کرد یا روانه کرد و این ابر حامل بارش شد و در یک سرزمینی بارید و بعد به وسیله ابر آن گیاهان تلقیح شدند و با بارش باران آماده شدند و مزرعه رشد کرد همه این حرفها را در بخشی از آیات به باد و باران نسبت میدهد بعد میفرماید منم که زمین را رویانیدم منم که بادها را جابهجا کردم منم که ابر را باردار کردم منم که تلقیح کردم در عین حال که میفرماید: ﴿فَتُثیرُ سَحاباً﴾ یعنی آن باد سحاب و ابر را پراکنده میکند گاهی میفرماید که ﴿هُوَ الَّذی یُرْسِلُ﴾ کذا و کذا منم که این کارها را میکنم خداست که ابرها را جابهجا میکند خداست که باران میفرستد تا مبادا کسی توهم کند که کار به اسباب و علل بسته و سرانجام سلسله اسباب به خدا منتهی میشود که او سرسلسله است اینطور نیست او سرسلسله است او وسط سلسله است او در آخر سلسله است کارگردان کل سلسله اوست در هر مرتبهای به نامی از نامهایش ظهور میکند پس اینچنین نیست که در مقابل حبلالله یک حبلالناسی هم باشد تا کسی به خود اجازه بدهد بگوید به نام خدا و خلق قهرمان این همان شرک است اگر در مقابل خدا چیزی باشد دیگر با توحید افعالی حق سازگار نیست.
وجود نداشتن هیچ ریسمانی جزء حبلالهی
اگر سخن از حبلالله و حبلالناس است قبلاً مسبوق به این اصل کلی است که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ خطاب به همه است یعنی بیش از یک حبل ندارید و خود ناسی که تازه آنها هم حبلاند میفرماید شما هم نسبت به مردم در شرایط خاص حبل به حساب میآیید ولی شما خودتان باید به حبلالله معتصم باشید این خطاب ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ که مخصوص به گروه معین نیست خطاب به همه مردم است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا﴾ به خود این حبلها هم میگوید شما به حبلالله تمسک کنید بنابراین «لا حبل الا حبل الله» چون ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آنها که حبلالله است چون به دین خداست به الله برمیگردد ولی در نظام توحیدی و نظام تکوین اگر کسی کفر ورزید جزء جنود شیطان هست و شیطان هم زیر پوشش قدرت حق دارد اداره میشود اینطور نیست که در دین شیطان در مقابل رحمان باشد آنطوری که منسوب به بعضی از زرتشتیهاست شیطان هم نظیر کلب معلم است یک حساب و کتابی دارد کجا باید پارس کند کجا باید بگزد کجا باید حمله کند همه مشخص است اینطور نیست که شیطان در مقابل الرحمان باشد در نظام تشریع چرا ولی تکویناً تابع است دیگر.
پرسش:...
وجود شرک خفی در اکثر مردم
پاسخ: بسیار خوب این است که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود که اکثر مؤمنین مشرکاند ﴿وَما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ﴾ نفرمود اکثر مردم مشرکاند که یک تقسیمی است که مردم دو قسماند یک عده مشرکاند یک عده مؤمن این یک تقسیم تقسیمی که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» است این است که مؤمنین دو قسماند اکثرشان مشرکاند اقلشان موّحد اکثر مؤمنین مشرکاند آنوقت از امام (علیه السلام) سؤال میکنند که چطور اکثر مؤمنین مشرکاند میفرماید همین که میگوید «لولا فُلان لهلکت» اگر این طبیب نبود ما شفا پیدا نمیکردیم یا همین تعبیر رایج که اول خدا دوم فلان کس این یک شرکی است در درون انسان با دست شیطان جاسازی شده اگر کسی به ما احسان کرد بگوییم «الحمد لله رب العالمین» خدا را شکر که از این راه به ما خیر رسانده چطور اگر باران آمد میگوییم رحمت خدا چون قرآن از باران به رحمت تعبیر کرد فرمود: ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ فرمود قبل از رحمت باد را مأمور میکند ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یعنی «بین یدی امتاعه» الآن مؤمنین میگویند رحمت آمد به جای اینکه بگویند باران آمد میگویند رحمت آمد خب چون تعبیر قرآن این است که قبل از رحمت باد را مأمور میکند اگر کسی بینش او این باشد که خدا هست اما، ولی، این اما و ولی دیگر با آن توحید سازگار نیست این همین است که در سورهٴ «یوسف» فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند اما اگر کسی بگوید خدا را شکر که از این راه به ما مدد کرد خدا را شکر که با باران مزرعه را سبز کرد خدا را شکر که با زید و عمر مسئله را حل کرد این توحید است لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ نه ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ آسیب میبیند نه این ﴿هُوَ الَّذی﴾ که لسانش حصر است آسیب میبیند بنابراین آنجا که فرمود: ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ﴾ اگر این ﴿مَن﴾ عطف بر کاف باشد که توهمی را ایجاد نمیکند اگر هم نباشد نظیر ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ است که در اصل کلی انسان را آگاه میکند این دو تا در عرض هم نیستند بلکه این یکی مأمور و امربر دیگری است اوست که این طناب را آویزان کرده گفت بگیرید این است آنگاه در مقابل خدا چیزی قرار نخواهد گرفت.
پرسش:...
خداوند زمامدار مطلق هستی
پاسخ: اما سنت در مقابل سانّ و سنتگذار نیست سنت خداست سنت یعنی راه سنن یعنی طریق خب سالک این طریق کیست؟ فرمود سالک این طریق خداست او پیشاپیش میرود و این قافله نظام هستی را به دنبال میآورد ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه زمامش به دست خداست و خدا هم در صراط مستقیم دارد قافله هستی را سیر میدهد هیچ چیزی در صراط غیر مستقیم نیست و هیچ چیز هم بیجا حرکت نمیکند این ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ این اصل زمامداری خب کجا میبرد چطور میبرد؟ ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ همه را دارد در راه خودش میبرد بنابراین این منافقین این کلمةالله را هم به زحمت گذاشتند اول که چهرههای اینها شناخته شده نبود اولین بار که یکی از اینها روی یک مقوایی این را نوشت و به ما نشان داد همان اول انقلاب گفتند آن خلق قهرمان را خط بزنید باورش نشد ما هم نمیدانستیم اینها چرا باورشان نمیشود آنگاه آن شرک را میخواهند با این آیات توجیه کنند که ﴿فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ﴾ او شرک خود را میخواهد بر این آیه تحمیل کند وگرنه آیه را با اصل حاکم بر اینکه آیهٴ 101 و آیهٴ 103 همین سوره است ارجاع بدهیم میبینیم «لاحبل الا حبل الله» در قبال حبل خدا که حبلی نیست که ذات اقدس الهی ما را به اعتصام او امر کند.
پرسش:...
مراد از شهادت خداوند بر نبوّت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
پاسخ: آن آخر سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است دیگر ﴿وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ این انکار رسالت تو دو تا شاهد بیاور ﴿قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهیداً بَیْنی وَبَیْنَکُمْ﴾ این یک، ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ این دو من دو تا شاهد دارم اول خدا شهادت داد که من پیامبر او هستم برای اینکه مهرش و امضایش به دست من است این مهر اوست پیام خودش را به دست من داد نه که خدا شهید است یعنی میداند این ترک احتجاج است یک آدم مظلومی که راه برای اثبات بسته است وقتی که در خلال حجت حرفش به اثبات نرسید ولو هم ثبوتاً هم بر فرض حق باشد میگوید خدا که میداند این خدا میداند که ختم حجت است نه احتجاج دارد یعنی ختم مکالمه است این پیشنهاد کفایت مذاکره است خدا میداند یعنی به قیامت موکول میشود اینکه فرمود: ﴿کَفی بِاللّهِ شَهیداً﴾ این بحبوحه احتجاج است فرمود من دو تا شاهد دارم یکی الله شاهد است الله شهادت داد که من از طرف او رسولم؛ چرا؟ برای اینکه حرفش را به دست من داد میگویید این حرف او نیست مثل این بیاورید دیگری هم ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اما در مقام احتجاج او باید بپذیرد خب نظیر اینکه شما علمایتان را بیاورید آنها شهادت بدهند تا کافی باشد برای مؤمن کافی است اما برای یک معاند باید کسی که ﴿عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ است آن هم برابر کتابشان شهادت بدهد بنابراین چیزی در مقابل حبلالله نیست که انسان به او تمسک کند لذا میشود ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چه تشریعاش و چه تکویناش باید به آن اصل کلی توحید هماهنگ باشد.
﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ وصف لازم ﴿یَقْتُلُونَ الأَنْبِیَاءَ﴾
مطلب بعدی این بود که فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ﴾ که این دومی دلیل دلیل است نه دلیل آن مدعی که بحثش گذشت و این تعبیر ﴿یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سایر موارد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و مانند آن آمده گرچه قید قید توضیحی است چون قتل انبیا نمیشود به حق باشد حتماً ناحق است گرچه به این معناست که آنها عالماً عامداً دست به این تباهی زدند اما برای تثبیت مطلب میفرمایند که این وصف لازم قتل انبیاست یک وقت است انسان میگویند «اعطنی باربعة زوجا» چهار تایی که جفت است بیاور این را میگویند قید قید توضیحی است در توضیح مطلب گفته شد و یک وقت نه منظور قید قید توضیحی نیست بیان یک دقیقه عقلی است و آن این است که این زوجیت محال است اربعه را رها کند این وصف لازم است برای آن است نه برای توضیح مطلب این اصل در قرآن کریم در مواردی آمده یکی در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است در آیه پایانی یعنی آیه 117 سورهٴ «مؤمنون» این است که ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ ربّه﴾ ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما﴾ این ﴿فَإِنَّما﴾ جواب است برای آن ﴿مَنْ یَدْعُ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ﴾ صفت است برای ﴿إِلها آخَرَ﴾ یعنی اله دیگر لازمه ضروری او این است که دلیل ندارد مثل اینکه لازمه ضروری اربعه این است که فرد نیست لازمه ضروری شرک بیدلیل بودن است ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ صفت است برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ خدای دومی که دلیل بردار نیست این نظیر اینکه اربعهای که فردیت نمیپذیرد اینجا هم فرمود: ﴿یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ قتل نبی حق نخواهد بود مثل اینکه شرک برهانپذیر نیست مثل اینکه اربع فردیتپذیر نیست برای این نکته است که نوعاً وقتی قتل انبیا ذکر میشود این کلمه ﴿بغیر حقٍ﴾ یا ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ با الف و لام ذکر میشود.
بررسی اقوال گوناگون درباره دو دستهبودن اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ ملاحظه فرمودید نوع مفسرین بزرگوار اینچنین معنا کردند که عدهای از اهل کتاب حالا یا یهودی و مانند آن اسلام آوردند احبار و رهبانهای آنها گفتند که اینها شرار ما بودند که ایمان آوردند و جزء اخیارمان نبودند آیه نازل شد که نه اینها که ایمان آوردند این فضایل هشتگانه را دارند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند این چیزی است که نوع بزرگان تفسیر این را بیان کردند.
آنچه را که این بزرگان فرمودند این البته مطلبی است حق یعنی اگر گروهی از اهل کتاب ایمان میآوردند یا آوردند و اگر احبار و رهبانشان درباره اینها بدگویی کردند و گفتند اینها جزء شرار بود قرآن میتواند بگوید که نه اینها جزء شرار نیستند اینها دارای اوصاف ثمانیهاند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند اما این با ظاهر آیه هماهنگ است که بفرماید همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضیشان اسلام میآورند اگر اسلام آوردند که دیگر اهل کتاب نیستند که ظاهرش این است که همه اهل کتاب با داشتن این وصف اهل کتاب اینها یکسان نیستند نظیر آنچه که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت قبلاً در آیهٴ 75 این سوره گذشت فرمود گرچه درباره اهل کتاب سخنهای فراوانی رفته است اما همه اینها یکسان نیستند ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً﴾ بعضی اهل کتاب هستند که اگر مال فراوانی به آنها امانت بدهید اینها خیانت نمیکنند برخی از اهل کتاباند اگر یک دینار هم به اینها بدهید اینها خیانت میکنند این حقشناسی این نژاد است با حفظ ملیتشان یعنی همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضی خوباند بعضی بدند این آیهٴ محلّ بحث هم که میفرماید: ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ آیا نظیر همان آیه قبل میخواهد بفرماید که اهل کتاب دو صنفاند یا همان معنایی را که خیلی از بزرگان ذکر کردند آن را تفهمیم میکند اگر آن معنا را که خیلی از بزرگان فرمودند تفهیم کند با ظاهر ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ هماهنگ نیست یعنی همه اینها یکسان نیستند بعضی از اینها ایمان آوردند و مسلمان شدند و خوب شدند این است منظور؟ آنگاه تعبیر ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نظیر آن مشتقاتی که «انقضی عنه المبدأ» خواهد بود یعنی اینهایی که دارای اوصاف هشتگانهاند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند سابقاً اهل کتاب بودند بعضی از کسانی که سابقاً اهل کتاب بودند اسلام آوردند و در اثر اسلام و پیدایش این اوصاف ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ شدند البته این معنا هم تا حدودی رواست چه اینکه آیهٴ 110 همین سوره او را تأیید میکند که فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾ فرمود اگر اهل کتاب ایمان بیاورند برای آنها خیر است اما بعضی از اینها مؤمناند و اکثرشان فاسقاند یعنی بعضی از اینها به قرآن ایمان میآورند و اکثری اینها فسق میورزند و حاضر نیستند ایمان بیاورند برابر آن آیه این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ به همین تفسیری که معروف بین بزرگان است تبیین میشود اما نظیر آن آیهٴ ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ معلوم میشود که نه همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضیها در عین حال که اهل کتاباند اوصاف فراوانی دارند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند البته این معنا با اینکه اگر کسی به شریعت منسوخ عمل بکند اهل صلاح و فلاح نیست هماهنگ نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
