- 7
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 104 و 105 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 104 و 105 سوره آلعمران _ بخش دوم"
امر به معروف یکی از ظهورات انذار و تبشیر
امر به معروف موجب رسوخ امر در جان آمر
عدم کفایت رهبر لایق بدون امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
امر به معروف یکی از ظهورات انذار و تبشیر
انذار و تبشیر قرآن کریم گاهی به صورت امر و نهی ظهور میکند گاهی به صورت وعد و وعید ظهور میکند گاهی به صورت بیان حسن و قبح ظهور میکند، گاهی به صورت بیان سعادت و شقاوت ظهور میکند و مانند آن. در این دو کریمه یکی به ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و دیگری به ﴿أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ ختم شد، ناظر همین تفصیل است که اولی تبشیر است و دومی انذار. اولی درباره همان امر به معروف و نهی از منکر است که مقدار بحثش گذشت و دومی درباره اختلاف و تفرقه.
امر ونهی واقعی در سایه عمل امر به معروف و ناهی ازمنکر
چون امر معروف و نهی از منکر یک اعتلایی را به همراه دارد، اگر آمر، خود اهل عمل نباشد این در اعتلا نیست، قهراً صلاحیت برای امر نخواهد داشت، مگر همان اسقاط تکلیف، چه اینکه نهی که زجر است علوّی را به همراه دارد که اگر ناهی منکر خود مبتلا به منکر باشد آن علوّ را از دست داده است، قهراً نهی او نهی صوری است نه نهی واقعی. اینکه فرمود حتماً اینچنین باشید ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ یعنی شما که امت اسلامی هستید از شما یک چنین جماعتی ساخته شده باشد، همهتان اینچنین باشید. مثل اینکه میگویند: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این به آن معنا نیست که گروه خاصی از شما آماده نبرد باشید بلکه خطاب به همه است؛ منتها یک عده که قیام کردند و هدف، حاصل شد تکلیف از دیگران ساقط است وگرنه همه مسئولاند.
امر به معروف ونهی ازمنکر در نهج البلاغه
حالا چند روایتی را که در نهجالبلاغه آمده تبرکاً بخوانیم که اگر به این مقدار بحث کافی شد که وارد مسئله دیگر بشویم و اگر نشد که روایات دیگری که در زمینه امر به معروف و نهی از منکر آمده است بخوانیم. در کتاب شریف نهجالبلاغه مسئله امر به معروف و نهی از منکر به صورتهای گوناگون بیان شده است؛ هم به عنوان تشویق هم به عنوان لعن کسی که تارک امر به معروف و نهی از منکر است و شرایط امر به معروف و نهی از منکر هم در بخشی از فرمایشات حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است، این فرمایشات گاهی در نامههای حضرت است و گاهی در خطبههای حضرت.
تقدم اصلاح خود بر دیگران
در خطبه 105 میفرماید: «وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْی بَعْدَ التَّنَاهِی» یعنی اول خود را اصلاح کنید بعد به فکر نهی از منکر باشید، شما اینچنین نیستید که قبل از تناهی مأمور به امر باشید، خب این بر رجحان حمل میشود وگرنه در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که اینها واجبهای استقلالیاند، واجبهای ارتباطی نیستند که اگر کسی خود متناهی نشد امر به معروف و نهی از منکر از او ساقط باشد. در خطبه صد و بیست و نهم اینچنین میفرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ» یعنی «التارکین للمعروف» «وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِهِ» اینکه ذات اقدس الهی لعن کرده است چون لعن، همان اِبعاد از رحمت است؛ اگر کسی امر به معروف کرد و خود اهل معروف نبود از رحمت خاصه خدا برخوردار نیست یا اگر نهی از منکر کرد ولی خود از منکر پرهیز نکرد، از رحمت خاصه الهی سهمی ندارد.
امر به معروف از اخلاق الهی
در خطبه 156 فرمود: «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اینکه وجود مبارک رسول(علیه آلاف تحیة و الثناء) به خلق عظیم معرفی شد، برای آن است که به اخلاق الهی متخلق است. انسان را به اخلاق الهی متخلق میکنند، فرمود امر به معروف و نهی از منکر دو فضیلت از فضایل الهی است «لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اخلاق الهی است، اینکه گفتند: «تخلقوا باخلاق الله» یک اصل کلی است که مواردش در این نصوص بیان شده آنگاه فرمود: «وَ إِنَّهُمَا لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ»؛ اگر کسی میترسد روزیاش کم بشود یا زودتر بمیرد این یک وهم است، هرگز امر به معروف و نهی از منکر رزق کسی را کم نمیکند یا مرگ او را زود نمیرساند، این طور نیست «وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ، وَ النُّورُ الْمُبِینُ» که این درباره ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ است، همان طوری که آیات اعتصام به حبل الله را با امر به معروف و نهی از منکر ذکر فرمود در آن خطبه هم امر به معروف و نهی از منکر با اعتصام به حبل الله ذکر شده است.
نفرین الهی بر ملتهای تارک امر به معروف و نهی از منکر
در خطبه «قاصعه» که خطبه 192 هست و خطبه معروف هم هست، فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ» یعنی ذات اقدس الهی گذشتگان را و ملتهای گذشته را لعن نکرد، مگر اینکه اینها امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند همه افراد گذشته ملعون بودند «الا ما ندر»؛ اما سفهای آنها را لعن کرد و «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی»؛ چون مرتکب گناهان بودند «وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی» تناهی در اینجا به قرینه مقابل یعنی نهی آن که حلیم بود او نهی از منکر نکرد، آن که سفیه بود مرتکب منکر شد «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی».
امر به معروف و نهی ازمنکر از اوصاف اهل ذکر
در خطبه 222 که اهل ذکر را معرفی میکند بعد از تلاوت این جمله مبارکه ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ اوصاف اهل ذکر را این چنین بیان میکند، فرمود: «وَ إِنّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلاً»؛ اینها تجارتی را داشتند که بدل از دنیا یاد خدا را گرفته است «فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ»؛ اینها هاتفان الهیاند حرف خدا و یاد خدا را به گوشهای غافلها میرسانند «وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» اما «وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» اما «وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ» حالا نتیجهای که ذات اقدس الهی به این گروه داد چیست؟ فرمود: «فَکَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ»؛ گویا این سفر را اینها طی کردهاند «وَ هُمْ فِیهَا» در حالی که اینها در دنیا هستند، این راه را طی کردند «فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ» یعنی ما ورای دنیا را هم اکنون مشاهده کردند، دیدند «فَکَأَنَّما اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ»؛ گویا اینها از آن اسرار غیبی مردگان باخبرند «فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ»؛ که چقدر آنجا میمانند و در آنجا چه خبر است «وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا»؛ گویا قیامت وعدههای خود را درباره اینها محقق کرد [و] اینها یافتند آنچه را که قیامت وعده میدهد «فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیَا»؛ پرده را برداشتند، خیلی بیپرده سخن میگویند خیلی روشن، مثل اینکه رفتند و دیدند بدون تردید «حَتَّی کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لاَ یَرَی النَّاسُ» است، دیدند چیزی را که دیگران نمیبینید، میبینند چیزی را که دیگران نمیبینند «وَ یَسْمَعُونَ مَا لاَ یَسْمَعُونَ»؛ گویا میشنوند صداهایی را که دیگران نمیشنوند و مانند آن، که این بعد از قرائت ﴿یُسَبِّحُ لله﴾ ایراد فرمودند.
امر به معروف موجب رسوخ امر در جان آمر
در نامهای که برای حسنبنعلی(علیهما السّلام) مرقوم داشتند آنجا هم به امام مجتبی(سلام الله علیه) این وصیت را میکنند، دستور را میدهند، میفرمایند: «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ»؛ اهل معروف میشوی «وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَ لِسَانِکَ و بایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ، وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه وَ لاَ تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ» قهراً وقتی منکر را با دستت و با زبانت و با قلبت ترک کردی، کل معروف در جان تو ظهور میکند. اینکه امر به معروف و نهی از منکر به سه مرتبه تقسیم شد: مرتبه قلبی و لسانی و یدی، برای اینکه ایمان را در سه مرحله خلاصه کردند؛ گفتند ایمان، اعتقاد به جنان است اقرار به لسان است و عمل به ارکان، منظور از ید تنها دست نیست یعنی اعضا و جوارح کاری که کسی با پا انجام میدهد این با دست است، اگر در قرآن کریم فرمود: ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ نه برای آن است که کارهایی که فقط با دست انجام میگیرد مورد سؤال است، برای اینکه دست مصداق بارزترین ابزار کار است، از این جهت میفرماید: ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ وگرنه همه اعضا و جوارح مسئولاند ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ شامل همه اینها خواهد بود، قهراً امر به معروف و نهی از منکر هم این مراحل سهگانه را خواهد داشت.
عدم کفایت رهبر لایق بدون امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
جمله دیگر در نامه 38 است، این نامه 38 از آن نامههای کوتاه و پر بار حضرت امیر(سلام الله علیه) است. در جریان فرستادن مالک(رضوان الله علیه) به مصر، حضرت دو تا کار کرد همزمان یکی نامهای بود که برای مالکاشتر نوشت و همان عهدنامه معروف است و یکی هم نامهای است که به مردم مصر نوشت. به مردم مصر فرمود دشمن آمده تا مرز شما و شما نگویید ما فرمانده لشکری مثل مالکاشتر داریم یا فرمانده کل قوا مثل علیبن ابیطالب(علیه السّلام) داریم اگر فرمانده لشکر مثل مالکاشتر باشد و فرمانده کل قوا علیبنابیطالب (علیه السّلام) باشد ولی مردم بیدار و آگاه نباشند شکست آن ملت قطعی است وحدت رهبری یا عظمت رهبری حتی داشتن رهبر معصوم هم به تنهایی کافی نیست لذا حضرت(سلام الله علیه) برای خاموش کردن فتنه امویان دو کار را همزمان انجام دادند یکی مالک را به عنوان فرمانده لشکر و نایب خاص به مصر اعزام کرد و آن عهدنامه را مرقوم فرمود یکی هم نامهای برای مردم مصر نوشت در آن نامهای که برای مردم مصر نوشت این جملهها را مرقوم داشت که «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ» فرمود دشمن هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسد اگر شما بخوابید دشمن مکار شما هرگز نمیخوابد و او منتظر غفلت شماست «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ» این نامه را برای مردم مصر نوشت، ضمن اینکه مالکاشتر دستور داد مردم را هم دستور داد، که همیشه در صحنه حاضر باشند. آنگاه در نامهای که برای مردم مصر مرقوم فرمود این جملهها آمده است که مگر شما نمیبینید «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِیمِ و الظَّاعِنِ»؛ مگر نمیبینید که ستم، سرا پرده خود را نسبت به آدمهای خوب و بد، شهری و غیر شهری، حاضر و مسافر پهن کرد، همه را زیر پوشش خود گرفت «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِیمِ و الظَّاعِنِ فَلا مَعْرُوفٌ یُسْتَرَاحُ إِلَیْهِ، وَ لاَ مُنْکَرٌ یُتَنَاهَی عَنْهُ»؛ نه معروفی است که پناهگاه باشد برای دیگران که اگر دیگران به سراغ او رفتند احساس راحت و آرامش کنند، نه از منکری اجتناب میشود، بنابراین شما باید بکوشید هم معروف را احیا کنید و هم منکر را قلع و قمع کنید.
امر به معروف و نهی از منکر موجب استجابت دعا
نامه دیگری که از علیبنابیطالب(علیه السّلام) هست همان وصیتنامه معروف حضرت است که به عنوان چهل و هفتمین نامه در نهجالبلاغه ثبت شد. در آن وصیتنامه معروف فرمود ـ بعد از اینکه جهاد به اموال و انفس و السن را ذکر کرد ـ فرمود: «وَ إِیَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ» یعنی با هم اختلاف نداشته باشید «لاَ تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ» چرا، چون که «فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ» شما اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردید، معروف دیگر فضیلتش را از دست میدهد، منکر قبحش را از دست میدهد، ظالم بر شما مسلط میشود، آنگاه دعا مستجاب نیست. خب، اینکه فرمود: ﴿ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾؛ مرا بخوانید من شما را اجابت میکنم در همان جمله معروف ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی﴾ هم فرمود: ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾ اینچنین نیست که ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ آیه که با این جمله دفع میشود ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾ خب اگر کسی دعوت خدا را اجابت نکرد خدا هم به وعدهاش وفا نمیکند چون فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ آنوقت است که دعاها مستجاب نیست، لذا فرمود اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکند ستمگران زمام امور را به دست میگیرند آنوقت دعاها مستجاب نیست گرچه خدا وعده داد و عهد کرد فرمود: ﴿انّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ اما تعهدی هم از ما گرفته است که ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی﴾ در جای دیگر هم اصل کلی را اعلام داشت که ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ و اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکرد توقع نداشته باشد که دعای او مستجاب باشد.
امر به معروف و نهی از منکر یکی از مراتب جهاد
در کلمات قصار هم مثل خطبهها و نامهها مسئله، امر به معروف و نهی از منکر آمده است. در شماره 31 از کلمات قصار حضرت آمده است: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ» چون خود امر به معروف و نهی از منکر هم جزء شعبههای جهاد فی سبیل الله است، آنگاه این شعبهها، همتای هم نیستند اگر در بعضی از شواهد روایی یا سخنان خود حضرت علی(سلام الله علیه) امر به معروف، از جهاد افضل شده است یعنی شعبههای جهاد و درجات جهاد گوناگون است بعضی از درجات از بعضی از درجات دیگر افضل است، فرمود: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ»؛ کسی که امر به معروف بکند یک پشتیبانی خوبی از مؤمنین کرده است. ظهور مؤمنین یعنی پشتهای اینها را محکم کرد [و] پشتوانهای برای مردم با ایمان شد و کسی که از منکر نهی میکند، دماغ کافر و منافق را خاکمال کرده است: «أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ».
در کلمه دیگر از کلمات قصار حضرت، شماره 252 آمده است که ذات اقدس الهی جهاد را عزّاً به اسلام واجب کرده است «و الامرُ بالمعروف» را «مصلحةً للعوامِ و النهی عن المنکر» را «رَدْعاً للسُفهاء» واجب کرده، به وسیله جهاد اسلام، عزیز میشود، چه اینکه ملاحظه فرمودید یعنی دین در دنیای معاصر، هیچ رسمیتی نداشت و او را جزء خرافات میپنداشتند و به برکت این انقلاب و شهادت شهیدان و قیام، دین عزیز شد به واقع اسلام، عزیز شد ولی ناچارند در برابر دین حریم بگیرند. پس تا کنون نوع این بحثها را که قبلاً به عنوان فتوای فقهی نقل شده شواهدش در این نهجالبلاغه آمده وجوب امر به معروف و نهی از منکر و اینکه اول، شخص باید متناهی باشد بعد نهی کند؛ منتها رجحاناً نه فضیلتاً و اینکه بر همه مردم واجب است و انسان خودش باید بداند تا امر به معروف و نهی از منکر کند، نوع اینها ادلهاش گذشت.
عمل به مراتب مختلف امر به معروف
اما مراتب امر به معروف؛ در شماره 374 از کلمات قصار آمده است که افراد چند گروهاند «فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ»؛ بعضیها هستند که ایمان را در قلب و لسان و جوارح جا دادند و لازمه استقرار ایمان در این سه مرحله آن است منکر را هم با دستشان هم با زبانشان هم با قلبشان انکار میکنند «فَذلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ» کسی که منکر را با قلب و لسان و ید، انکار کرده است همه خیرها را فراهم کرده، به کمال خیر رسیده «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ» گروه دوم کسانیاند که نهی از منکر را قلباً دارند و لساناً هم دارند؛ اما با ید، نهی از منکر نکردند «فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَةً» یک خصلت را که همان آن منکر یدی است، آن را ضایع کرده است «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ» کسی است که قلباً منکر را انکار میکند اما با دست و زبان با منکر مبارزه نمیکند «فَذلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ» این «اشرف الخصلتین» یعنی «الخصلتین التین هما اشرف من الثالث» معلوم میشود شریفترین خصلتها در نهی از منکر همان نهی از منکر لسانی و یدی است «فَذلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَةٍ» فقط به یک خصلت که همان نهی از منکر قلبی است متوسل شده.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خیر در حد نصیحت است، این در حد اعتراض است، این انزجار است یعنی لساناً یک وقت فرمان میدهد [و] یک وقت نصیحت میکند، موعظه میکند. آن وقتی که موعظه کرد در حد تعلیم بود یا در تربیت بود آنها جزء ارشاد است، ممکن است آنها زیر پوشش امر به معروف و نهی از منکر بیاید روی اطلاقات؛ اما فرمان نیست؛ اما اینجا فرمان است. بعضی احتمال دادند که چون امر، واجب است اعتبار آن شخص هم واجب است، اگر امر کرد مثل اینکه پدر اگر امر کرد به نماز پسر اگر نماز نخواند دو تا گناه کرد یکی که نماز نخواند؛ یکی اینکه فرمان پدر را اطاعت نکرد، اگر او امر کرد اگر سخن از ارشاد و نصیحت و امثال ذلک است که حساب دیگری دارد اگر امر واجب شد، ائتمار به برابر امر هم واجب است، این امر است، این حق امر دارد.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر؛ مولویت را که جعل کرده فرمود: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ اما ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ مؤمنین نسبت به هم ولای متقابل دارند.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خیر، غیر امر به معروف است آن ارشاد است، آن نصیحت است. بعد فرمود اگر کسی همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر را ترک بکند، این به هیچ خصلتی از خصال خیر نرسیده «وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ، فَذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛ این یک مُردهای است در بین زندهها، اینکه میگویند به من چه یا میگوید به تو چه، این همین طور است.
نسبت امر به معروف و نهی از منکر با سایر اعمال
بعد میفرماید: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» سایر کارهای خیر، نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مثل یک نمی هستند نسبت به دریا، «نفثه» وقتی انسان نفسی میکشد یک آب کمی به همراه این نفس میآید اگر فوتی بکند یک نم کمی به همراه این فوت بیرون میآید، این را میگویند «نفثه» این اگر نسبت به دریا قیاس بشود به چه صورت است؟ خیلی کم است. فرمود کارهای خیر، نسبت به امر معروف و نهی از منکر این طور است، یک وقت میبینید کل اوضاع عوض شده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ واجب تکلیفی که نیست، اگر وجوب عقلی گرفتیم و آن اهل تمییز بود بر او عقلاً نه شرعاً چیزهایی لازم است ـ اگر واجبها را عقلی دانستیم و او هم اهل تمییز بود ـ نظیر اینکه اگر نوجوانی نابالغ هست ولی براهین عقلی برای او ثابت کرد که خدایی هست باید معتقد باشد، اینچنین نیست که حالا چون مکلف نیست نباید اعتقاد به خدا داشته باشد اگر ممیز است و برهان عقلی برای او اقامه شد، اعتقادش واجب است فرمود: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» آن دریای عمیق پر موج را میگویند لجی «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لاَ یَنْقِصَانِ مِنْ رِزْقٍ» این شبیه همان جملهای بود که در خطبهها خوانده شد «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدِ إِمَامٍ جَائِرٍ»؛ افضل از همه اینها این است که انسان که یک سخن عادلانه در محکمه قدرتمندی بگوید ممکن است انسان در موارد عادی سخنرانی بکند یا نهی از منکر هم بکند یا امر به معروف بکند اما وقتی به جهان بشریت دارد پیام میدهد آنجا صریحاً حرفاش را بزند این افضل از همه حرفهای امر به معروف و نهی از منکر است.
عدم موفقیت است اسلامی با ترک امر به معروف و نهی از منکر
بعد در حکمت شماره 375 از امیرالمومنین(علیه السلام) باز نقل میکند که شما در مراحل سهگانه امر به معروف و نهی از منکر، اولین مرحله شکستتان این است که آن امر به معروف و نهی از منکر یدی را از دستتان میگیرند یعنی کاری میکنند که با اعضا و جوارح، دیگر نهی از منکر نکنید «أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ»؛ اولین مرحله شکستتان آن است که دیگر کاری با دست و پا ندارید یعنی کاری از دستتان ساخته نشود، فقط اهل حرف باشید؛ نهی از منکر یدی نداشته باشید «ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ» مرحله دوم شکست شما آن است که اعتراض زبانی را هم از شما میگیرند یعنی فرمان زبانی را هم از شما میگیرند دیگر نهی از منکر زبانی هم ندارید مرحله سوم شکستتان «ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ»؛ که دیگر در قلبتان هم احساس انزجار نمیکنید؛ بد و خوب را یکسان تلقی میکنید در جامعه. آنگاه فرمود خطرش این است «فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً» اگر قلب او در برابر بدی و بدان منزجر نباشد و احساس انزجار نکند «قُلِبَ»؛ این قلب، زیر و رو میشود «فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ»؛ بالای دل پایین میآید و پایین دل بالا میرود، نظیر این کوزه یا کاسهای را که دهان او بالاست و پای او پایین این هر آبی را که بریزید ظرفیت دارد و جا میگیرد ولی اگر این کاسه را وارونه کردید یا این کوزه را وارونه کردید؛ بالا را پایین گذاشتی پایین را بالا کاسه را که وارونه کردید هر چه باران هم که بیاید از پشتش رد میشود، این طور نیست که قطرهای در درون این کاسه بریزد وقتی قلب وارونه شد همه نصایح از پشتش میگذرد، این طور نیست که نصیحتی در دل بنشیند فرمود چنین گروهی قلبشان منقلب شده است یعنی از بالا به پایین و از پایین به بالا آمده است و این نتیجه آن است که آخرین مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر امتثال نشده است.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون در همین جا هم امر به معروف را که فرمود، فرمود که «مصلحةً للعوام» چون اگر واقعاً امر به معروف انجام بشود، دیگر نوبت به نهی از منکر نخواهد شد. اگر معروف انجام بگیرد دیگر نوبت به آن نمیرسد، حالا اگر کسی این مرحله را پشت سر گذاشت موفق نشد، مبتلا میشود به آن نهی از منکر.
«و الحمد لله رب العالمین»
امر به معروف یکی از ظهورات انذار و تبشیر
امر به معروف موجب رسوخ امر در جان آمر
عدم کفایت رهبر لایق بدون امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
امر به معروف یکی از ظهورات انذار و تبشیر
انذار و تبشیر قرآن کریم گاهی به صورت امر و نهی ظهور میکند گاهی به صورت وعد و وعید ظهور میکند گاهی به صورت بیان حسن و قبح ظهور میکند، گاهی به صورت بیان سعادت و شقاوت ظهور میکند و مانند آن. در این دو کریمه یکی به ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و دیگری به ﴿أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ ختم شد، ناظر همین تفصیل است که اولی تبشیر است و دومی انذار. اولی درباره همان امر به معروف و نهی از منکر است که مقدار بحثش گذشت و دومی درباره اختلاف و تفرقه.
امر ونهی واقعی در سایه عمل امر به معروف و ناهی ازمنکر
چون امر معروف و نهی از منکر یک اعتلایی را به همراه دارد، اگر آمر، خود اهل عمل نباشد این در اعتلا نیست، قهراً صلاحیت برای امر نخواهد داشت، مگر همان اسقاط تکلیف، چه اینکه نهی که زجر است علوّی را به همراه دارد که اگر ناهی منکر خود مبتلا به منکر باشد آن علوّ را از دست داده است، قهراً نهی او نهی صوری است نه نهی واقعی. اینکه فرمود حتماً اینچنین باشید ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ یعنی شما که امت اسلامی هستید از شما یک چنین جماعتی ساخته شده باشد، همهتان اینچنین باشید. مثل اینکه میگویند: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این به آن معنا نیست که گروه خاصی از شما آماده نبرد باشید بلکه خطاب به همه است؛ منتها یک عده که قیام کردند و هدف، حاصل شد تکلیف از دیگران ساقط است وگرنه همه مسئولاند.
امر به معروف ونهی ازمنکر در نهج البلاغه
حالا چند روایتی را که در نهجالبلاغه آمده تبرکاً بخوانیم که اگر به این مقدار بحث کافی شد که وارد مسئله دیگر بشویم و اگر نشد که روایات دیگری که در زمینه امر به معروف و نهی از منکر آمده است بخوانیم. در کتاب شریف نهجالبلاغه مسئله امر به معروف و نهی از منکر به صورتهای گوناگون بیان شده است؛ هم به عنوان تشویق هم به عنوان لعن کسی که تارک امر به معروف و نهی از منکر است و شرایط امر به معروف و نهی از منکر هم در بخشی از فرمایشات حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است، این فرمایشات گاهی در نامههای حضرت است و گاهی در خطبههای حضرت.
تقدم اصلاح خود بر دیگران
در خطبه 105 میفرماید: «وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْی بَعْدَ التَّنَاهِی» یعنی اول خود را اصلاح کنید بعد به فکر نهی از منکر باشید، شما اینچنین نیستید که قبل از تناهی مأمور به امر باشید، خب این بر رجحان حمل میشود وگرنه در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که اینها واجبهای استقلالیاند، واجبهای ارتباطی نیستند که اگر کسی خود متناهی نشد امر به معروف و نهی از منکر از او ساقط باشد. در خطبه صد و بیست و نهم اینچنین میفرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ» یعنی «التارکین للمعروف» «وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِهِ» اینکه ذات اقدس الهی لعن کرده است چون لعن، همان اِبعاد از رحمت است؛ اگر کسی امر به معروف کرد و خود اهل معروف نبود از رحمت خاصه خدا برخوردار نیست یا اگر نهی از منکر کرد ولی خود از منکر پرهیز نکرد، از رحمت خاصه الهی سهمی ندارد.
امر به معروف از اخلاق الهی
در خطبه 156 فرمود: «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اینکه وجود مبارک رسول(علیه آلاف تحیة و الثناء) به خلق عظیم معرفی شد، برای آن است که به اخلاق الهی متخلق است. انسان را به اخلاق الهی متخلق میکنند، فرمود امر به معروف و نهی از منکر دو فضیلت از فضایل الهی است «لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ» اخلاق الهی است، اینکه گفتند: «تخلقوا باخلاق الله» یک اصل کلی است که مواردش در این نصوص بیان شده آنگاه فرمود: «وَ إِنَّهُمَا لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ»؛ اگر کسی میترسد روزیاش کم بشود یا زودتر بمیرد این یک وهم است، هرگز امر به معروف و نهی از منکر رزق کسی را کم نمیکند یا مرگ او را زود نمیرساند، این طور نیست «وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ، وَ النُّورُ الْمُبِینُ» که این درباره ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ است، همان طوری که آیات اعتصام به حبل الله را با امر به معروف و نهی از منکر ذکر فرمود در آن خطبه هم امر به معروف و نهی از منکر با اعتصام به حبل الله ذکر شده است.
نفرین الهی بر ملتهای تارک امر به معروف و نهی از منکر
در خطبه «قاصعه» که خطبه 192 هست و خطبه معروف هم هست، فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ» یعنی ذات اقدس الهی گذشتگان را و ملتهای گذشته را لعن نکرد، مگر اینکه اینها امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند همه افراد گذشته ملعون بودند «الا ما ندر»؛ اما سفهای آنها را لعن کرد و «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی»؛ چون مرتکب گناهان بودند «وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی» تناهی در اینجا به قرینه مقابل یعنی نهی آن که حلیم بود او نهی از منکر نکرد، آن که سفیه بود مرتکب منکر شد «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِی وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِی».
امر به معروف و نهی ازمنکر از اوصاف اهل ذکر
در خطبه 222 که اهل ذکر را معرفی میکند بعد از تلاوت این جمله مبارکه ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ ٭ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ﴾ اوصاف اهل ذکر را این چنین بیان میکند، فرمود: «وَ إِنّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلاً»؛ اینها تجارتی را داشتند که بدل از دنیا یاد خدا را گرفته است «فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ»؛ اینها هاتفان الهیاند حرف خدا و یاد خدا را به گوشهای غافلها میرسانند «وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» اما «وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» اما «وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ» حالا نتیجهای که ذات اقدس الهی به این گروه داد چیست؟ فرمود: «فَکَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ»؛ گویا این سفر را اینها طی کردهاند «وَ هُمْ فِیهَا» در حالی که اینها در دنیا هستند، این راه را طی کردند «فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ» یعنی ما ورای دنیا را هم اکنون مشاهده کردند، دیدند «فَکَأَنَّما اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ»؛ گویا اینها از آن اسرار غیبی مردگان باخبرند «فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ»؛ که چقدر آنجا میمانند و در آنجا چه خبر است «وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا»؛ گویا قیامت وعدههای خود را درباره اینها محقق کرد [و] اینها یافتند آنچه را که قیامت وعده میدهد «فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیَا»؛ پرده را برداشتند، خیلی بیپرده سخن میگویند خیلی روشن، مثل اینکه رفتند و دیدند بدون تردید «حَتَّی کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لاَ یَرَی النَّاسُ» است، دیدند چیزی را که دیگران نمیبینید، میبینند چیزی را که دیگران نمیبینند «وَ یَسْمَعُونَ مَا لاَ یَسْمَعُونَ»؛ گویا میشنوند صداهایی را که دیگران نمیشنوند و مانند آن، که این بعد از قرائت ﴿یُسَبِّحُ لله﴾ ایراد فرمودند.
امر به معروف موجب رسوخ امر در جان آمر
در نامهای که برای حسنبنعلی(علیهما السّلام) مرقوم داشتند آنجا هم به امام مجتبی(سلام الله علیه) این وصیت را میکنند، دستور را میدهند، میفرمایند: «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ»؛ اهل معروف میشوی «وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَ لِسَانِکَ و بایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ، وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه وَ لاَ تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ» قهراً وقتی منکر را با دستت و با زبانت و با قلبت ترک کردی، کل معروف در جان تو ظهور میکند. اینکه امر به معروف و نهی از منکر به سه مرتبه تقسیم شد: مرتبه قلبی و لسانی و یدی، برای اینکه ایمان را در سه مرحله خلاصه کردند؛ گفتند ایمان، اعتقاد به جنان است اقرار به لسان است و عمل به ارکان، منظور از ید تنها دست نیست یعنی اعضا و جوارح کاری که کسی با پا انجام میدهد این با دست است، اگر در قرآن کریم فرمود: ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ نه برای آن است که کارهایی که فقط با دست انجام میگیرد مورد سؤال است، برای اینکه دست مصداق بارزترین ابزار کار است، از این جهت میفرماید: ﴿فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ﴾ وگرنه همه اعضا و جوارح مسئولاند ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ شامل همه اینها خواهد بود، قهراً امر به معروف و نهی از منکر هم این مراحل سهگانه را خواهد داشت.
عدم کفایت رهبر لایق بدون امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
جمله دیگر در نامه 38 است، این نامه 38 از آن نامههای کوتاه و پر بار حضرت امیر(سلام الله علیه) است. در جریان فرستادن مالک(رضوان الله علیه) به مصر، حضرت دو تا کار کرد همزمان یکی نامهای بود که برای مالکاشتر نوشت و همان عهدنامه معروف است و یکی هم نامهای است که به مردم مصر نوشت. به مردم مصر فرمود دشمن آمده تا مرز شما و شما نگویید ما فرمانده لشکری مثل مالکاشتر داریم یا فرمانده کل قوا مثل علیبن ابیطالب(علیه السّلام) داریم اگر فرمانده لشکر مثل مالکاشتر باشد و فرمانده کل قوا علیبنابیطالب (علیه السّلام) باشد ولی مردم بیدار و آگاه نباشند شکست آن ملت قطعی است وحدت رهبری یا عظمت رهبری حتی داشتن رهبر معصوم هم به تنهایی کافی نیست لذا حضرت(سلام الله علیه) برای خاموش کردن فتنه امویان دو کار را همزمان انجام دادند یکی مالک را به عنوان فرمانده لشکر و نایب خاص به مصر اعزام کرد و آن عهدنامه را مرقوم فرمود یکی هم نامهای برای مردم مصر نوشت در آن نامهای که برای مردم مصر نوشت این جملهها را مرقوم داشت که «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ» فرمود دشمن هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسد اگر شما بخوابید دشمن مکار شما هرگز نمیخوابد و او منتظر غفلت شماست «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ» این نامه را برای مردم مصر نوشت، ضمن اینکه مالکاشتر دستور داد مردم را هم دستور داد، که همیشه در صحنه حاضر باشند. آنگاه در نامهای که برای مردم مصر مرقوم فرمود این جملهها آمده است که مگر شما نمیبینید «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِیمِ و الظَّاعِنِ»؛ مگر نمیبینید که ستم، سرا پرده خود را نسبت به آدمهای خوب و بد، شهری و غیر شهری، حاضر و مسافر پهن کرد، همه را زیر پوشش خود گرفت «فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِیمِ و الظَّاعِنِ فَلا مَعْرُوفٌ یُسْتَرَاحُ إِلَیْهِ، وَ لاَ مُنْکَرٌ یُتَنَاهَی عَنْهُ»؛ نه معروفی است که پناهگاه باشد برای دیگران که اگر دیگران به سراغ او رفتند احساس راحت و آرامش کنند، نه از منکری اجتناب میشود، بنابراین شما باید بکوشید هم معروف را احیا کنید و هم منکر را قلع و قمع کنید.
امر به معروف و نهی از منکر موجب استجابت دعا
نامه دیگری که از علیبنابیطالب(علیه السّلام) هست همان وصیتنامه معروف حضرت است که به عنوان چهل و هفتمین نامه در نهجالبلاغه ثبت شد. در آن وصیتنامه معروف فرمود ـ بعد از اینکه جهاد به اموال و انفس و السن را ذکر کرد ـ فرمود: «وَ إِیَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ» یعنی با هم اختلاف نداشته باشید «لاَ تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ» چرا، چون که «فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ» شما اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردید، معروف دیگر فضیلتش را از دست میدهد، منکر قبحش را از دست میدهد، ظالم بر شما مسلط میشود، آنگاه دعا مستجاب نیست. خب، اینکه فرمود: ﴿ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾؛ مرا بخوانید من شما را اجابت میکنم در همان جمله معروف ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی﴾ هم فرمود: ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾ اینچنین نیست که ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ آیه که با این جمله دفع میشود ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ﴾ خب اگر کسی دعوت خدا را اجابت نکرد خدا هم به وعدهاش وفا نمیکند چون فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ آنوقت است که دعاها مستجاب نیست، لذا فرمود اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکند ستمگران زمام امور را به دست میگیرند آنوقت دعاها مستجاب نیست گرچه خدا وعده داد و عهد کرد فرمود: ﴿انّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ﴾ اما تعهدی هم از ما گرفته است که ﴿فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی﴾ در جای دیگر هم اصل کلی را اعلام داشت که ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ و اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکرد توقع نداشته باشد که دعای او مستجاب باشد.
امر به معروف و نهی از منکر یکی از مراتب جهاد
در کلمات قصار هم مثل خطبهها و نامهها مسئله، امر به معروف و نهی از منکر آمده است. در شماره 31 از کلمات قصار حضرت آمده است: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ» چون خود امر به معروف و نهی از منکر هم جزء شعبههای جهاد فی سبیل الله است، آنگاه این شعبهها، همتای هم نیستند اگر در بعضی از شواهد روایی یا سخنان خود حضرت علی(سلام الله علیه) امر به معروف، از جهاد افضل شده است یعنی شعبههای جهاد و درجات جهاد گوناگون است بعضی از درجات از بعضی از درجات دیگر افضل است، فرمود: «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِینَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ»؛ کسی که امر به معروف بکند یک پشتیبانی خوبی از مؤمنین کرده است. ظهور مؤمنین یعنی پشتهای اینها را محکم کرد [و] پشتوانهای برای مردم با ایمان شد و کسی که از منکر نهی میکند، دماغ کافر و منافق را خاکمال کرده است: «أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ».
در کلمه دیگر از کلمات قصار حضرت، شماره 252 آمده است که ذات اقدس الهی جهاد را عزّاً به اسلام واجب کرده است «و الامرُ بالمعروف» را «مصلحةً للعوامِ و النهی عن المنکر» را «رَدْعاً للسُفهاء» واجب کرده، به وسیله جهاد اسلام، عزیز میشود، چه اینکه ملاحظه فرمودید یعنی دین در دنیای معاصر، هیچ رسمیتی نداشت و او را جزء خرافات میپنداشتند و به برکت این انقلاب و شهادت شهیدان و قیام، دین عزیز شد به واقع اسلام، عزیز شد ولی ناچارند در برابر دین حریم بگیرند. پس تا کنون نوع این بحثها را که قبلاً به عنوان فتوای فقهی نقل شده شواهدش در این نهجالبلاغه آمده وجوب امر به معروف و نهی از منکر و اینکه اول، شخص باید متناهی باشد بعد نهی کند؛ منتها رجحاناً نه فضیلتاً و اینکه بر همه مردم واجب است و انسان خودش باید بداند تا امر به معروف و نهی از منکر کند، نوع اینها ادلهاش گذشت.
عمل به مراتب مختلف امر به معروف
اما مراتب امر به معروف؛ در شماره 374 از کلمات قصار آمده است که افراد چند گروهاند «فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ»؛ بعضیها هستند که ایمان را در قلب و لسان و جوارح جا دادند و لازمه استقرار ایمان در این سه مرحله آن است منکر را هم با دستشان هم با زبانشان هم با قلبشان انکار میکنند «فَذلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ» کسی که منکر را با قلب و لسان و ید، انکار کرده است همه خیرها را فراهم کرده، به کمال خیر رسیده «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ» گروه دوم کسانیاند که نهی از منکر را قلباً دارند و لساناً هم دارند؛ اما با ید، نهی از منکر نکردند «فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَةً» یک خصلت را که همان آن منکر یدی است، آن را ضایع کرده است «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ» کسی است که قلباً منکر را انکار میکند اما با دست و زبان با منکر مبارزه نمیکند «فَذلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ» این «اشرف الخصلتین» یعنی «الخصلتین التین هما اشرف من الثالث» معلوم میشود شریفترین خصلتها در نهی از منکر همان نهی از منکر لسانی و یدی است «فَذلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَةٍ» فقط به یک خصلت که همان نهی از منکر قلبی است متوسل شده.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خیر در حد نصیحت است، این در حد اعتراض است، این انزجار است یعنی لساناً یک وقت فرمان میدهد [و] یک وقت نصیحت میکند، موعظه میکند. آن وقتی که موعظه کرد در حد تعلیم بود یا در تربیت بود آنها جزء ارشاد است، ممکن است آنها زیر پوشش امر به معروف و نهی از منکر بیاید روی اطلاقات؛ اما فرمان نیست؛ اما اینجا فرمان است. بعضی احتمال دادند که چون امر، واجب است اعتبار آن شخص هم واجب است، اگر امر کرد مثل اینکه پدر اگر امر کرد به نماز پسر اگر نماز نخواند دو تا گناه کرد یکی که نماز نخواند؛ یکی اینکه فرمان پدر را اطاعت نکرد، اگر او امر کرد اگر سخن از ارشاد و نصیحت و امثال ذلک است که حساب دیگری دارد اگر امر واجب شد، ائتمار به برابر امر هم واجب است، این امر است، این حق امر دارد.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر؛ مولویت را که جعل کرده فرمود: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ اما ﴿الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ مؤمنین نسبت به هم ولای متقابل دارند.
پرسش:...
پاسخ: دعوت به خیر، غیر امر به معروف است آن ارشاد است، آن نصیحت است. بعد فرمود اگر کسی همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر را ترک بکند، این به هیچ خصلتی از خصال خیر نرسیده «وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ، فَذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛ این یک مُردهای است در بین زندهها، اینکه میگویند به من چه یا میگوید به تو چه، این همین طور است.
نسبت امر به معروف و نهی از منکر با سایر اعمال
بعد میفرماید: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» سایر کارهای خیر، نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مثل یک نمی هستند نسبت به دریا، «نفثه» وقتی انسان نفسی میکشد یک آب کمی به همراه این نفس میآید اگر فوتی بکند یک نم کمی به همراه این فوت بیرون میآید، این را میگویند «نفثه» این اگر نسبت به دریا قیاس بشود به چه صورت است؟ خیلی کم است. فرمود کارهای خیر، نسبت به امر معروف و نهی از منکر این طور است، یک وقت میبینید کل اوضاع عوض شده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ واجب تکلیفی که نیست، اگر وجوب عقلی گرفتیم و آن اهل تمییز بود بر او عقلاً نه شرعاً چیزهایی لازم است ـ اگر واجبها را عقلی دانستیم و او هم اهل تمییز بود ـ نظیر اینکه اگر نوجوانی نابالغ هست ولی براهین عقلی برای او ثابت کرد که خدایی هست باید معتقد باشد، اینچنین نیست که حالا چون مکلف نیست نباید اعتقاد به خدا داشته باشد اگر ممیز است و برهان عقلی برای او اقامه شد، اعتقادش واجب است فرمود: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» آن دریای عمیق پر موج را میگویند لجی «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لاَ یَنْقِصَانِ مِنْ رِزْقٍ» این شبیه همان جملهای بود که در خطبهها خوانده شد «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدِ إِمَامٍ جَائِرٍ»؛ افضل از همه اینها این است که انسان که یک سخن عادلانه در محکمه قدرتمندی بگوید ممکن است انسان در موارد عادی سخنرانی بکند یا نهی از منکر هم بکند یا امر به معروف بکند اما وقتی به جهان بشریت دارد پیام میدهد آنجا صریحاً حرفاش را بزند این افضل از همه حرفهای امر به معروف و نهی از منکر است.
عدم موفقیت است اسلامی با ترک امر به معروف و نهی از منکر
بعد در حکمت شماره 375 از امیرالمومنین(علیه السلام) باز نقل میکند که شما در مراحل سهگانه امر به معروف و نهی از منکر، اولین مرحله شکستتان این است که آن امر به معروف و نهی از منکر یدی را از دستتان میگیرند یعنی کاری میکنند که با اعضا و جوارح، دیگر نهی از منکر نکنید «أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ»؛ اولین مرحله شکستتان آن است که دیگر کاری با دست و پا ندارید یعنی کاری از دستتان ساخته نشود، فقط اهل حرف باشید؛ نهی از منکر یدی نداشته باشید «ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ» مرحله دوم شکست شما آن است که اعتراض زبانی را هم از شما میگیرند یعنی فرمان زبانی را هم از شما میگیرند دیگر نهی از منکر زبانی هم ندارید مرحله سوم شکستتان «ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ»؛ که دیگر در قلبتان هم احساس انزجار نمیکنید؛ بد و خوب را یکسان تلقی میکنید در جامعه. آنگاه فرمود خطرش این است «فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً» اگر قلب او در برابر بدی و بدان منزجر نباشد و احساس انزجار نکند «قُلِبَ»؛ این قلب، زیر و رو میشود «فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ»؛ بالای دل پایین میآید و پایین دل بالا میرود، نظیر این کوزه یا کاسهای را که دهان او بالاست و پای او پایین این هر آبی را که بریزید ظرفیت دارد و جا میگیرد ولی اگر این کاسه را وارونه کردید یا این کوزه را وارونه کردید؛ بالا را پایین گذاشتی پایین را بالا کاسه را که وارونه کردید هر چه باران هم که بیاید از پشتش رد میشود، این طور نیست که قطرهای در درون این کاسه بریزد وقتی قلب وارونه شد همه نصایح از پشتش میگذرد، این طور نیست که نصیحتی در دل بنشیند فرمود چنین گروهی قلبشان منقلب شده است یعنی از بالا به پایین و از پایین به بالا آمده است و این نتیجه آن است که آخرین مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر امتثال نشده است.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون در همین جا هم امر به معروف را که فرمود، فرمود که «مصلحةً للعوام» چون اگر واقعاً امر به معروف انجام بشود، دیگر نوبت به نهی از منکر نخواهد شد. اگر معروف انجام بگیرد دیگر نوبت به آن نمیرسد، حالا اگر کسی این مرحله را پشت سر گذاشت موفق نشد، مبتلا میشود به آن نهی از منکر.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است