display result search
منو
تفسیر آیات 121 ال 123 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 121 ال 123 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 121 ال 123 سوره آل‌عمران"

نبودن روحیه صبر و استقامت بین مسلمانان در جنگ احد
ولیّ بودن خدا نسبت به انسانهای مؤمن
تبیین چهرهٴ منافق از منظر قرآن کریم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّی الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ﴿121﴾ إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿122﴾ وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿123﴾

نبودن روحیه صبر و استقامت و عدم همیشگی بین مسلمانان در جنگ احد
اصول کلی را که این بخش از آیات کریمه ترسیم کرد این بود که بیگانگان را هرگز بطانه و راز‌دارتان قرار ندهید که در مشورتهای مهم سیاسی، نظامی و مانند آن از فکر آنها مدد بگیرید و در هنگام خطر اگر صابر و استوار باشید پیروزید، اینها جزء خطوط کلی است. در جریان جنگ بدر این خطوط کلی رعایت شد، مسلمین پیروز شدند. در جریان جنگ احد این خطوط کلی رعایت نشد مسلمانها شکست خوردند. بیان ذلک این است که در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش گذشت، فرمود: ﴿قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا﴾ . این معجزه الهی است که ذات اقدس الهی گروه کم غیر مسلح را در جنگ نابرابر بر گروه فراوان مسلح پیروز کرد، در دید آنها فکر آنها اثر گذاشت، بالأخره شما را پیروز کرد. در جریان جنگ احد شما تا آن نیمه اول جنگ که گوش داده بودید به حرف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشانه ظفر را یافتید. در نیمه دوم، چون صبر و استقامت را از دست دادید شکست خوردید. این ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ تا به این بخش که فرمود: ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا﴾ این خطوط کلی جنگ را ترسیم کرد خب اگر صابر و باتقوا نبودید «یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا» شرط، از مواردی است که مفهوم دارد مخصوصاً در مقام تهدید هم است. خب، «ان لم تصبروا و لم تتقوا» خب «یضرکم کیدهم» و ضررش همین بود، لذا در همین مقطع جریان جنگ بدر را گوشزد می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ این کلمه ﴿أَذِلَّةٌ﴾ را گفتند چون جمع قِلّه است نشانه ذلت در قلت است. یک وقت است که گروهتان کم‌اند؛ اما بالأخره خوار و زبونید، یک وقت است نه ذلیل اندر ذلیلید، قلیل اندر ذلیلید؛ هم کم هستید و هم ذلیل. خب، خدا قلیل ذلیل را پیروز کرد، کثیر عزیز را چگونه پیروز نکند. شما با پشت‌سر گذاشتن پیروزی جنگ بدر به عزت و کثرت رسیده‌اید، آن خدایی که قلیل ذلیل را پیروز کرد، کثیر عزیز را به طریق اُولیٰ می‌تواند پیروز کند؛ اما آنجا ﴿تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ بود، اینجا ﴿ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ نبود، برای اینکه در همین جریان جنگ احد، مردم به چند گروه تقسیم شدند. اول همان سران نفاق بودند که مرزشان را در طلیعه بسیج نیروها جدا کردند، یک سوم جمعیت با کارشکنی عبدالله¬بن‌اُبی نیامدند در صحنه، این سیصد نفر گروه کمی هم نبودند. در بحث دیروز هم ملاحظه فرمودید اینها کسانی نبودند که فقط نیایند و تماشاگر میدان باشند، بلکه نیامدند تا اخبار نظامی، سیاسی را هم به بیگانه‌ها گزارش بدهند بالأخره، این گروه اول. گروه دوم کسانی بودند که دو قبیله قابل توجه بودند از اوس و از خزرج که تصمیم گرفتند نیایند و خدا به داد ایشان رسید.

ناظر بودن کلمه ﴿هَمَّتْ﴾ بر مسئله عزم و تصمیم
﴿هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا﴾ این ﴿هَمَّتْ﴾ نه یعنی «تصّورت و خطر فی بالهما» که از ذهنشان گذشت نه، این را که نمی‌گویند همت که نوع مواردی که کلمه همت در قرآن به کار رفت، مسئله عزم و تصمیم و امثال‌ذلک است. آن سخنی که جناب زمخشری در کشاف گفت ، امام رازی در تفسیرش گفت ، از ما مرحوم محقق طوسی بیان کرد و در مجمع هم امین‌الاسلام فرمود «قال بعض المحققین» این فرمایشات نوعاً ناتمام است، برای اینکه خطور بال را که از ذهنش بگذرد که نمی‌گویند تصمیم و همت که. در نوع مواردی که کلمه همت در قرآن به کار رفت ناظر به عزم و تصمیم است؛ منتها درجاتی دارد. در بخشهایی نظیر آیهٴ یازده سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿اِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ﴾ یا ﴿هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ﴾ که در سورهٴ «غافر» بود که بحثش گذشت یا در سورهٴ «نساء» است که فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ﴾ ؛ منتها گاهی همت، به ثمر می‌رسد، گاهی هم نمی‌رسد، مثل ﴿هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا﴾ وگرنه همت، اهتمام همان تصمیم درونی است نه خطور گذرا، این تصمیم درونی می‌شود معصیت، حالا معصیت کبیره نیست معصیت صغیره است، بالأخره معصیت است؛ اگر کسی از معصیت کبیره نجات پیدا کند معصیت صغیره او بخشوده می‌شود، چنان که در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیهٴ 32 این‌چنین آمده است که ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ اْلإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾؛ اگر کسی از گناهان بزرگ پرهیز کند، گناهان کوچک او به لطف الهی بخشوده می‌شود؛ خدا وعده مغفرت داده است. پس همت به معنای خطور بال نیست و این شاهدی هم که در آیه، اقامه کردند گفتند: ﴿وَ اللّهُ وَلِیُّهُما﴾ مگر خداوند ولیّ عادلان است یا ولیّ مؤمنین است، چه مؤمن عادل باشد چه غیر عادل ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ مؤمنین کسی که معتقد است و متخلق به اخلاق الهی است و واجباتش را انجام می‌دهد، محرماتش را ترک می‌کند گاهی هم مبتلا می‌شود به معصیت، این‌چنین نیست که از ولایت الهی بیرون برود که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ یعنی «الله ولیّ المومنین العادلین»؟ یعنی مؤمن غیر عادل در تحت ولایت الله نیست؟ این‌طور که نیست.
نشانه‌اش همین است که در همین جنگ احد آن تبهکاریها را عده‌ای مرتکب شدند برای جمع غنائم، باز ذات اقدس الهی فرمود ما از شما عفو کردیم، چون ﴿وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ . در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» در آیاتی که بعداً به خواست خدا در پیش داریم، نظیر آیهٴ 152 فرمود: ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ یعنی دشمن در گوش‌رس شما رسید که شما خطر را حس کردید، این خطر محسوس را که دشمنها بیایند و خطر را به حس انسان برسانند در این زمینه می‌گویند اعدای شما محسوس‌اند: ﴿إِذْ تَحُسُّونَهُمْ﴾ خب، دشمنی که آمده محسوستان شد و شما هم ﴿حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ﴾؛ پیروزی را خدا به شما رساند، برای جمع غنیمت حرف پیغمبر را گوش ندادید آن سنگر را رها کردید ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ خدا بخشیده. خب، اگر ذات اقدس الهی ببخشد و بفرماید: ﴿وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ این نشانه آن نیست که آن شخص گناه نکرد، عفو است نه تبرئه. خب، نه از کلمه وِلا استفاده می‌شود که اینها عادل‌اند، نه از اطلاق مؤمن برمی‌آید که اینها عادل‌اند، خدا ولیّ اینهاست چون ولیّ مؤمنین است، مؤمنین در آنها عادل هست و فاسق همه تحت ولایت الله‌اند؛ منتها عادلها بیشتر، فاسقها کمتر.

ولیّ بودن خدا نسبت به انسانهای مؤمن
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن فرق بین توکل و تولی است؛ ذات اقدس الهی ولیّ مؤمنین است مؤمن خودش خیال می‌کند که او خودش دارد کارها را انجام می‌دهد، می‌گوید من سالها درس خواندم و زحمت کشیدم دیگر نمی‌داند که لحظه به لحظه دیگری او را راهنمایی کرده [و] دستش را گرفته، از صدها خطر نجات داده. این غفلت است، این توکل دارد. این توکل یک سر پلی است که کم¬کم، کم¬کم به تولی برسند، اول می‌گوید من موکل‌ هستم توکل می‌کنم بر خدا، خدا را وکیل کارهای خودم قرار می‌دهم. این توکل نورانیتی ایجاد می‌کند کم¬کم که جلوتر رفت، معلوم می‌شود که او قدرتی نداشت آن ولیّ او همه کارهای مولّیٰ علیه را به عهده می‌گرفت و این خیال می‌کرد که وکیل گرفت، این‌طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله می‌سازد، با تولی هم همین¬طور است، مگر اینکه به آن مقام برسد که این شخص تولی پیدا کند، نه اینکه خدا ولیّ اوست خدا ولیّ موکل هم هست، در همان لحظه‌ای که این شخص توکل می‌کند و خدا را وکیل می‌گیرد در همین لحظه خدا ولیّ است و این خیال می‌کند خدا وکیل اوست، این خیال می‌کند که خودش هست و کارها را به خدا واگذار کرده تا خدا به خواسته او کارهای او را انجام بدهد، غافل از اینکه خدا ولیّ اوست [و] به اراده خود کارهای او را انجام می‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: بله در مقام عمل، تبعیت می‌کند؛ اما دلش می‌تپد بعد می‌گوید من استغفار می‌کنم. اگر ـ معاذالله ـ قلبش معتقد نباشد که دیگر او گناه را حلال دانسته، این عصیان نیست [بلکه] این استحلال معصیت است [که] آن حساب دیگری دارد. اما اگر نه، بگوید بعدها توبه می‌کنیم، خدا می‌بخشد و مانند آن، این مؤمن است، گرچه فاسق است.
پرسش:...
پاسخ: نه تصمیم بر گناه باشد گناه است دیگر، بله اینکه در روایات ماست در فقه ماست که همت بر گناه، گناه نوشته نمی‌شود این در این بحثهای عملی همین طور است ولی ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ هست، از نظر بحث کلامی، این شخص مبتلا به سوء سریره هست و خیلی از فضایل از او گرفته می‌شود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما مولا مشترک است؛ اما ولیّ در اینجا هم والی است دیگر، اگر گفتیم الله ولیّ است ممکن است کسانی که مولای آدم¬اند در آنجا هم اختلاف باشد؛ اما اگر گفتند: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ اینجا همان سرپرست است دیگر، چون سرپرست است، دوست هم است.