وجود نداشتن هیچ ریسمانی جزء حبلالهی
وجود شرک خفی در اکثر مردم
خداوند زمامدار مطلق هستی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَباءوُا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ ﴿112﴾ لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ﴿113﴾ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ ﴿114﴾ وَما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ ﴿115﴾
منظور از ثقافت در قرآن
درباره اهل کتابی که به کفر و عنادشان اصرار دارند قرآن کریم فرمود اینها هر جا باشند ذلیلاند ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا﴾ این ثقافت به معنای مطلق گرفتن و اخذ نیست بلکه آن گرفتن و آگاهی با دقت است که از این جهت مسایل عمیق فرهنگی و تمدن به صورت ثقافت یاد میشود چون در قرآن کریم این ثقافت در مقابل اخذ و انصاف قرار گرفت فرمود بعد از ثقافت اینها را بگیرید یعنی وقتی که اینها مورد ثقافت شما قرار گرفتند اینها را بگیرید در مواردی که اینها مقابل هم قرار گرفتند معلوم میشود که به یک معنا نیستند آیهٴ 61 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا﴾ هر جا که با اطلاع دقیق به آنها دسترسی پیدا کردید آنها را بگیرید یا هر جا که آنها مورد شناسایی قرار گرفتند اخذ میشوند چه اینکه در سورهٴ «انفال» هم مشابه این آمده است آیهٴ 57 سورهٴ «انفال» این است که ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اگر آگاهی پیدا کردید بر دشمنانتان در جبهه جنگ آنها را تشرید کنید متفرق کنید به اصطلاح تار و مار کنید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 91 هم آمده است که ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ آنجایی که اینها با ثقافت شما و پوشش اطلاعاتی شما به دست شما آمدند آنها را بگیرید و از بین ببرید که ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ پس ثقافت مطلق اخذ نیست و به قرینه تقابلی که بین اخذ و ثقافت به کار رفت ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا﴾ یعنی هر جا که با اطلاعات و پوشش دقیق مورد شناسایی شما شدند ذلیلاند مگر اینکه اینها به حبل خدا و حبل مردم معتصم باشند.
ارتباط نزدیک ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ و ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چرا به أو یاد نکرد نفرمود «إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ أو حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» و چرا به واو ذکر کرد آیا در مقابل حبل خدا حبل مردمی هم هست یا نه؟ اگر در مقابل آن دستآویز الهی دستآویز مردمی هم بود به أو یاد میشد که یا حبلالله است یا حبلالناس حبل مردمی در مقابل حبل خدا نیست بلکه در تلو حبل خداست این دو تایی باید با هم باشند پس أو ذکر نشد واو ذکر شد برای آن است که اینها رو در روی هم نیستند که هر کدام مستقل باشند بلکه با هماند این یک مطلب حالا که با هماند حبلالله و حبلالناس در عرض هماند دو جزء همسان یک مجموعهاند یا یکی اصل است و دیگری فرع یعنی این دو جزء هیچ تمایزی بین آنها نیست یا یکی اصل است و دیگری در سایه او اثر میکند برابر آن روایتی که ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ به ولایت تفسیر شد این حکمش مشخص است که این برمیگردد به همان حبلالله چون بعضی از روایات دارد که منظور از ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ همان ولای علیابنابیطالب (علیه السلام) است و اگر به آن برنگردد نظیر این امانهایی که در جبهههای جنگ یک واحد نظامی نسبت به دیگران روا میدارد این هم زیر پوشش حبلالهی است بیان ذلک این است که اهل کتاب مسلمان میشوند که موضوعاً و تخصصاً خارج است یا با حفظ اهل کتاب جزیه میپذیرند این میشود حبلالله یا در صحنه پیکار یک واحد نظامی در جنگ آنها را امان میدهد که «یسعی بذمتهم ادناهم» این میشود ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چون «المسلمون اخوة» که شبیه هماند «تتکافأ دماؤهم و یسعی بذمّتهم أدناهم هُم یدٌ علی من سواهم» به همین معنا بود یعنی یک واحد نظامی اگر کافری را در جنگ امان داد دیگران باید کوشش کنند سعی کنند که به امان این عمل کنند و احترام بگذارند خب در اینگونه از موارد که حبلِ ناس است زیر پوشش آن حبلالله یعنی یک مسلمان به استناد دستورات الهی با استفاده از قوانین دینی میتواند یک غیر مسلمانی را پناه بدهد اینگونه از موارد استثنا شدند.
فرق ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ و ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾
شاهد اینکه این ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ در مقابل ﴿بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ نیست این است که به أو عطف نشد به واو عطف شد و شاهدش این است که در قرآن کریم به همه این خطوط جزئی یک سلسله اصولی قرار دارد که اشراف دارند در قرآن فقط یک حبل را منشأ نجات میداند چه اینکه در دو مورد همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بحثش گذشت یکی اینکه بود که ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یکی هم این بود که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بحثاش گذشت آیهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» این بود که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ دیگر اینچنین نیست که «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه و حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» دیگر ممکن نیست ناس در مقابل مردم قرار بگیرد چه اینکه در آیات قبل هم سخن این بود که ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ دو حبل از نظر قرآن شناخته نشد که دو منشأ باشد یکی آیهٴ 101 است یکی هم آیهٴ 103 در بخشی از آیات قرآن کریم حضور مردم را با عنایت خدا در کنار هم ذکر کرد فرمود که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی پیامبرا خدا و مؤمنین کافیاند نیازی به دیگران نیست ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مردم با ایمان این ظاهر آیه این ظاهر آیه موهم آن است که آنچه که مایه نجات و سعادت است حضور مردم است و عنایت خدا و این با توحید سازگار نیست لذا احتمال داده شد که این کلمه ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این ﴿مَن﴾ عطف بر کاف خطاب باشد یعنی رسول من تو و مؤمنین که فعلاً در زحمت هستید خدا برای هر دوی شما کافی است «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حسبک و حسب مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اللهُ» یعنی الله کافی است ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ نه اینکه برای تو خدا و مؤمنین کافیاند بلکه خدا برای تو و مؤمنین کافی است که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَک﴾ یعنی «حسبک و حسب المومنین اللهُ» شاهد این معنا آن است که در بخشهای دیگر قرآن ذات اقدس الهی آن توحید را تبیین میکند میفرماید که اگر نصرتی از مردم به تو رسیده است مردم سپاه و ستاد حقاند همانطوری که کمک غیبی برای خداست نه روی تصادف کمک مردمی هم برای خداست نه برای مردم چون مردم سربازان الهیاند فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ اوست که تو را از راه غیب کمک کرد و اوست که دلهای مردم را به سمت تو گرایش داد نه اینکه خدا و خلق خدا خلق خدا جزء جنود الهیاند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ ، ﴿وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ بعضی از جنود مربوط به نشئه غیباند مثل فرشتگانی که نازل میشوند بعضی از جنود برای نشئه شهادتاند مثل همین مردمی که در صحنه حاضرند اینها سربازان الهیاند اینها قلبشان به دست احدی نیست نه به دست خودشان هست نه به دست دیگری فقط به دست ذات اقدس الهی است لذا خلیل الرحمن(صلوات الله علیه) عرض کرد: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ﴾ دلهای گروهی از مردم را به سمت اینها متمایل کن دیگر نمیشود گفت خدا شریکی دارد ـ معاذاللهـ خدا و خلق خدا، خدا و بندگان خدا اینچنین نیست اگر ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ است و «هو الآخِرُ» باید گفت که ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ اوست که با کمک غیبی و کمک حسی از شهادت و غیب به سود تو فیض فرستاده است خب پس دیگر کسی به خودش اجازه نمیدهد که بگوید به نام خدا و خلق خدا یا به نام خدا و ملائکه خدا یا به نام خدا و مردم با ایمان یا خدا و مردم اینچنین نیست اگر خداست هو الاولی است که هو الآخر است و غیر خدا هر که هست و هر چه هست ستاد و سپاه حقاند اوست که به وسیله مردم یا کمکهای غیبی کسی را از یاری برخوردار میکند اینچنین نیست که دو تا حبل در عالم باشد لذا در آیهٴ 101 و 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که خوانده شد یک حبل شناخته شد و یک مرجع اعتصام فرمود: ﴿وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یا ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: سنت الهی باید با توحید هماهنگ باشد یک وقت است که یک آیه با ظاهر آیه دیگر موافق است یا مخالف است او را ممکن است به عنوان وجه تفسیری بگوییم بعضی اینچنین معنا کردند بعضی آنچنان اما اگر ظاهر آیهای با خط حاکم بر قرآن موافق نبود این را باید درست تبیین کرد هر آیهای معمولاً دارای احتمالات گوناگونی است که اهل نظر در تفسیرشان بیان میکنند اما بعضی از احتمالات است که با آن اصل حاکم سازگار نیست ظاهر آیه این است که خدا و مردم کافیاند با اینکه خدا فرمود: ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ .
پرسش:...
خداوند یگانه مدبّر عالم
پاسخ: بسیار خب ملائکه هم در اینجا اینچنیناند.
پرسش: ...
پاسخ: و این قانون را خدا گذاشته است اما دست خدا همچنان باز است ﴿یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ قانون را خودش وضع کرد و خودش اجرا میکند نه اینکه او قانون وضع کرد و مدبرات امر اجرا کنند اینطور نیست او قانون گذاشت سنت گذاشت که یک عدهای ایمان بیاورند و یاری کنند اما کارگردان کل صحنه کیان اوست همین کاری که به مدبرات نسبت میدهد همین کاری که به باد و باران نسبت میدهد مبادا کسی توهم کند که بادی از یک جا برخاست و ابری را باردار کرد یا روانه کرد و این ابر حامل بارش شد و در یک سرزمینی بارید و بعد به وسیله ابر آن گیاهان تلقیح شدند و با بارش باران آماده شدند و مزرعه رشد کرد همه این حرفها را در بخشی از آیات به باد و باران نسبت میدهد بعد میفرماید منم که زمین را رویانیدم منم که بادها را جابهجا کردم منم که ابر را باردار کردم منم که تلقیح کردم در عین حال که میفرماید: ﴿فَتُثیرُ سَحاباً﴾ یعنی آن باد سحاب و ابر را پراکنده میکند گاهی میفرماید که ﴿هُوَ الَّذی یُرْسِلُ﴾ کذا و کذا منم که این کارها را میکنم خداست که ابرها را جابهجا میکند خداست که باران میفرستد تا مبادا کسی توهم کند که کار به اسباب و علل بسته و سرانجام سلسله اسباب به خدا منتهی میشود که او سرسلسله است اینطور نیست او سرسلسله است او وسط سلسله است او در آخر سلسله است کارگردان کل سلسله اوست در هر مرتبهای به نامی از نامهایش ظهور میکند پس اینچنین نیست که در مقابل حبلالله یک حبلالناسی هم باشد تا کسی به خود اجازه بدهد بگوید به نام خدا و خلق قهرمان این همان شرک است اگر در مقابل خدا چیزی باشد دیگر با توحید افعالی حق سازگار نیست.
وجود نداشتن هیچ ریسمانی جزء حبلالهی
اگر سخن از حبلالله و حبلالناس است قبلاً مسبوق به این اصل کلی است که ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً﴾ خطاب به همه است یعنی بیش از یک حبل ندارید و خود ناسی که تازه آنها هم حبلاند میفرماید شما هم نسبت به مردم در شرایط خاص حبل به حساب میآیید ولی شما خودتان باید به حبلالله معتصم باشید این خطاب ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ که مخصوص به گروه معین نیست خطاب به همه مردم است ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا﴾ به خود این حبلها هم میگوید شما به حبلالله تمسک کنید بنابراین «لا حبل الا حبل الله» چون ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آنها که حبلالله است چون به دین خداست به الله برمیگردد ولی در نظام توحیدی و نظام تکوین اگر کسی کفر ورزید جزء جنود شیطان هست و شیطان هم زیر پوشش قدرت حق دارد اداره میشود اینطور نیست که در دین شیطان در مقابل رحمان باشد آنطوری که منسوب به بعضی از زرتشتیهاست شیطان هم نظیر کلب معلم است یک حساب و کتابی دارد کجا باید پارس کند کجا باید بگزد کجا باید حمله کند همه مشخص است اینطور نیست که شیطان در مقابل الرحمان باشد در نظام تشریع چرا ولی تکویناً تابع است دیگر.
پرسش:...
وجود شرک خفی در اکثر مردم
پاسخ: بسیار خوب این است که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود که اکثر مؤمنین مشرکاند ﴿وَما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ﴾ نفرمود اکثر مردم مشرکاند که یک تقسیمی است که مردم دو قسماند یک عده مشرکاند یک عده مؤمن این یک تقسیم تقسیمی که در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» است این است که مؤمنین دو قسماند اکثرشان مشرکاند اقلشان موّحد اکثر مؤمنین مشرکاند آنوقت از امام (علیه السلام) سؤال میکنند که چطور اکثر مؤمنین مشرکاند میفرماید همین که میگوید «لولا فُلان لهلکت» اگر این طبیب نبود ما شفا پیدا نمیکردیم یا همین تعبیر رایج که اول خدا دوم فلان کس این یک شرکی است در درون انسان با دست شیطان جاسازی شده اگر کسی به ما احسان کرد بگوییم «الحمد لله رب العالمین» خدا را شکر که از این راه به ما خیر رسانده چطور اگر باران آمد میگوییم رحمت خدا چون قرآن از باران به رحمت تعبیر کرد فرمود: ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ فرمود قبل از رحمت باد را مأمور میکند ﴿بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یعنی «بین یدی امتاعه» الآن مؤمنین میگویند رحمت آمد به جای اینکه بگویند باران آمد میگویند رحمت آمد خب چون تعبیر قرآن این است که قبل از رحمت باد را مأمور میکند اگر کسی بینش او این باشد که خدا هست اما، ولی، این اما و ولی دیگر با آن توحید سازگار نیست این همین است که در سورهٴ «یوسف» فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند اما اگر کسی بگوید خدا را شکر که از این راه به ما مدد کرد خدا را شکر که با باران مزرعه را سبز کرد خدا را شکر که با زید و عمر مسئله را حل کرد این توحید است لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنینَ﴾ نه ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ آسیب میبیند نه این ﴿هُوَ الَّذی﴾ که لسانش حصر است آسیب میبیند بنابراین آنجا که فرمود: ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ﴾ اگر این ﴿مَن﴾ عطف بر کاف باشد که توهمی را ایجاد نمیکند اگر هم نباشد نظیر ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ است که در اصل کلی انسان را آگاه میکند این دو تا در عرض هم نیستند بلکه این یکی مأمور و امربر دیگری است اوست که این طناب را آویزان کرده گفت بگیرید این است آنگاه در مقابل خدا چیزی قرار نخواهد گرفت.
پرسش:...
خداوند زمامدار مطلق هستی
پاسخ: اما سنت در مقابل سانّ و سنتگذار نیست سنت خداست سنت یعنی راه سنن یعنی طریق خب سالک این طریق کیست؟ فرمود سالک این طریق خداست او پیشاپیش میرود و این قافله نظام هستی را به دنبال میآورد ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه زمامش به دست خداست و خدا هم در صراط مستقیم دارد قافله هستی را سیر میدهد هیچ چیزی در صراط غیر مستقیم نیست و هیچ چیز هم بیجا حرکت نمیکند این ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ این اصل زمامداری خب کجا میبرد چطور میبرد؟ ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ همه را دارد در راه خودش میبرد بنابراین این منافقین این کلمةالله را هم به زحمت گذاشتند اول که چهرههای اینها شناخته شده نبود اولین بار که یکی از اینها روی یک مقوایی این را نوشت و به ما نشان داد همان اول انقلاب گفتند آن خلق قهرمان را خط بزنید باورش نشد ما هم نمیدانستیم اینها چرا باورشان نمیشود آنگاه آن شرک را میخواهند با این آیات توجیه کنند که ﴿فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ﴾ او شرک خود را میخواهد بر این آیه تحمیل کند وگرنه آیه را با اصل حاکم بر اینکه آیهٴ 101 و آیهٴ 103 همین سوره است ارجاع بدهیم میبینیم «لاحبل الا حبل الله» در قبال حبل خدا که حبلی نیست که ذات اقدس الهی ما را به اعتصام او امر کند.
پرسش:...
مراد از شهادت خداوند بر نبوّت پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
پاسخ: آن آخر سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است دیگر ﴿وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ این انکار رسالت تو دو تا شاهد بیاور ﴿قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهیداً بَیْنی وَبَیْنَکُمْ﴾ این یک، ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ این دو من دو تا شاهد دارم اول خدا شهادت داد که من پیامبر او هستم برای اینکه مهرش و امضایش به دست من است این مهر اوست پیام خودش را به دست من داد نه که خدا شهید است یعنی میداند این ترک احتجاج است یک آدم مظلومی که راه برای اثبات بسته است وقتی که در خلال حجت حرفش به اثبات نرسید ولو هم ثبوتاً هم بر فرض حق باشد میگوید خدا که میداند این خدا میداند که ختم حجت است نه احتجاج دارد یعنی ختم مکالمه است این پیشنهاد کفایت مذاکره است خدا میداند یعنی به قیامت موکول میشود اینکه فرمود: ﴿کَفی بِاللّهِ شَهیداً﴾ این بحبوحه احتجاج است فرمود من دو تا شاهد دارم یکی الله شاهد است الله شهادت داد که من از طرف او رسولم؛ چرا؟ برای اینکه حرفش را به دست من داد میگویید این حرف او نیست مثل این بیاورید دیگری هم ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اما در مقام احتجاج او باید بپذیرد خب نظیر اینکه شما علمایتان را بیاورید آنها شهادت بدهند تا کافی باشد برای مؤمن کافی است اما برای یک معاند باید کسی که ﴿عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ است آن هم برابر کتابشان شهادت بدهد بنابراین چیزی در مقابل حبلالله نیست که انسان به او تمسک کند لذا میشود ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ چه تشریعاش و چه تکویناش باید به آن اصل کلی توحید هماهنگ باشد.
﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ وصف لازم ﴿یَقْتُلُونَ الأَنْبِیَاءَ﴾
مطلب بعدی این بود که فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ﴾ که این دومی دلیل دلیل است نه دلیل آن مدعی که بحثش گذشت و این تعبیر ﴿یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سایر موارد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ و مانند آن آمده گرچه قید قید توضیحی است چون قتل انبیا نمیشود به حق باشد حتماً ناحق است گرچه به این معناست که آنها عالماً عامداً دست به این تباهی زدند اما برای تثبیت مطلب میفرمایند که این وصف لازم قتل انبیاست یک وقت است انسان میگویند «اعطنی باربعة زوجا» چهار تایی که جفت است بیاور این را میگویند قید قید توضیحی است در توضیح مطلب گفته شد و یک وقت نه منظور قید قید توضیحی نیست بیان یک دقیقه عقلی است و آن این است که این زوجیت محال است اربعه را رها کند این وصف لازم است برای آن است نه برای توضیح مطلب این اصل در قرآن کریم در مواردی آمده یکی در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است در آیه پایانی یعنی آیه 117 سورهٴ «مؤمنون» این است که ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ ربّه﴾ ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما﴾ این ﴿فَإِنَّما﴾ جواب است برای آن ﴿مَنْ یَدْعُ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ﴾ صفت است برای ﴿إِلها آخَرَ﴾ یعنی اله دیگر لازمه ضروری او این است که دلیل ندارد مثل اینکه لازمه ضروری اربعه این است که فرد نیست لازمه ضروری شرک بیدلیل بودن است ﴿وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ﴾ صفت است برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ خدای دومی که دلیل بردار نیست این نظیر اینکه اربعهای که فردیت نمیپذیرد اینجا هم فرمود: ﴿یَقْتُلُونَ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ قتل نبی حق نخواهد بود مثل اینکه شرک برهانپذیر نیست مثل اینکه اربع فردیتپذیر نیست برای این نکته است که نوعاً وقتی قتل انبیا ذکر میشود این کلمه ﴿بغیر حقٍ﴾ یا ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ با الف و لام ذکر میشود.
بررسی اقوال گوناگون درباره دو دستهبودن اهل کتاب
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ ملاحظه فرمودید نوع مفسرین بزرگوار اینچنین معنا کردند که عدهای از اهل کتاب حالا یا یهودی و مانند آن اسلام آوردند احبار و رهبانهای آنها گفتند که اینها شرار ما بودند که ایمان آوردند و جزء اخیارمان نبودند آیه نازل شد که نه اینها که ایمان آوردند این فضایل هشتگانه را دارند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند این چیزی است که نوع بزرگان تفسیر این را بیان کردند.
آنچه را که این بزرگان فرمودند این البته مطلبی است حق یعنی اگر گروهی از اهل کتاب ایمان میآوردند یا آوردند و اگر احبار و رهبانشان درباره اینها بدگویی کردند و گفتند اینها جزء شرار بود قرآن میتواند بگوید که نه اینها جزء شرار نیستند اینها دارای اوصاف ثمانیهاند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند اما این با ظاهر آیه هماهنگ است که بفرماید همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضیشان اسلام میآورند اگر اسلام آوردند که دیگر اهل کتاب نیستند که ظاهرش این است که همه اهل کتاب با داشتن این وصف اهل کتاب اینها یکسان نیستند نظیر آنچه که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت قبلاً در آیهٴ 75 این سوره گذشت فرمود گرچه درباره اهل کتاب سخنهای فراوانی رفته است اما همه اینها یکسان نیستند ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً﴾ بعضی اهل کتاب هستند که اگر مال فراوانی به آنها امانت بدهید اینها خیانت نمیکنند برخی از اهل کتاباند اگر یک دینار هم به اینها بدهید اینها خیانت میکنند این حقشناسی این نژاد است با حفظ ملیتشان یعنی همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضی خوباند بعضی بدند این آیهٴ محلّ بحث هم که میفرماید: ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ آیا نظیر همان آیه قبل میخواهد بفرماید که اهل کتاب دو صنفاند یا همان معنایی را که خیلی از بزرگان ذکر کردند آن را تفهمیم میکند اگر آن معنا را که خیلی از بزرگان فرمودند تفهیم کند با ظاهر ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ هماهنگ نیست یعنی همه اینها یکسان نیستند بعضی از اینها ایمان آوردند و مسلمان شدند و خوب شدند این است منظور؟ آنگاه تعبیر ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ﴾ نظیر آن مشتقاتی که «انقضی عنه المبدأ» خواهد بود یعنی اینهایی که دارای اوصاف هشتگانهاند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند سابقاً اهل کتاب بودند بعضی از کسانی که سابقاً اهل کتاب بودند اسلام آوردند و در اثر اسلام و پیدایش این اوصاف ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾ شدند البته این معنا هم تا حدودی رواست چه اینکه آیهٴ 110 همین سوره او را تأیید میکند که فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾ فرمود اگر اهل کتاب ایمان بیاورند برای آنها خیر است اما بعضی از اینها مؤمناند و اکثرشان فاسقاند یعنی بعضی از اینها به قرآن ایمان میآورند و اکثری اینها فسق میورزند و حاضر نیستند ایمان بیاورند برابر آن آیه این ﴿لَیْسُوا سَواءً﴾ به همین تفسیری که معروف بین بزرگان است تبیین میشود اما نظیر آن آیهٴ ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ معلوم میشود که نه همه اهل کتاب یکسان نیستند بعضیها در عین حال که اهل کتاباند اوصاف فراوانی دارند و ﴿مِنَ الصّالِحینَ﴾اند البته این معنا با اینکه اگر کسی به شریعت منسوخ عمل بکند اهل صلاح و فلاح نیست هماهنگ نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است