display result search
منو
تفسیر آیات 123 تا 129 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 123 تا 129 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 123 تا 129 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

سر لوحه قرار دادن صبر و استقامت زمینه ساز نصرت الهی
تسبیح و تقدیس خدا، منبع اصلی غذای ملائکه
متمثل و متجلی شدن فرشته‌ها دلیل بر تجرد آنها


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿123﴾ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلین ﴿124﴾ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ ﴿125﴾ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ ﴿126﴾ لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ﴿127﴾ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ ﴿128﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿129﴾

سر لوحه قرار دادن صبر و استقامت زمینه‌ساز نصرت الهی
در جریان احد ذات اقدس الهی به رسولش فرمود در آن صحنه ما شما را یاری کردیم و نگذاشتیم کسانی که قصد فشل و وهن داشتند به منافقین بپیوندند و شما از نصرت الهی برخوردار بودید، چه اینکه در جریان بدر هم از کمک الهی متنعم شدید و خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد. یاری جنگ بدر هم این بود که شما جنگ نابرابر نسبت به مشرکین داشتید ﴿وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ﴾ آنها اعزه نبودند ولی شما اذله بودید آنها عزیز نبودند ولی شما ضعیف و اندک بودید و از نصرت الهی برخوردار شدید ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾؛ شما متقی باشید تا این تقوای شما، شکر نعمت حق باشد، نه اینکه فعلاً باتقوا باشید تا در آینده جزء شاکرین محسوب بشوید، بلکه اگر باتقوا بودید همین تقوای شما شکر نعمت خداست ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ چون اگر هم تقوا پیشه گرفتید، خود همین توفیق تقوا یک نعمت است، خودش یک شکر جدید طلب می‌کند. پس نمی‌شود گفت اگر کسی متقی بود، به¬طور قطع حق شکر را ادا کرده است، این ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ ناظر به این نکته اخیر است. پس اگر باتقوا باشید امید اینکه شکر نعمتهای قبلی را به جا آورده باشید هست، نه اینکه فعلاً تقوا پیشه کنید تا بعداً جزء شاکران باشید. نصری که در بدر نصیب مسلمین شد از اینجا شروع می‌شود که فرمود: ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ﴾ مؤمنین در جنگ بدر مضطرب بودند، متزلزل بودند، چون اولین جنگشان بود، جنگ نابرابر بود عدتاً و عُدتاً ضعیف بودند و سوابق ستم را هم از مشرکین قبل از هجرت، در مکه دیده بودند، همه این امور وادار می‌کرد که اینها مضطرب باشند. وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وحی الهی به مؤمنین فرمود آیا برای برطرف کردن آن اضطراب و تحصیل طمأنینه و آرامش، کافی نیست که ذات اقدس الهی سه هزار فرشته را نازل بکند، آیا این کافی نیست؟ بعد فرمود: ﴿بلی﴾؛ این کافی هست یعنی جلوی اضطراب را می‌گیرد ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾؛ شما اگر استقامت را در این حال خطر از دست ندهید، به غیر خدا متوسل نشوید و صحنه را ترک نکنید اگر صابر و پرهیزگار بودید، دشمنان شما هم فوراً برسند خدا شما را یاری می‌کند ﴿بلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ اگر آنها هم شتابزده بیایند، الآن برسند کمک غیبی حق هم می‌رسد. آنها با استفاده از وسایل عادی باید بیایند ولی کمک غیبی نیازی به وسایل عادی ندارد، آنها هم الآن هم برسند کمک ما حاضر است، کمک الهی حاضر است ﴿وَ یَأْتُوکُمْ﴾ یعنی دشمنان شما بیایند به سراغ شما ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ یعنی هم‌اکنون هم با شتاب برسند، آن کمک غیبی به سراغ شما خواهد آمد. این‌چنین نیست که حالا آنها زودتر آمدند صحنه را گرفتند نوبت به کمک غیبی نمی‌رسد، این‌چنین نیست آنها الآن بیایند کمک غیبی ما آماده است. این کلمه «فَوْر» معمولاً در مقابل تراخی به کار می‌رود یعنی سرعت، فوری یعنی سریع و گفتند این از نظر ریشه، از کلمه فوران آب جوشیده فوران آتش، نظیر ﴿وَفَارَ التَّنُّورُ﴾ و مانند آن نشأت گرفته است. وقتی آب در حال غلیان و جوشش باشد تبخیراش سریع است، بالا آمدنش با جهش و سرعت است. این هم سریع است هم با جوشش و حرارت همراه است، بعضیها خواستند این ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ را از جوشش و غلیان و غضب و عصبانیت بدانند و بعضی خواستند به همان معنای فوری و سریع و جهش بدانند. اگر کلمه فور به معنای غضب و امثال‌ذلک آمده باشد، عیب ندارد ولی به معنای غضب و غلیان و امثال‌ذلک نیامده، این می‌شود وجه تناسبش این باشد که آب در حال جوشش و فوران، سریعاً تبخیر می‌شود، سریعاً برمی‌خیزد حرکتش سریع است و مانند آن. این کلمه «فور» معنای سرعت و جهش و شتاب را از آن فوران دارد؛ اما معنای غضب و خشم و غلیان دم و امثال‌ذلک را شاید به همراه نداشته باشد. خب، فرمود اگر آنها هم فوراً برسند کمک الهی آماده است، کمک الهی این‌چنین نیست که از یک شهر یا روستا بخواهند بسیج بشوند، بلکه با اراده حق، حاصل هست ﴿ا ِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ لذا اگر دشمنها فوراً هم برسند، کمکهای الهی آماده‌اند ﴿بلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ﴾ یعنی دشمنان شما بیایند به سراغ شما ﴿مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾.

کیفیت نزول و ساختار وجودی ملائکه از منظر قرآن کریم
مطلب دیگر مربوط به کیفیت نزول ملائکه است، البته بحث ملائکه در قرآن کریم، مواضع گوناگون دارد: بخشی از آنها مربوط به عبادتهای اینهاست؛ بخشی از آنها مربوط به کیفیت حمل وحی است؛ بخشی از آنها مربوط به اماته یا احیاست؛ بخشی از آنها مربوط به کیفیت تعذیب امتهای تبهکار است؛ بخشی از آن ‌هم برای کمک رسانی به مؤمنین است و مانند آن. از کارهایی که ذات اقدس الهی در قرآن کریم به ملائکه نسبت می‌دهد، معلوم می‌شود آنها مادی محض نیستند؛ اما نحوه وجودشان مثل انسان است که دارای دو جنبه‌اند: یک جنبه مادی و یک جنبه مجرد یا مجرد محض‌اند آن باید جداگانه بحث بشود. از اینکه مادی محض نیستند در او سخنی نیست، زیرا اوصاف و افعالی را قرآن کریم به ملائکه (علیهم السلام) اسناد می‌دهد که این بدون داشتن روح مجرد ممکن نیست. اینها حاملان عرش الهی‌اند ، عرش الهی که یک جسم و تخت و امثال‌ذلک نیست، اینها کسانی‌اند که مقام فرمانروایی عالم را به عهده دارند، اینها مدبرات امر الهی‌اند ؛ قبل از پیدایش آسمانها و زمین و خلقت زمان و زمین، اینها تدبیر امر الهی را به عهده گرفتند که از آنجا امور را به اذن الله تمشیئت می‌دهند و تدبیر می‌کنند. پس قبل از خلقت آسمانها و زمین و مانند آن باید موجود باشند تا امور الهی را به فرمان حق تدبیر کنند. از اینکه حافین حول العرش‌اند ، از اینکه حاملین عرش‌اند [و] از اینکه مدبرات امرند معلوم می‌شود نیازی به زمان و مکان ندارند و از اینکه حاملان وحی الهی‌اند، حقیقت وحی را درک می‌کنند و این پیام را تحمل می‌کنند و می‌رسانند، معلوم می‌شود دارای روح مجردند. اینها سفره کرام‌اند، سفره برره‌اند، کرام بارّند ، چون این معارف وحی را درک می‌کنند پس دارای روح مجردند و از طرفی دیگر، محل فرود اینها هم در قلب مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیه و الثناء) است که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ .
سخن در همه فرشته‌های عالم نیست، اصناف فراوانی برای فرشته‌ها هست که شاید اجمالاً اشاره بشود و اما این فرشتگانی که معمولاً در کتاب آسمانی قرآن کریم از آنها زیاد سخن به میان می‌آید، آنها از این روح مجرد برخوردارند. آنها وحی را می‌گیرند و به قلب رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل می‌شوند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾ خب، فرشته وحی(سلام الله علیه) این وحی را به قلب حضرت رسانده. قلب هم منظور آن روح مجرد انسانی است و چیزی که وحی را می‌آورد آن ‌هم در قلب مجرد رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هبوط و نزولی دارد، معلوم می‌شود مجرد است. در کیفیت مشایعت سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گفتند هفتاد هزار فرشته این سوره را بدرقه کردند ، البته روایاتی که در زمینه بدرقه آیات و سور هست کم نیست، از مجموع این روایات، اعتبار اینها را می‌شود به دست آورد، گرچه ممکن است بعضی از اینها خالی از ضعف نباشد. اگر سورهٴ مبارکهٴ «رعد» را فرشته‌های فراوانی بدرقه کرده‌اند و قرآن ‌هم بر قلب رسول اکرم نازل می‌شود و گوش مبارکش می‌شنود، پس اینها به همراه وحی بر قلب پیامبر فرود می‌آیند، این هم نشانه دیگر.

پرسش:...
پاسخ: بله حالا آن مطلب دیگری است که اصلاً اینها تماسی با عالم اجسام ندارند یا دارند؟ پس مقام اول بحث این است که اینها یقیناً دارای روح مجردند و بعضی از اینها هم یقیناً منزه از ماده‌اند، برای اینکه قبل از ماده بودند و مدبرات عالم ماده‌اند و اینها وارد قلب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌شوند و یک موجود مادی که نمی‌تواند در قلب راه پیدا کند و مانند آن. اما فرشتگان دیگری هم هستند که دارای خواص دیگر باشند، آنها را هرگز نمی‌شود نفی کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ شیطان، شیاطین نظیر جن موجودی‌اند که روح مجرد نسبی دارند و بدن لطیف، چون جن اینطور است.

تسبیح و تقدیس خدا، منبع اصلی غذای ملائکه
درباره این فرشته‌ها که اینها وارد بر قلب می‌شوند، معلوم می‌شود که ورود و خروجشان، ورود و خروج مجرد است نه امر مادی. می‌ماند فرشته‌های دیگر، چون دلیل عقلی بر حصر فرشته‌ها نیست که این ارواح به این فرشته‌ها، اصناف مشخص دارند کمتر از آن نیستند بیشتر از آن نیستند، هیچ دلیلی بر حصر اینها نیست ممکن است اصناف فراوانی داشته باشند. اما از اینکه اینها آیا خواب دارند یا خواب ندارند، غذا می‌خورند یا غذا نمی‌خورند در قرآن کریم راجع به غذا نخوردن اینها آیه هست و درباره اینکه اینها خسته نمی‌شوند هم هست؛ اما مسئله خواب و عدم خواب بالصراحه ظاهراً در قرآن نیست ولی از روایات می‌توان استفاده کرد. درباره اینکه اینها منزه از غذا خوردن‌اند در سورهٴ مبارکهٴ «هود» در جریان مهمانان خلیل‌الرحمان(سلام الله علیه) این‌چنین است که وقتی که اینها وارد شدند به حضور ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) رسیدند و سلام گفتند و جواب شنیدند، وجود مبارک خلیل‌الرحمان برای پذیرایی اینها ﴿فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ﴾ ؛ گوساله‌ای را بریان کرده یا کباب کرده برای اینها آورد، دید اینها غذاخور نیستند ﴿فَلَمّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ﴾ دید اینها غذاخور نیستند، دستشان به طرف غذا نمی‌رود اصلاً، نه اینکه نخواهند بخورند، اینها غذاخور نیستند دستشان به طرف غذا نمی‌رود، نه اینکه غذا نمی‌خورند، غذاخور نیستند. اینجا بود که برای حضرت خلیل ناشناخته شدند، آن¬وقت ﴿وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً﴾ اینها عرض کردند که ما فرشتگانیم، مهمانهای عادی نیستیم، مأموریتی داریم بشارتی برای شما بود و جریان قوم لوط را ما باید به عهده بگیریم، این یک نمونه؛ اما آیا اینکه خواب دارند یا نه؟

پرسش:...
پاسخ: بله؟ نه اصلاً، همین دید که دستشان نمی‌رسد، نه اینکه حالا این را نخوردند [و] حضرت به فکر تهیه غذای دیگر باشد.
پرسش:...
پاسخ: اگر غذای مخصوص خودشان باشد، غذای دیگری باشد خب بالأخره جسم و جسمانی‌اند غذاها در عالم فراوان است و [حضرت] ابراهیم هم فراهم می‌کرد، دید اینها غذاخور نیستند ترسید وگرنه مهمانی است که این غذا را دوست ندارد، غذای دیگر می‌خورد، اینکه ترس ندارد. فرمود: ﴿فَلَمّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً﴾ ترسید که اینها چه موجودی‌اند خب حالا اگر موجودی این غذا را نخورد غذای دیگری را بخورد که ترس ندارد. درباره اینکه اینها منزه از غذاخوردن‌اند آن در صحیفه‌سجادیه هست از اینکه اینها خسته نمی‌شوند آنهایی که عنداللهی‌اند ﴿لا یَسْتَحْسِرُونَ﴾ هرگز متحسر و تعبی و خسته‌شونده و مانند آن نیستند، آیهٴ سورهٴ «اعراف» این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ﴾ در بخش دیگر دارد ﴿وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ﴾، ﴿وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ﴾ غیر از این آیه است، آنها اصلاً اهل خستگی نیستند.
پرسش:...
پاسخ: بله ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ آنها فتور ندارند خستگی برای آنها نیست و مانند آن.

تبیین اوصاف فرشتگان در کلمات حضرت وصی (علیه‌السلام)
خب، قبل از اینکه از صحیفه‌سجادیه آن حدیث شریف خوانده شود که آنها تسبیح خدا غذای اینهاست، تقدیس خدا غذای اینهاست، اینها غذای خاصی ندارند نظیر نان و گوشت یا ماده دیگر، بلکه «سبحان¬الله» غذای اینهاست «الحمدلله» غذای اینهاست و مانند آن به بعضی از کلماتی که در نهج‌البلاغه درباره اوصاف فرشته‌ها آمده است عنایت فرمودید که فرشته‌ها را به چه وصفی حضرت در نهج‌البلاغه معرفی می‌کند. اول، بیانات حضرت است در خطبه اول. فرمود فرشتگان در همان خطبه اول «ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمواتِ الْعُلا، فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلائِکَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لا یَرْکَعُونَ، وَ رَکُوعٌ لا یَنْتَصِبُونَ، وَ صَافُّون لا یَتَزَایَلُونَ، وَ مُسَبِّحُونَ لایَسْأَمُونَ، لا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَیْنِ»؛ اینها همواره در تسبیح و تقدیس حق‌اند، اصلاً اهل خواب نیستند «وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ» نه بصرشان می‌خوابد نه بصیرتشان، نه اهل سهوند نه اهل خواب ، «لا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَیْنِ، وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَ لا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ، وَ لا غَفْلَةُ النِّسْیَانِ» بعد اقسام اینها را ذکر فرمود: «وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَی وَحْیِه، وَ أَلْسِنَةٌ إِلَی رُسُلِهِ» بعد «وَ مِنْهُمْ الثَّابِتَةُ فی الْأرْضِینَ السُّفْلَی أَقْدَامُهُمْ، وَ الْمَارقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیَا أعْناقُهُمْ» بعضی از این فرشتگان کسانی‌اند که پاهای اینها به اعماق زمین رسیده است و گردنهای اینها از مرتفع‌ترین منطقه آسمان گذشته است. اینها همانهایی هستند که همه جا حضور دارند، پیداست که موجودی باشد مادی مثل انسان پایی داشته باشد که تا عمق زمین فرو رفته و گردنی داشته باشد که تا عمق آسمانها رفته، این¬‌طور نیست. مثلاً انسانی که راه می‌رود در بدن و پا وگردن و سر و گردن فرشته‌ها حرکت می‌کند، این‌طور نیست. این پرهایی هم که در سورهٴ «فاطر» برای اینها مشخص شده است که ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ نظیر پر کبوتر و مرغ خانگی نیست این پرهای اینها زیر پای طالبان علوم پهن می‌کنند. دو نفر اگر کنار هم نشسته باشند، یکیشان لوجه¬الله دارد درس می‌خواند، یکی هم غرض سوء دارد دارد درس می‌خواند، آنها پرشان را زیر پای آن اولی پهن می‌کنند، دومی اگر کنار او هم باشد برای او پهن نمی‌کنند. همین که یک طلبه وارد شد می‌خواهد بنشیند اینها پرشان را پهن می‌کنند و این روی پر ملائکه می‌نشیند ﴿أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ این پری نیست که نظیر پر مرغ خانگی باشد، نظیر پر کبوتر باشد و مانند آن، اینها می‌دانند که این پر را زیر پای چه کسی پهن کنند اینها می‌دانند که کجا جمع کنند، کجا پهن کنند این‌طور است، این‌طور نیست که حالا یک خصوصیت مادی که برای حیوانات پرنده هست برای آنها هم باشد و پرهای اینها را هم وجود مبارک حضرت در نهج‌البلاغه وصف می‌کند که اینها پرها، مسبحات جلال حق‌اند. حالا آن جمله را هم می‌خوانیم. خب، فرشته‌هایی که «وَ مِنْهُمْ الثَّابِتَةُ فی الْأرْضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ، وَ الْمَارقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیَا أعْناقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطارِ أَرْکانُهُمْ»؛ ارکان اینها از کل اقطار عالم گذشته است خب، اگر اقطار نظام کیهانی را بررسی کنید، ملائکه همه این فضاها را پر کرده‌اند «وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ» کتف و شانه اینها مناسب بار آن قائمها و پایه‌های عرش خداست. خب، اینها همه‌شان می‌شود یک امر معقول، چون عرش الهی که تخت نیست ـ معاذالله ـ که مجسمه می‌پندارند ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی﴾ قوائمش آن پاهایش، آن چهار پایه عرش که نظیر تخت چوبی یا فلزی نیست که حالا یک مقدار مشخصی وزن داشته باشد. فرمود اکتاف و دوشها و شانه‌های ملائکه مناسب با پایه‌های عرش خداست.

پرسش:...
پاسخ: آن البته در قیامت است؛ اما که «اربعة من الاولین اربعة من الآخرین» عده‌ای حافین حول-العرش‌اند، عده‌ای حمله عرش‌اند اینها عرش خدا که جسم نشد، پایه‌های او جسمانی نبود، اکتاف ملائکه و دوش آنها که مناسب با پایه‌های عرش خداست هم جسمانی نخواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: حالا برسیم به مراحل تنزل اینها، چون هیچ دلیلی بر حصر نیست که ملائکه همینها هستند و اصناف دیگر نیستند.

منحصر نبودن فرشته‌ها به یک وصف خاص طبق بیان نورانی حضرت وصی (علیه‌السلام)
پرسش:...
پاسخ: «وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ ناکِسَةٌ دُونَهُم أَبْصَارُهُمْ» که ذات اقدس الهی را آنطوری که برای یک موجود ممکن، میسر است می‌شناسند و وصف می‌کنند. در خطبهٴ ٩١ وصف ملائکه را از اینجا شروع می‌کند «ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْکَانِ سَماوَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِیح الْأَعْلَی مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلائِکَتِهِ» اوصاف فراوانی برای اینکه ذکر می‌کند، می‌فرماید: «أَنْشَأْهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ، وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ، ﴿أُولِی أَجْنِحَةٍ ﴾ »؛ اینها صورتهای گوناگون‌اند، اندازه‌های مختلف‌اند، دارای پرهای مختلف‌اند. حالا پرها را این‌چنین وصف می‌کند، می‌فرماید: «﴿أُولِی أَجْنِحَةٍ﴾تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ» در سایر جمله‌ها ضمیر جمع مذکر سالم می‌آورد در «لاَ یَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِی الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لاَ یَدَّعُونَ» امثال‌ذلک «وَ لاَ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ یَخْلِقُونَ شَیْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ،﴿بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ جَعَلَهُمُ فِیَما هُنَالِکَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْیِهِ» اما نوبت به اجنحه که می‌رسد ضمیر مفرد مؤنث می‌آورد، می‌فرماید: «﴿أُولِی أَجْنِحَةٍ﴾تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ» خب این پرها تسبیح‌گوی حق‌اند، اگر منظور آن تسبیح عام باشد که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ خب مرغ خانگی و کبوتر و امثال او هم پرهای او تسبیح‌گوی حق‌اند، این اختصاصی به اجنحه فرشته ندارد از اینکه فرمود فرشتگان دارای پرهایی هستند که مسبح جلال عزت حق‌اند معلوم می‌شود یک تسبیح خاص است نه آن تسبیح عام. تسبیح خاص با تجرد روح همراه است در خطبهٴ ١٠٩ در اوصاف فرشته‌ها این‌چنین فرمود: «مِنْ مَلَائِکَةٍ أَسْکَنْتَهُمْ سَماوَاتِکَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِکَ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِکَ بِکَ، وَ أَخْوَفُهُمْ لَکَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْکَ؛ لَمْ یَسْکُنُوا الْأَصْلَابَ، وَ لَمْ یُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ، وَ لَمْ یُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ، وَ لَمْ یَتَشَعَّبْهُمْ رَیْبُ الْمَنُونِ» اینها نه اهل تولیدند، نه اهل توالد و نه اهل مرگ، اینها زاد و ولدی ندارند؛ نه پدری دارند و نه مادری دارند، نه گذشت روزگار در اینها اثر می‌گذارد نه می‌میرند در آن حشر اکبر حساب همه جداست. فرمود اینها «لَمْ یَسْکُنُوا الْأَصْلَابَ، وَ لَمْ یُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ» در ضمن رحمی نبودند، نه تولیدی‌اند و نه تولدی‌اند خلاصه: «وَ لَمْ یُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ» نظیر انسان نیستند «وَ لَمْ یَتَشَعَّبْهُمْ رَیْبُ الْمَنُونِ» «منون» یعنی دهر، ریب منون یعنی تصرف دهر، گذشت روزگار، اینها را شعبه شعبه نکرد دگرگون نکرد یعنی گذشت روزگار در اینها اثر نمی‌گذارد، یک موجود زمانی با گذشت زمان پیر می‌شود؛ اما اینها با گذشت زمان دگرگون نخواهند شد.

پرسش:...
پاسخ: حتی خود مرگ را هم می‌میرانند «یقال للموت مت» او هم باید معنا بشود که مرگ را در آخرین لحظه می‌میرانند یعنی دیگر مُردن تمام شد یعنی هرگونه تحولی به پایان پذیرفت.
پرسش:...
پاسخ: یعنی آن مرگی که اشاره شد آن مرگ حشر اکبر، همان بود که در خلال بحث اشاره شد دیگر، آن یک حساب دیگری است آن ارواح هم می‌میرند. در آنجا ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ آن احیا هم می‌میرند، آن مرگ یک مرگ عادی نیست که، بعد می‌رسند به جایی که خود مرگ را می‌میرانند یعنی دیگر تحول تمام می‌شود «وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهِمْ مِنْکَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ، وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِیکَ، وَ کَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ؛ لَوْ عَایَنُوا کُنْهَ مَا خَفِیَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ، وَ لَمْ یُطِیعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ» خب این انسان کاملی مثل حضرت امیر(سلام الله علیه ) البته از فرشتگان برتر است. فرمود اینها خیلی از چیزها را تازه نمی‌دانند، اگر آن اسرار نگفتنی را کسی برای اینها بگوید اینها بفهمند، می‌فهمند آن¬طوری که باید تو را عبادت بکنند نکردند و آن¬طور که تو را اطاعت بکنند، نکرد‌اند این «ما عبدناک حق عبادتک» زبان حال آنها خواهد بود وقتی که آن¬طور که باید تو را بشناسند.

تبیین اوصاف فرشته‌ها در صحیفه سجادیه
در صحیفه نورانی سجادیه، دعای سوم، همان صلواتی است که بر حمله عرش و هر فرشته مقربی می‌فرستد. عرض می‌کند «اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِکَ الَّذِینَ لَا یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِکَ، وَ لَا یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِکَ، وَ لَا یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِکَ» نوع اینها متأخذ از قرآن کریم است «وَ لَا یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَى الْجِدِّ فِی أَمْرِکَ، وَ لَا یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ» این برای نوع فرشته، حمله عرش است؛ اما اسم می‌برد بعضی از اینها را «وَ إِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْکَ الْإِذْنَ، وَ حُلُولَ الْأَمْرِ، فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ» افتاده‌ها مصروع یعنی افتاده، حال رهائن آنهایی که گرو قبرند. اینکه حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره حضرت زهرا(علیها سلام) فرمود: «اخذت الرهینه» «رهینه» اصولاً مرده‌ها را می‌گویند، رهائن قبور، اموات را می‌گویند. انسان در گرو قبر است، این دربارهٴ اسرافیل. «وَ مِیکَائِیلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَکَ، وَ الْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِکَ. وَ جِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِکَ، الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِکَ، الْمَکِینُ لَدَیْکَ، الْمُقَرَّبُ عِنْدَکَ وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَةِ الْحُجُبِ. وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِکَ» اینها معلوم می‌شود غیر از هم‌اند یعنی ﴿رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا﴾ یا ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ﴾ اینها غیر از آن فرشته‌ها هستند، بعد فرمود «فصلّ علیهم وَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ» از عزرائیل(سلام الله علیه) در آن دعای ختم قرآن یاد می‌کند، از این فرشته‌ها اینجا یاد کرده است بعد عرض می‌کند «فصل علیهم» یعنی بر این حمله عرش «وَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ» حالا «مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ، وَ أَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَی رِسَالَاتِکَ وَ الَّذِینَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ، وَ لَا إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ (ولافتور)» خسته نمی‌شوند، رفت و آمد اینها را سست نمی‌کند «وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِکَ الشَّهَوَاتُ، وَ لَا یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِکَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ» تا که به اینجا می‌رسد، می‌فرماید که اینها کسانی هستند که «إِذَا نَظَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَى أَهْلِ مَعْصِیَتِکَ» می‌گویند: «سُبْحَانَکَ مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ. فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِکَ، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَکَ، وَ حُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَى رُسُلِکَ، (وَ الْمُؤْتَمَنِینَ عَلَى وَحْیِکَ) وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ، وَ أَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِکَ»؛ اینها که دائماً به تقدیس و تسبیح تو می‌پردازند، آنها را از خوردن و آشامیدن منزه کردی.

پس خوابیدن طبق خطبه نهج‌البلاغه برای فرشته‌ها نیست. خوردن و آشامیدن طبق این دعای صحیفه‌سجادیه برای فرشته‌ها نیست «وَ أَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِکَ»؛ که اینها را در تمام درون طبقات آسمانها جا دادی، بعد می‌فرماید که اینها خزینه‌داران باران‌اند و ابرها را هم اینها رهبری می‌کنند «وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ. وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّیَاحِ»؛ اینها کسانی هستند که هر قطره باران یا برف یا تگرگ که می‌آید اینها تشییع می‌کنند، مشایعت می‌کنند «وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ» اینها چطور می‌آیند، چطور می‌روند؟ آیا اینها را مجازیم که بر همان نیروهای مادی حمل بکنیم، بدون اینکه دلیل عقلی و شواهدی در کار باشد، یا نه اینها حقایقی هستند مدبرات امر و همه جا حضور و ظهور دارند باذن‌الله. تشییع کردن، به معنای رفتن مادی نباشد آمدن به همراه هر قطره باران، نظیر فرود آمدن خود قطره باران نباشد، این تجلی باشد نه تجافی، اینطور نیست که به همراه هر قطره که آمدند دیگر در بالا دیگر نیستند، اینطور نیست.

متمثل و متجلی شدن فرشته‌ها دلیل بر تجرد آنها
پرسش:...
پاسخ: حالا اینهایی که مشیعین‌اند، اینها چطور؟‌
پرسش:...
پاسخ: خب می‌شود اگر واقعاً حرکت دارند، می‌شود مثل خود قطره باران که تجافی دارد، چون اگر چیزی واقعاً جسم است و حرکت دارد.
پرسش:...
پاسخ: پس تمثل حرکت است نه خود حرکت، اگر واقعاً حرکت است مثل قطرات باران.
پرسش:...
پاسخ: بله از هر حرکتی انتزاع بشود، حرکت با تجافی همراه است. متحرکی وقتی در نقطه‌ای هست در نقطه دیگر نیست، وقتی به نقطه پایین رسید دیگر در نقطه بالا نیست، اینها را به عنوان اوصاف برای این فرشته‌ها ذکر می‌کنند تا می‌رسند به سفره کرام برره، بعد می‌رسند به حفظه کرام، کرام کاتبین‌اند، بعد می‌رسند به ملک‌الموت و اعوانی که اینجا ذکر می‌کنند، بعد می‌رسند به منکر و نکیر و کسانی که طائف به بیت مأمورند و خازن جهنم‌اند و مالک دوزخ‌اند و امثال‌ذلک، همه اینها را اسم می‌برد و بر اینها سلام می‌فرستد. بعد می‌فرماید زبانیه گروه دیگری از فرشته‌ها هستند که «إِذَا قِیلَ لَهُمْ ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ یُنْظِرُوهُ. وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ، وَ لَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْکَ، و بِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ» ؛ بعضی از فرشته‌هایی که ما اجمالاً خبر آنها را شنیدیم؛ اما نمی‌دانیم مأموریت آنها چیست بر همه آنها درود می‌فرستیم، بعد این طهارت را بر طهارت آنها، فضیلت را بر فضیلت آنها به وسیله این صلوات تأمین ‌کنید. خب، اینها نشان می‌دهد که منزه از مسائل مادی‌اند.

اما آیا غیر از اینها اصلاً فرشته‌ای نیست؟ ملائکةالارض همان حکم ملائکةالسماء را دارند، این راهی برای حصر نیست، راهی هم برای نفی نیست. از اینکه این فرشته‌ها دارای روح مجردند هم تقریباً براهین کافی است و چون دارای روح مجردند تجلی هم دارند. تجلی همان است که در دعای ختم‌القرآن صحیفه‌سجادیه آمده. آنجا دارد که خدایا! به من رحم بکن آن وقتی که «تجلی ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب» ؛ آن وقتی که عزرائیل(سلام الله علیه ) از پشت پرده‌های غیب، تجلی کرده است تا روح را قبض کند، اینها تجلی دارند، تمثل دارند ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِیًّا﴾ هست و امثال‌ذلک. ولی غیر از اینها دیگر فرشته‌ای نیست، ملائکة¬الارض اصلاً نیست، حکمی ندارند آن راهی برای نفی نیست، این کارهایی که قرآن کریم برای اینها مشخص کرده است اینها نشانه تجرد آنهاست.

هدف از نزول فرشته‌ها، ایجاد طمأنینه در میان مؤمنین
مطلب دیگری که مربوط به این بحث است این است فرمود این فرشته‌ها حالا می‌آیند، این فرشته‌ها را ما نازل کردیم، برای اینکه شما مطمئن بشوید. هدف نزول این فرشته‌ها این است که بشارتی برای شما باشد و طمأنینه‌ای برای شما ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ انسانهایی که به توحید کامل بار یافتند، آنها در هر حالی از آرامش خاص برخوردارند، چون در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیهٴ ٢٨ فرمود: ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ اما اوساط از مؤمنین این‌طور نیستند که فقط به یاد حق مطمئن باشند، بلکه اینها نشانه‌های یاد حق را هم می‌خواهند احساس کنند، لذا فرمود ما برای اکثری مؤمن که در این حدّند یا اوساط از اهل ایمان که در این حدّند فرشتگان را نازل کردیم، اینها مسوم‌اند، سیما دارند علامت دارند نشانه دارند و نشانه فتح و ظفر را به همراه حمل می‌کنند یا به صورتهای انسان درآمدند که این افراد عادی و متوسط اینها را ببینند و مطمئن بشوند.

پرسش:...
پاسخ: درست است در تفسیر به عمائم تفسیر شده است . اما اصل سوم از همان سیماست «سیما» یعنی علامت که﴿سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾ «سیما» به معنای صورت و امثال‌ذلک نیست «سیما» از همان وسمه، موسوم، سمه، اینها همه از یک ریشه‌اند یعنی نشانه و علامت، چون علامتها نوعاً در چهره است احیاناً به صورت می‌گویند سیما وگرنه سیما غیر از صورت است ﴿سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾ یعنی علامت آنها، سمهٴ اینها. حالا اینها سیما دارند، علامت دارند علامت انسانی دارند یا علامت ظفر دارند که به عنوان مصداق مشخص شده است که مسومین‌اند یعنی «سوموا انفسهم بالعمائم» و مانند آن. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ این برای اکثری مردم است وگرنه خواص براساس ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ دلهای آنها می‌آرمد. بعد اینجا فرشتگان که آمدند و ظهور کردند یا برای تقویت روح است یا واقعاً وارد صحنهٴ کارزار هم شدند و عده‌ای را هم کشتند، چون در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بعد از اینکه همین مسئله بدر را ذکر می‌کند، آیهٴ دوازده سورهٴ «انفال» می‌فرماید: ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ شما مؤمنین را تثبیت کنید ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾؛ بالای گردن اینها را بزنید یعنی سر اینها و این ریشه انگشتان اینها را قطع کنید، دست آویز اینها را هم قطع کنید. بعد از چند آیه می‌فرماید که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ ؛ اگر به رزمنده‌های بدر، خدا بفرماید شما نکشتید، بلکه خدا کشت، شاید تأیید بکند که آن فرشته‌ها چون آمدند و عده‌ای را کشتند ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ آنها وارد صحنهٴ عمل شدند، عده‌ای را کشتند خدا به رزمنده‌ها می‌فرمود شما نکشتید، خدا کشت یعنی مأموران غیبی الهی کشتند.
گاهی هم ممکن است همین رزمنده‌هایی که اول خدا می‌فرماید: ﴿قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدیکُمْ﴾ اینها به جایی می‌رسند که در اثر توحید افعالی، مظهر فعل خاص حق می‌شوند، آن‌گاه می‌فرماید کار برای ظاهر است نه برای مظهر؛ شما انجام دادید ولی فیض حق که در شما ظهور کرده است آن فیض حق کارها را به عهده دارد نه شما که مظهر فیض هستید، به هر حال این فرشته‌ها آمدند نقشی داشتند، اینکه فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ چه در سورهٴ «انفال» و چه در سورهٴ «آل عمران»، می‌خواهد آن توحید افعالی را به صورت باز تبیین کند، فرمود ما آن چنان شما را مطمئن کردیم که خوابتان برد و آن چنان آرامش را از دل دشمن گرفتیم ﴿سَألْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ ؛ که آنها می‌لرزیدند یک آدم مطمئن می‌خوابد، خوابش می‌برد وگرنه آدمی که خائف است که خوابی ندارد. در سورهٴ «انفال» آیهٴ یازده فرمود: ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾؛ ذات اقدس الهی خواب را بر شما مسلط کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن