- 6
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 116 تا 120 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 116 تا 120 سوره آلعمران"
مهلت دادن به کفّار بخاطر نزدیکی آنان به جهنم
وظیفه مبارزه با باطل و پیروزی همیشگی حق
آسمانها و زمین سربازان فرمانبردار پروردگار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئًا وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿116﴾ مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرُّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿117﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿118﴾ ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ﴿119﴾ إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ ﴿120﴾
سراب بودن اعمال کفار
به دنباله بحثهای گذشته و قبل از جریان جنگ آینده، سه چهار آیه را در زمینه روابط مسلمین و غیر مسلمین بیان میکند. قبل از اینکه به این سرفصل بعدی برسیم تتمه مطلب گذشته یکی دو تا نکته مانده است و آن این است که کافر به مال و فرزند خود خیلی تکیه میکند و قرآن نه تنها درباره مال و فرزند آنها سخن میگوید، بلکه درباره اعمال اینها هم حرف میزند که آیهٴ سورهٴ «نور» جامعترین این بخشها بود. فرمود کار کافران، مثل سراب است ﴿الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ آن اعمال، جامع است از بهرهبرداری از مال، بهرهبرداری از اولاد، بهرهبرداری از فئه و گروه. در آیات دیگر اموال و اولاد زیاد آمده و در بخشی از آیات، فئه و حزب و گروه هم آمده؛ اما آیهٴ «نور» جامعترین اینهاست که فرمود کار شما، خواه کاری که مباشرتاً انجام میدهید یا کاری که تصویباً انجام میدهید [امّا] کاری که تصویباً انجام بدهید خواه به وسیله مال باشد خواه به وسیله فرزند باشد خواه به وسیله گروه و باند، هیچ کدام از اینها نافع نیست، چون سراب است.
مراد از کلمه ﴿صِرُّ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرُّ﴾، ﴿صِرُّ﴾ همان شدت است حالا یا در سرما یا در گرما، باد تند و شدیدی که سرد است یا باد شدیدی که گرم است، نظیر آنچه در سورهٴ «بقره» گذشت و کلمه اصراری که در مواردی از قرآن کریم به کار رفت مِن جمله در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 135 که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾؛ اصرار ندارند یعنی خیلی شدید نیستند درباره آن فحشا و زشتی که انجام دادند، آنها که دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا﴾ یعنی شدت میورزند. این ماده اصرار هم از همین «صِرّ» نشأت میگیرد «صِرّ» هم شدت و صلابت و امثالذلک است که اصرار هم از همین باب هست. نوع کلماتی که در باب «صِرّ» به کار رفت همین معنای شدت را به همراه دارد؛ منتها در کلمه «صروره» توجیهی لازم است که «صروره» به معنای کسی که حج نکرده چه مذکر چه مؤنث، توجیهی لازم است که چرا او را «صروره» گفتند؛ آیا جزء نوادر هست یا نه، آن هم محدودیت و تقیّد و امثالذلک در او تعبیه و جاسازی شده است وگرنه خانوادههای این کلمه، معنای شدت و صلابت را به همراه دارد. «صرصر»، صرصری که درباره قوم عاد بود که در چند قسمت قرآن آمده، اینها معنای صِرّ و صَرّ و امثالذلک را دارند «صریر» همان صوت شدید هست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: «صروره» یعنی کسی که حج نکرده، چه مذکر چه مؤنث این هم از همین ماده «صَرّ و صِرّ» است؛ منتها یا باید گفت از نوادر هست و این معنای شدت را به همراه ندارد یا او را هم توجیه کرد که او هم چون محدودیتی دارد، تقیّد خاصی دارد در حج کسی که صرور است با غیر صروره، فرق دارد از آن جهت کلمه «صروره» را در آنجا به کار بردند.
مهلت دادن به کفار بخاطر نزدیکی آنان به جهنم
پرسش:...
پاسخ: این زمان آزمون که معیار نیست، اگر امتحان نباشد و اگر نشاط زودگذر نباشد، هیچ عاقلی حاضر نیست مال جمع کند که، برای اینکه یک لذت کاذب زودگذری دارد، میفرماید این لذت کاذب زودگذر این لحظه آزمون است شما این لحظه آزمون را به حساب نیاورید، ببینید کار پایانش چیست ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما﴾ از مواردی که رسم الخط با آن نکات ادبی هماهنگ نیست این است که «أَنَّ ما» ولی در قرآن کریم ﴿أَنَّما﴾ دارد ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ ما داریم اینها را امتحان میکنیم، در لحظه امتحان که مشخص نیست چه کسی موفق است چه کسی شکست خورده که، همیشه همین¬طور است، لذا فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ کذا و کذا ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾؛ فرمود ما اینها را مقداری میدان دو را باز کردیم که بدوند، خیال نکنند اینها جلو افتادند ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ما اینها را میدان دادیم که بدوند، راهنمایی کردیم که کجا بدوند؛ اما اینها به سمت جهنم میدوند، نمیدانند که به سرعت کجا میروند ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ اینها تحت ولایت شیطانند با سرعت هم دارند میروند و شیطان هم اینها را رها نمیکند، کارش هم این است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ﴾ یعنی بر شیطان که ﴿مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ یعنی شیطان «یضل» او را ﴿وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ پس ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾؛ اینها خیال نکنند که جلو افتادند و خیال نکنند که اینها معجزند [و] ما را عاجز کردهاند [بلکه] اینها معاجزند، ما را عاجز کردند معاجز نیستند، معجز نیستند، سابق نیستند، خیر هم به آنها داده نشد، این چهار طایفه آیات است.
پرسش:...
پاسخ: نه نمیبینند؛ الآن اینها در کلاس امتحان¬اند، همان حرفی که دیگری گفته و زینب(علیها سلام) فرمود که الآن شما داری امتحان میشوی [و] خیال میکنی برندهای ، این ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ﴾، ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ﴾ که در قرآن فراوان است، فرمود شما الآن داری امتحان میشوی، خیال نکن برندهای ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾، ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾ این تعبیرات چهارگانه، فرمود ما را عقب نزدید ما به شما میدان دادیم که بدوید به طرف جهنم.
پرسش:...
پاسخ: دار حساب نیست؛ اما بیحساب نیست، دار یعنی گتره و گزاف نیست که هر کس هر کاری انجام بدهد، آن عذاب آخرت سر جایش محذوف است؛ اما آن عذاب آخرت که به کفر و عقیده سوء برمیگردد آن سر جایش محفوظ است؛ اما این عملی که این شخص کرده از این عمل، بهره دنیایی هم نمیبرد که حالا ما دنیا را سپردیم به دست اینها که هر بینظمی میخواهند بکنند، بکنند فقط ما در آخرت بررسی میکنیم، این¬طور نیست.
وظیفه مبارزه با باطل و پیروزی همیشگی حق
پرسش:...
پاسخ: یعنی پیروزی، یک وقت است کسی یک چند سالی مال دارد و در راه تباهی قدم برمیدارد این را قرآن وعید نکرد که حتماً بگیرد ولی اگر در برابر حق ایستادهاند، اینها را مهلت میدهد بعد میگیرد؛ اینچنین نیست که گاهی حق پیروز باشد گاهی باطل پیروز باشد، این به نحو موجبه جزئیه آن هم به نحو موجبه جزئیه، حسابی در جهان نباشد، این¬طور نیست. مثل یک باغبانی از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل یک باغبان ورزیده مهربانی که مرتب آبیاری میکند این درختها را سرسبز میکند؛ اما همیشه این باغ، یک علف هرزی دارد باغ، بدون علف هرز نمیشود؛ اما همیشه او هم وجین میکند. خب، این علفهای هرز همیشه هستند ولی به هم متصل نیستند؛ اما این نهالهای مثمر به هم متصلاند، اصلاً باغ برای همین آمده. فرمود هر وقت با باطل رفتند قیام بکنند ما اینها را سرکوب میکنیم ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ ؛ ما باطل را مغزکوب و دماغکوب میکنیم ما به دست باغبانمان که ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ این داس همیشه هست، نمیگذاریم یک علف هرز سبز بشود ما اینها را وجین میکنیم. خب، باغ که بیعلف هرز نیست، همیشه موسی، فرعونی دارد همیشه ابوسفیانی هست. بخواهید علف هرز سبز نشود این ﴿لاَ فِیهَا غَوْلٌ وَلاَ﴾ کذا و کذا این میشود بهشت ولی علف هرز، جایی در باغ ندارد خلاصه و باغ هم همیشه علف هرز دارد، این وضع دنیاست. الآن هم که شما بررسی میکنید الآن دیدید که چهار تا علف هرز صف کشیده الآن هم باز شما یک مدت کوتاهی بیازمایید ببینید مسئله خلیج با همه کید و مکری که دارد ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هست یا نه؛ منتها کفری با کفری دیگر این وسطها اسلام میماند بالأخره ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ توقع داشته باشیم که اصلاً این باغ، علف هرز نداشته و باشد این دیگر امتحان نیست، این دنیا نمیشود این میشود بهشت؛ اما علف هرز در این نظام جایی ندارد، لذا ذات اقدس الهی فرمود اینچنین نیست که گاهی حق، پیروز باشد گاهی باطل، این¬طور نیست، گاهی شما زخمی میشوید گاهی آنها، اما اصلی با شماست که آنها اصلاً ندارد ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ کذا و کذا ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما الم و درد دارید آنها هم درد و رنج دارند؛ اما ﴿تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ شما به جایی بندید که آنها بند نیستند، شما امید دارید آنها به جایی متکی نیستند.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است؛ چند بار میآزماید، میفرماید اگر کشته شدن است با هم هستند، زخمی است با هم هستند، اسیر شدن است با هم هستید؛ اما چیزی شما دارید [که] آنها ندارند ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ این ﴿تَرْجُونَ﴾ دستور امید است یعنی شما به جایی متکی هستید، آنها نیستند.
پرسش:...
پاسخ: درباره آخرت که آنها اصلاً هیچ سهمی ندارند؛ اینچنین نیست که گاهی شما گاهی آنها.
آسمانها و زمین سربازان فرمانبردار پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله آنها همیشه محروماند و مؤمنین همیشه در رفاهاند؛ اما درباره دنیا این نظام اینچنین نیست که گاهی حق پیروز بشود گاهی باطل، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ فرمود حالا تماشا کن ببین ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ هست یا نه، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ یعنی آل فرعون، از این طرف ذات اقدس الهی به موسای کلیم دستور داد به آنها بگو اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ در میدان مسابقه و تحدی ببینیم ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ است یا ﴿تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ است، بساط آنها را برچید همیشه همین¬طور است اینها را جمع کرد ریخت در دریا. فرمود ما هر وقت علف هرز جمع بشود این را در دریا میریزیم یا به زمین میریزیم یا ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ است یا ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ هست یا ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَرًا﴾ هست، چون ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ عدهای را با ریح صرصر یک عده را با خسف ارض، یک عده را با دریا، یک عده را با آتش [آتش] امثالذلک. فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ این باغ باغبانی دارد بالأخره، ما به علف هرز مهلت نمیدهیم که این همچنان سربکشد ولی همیشه این باغ، علف هرز دارد ما هم البته درو کننده فراوانی هم داریم، این کل نظام هست.
بیفایده بودن کثرت اموال و اولاد برای کافران
در این کریمه چون درباره مال و اولاد اینها خیلی تکیه میکردند، ذات اقدس الهی حرف اینها را نقل میکند بعد میفرماید کاری از اینها ساخته نیست و یکجا قضیه را ختم میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» حرف اینها را نقل کرده آیهٴ 35 به بعد که ﴿وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ اینقدر وضع سرمایهدارها طوری بود که میگفتند هر که ییلاق مرد است قشلاق هم مرد است، این ضرب المثل متکاثرین بود، میگفتند هر که در دشت مرد است در دامنه کوه هم مرد است یعنی هر کسی دنیا وضعش خوب است، آخرت هم وضعش خوب است، این همان ضرب¬المثل جاهلی است که بالأخره رسوباتش آمده در این سرزمین دیگر. شما این کلمه نمیر را در تعبیرات گوناگون در بین زبانهای مختلف فراوان شنیدید که مثلاً یک مال نمیری برای ورثه من بگذارید. اولاً باغ و ملک و اینها را میگفتند ملک نمیر، بعد فرشهای خوب را ظرفهای مسی محکم را میگفتند مال نمیر، این یک اصطلاح جاهلی بود که کم کم در بین مردم هم رواج پیدا کرده گفتند که من گمان نکنم «ان تظن ان تبید هذه ابدا» یعنی این «باد» یعنی «هَلَکَ»، «تبید» یعنی «تهلک». گفت این باغی که ما احداث کردیم این یک ملک نمیری است، این ملک نمیر یک اصطلاح جاهلی بود که الآن هم هست و این اصطلاحات آن روز بود و در بین متکاثرین همان اصطلاح هست، چون علف هرز بالأخره حرفش همه جا یکی است ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ این حرف آنهاست که در سورهٴ «سبأ» مشخص کرد، بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ رَبّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی﴾؛ از مال و فرزند چه کاری ساخته است ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ .
بیان ادبیات خاص و هدایتگر قرآن
نکته دیگری که به عنوان اصل قرآنی در این قسمتها هست این است که قرآن به این فکر نیست که آن ادبیات رایج را به رسمیت بشناسد و به همان سبک سخن بگوید، بلکه آن ادبیات رایج را بها میدهد بعد آن ادبیات صبغه الهی گرفته را به کار میبرد. شما در خیلی از موارد میبینید که بین مستثنیٰ و مستثنیٰ منه هماهنگی نیست. گاهی سخن از کار است و صاحب کار استثنا میشود، گاهی سخن از وصف است موصوف استثنا میشود، آن¬وقت آنهایی که به این نکات توجه ندارند، میگویند چیزی محذوف است، چیزی در تقدیر است، چیزی کم است و چیزی زیاد هست تصرفی در کلمات قرآن به کار میبرند، مثل ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ خب ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ﴾ حالا آمدند گفتند نه ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ﴾ نیست و لکن البَر هست یا نه «لکن ذو البر من آمن بالله» است یا «لکن البِر بِرُ من آمن بالله» این سه چهار وجه گفتند تا جور در بیاید، در حالی که اصلاً کار قرآن بر این است که اوصاف را میشمارد تا به آن لبه حساس میرسد، آن¬وقت از موصوفین سخن میگوید، چون یک کتاب علمی نیست، نظیر کتابهای فلسفه و فقه و اینها که فقط در مسایل تئوری حرف داشته باشد یک کتاب هدایت و نور است، لذا علم را با عمل میبافد در عین حال که از وصف سخن میگوید موصوف را معرفی میکند. وقتی که میخواهد علم را بیان کند از علما یاد میکند، از ایمان بخواهد سخن بگوید مؤمنین را معرفی میکند، چون این یک کتاب علمی که نیست، نظیر کتاب حوزه و دانشگاه که که فقط مسایل خشک علمی را داشته باشد، میشود نور، میشود هدایت لذا شما میبینید با این اصل قرآنی وقتی که بررسی کردید ﴿لَیْسَ الْبِرَّ﴾ نیکی این نیست که آدم به سمت شرق و غرب رو کند: ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ به جای اینکه نیکی را تبیین کند، نیکان را معرفی میکند یا میفرماید که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ٭ اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ این با نظم ادبی که هماهنگ نیست، برای اینکه باید گفته میشد «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الا الایمان» یا «الا سلامة القلب» چون اگر مال و فرزند نافع نیست عمل نافع است سلامت قلب، نافع است، نه اینکه ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ اگر میفرمود همه در عذاباند ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ﴾ این هماهنگ بود که روزی که هیچ کس نفع نمیبرد ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ این هماهنگ است؛ اما وقتی مستثنیٰ¬منه این است که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ﴾ مستثنیٰ باید باشد «الا سلامة القلب» سلامت قلب نافع است ولی قرآن سلامت قلب نمیخواهد، صاحب قلب سلیم میخواهد یک کتاب علمی نیست که فقط درس بگوید، که سخنش تعلیم است نه تدریس، لذا فرمود: ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾.
