- 4
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 118 تا 120 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 118 تا 120 سوره آلعمران _ بخش اول"
قطع رابطه با دشمنان خدا و مسلمان
دستور قرآن به برخورد نیکو و عادلانه با کفار
برقرار نبودن رابطه ولایی بین مؤمن و کافر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿118﴾ ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴿119﴾ إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ﴿120﴾
خلاصه مباحث گذشته
قبل از ورود در جریان جنگی که این سوره براساس روال تبیین آن است، رابطه با خارجیان را در این قسمت مشخص کرد و دلیلش را هم ذکر کرد تا معلوم بشود که این رابطه اجتماعی، یک حکم معلل است [و] تعبدی محض نیست، گرچه همه تعبدیها به آن مصالح تکوینی تکیه میکند ولی بعضی از احکام تکوینی معلل و مبیّن نیست، نظیر تعبدی بودن رمی جمره و مانند آن. بعضی از احکام الهی، معیّن و معلل است، نظیر آیاتی که محلّ بحث قرار گرفت. مطلب دیگر آن است که اگر در بعضی از آیات به طور اطلاق نهی شده است این آیات، شارح آنهاست ولی نکات قطع ارتباط، منحصر در این آیات نیست اگر در آیات دیگر نکتههای دیگری هم ذکر بشود مانع و مزاحم با اینها نیست، معارض اینها نیست. در این آیه، بعضی از آن نکاتی که مناسب بود ذکر شد، در آیات دیگر جهات دیگری هم که مناسب با آن بحث است ذکر میشود.
مطلب سوم این است که در اینجا اصل رابطه را نهی نفرمود، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً﴾ یعنی ارتباطات درونی را که آنها به اسرار کلیدی شما پی ببرند آنها را نهی کرده است وگرنه اصل رابطه را با کافران نهی نکرده. این کلمه بطانه، نظیر کلمه ولیجهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ شانزده آمده است که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود شما فکر کردید که خداوند شما را بدون امتحان رها میکند و کسانی که رابطه سرّی با بیگانهها نداشتند از کسانی که رابطه سرّی با بیگانهها داشتند امتیازنداده شما را رها بکند اینطور نیست، بلکه آنهایی که رابطه سرّی نداشتند از آنهایی که رابطه سرّی داشتند باید حتماً جدا بشود، این ﴿وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ یعنی یک ارتباط درونی که آن بیگانهها در درون جان او راه داشته باشند و او هم به طور رمزی و رازی با آنها در ارتباط باشد، اینها را منع فرمود.
بررسی ادله نقلی بر حفظ برخورد حسنه با غیرمسلمانان
اصل ولا را هم که دوستی باشد و پیوند خاص باشد آن در داخله حوزه اسلامی است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ یا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ . اینگونه از اخوت یا اینگونه از ولا، هرگز بین مسلمین و غیرمسلمین نیست؛ اما روابط حسنه داشتن در غیر اسرار کلیدی این اصل، بر جواز است، مگر اینکه دلیلی آن اصل را تخصیص بزند. اصل برخورد خوب که انسان با هر کسی در هر شرایطی که برخورد میکند رابطهاش زیبا و حقپسند باشد، نظیر همان روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در من لایحضر نقل کرده، در جلد چهارم من لایحضر در باب نوادر آنجا اسحاق¬بن¬عمار از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است که حضرتش به اسحاق فرمود: «یا اسحاق صانِعِ المنافقَ بلسانک» چون منافق، برخوردش با شما جز از راه زبان نیست، شما هم با او از راه زبان برخورد کنید، هرگز ارتباط معنوی و قلبی برقرار نکنید «و اخلص وُدّک للمؤمن» نسبت به مؤمن خالصاً دوست باش، نسبت به مؤمن هرگز عداوت و بغضا را در جان خود راه نده، دوستیات را هم به کینه، مخلوط نکن، بلکه دوستی خالص را برای مؤمن قرار بده. جمله سوم این حدیث شریف این است که «و ان جالَسَک یَهودیٌ فاَحسِن مُجالَسَتَه» در برخورد اگر در سفر یا در حضر یک یهودی با شما همسفر شد یا هم صحبت شد، این ادب اجتماعی را حفظ بکنید [و] خوش برخورد باشید. در تعبیرات دینی، یهود همتای همان مشرکین است ، مسیحیت مقداری نرمتر است ولی یهودیت مثل شرک با خشونت همراه است. معذلک میفرماید: «و ان جٰالَسَکَ یهودیٌ فَاحسِن مُجالسَتَهَ» این فرق نمیکند حالا یک گروهی با گروهی یا شخصی با شخصی، این اصل اولی است در نحوه برخورد، آنگاه اگر عداوتی از آنها ظهور نکرد، اصل اولی در برخورد، همان برقراری روابط حسنه است و زندگی مسالمتآمیز «الا ماخرج بالدلیل» این همان دو تا اصلی بود که قبلاً بحث شد.
قطع رابطه با دشمنان خدا و مسلمان
در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آیهٴ هفت اینچنین آمده است که ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ در اینجا چون سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» از آغاز با ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ شروع میشود یعنی دشمنان الهی را با حفظ دشمن بودن الهی و بندگان الهی، ولیّ اتخاذ نکنید نه والی و نه ولیّ، نه دوست و نه سرپرست. این عنوان عدو نشان میدهد که این شخص تنها عدوالله نیست، عدوالمؤمنین هم است ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ کافر، عدوالله است ولی وقتی روابط حسنه با مسلمین داشته باشد این عدوالله است ولی عدوالمسلمین نیست [و] کاری به مسلمین ندارد ولی اگر هم عدوالله بود هم عدوالمؤمنین اینجا دیگر جا برای برقراری روابط نیست و خطرات اینها را هم در چند آیه ذکر میکند که ﴿إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾؛ اینها با دست و زبان علیه شما زباندرازی میکنند، دست درازی میکنند ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾ ؛ علاقهمندند که شما دست از دینتان بردارید.
دوری جستن از بستگان کافر
آنگاه این مطلب پیش میآید که اگر بستگان انسان، کافر بودند چه باید کرد. آیا این صله رحم آن رحامات، واجب¬النفقه بودن. این گونه از احکام فقهی مخصص اطلاق یا عموم این آیات است که ما را از مودت و ولای آنها نهی میکند، میفرماید نه، اینها مخصص نیست: ﴿لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ این آیه به اطلاق عمومش باقی است که ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ ولو ارحام و اولاد شما هم باشند، پس صله رحم نمیتواند مخصص این اطلاق یا عموم باشد. برای تثبیت مسئله میفرماید که شما به حضرت ابراهیم خلیل تأسی کنید که این نسبت به ارحام و بستگانشان اینچنین فرمود: ﴿اِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ﴾؛ ما از شما بری هستیم، شما هم همین روش را ادامه بدهید، نسبت به کسانی که کافرند ولو بستگانتان بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ چون آنها عدواللهاند و عدو شمایند، شما هم تبری کنید از آنها که نسبت به شما عدّواند و هم از افکار و اندیشه آنها که اینها عدواللهاند، شما بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ پس دو مطلب است: یکی اینکه اینها چون کافرند عدواللهاند؛ یکی اینکه روابط تیرهای با مؤمنین دارند اعدای مؤمنیناند، چه اینکه عنوان مأخوذ در صدر این سوره هم این است که ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ در اینجا هم فرمود که منطق ابراهیم خلیل(علیه السلام) و پیروان او هم این است که ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن به اولی برمیگردد؛ اما تأسیس اولای از تأکید است، نظیر اینکه ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ دو مطلب را میفهماند: یکی ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ در احکام؛ یکی ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ در رهبری، این¬گونه در میآید. چون رسول بما انه رسول، پیام الهی را به مردم منتقل میکند، اگر به مردم گفت: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾ اینجا یک اطاعت است؛ اما اگر به مردم گفت: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ بعد گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اینجا دو تا اطاعت است، دو چیز است بالأخره. در این کریمه هم فرمود: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ اظهار تبری کردن از کافران برای این است که اینها هم نسبت به الله عدوند، چون مکتب باطل دارند، هم نسبت به مؤمنین عدوند، برای اینکه ﴿یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾ است، بعد ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾ است و امثالذلک.
دلائل استغفار حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای آزر
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه، بالأخره یک نسبتی، بله در همان کریمه هم به عنوان جواب سؤال مقدر ذکر شده است، در آنجا آمده است که هیچ پیامبری هیچ کسی حق ندارد نسبت به مشرکین استغفار کند . آن¬وقت اینجا سؤالی تولید میشود و آن این است که پس چرا ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نسبت به آزر دعا کرد، آنگاه به عنوان جواب آن سؤال، فرمود: ﴿وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ ِلأَبیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ﴾؛ فرمود که این استغفار وعدهای بود. فرمود من وعده میدهم که خدا از تو صرفنظر کند، اگر بپذیری ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ﴾ ؛ وقتی که ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) وعده داد به آزر که من دعا میکنم که خدا از تو بگذرد، بعد معلوم شد که او اصلاً در مسیر نیست، دیگر دعا هم نکرد ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه صدق ولا نمیکند، نفرمود که با کافرانی که نسبت به شما بد نکردند اولیا باشید ولی مصداق مؤدت عملی هست که به آن هم خواهیم رسید.
پرسش:...
پاسخ: آن نسبت به آنها ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هست، فرمود اگر پدر و مادر ـ معاذالله ـ مشرک بودند و سعی کردند که پسرشان از اسلام برگردد و کوشش کردند، نباید در اینجا حرف آنها را گوش بدهد ﴿وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾ اما ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ یعنی در مسائل دنیایی نسبت به پدر و مادر ولو کافر هم باشند با نیکی و معروف مصاحبت کنید رفتار کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله، این سورهٴ «توبه» شارح اوست دیگر، فرمود: ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نسبت به غیر مسلمان شما دعا نکنید ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ﴾ بعد فرمود نه تنها شما اصلاً هیچ پیامبری حق ندارد برای مشرکین طلب مغفرت کند، آن وقت این سؤال زنده میشود که پس چرا حضرت ابراهیم برای آزر دعا کرد این را جواب داد، فرمود: ﴿وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ ِلأَبیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ﴾ وعده داد که من طلب مغفرت میکنم اگر تو برگردی مسلمان بشوی ـ انشاءالله ـ گذشتهها ترمیم میشود ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ دیگر از آن به بعد دعا هم نکرده، جنگ کرده ولی دعا نکرده این تبرا برای بعد از این تبیّن است دیگر، نه ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ یعنی انزوا یعنی دیگر دعا نکرده. حالا در این سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که فرمود شما مانند حضرت ابراهیم باشید و بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ ناظر به آن است که اینها مادامی که کافرند و نسبت به شما کینهتوزند بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.
تلاش برای قطع روابط عاطفی با بستگان کافر
اگر هم به این فکرید که ارحامتان بستگانتان در مکهاند و مبتلا به این هستند از ذات اقدس الهی بخواهید که قلب شما را با این مرکز فتنه قرار ندهد، بگویید: ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ بعد برای تأکید و تثبیت مسئله فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ﴾؛ کسانی که امید به لطف الهی و توفیق در قیامت دارند به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و اصحابش تأسی میکنند ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ﴾ بعد فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ اینجا خیلی از مفسرین گفتند که این ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ وعدهای است نسبت به مسلمین. فرمود شما که این عاطفه طبیعی را از عاطفه فطری جدا کردید یعنی مسئله غریزه را از عاطفه تمیز دادید، گفتید که علاقه پدر و مادر یک مطلب غریزی است در حیوانات هم هست، این کلاب و خنازیر هم اگر بالأخره به اولادشان دلبستهاند این یک کار غریزی است. حالا اگر اصول خانوادگی براساس همان اصول حیوانی بود، این رابطه متقابل غریزی است که در کلاب و خنازیر هست و اگر رابطه بخواهد، رابطه عاطفی باشد که ممدوح است این باید در محور دین باشد. اگر اعضای خانواده مسلم نیستند، آن رابطه غریزی برقرار هست ولی آن عاطفه روحی و فطری باید قطع بشود به تبری تبدیل بشود نه تنها علاقه نباشد، بلکه کینه و عدوات باشد، برای اینکه مؤمن نسبت به کافر دشمن است، چون کافر باید نهی از منکر بشود و اولین درجه و سادهترین درجه نهی از منکر همان انزجار قلبی است که با ابراز همراه است، این اولین درجه نهی از منکر است و این کار دشواری است که انسان در درون خود این غرایز را سرکوب کند، چیزی که غریزه طلب میکند و آن علاقهٴ به اعضای خانواده است.
بررسی نظر مفسرین در تبدیل دشمنی بستگان کافر به دوستی
در این کریمه فرمود شما که این راه را طی کردید این سختی را تحمل کردید، ممکن است ذات اقدس الهی بین شما و بین همین ارحام و بستگان شما که دشمنان فعلی شمایند دوستی برقرار کنید، دوستی به چه نحو برقرار میشود، دوستی با فتح مکه برقرار میشود که ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا ٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّابًا﴾ بسیاری از مردم مکه با فتح مکه مسلمان شدند، آنگاه همه این اعدا شدند اولیا، فرمود که اگر شما اظهار نگرانی میکنید که چطور با بستگانتان قطع رابطه کردید، امید این هست که در آینده، این دشمنی به دوستی تبدیل بشود. اگر معنای آیه این باشد ـ چه اینکه خیلی از مفسرین این¬طور معنا کردند ـ آنگاه این با آن بحثی که قبلاً گفته شد هماهنگ نیست یعنی ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ یعنی موضوعش عوض میشود؛ کافران میشوند مسلمین. ولی اگر آن¬طوری باشد که زمخشری در کشاف به عنوان وجه دوم نقل کرده است که این مودت، مودت الهی و اسلامی نیست آن تحفیف خشونت و دشمن است یعنی شاید دشمن دست از آن خشونت و استکبارش بردارد، فعلاً کاری با شما نداشته باشد، چون بعد از ازدواج امحبیبه، ابوسفیان دیگر آن خشونت و سرکشی را نداشت، رابطه بین مکیها با مدنیها رابطه حسنه شد یعنی آن تند و تیزی دیگر برطرف شد. خب، اگر این باشد این با آن گذشتهها هماهنگ است یعنی شما اگر با کافران در ستیزید، شاید این ستیز شما برطرف بشود یک زندگی مسالمتآمیزی و متقابلی داشته باشید، دو طرف نسبت به هم با سلم زندگی کنید، این میشود ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾. گرچه آن جمله ﴿وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ همان معنای مشهور را تأیید میکند که سخن از مغفرت است ولی اطلاقش میگیرد مخصوصاً این وجه دومی که زمخشری در کشاف نقل کرد، آنجایی که ممکن است آنها دست از اذیت و آزار شما بردارند، ممکن است همانهایی که عدو شما بودند که ﴿یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾ همانها تبدیل بشوند به کسانی که دیگر حالا کاری با شما ندارند، نظیر ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ .
دستور قرآن به برخورد نیکو و عادلانه با کفار
مطلب بعدی آن است که برّ و قسط گرچه ولا نیست؛ اما یک مودت عملی است، انسان قلباً کافر را دشمن دارد، برای اینکه این اولین مرحله نهی از منکر است؛ اما وقتی کافری زندگی مسالمتآمیزی با مسلم داشت و هیچ آزاری به مسلمین نرساند و در صدد ایذا و آزار هم نبود، با اینکه مسلمین موظفاند ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ هوشیار باشند [و] آن هوشمندیشان را حفظ بکنند، در این صورت میفرماید که ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ چون اصل بر قسط و عدل است «الا ما خرج بالدلیل» حتی نسبت به کلاب و خنازیر، این اصل اولی است. مگر انسان، مجاز است که حیوانها را بیازارد، برنجاند، اینطور که نیست. در اطعمه و اشربه فقه ملاحظه فرمودید به اطلاق همین «لکل کبد حری» فقها تمسک کردند برای اینکه ثابت کنند سگ تشنه را اگر کسی آب بدهد ثواب دارد، چون «لکلِ کَبِدِ حرّیٰ اجرٌ» خواه آن نوشنده انسان باشد یا حیوان، حیوان شد حرام گوشت باشد و نجسالعین باشد یا نه، انسان شد مؤمن باشد یا کافر، حالا گرسنهای را سیر کردن چطور است؟
پرسش:...
پاسخ: آن برای اینکه موذی و مزاحم جان است، کلاب هراش حساب دیگری دارد «لکلِ کبد حرّی اجرٌ»؛ هر جگر سوختهای را شما سیراب کنید اجر دارد. این در اطعمه و اشربه هست به اطلاق همین جمله حدیث. خب، اصل بر این است گذشته از این، دین اگر دین جهان شمول است مگر نباید انسان دین را به مردم عرضه کند آن را با برّ و قسط باید عرضه کند دیگر، چطور ممکن است انسان سفری داشته باشد یا حضری داشته باشد و برخورد با غیر مسلمان داشته باشد و بخواهد با او بحث بکند او را هدایت بکند و این برخوردها با برّ و قسط نباشد، اینکه پیام ندارد که، اصل اولی این است؛ منتها در آن مسئله کارهای ولیجهای، کارهای بطانهای، کارهای کلیدی، آشنا شدن به اسرار، اصل منع است «الا ما خرج بالدلیل» اگر داشته باشیم آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» بحث شد نموداری از آن در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم هست. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ﴾ ؛ اگر آنها بیراهه رفتند کفر را بر ایمان ترجیح دادند، اینها را اولیا اخذ نکنید خب، با اینکه ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ این آیهٴ ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ اصلاً در سیاق و در متن همان آیاتی است که پدر و مادر مشرکاند؛ پدر و مادر مشرکاند، اصرار دارند که پسر دست از دین بردارد، در اینجا قرآن امری دارد [و] نهیای، نهیاش این است که ﴿فَلا تُطِعْهُما﴾ امرش هم این است که ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ این از احکام بین المللی اسلام است دیگر، نظیر وجوب وفای به عهد، نظیر حرمت خیانت، نظیر رعایت کردن امانت و مانند آن، این ﴿وَ صاحِبْهُما﴾ ضمیر تثنیه به پدر و مادر مشرک برمیگردد دیگر؛ اما در مسائل دنیایی ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ در مسائل معنوی و اعتقادی و قلبی، هرگز انسان حق ندارد پدر خود را ولیّ اخذ کند، ولیّ و ولای ایمانی نه، برای اینکه حق ندارد چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این از آن مواردی است که لقب مفهوم دارد، چون در مقام تهدید است، صرف گزارش که نیست. آیهٴ 39 به بعد سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ ٭ رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ٭ رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بله؛ اب غیر از والد است، این شواهد قرآنی به خوبی گویاست که پدر حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) موحد بود، برای اینکه این جریان، در دوران پیری حضرت خلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن اب، معلوم میشود که پدر او نبود، چه اینکه روایات هم تأیید میکند، پدر او چون همان آیات دارد که دیگر قطع رابطه کرد، دیگر دعا نکرد. ولی این آیات سورهٴ «ابراهیم» دارد که در سن پیری برای خودش و برای پدر و مادرش و برای مؤمنین دعا کرده، معلوم میشود این والد، غیر از آن اب است، با او که با تبر رفتار کرد که. خب، پس ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ میشود همان برّ و قسط عملی، انزجار قلبی سر جایش محفوظ است.
برقرار نبودن رابطه ولایی بین مؤمن و کافر
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 23 به بعد این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ﴾ اینجا رابطه ولا برقرار نیست، چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ و این از مواردی است که لقب، مفهوم دارد، چون در مقام تهدید است یعنی غیر از این حق ولا ندارد. خب، اینچنین نیست که مؤمن و مؤمنات اولیای هم باشند مؤمن با کافران هم اولیا باشند اینکه ممکن نیست، از این طرف در لسان در سیاق تهدید باشد مفید حصر، از آن طرف هم ولای کافران را تجویز کند، این¬طور که نیست. وقتی که کسی حق ندارد با پدر کافرش و برادر کافرش که صله رحم لازم است رابطه ولاء برقرار کند، معلوم میشود که هیچ گونه مودت ولایی و ایمانی بین مسلمان و کافر نیست. در همین زمینه هم اگر پدر و برادر کافر بودند مزاحم این برادر موحّد نبودند، این مشمول همان آیهٴ سورهٴ «ممتحنه» است که خداوند شما را نهی نمیکند که ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ نه تنها نهی نمیکند، بلکه امر میکند، برای اینکه ذیل آیه دلیل است برای کبرای مطوی یا امر مطوی است که حتماً برّ و قسط داشته باشید نسبت به اینها، برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ معنایش این نیست که «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ للمومنین» که، چون اگر منظور این باشد که خداوند کسانی را که نسبت به مسلمین به قسط و برّ رفتار میکند اینها را دوست دارند که این جمله ضامن مضمون و محتوا نیست که، معمولاً اسمای حسنا که در پایان هر آیه آمده است دلیل مضمون همان آیه است، مضمون آیه این است که شما نسبت به کافرانی که سر ستیز با شما ندارند برّ و قسط انجام بدهید، برای اینکه خداوند، کسانی را که نسبت به مسلمین به برّ و قسط عمل میکنند دوست دارد؟ یا معنایش این است که خداوند کسانی را که نسبت به غیر مزاحمین برّ و قسط دارند دوست دارد ولو آنها کافر باشند، چون آخر دلیل باید با مدلول هماهنگ باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ از این طرف سر بزند، از آن طرف فقط نفی و ستیز است. قسط، به معنای عدل نه، او ممکن است که یک کارهای خیری انجام بدهد برّ عملی و قسط عملی انجام بدهد؛ اما چون الهی نیست پذیرش قیامت و معاد را به همراه ندارد؛ اما از این طرف، ممکن است، از آن طرف همین که تعرضی نباشد از این طرف احسان هست اینچنین نیست که ما منتظر باشیم آنها احسان کنند تا ما احسان کنیم، چون ما مأمور به جذبیم [و] آنها داعی بر دفع دارند، ما اگر رسالتمان بر همین است که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ ما مأمور به جذبیم، آنها اگر داعی بر مزاحمت نداشتند ما مأمور به قسط و عدل هستیم، البته در آن مسئله برونمرزی نه در مسئلهای که مربوط به پستهای کلیدی روابط محرمانه ولیجه، بطانه و امثالذلک است، چون در آنجا اصل اولی منع است. خب، در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾ ؛ فرمود اگر تعارضی پیدا شد، آن رحامت غریزی جلوی این عاطفه دینی را گرفت و بر این عقل و عاطفه دینی ترجیح پیدا کرد، منتظر عذاب الهی باشید، غرض آن است که این دو تا مسئله از هم کاملاً جدا خواهد بود.
منظور از ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ در آیه
حالا در تتمه بحث اینکه فرمود: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ نه یعنی در هنگام برخورد به اینها بگویید بروید با خشمتان بمیرید یعنی در مراسم نیایشها در دعاها و امثالذلک به اینها بگویید وگرنه اگر اینها یک برخورد مسالمتآمیزی با شما دارند ولو منافقانه، شما پردهدری نکنید؛ شما علناً به اینها نگویید: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ برای اینکه در ذیلش دارد ﴿إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ بگویید: «اللهم اَمِتهُم بغیظهم» و مانند آن وگرنه اینچنین نیست که حالا آنها ظاهر سالمی دارند شما یک ظاهر تند و زنندهای داشته باشید، آنها ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ شما بگویید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ این برخورد نیست، بلکه این ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ را در مراحل دعایتان و نیایشهای سرّی بگویید این ﴿إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها﴾ هم فرصت طلبی آنها را توجیه میکند.
پرسش:...
پاسخ: خیلی علنی نباشد یعنی در برابر کسانی که ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ مسلمین بگویند: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾؟
پرسش:...
پاسخ: به طور کلی همین آیات نازل شد [و] پردهدری کرد دیگر، اصولاً انتقاد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نوعاً غیر مستقیم بود، وقتی که میدانست کسی به گناهی مبتلاست، میفرمود: «ما بال اقوام یفعلون کذا» ؛ چرا یک عده این¬طور میکنند، این «ما بال اقوام یفعلون کذا» نوعاً شأن نزول دارد، در اینجا که رسول خدایی که ﴿وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا﴾ ادب خاصی که رسول خدا دارد از آن طرف آنها بیایند بگویند: ﴿آمنا﴾ از این طرف پیامبر بفرماید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ این با ادب برخورد، سازگار نیست.
پرسش:...
پاسخ: ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است، به مؤمنین هم خطاب میکند ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ اما در میدان ستیز، فرمود: ﴿وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین هم میفرماید که این دستور غلظت برای رهبر نیست، شما هم باید نشانه خشونت داشته باشید ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ یعنی آن کافران و دشمنان دین ﴿فیکُمْ غِلْظَةً﴾ در شما هم سر سختی ببینند.
پرسش:...
پاسخ: بله آن در حالی که حالا غیبت است، پس میشود دعا، چون ﴿إِذا خَلَوْا﴾ به گروه خودشان و شما را رها کردند ﴿عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ﴾ در غیاب هست، شما هم در غیاب بگو: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ وگرنه در حضور که ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ آن¬وقت که رفتند و انگشت غیظ به دهان گذاشتند، شما هم در غیاب بگویید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ کل این جریان را قرآن پرده برداشت یعنی همه را تفهیم کرد و توجیه کرد بدون اینکه انتقاد مستقیمی به کسی داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: همین آیات نازل شده است دیگر ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ ، ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ همه اینها در آیات آمده است دیگر، این به طور کلی، منافق همین آیه را میگرفت بر مؤمن تطبیق میکرد، میگفت شامل ما نمیشود، به طور غیرمستقیم و به طور کلی که این آیات، نازل شده است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
قطع رابطه با دشمنان خدا و مسلمان
دستور قرآن به برخورد نیکو و عادلانه با کفار
برقرار نبودن رابطه ولایی بین مؤمن و کافر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿118﴾ ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴿119﴾ إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ﴿120﴾
خلاصه مباحث گذشته
قبل از ورود در جریان جنگی که این سوره براساس روال تبیین آن است، رابطه با خارجیان را در این قسمت مشخص کرد و دلیلش را هم ذکر کرد تا معلوم بشود که این رابطه اجتماعی، یک حکم معلل است [و] تعبدی محض نیست، گرچه همه تعبدیها به آن مصالح تکوینی تکیه میکند ولی بعضی از احکام تکوینی معلل و مبیّن نیست، نظیر تعبدی بودن رمی جمره و مانند آن. بعضی از احکام الهی، معیّن و معلل است، نظیر آیاتی که محلّ بحث قرار گرفت. مطلب دیگر آن است که اگر در بعضی از آیات به طور اطلاق نهی شده است این آیات، شارح آنهاست ولی نکات قطع ارتباط، منحصر در این آیات نیست اگر در آیات دیگر نکتههای دیگری هم ذکر بشود مانع و مزاحم با اینها نیست، معارض اینها نیست. در این آیه، بعضی از آن نکاتی که مناسب بود ذکر شد، در آیات دیگر جهات دیگری هم که مناسب با آن بحث است ذکر میشود.
مطلب سوم این است که در اینجا اصل رابطه را نهی نفرمود، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً﴾ یعنی ارتباطات درونی را که آنها به اسرار کلیدی شما پی ببرند آنها را نهی کرده است وگرنه اصل رابطه را با کافران نهی نکرده. این کلمه بطانه، نظیر کلمه ولیجهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ شانزده آمده است که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾؛ فرمود شما فکر کردید که خداوند شما را بدون امتحان رها میکند و کسانی که رابطه سرّی با بیگانهها نداشتند از کسانی که رابطه سرّی با بیگانهها داشتند امتیازنداده شما را رها بکند اینطور نیست، بلکه آنهایی که رابطه سرّی نداشتند از آنهایی که رابطه سرّی داشتند باید حتماً جدا بشود، این ﴿وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ یعنی یک ارتباط درونی که آن بیگانهها در درون جان او راه داشته باشند و او هم به طور رمزی و رازی با آنها در ارتباط باشد، اینها را منع فرمود.
بررسی ادله نقلی بر حفظ برخورد حسنه با غیرمسلمانان
اصل ولا را هم که دوستی باشد و پیوند خاص باشد آن در داخله حوزه اسلامی است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ یا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ . اینگونه از اخوت یا اینگونه از ولا، هرگز بین مسلمین و غیرمسلمین نیست؛ اما روابط حسنه داشتن در غیر اسرار کلیدی این اصل، بر جواز است، مگر اینکه دلیلی آن اصل را تخصیص بزند. اصل برخورد خوب که انسان با هر کسی در هر شرایطی که برخورد میکند رابطهاش زیبا و حقپسند باشد، نظیر همان روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در من لایحضر نقل کرده، در جلد چهارم من لایحضر در باب نوادر آنجا اسحاق¬بن¬عمار از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است که حضرتش به اسحاق فرمود: «یا اسحاق صانِعِ المنافقَ بلسانک» چون منافق، برخوردش با شما جز از راه زبان نیست، شما هم با او از راه زبان برخورد کنید، هرگز ارتباط معنوی و قلبی برقرار نکنید «و اخلص وُدّک للمؤمن» نسبت به مؤمن خالصاً دوست باش، نسبت به مؤمن هرگز عداوت و بغضا را در جان خود راه نده، دوستیات را هم به کینه، مخلوط نکن، بلکه دوستی خالص را برای مؤمن قرار بده. جمله سوم این حدیث شریف این است که «و ان جالَسَک یَهودیٌ فاَحسِن مُجالَسَتَه» در برخورد اگر در سفر یا در حضر یک یهودی با شما همسفر شد یا هم صحبت شد، این ادب اجتماعی را حفظ بکنید [و] خوش برخورد باشید. در تعبیرات دینی، یهود همتای همان مشرکین است ، مسیحیت مقداری نرمتر است ولی یهودیت مثل شرک با خشونت همراه است. معذلک میفرماید: «و ان جٰالَسَکَ یهودیٌ فَاحسِن مُجالسَتَهَ» این فرق نمیکند حالا یک گروهی با گروهی یا شخصی با شخصی، این اصل اولی است در نحوه برخورد، آنگاه اگر عداوتی از آنها ظهور نکرد، اصل اولی در برخورد، همان برقراری روابط حسنه است و زندگی مسالمتآمیز «الا ماخرج بالدلیل» این همان دو تا اصلی بود که قبلاً بحث شد.
قطع رابطه با دشمنان خدا و مسلمان
در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آیهٴ هفت اینچنین آمده است که ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ در اینجا چون سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» از آغاز با ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ شروع میشود یعنی دشمنان الهی را با حفظ دشمن بودن الهی و بندگان الهی، ولیّ اتخاذ نکنید نه والی و نه ولیّ، نه دوست و نه سرپرست. این عنوان عدو نشان میدهد که این شخص تنها عدوالله نیست، عدوالمؤمنین هم است ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ کافر، عدوالله است ولی وقتی روابط حسنه با مسلمین داشته باشد این عدوالله است ولی عدوالمسلمین نیست [و] کاری به مسلمین ندارد ولی اگر هم عدوالله بود هم عدوالمؤمنین اینجا دیگر جا برای برقراری روابط نیست و خطرات اینها را هم در چند آیه ذکر میکند که ﴿إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾؛ اینها با دست و زبان علیه شما زباندرازی میکنند، دست درازی میکنند ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾ ؛ علاقهمندند که شما دست از دینتان بردارید.
دوری جستن از بستگان کافر
آنگاه این مطلب پیش میآید که اگر بستگان انسان، کافر بودند چه باید کرد. آیا این صله رحم آن رحامات، واجب¬النفقه بودن. این گونه از احکام فقهی مخصص اطلاق یا عموم این آیات است که ما را از مودت و ولای آنها نهی میکند، میفرماید نه، اینها مخصص نیست: ﴿لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ این آیه به اطلاق عمومش باقی است که ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ ولو ارحام و اولاد شما هم باشند، پس صله رحم نمیتواند مخصص این اطلاق یا عموم باشد. برای تثبیت مسئله میفرماید که شما به حضرت ابراهیم خلیل تأسی کنید که این نسبت به ارحام و بستگانشان اینچنین فرمود: ﴿اِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ﴾؛ ما از شما بری هستیم، شما هم همین روش را ادامه بدهید، نسبت به کسانی که کافرند ولو بستگانتان بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ چون آنها عدواللهاند و عدو شمایند، شما هم تبری کنید از آنها که نسبت به شما عدّواند و هم از افکار و اندیشه آنها که اینها عدواللهاند، شما بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ پس دو مطلب است: یکی اینکه اینها چون کافرند عدواللهاند؛ یکی اینکه روابط تیرهای با مؤمنین دارند اعدای مؤمنیناند، چه اینکه عنوان مأخوذ در صدر این سوره هم این است که ﴿لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ﴾ در اینجا هم فرمود که منطق ابراهیم خلیل(علیه السلام) و پیروان او هم این است که ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن به اولی برمیگردد؛ اما تأسیس اولای از تأکید است، نظیر اینکه ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ دو مطلب را میفهماند: یکی ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ در احکام؛ یکی ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ در رهبری، این¬گونه در میآید. چون رسول بما انه رسول، پیام الهی را به مردم منتقل میکند، اگر به مردم گفت: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾ اینجا یک اطاعت است؛ اما اگر به مردم گفت: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ بعد گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اینجا دو تا اطاعت است، دو چیز است بالأخره. در این کریمه هم فرمود: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ اظهار تبری کردن از کافران برای این است که اینها هم نسبت به الله عدوند، چون مکتب باطل دارند، هم نسبت به مؤمنین عدوند، برای اینکه ﴿یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾ است، بعد ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾ است و امثالذلک.
دلائل استغفار حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای آزر
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه، بالأخره یک نسبتی، بله در همان کریمه هم به عنوان جواب سؤال مقدر ذکر شده است، در آنجا آمده است که هیچ پیامبری هیچ کسی حق ندارد نسبت به مشرکین استغفار کند . آن¬وقت اینجا سؤالی تولید میشود و آن این است که پس چرا ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نسبت به آزر دعا کرد، آنگاه به عنوان جواب آن سؤال، فرمود: ﴿وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ ِلأَبیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ﴾؛ فرمود که این استغفار وعدهای بود. فرمود من وعده میدهم که خدا از تو صرفنظر کند، اگر بپذیری ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ﴾ ؛ وقتی که ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) وعده داد به آزر که من دعا میکنم که خدا از تو بگذرد، بعد معلوم شد که او اصلاً در مسیر نیست، دیگر دعا هم نکرد ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه صدق ولا نمیکند، نفرمود که با کافرانی که نسبت به شما بد نکردند اولیا باشید ولی مصداق مؤدت عملی هست که به آن هم خواهیم رسید.
پرسش:...
پاسخ: آن نسبت به آنها ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هست، فرمود اگر پدر و مادر ـ معاذالله ـ مشرک بودند و سعی کردند که پسرشان از اسلام برگردد و کوشش کردند، نباید در اینجا حرف آنها را گوش بدهد ﴿وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾ اما ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ یعنی در مسائل دنیایی نسبت به پدر و مادر ولو کافر هم باشند با نیکی و معروف مصاحبت کنید رفتار کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله، این سورهٴ «توبه» شارح اوست دیگر، فرمود: ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نسبت به غیر مسلمان شما دعا نکنید ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ﴾ بعد فرمود نه تنها شما اصلاً هیچ پیامبری حق ندارد برای مشرکین طلب مغفرت کند، آن وقت این سؤال زنده میشود که پس چرا حضرت ابراهیم برای آزر دعا کرد این را جواب داد، فرمود: ﴿وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ ِلأَبیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ﴾ وعده داد که من طلب مغفرت میکنم اگر تو برگردی مسلمان بشوی ـ انشاءالله ـ گذشتهها ترمیم میشود ﴿فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ دیگر از آن به بعد دعا هم نکرده، جنگ کرده ولی دعا نکرده این تبرا برای بعد از این تبیّن است دیگر، نه ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ یعنی انزوا یعنی دیگر دعا نکرده. حالا در این سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که فرمود شما مانند حضرت ابراهیم باشید و بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ ناظر به آن است که اینها مادامی که کافرند و نسبت به شما کینهتوزند بگویید: ﴿إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.
تلاش برای قطع روابط عاطفی با بستگان کافر
اگر هم به این فکرید که ارحامتان بستگانتان در مکهاند و مبتلا به این هستند از ذات اقدس الهی بخواهید که قلب شما را با این مرکز فتنه قرار ندهد، بگویید: ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾ بعد برای تأکید و تثبیت مسئله فرمود: ﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ﴾؛ کسانی که امید به لطف الهی و توفیق در قیامت دارند به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و اصحابش تأسی میکنند ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ﴾ بعد فرمود: ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ اینجا خیلی از مفسرین گفتند که این ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ وعدهای است نسبت به مسلمین. فرمود شما که این عاطفه طبیعی را از عاطفه فطری جدا کردید یعنی مسئله غریزه را از عاطفه تمیز دادید، گفتید که علاقه پدر و مادر یک مطلب غریزی است در حیوانات هم هست، این کلاب و خنازیر هم اگر بالأخره به اولادشان دلبستهاند این یک کار غریزی است. حالا اگر اصول خانوادگی براساس همان اصول حیوانی بود، این رابطه متقابل غریزی است که در کلاب و خنازیر هست و اگر رابطه بخواهد، رابطه عاطفی باشد که ممدوح است این باید در محور دین باشد. اگر اعضای خانواده مسلم نیستند، آن رابطه غریزی برقرار هست ولی آن عاطفه روحی و فطری باید قطع بشود به تبری تبدیل بشود نه تنها علاقه نباشد، بلکه کینه و عدوات باشد، برای اینکه مؤمن نسبت به کافر دشمن است، چون کافر باید نهی از منکر بشود و اولین درجه و سادهترین درجه نهی از منکر همان انزجار قلبی است که با ابراز همراه است، این اولین درجه نهی از منکر است و این کار دشواری است که انسان در درون خود این غرایز را سرکوب کند، چیزی که غریزه طلب میکند و آن علاقهٴ به اعضای خانواده است.
بررسی نظر مفسرین در تبدیل دشمنی بستگان کافر به دوستی
در این کریمه فرمود شما که این راه را طی کردید این سختی را تحمل کردید، ممکن است ذات اقدس الهی بین شما و بین همین ارحام و بستگان شما که دشمنان فعلی شمایند دوستی برقرار کنید، دوستی به چه نحو برقرار میشود، دوستی با فتح مکه برقرار میشود که ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا ٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّابًا﴾ بسیاری از مردم مکه با فتح مکه مسلمان شدند، آنگاه همه این اعدا شدند اولیا، فرمود که اگر شما اظهار نگرانی میکنید که چطور با بستگانتان قطع رابطه کردید، امید این هست که در آینده، این دشمنی به دوستی تبدیل بشود. اگر معنای آیه این باشد ـ چه اینکه خیلی از مفسرین این¬طور معنا کردند ـ آنگاه این با آن بحثی که قبلاً گفته شد هماهنگ نیست یعنی ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ یعنی موضوعش عوض میشود؛ کافران میشوند مسلمین. ولی اگر آن¬طوری باشد که زمخشری در کشاف به عنوان وجه دوم نقل کرده است که این مودت، مودت الهی و اسلامی نیست آن تحفیف خشونت و دشمن است یعنی شاید دشمن دست از آن خشونت و استکبارش بردارد، فعلاً کاری با شما نداشته باشد، چون بعد از ازدواج امحبیبه، ابوسفیان دیگر آن خشونت و سرکشی را نداشت، رابطه بین مکیها با مدنیها رابطه حسنه شد یعنی آن تند و تیزی دیگر برطرف شد. خب، اگر این باشد این با آن گذشتهها هماهنگ است یعنی شما اگر با کافران در ستیزید، شاید این ستیز شما برطرف بشود یک زندگی مسالمتآمیزی و متقابلی داشته باشید، دو طرف نسبت به هم با سلم زندگی کنید، این میشود ﴿عَسَی اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾. گرچه آن جمله ﴿وَ اللّهُ قَدیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ همان معنای مشهور را تأیید میکند که سخن از مغفرت است ولی اطلاقش میگیرد مخصوصاً این وجه دومی که زمخشری در کشاف نقل کرد، آنجایی که ممکن است آنها دست از اذیت و آزار شما بردارند، ممکن است همانهایی که عدو شما بودند که ﴿یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ﴾ همانها تبدیل بشوند به کسانی که دیگر حالا کاری با شما ندارند، نظیر ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ .
دستور قرآن به برخورد نیکو و عادلانه با کفار
مطلب بعدی آن است که برّ و قسط گرچه ولا نیست؛ اما یک مودت عملی است، انسان قلباً کافر را دشمن دارد، برای اینکه این اولین مرحله نهی از منکر است؛ اما وقتی کافری زندگی مسالمتآمیزی با مسلم داشت و هیچ آزاری به مسلمین نرساند و در صدد ایذا و آزار هم نبود، با اینکه مسلمین موظفاند ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ هوشیار باشند [و] آن هوشمندیشان را حفظ بکنند، در این صورت میفرماید که ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ چون اصل بر قسط و عدل است «الا ما خرج بالدلیل» حتی نسبت به کلاب و خنازیر، این اصل اولی است. مگر انسان، مجاز است که حیوانها را بیازارد، برنجاند، اینطور که نیست. در اطعمه و اشربه فقه ملاحظه فرمودید به اطلاق همین «لکل کبد حری» فقها تمسک کردند برای اینکه ثابت کنند سگ تشنه را اگر کسی آب بدهد ثواب دارد، چون «لکلِ کَبِدِ حرّیٰ اجرٌ» خواه آن نوشنده انسان باشد یا حیوان، حیوان شد حرام گوشت باشد و نجسالعین باشد یا نه، انسان شد مؤمن باشد یا کافر، حالا گرسنهای را سیر کردن چطور است؟
پرسش:...
پاسخ: آن برای اینکه موذی و مزاحم جان است، کلاب هراش حساب دیگری دارد «لکلِ کبد حرّی اجرٌ»؛ هر جگر سوختهای را شما سیراب کنید اجر دارد. این در اطعمه و اشربه هست به اطلاق همین جمله حدیث. خب، اصل بر این است گذشته از این، دین اگر دین جهان شمول است مگر نباید انسان دین را به مردم عرضه کند آن را با برّ و قسط باید عرضه کند دیگر، چطور ممکن است انسان سفری داشته باشد یا حضری داشته باشد و برخورد با غیر مسلمان داشته باشد و بخواهد با او بحث بکند او را هدایت بکند و این برخوردها با برّ و قسط نباشد، اینکه پیام ندارد که، اصل اولی این است؛ منتها در آن مسئله کارهای ولیجهای، کارهای بطانهای، کارهای کلیدی، آشنا شدن به اسرار، اصل منع است «الا ما خرج بالدلیل» اگر داشته باشیم آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» بحث شد نموداری از آن در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم هست. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ﴾ ؛ اگر آنها بیراهه رفتند کفر را بر ایمان ترجیح دادند، اینها را اولیا اخذ نکنید خب، با اینکه ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ این آیهٴ ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ اصلاً در سیاق و در متن همان آیاتی است که پدر و مادر مشرکاند؛ پدر و مادر مشرکاند، اصرار دارند که پسر دست از دین بردارد، در اینجا قرآن امری دارد [و] نهیای، نهیاش این است که ﴿فَلا تُطِعْهُما﴾ امرش هم این است که ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ این از احکام بین المللی اسلام است دیگر، نظیر وجوب وفای به عهد، نظیر حرمت خیانت، نظیر رعایت کردن امانت و مانند آن، این ﴿وَ صاحِبْهُما﴾ ضمیر تثنیه به پدر و مادر مشرک برمیگردد دیگر؛ اما در مسائل دنیایی ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ در مسائل معنوی و اعتقادی و قلبی، هرگز انسان حق ندارد پدر خود را ولیّ اخذ کند، ولیّ و ولای ایمانی نه، برای اینکه حق ندارد چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این از آن مواردی است که لقب مفهوم دارد، چون در مقام تهدید است، صرف گزارش که نیست. آیهٴ 39 به بعد سورهٴ «ابراهیم» این است که ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ ٭ رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ٭ رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بله؛ اب غیر از والد است، این شواهد قرآنی به خوبی گویاست که پدر حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) موحد بود، برای اینکه این جریان، در دوران پیری حضرت خلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن اب، معلوم میشود که پدر او نبود، چه اینکه روایات هم تأیید میکند، پدر او چون همان آیات دارد که دیگر قطع رابطه کرد، دیگر دعا نکرد. ولی این آیات سورهٴ «ابراهیم» دارد که در سن پیری برای خودش و برای پدر و مادرش و برای مؤمنین دعا کرده، معلوم میشود این والد، غیر از آن اب است، با او که با تبر رفتار کرد که. خب، پس ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾ میشود همان برّ و قسط عملی، انزجار قلبی سر جایش محفوظ است.
برقرار نبودن رابطه ولایی بین مؤمن و کافر
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 23 به بعد این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ﴾ اینجا رابطه ولا برقرار نیست، چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ و این از مواردی است که لقب، مفهوم دارد، چون در مقام تهدید است یعنی غیر از این حق ولا ندارد. خب، اینچنین نیست که مؤمن و مؤمنات اولیای هم باشند مؤمن با کافران هم اولیا باشند اینکه ممکن نیست، از این طرف در لسان در سیاق تهدید باشد مفید حصر، از آن طرف هم ولای کافران را تجویز کند، این¬طور که نیست. وقتی که کسی حق ندارد با پدر کافرش و برادر کافرش که صله رحم لازم است رابطه ولاء برقرار کند، معلوم میشود که هیچ گونه مودت ولایی و ایمانی بین مسلمان و کافر نیست. در همین زمینه هم اگر پدر و برادر کافر بودند مزاحم این برادر موحّد نبودند، این مشمول همان آیهٴ سورهٴ «ممتحنه» است که خداوند شما را نهی نمیکند که ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ نه تنها نهی نمیکند، بلکه امر میکند، برای اینکه ذیل آیه دلیل است برای کبرای مطوی یا امر مطوی است که حتماً برّ و قسط داشته باشید نسبت به اینها، برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ معنایش این نیست که «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ للمومنین» که، چون اگر منظور این باشد که خداوند کسانی را که نسبت به مسلمین به قسط و برّ رفتار میکند اینها را دوست دارند که این جمله ضامن مضمون و محتوا نیست که، معمولاً اسمای حسنا که در پایان هر آیه آمده است دلیل مضمون همان آیه است، مضمون آیه این است که شما نسبت به کافرانی که سر ستیز با شما ندارند برّ و قسط انجام بدهید، برای اینکه خداوند، کسانی را که نسبت به مسلمین به برّ و قسط عمل میکنند دوست دارد؟ یا معنایش این است که خداوند کسانی را که نسبت به غیر مزاحمین برّ و قسط دارند دوست دارد ولو آنها کافر باشند، چون آخر دلیل باید با مدلول هماهنگ باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ از این طرف سر بزند، از آن طرف فقط نفی و ستیز است. قسط، به معنای عدل نه، او ممکن است که یک کارهای خیری انجام بدهد برّ عملی و قسط عملی انجام بدهد؛ اما چون الهی نیست پذیرش قیامت و معاد را به همراه ندارد؛ اما از این طرف، ممکن است، از آن طرف همین که تعرضی نباشد از این طرف احسان هست اینچنین نیست که ما منتظر باشیم آنها احسان کنند تا ما احسان کنیم، چون ما مأمور به جذبیم [و] آنها داعی بر دفع دارند، ما اگر رسالتمان بر همین است که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ ما مأمور به جذبیم، آنها اگر داعی بر مزاحمت نداشتند ما مأمور به قسط و عدل هستیم، البته در آن مسئله برونمرزی نه در مسئلهای که مربوط به پستهای کلیدی روابط محرمانه ولیجه، بطانه و امثالذلک است، چون در آنجا اصل اولی منع است. خب، در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی اْلإیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾ ؛ فرمود اگر تعارضی پیدا شد، آن رحامت غریزی جلوی این عاطفه دینی را گرفت و بر این عقل و عاطفه دینی ترجیح پیدا کرد، منتظر عذاب الهی باشید، غرض آن است که این دو تا مسئله از هم کاملاً جدا خواهد بود.
منظور از ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ در آیه
حالا در تتمه بحث اینکه فرمود: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ نه یعنی در هنگام برخورد به اینها بگویید بروید با خشمتان بمیرید یعنی در مراسم نیایشها در دعاها و امثالذلک به اینها بگویید وگرنه اگر اینها یک برخورد مسالمتآمیزی با شما دارند ولو منافقانه، شما پردهدری نکنید؛ شما علناً به اینها نگویید: ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ برای اینکه در ذیلش دارد ﴿إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ بگویید: «اللهم اَمِتهُم بغیظهم» و مانند آن وگرنه اینچنین نیست که حالا آنها ظاهر سالمی دارند شما یک ظاهر تند و زنندهای داشته باشید، آنها ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ شما بگویید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ این برخورد نیست، بلکه این ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ را در مراحل دعایتان و نیایشهای سرّی بگویید این ﴿إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها﴾ هم فرصت طلبی آنها را توجیه میکند.
پرسش:...
پاسخ: خیلی علنی نباشد یعنی در برابر کسانی که ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ مسلمین بگویند: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾؟
پرسش:...
پاسخ: به طور کلی همین آیات نازل شد [و] پردهدری کرد دیگر، اصولاً انتقاد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نوعاً غیر مستقیم بود، وقتی که میدانست کسی به گناهی مبتلاست، میفرمود: «ما بال اقوام یفعلون کذا» ؛ چرا یک عده این¬طور میکنند، این «ما بال اقوام یفعلون کذا» نوعاً شأن نزول دارد، در اینجا که رسول خدایی که ﴿وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا﴾ ادب خاصی که رسول خدا دارد از آن طرف آنها بیایند بگویند: ﴿آمنا﴾ از این طرف پیامبر بفرماید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ این با ادب برخورد، سازگار نیست.
پرسش:...
پاسخ: ﴿جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است، به مؤمنین هم خطاب میکند ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾ اما در میدان ستیز، فرمود: ﴿وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ به مؤمنین هم میفرماید که این دستور غلظت برای رهبر نیست، شما هم باید نشانه خشونت داشته باشید ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ یعنی آن کافران و دشمنان دین ﴿فیکُمْ غِلْظَةً﴾ در شما هم سر سختی ببینند.
پرسش:...
پاسخ: بله آن در حالی که حالا غیبت است، پس میشود دعا، چون ﴿إِذا خَلَوْا﴾ به گروه خودشان و شما را رها کردند ﴿عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ﴾ در غیاب هست، شما هم در غیاب بگو: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ وگرنه در حضور که ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ آن¬وقت که رفتند و انگشت غیظ به دهان گذاشتند، شما هم در غیاب بگویید: ﴿مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ کل این جریان را قرآن پرده برداشت یعنی همه را تفهیم کرد و توجیه کرد بدون اینکه انتقاد مستقیمی به کسی داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: همین آیات نازل شده است دیگر ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ ، ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ همه اینها در آیات آمده است دیگر، این به طور کلی، منافق همین آیه را میگرفت بر مؤمن تطبیق میکرد، میگفت شامل ما نمیشود، به طور غیرمستقیم و به طور کلی که این آیات، نازل شده است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است