- 63
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 37 تا 41 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 41 سوره حج"
تبیین شرط اساسی صحت و قبولی اعمال
بیان مفاهیم نیل به تقرّب الهی
لزوم صبغه الهی داشتن دفاع از سرزمین اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿37﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿38﴾ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ ﴿40﴾ الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾
تبیین شرط اساسی صحت و قبولی اعمال
در جریان قبول چند مسئله است: مسئلهٴ اُولیٰ اینکه عملی مقبول است که متن آن عمل با تقوا همراه باشد که تقوایِ در هر عمل شرط صحّت آن عمل است نه تقوایِ عامل، اگر مالی حرام بود کسی مالِ غصبی را انفاق کرد صدقه داد این عمل با تقوا نیست، اگر مالی حلال بود ولی به عنوان ریا که مردم ببینند یا سُمْعِه که مردم بشنوند این عمل با تقوا نیست معنای ریا این نیست که مردم ببینند این ارائه است میخواهد به مردم نشان بدهد که برای خدا انفاق میکند (یک) و برای خدا نباشد (دو). این کذب و فریب را دارد به مردم نشان میدهد معنای ریا این است. معنای سُمعه این است که به گوش دیگران برساند که برای رضای خدا دارد انفاق میکند در حالی که نباشد این فریب را یا نشان بدهد یا به گوش مردم برساند یکی ریا است و دیگری سُمعه این عمل باطل است زیرا این عمل با تقوا نیست، ولی اگر عمل با تقوا بود یعنی مال حلال بود (یک)، انفاق هم لوجه الله بود (دو)، این عمل صد درصد صحیح است و مقبول ولو عامل یک آدم غیر عادل است فاسق است اما در غیر حوزهٴ این عمل در جای دیگر معصیت میکند ولی اینجا در این حوزه هم مال حلال است هم قصدش خالص است پس تقوا در متنِ عمل شرطِ صحّت آن عمل است عملِ بیتقوا باطلِ محض است. حالا عِقاب دارد یا نه مطلب دیگر است تقوایِ عامل دخیلِ در صحّت عمل نیست این دو مطلب، ولی تقوای عامل دخیل در قبول عمل است این سه مطلب، قبول یک مسئلهٴ کلامی است صحّت یک مسئلهٴ فقهی است اگر به این آقا بخواهند درجه بدهند باید آدم متّقی باشد. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 27 گذشت شرح همین مطلب بود در جریان فرزندان آدم که قربانی یکی پذیرفته شد قربانی دیگر رد شد ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این کلام را خدای سبحان نقل کرد و ردع نکرد پس مرضیّ خداست پس بیان قرآن کریم این است که خداوند عمل متّقیان را قبول میکند، اگر کسی متّقی نبود عملش مقبول نیست گرچه صحیح است یعنی کسی که متّقی نبود نماز خواند نمازش اَداست قضا ندارد و مانند آن دیگر نه خودش باید قضا به جا بیاورد نه بعد از موت ورثهٴ او باید قضا به جا بیاورند اما این نماز به او به عنوان «إنّ المصلّی یناجی ربّه» او را بالا ببرد معراج مؤمن باشد نجوای با خدا باشد نیست پس تقوای در عمل شرط صحّت است که امر فقهی است تقوای متّقی شرط قبول است که امر کلامی است.
بیان مفاهیم نیل به تقرّب الهی
مطلب مهم که در اینجاها اصلاً مطرح نیست این است که ما فقط میگوییم «قربة إلی الله» به طرف خدا نزدیک میشویم به خدا صعود میکند ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ به خدا میرسد ﴿یَنَالُهُ التَّقْوَی﴾ این سه عنوان را ما در آیات مکرّر میخوانیم میگوییم یک عدّه مقرّبیناند یک عدّه کلماتشان یا خودشان صاعد إلی اللهاند یک عدّه تقوایشان نِیل إلی الله دارد و از ما سؤال بکنند این یعنی چه؟ میگوییم یک امر معنوی است زمانی و زمینی نیست این درست است یک قُرب زمانی باشد یا مکانی باشد نیست ولی بالأخره چیست؟ بین بنده و خدای سبحان راهی هست یقیناً، زمانی و زمینی نیست یقیناً، اعتباری هم نیست یقیناً، تکوینی و خارجی است یقیناً، از آن به بعد دقّت میخواهد که این راه گسیخته و بُریده بُریده نیست وگرنه رفتن نداشت ممکن نیست و این راهِ متّصل رفتن دارد پس این راه باید حقیقتِ خارجی باشد بُریده بُریده نباشد گسیختهٴ از هم نباشد متّصل باشد و رفتن ممکن باشد تنها حکمتِ متعالیه در بین ارباب عقول فنون عقلی یک راهحلّی را نشان میدهد که انسان به خدا نزدیک میشود یعنی چه؟ کجا میرود؟ روح چطور میشود که به خدا نزدیک میشود؟ روح چطور میشود که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ را میتواند درک کند؟ کلیّاتش را این رشته ترسیم میکند جزئیّاتش که امر شهودی است برای کسی است که به این درجات رسیده است. غرض آن است که تقوای در عمل شرط صحّت عمل است تقوای عامل نه عمل، شرط قبول آن عمل است پس بین ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که ناظر به حکم کلامی است یا قبولِ کامل را نشان میدهد با شرطِ صحّت خود عمل خیلی فرق است تقوا به هر وسیله به ذات اقدس الهی میرسد تقوایِ عمل باشد میرسد تقوایِ عامل باشد میرسد و مانند آن. خب، فرمود: ﴿لکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾
بشارت به دفاع از محسنین در برابر کافرین
بعد فرمود محسِنین را بشارت بدهید تبشیرِ محسنین به این است که ذات اقدس الهی از اینها خیلی دفاع میکند اینجا با اینکه ثلاثی مجرّد ممکن بود از باب مفاعله تعبیر شده که برای مبالغه است ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ﴾ خب از چه کسی؟ از مؤمنین، چرا؟ برای اینکه دشمنان مؤمنان و مخالفان خَوّانِ کفورند خب خدای سبحان مؤمنان را بر خوّان کفور پیروز میکند یا بر خائنِ کافر هم پیروز میکند این قید نه برای آن است که تبشیر فقط در جایی است که دشمن خوّان باشد نه خائن، کفور باشد نه کافر. برای آن است که بفرماید بر مورد اینچنین است اینها که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾، اینها خوّان کفورند نه اینکه حکم مختص باشد به پیروزی مؤمنین بر خوّان کفور و اگر کسی خائن بود نه خوّان یا کافر بود نه کفور خدا یاری نکند اینچنین نیست پس تقیید برای آن است،
لزوم صبغه الهی داشتن دفاع از سرزمین اسلامی
اما اینکه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ﴾ که بحثش گذشت مهمترین مصداق در شرایط کنونی در خاورمیانه همین فلسطینیهای مظلوم و اهل غزّهٴ محروم و امثال ذلکاند که ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ این اختصاصی به حوزهٴ اسلامی ندارد یعنی اسلامِ مصطلح در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخشهای پایانی که وجود مبارک داود(سلام الله علیه) قیام کرد ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ آن قوم که به پیامبرشان گفتند: ﴿ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ برهانشان این بود ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا﴾ به پیغمبرشان گفتند که ما میخواهیم در راه خدا بجنگیم برای اینکه ما را از وطنمان آواره کردند معلوم میشود اگر مسلمانی و موحّدی از سرزمین خود دفاع بکند فی سبیل الله است خب پس این در هر ملّتی هست مبارزهٴ علیه ظلم را ذات اقدس الهی برای هر ملّتی از ملل الهی لازم کرده است دفاع از سرزمین اسلامی صبغهٴ دفاع الهی دارد دفاع از اموال مسلمین صبغهٴ دینی دارد دفاع از اَعراض مسلمین صبغهٴ دینی دارد رهبری داود(سلام الله علیه) همین را تبیین میکند اینجا هم فرمود: ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ مگر اینکه اینها موحّد بودند که این استثنا تأکید میکند ﴿إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ که مشابه همان آیهای که قبلاً قرائت شد ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ﴾.
بی ارزش بودن اعمال و مبارزات منکران معاد
مطلب بعدی آن است که اگر کسی به خدا معتقد نبود به قیامت معتقد نبود این با خیال دارد زندگی میکند با وهم دارد به سر میبرد نه با عقل، ممکن است کسی که به خدا و قیامت ـ معاذ الله ـ معتقد نیست مبارزه بکند اما ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ وقتی تحلیل عقلی بکنید میگویید که بالأخره شما علاقهمندید که این ملّت شما آزاد بشوند بسیار خب این علاقه را نشان بدهید بعد از مرگ شما که با مُردن به عقیدهٴ باطلِ شما میپوسید وقتی معدوم شدید این قوم شما ملّت شما چه برده چه آزاد برای شما فرق نمیکند نه شما به جایی میرسید نه دادِ آنها به شما میرسد این است که قرآن میفرماید اینها در خیال دارند زندگی میکنند قبلاً هم گذشت که تَخیُّل یک اصطلاح رایجی است که ما داریم ولی قرآن از باب «تفعّل» به کار نبرده باب «افتعال» به کار میبرد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ مختال یعنی آدمِ متخیِّل کسی که با خیال دارد زندگی میکند مثل سراب اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود کفّار هر کاری که میکنند مثل کسی است که به دنبال سراب بروند ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ اینکه مِیکدهٴ آنها را، مِیگساری آنها را، قمارهای آنها را نمیگوید که این عبادتهای آنها را میگوید خب معلوم است کسی که مِیپرستی میکند که قرآن نمیخواهد بگوید اعمال اینها مثل سراب است که خب معلوم است مثل سراب است بدتر از سراب است کافر از آن جهت که به قیامت و بعدالموت معتقد نیست به مبدأ معتقد نیست تمام کارهای خیرِ آنها دویدنِ به طرف سراب است برای چه داری کار میکنی نه کسی از کارت باخبر است نه تو بعد از مرگ زندهای نه بعد از مرگ جایی را میبینی نه بعد از مرگ چیزی به تو میرسانند آخر به کجا داری میروی؟ ﴿فأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾.
پرسش: اینها دنیا را آباد میکنند.
پاسخ: این کارِ خوبی است که همان بیان نورانی سیّدالشهداء است که فرمود: «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» مادامی که هست بیمارستان میسازد راه میسازد سد میسازد خودش هم لذّت میبرد چون یک حیاتِ ظاهری است اما حالا خودش را به کُشتن بدهد برای اینکه دیگری آزاد بشود خب، میشود معدومِ محض، معدومِ محض نه خودش به فیض میرسد (یک)، نه از فیضِ دیگران فوزی نصیب او میشود (دو)، الآن شهدای ما دوتا فیض دارند هم ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ دارند، هم ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ پشت سر هم بر اساس این فعل مضارع از خدا میگویند مژده بده، مژده بده، اینها کجا هستند ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ اینها که راه افتادند در چه حالتی هستند مرتّب لذّت میبرند هر خدماتی که انجام میشود سدسازی باشد، راهسازی باشد، ارائهٴ خدمات باشد اوّلین ثواب را در نامهٴ عمل امام(رضوان الله علیه) بعد در نامهٴ شهدا مینویسند بعد در نامهٴ مسئولین اینچنین نیست که اوّلین ثواب را به مسئولین بدهند اولین ثواب را به امام و شهدا میدهند برای اینکه به خدا میگویند مژده بده اینها کجا هستند اینها که به برکت خون ما راه افتادند در چه شرایطیاند پشت سرِ هم هر لحظه بشارت میگیرند خب این یک امر معقولی است اما حالا کسی که معدوم شد این با خیال دارد زندگی میکند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ قِیعه یعنی بیابانِ باز که افقش پیداست دورنمای قِیعه و قاعِ صَفصف این است که آن منطقهٴ سبز را اینها استخر میبینند به دنبال او میدوند راهنمایان میگویند ما آنجا بودیم از آنجا خبر داریم آنجا سبزه است کَرانهٴ این افق است آب نیست نروید اینها گوش نمیدهند یک وقت میروند که همهٴ اعضایشان را از دست میدهند و تشنگی بیشتر شده خب این با خیال دارد زندگی میکند آیه که نمیگوید اعمالِ فاسد اینها ﴿کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ است که، میگوید این بتپرستی اینها، این عبادت اینها، این خدمات اینها به دنبال سراب رفتن است آن نمیفهمد که اگر جان بدهد هدر داده است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ خب اینکه مِیگساری و فحش و غارتگری و غیبت و تهمت بتپرستها را که نمیگوید که این خدمات آنها را میگوید، میگوید خدمات اینها هباء مَنثور است خب اگر کسی به دنبال هباء منثور برود طبق یک آیه، به دنبال سراب حرکت کند آیهٴ دیگر، یک آدمِ مُختالی است دیگر، بنابراین وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» یعنی ظلم نکنید نه اینکه بروید در راهِ دین جهاد بکنید و کُشته بشوید آن پیام را ندارد آن را دارد اول اسلام بیاورید بعد در راه دین مبارزه کنید.
پاداش عملی تابعین پیامبر و حجت هر عصری
مطلب دیگر اینکه هر کسی در هر عصری در هر مصری باید تابع حجّت آن عصر باشد. این چهار قِسمی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ هفده گذشت هم ناظر به همین مطلب بود آیهٴ هفده همین سوره که قبلاً گذشت این بود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاری وَالْمَجُوسَ﴾ اینها در برابر مشرکیناند خدای سبحان بین اینها در قیامت فاصله میدهد آنها که موحّدند برابر آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» حسابشان با برکات الهی است که فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ اجر و پاداش دارند خب هر ملّتی در هر عصری که تابع پیغمبر آن عصر باشد نه الیوم که تنها حجّت، قرآن و عترت است هر ملّتی در هر عصری تابع حجّت آن عصر باشند اگر مؤمن به خدا و قیامت باشند و عملِ صالح داشته باشند از اجر الهی برخوردارند از برجستهترین اعمالِ صالح آنها دفاع از دین است. اینکه فرمود ما هر ملّتی را به جهاد مأمور کردیم آیهٴ 111 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در بحث دیروز خوانده شد فرمود این در تورات هست در انجیل هست در قرآن هست ناظر به همین است آیهای که فعلاً محلّ بحث است که فرمود اگر جهاد نباشد نه صومعهای میماند نه بِیعهای میماند نه کَنیسهای میماند نه مسجدی میماند هم ناظر به همین است نه اینکه در عصرِ فعلی همهٴ اینها حقّاند نعم، اگر اینها تابع حکومت اسلامی بودند و جِزیه دادند ممکن است ذات اقدس الهی کَنیسهٴ اینها را، صومعهٴ اینها را، بیعه اینها را امضا بکند باز آن هم صبغهٴ دینی پیدا میکند به اذن شریعت اسلامی چون در تحت حکومت اسلامیاند و جزیه دادند و پذیرفتند. به هر تقدیر این یک امر کلی است برای هر ملّت و نِحلت دینی.
عوامل جلوگیری از عالم گیر شدن ظلم و فساد
خب، عمده دو نکته است که یک نکته در بحث دیروز گفته شد امروز باید بازتر بشود و نکتهٴ دیگری که در بحث دیروز مطرح نشد. آن نکتهای که باید روشنتر بشود این است که در آیهٴ 251 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت در جریان حضرت داوود بود فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ﴾ ذیل آیه این است که ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اگر یک عدّه قیام نکنند جلوی طغیانگری دیگران را نگیرند فساد عالَمگیر میشود زمین را فرا میگیرد خب، این یک اصل کلّی آیا این شدنی است یا نه، بله ما هم میدانیم اگر دفاع نباشد فساد عالَمگیر میشود این وحی نمیخواهد شما منظورتان از این جمله چیست؟ میفرماید من این را گفتم تا بگویم خود من در صحنه حاضرم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ من حاضرم یعنی فضلِ الهی حاضر است عنایت الهی حاضر است جلوی طغیانگر را ما میگیریم. اگر جلوی این طاغیان را نگیرند طغیان گسترش پیدا میکند بله، حالا این چه احتیاجی به وحی دارد؟! فرمود این را میدانی من جلوی اینها را میگیرم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ﴾ استثناست به منزلهٴ استثنای تالی قیاس است ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ ولی من نمیگذارم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ من داود را همیشه در ذخیره دارم برای هر عصری داودی هست عصر ما داود وجود مبارک امام(رضوان الله علیه) بود داودِ هر عصر و مصری هم در آستینِ غیب الهی هست غرض آن است که آن مطلب یک امر بیّنالرشدی است آیه نمیخواهد آنکه مهم است آن است که زِمام کار به دست خداست منتها شما باید یک تکان بخورید ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ و دفع را هم به خودش نسبت داد فرمود من این کار را میکنم خب شما این کار را میکنید چرا فرمودید ﴿بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فرمود آن بعض جزء مظاهر من هستند جنود الهیاند، سربازان من هستند، انصار دین من هستند، ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ هستند آنها را من اعزام میکنم این نکته بود که در بحث دیروز گذشت با یک توضیح بیشتری. عمده آن است که خب، حالا اگر جلوی ظلمِ طاغیان را نگیرند فساد از کجا شروع میشود؟ آنها اول با چه کسی درگیرند چه نهادی را تضعیف میکنند که بعد جامعه ضعیف میشود و فَشَل میشود و از پا در میآید آن را این آیه تبیین میکند که ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ اول در درجهٴ اُولیٰ ﴿لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ بعد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ این دو تالی در طول هماند نه در عرض هم یعنی آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «حج» که محلّ بحث است با آیهٴ 251 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که اشاره شد اینها در طول هماند چون مراکز فرهنگی، حوزههای دینی، مساجد، حسینیهها ضعیف میشود ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ پس اینچنین نیست که ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ مستقیماً جامعه فاسد بشود اوّلین آسیب را حوزهها و مراکز فرهنگی و دینی میبینند که اگر ـ خدای ناکرده ـ اینها آسیب دیدند آنگاه جامعه فَشَل میشود چون کسی از جامعه حمایت نمیکند.
بیان اقسام و مراتب دفاع
از اینجا میرسیم به مطلب دیگری که امروز مطرح میشود و آن این است که دفع دو قسم است دفاع دو قسم است یکی مهم یکی اهم، آنکه اهم است راه حوزههاست راه فرهنگی است راه فکری است راه قلم است، آنکه مهم است و در درجهٴ دوم است و آن آخرالامر است راه شمشیر است این دفع که نگفت با شمشیر دفع میکنم که در درجهٴ اول با تبلیغِ دین با تألیف کتاب با بیان و بَنان دین را حفظ میکنم، نشد شمیر این بیان نورانی حضرت امیر که در نهجالبلاغه است فرمود اگر حرفها در شما اثر نکرد مواعظ الهی باعث اِتّعاظ شما نشد من دست به شمشیر میکنم که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ» کِیّ که ناقص یایی است یعنی داغ کردن ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾ یعنی داغ میکنند آن بزرگواری که گفت: «علاج کَیّ کُنَمت کآخر الدواء الکیّ» ناظر به همین خطبه است نه علاج کِی کنم، علاجِ کَیّ که یاء مشدّد است که عربی است نه کِی فارسی، «علاجِ کَیّ کنمت کآخر الدواء الکیّ» این «کآخر الدواء الکیّ» ناظر به خطبهٴ وجود مبارک حضرت امیر است این مهم است اهمّ کار حوزه است اگر حوزهها، مراکز دینی، مساجد کارشان را درست انجام بدهند لله انجام بدهند مرکزِ تجاری نباشد پشت بر قبله میکنند نماز نباشد جامعه یقیناً اسلامی میشود آن کمبود جامعه را نیروی نظامی و انتظامی ترمیم میکند اما اساس کار این است پس نباید از این کریمهٴ ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فوراً به سراغ جهاد رفت، البته آیهٴ قبل سخن از مقاتَل بودن این محرومان است اما تصریح به مقاتِل بودنِ صبغهٴ دفاعی نشده در درجهٴ اول دفاع، دفاع فرهنگی است و تعلیمی است و تبلیغی است بعد دفاعِ نظامی این دوتا نَفْر را قرآن کریم ذکر کرده است اول نَفْر فرهنگی است که در سورهٴ «توبه» است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دوم نَفْر نظامی است که ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ آن نَفْرِ نظامی است این نَفْرِ فرهنگی است این کوچ کردن و هجرت فرهنگی است آن کوچ کردن و هجرت نظامی است آن نَفْرِ نظامی وقتی لازم میشود که این نَفْر فرهنگی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کارآمد نباشد خب، فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ که ﴿یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ مسجد است که مرتباً در آن نامِ خدا زیاد برده میشود مراکز دیگر هفتهای یک روز است و مانند آن، یا ممکن است که ﴿یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ به همهٴ اینها برگردد. میماند این سؤال که چطور صومعه و بیعه و مرکز عبادی یهود بر مسجد مسلمانها مقدّم ذکر شده است این گفتند لوجهین است یا برای رعایت تقدّم زمانی است که خب آنها قبل از اسلام بودند اسلامِ مصطلح یا نه. شروع از ضعیف است به قوی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده در سورهٴ «فاطر» آیهٴ 32 از ضعیف به قوی آمده ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ بندگان ما چند گروهاند ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾ که بر امام تأویل شده است پس ترتیب گاهی به لحاظ تقدّم زمانی است گاهی برای اینکه از پایین به بالا میروند از ضعیف به قوی میروند در جریان نصرت هم ذات اقدس الهی چند مرحله را ذکر کرد اول اینکه خدا دفاع میکند یعنی جلوی ظلمِ آنها را میگیرد شما را از شرّ آنها نجات میدهد چون خیلی از موارد بود یک انسانِ سرشکسته، دستشکسته به حضور مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرّف میشد عرض میکرد مرا گرفتند زدند حضرت میفرمود هنوز من مأمور به جهاد نشدم مأمور به مبارزهٴ مسلّحانه نیستم این آیه که آمد خدا از اینها دفاع کرد اینها را از شرّ مشرکان نجات داد این مقطع اول، ولی کار به اینجا ختم نمیشود تنها نجاتِ مسلمانها از شرّ کفّارِ خوّان نیست بلکه پیروزیِ مسلمانها بر کافران است که از او به نصرت یاد کرده است یعنی در این همآورد و جنگها مسلمانها پیروزند پس مرحلهٴ اُولیٰ دفاع از محرومان است که اینها را از شرّ کفار نجات میدهند مرحلهٴ دوم پیروزی مسلمانها بر کفّار است که اینها حکومت تشکیل میدهند حالا که حکومت تشکیل دادند چه کار باید بکنند ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ را ذکر میکنند پس صِرفِ دفاع نیست بلکه نصرت هم در کار است.
وظیفه مؤمنین در اقامه فرائض پس از نصرت و پیروزی
جریان نصرت و پیروزی را هم در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» بیان کرده فرمود آیهٴ 172 به بعد ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ٭ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و هم در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 51 فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ما اینها را هم در دنیا یاری میکنیم هم در روزی که اَشهاد قیام کردند یعنی در صحنهٴ قیامت که احدی به دادِ دیگری نمیرسد ما به داد اینها میرسیم پس ما ناصر مؤمنانیم هم در دنیا هم در آخرت، اینها را در دنیا پیروز میکنیم که اینها بتوانند حکومت تشکیل بدهند حالا که حکومت تشکیل دادند وظیفهٴ آنها چیست؟ وظیفهٴ آنها همین است که ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ اوّلین کار آنها این است که نماز را به پا میدارند ما خیال میکنیم اقامهٴ نماز امری است سهل، اگر نماز باشد همهٴ مشکلات حل است چون شیطان بر نمازگزار وسوسه نمیکند وقتی حرمِ دل محفوظ ماند انسان نه کینهٴ کسی را در بر دارد نه خیال فاسد در سر ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ اینها نماز را اقامه میکنند که بارها ملاحظه فرمودید نماز خواندنی نیست چون ستون را کسی نمیخواند نماز اقامه شدنی است چون ستون را به پا میدارند نمیخوانند ما نماز میخوانیم ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ گیرمان نمیآید نماز خواندنی نیست نماز به پا داشتنی است اگر ستون است ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینکه خواندنی است این «لا تَنهیٰ عن الفحشاء و المنکر» خب، ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ زکات عطا میکنند زکاتِ واجب را عطا میکنند و هر جا اگر کسی با پرداخت زکاتِ واجب یا در عصری در مصری در جایی زکات داده شد ولی فقرِ فقرا برطرف نشد خب بر دیگران واجب است که تأمین بکنند و اگر یک نفر میداند بر او واجبِ عینی است چند نفر میدانند بر آنها واجب کفایی است ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تبیین شرط اساسی صحت و قبولی اعمال
بیان مفاهیم نیل به تقرّب الهی
لزوم صبغه الهی داشتن دفاع از سرزمین اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿37﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿38﴾ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ ﴿40﴾ الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾
تبیین شرط اساسی صحت و قبولی اعمال
در جریان قبول چند مسئله است: مسئلهٴ اُولیٰ اینکه عملی مقبول است که متن آن عمل با تقوا همراه باشد که تقوایِ در هر عمل شرط صحّت آن عمل است نه تقوایِ عامل، اگر مالی حرام بود کسی مالِ غصبی را انفاق کرد صدقه داد این عمل با تقوا نیست، اگر مالی حلال بود ولی به عنوان ریا که مردم ببینند یا سُمْعِه که مردم بشنوند این عمل با تقوا نیست معنای ریا این نیست که مردم ببینند این ارائه است میخواهد به مردم نشان بدهد که برای خدا انفاق میکند (یک) و برای خدا نباشد (دو). این کذب و فریب را دارد به مردم نشان میدهد معنای ریا این است. معنای سُمعه این است که به گوش دیگران برساند که برای رضای خدا دارد انفاق میکند در حالی که نباشد این فریب را یا نشان بدهد یا به گوش مردم برساند یکی ریا است و دیگری سُمعه این عمل باطل است زیرا این عمل با تقوا نیست، ولی اگر عمل با تقوا بود یعنی مال حلال بود (یک)، انفاق هم لوجه الله بود (دو)، این عمل صد درصد صحیح است و مقبول ولو عامل یک آدم غیر عادل است فاسق است اما در غیر حوزهٴ این عمل در جای دیگر معصیت میکند ولی اینجا در این حوزه هم مال حلال است هم قصدش خالص است پس تقوا در متنِ عمل شرطِ صحّت آن عمل است عملِ بیتقوا باطلِ محض است. حالا عِقاب دارد یا نه مطلب دیگر است تقوایِ عامل دخیلِ در صحّت عمل نیست این دو مطلب، ولی تقوای عامل دخیل در قبول عمل است این سه مطلب، قبول یک مسئلهٴ کلامی است صحّت یک مسئلهٴ فقهی است اگر به این آقا بخواهند درجه بدهند باید آدم متّقی باشد. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 27 گذشت شرح همین مطلب بود در جریان فرزندان آدم که قربانی یکی پذیرفته شد قربانی دیگر رد شد ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این کلام را خدای سبحان نقل کرد و ردع نکرد پس مرضیّ خداست پس بیان قرآن کریم این است که خداوند عمل متّقیان را قبول میکند، اگر کسی متّقی نبود عملش مقبول نیست گرچه صحیح است یعنی کسی که متّقی نبود نماز خواند نمازش اَداست قضا ندارد و مانند آن دیگر نه خودش باید قضا به جا بیاورد نه بعد از موت ورثهٴ او باید قضا به جا بیاورند اما این نماز به او به عنوان «إنّ المصلّی یناجی ربّه» او را بالا ببرد معراج مؤمن باشد نجوای با خدا باشد نیست پس تقوای در عمل شرط صحّت است که امر فقهی است تقوای متّقی شرط قبول است که امر کلامی است.
بیان مفاهیم نیل به تقرّب الهی
مطلب مهم که در اینجاها اصلاً مطرح نیست این است که ما فقط میگوییم «قربة إلی الله» به طرف خدا نزدیک میشویم به خدا صعود میکند ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ به خدا میرسد ﴿یَنَالُهُ التَّقْوَی﴾ این سه عنوان را ما در آیات مکرّر میخوانیم میگوییم یک عدّه مقرّبیناند یک عدّه کلماتشان یا خودشان صاعد إلی اللهاند یک عدّه تقوایشان نِیل إلی الله دارد و از ما سؤال بکنند این یعنی چه؟ میگوییم یک امر معنوی است زمانی و زمینی نیست این درست است یک قُرب زمانی باشد یا مکانی باشد نیست ولی بالأخره چیست؟ بین بنده و خدای سبحان راهی هست یقیناً، زمانی و زمینی نیست یقیناً، اعتباری هم نیست یقیناً، تکوینی و خارجی است یقیناً، از آن به بعد دقّت میخواهد که این راه گسیخته و بُریده بُریده نیست وگرنه رفتن نداشت ممکن نیست و این راهِ متّصل رفتن دارد پس این راه باید حقیقتِ خارجی باشد بُریده بُریده نباشد گسیختهٴ از هم نباشد متّصل باشد و رفتن ممکن باشد تنها حکمتِ متعالیه در بین ارباب عقول فنون عقلی یک راهحلّی را نشان میدهد که انسان به خدا نزدیک میشود یعنی چه؟ کجا میرود؟ روح چطور میشود که به خدا نزدیک میشود؟ روح چطور میشود که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ را میتواند درک کند؟ کلیّاتش را این رشته ترسیم میکند جزئیّاتش که امر شهودی است برای کسی است که به این درجات رسیده است. غرض آن است که تقوای در عمل شرط صحّت عمل است تقوای عامل نه عمل، شرط قبول آن عمل است پس بین ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که ناظر به حکم کلامی است یا قبولِ کامل را نشان میدهد با شرطِ صحّت خود عمل خیلی فرق است تقوا به هر وسیله به ذات اقدس الهی میرسد تقوایِ عمل باشد میرسد تقوایِ عامل باشد میرسد و مانند آن. خب، فرمود: ﴿لکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾
بشارت به دفاع از محسنین در برابر کافرین
بعد فرمود محسِنین را بشارت بدهید تبشیرِ محسنین به این است که ذات اقدس الهی از اینها خیلی دفاع میکند اینجا با اینکه ثلاثی مجرّد ممکن بود از باب مفاعله تعبیر شده که برای مبالغه است ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ﴾ خب از چه کسی؟ از مؤمنین، چرا؟ برای اینکه دشمنان مؤمنان و مخالفان خَوّانِ کفورند خب خدای سبحان مؤمنان را بر خوّان کفور پیروز میکند یا بر خائنِ کافر هم پیروز میکند این قید نه برای آن است که تبشیر فقط در جایی است که دشمن خوّان باشد نه خائن، کفور باشد نه کافر. برای آن است که بفرماید بر مورد اینچنین است اینها که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾، اینها خوّان کفورند نه اینکه حکم مختص باشد به پیروزی مؤمنین بر خوّان کفور و اگر کسی خائن بود نه خوّان یا کافر بود نه کفور خدا یاری نکند اینچنین نیست پس تقیید برای آن است،
لزوم صبغه الهی داشتن دفاع از سرزمین اسلامی
اما اینکه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ﴾ که بحثش گذشت مهمترین مصداق در شرایط کنونی در خاورمیانه همین فلسطینیهای مظلوم و اهل غزّهٴ محروم و امثال ذلکاند که ﴿أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ این اختصاصی به حوزهٴ اسلامی ندارد یعنی اسلامِ مصطلح در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخشهای پایانی که وجود مبارک داود(سلام الله علیه) قیام کرد ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ آن قوم که به پیامبرشان گفتند: ﴿ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ برهانشان این بود ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا﴾ به پیغمبرشان گفتند که ما میخواهیم در راه خدا بجنگیم برای اینکه ما را از وطنمان آواره کردند معلوم میشود اگر مسلمانی و موحّدی از سرزمین خود دفاع بکند فی سبیل الله است خب پس این در هر ملّتی هست مبارزهٴ علیه ظلم را ذات اقدس الهی برای هر ملّتی از ملل الهی لازم کرده است دفاع از سرزمین اسلامی صبغهٴ دفاع الهی دارد دفاع از اموال مسلمین صبغهٴ دینی دارد دفاع از اَعراض مسلمین صبغهٴ دینی دارد رهبری داود(سلام الله علیه) همین را تبیین میکند اینجا هم فرمود: ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ مگر اینکه اینها موحّد بودند که این استثنا تأکید میکند ﴿إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾ که مشابه همان آیهای که قبلاً قرائت شد ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ﴾.
بی ارزش بودن اعمال و مبارزات منکران معاد
مطلب بعدی آن است که اگر کسی به خدا معتقد نبود به قیامت معتقد نبود این با خیال دارد زندگی میکند با وهم دارد به سر میبرد نه با عقل، ممکن است کسی که به خدا و قیامت ـ معاذ الله ـ معتقد نیست مبارزه بکند اما ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ وقتی تحلیل عقلی بکنید میگویید که بالأخره شما علاقهمندید که این ملّت شما آزاد بشوند بسیار خب این علاقه را نشان بدهید بعد از مرگ شما که با مُردن به عقیدهٴ باطلِ شما میپوسید وقتی معدوم شدید این قوم شما ملّت شما چه برده چه آزاد برای شما فرق نمیکند نه شما به جایی میرسید نه دادِ آنها به شما میرسد این است که قرآن میفرماید اینها در خیال دارند زندگی میکنند قبلاً هم گذشت که تَخیُّل یک اصطلاح رایجی است که ما داریم ولی قرآن از باب «تفعّل» به کار نبرده باب «افتعال» به کار میبرد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ مختال یعنی آدمِ متخیِّل کسی که با خیال دارد زندگی میکند مثل سراب اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود کفّار هر کاری که میکنند مثل کسی است که به دنبال سراب بروند ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ اینکه مِیکدهٴ آنها را، مِیگساری آنها را، قمارهای آنها را نمیگوید که این عبادتهای آنها را میگوید خب معلوم است کسی که مِیپرستی میکند که قرآن نمیخواهد بگوید اعمال اینها مثل سراب است که خب معلوم است مثل سراب است بدتر از سراب است کافر از آن جهت که به قیامت و بعدالموت معتقد نیست به مبدأ معتقد نیست تمام کارهای خیرِ آنها دویدنِ به طرف سراب است برای چه داری کار میکنی نه کسی از کارت باخبر است نه تو بعد از مرگ زندهای نه بعد از مرگ جایی را میبینی نه بعد از مرگ چیزی به تو میرسانند آخر به کجا داری میروی؟ ﴿فأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾.
پرسش: اینها دنیا را آباد میکنند.
پاسخ: این کارِ خوبی است که همان بیان نورانی سیّدالشهداء است که فرمود: «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» مادامی که هست بیمارستان میسازد راه میسازد سد میسازد خودش هم لذّت میبرد چون یک حیاتِ ظاهری است اما حالا خودش را به کُشتن بدهد برای اینکه دیگری آزاد بشود خب، میشود معدومِ محض، معدومِ محض نه خودش به فیض میرسد (یک)، نه از فیضِ دیگران فوزی نصیب او میشود (دو)، الآن شهدای ما دوتا فیض دارند هم ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ دارند، هم ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ پشت سر هم بر اساس این فعل مضارع از خدا میگویند مژده بده، مژده بده، اینها کجا هستند ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ اینها که راه افتادند در چه حالتی هستند مرتّب لذّت میبرند هر خدماتی که انجام میشود سدسازی باشد، راهسازی باشد، ارائهٴ خدمات باشد اوّلین ثواب را در نامهٴ عمل امام(رضوان الله علیه) بعد در نامهٴ شهدا مینویسند بعد در نامهٴ مسئولین اینچنین نیست که اوّلین ثواب را به مسئولین بدهند اولین ثواب را به امام و شهدا میدهند برای اینکه به خدا میگویند مژده بده اینها کجا هستند اینها که به برکت خون ما راه افتادند در چه شرایطیاند پشت سرِ هم هر لحظه بشارت میگیرند خب این یک امر معقولی است اما حالا کسی که معدوم شد این با خیال دارد زندگی میکند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ قِیعه یعنی بیابانِ باز که افقش پیداست دورنمای قِیعه و قاعِ صَفصف این است که آن منطقهٴ سبز را اینها استخر میبینند به دنبال او میدوند راهنمایان میگویند ما آنجا بودیم از آنجا خبر داریم آنجا سبزه است کَرانهٴ این افق است آب نیست نروید اینها گوش نمیدهند یک وقت میروند که همهٴ اعضایشان را از دست میدهند و تشنگی بیشتر شده خب این با خیال دارد زندگی میکند آیه که نمیگوید اعمالِ فاسد اینها ﴿کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ است که، میگوید این بتپرستی اینها، این عبادت اینها، این خدمات اینها به دنبال سراب رفتن است آن نمیفهمد که اگر جان بدهد هدر داده است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ خب اینکه مِیگساری و فحش و غارتگری و غیبت و تهمت بتپرستها را که نمیگوید که این خدمات آنها را میگوید، میگوید خدمات اینها هباء مَنثور است خب اگر کسی به دنبال هباء منثور برود طبق یک آیه، به دنبال سراب حرکت کند آیهٴ دیگر، یک آدمِ مُختالی است دیگر، بنابراین وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» یعنی ظلم نکنید نه اینکه بروید در راهِ دین جهاد بکنید و کُشته بشوید آن پیام را ندارد آن را دارد اول اسلام بیاورید بعد در راه دین مبارزه کنید.
پاداش عملی تابعین پیامبر و حجت هر عصری
مطلب دیگر اینکه هر کسی در هر عصری در هر مصری باید تابع حجّت آن عصر باشد. این چهار قِسمی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ هفده گذشت هم ناظر به همین مطلب بود آیهٴ هفده همین سوره که قبلاً گذشت این بود که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاری وَالْمَجُوسَ﴾ اینها در برابر مشرکیناند خدای سبحان بین اینها در قیامت فاصله میدهد آنها که موحّدند برابر آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» حسابشان با برکات الهی است که فرمود: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ﴾ اجر و پاداش دارند خب هر ملّتی در هر عصری که تابع پیغمبر آن عصر باشد نه الیوم که تنها حجّت، قرآن و عترت است هر ملّتی در هر عصری تابع حجّت آن عصر باشند اگر مؤمن به خدا و قیامت باشند و عملِ صالح داشته باشند از اجر الهی برخوردارند از برجستهترین اعمالِ صالح آنها دفاع از دین است. اینکه فرمود ما هر ملّتی را به جهاد مأمور کردیم آیهٴ 111 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در بحث دیروز خوانده شد فرمود این در تورات هست در انجیل هست در قرآن هست ناظر به همین است آیهای که فعلاً محلّ بحث است که فرمود اگر جهاد نباشد نه صومعهای میماند نه بِیعهای میماند نه کَنیسهای میماند نه مسجدی میماند هم ناظر به همین است نه اینکه در عصرِ فعلی همهٴ اینها حقّاند نعم، اگر اینها تابع حکومت اسلامی بودند و جِزیه دادند ممکن است ذات اقدس الهی کَنیسهٴ اینها را، صومعهٴ اینها را، بیعه اینها را امضا بکند باز آن هم صبغهٴ دینی پیدا میکند به اذن شریعت اسلامی چون در تحت حکومت اسلامیاند و جزیه دادند و پذیرفتند. به هر تقدیر این یک امر کلی است برای هر ملّت و نِحلت دینی.
عوامل جلوگیری از عالم گیر شدن ظلم و فساد
خب، عمده دو نکته است که یک نکته در بحث دیروز گفته شد امروز باید بازتر بشود و نکتهٴ دیگری که در بحث دیروز مطرح نشد. آن نکتهای که باید روشنتر بشود این است که در آیهٴ 251 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت در جریان حضرت داوود بود فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ﴾ ذیل آیه این است که ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اگر یک عدّه قیام نکنند جلوی طغیانگری دیگران را نگیرند فساد عالَمگیر میشود زمین را فرا میگیرد خب، این یک اصل کلّی آیا این شدنی است یا نه، بله ما هم میدانیم اگر دفاع نباشد فساد عالَمگیر میشود این وحی نمیخواهد شما منظورتان از این جمله چیست؟ میفرماید من این را گفتم تا بگویم خود من در صحنه حاضرم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ من حاضرم یعنی فضلِ الهی حاضر است عنایت الهی حاضر است جلوی طغیانگر را ما میگیریم. اگر جلوی این طاغیان را نگیرند طغیان گسترش پیدا میکند بله، حالا این چه احتیاجی به وحی دارد؟! فرمود این را میدانی من جلوی اینها را میگیرم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ﴾ استثناست به منزلهٴ استثنای تالی قیاس است ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ ولی من نمیگذارم ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ من داود را همیشه در ذخیره دارم برای هر عصری داودی هست عصر ما داود وجود مبارک امام(رضوان الله علیه) بود داودِ هر عصر و مصری هم در آستینِ غیب الهی هست غرض آن است که آن مطلب یک امر بیّنالرشدی است آیه نمیخواهد آنکه مهم است آن است که زِمام کار به دست خداست منتها شما باید یک تکان بخورید ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ و دفع را هم به خودش نسبت داد فرمود من این کار را میکنم خب شما این کار را میکنید چرا فرمودید ﴿بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فرمود آن بعض جزء مظاهر من هستند جنود الهیاند، سربازان من هستند، انصار دین من هستند، ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ هستند آنها را من اعزام میکنم این نکته بود که در بحث دیروز گذشت با یک توضیح بیشتری. عمده آن است که خب، حالا اگر جلوی ظلمِ طاغیان را نگیرند فساد از کجا شروع میشود؟ آنها اول با چه کسی درگیرند چه نهادی را تضعیف میکنند که بعد جامعه ضعیف میشود و فَشَل میشود و از پا در میآید آن را این آیه تبیین میکند که ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ اول در درجهٴ اُولیٰ ﴿لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ بعد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ این دو تالی در طول هماند نه در عرض هم یعنی آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «حج» که محلّ بحث است با آیهٴ 251 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که اشاره شد اینها در طول هماند چون مراکز فرهنگی، حوزههای دینی، مساجد، حسینیهها ضعیف میشود ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ پس اینچنین نیست که ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ مستقیماً جامعه فاسد بشود اوّلین آسیب را حوزهها و مراکز فرهنگی و دینی میبینند که اگر ـ خدای ناکرده ـ اینها آسیب دیدند آنگاه جامعه فَشَل میشود چون کسی از جامعه حمایت نمیکند.
بیان اقسام و مراتب دفاع
از اینجا میرسیم به مطلب دیگری که امروز مطرح میشود و آن این است که دفع دو قسم است دفاع دو قسم است یکی مهم یکی اهم، آنکه اهم است راه حوزههاست راه فرهنگی است راه فکری است راه قلم است، آنکه مهم است و در درجهٴ دوم است و آن آخرالامر است راه شمشیر است این دفع که نگفت با شمشیر دفع میکنم که در درجهٴ اول با تبلیغِ دین با تألیف کتاب با بیان و بَنان دین را حفظ میکنم، نشد شمیر این بیان نورانی حضرت امیر که در نهجالبلاغه است فرمود اگر حرفها در شما اثر نکرد مواعظ الهی باعث اِتّعاظ شما نشد من دست به شمشیر میکنم که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ» کِیّ که ناقص یایی است یعنی داغ کردن ﴿فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾ یعنی داغ میکنند آن بزرگواری که گفت: «علاج کَیّ کُنَمت کآخر الدواء الکیّ» ناظر به همین خطبه است نه علاج کِی کنم، علاجِ کَیّ که یاء مشدّد است که عربی است نه کِی فارسی، «علاجِ کَیّ کنمت کآخر الدواء الکیّ» این «کآخر الدواء الکیّ» ناظر به خطبهٴ وجود مبارک حضرت امیر است این مهم است اهمّ کار حوزه است اگر حوزهها، مراکز دینی، مساجد کارشان را درست انجام بدهند لله انجام بدهند مرکزِ تجاری نباشد پشت بر قبله میکنند نماز نباشد جامعه یقیناً اسلامی میشود آن کمبود جامعه را نیروی نظامی و انتظامی ترمیم میکند اما اساس کار این است پس نباید از این کریمهٴ ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ فوراً به سراغ جهاد رفت، البته آیهٴ قبل سخن از مقاتَل بودن این محرومان است اما تصریح به مقاتِل بودنِ صبغهٴ دفاعی نشده در درجهٴ اول دفاع، دفاع فرهنگی است و تعلیمی است و تبلیغی است بعد دفاعِ نظامی این دوتا نَفْر را قرآن کریم ذکر کرده است اول نَفْر فرهنگی است که در سورهٴ «توبه» است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دوم نَفْر نظامی است که ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ آن نَفْرِ نظامی است این نَفْرِ فرهنگی است این کوچ کردن و هجرت فرهنگی است آن کوچ کردن و هجرت نظامی است آن نَفْرِ نظامی وقتی لازم میشود که این نَفْر فرهنگی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کارآمد نباشد خب، فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ﴾ که ﴿یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ مسجد است که مرتباً در آن نامِ خدا زیاد برده میشود مراکز دیگر هفتهای یک روز است و مانند آن، یا ممکن است که ﴿یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ به همهٴ اینها برگردد. میماند این سؤال که چطور صومعه و بیعه و مرکز عبادی یهود بر مسجد مسلمانها مقدّم ذکر شده است این گفتند لوجهین است یا برای رعایت تقدّم زمانی است که خب آنها قبل از اسلام بودند اسلامِ مصطلح یا نه. شروع از ضعیف است به قوی نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده در سورهٴ «فاطر» آیهٴ 32 از ضعیف به قوی آمده ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ بندگان ما چند گروهاند ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ از آنها بالاتر ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾ که بر امام تأویل شده است پس ترتیب گاهی به لحاظ تقدّم زمانی است گاهی برای اینکه از پایین به بالا میروند از ضعیف به قوی میروند در جریان نصرت هم ذات اقدس الهی چند مرحله را ذکر کرد اول اینکه خدا دفاع میکند یعنی جلوی ظلمِ آنها را میگیرد شما را از شرّ آنها نجات میدهد چون خیلی از موارد بود یک انسانِ سرشکسته، دستشکسته به حضور مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرّف میشد عرض میکرد مرا گرفتند زدند حضرت میفرمود هنوز من مأمور به جهاد نشدم مأمور به مبارزهٴ مسلّحانه نیستم این آیه که آمد خدا از اینها دفاع کرد اینها را از شرّ مشرکان نجات داد این مقطع اول، ولی کار به اینجا ختم نمیشود تنها نجاتِ مسلمانها از شرّ کفّارِ خوّان نیست بلکه پیروزیِ مسلمانها بر کافران است که از او به نصرت یاد کرده است یعنی در این همآورد و جنگها مسلمانها پیروزند پس مرحلهٴ اُولیٰ دفاع از محرومان است که اینها را از شرّ کفار نجات میدهند مرحلهٴ دوم پیروزی مسلمانها بر کفّار است که اینها حکومت تشکیل میدهند حالا که حکومت تشکیل دادند چه کار باید بکنند ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ را ذکر میکنند پس صِرفِ دفاع نیست بلکه نصرت هم در کار است.
وظیفه مؤمنین در اقامه فرائض پس از نصرت و پیروزی
جریان نصرت و پیروزی را هم در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» بیان کرده فرمود آیهٴ 172 به بعد ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ٭ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و هم در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 51 فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ما اینها را هم در دنیا یاری میکنیم هم در روزی که اَشهاد قیام کردند یعنی در صحنهٴ قیامت که احدی به دادِ دیگری نمیرسد ما به داد اینها میرسیم پس ما ناصر مؤمنانیم هم در دنیا هم در آخرت، اینها را در دنیا پیروز میکنیم که اینها بتوانند حکومت تشکیل بدهند حالا که حکومت تشکیل دادند وظیفهٴ آنها چیست؟ وظیفهٴ آنها همین است که ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ اوّلین کار آنها این است که نماز را به پا میدارند ما خیال میکنیم اقامهٴ نماز امری است سهل، اگر نماز باشد همهٴ مشکلات حل است چون شیطان بر نمازگزار وسوسه نمیکند وقتی حرمِ دل محفوظ ماند انسان نه کینهٴ کسی را در بر دارد نه خیال فاسد در سر ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ اینها نماز را اقامه میکنند که بارها ملاحظه فرمودید نماز خواندنی نیست چون ستون را کسی نمیخواند نماز اقامه شدنی است چون ستون را به پا میدارند نمیخوانند ما نماز میخوانیم ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ گیرمان نمیآید نماز خواندنی نیست نماز به پا داشتنی است اگر ستون است ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینکه خواندنی است این «لا تَنهیٰ عن الفحشاء و المنکر» خب، ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ زکات عطا میکنند زکاتِ واجب را عطا میکنند و هر جا اگر کسی با پرداخت زکاتِ واجب یا در عصری در مصری در جایی زکات داده شد ولی فقرِ فقرا برطرف نشد خب بر دیگران واجب است که تأمین بکنند و اگر یک نفر میداند بر او واجبِ عینی است چند نفر میدانند بر آنها واجب کفایی است ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است