جزای مضاعف انفاق در راه خدا
از همان قبیل همین آیهٴ محلّ استشهاد است در سورهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی﴾؛ مال و فرزند انسان را زلفی و درجه نمیدهد. خب، چه درجه میدهد نظم صناعی این است که انسان بگوید: «الا الایمان» ایمان آدم را مزلف میکند یعنی مقرب میکند زلفی میدهد ولی نفرمود «الا الایمان» که فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ﴾ برای اینکه خاصیت نور این است، خاصیت نور این است که فقط حرف خشک نزند، آن موصوف را هم بسازد و به جامعه تربیت کند. فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾ ؛ فرمود حالا ما نمیگوییم نداشته باشید اگر از راه حلال فراهم کردید و در راه حلال صرف کردید اجرتان دو برابر از دیگران است؟ چرا؟؟؟ جزاء الضعف دارید؟ برای اینکه دو تا کار کردید هر دو هم اساسی بود یکی اقتصاد سالم یکی بجا صرف کردن خب اجرتان دو برابر است اینچنین نیست که اگر کسی زحمت کشید یک مال حلالی فراهم کرد و در راه خیر صرف کرد این یک جزا داشته باشد که خب، این دو تا کار اساسی کرده و دو تا جزا دارد فرمود آن مال و آن اولاد دو تا کیفر تلخ دارد، بیجا فراهم کردید و بیجا صرف کردید، لذا ﴿اِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما آن که از راه صحیح فراهم کرده و در راه صحیح صرف کرده نه تنها کار بدی نکرده کار خوبی کرده، نه تنها یک کار خوب کرده جزای مضاعف دارد پس ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾ چرا، چون ﴿بِما عَمِلُوا﴾ عمل مضاعف دارند خب جزای مضاعف هم دارند، اینطور نیست که بیکار بودن و پرهیز از دنیا و طرح اقتصادی ندادن یک فضیلتی باشد که، اگر طرح اقتصادی سالم داد یک عبادت است و همان را بجا مصرف کرد عبادت دیگر است [و] جزای مضاعف دارد. خب پس قرآن کریم در اینگونه از موارد برای اینکه مربی باشد و معلم باشد به جای اینکه وصف را استثنا کند موصوف را معرفی میکند و استثنا میکند، به جای اینکه کار را استثنا کند صاحب کار را نشان میدهد. به اینها فرمود که اگر عذاب الهی بخواهد بیاید شما را وجین کند از مال و اولادتان کاری ساخته نیست خب فئه شما اموال و اولاد هم داشت دیگر، شما یک گروهی بودید. حالا تک تک شما اموال و اولاد دارید که کاری ساخته نیست، برای اینکه فئه شما اموال و اولاد داشت کاری ساخته نبود.
انسان منشأ ظلم به خودش
در آن قسمت فرمود که ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾؛ ما به اینها ستم نکردیم، یک وقت است که میخواهد بفرماید خدا ستم نمیکند این از اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است خب، آنجا الله مقدم است ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ و امثالذلک. یک وقت است که نه سخن این نیست که خدا ظالم نیست، سخن این است که ظلمی واقع شده، فعلی واقع شده اما فاعلش کیست فرمود فاعلش خدا نیست خود شمایید در اینگونه از موارد تعبیر این است که خدا ستم نکرد این خدا ستم نکرد ناظر به آن نیست که خدا ظالم نیست، نظیر ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ یا ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ او اصلاً در بیان وصف ذات اقدس الهی هست که ظلم از صفات سلبیه خداست. اما این آیه درباره آن سیاق نیست، این آیه میخواهد بگوید ظلمی واقع شده ظالم این ظلم خدا نیست و شمایید این برای تعیین فاعل است نه برای اینکه اصلاً ظلم به خدا ارتباط ندارد، آن لسان دیگری است البته، او را آیات دیگر تفهیم میکند، این کریمه میخواهد بفرماید ظلمی شده، ظالم این ظلم خدا نیست و به قضا و قدر بد نگویید، خودتان هستید. همان است که لا یَلوَمنَّ الا نَفسَهُ خب قبل از اینکه مسئله جنگ و مسئله لشکرکشی بیگانهها را در قبال اسلام بازگو بفرماید زمینهسازی میکند که مسلمین با هم باشند و به بیگانه ارتباط نداشته باشند و بیگانه برای همیشه بیگانه است کاری از او ساخته نیست، این شخص میشود طافح یعنی کاری از او ساخته نیست نه بد است نه خوب، اینها مرجی لامر اللهاند؛ حجت بر اینها تمام شد که خب با یک سبک دیگری خدا با آنها رفتار میکند. اگر عمل مباح را هم رنگ دینی به او داد، مثل غذا خوردن وقتی کنار سفره مینشیند غذا خوردن مباح است؛ اما میگوید: «قوّ علی خدمتک جوارحی» صبغه دینی به او میدهد میشود مستحب. اگر صبغه دینی به او نداد جزء کارهایی نیست که به حساب بیاید با آن فضایل یا رذایل دیگری که کسب کرده است میشود متحد.
پرسش:...
پاسخ: نه این تشبیه مرکب است به همان دو بیانی که گذشت یا اینکه انفاقی که [بر] علیه اسلام به کار میبرند این مثل ریح سوزان است یا نه، خدماتی که اینها کردهاند مثل آن کشتی است که باد سوزان بزند [که] تشبیه، تشبیه مرکب است [و] عصاره مشبه با مشبه به هماهنگ است.
دور نگه داشتن کفار از اسرار مسلمین
خب، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾؛ فرمود مؤمنین! شما که ایمان آوردید و ذات اقدس الهی را پذیرفتید، در روابط اجتماعی، سیاسیتان کسانی که مسلمان نیستند آنها را جزء بطانه خود قرار ندهید، لباسی که انسان در بردارد یک بطانه دارد یک ظهاره، بطانه آستر است و ظهاره أبره است. بطانه به بدن نزدیکتر است آن درون است، ظهاره که أبره است از بدن دور است، کسانی که جزء مرتبطین خاص با آدماند، رازدار آدماند دوستان صمیمیاند، اینها بطانهاند اندرونیها را میگویند بطانه [و] بیرونیها را میگویند ظهاره. فرمود آن که رازدار شماست و اندرونی شما را مستحضر است آن را از غیر مسلمانها قرار ندهید که آنها به اسرارتان آگاه بشوند. در مسائل انسانی بطانه یعنی آنهایی که به اندرون راه دارند از ظهاره یعنی آنهایی که در بیرونی به سر میبرند مقدم و مقرباند ولی در لباسها و در فرشها اینها البته ظهاره مقدم بر بطانه است، بطانه آن آستر است [و] آستری لباس، مثل ابری لباس ارزش و قیمتی ندارد. آستری فرش، مثل ابره فرش قیمتی ندارد، لذا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» در وصف فرشهای بهشتیان آمده است که ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ یعنی آستر فرش بهشتیان استبرق و حریر است، گفتند وقتی بطائنش استبرق است پس ظهائرش چه خواهد بود. وقتی آستر فرش، حریر شد دیگر ابرهِ آن چیزی است که در دنیا نمونه ندارد، گفتند فکیف بظهائرها به هر حال «بطانه» یعنی آنها که به اندرون راه دارند. فرمود غیر مسلمان را به اندرون کشورهای اسلامی راه ندهید که آنها محرم اسرار سیاسی، نظامیتان باشند.
رذایل اخلاقی مؤثر کفار در براندازی جامعه اسلامی
حدود چندین رذیلت برای اینها میشمارد. این رذایل نفسانی اینها هر کدام برای براندازی شما نقش دارد چندین رذیلت، شاید حدود ده رذیلت یا کمتر و بیشتر میشمارد که بخشی از آنها در این دو سه تا آیه است بخشی هم در آیات دیگر، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ این نهی، بعد این نهیها را مستدل میکند، بعد میفرماید ما اینچنین آیات الهی را برای شما شرح میدهیم، نظیر آنچه قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت وقتی که اسرار بعضی از احکام را بازگو کرد در همین سورهٴ «آل عمران» که ما را به اتحاد دعوت کرد، فرمود که شما دشمن بودید با ایجاد الفت دوست شدید ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ آنگاه راز دعوت به اعتصام و اتحاد را که مستدل کرد و بیان فرمود، فرمود: ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ اینها از آن مسائل تعبدی صرف نیست که ما بگوییم شما نمیدانید ولی بالأخره انجام بدهید تا بر شما کشف بشود، این مسئله اتحاد را مستدل کرد، فرمود: ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ در مسئله پرهیز از بطانهگیری دشمنان دین، چندین نکته را بازگو میکند بعد میفرماید ما اسرار الهی را اینچنین برای شما شرح میدهیم ﴿إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
مشقت افتادن مسلمین در تلاش کفار برای ایجاد فساد
حالا شما به حساب بیاورید، ببینید چندین رذیلت سیاسی، اجتماعی اینها را ذکر کرد. فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ چرا، برای اینکه ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ «ألٰا، یألُو» یعنی کوتاهی کرد و کوتاهی میکند، اینکه در کتابها آمده است که «لَن آلوکم جُهداً» یعنی من در بذل جهد کوتاهی نکردم [و] هر چه مقدورم بود بیدریغ، اعمال کردم. اینجا هم فرمود: ﴿لا یَأْلُونَکُمْ﴾ یعنی کوتاهی نمیکنند در چه؟ ﴿خَبالاً﴾ فساداً، در افساد شما، ایجاد فساد به هم زدن نظم شما هیچ کوتاهی نمیکنند. پس اینها را به درون کشورتان راه ندهید، به درون مسائل سیاسیتان اینها را آگاه نکنید. ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ خبال، همان فساد است مجنون را که میگویند «ذو خبل» برای اینکه گفتند عقلش فاسد است این یک ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ که این «ما» گفتند مصدریه است، این میشود «ودوا عَنَتَکُم»، «عنت» همان مشقت است، گفتند اگر خوف عنت بود میتواند یا لازم است نگاه کند «عنت» یعنی مشقت، ضرر و مانند آن که خدا اگر بخواهد ﴿لأَعْنَتَکُمْ﴾ یعنی شما را به مشقت میاندازد. خب، پس دشمنان شما علاقهمندند که شما به زحمت بیفتید، هم نظم و سازمان درونی شما را به فساد منتهی میکنند، هم مشقت شما را طلب میکنند [و] دوستدار مشقت شما و عذاب شمایند ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ این دو.
ظهور بغض در میان سخنان کفار
از نظر روانشناسی شما اگر یک آدم دقیقی باشید از لا به لای حرفهای اینها نشانه دشمنی ظهور میکند: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ بغضا و دشمنی از خلال کلمات اینها درمیآید آن راهنماییها، پیشنهادها، طرحها از طرز حرف زدنهایشان پیداست که با شما دشمناند؛ هر چه بخواهند کتمان بکنند از لا به لای حرفهای اینها عداوت میبارد، چون در بخش دیگر قرآن کریم آمده است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ ؛ آنها که قلبشان مریض است خیال میکنند که ذات اقدس الهی ضغن و کینه اینها را بیرون نمیآورد اظهار نمیکند؟ میکند، حالا این اختصاصی به قیامت ندارد در دنیا هم آنچه در درون انسان است از لا به لای حرفش ظهور میکند. در قرآن کریم دو مطلب را در دو جا بازگو کرد، فرمود اینها شراره شر از حرفشان برمیآید، این یکی. دوم اینکه همه کس نمیفهمند اینها چه دارند میگویند، به پیامبرش فرمود: ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ این را در سورهٴ مبارکهای که به نام آن حضرت است سورهٴ 47 که به نام مبارک حضرت است، فرمود تو میفهمی. آیهٴ 30 آن سوره این است که ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾؛ ما اگر بخواهیم اینها را نشانتان دهیم؛ این منافقین و دشمنان دین را. طوری میکنیم که تو آنها را در کیفیت حرف زدن میفهمی. الآن کسی که پشت دیوار حرف بزند میتوان از لحن حرف او فهمید که این فارس است عرب است یا غیر عرب، زن است یا مرد، کوچک است یا بزرگ. این آهنگها نشان میدهد که حالا امر طبیعی و مادی است؛ اما مؤمن است یا منافق، این را رسول خدا میفهمد. مگر زن حرف میزند این¬طور نیست که انوثت از حرف او بدت، مگر مرد حرف میزند این¬طور نیست که ذکورت از حرف او بَدت، مگر عرب یا عجم حرف میزنند مگر آن-طور نیست که عربیت یا عجم بودن از افواه آنها بَدت، این¬طور است دیگر؛ منتها کسی که آشناست میفهمد. اگر کسی نه عرب دید نه عجم، او اگر حرفی را بشنود نمیفهمد گوینده عرب است یا عجم. فرمود این دشمنان دین از لا به لای حرفشان شراره شرّ و فساد و خبل ظهور میکند؛ منتها شما باید دقیق باشید، بفهمید، پیامبر من میفهمد من که نشانش بدهم ﴿وَ لَوْ نَشاءُ َلأَرَیْناکَهُمْ﴾ آنها را نشان تو میدهم؛ اما نه «اریناکموهم» این¬طور نیست ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ﴾ نه «فلتعرفُنَّهم» که همه شما بفهمید نیست ولی پیامبر میفهمد، پیامبر از لحن حرف آنها میفهمد اینها مؤمناند یا منافق، برای اینکه این حرف از درون درمیآید و به همراه خود پیام دارد، حالا شما دقیق باشید این حرفی که از درون درمیآید و پیام دارد، از درون آنها آشنا بشوید.
پرسش:...
پاسخ: بله، بسیار خب این کل خصوصیات را مشخص کرده. درباره کافران که شما میدانید آنها کافرند ولی لافدوستی میزنند، بدانید اینچنین نیست این دعوت به هوشیاری است، اگر همه را از راه علم غیب مستحضر بکنند دیگر تکامل پیدا نمیشود که، میگویند هوشیار باشید و بفهمید، این راهش است. مثل اینکه به طبیب میگویند که نشانه بیماری بیمار آن است. خب، این میرود درس میخواند میفهمد که چه کسی سالم است چه کسی بیمار. قرآن هم درس میدهد، چون خودش شفا ﴿لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است مبین امراض ما فی الصدور هم است این درسها را مشخص میکند که کافر این است خصوصیاتش هم این است، بررسی کنید دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خصوص منافقین نه، داخل جامعه هست درست است ولی مسئولین و کارگزاران جامعه اینها را به پست کلیدی راه ندهند دیگر، اینها را محرم اسرارشان نکنند و مردم هم درباره اینها کتمان سرّ کنند؛ اطلاعاتشان را به اینها منتقل نکنند دیگر، اینها را بیگانه بدانند، فقط زیر آسمان ایران دارند زندگی میکنند همین.
پرسش:...
پاسخ: خب البته، این محال نیست که انسان براساس آن هوش سیاسی و مردمشناسی و جامعهشناسی بفهمد که این شخص چه دارد میگوید. خب، خیلیها بودند که اصلاً ادعا میکردند، حالا بر فرض بعضی از ادعاها تام نباشد درباره بعضیها که میشود پذیرفت که میگفتند آنها که دارند حرف میزنند از دهانشان آتش میآید، ما میبینیم، بالأخره اینطور که هستند که.
پرسش:...
پاسخ: یعنی از راه غیب هم میشود و از راه تعلیم هم میشود که انسان مسائل سیاسی را خوب بررسی کند، سوابق اینها را بررسی کند، از تجارب گذشته خوب پند بگیرد خب، میفهمد که اینها چه کارهاند؟ خب، پس ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ یک، ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ دو، ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ سه، ﴿وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ این چهارمین رذیلت آنهاست، فرمود اینها نه تنها در همان محور زبان آثار شر میبارد اینچنین نیست، بلکه آن عداوتی که در دل، علیه شما مستقر کردند خیلی بیش از آن است که از زبانشان ظهور میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
مهلت دادن به کفّار بخاطر نزدیکی آنان به جهنم
وظیفه مبارزه با باطل و پیروزی همیشگی حق
آسمانها و زمین سربازان فرمانبردار پروردگار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَیْئًا وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿116﴾ مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرُّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿117﴾ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿118﴾ ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ﴿119﴾ إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ ﴿120﴾
سراب بودن اعمال کفار
به دنباله بحثهای گذشته و قبل از جریان جنگ آینده، سه چهار آیه را در زمینه روابط مسلمین و غیر مسلمین بیان میکند. قبل از اینکه به این سرفصل بعدی برسیم تتمه مطلب گذشته یکی دو تا نکته مانده است و آن این است که کافر به مال و فرزند خود خیلی تکیه میکند و قرآن نه تنها درباره مال و فرزند آنها سخن میگوید، بلکه درباره اعمال اینها هم حرف میزند که آیهٴ سورهٴ «نور» جامعترین این بخشها بود. فرمود کار کافران، مثل سراب است ﴿الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ آن اعمال، جامع است از بهرهبرداری از مال، بهرهبرداری از اولاد، بهرهبرداری از فئه و گروه. در آیات دیگر اموال و اولاد زیاد آمده و در بخشی از آیات، فئه و حزب و گروه هم آمده؛ اما آیهٴ «نور» جامعترین اینهاست که فرمود کار شما، خواه کاری که مباشرتاً انجام میدهید یا کاری که تصویباً انجام میدهید [امّا] کاری که تصویباً انجام بدهید خواه به وسیله مال باشد خواه به وسیله فرزند باشد خواه به وسیله گروه و باند، هیچ کدام از اینها نافع نیست، چون سراب است.
مراد از کلمه ﴿صِرُّ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرُّ﴾، ﴿صِرُّ﴾ همان شدت است حالا یا در سرما یا در گرما، باد تند و شدیدی که سرد است یا باد شدیدی که گرم است، نظیر آنچه در سورهٴ «بقره» گذشت و کلمه اصراری که در مواردی از قرآن کریم به کار رفت مِن جمله در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 135 که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا﴾؛ اصرار ندارند یعنی خیلی شدید نیستند درباره آن فحشا و زشتی که انجام دادند، آنها که دارد ﴿وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا﴾ یعنی شدت میورزند. این ماده اصرار هم از همین «صِرّ» نشأت میگیرد «صِرّ» هم شدت و صلابت و امثالذلک است که اصرار هم از همین باب هست. نوع کلماتی که در باب «صِرّ» به کار رفت همین معنای شدت را به همراه دارد؛ منتها در کلمه «صروره» توجیهی لازم است که «صروره» به معنای کسی که حج نکرده چه مذکر چه مؤنث، توجیهی لازم است که چرا او را «صروره» گفتند؛ آیا جزء نوادر هست یا نه، آن هم محدودیت و تقیّد و امثالذلک در او تعبیه و جاسازی شده است وگرنه خانوادههای این کلمه، معنای شدت و صلابت را به همراه دارد. «صرصر»، صرصری که درباره قوم عاد بود که در چند قسمت قرآن آمده، اینها معنای صِرّ و صَرّ و امثالذلک را دارند «صریر» همان صوت شدید هست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: «صروره» یعنی کسی که حج نکرده، چه مذکر چه مؤنث این هم از همین ماده «صَرّ و صِرّ» است؛ منتها یا باید گفت از نوادر هست و این معنای شدت را به همراه ندارد یا او را هم توجیه کرد که او هم چون محدودیتی دارد، تقیّد خاصی دارد در حج کسی که صرور است با غیر صروره، فرق دارد از آن جهت کلمه «صروره» را در آنجا به کار بردند.
مهلت دادن به کفار بخاطر نزدیکی آنان به جهنم
پرسش:...
پاسخ: این زمان آزمون که معیار نیست، اگر امتحان نباشد و اگر نشاط زودگذر نباشد، هیچ عاقلی حاضر نیست مال جمع کند که، برای اینکه یک لذت کاذب زودگذری دارد، میفرماید این لذت کاذب زودگذر این لحظه آزمون است شما این لحظه آزمون را به حساب نیاورید، ببینید کار پایانش چیست ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما﴾ از مواردی که رسم الخط با آن نکات ادبی هماهنگ نیست این است که «أَنَّ ما» ولی در قرآن کریم ﴿أَنَّما﴾ دارد ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾ ؛ ما داریم اینها را امتحان میکنیم، در لحظه امتحان که مشخص نیست چه کسی موفق است چه کسی شکست خورده که، همیشه همین¬طور است، لذا فرمود: ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ کذا و کذا ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾؛ فرمود ما اینها را مقداری میدان دو را باز کردیم که بدوند، خیال نکنند اینها جلو افتادند ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ما اینها را میدان دادیم که بدوند، راهنمایی کردیم که کجا بدوند؛ اما اینها به سمت جهنم میدوند، نمیدانند که به سرعت کجا میروند ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ اینها تحت ولایت شیطانند با سرعت هم دارند میروند و شیطان هم اینها را رها نمیکند، کارش هم این است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ﴾ یعنی بر شیطان که ﴿مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ یعنی شیطان «یضل» او را ﴿وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ پس ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾؛ اینها خیال نکنند که جلو افتادند و خیال نکنند که اینها معجزند [و] ما را عاجز کردهاند [بلکه] اینها معاجزند، ما را عاجز کردند معاجز نیستند، معجز نیستند، سابق نیستند، خیر هم به آنها داده نشد، این چهار طایفه آیات است.
پرسش:...
پاسخ: نه نمیبینند؛ الآن اینها در کلاس امتحان¬اند، همان حرفی که دیگری گفته و زینب(علیها سلام) فرمود که الآن شما داری امتحان میشوی [و] خیال میکنی برندهای ، این ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ﴾، ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ﴾ که در قرآن فراوان است، فرمود شما الآن داری امتحان میشوی، خیال نکن برندهای ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾، ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ﴾ این تعبیرات چهارگانه، فرمود ما را عقب نزدید ما به شما میدان دادیم که بدوید به طرف جهنم.
پرسش:...
پاسخ: دار حساب نیست؛ اما بیحساب نیست، دار یعنی گتره و گزاف نیست که هر کس هر کاری انجام بدهد، آن عذاب آخرت سر جایش محذوف است؛ اما آن عذاب آخرت که به کفر و عقیده سوء برمیگردد آن سر جایش محفوظ است؛ اما این عملی که این شخص کرده از این عمل، بهره دنیایی هم نمیبرد که حالا ما دنیا را سپردیم به دست اینها که هر بینظمی میخواهند بکنند، بکنند فقط ما در آخرت بررسی میکنیم، این¬طور نیست.
وظیفه مبارزه با باطل و پیروزی همیشگی حق
پرسش:...
پاسخ: یعنی پیروزی، یک وقت است کسی یک چند سالی مال دارد و در راه تباهی قدم برمیدارد این را قرآن وعید نکرد که حتماً بگیرد ولی اگر در برابر حق ایستادهاند، اینها را مهلت میدهد بعد میگیرد؛ اینچنین نیست که گاهی حق پیروز باشد گاهی باطل پیروز باشد، این به نحو موجبه جزئیه آن هم به نحو موجبه جزئیه، حسابی در جهان نباشد، این¬طور نیست. مثل یک باغبانی از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل یک باغبان ورزیده مهربانی که مرتب آبیاری میکند این درختها را سرسبز میکند؛ اما همیشه این باغ، یک علف هرزی دارد باغ، بدون علف هرز نمیشود؛ اما همیشه او هم وجین میکند. خب، این علفهای هرز همیشه هستند ولی به هم متصل نیستند؛ اما این نهالهای مثمر به هم متصلاند، اصلاً باغ برای همین آمده. فرمود هر وقت با باطل رفتند قیام بکنند ما اینها را سرکوب میکنیم ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ ؛ ما باطل را مغزکوب و دماغکوب میکنیم ما به دست باغبانمان که ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ این داس همیشه هست، نمیگذاریم یک علف هرز سبز بشود ما اینها را وجین میکنیم. خب، باغ که بیعلف هرز نیست، همیشه موسی، فرعونی دارد همیشه ابوسفیانی هست. بخواهید علف هرز سبز نشود این ﴿لاَ فِیهَا غَوْلٌ وَلاَ﴾ کذا و کذا این میشود بهشت ولی علف هرز، جایی در باغ ندارد خلاصه و باغ هم همیشه علف هرز دارد، این وضع دنیاست. الآن هم که شما بررسی میکنید الآن دیدید که چهار تا علف هرز صف کشیده الآن هم باز شما یک مدت کوتاهی بیازمایید ببینید مسئله خلیج با همه کید و مکری که دارد ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هست یا نه؛ منتها کفری با کفری دیگر این وسطها اسلام میماند بالأخره ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ توقع داشته باشیم که اصلاً این باغ، علف هرز نداشته و باشد این دیگر امتحان نیست، این دنیا نمیشود این میشود بهشت؛ اما علف هرز در این نظام جایی ندارد، لذا ذات اقدس الهی فرمود اینچنین نیست که گاهی حق، پیروز باشد گاهی باطل، این¬طور نیست، گاهی شما زخمی میشوید گاهی آنها، اما اصلی با شماست که آنها اصلاً ندارد ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ کذا و کذا ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اگر شما الم و درد دارید آنها هم درد و رنج دارند؛ اما ﴿تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ شما به جایی بندید که آنها بند نیستند، شما امید دارید آنها به جایی متکی نیستند.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است؛ چند بار میآزماید، میفرماید اگر کشته شدن است با هم هستند، زخمی است با هم هستند، اسیر شدن است با هم هستید؛ اما چیزی شما دارید [که] آنها ندارند ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ این ﴿تَرْجُونَ﴾ دستور امید است یعنی شما به جایی متکی هستید، آنها نیستند.
پرسش:...
پاسخ: درباره آخرت که آنها اصلاً هیچ سهمی ندارند؛ اینچنین نیست که گاهی شما گاهی آنها.
آسمانها و زمین سربازان فرمانبردار پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله آنها همیشه محروماند و مؤمنین همیشه در رفاهاند؛ اما درباره دنیا این نظام اینچنین نیست که گاهی حق پیروز بشود گاهی باطل، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ فرمود حالا تماشا کن ببین ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ هست یا نه، آنها آمدند گفتند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ یعنی آل فرعون، از این طرف ذات اقدس الهی به موسای کلیم دستور داد به آنها بگو اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ در میدان مسابقه و تحدی ببینیم ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ است یا ﴿تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ﴾ است، بساط آنها را برچید همیشه همین¬طور است اینها را جمع کرد ریخت در دریا. فرمود ما هر وقت علف هرز جمع بشود این را در دریا میریزیم یا به زمین میریزیم یا ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ است یا ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ هست یا ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَرًا﴾ هست، چون ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ عدهای را با ریح صرصر یک عده را با خسف ارض، یک عده را با دریا، یک عده را با آتش [آتش] امثالذلک. فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾ این باغ باغبانی دارد بالأخره، ما به علف هرز مهلت نمیدهیم که این همچنان سربکشد ولی همیشه این باغ، علف هرز دارد ما هم البته درو کننده فراوانی هم داریم، این کل نظام هست.
بیفایده بودن کثرت اموال و اولاد برای کافران
در این کریمه چون درباره مال و اولاد اینها خیلی تکیه میکردند، ذات اقدس الهی حرف اینها را نقل میکند بعد میفرماید کاری از اینها ساخته نیست و یکجا قضیه را ختم میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» حرف اینها را نقل کرده آیهٴ 35 به بعد که ﴿وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ اینقدر وضع سرمایهدارها طوری بود که میگفتند هر که ییلاق مرد است قشلاق هم مرد است، این ضرب المثل متکاثرین بود، میگفتند هر که در دشت مرد است در دامنه کوه هم مرد است یعنی هر کسی دنیا وضعش خوب است، آخرت هم وضعش خوب است، این همان ضرب¬المثل جاهلی است که بالأخره رسوباتش آمده در این سرزمین دیگر. شما این کلمه نمیر را در تعبیرات گوناگون در بین زبانهای مختلف فراوان شنیدید که مثلاً یک مال نمیری برای ورثه من بگذارید. اولاً باغ و ملک و اینها را میگفتند ملک نمیر، بعد فرشهای خوب را ظرفهای مسی محکم را میگفتند مال نمیر، این یک اصطلاح جاهلی بود که کم کم در بین مردم هم رواج پیدا کرده گفتند که من گمان نکنم «ان تظن ان تبید هذه ابدا» یعنی این «باد» یعنی «هَلَکَ»، «تبید» یعنی «تهلک». گفت این باغی که ما احداث کردیم این یک ملک نمیری است، این ملک نمیر یک اصطلاح جاهلی بود که الآن هم هست و این اصطلاحات آن روز بود و در بین متکاثرین همان اصطلاح هست، چون علف هرز بالأخره حرفش همه جا یکی است ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادًا وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ این حرف آنهاست که در سورهٴ «سبأ» مشخص کرد، بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ رَبّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی﴾؛ از مال و فرزند چه کاری ساخته است ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ .
بیان ادبیات خاص و هدایتگر قرآن
نکته دیگری که به عنوان اصل قرآنی در این قسمتها هست این است که قرآن به این فکر نیست که آن ادبیات رایج را به رسمیت بشناسد و به همان سبک سخن بگوید، بلکه آن ادبیات رایج را بها میدهد بعد آن ادبیات صبغه الهی گرفته را به کار میبرد. شما در خیلی از موارد میبینید که بین مستثنیٰ و مستثنیٰ منه هماهنگی نیست. گاهی سخن از کار است و صاحب کار استثنا میشود، گاهی سخن از وصف است موصوف استثنا میشود، آن¬وقت آنهایی که به این نکات توجه ندارند، میگویند چیزی محذوف است، چیزی در تقدیر است، چیزی کم است و چیزی زیاد هست تصرفی در کلمات قرآن به کار میبرند، مثل ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ خب ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ﴾ حالا آمدند گفتند نه ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ﴾ نیست و لکن البَر هست یا نه «لکن ذو البر من آمن بالله» است یا «لکن البِر بِرُ من آمن بالله» این سه چهار وجه گفتند تا جور در بیاید، در حالی که اصلاً کار قرآن بر این است که اوصاف را میشمارد تا به آن لبه حساس میرسد، آن¬وقت از موصوفین سخن میگوید، چون یک کتاب علمی نیست، نظیر کتابهای فلسفه و فقه و اینها که فقط در مسایل تئوری حرف داشته باشد یک کتاب هدایت و نور است، لذا علم را با عمل میبافد در عین حال که از وصف سخن میگوید موصوف را معرفی میکند. وقتی که میخواهد علم را بیان کند از علما یاد میکند، از ایمان بخواهد سخن بگوید مؤمنین را معرفی میکند، چون این یک کتاب علمی که نیست، نظیر کتاب حوزه و دانشگاه که که فقط مسایل خشک علمی را داشته باشد، میشود نور، میشود هدایت لذا شما میبینید با این اصل قرآنی وقتی که بررسی کردید ﴿لَیْسَ الْبِرَّ﴾ نیکی این نیست که آدم به سمت شرق و غرب رو کند: ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ به جای اینکه نیکی را تبیین کند، نیکان را معرفی میکند یا میفرماید که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ٭ اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ این با نظم ادبی که هماهنگ نیست، برای اینکه باید گفته میشد «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الا الایمان» یا «الا سلامة القلب» چون اگر مال و فرزند نافع نیست عمل نافع است سلامت قلب، نافع است، نه اینکه ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ اگر میفرمود همه در عذاباند ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ﴾ این هماهنگ بود که روزی که هیچ کس نفع نمیبرد ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ این هماهنگ است؛ اما وقتی مستثنیٰ¬منه این است که ﴿یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ﴾ مستثنیٰ باید باشد «الا سلامة القلب» سلامت قلب نافع است ولی قرآن سلامت قلب نمیخواهد، صاحب قلب سلیم میخواهد یک کتاب علمی نیست که فقط درس بگوید، که سخنش تعلیم است نه تدریس، لذا فرمود: ﴿اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾.
جزای مضاعف انفاق در راه خدا
از همان قبیل همین آیهٴ محلّ استشهاد است در سورهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی﴾؛ مال و فرزند انسان را زلفی و درجه نمیدهد. خب، چه درجه میدهد نظم صناعی این است که انسان بگوید: «الا الایمان» ایمان آدم را مزلف میکند یعنی مقرب میکند زلفی میدهد ولی نفرمود «الا الایمان» که فرمود: ﴿إِلاّ مَنْ آمَنَ﴾ برای اینکه خاصیت نور این است، خاصیت نور این است که فقط حرف خشک نزند، آن موصوف را هم بسازد و به جامعه تربیت کند. فرمود: ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾ ؛ فرمود حالا ما نمیگوییم نداشته باشید اگر از راه حلال فراهم کردید و در راه حلال صرف کردید اجرتان دو برابر از دیگران است؟ چرا؟؟؟ جزاء الضعف دارید؟ برای اینکه دو تا کار کردید هر دو هم اساسی بود یکی اقتصاد سالم یکی بجا صرف کردن خب اجرتان دو برابر است اینچنین نیست که اگر کسی زحمت کشید یک مال حلالی فراهم کرد و در راه خیر صرف کرد این یک جزا داشته باشد که خب، این دو تا کار اساسی کرده و دو تا جزا دارد فرمود آن مال و آن اولاد دو تا کیفر تلخ دارد، بیجا فراهم کردید و بیجا صرف کردید، لذا ﴿اِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ اما آن که از راه صحیح فراهم کرده و در راه صحیح صرف کرده نه تنها کار بدی نکرده کار خوبی کرده، نه تنها یک کار خوب کرده جزای مضاعف دارد پس ﴿وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ﴾ چرا، چون ﴿بِما عَمِلُوا﴾ عمل مضاعف دارند خب جزای مضاعف هم دارند، اینطور نیست که بیکار بودن و پرهیز از دنیا و طرح اقتصادی ندادن یک فضیلتی باشد که، اگر طرح اقتصادی سالم داد یک عبادت است و همان را بجا مصرف کرد عبادت دیگر است [و] جزای مضاعف دارد. خب پس قرآن کریم در اینگونه از موارد برای اینکه مربی باشد و معلم باشد به جای اینکه وصف را استثنا کند موصوف را معرفی میکند و استثنا میکند، به جای اینکه کار را استثنا کند صاحب کار را نشان میدهد. به اینها فرمود که اگر عذاب الهی بخواهد بیاید شما را وجین کند از مال و اولادتان کاری ساخته نیست خب فئه شما اموال و اولاد هم داشت دیگر، شما یک گروهی بودید. حالا تک تک شما اموال و اولاد دارید که کاری ساخته نیست، برای اینکه فئه شما اموال و اولاد داشت کاری ساخته نبود.
انسان منشأ ظلم به خودش
در آن قسمت فرمود که ﴿وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾؛ ما به اینها ستم نکردیم، یک وقت است که میخواهد بفرماید خدا ستم نمیکند این از اوصاف سلبیه ذات اقدس الهی است خب، آنجا الله مقدم است ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ و امثالذلک. یک وقت است که نه سخن این نیست که خدا ظالم نیست، سخن این است که ظلمی واقع شده، فعلی واقع شده اما فاعلش کیست فرمود فاعلش خدا نیست خود شمایید در اینگونه از موارد تعبیر این است که خدا ستم نکرد این خدا ستم نکرد ناظر به آن نیست که خدا ظالم نیست، نظیر ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ یا ﴿وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ﴾ او اصلاً در بیان وصف ذات اقدس الهی هست که ظلم از صفات سلبیه خداست. اما این آیه درباره آن سیاق نیست، این آیه میخواهد بگوید ظلمی واقع شده ظالم این ظلم خدا نیست و شمایید این برای تعیین فاعل است نه برای اینکه اصلاً ظلم به خدا ارتباط ندارد، آن لسان دیگری است البته، او را آیات دیگر تفهیم میکند، این کریمه میخواهد بفرماید ظلمی شده، ظالم این ظلم خدا نیست و به قضا و قدر بد نگویید، خودتان هستید. همان است که لا یَلوَمنَّ الا نَفسَهُ خب قبل از اینکه مسئله جنگ و مسئله لشکرکشی بیگانهها را در قبال اسلام بازگو بفرماید زمینهسازی میکند که مسلمین با هم باشند و به بیگانه ارتباط نداشته باشند و بیگانه برای همیشه بیگانه است کاری از او ساخته نیست، این شخص میشود طافح یعنی کاری از او ساخته نیست نه بد است نه خوب، اینها مرجی لامر اللهاند؛ حجت بر اینها تمام شد که خب با یک سبک دیگری خدا با آنها رفتار میکند. اگر عمل مباح را هم رنگ دینی به او داد، مثل غذا خوردن وقتی کنار سفره مینشیند غذا خوردن مباح است؛ اما میگوید: «قوّ علی خدمتک جوارحی» صبغه دینی به او میدهد میشود مستحب. اگر صبغه دینی به او نداد جزء کارهایی نیست که به حساب بیاید با آن فضایل یا رذایل دیگری که کسب کرده است میشود متحد.
پرسش:...
پاسخ: نه این تشبیه مرکب است به همان دو بیانی که گذشت یا اینکه انفاقی که [بر] علیه اسلام به کار میبرند این مثل ریح سوزان است یا نه، خدماتی که اینها کردهاند مثل آن کشتی است که باد سوزان بزند [که] تشبیه، تشبیه مرکب است [و] عصاره مشبه با مشبه به هماهنگ است.
دور نگه داشتن کفار از اسرار مسلمین
خب، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾؛ فرمود مؤمنین! شما که ایمان آوردید و ذات اقدس الهی را پذیرفتید، در روابط اجتماعی، سیاسیتان کسانی که مسلمان نیستند آنها را جزء بطانه خود قرار ندهید، لباسی که انسان در بردارد یک بطانه دارد یک ظهاره، بطانه آستر است و ظهاره أبره است. بطانه به بدن نزدیکتر است آن درون است، ظهاره که أبره است از بدن دور است، کسانی که جزء مرتبطین خاص با آدماند، رازدار آدماند دوستان صمیمیاند، اینها بطانهاند اندرونیها را میگویند بطانه [و] بیرونیها را میگویند ظهاره. فرمود آن که رازدار شماست و اندرونی شما را مستحضر است آن را از غیر مسلمانها قرار ندهید که آنها به اسرارتان آگاه بشوند. در مسائل انسانی بطانه یعنی آنهایی که به اندرون راه دارند از ظهاره یعنی آنهایی که در بیرونی به سر میبرند مقدم و مقرباند ولی در لباسها و در فرشها اینها البته ظهاره مقدم بر بطانه است، بطانه آن آستر است [و] آستری لباس، مثل ابری لباس ارزش و قیمتی ندارد. آستری فرش، مثل ابره فرش قیمتی ندارد، لذا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» در وصف فرشهای بهشتیان آمده است که ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ یعنی آستر فرش بهشتیان استبرق و حریر است، گفتند وقتی بطائنش استبرق است پس ظهائرش چه خواهد بود. وقتی آستر فرش، حریر شد دیگر ابرهِ آن چیزی است که در دنیا نمونه ندارد، گفتند فکیف بظهائرها به هر حال «بطانه» یعنی آنها که به اندرون راه دارند. فرمود غیر مسلمان را به اندرون کشورهای اسلامی راه ندهید که آنها محرم اسرار سیاسی، نظامیتان باشند.
رذایل اخلاقی مؤثر کفار در براندازی جامعه اسلامی
حدود چندین رذیلت برای اینها میشمارد. این رذایل نفسانی اینها هر کدام برای براندازی شما نقش دارد چندین رذیلت، شاید حدود ده رذیلت یا کمتر و بیشتر میشمارد که بخشی از آنها در این دو سه تا آیه است بخشی هم در آیات دیگر، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ این نهی، بعد این نهیها را مستدل میکند، بعد میفرماید ما اینچنین آیات الهی را برای شما شرح میدهیم، نظیر آنچه قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت وقتی که اسرار بعضی از احکام را بازگو کرد در همین سورهٴ «آل عمران» که ما را به اتحاد دعوت کرد، فرمود که شما دشمن بودید با ایجاد الفت دوست شدید ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ آنگاه راز دعوت به اعتصام و اتحاد را که مستدل کرد و بیان فرمود، فرمود: ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ اینها از آن مسائل تعبدی صرف نیست که ما بگوییم شما نمیدانید ولی بالأخره انجام بدهید تا بر شما کشف بشود، این مسئله اتحاد را مستدل کرد، فرمود: ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ در مسئله پرهیز از بطانهگیری دشمنان دین، چندین نکته را بازگو میکند بعد میفرماید ما اسرار الهی را اینچنین برای شما شرح میدهیم ﴿إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
مشقت افتادن مسلمین در تلاش کفار برای ایجاد فساد
حالا شما به حساب بیاورید، ببینید چندین رذیلت سیاسی، اجتماعی اینها را ذکر کرد. فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ چرا، برای اینکه ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ «ألٰا، یألُو» یعنی کوتاهی کرد و کوتاهی میکند، اینکه در کتابها آمده است که «لَن آلوکم جُهداً» یعنی من در بذل جهد کوتاهی نکردم [و] هر چه مقدورم بود بیدریغ، اعمال کردم. اینجا هم فرمود: ﴿لا یَأْلُونَکُمْ﴾ یعنی کوتاهی نمیکنند در چه؟ ﴿خَبالاً﴾ فساداً، در افساد شما، ایجاد فساد به هم زدن نظم شما هیچ کوتاهی نمیکنند. پس اینها را به درون کشورتان راه ندهید، به درون مسائل سیاسیتان اینها را آگاه نکنید. ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ خبال، همان فساد است مجنون را که میگویند «ذو خبل» برای اینکه گفتند عقلش فاسد است این یک ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ که این «ما» گفتند مصدریه است، این میشود «ودوا عَنَتَکُم»، «عنت» همان مشقت است، گفتند اگر خوف عنت بود میتواند یا لازم است نگاه کند «عنت» یعنی مشقت، ضرر و مانند آن که خدا اگر بخواهد ﴿لأَعْنَتَکُمْ﴾ یعنی شما را به مشقت میاندازد. خب، پس دشمنان شما علاقهمندند که شما به زحمت بیفتید، هم نظم و سازمان درونی شما را به فساد منتهی میکنند، هم مشقت شما را طلب میکنند [و] دوستدار مشقت شما و عذاب شمایند ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ این دو.
ظهور بغض در میان سخنان کفار
از نظر روانشناسی شما اگر یک آدم دقیقی باشید از لا به لای حرفهای اینها نشانه دشمنی ظهور میکند: ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ بغضا و دشمنی از خلال کلمات اینها درمیآید آن راهنماییها، پیشنهادها، طرحها از طرز حرف زدنهایشان پیداست که با شما دشمناند؛ هر چه بخواهند کتمان بکنند از لا به لای حرفهای اینها عداوت میبارد، چون در بخش دیگر قرآن کریم آمده است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ ؛ آنها که قلبشان مریض است خیال میکنند که ذات اقدس الهی ضغن و کینه اینها را بیرون نمیآورد اظهار نمیکند؟ میکند، حالا این اختصاصی به قیامت ندارد در دنیا هم آنچه در درون انسان است از لا به لای حرفش ظهور میکند. در قرآن کریم دو مطلب را در دو جا بازگو کرد، فرمود اینها شراره شر از حرفشان برمیآید، این یکی. دوم اینکه همه کس نمیفهمند اینها چه دارند میگویند، به پیامبرش فرمود: ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ این را در سورهٴ مبارکهای که به نام آن حضرت است سورهٴ 47 که به نام مبارک حضرت است، فرمود تو میفهمی. آیهٴ 30 آن سوره این است که ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾؛ ما اگر بخواهیم اینها را نشانتان دهیم؛ این منافقین و دشمنان دین را. طوری میکنیم که تو آنها را در کیفیت حرف زدن میفهمی. الآن کسی که پشت دیوار حرف بزند میتوان از لحن حرف او فهمید که این فارس است عرب است یا غیر عرب، زن است یا مرد، کوچک است یا بزرگ. این آهنگها نشان میدهد که حالا امر طبیعی و مادی است؛ اما مؤمن است یا منافق، این را رسول خدا میفهمد. مگر زن حرف میزند این¬طور نیست که انوثت از حرف او بدت، مگر مرد حرف میزند این¬طور نیست که ذکورت از حرف او بَدت، مگر عرب یا عجم حرف میزنند مگر آن-طور نیست که عربیت یا عجم بودن از افواه آنها بَدت، این¬طور است دیگر؛ منتها کسی که آشناست میفهمد. اگر کسی نه عرب دید نه عجم، او اگر حرفی را بشنود نمیفهمد گوینده عرب است یا عجم. فرمود این دشمنان دین از لا به لای حرفشان شراره شرّ و فساد و خبل ظهور میکند؛ منتها شما باید دقیق باشید، بفهمید، پیامبر من میفهمد من که نشانش بدهم ﴿وَ لَوْ نَشاءُ َلأَرَیْناکَهُمْ﴾ آنها را نشان تو میدهم؛ اما نه «اریناکموهم» این¬طور نیست ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ﴾ نه «فلتعرفُنَّهم» که همه شما بفهمید نیست ولی پیامبر میفهمد، پیامبر از لحن حرف آنها میفهمد اینها مؤمناند یا منافق، برای اینکه این حرف از درون درمیآید و به همراه خود پیام دارد، حالا شما دقیق باشید این حرفی که از درون درمیآید و پیام دارد، از درون آنها آشنا بشوید.
پرسش:...
پاسخ: بله، بسیار خب این کل خصوصیات را مشخص کرده. درباره کافران که شما میدانید آنها کافرند ولی لافدوستی میزنند، بدانید اینچنین نیست این دعوت به هوشیاری است، اگر همه را از راه علم غیب مستحضر بکنند دیگر تکامل پیدا نمیشود که، میگویند هوشیار باشید و بفهمید، این راهش است. مثل اینکه به طبیب میگویند که نشانه بیماری بیمار آن است. خب، این میرود درس میخواند میفهمد که چه کسی سالم است چه کسی بیمار. قرآن هم درس میدهد، چون خودش شفا ﴿لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است مبین امراض ما فی الصدور هم است این درسها را مشخص میکند که کافر این است خصوصیاتش هم این است، بررسی کنید دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خصوص منافقین نه، داخل جامعه هست درست است ولی مسئولین و کارگزاران جامعه اینها را به پست کلیدی راه ندهند دیگر، اینها را محرم اسرارشان نکنند و مردم هم درباره اینها کتمان سرّ کنند؛ اطلاعاتشان را به اینها منتقل نکنند دیگر، اینها را بیگانه بدانند، فقط زیر آسمان ایران دارند زندگی میکنند همین.
پرسش:...
پاسخ: خب البته، این محال نیست که انسان براساس آن هوش سیاسی و مردمشناسی و جامعهشناسی بفهمد که این شخص چه دارد میگوید. خب، خیلیها بودند که اصلاً ادعا میکردند، حالا بر فرض بعضی از ادعاها تام نباشد درباره بعضیها که میشود پذیرفت که میگفتند آنها که دارند حرف میزنند از دهانشان آتش میآید، ما میبینیم، بالأخره اینطور که هستند که.
پرسش:...
پاسخ: یعنی از راه غیب هم میشود و از راه تعلیم هم میشود که انسان مسائل سیاسی را خوب بررسی کند، سوابق اینها را بررسی کند، از تجارب گذشته خوب پند بگیرد خب، میفهمد که اینها چه کارهاند؟ خب، پس ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً﴾ یک، ﴿وَدُّوا ما عَنِتُّمْ﴾ دو، ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ﴾ سه، ﴿وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ این چهارمین رذیلت آنهاست، فرمود اینها نه تنها در همان محور زبان آثار شر میبارد اینچنین نیست، بلکه آن عداوتی که در دل، علیه شما مستقر کردند خیلی بیش از آن است که از زبانشان ظهور میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است