مانع نبودن کلمه ﴿هَمَّتْ﴾ و ﴿وَ اللّهُ وَلِیُّهُما﴾ در انعقاد ظهور ﴿فاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ﴾
پرسش:...
پاسخ: دیگران ممکن است ولیّ باشند به معنای مولا و یا محب و ناصر؛ اما وقتی خدا ولیّ است ﴿فاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ﴾ همان سرپرست است دیگر. پس بنابراین‌ هم ﴿هَمَّتْ﴾ ظهور دارد در تصمیم، هم ﴿وَ اللّهُ وَلِیُّهُما﴾ مانع انعقاد این ظهور نیست، آنچه در کشاف و تفسیر امام رازی و تبیان مرحوم شیخ آمده و مورد قبول ضمنی امین‌الاسلام بود که «قال بعض المحققین» آنها اگر خواستند بگویند: ﴿هَمَّتْ﴾ ظهوری در تصمیم ندارد این بیان ناتمام است و اگر خواستند بفرمایند، کلمه ﴿وَ اللّهُ وَلِیُّهُما﴾ مانع انعقاد ظهور است، چون قرینه، قرینه متصل است این ‌هم تام نیست. این ﴿هَمَّتْ﴾ ظهور دارد در تصمیم‌گیری، آن ﴿وَ اللّهُ وَلِیُّهُما﴾ با عفو، سازگار است. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 152 با اینکه بیان فرمود که عده‌ای معصیت کردید عده‌ای مخالف کردید عده‌ای دنیا خواستید عده‌ای آخرت خواستید ولی ﴿عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ این ﴿عَفا عَنْکُمْ﴾ نتیجه است و ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ کبرای قیاس است؛ شما مؤمن هستید و هر که مؤمن باشد مشمول تفضل الهی است شما هم مشمول تفضل الهی شدید، لذا ﴿عَفا عَنْکُمْ﴾ پس در اینکه ظاهر ﴿هَمَّتْ﴾ این است سخنی در او نیست. خب، پس گروه اول نظیر عبدالله‌بن‌اُبی که منافقانه برخورد کردند، صفشان را جدا کرد. گروه دوم کسانی بودند که «همَّت ان تفشلا» بقیه که رفتند، مقاوم بودند تا لحظه پیروزی. وقتی که وارد صحنه پیروزی شدند هنگام جمع غنائم ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ آن عبدالله‌بن‌جبیر گفت من دستور دارم از طرف رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شما را حفظ کنم همین جا باشید، آنها غنائم را بالأخره به ما هم خواهند داد ، اینها سنگر را رها کردند برای جمع غنائم آمدند ﴿إِن تَصْبِرُواْ﴾ نبود ﴿تَتَّقُواْ﴾ نبود «یضرکم کیدهم» شد. گروه چهارم همانهایی بودند که ماندند تا آخرین لحظه که اعلا و اکرم و اشرف از همه اینها وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است، مسئله «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» و امثال‌ذلک در همین صحنه، گفتند شنیده شد.

پرسش:...
پاسخ: تک‌تک مؤمنین را که وعده نداد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ مؤمنین بما انه مؤمنین ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این نظام را، این مکتب را حفظ می‌کند ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله یعنی این نظام در آن لحظه شکست خورد، نه دین مسلمین شکست خوردند، نه یک نفر دو نفر. خب، این برای اینکه ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ نبود، برای اینکه ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ نبود، آن گروه این سیصد نفر یا 290 نفر، حرف آن عبدالله¬بن‌ابی را گوش دادند دیگر، کسی که او را محرم راز قرار دادند و حرف او را حرف کلیدی قرار دادند منافق بود، فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ اینها کسانی‌اند که ﴿إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ﴾ .

نمایان شدن چهره واقعی منافقین در جنگ احد
اینها کسانی‌اند که حالا یا در این جنگ احد این حرف را زدند یا در جنگهای دیگر، اصولاً خط مشی آنها همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بیان کرده. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» خط مشی منافقین را این‌چنین بیان کرد؛ آیهٴ 167 فرمود: ﴿وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا وَ قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا﴾؛ وقتی به منافقین گفتند بیایید در جبهه و جنگ ﴿تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ حالا یا حمله کنید یا دفاع کنید ﴿قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ﴾؛ ما اگر بفهمیم جنگ چیست، کجا جای جنگ است، اگر این جنگ را حق تشخیص بدهیم، می‌آییم همراه شما؛ اما این را حق، تشخیص نمی‌دهیم یا این جنگ را روا نمی‌دانیم، این خط مشی اینهاست که ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ﴾ اینجاست که فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ در حال عادی، منافق ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ﴾ است ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ دو چهره است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که انسان دو چهره دارد: درون و بیرون؛ اما این‌چنین نیست که هر دو اصل باشند که، خب درون اصل است [و] بیرون فرع است. روز خطر آن اصل، خودش را نشان می‌دهد، لذا فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ در حال عادی ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ هستند؛ اما در حال خطر ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ چه اینکه این‌طور بودند در جریان جنگ احد. خب، اینها چهار گروه بودند. آنچه از خطبه‌های نهج‌البلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) در بحث دیروز قرائت شد، در خطبهٴ 210 این چاپ نهج‌البلاغه است.
پرسش:...
پاسخ: بله و اتخاذ بطانه وگرنه﴿وَعَدَ اللّهُ﴾ هیچ ممکن نیست ذات اقدس الهی خلف وعده بکند.

بی‌نصیب شدن مسلمانان از عنایت الهی علت شکست جنگ احد
پرسش:...
پاسخ: پیروزی کفار؟! او پیروز نشد این شکست خورد، نه اینها شکست خوردند، آنها چیزی به دست نیاوردند.
پرسش:...
پاسخ: اینها شکست خوردند، آنها پیروز نشدند نشانه‌اش این است که در جنگهای قبل این‌چنین بود، در جنگهای بعد هم اینها را ذات اقدس الهی تدمیر کرده است و ریشه‌کن کرده است.
پرسش:...
پاسخ: ظاهر این مادی است، البته مکتب [که] سر جایش محفوظ است یعنی در مقام احتجاج این نبود که مثلاً رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مغلوب بشود، در این جنگ، مسلمین شکست خوردند آنها خوشحال برگشتند، کشته زیادی دادند.
پرسش:...
پاسخ: او پیروز نشد، این شکست خورد.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه خیلی بین اینها فرق است، آنها بر مسلمین چیره نشدند، ذات اقدس الهی نصرت را از مسلمین برداشت، اگر عنایت الهی بیاید اینها منصور می‌شوند ﴿سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ و مانند آن، آن عنایت که نیاید، اینها شکست می‌خورند، اینها شکست الهی نصیبشان شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما ﴿حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ ، ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا﴾، ﴿حَتّی﴾ دارد مغیا به این است تا آن لحظه‌ای که شما آن سنگر را به فرماندهی ابن‌جبیر ترک کردید ﴿حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ﴾.

تبیین جریان نفاق از منظر حضرت وصی (علیه السلام)
جریان منافقین در موارد زیادی در نهج‌البلاغه آمده، در خطبهٴ 210 وقتی که به حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کردند جریان نفاق را تبیین کنید، حضرت فرمود که «إِنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً، وَصِدْقاً وَ کَذِباً، و نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَ عَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْکَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهْماً، وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ‏ (صلی الله علیه وآله و سلم) عَلَی عَهْدِهِ، حَتَّی قَامَ خَطِیباً»؛ در زمان خود حضرت روایات دروغی به نام حضرت جعل کردند که خود حضرت ایستاده سخنرانی کرد، فرمود که «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» آن‌گاه فرمود: «وَ إِنَّما أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ» راویان چهار گروه‌اند که گروه پنجمی نیست؛ اما گروه اول گروه منافق‌اند، حالا این منافق را مقداری شرح می‌دهد که منافق کیست. مُظهِر ایمان است، متصنع اسلام است تا به اینجا. فرمود: «فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ»؛ مردم اگر منافق را بشناسند که از او نمی‌پذیرند «وَ لَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ» ولی چون چهره نفاقش مستتر است و چهره اسلامش آشکار، مردم می‌گویند او رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کرده است «وَ لکِنَّهُمْ قَالُوا» یعنی مردم درباره منافقین این‌چنین می‌گویند؛ می‌گویند: «صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ (‏صلی الله علیه وآله و سلم)» می‌گویند از اصحاب پیامبر است، پیامبر را درک کرده «رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ»؛ پیامبر را دید و از او روایت شنید «وَ لَقِفَ عَنْهُ»؛ از او تناول کرد از او گرفت «فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ»؛ به حرف منافق عمل می‌کنند و حرفش را می‌گیرند.

تبیین چهره منافق از منظر قرآن کریم
حالی که قرآن کریم ذات اقدس الهی منافقین را معرفی کرد: «وَ قَدْ أَخْبَرَکَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ بِما أَخْبَرَکَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُم بِهِ لَکَ» خب، منافقین را خوب مشخص کرد، از آن توطئه‌های سیاسی، نظامی تا به جریان «افک» که بازی کردن با آبروی رسول خدا بود، این دیگر آخرین حربه آنها بود و هیچ حربه‌ای بدتر از این حربه نبود، چه اینکه هیچ حمایتی هم در قرآن کریم ظاهراً به اندازه این حمایت حماسه‌ای نیست. خب، پس منافقی که از خونریزی باک نداشت تا ریختن آبروی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم).

تبیین سرنوشت منافقین طبق خطبه 210 نهج‌البلاغه
حضرت می‌فرماید اینها را که دیدید، اینها اوصافشان را شنیدید، تمام اینها کارشکنیهای اینها بعد از جریان سقیفه برطرف شد، دیگر هیچ کارشکنی نبود نه توطئه‌های نظامی سیاسی داشتند نه با آبروی رهبرشان بازی کردند. خب، اینها چه شدند یا باید بگویید اینها دفعتاً مُردند، یکجا مُردند منافقین اینطور که نبود یا باید بگویید همین که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرد همه اینها زاهد زمانه شدند سلمان و اباذر شدند این‌ هم که نبود یا باید بگویید در اثر تشکیل سقیفه بنی ساعده ماندند و با حکومت ساختند و پست گرفتند و سر و صدا نکردند «هذا هو الحق»، «ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَی أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الْأَعْمَالَ»؛ اینها را عامل کردند، پست دادند «وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَی رِقَابِ النَّاسِ، فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا، وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا» این «الناس علی دین ملوکهم» از همین جاست. عرض کردیم «قاعده لا تعاد» این یک جمله است، این یک جمله را دست فقیه بدهید فروع فراوانی از او استنباط می‌شود. این تحلیل را وقتی به دست صاحب المیزان بدهید، آن بیان مبسوط از آن درمی‌آید که می‌فرماید این منافقینی که بخش عظیمی از آیات قرآن درباره اینها و کیفر تلخ اینها و افشاگری اینها و سوء سریره اینها و روش باطل اینها و زیان و آسیب اینهاست نازل شده است. توطئه‌های اینها را هم که مکرر نقل کرده، چه در توطئه‌های نظامی و سیاسی و جنگها و چه در توطئه‌های اخلاقی و عرضی در آیات سورهٴ «افک» گروهشان هم کم نبود. همه اینهایی که با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سر ناسازگاری داشتند و علیه نظام تاخت و تاز داشتند، بعد از رحلت حضرت، آب از آب نجنبید همه آرام شدند، این احد امور ثلاثه است یا همه‌شان مُردند اینکه نبود یا همه‌شان سلمان و اباذر شدند آدم خوب شدند، این‌ هم که نبود یا «تَقَرَّبُوا إِلَی أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَی رِقَابِ النَّاسِ» هذا هو الحق، این‌طور است دیگر، این «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا» زمینه شد تا آن بزرگوار بگوید که «فان الناس علی دین ملوکهم» .

علت برابر بودن منافق با کافر از دیدگاه قرآن کریم
خب این کار نفاق است اینها در جنگها، این دسیسه را برای همیشه داشتند، لذا ذات اقدس الهی اینها را با مشرکین یکجا ذکر می‌کند، می‌فرماید همین که خلوص نبود و اعتقاد نبود مؤمن نیست، خواه در کسوت نفاق باشد [و] خواه در جامه شرک و بت‌پرستی: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ اگر در قیامت آنجا که ﴿إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾ است، فرمود که منافق و کافر هر دو در جهنم‌اند ، اگر در قیامت کنار هم در دوزخ¬اند، در دنیا توطئه‌های اینها هم کنار هم است، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ تا می‌رسد به اینجا که ﴿اِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ﴾ این ﴿اِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا﴾ که حرف بت‌پرستها و مشرکین نیست که اینها در برخورد بگویند ما مؤمنیم که، اینها حرف منافقین است. این منافق با مشرکین ﴿من دُونِکُمْ﴾ است ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ اگر اینها را بطانه گرفتید، باعث می‌شود که شکست بخورید، چه اینکه شکست خوردید. ولی اگر آنها را بطانه نگرفتید صبر و استقامت داشتید، پیروز می‌شوید چه اینکه در بدر پیروز شدید، هر دو نمونه را در اینجا ذکر فرمود. نمونه‌های متقابل را ذکر کرد، کنار هم هم ذکر فرمود. فرمود: ﴿إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ٭ وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ خب آنجا، چون ﴿بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾ نبود، صبر تقوا بود خدا یاریتان کرد، از طرف پیامبر که اختلافی نبود او در هر دو حال که یکسان بود، این شما بودید که ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این تقوا، همان تقوای نظامی است در این‌گونه از موارد، به شهادت مسئله جنگ. البته تقوای عبادی مناسب با بحثهای عبادی است؛ اما بحثهای جبهه و جنگ با تقوای نظامی همراه است ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾.

تأکید قرآن کریم بر قعید بودن انسانها
در اینکه فرمود آن نکته‌ای که ﴿تُبَوِّی الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ﴾ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید مقاعد، آن جایی که قعید می‌نشیند نه آنجا که قاعد می‌نشیند، خدا قعید را دوست دارد نه قاعد را «قعید» یعنی کمین می‌کند «قاعد» یعنی نشسته است، اینکه ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ﴾ این قاعد اگر هم زن باشد قاعده است و جمعش هم می‌شود قواعد «قواعد» همان زنهایی هستند که محکوم به قعودند؛ اما وجود مبارک رسول خدا در سازماندهی نظامیها اینها را قعید کرده، قعید به کسی می‌گویند که کمین کرده، یکجا نشسته فرشته‌ها قعیدند نه قاعد، کمین کردند نشستند آن که در سنگر است ایستاده است، گرچه نشسته است و اینکه پشت جبهه بیکار است نشسته است، گرچه ایستاده است. او در آنجا «قاعد» نیست «قعید» است و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقاعد فراهم می‌کند برای کسانی که آنجا قعید باشند، چه اینکه در سورهٴ «جن» وقتی از زبان شیاطین، سخن می‌گوید می‌فرماید: ﴿وَ أَنّا کُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ آیهٴ نُه سورهٴ «جن» این است ﴿وَ أَنّا کُنّا نَقْعُدُ مِنْها﴾ از این سماوات ﴿مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ مقاعد آن کسی که ایستاده است و می‌نشیند این حال را می‌گویند قعود، آن که حالا خوابیده است و می‌نشیند آن را می‌گویند جلوس. البته گاهی اینها از هم جدا می‌شود گاهی هم با هم ذکر می‌شود؛ اما این‌طور نیست که آن فرقهای ادبی‌شان رخت بربندد؛ این‌طور نیست. به هر حال آن که ایستاده است و می‌نشیند می‌گویند «قَعَدَ» آن که خوابیده است و می‌نشیند می‌گویند «جَلَسَ» و شیاطین مقاعد داشتند تا در آنجا قعید باشند برای استراق سمع، این حالت را می‌گفتند مقاعد. وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینها مقاعدی فراهم کرده است که اینها آنجا بیارمند و کمین کنند ﴿تُبَوِّی الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ﴾ خب، همین مؤمنین با اینکه در صدر آیه، مؤمنین را به عنوان، عنوان اخذ کرده است در همین باره فرمود که ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ خب، مگر اینها مؤمن نبودند ولی حرف ابن‌جبیر را گوش ندادند برای جمع غنائم، باعث شکست مسلمین شدند؛ اما نه در اثر اینکه به نظام معتقد نبودند معصیتی کردند و اینها را قرآن کریم مؤمن می‌داند و اینها جزء مؤمنین بودند و واقعاً هم مؤمن بودند؛ منتها معصیتی کردند و مشمول عفو الهی شدند و تتمه بحث برای فردا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن