display result search
منو
تفسیر آیه 103 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

تفسیر آیه 103 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 103 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم"

اعتصام به حبل الهی از قوس نزول تا قوس صعود در درون جان انسان
برتری صفت احسان از عدل
قرآن و عترت ریسمان واحد الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾

ریسمان پروردگار تنها راه نجات:
ظاهر این کریمه آن است که تنها محور نجات، حبلالله است و چیزی نمی‌تواند در مقابل حبل¬الله عامل نجات باشد، در حالی که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 112 این است ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی بر یهودیها ذلت تثبیت شده است، هر جا باشند محکوم به قتل‌اند، مگر اینکه به حبل الهی اعتصام کنند، ایمان بیاورند یا به حبلی از مردم، معلوم می‌شود عامل نجات دو چیز است: یکی حبل¬الله است؛ یکی حبل¬الناس ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ در حالی که عامل نجات غیر از ذات اقدس الهی احدی نخواهد بود و چیزی نخواهد بود. اگر منظور از این ناس که فرمود: ﴿وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ عترت طاهره باشند، قهراً آن ﴿بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ می‌شود قرآن و این ﴿وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ می‌شود عترت طاهره و محصول این دو تعبیر همان حدیث ثقلین است که «انی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در همان احادیث ثقلین آمده است که «حبلان» یعنی این ثقلان «حبلان» هستند و اگر منظور از این ﴿وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ آن نباشد ـ چه اینکه عده‌ زیادی از مفسرین بنا را بر این گذاشتند که منظور از این ﴿وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی تعهدات مردمی ـ آن هم در مقابل حبل خدا نیست. بیان ذلک این است که فرمود یهودیها در اثر آن کفر و تباهی که داشتند مهدورالدم‌اند ﴿أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا﴾ مگر اینکه اینها ایمان بیاورند که به حبل¬الله اعتصام کنند یا تعهد مردمی برقرار بشود بر ترک تعرض، پناهندگی سیاسی پیدا کنند جزء مستأمنین باشد که امان به آنها داده بشود، اگر در پناه دولت اسلام بودند، گرچه مسلمان نیستند این ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ است. یا به کشوری پناهنده شدند که با دولت اسلامی میثاق بسته است این ﴿حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ است. قهراً حکم می‌شود تشریعی یعنی اینها مهدورالدم‌اند، در نظام تشریع ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ﴾ مگر اینکه یا مسلمان بشوند یا اینکه به کشوری یا به دولتی پناهنده بشوند که با شما معاهده دارند که این می‌شود ﴿وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾. بنابراین ظاهر آیهٴ محلّ بحث که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ که حصر است با آیهٴ 112 همین سوره که به خواست خدا در پیش داریم، منافاتی نخواهد داشت.

اعتصام به حبل الهی از قوس نزول تا قوس صعود در درون جان انسان:
مطلب بعدی آن است که این حبل¬الله، نظیر صراط¬الله یک وجود خارجی دارد که خب قرآن حبل¬الله است این از وجود لفظی و عربی مبین گرفته تا ام¬الکتاب همه‌اش قرآن است و حبل¬الله است ﴿إِنّا جَعَلناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ این جمله‌ای که در اول سورهٴ «زخرف» آمده قرآن را به این دو حد محدود کرده: یک حدش ام¬الکتاب است که دیگر نه عبری است و نه عربی؛ یک حدش هم عربی مبین است. انسان وقتی در محدوده لفظ و مفهوم و لغت و امثال ذلک به سر می‌برد در خدمت این عربی مبین هست، وقتی یک مقدار بالا رفت از نشئه اعتبار گذشت آنجا دیگر سخن از علم حصولی نیست، صورت ذهنی نیست، وضع و اعتبار نیست لغت نیست، عبری و عربی نیست می‌شود ام‌الکتاب. همه این درجات، قرآن کریم است و اعتصام به هر مرحله، اثر خاص آن مرحله را دارد. این قرآنی است که در خارج است ولی اعتصام هم آیا یک اعتصام خارجی است، نظیر اینکه انسان صراط مستقیم را طی می‌کند صراط مستقیم جایی است که انسان طی می‌کند یا اینها در درون انسان صراطی برقرار می‌شود حبلی بر قرار می‌شود که از عبودیت انسان شروع کرده تا به لقای ربوبیت حق برسد این حبل‌الله است این صراط‌الله است از ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ تا ﴿قالُوا بَلی﴾ و از ﴿قالُوا بَلی﴾ تا ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ یعنی در قوس نزول، از ربوبیت حق تا عبودیت بنده و در قوس صعود، از عبودیت بنده تا لقای ربوبیت حق این می‌شود صراط‌الله، می‌شود حبل‌الله. چیزی در خارج جان انسان باشد و انسان بخواهد از دور با او ارتباط برقرار بکند و به او تمسک بجوید که نیست. قرآن یک حقیقت خارجی است از عربی مبین تا ام‌الکتاب ولی اعتصام به او هم یک کار خارج از جان آدم است یا اعتصام به او کاری است در درون جان آدم، قهراً کاری است در جان آدم. خب، در درون اگر اعتصام هست در درون، باید حبل باشد یا نه؟ یعنی این قرآن باید در دل جا داشته باشد که انسان به این قرآنی که در درون جا دارد متوسل بشود معتصم بشود یا نه؟ لابد این‌چنین خواهد بود و همان‌طوری که حبل، تار و پودی دارد که این تارها و پودها را وقتی به هم بافتند می‌شود حبل، این دین [و] این قرآن آیاتش روایتش احکامش، حکمش اینها تار و پود این حبل‌اند؛ اینها را وقتی به هم بافتند می‌شود حبل‌الله و کسی که در صدد تهیه حبل‌الله است، اول این احکام را این حکم را می‌فهمد بعد معتقد می‌شود بعد متخلق می‌شود و عمل می‌کند تا به نوبه خود هر کدام از این بندهای حبل‌الله را گره با جان خود بزند؛ در درون خود حبلی درست کند. این در طرف مثبت، کاری که شیطان می‌کند این است که این گره‌ها را یکی پس از دیگری باز می‌کند، این رشته‌ها را پنبه می‌کند. کار شیطان این است که یکی پس از دیگری این عقده‌ها و گره‌خوردها این تارها را از پود و پودها را از تار جدا بکند و به صورت پنبه در بیاورد. پس حبلی در درون باید بافت و به او معتقد شد و معتصم و به دست شیطان نداد که شیطان یکی پس دیگری این عقده‌ها را باز کند.

تبیین بحث حبل‌الله در نهج‌البلاغه:
الف: تلاش شیطان بر باز کردن گره‌های ریسمان الهی
در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه، نظیر آنچه در خود روایات هم هست، حبل‌الله بر قرآن کریم اطلاق شده است ، چه اینکه در سخنان خود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آمده است که حبل‌الله قرآن است و به قرآن شما متمسک بشوید. ولی عمده آن است که شیطان چه می‌کند؟ شیطان این حبل را یکی پس از دیگری این گره‌ها را باز می‌کند. اول مستحبات را از انسان می‌گیرد، کم کم مکروهات را به انسان تزریق می‌کند، دست انسان برای کارهای مکروه باز می‌شود، رفته رفته به معاصی صغیره مبتلا می‌شود تا کم کم با ترک واجب و فعل محرم مبتلا بشود که کلاً دیگر دست‌آویز را از او می‌گیرد، شیطان کارش این‌چنین است.
در خطبه 121 کتاب شریف نهج‌البلاغه، خطر شیطان این‌چنین گوشزد شد. فرمود که مواظب باشید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرقَهُ، وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً،وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ»؛ خواسته شیطان و اراده شیطان این است که تک تک این گره‌ها را باز کند. وقتی این گره‌ها را کم کم باز کرد یک مشت رشته‌ها شده پنبه، چیزی در دست نبود، به پنبه که نمی‌شود تمسک جست. کار او این است که «یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ» یعنی باز کند دینتان را؛ منتها «عقدة عقدة»؛ گره گره باز کند؛ کم کم باز کند «وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ» خب وقتی که یک گره باز شد آن کسی که به این یک گره، دست یازید و به این متمسک شد. این دستش خالی است، چون وقتی این یک گره باز شد دیگر معتصَم نیست، عاصم نیست این شخص افتاده. گره دیگر را که باز کرد آن شخص دیگر افتاده یا همین یک شخص در درون خود وقتی یک گره دینی را از دست داد، در حقیقت بخشی از دست او از این حبل¬الله کنار افتاد، دیگر او قدرت تمسک ندارد، چون به آن باز شده نمی‌شود تمسک جست. قهراً اینها پراکنده می‌شوند اینجاست که تفرقه، به جای اجتماع می‌نشیند «وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ» بعد از اینکه تفرقه پیدا شد، فرقه فرقه پیدا شد و فریق پیدا شد «وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ» بعد دیگر فتنه شروع می‌شود، بنابراین اعتصام باید از درون شروع بشود.

ب: تلاش مؤمن برای زندگی فرشته‌گونه
اوصافی را که برای فرشته‌ها ذکر می‌کنند، سعی می‌کنند مؤمن، در حد فرشته زندگی کند. در خطبه 91 همان خطبه اشباح، فرشته‌ها را که معرفی می‌کند می‌فرماید که « وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ» چون شیطان بر کسی اگر مسلط بشود ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ﴾ خواهد داشت؛ یاد حق را از دل او می‌برد. فرشته‌ها این‌چنین نیستند که شیطان بر آنها مسلط بشود «وَلَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ» این بد برخورد کردن، بد یکدیگر را طرد کردن در بین فرشته‌ها نیست؛ اینها هم با یکدیگر حسادت ندارد، بغضا ندارند. این بغضا و حسادت هم در سایر خطبه‌ها آمده که «وَ لاَ تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» در آنچه از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم رسیده است، آن هم همین است «إِنَّ فی التّباغضِ الْحَالِقَةُ» ؛ فرمود با یکدیگر کینه و عداوت نداشته باشید، برای اینکه این حالق است «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» در بعضی از قسمتها همین جمله است «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ». در قسمتهای دیگر دارد «فَاِنّها الحالقة للدین» «حالق» آن تراشیدن سر را می‌گویند حلق. فرمود این بغضا و کینه و عدوات یک تیغ تیزی است که به دست دو طرف هست، به دست این متخاصمین هست. خب حالا شما ملاحظه می‌فرمایید اگر کسی مکه مشرف شد و صروره بود مثلاً، در دهم ذیحجه در منا سرش را تیغ کرد مدتها باید صبر بکند تا مو روییده بشود. حالا اگر کسی تیغ تیز دستش داشته باشد هر روز سرش را تیغ می‌کند، این دیگر جایی برای روییدن مو نیست. حضرت فرمود اختلاف و کینه نسبت به برادران ایمانی مثل آن است که هر روز اینها زیر این بوته‌های دین را تیغ کنند آن وقت چیزی از دین نمی‌روید «فانها الحالقة للدّین» اوایل، انسان می‌داند که این کار بد است ولی به امید جبران بعدی دست به این کار می‌زند، کم کم باورش می‌شود که این کار خوب است ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ اگر رنگ دین به کار خود داد و خیال کرد این کار، کار خوبی است دیگر نمی‌شود این تیغ تیز را از دست او گرفت، فرمود که «فانها الحالقة للدّین» فرشته‌ها این تیغ تیز را ندارند که دینشان را تیغ کنند.

پرسش:...
پاسخ: آن در بحثهای قبل تا حدودی بحث شد که معلوم نیست که این فطرس، ملک بوده و فرشته بوده، چون در آن دعای سوم شعبان سخن از فرشته بودن او نیست، دارد «و عاذ فطرس بمهده» حالا این که بود و چه چیزی بود هم باید ثابت بشود. اولاً فرشته بود یا نه و سند این هم باید مشخص بشود که سند قابل اعتباری دارد یا نه؟ بر فرضی که این دو مرحله گذشت یعنی ثابت شد که او فرشته بود و دلالت تام بود و سند هم تام بود، چون مخالف با قرآن کریم است باید توجیه بشود، چون قرآن کریم فرشته‌ها را معصوم می‌داند ﴿لا یَعْصُونَ اللّهَ﴾ فرشته‌هایی که موکل جهنم‌اند، معصوم‌اند چه رسد به فرشته‌هایی که موکل بهشت‌اند و در مراحل بالاتر از بهشت به سر می‌برند، فرشته‌ها مصون از وسوسه شیطنت شیطان هستند.

ج: اعتصام به حبل‌الله و دوری جستن از پراکندگی و اختلاف
در خطبهٴ 176 مصداق حبل‌الله را همان قرآن می‌داند یعنی قرآن، مصداق حبل‌الله است، هم ما را به حبل‌الله دعوت می‌کند و هم خطر اعتصام را گوشزد می‌کند. در همان خطبهٴ 176، فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ»؛ قرآن حبل‌الله است و متین و استوار هم هست «وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ، وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ، وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ» این حبل متین است، آن‌گاه در پایان همین خطبه یعنی در پایان همین خطبهٴ 176، آن جمله‌ای که دیروز بحث شد آمده است. فرمود که «فَإِیَّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ»؛ همه‌تان یک صبغه داشته باشید [و] رنگارنگ نباشید چرا؟ «فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیما تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ» البته دور هم جمع شدن برای ذائقه همه گوارا نیست، این مکروه است [و] لذیذ نیست؛ اما چون حق است این ﴿وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ «فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیما تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ» این تفرقه‌ها برای عده‌ای لذیذ است «کل یجر النار إلی قرصه» اما این تفرقه، علی‌الباطل است [و] این لذت من‌الباطل است، آن کراهت من‌الحق است. آن‌گاه در ذیل، این جمله را می‌فرماید: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» ؛ ذات اقدس الهی احدی را از راه اختلاف و تفرقه خیری نداده است نه در گذشته و نه در آینده یعنی این سنت الهی است، مسئله تجربه نیست که ما بگوییم بسیار خب، شاید در آینده مثل گذشته نباشد، این جزء سنن الهی است.

د: لزوم تمسک متقین به محکمترین ریسمانهای الهی
درباره متقیان می‌فرماید که حالا که انسان در درون خود این رشته‌ها را بست و گره زد و در درون خود طنابی درست کرد، سعی می‌کند به آن مرحله بالاترش برسد این طناب، تشبیه بشود از توابع تشبیه معقول به محسوس، تشبیه بشود به طنابی که آن دامنه‌اش ضعیف است وسطش تا حدودی قوی است اما بالاترش اقوا و امتن است. احکام الهی اینطور است همه مراحل، انسان را از خطر حفظ می‌کند ولی بعضی از مراحل حافظ‌اند، بعضی از مراحل احفظ. اینکه فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ یعنی همه آنچه جزء احکام الهی است و نازل شده است، حسن است ولی شما تابع احسن باشید. مثلاً اگر فرمود در سورهٴ «نحل» ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی﴾ عدل، حسن است بر همه واجب است؛ اما احسان، احسن از عدل است. عدل آن است که به کسی ستم نکنید و تجاوز نکنید. احسان آن است که اگر کسی نسبت به شما بد کرد شما کیفر تلخ ندهید. اگر بخواهید به ﴿فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ﴾ عمل کنید این عدل است، اگر بخواهید ﴿فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا﴾ را رعایت کنید این احسان است، آن احسان احسن من‌العدل است، لذا بعد از عدل یاد شد. در بخشهای دیگر که فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ یعنی به این فکر نباشید که فقط در حد عدل به سر ببرید که واجبها را انجام بدهید و محّرم را ترک کنید، بلکه از فضایل مستحبه هم غفلت نکنید.
در این خطبه‌ای که در وصف متقیان است و خطبهٴ 87 است، آنجا مشخص فرمود که انسان چه بکند و به کدام مرحله از مراحل تقوا تمسک بکند و به کدام مرحله اعتصام بکند. در همین اوایل خطبهٴ‌ 87 فرمود: «واسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ» گرچه ﴿فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی﴾ اما خب، چون ایمان درجاتی دارد که ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ اگر ایمان درجاتی دارد، این عروه‌های وثقی هم درجاتی دارند، لذا انسان متقی می‌کوشد که «واسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا» گرچه همه حبل متین‌اند؛ اما مرحله بالاتر امتن است، گرچه همه این عروه‌ها ﴿لاَ انْفِصامَ لَها﴾ هستند؛ اما مرحله بالا اوثق است، لذا وقتی متقیان را توصیف می‌کند، می‌فرماید اینها کسانی‌اند که «اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا»؛ هر مرحله‌ای که بالاتر باشد متین‌تر است و موثق‌تر و محکم‌تر.

پرسش:...
پاسخ: اینها حقیقت است دیگر، برای اینکه الفاظ برای ارواح معانی وضع شد، اینطور نیست که مثلاً حالا ام‌الکتاب را اگر کسی کتاب بگوید مجاز است، برای اینکه آنجا لفظ نیست، عبری و عربی نیست و مانند آن یا لوح قلم را که چند تا روایت در ذیل لوح و قلم آمده، اینطور نیست که اطلاق لوح یا اطلاق قلم بر آن حقایق غیبی و مجرد، مجاز باشد همه اینها حقیقت است، تفاوت اینها در مفهوم نیست [بلکه] در مصداق است بعضی مصادیق، کامل‌اند بعضی اکمل، بعضی ضعیف‌اند، بعضی اضعف.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ برای تفهیم اصل مطلب که ما طنابی داشته باشیم این طناب ظاهری، دامنه‌اش ضعیف باشد بافتش ضعیف باشد و ریشه‌هایش کم باشد و وسطش بیشتر باشد و بالایش قوی‌تر، این از باب تشبیه معقول به محسوس است. البته همه اینها هم در قیامت ممکن است به صورتهای خاصی ظهور بکند. اینکه گفته شد قرآن «حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ» است یعنی از عربی مبین تا ام¬الکتاب همه حبل¬الله است؛ منتها ام¬الکتاب امتن است و این عربی مبین، متین است. لذا در آن خطبهٴ 87 فرمود که متقی کسی است که «واسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا».

پرسش:...
پاسخ: اگر بخواهند نشان بدهید، همان¬طوری که ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ﴾ اگر کسی وارسته بود دارد حرکت می‌کند، این نشانه حبل¬الله است، این نوری است در جامعه دارد حرکت می‌کند؛ سیره او و سنت او از حسی گرفته تا عقلی، حبل¬الله است.

برتری صفت احسان از عدل
پرسش:...
پاسخ: از جود نه از احسان، البته عدل بالاتر از سخاست، عدل بالاتر از جود است، احسان فوق عدل است. جود و بخشش گاهی براساس عدل است و گاهی براساس غیر عدل است. فرمود شما عادل باشید کشور اداره می‌شود، لازم نیست بخشنده باشید. وقتی عادل بودید حق هر کسی را به او دادید جامعه تأمین می‌شود ولی احسان بالاتر از عدل است و احسان غیر از جود است. همان بیانی که مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) در یکی از بخشهای کتاب صلات است ظاهراً، آنجا تعبیری بعضی از فقها نسبت به مشایخ این رشته نسبت به بزرگان این رشته تعبیری دارند که خیلی مناسب نیست. مرحوم صاحب جواهر فرمود که گرچه ما هم اهل قلم هستیم و می‌توانیم بر اساس ﴿فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ﴾ عمل بکنیم و جواب او را بدهیم؛ اما ذیل آیه سوره «نحل» ما را دعوت به چیز دیگر می‌کند که ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرینَ﴾ ما به ذیل آیه عمل می‌کنیم، ما صبر می‌کنیم. این چون تعبیرات تندی در بعضی از کتابهای اخباریین است که مثلاً این¬طور روایت را معنا کنید یا آنطوری که فلان عالم از این روایت استفاده کرده است، این «موجباً لهم الخروج عن الدین» . غرض، این تعبیرات تند گاهی هست. مرحوم صاحب ‌جواهر می‌فرماید که ما هم بلدیم اینطور حرف بزنیم؛ اما آن ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرینَ﴾ جلوی ما را گرفت، این می‌شود احسان. اگر ﴿فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ﴾ باشد این می‌شود عدل؛ اما ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّابِرینَ﴾ باشد، این می‌شود احسان که احسان بالاتر از عدل است.

اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾؛ بعضیها افتاده بودند اینها را درآورد، بعضیها نزدیک بود بیافتند. از اینکه ضمیر ﴿فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ مذکر شد احتمال اینکه ﴿مِنْها﴾ به ﴿النّارِ﴾ برگردد یا ﴿حُفْرَة﴾ برگردد هست، احتمال اینکه به ﴿شَفا﴾ برگردد ـ بنا بر اینکه تأنیث معنوی باشد ـ هم هست. اینکه فرمود: ﴿فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ نسبت به آنهایی که افتاده بودند خب، انقاذ از نار است یا از حفره است، دست آنها را گرفته و بالا آورده. آنهایی که نزدیک بود بیافتند آنها هم انقاذ هست، برای اینکه اینکه در لبه سقوط هست صادق است که کسی بگوید ما این را نجات دادیم. بنابراین این تأنیث ضمیر، شامل هر دو گروه می‌شود و این¬طور هم بود عده‌ای در جاهلیت در نار بودند یا حفره‌ای از نار بودند، عده‌ای هم در لبه سقوط بودند و همه را دین، نجات داده است: ﴿فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾.

قرآن و عترت ریسمان واحد الهی:
روایاتی که در ذیل این کریمه هست به عنوان حدیث ثقلین هم فراوان است و هم معروف. البته آن یک بحث مبسوطی دارد یعنی خواندن آن روایات نورانی حدیث ثقلین، فراوان است که هر دوی اینها حبل‌اند و چون هیچ تفرقه‌ای با هم ندارند، در حقیقت یک حبل است که به دو صورت در آمده یعنی به صورت قرآن و عترت ظهور کرده، اگر واقعاً دو حبل باشند و کثرتی در کار باشد تفرقه‌ای هست، در حالی که فرمود: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» ؛ اینها هرگز از هم جدا نخواهند بود. پس این‌چنین نیست که کسی بگوید «حسبنا کتاب‌الله» و اهل نجات باشد یا بگوید «حسبنا العترة» و اهل نجات باشد اینطور نیست، چون اینها دو نام از یک حقیقت است و اینها ما ترک پیامبرند که اگر پیامبر( علیه آلاف التحیة و الثناء) را به صورت تفصیل بخواهیم بیان کنیم، می‌شود ظاهر قرآن و سنت و به صورت اجمال بیان کنیم، می‌شود همین رسولی که رسالت را ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ این قرآنی که در درون اوست و در قلب اوست، این وقتی که باز بشود به صورت قرآن و عترت ظهور می‌کند وگرنه اینها دو حقیقت جدای از هم نیستند که بگوییم دو چیزند و تفرقه‌پذیر نیستند [بلکه] یک حقیقت‌اند ، چون این قرآن که حبل است در درون اینها ظهور کرده، لذا اینها گاهی می‌فرمایند ما صراط مستقیم‌ایم یا در عرض ادبی که به پیشگاه ائمه(علیهم السّلام) می‌کنیم می‌گوییم شما میزان الاعمال‌اید ، صراط مستقیم‌اید ، حبل الله المتین‌اید، عروه وثقایید و مانند آن، همه این القابی که برای قرآن کریم است برای عترت طاهره هم هست، سرّش این است که طنابی باشد قرآنی باشد بیرون، آن نیست. این قرآن بیرونی را همه می‌بوسند و بر بالای سر می‌گذارند این اعتصام نیست، کسی که واقعاً در مقطعی گناه کرده است، با اینکه قرآن در جیب اوست مع‌ذلک این اعتصام نکرده، معلوم می‌شود این اعتصام، همان بیان نورانی حضرت در آن خطبه است که این باید در درون جان آدم یک حبلی بین الارض و السماء باشد انسان آن حبل را بگیرد و بالا برود. اگر یک گوشه آن تافته‌ها را شیطان باز کرد، در همان گوشه انسان می‌لغزد.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما عصاره این و حقیقت اینها یک واقعیت است که وقتی در این جهان ظهور می‌کنند به صورت امام و به صورت قرآن در می‌آیند وگرنه «لن یفترقا» اگر کسی گفت «حسبنا کتاب‌الله» این به هیچ‌کدام متوسل نشد یا کسی گفت حسبنا العترت و گفت قرآن از حجیت افتاده ـ معاذالله ـ یا تحریف شده، نظیر پندارهای باطل بعضی از اخباریهای تندرو، این به هیچ کدام متوسل نشده، برای اینکه قرآن را گفت دیگر حبل نیست [و] نمی‌شود به او اعتصام کرد ـ معاذالله¬ ـ تحریف شده است ما هستیم و روایات، این در حقیقت به هیچ‌کدام متوسل نشد.

لغزش انسان در مقابل معاصی نشانه عدم اعتصام به حبل‌الله:
غرض آن است که ما اگر خواستیم ببینیم که به حبل الله معتصم‌ایم یا نه، همان خطبه نورانی نهج‌البلاغه برای ما کافی است که فرمود شیطان اراده‌اش این است «وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً» معلوم می‌شود دین می‌شود حبل‌المتین، این می‌خواهد کم کم این گره‌ها را باز کند، چون انسان اعتقادی دارد. اعتقاد در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که با دو تا گره حاصل می‌شود: یک گره بین محمول و موضوع قضایا است، اینکه می‌گوییم: «الجنة حق و ان النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها» اینها گره بین محمول و موضوع است که اینها را می‌گویند قضایای دینی که قضیه را عقد می‌گویند برای اینکه بین موضوع و محمول گره خورده است، این یک کار. بعد عصاره این قضیه باید با جان آدم گره دیگر بخورد که انسان بشود معتقد، این را می‌گویند ایمان، آن را می‌گویند علم. تا این دو تا گره بسته نشود انسان، معتقد نخواهد بود. ممکن است عالم باشد ولی مؤمن نباشد؛ وقتی مؤمن است که محصول آن قضیه را با جان خود گره بزند. شیطان، اول این گره ایمانی را باز می‌کند اگر توانست از این راه موفق می‌شود، بعد هم جنبه علمی قضیه را باز می‌کند اگر نشد جنبه علمی قضیه را باز می‌کند که بین موضوع و محمول دیگر رابطه‌ای نباشد این شک علمی دارد بعد ایمان تقلیدی بعد در درون خود همیشه بین هول و ولا است، چون بین موضوع و محمول می‌خواهد انسجام برقرار کند می‌بیند نیست، می‌خواهد ایمان نداشته باشد با آن تقلید و سنت‌اش سازگار نیست، همیشه در یک عذاب الیمی به سر می‌برد، این کار شیطان این است که «وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً» و اگر کسی یک جا دستش لرزید این مطمئن باشد که دیگر دستاویز نداشت، اگر دستاویز می‌داشت دیگر آنجا نمی‌لغزید. این مسئله ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ﴾ که درباره آدم و حواء(علیهم السّلام) ذکر کرده، می‌گویند شیطان زیر پای اینها را خالی کرد. خب، اگر کسی دستاویز داشته باشد که نمی‌افتد که، چون اعتصام نیست ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ یا ﴿فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی﴾ اینها تشبیه معقول به محسوس است. حالا اگر کسی ﴿فأَزَلَّهُمَا﴾ شد یعنی لغزید، این معلوم می‌شود که به جایی دستش بند نبود، در همه موارد اینطور است. این است که اگر ما خواستیم ببینیم که واقعاً اهل اعتصام‌ایم یا نه ـ حالا چه اعتصام فردی یا اعتصام جمعی ـ هر جایی که پای ما لغزید ـ چه در معاصی فردی چه در معاصی جمعی ـ آنجا انسان مطمئن است که معتصم نیست و خب راه ترمیمش هم البته باز است دیگر یعنی از درون باید تار و پودش را تشکیل بدهد و ببافد، آن هم که می‌فرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثًا﴾ هم در همین زمینه‌هاست؛ اما چیزی را که رِشتید دوباره رِشته‌ها را پنبه نکنید.

پرسش:...
پاسخ: این مرحله نازله کلام را باید با مرحله نازله عترت طاهره(علیهم السّلام) سنجید، این است که کلام می‌شود ثقل اکبر و اینها می‌شوند ثقل اصغر، برای حفظ کلام شهید هم می‌شوند. ولی مرحله عالیه کلام که ام‌الکتاب است و کتاب مبین است ﴿وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ در آن مرحله، با عترت طاهره یک نورند [و] تفاوتی در آن مرحله نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن