display result search
منو
تفسیر آیات 139 تا 141 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 139 تا 141 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 139 تا 141 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

دعوت پروردگار به سستی نورزیدن مبارزان جنگ احد
انجام تهذیب نفس با اعتقاد و ایمان به حقّ تعالی
بیان قانون اساسی قرآن در پیروزی حق بر باطل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ﴿139﴾ انْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ ﴿140﴾ وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ ﴿141﴾

خلاصهٴ مباحث گذشته
به دنبال بحثهای قبلی و زمینه بحثهای بعدی، دو آیه را ذکر فرمود که آن آیه سرفصل بحث است، آن آیه این است که ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ ٭ ‌هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ یعنی امتهایی قبلاً گذشتند، شما برای اینکه از سرنوشت خودتان آگاه بشوید درباره امم گذشته بررسی کنید، چون سنت الهی تغییرناپذیر است. سنت الهی در این است که پایان اهل تکذیب به هلاکت است؛ هر کس وحی و حق را تکذیب کرد به هلاکت می‌رسد، این سنت را می‌شود از سیر تاریخی بدست آورد ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾ یعنی این کتاب ما و این وحی ما یک تعبد محض نیست [بلکه] مسئله تبیینی و تعلیلی است، معارف الهی را برای مردم خوب بیان می‌کند، خیلی روشن می‌کند نه تنها مبیَن است، بلکه بیان است، مثل «زیدٌ عدلٌ» وقتی روشن است نه روشنگر، نظیر «زیدٌ عدلٌ»، آن‌گاه می‌توان گفت: ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ از آن به بعد، هر کس حق را نپذیرفت براساس ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ گرفتار خواهد شد و هر کس حق را پذیرفت براساس ﴿وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ پیروز خواهد شد ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾. آن‌گاه کسانی از این بیان، طرفی می‌بندند که اهل تقوا باشند.

گاهی معلم در خلال تعلیم، مسائل را یاد می‌دهد، مستمعین همه یاد می‌گیرند؛ اما در بین مستمعین کسانی هستند که می‌خواهند گذشته از اینکه بفهمند، عمل هم بکنند. درباره آنها می‌فرماید ﴿وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ یعنی ما برای همه روشن می‌کنیم، همه آگاه می‌شوند؛ اما همه هم بهره‌مند نخواهند شد. آنها که بهره می‌گیرند مردان پاکدل‌اند، نظیر اینکه فرمود قرآن، برای هدایت همه نازل شده است که ﴿أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ اما آنها که بهره‌مندند، مردان باتقوایند که ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ این ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ نه یعنی انگیزه نزول قرآن فقط راهنمایی مردمان باتقواست، راهنمایی همه مردم است، آنها که بهره‌ می‌برند متقیان‌اند. بنابراین ضمن اینکه فرمود: ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾ این مطلب را هم اضافه فرمود که فقط مردان باتقوایند که از قرآن، تنها بهره علمی نمی‌برند [بلکه] بهره موعظتی و بهره هدایتی هم می‌برند: ﴿وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که آن جاذبه را می‌گویند موعظه، وعظ همان «جذب الخلق الی الحق» است؛ آن حالتی که در انسان پیدا می‌شود و انسان میل به خدا پیدا می‌کند این حالت کشش را می‌گویند اتعاظ. واعظ کسی است که در شنونده این حالت را ایجاد بکند که انسان بار تکلیف را روی اشتیاق بکشد، این می‌شود موعظه. فرمود این قرآن از نظر بار علمی نسبت به همه یکسان است؛ اما آن گرایش و کشش و جذبه و وعظ، نصیب متقیان است ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ این دو تا کریمه هم به منزله خلاصه بحثهای گذشته است، هم سرفصل این بحثی که در پیش است.

دعوت پروردگار به سستی نورزیدن مبارزان جنگ اُحد
آن‌گاه می‌فرماید: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ این را در بحبوحه شکست صوری مسلمین ذکر می‌کند یعنی بعد از جریان جنگ اُحد، وقتی مسلمین شکست خورده وارد مدینه شدند یا داشتند وارد مدینه می‌شدند، عده‌ای نگران بودند. در این مقطع ذات اقدس الهی اینها را تسلیت می‌دهد که شما نه تنها غمگین نباشید، بلکه در عزمتان سستی راه پیدا نکند، یک برنامه دیگری هم در پیش دارید و آن تعقیب این مشرکین مهاجم است ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ نه حزن و اندوه را به خود راه بدهید، نه در تصمیم‌گیری گرفتار وهن باشید، نه در عملیات سستی کنید.

اقسام مختلف وهن
این وهن، نظیر ضعف گاهی در مسائل عملی است، گاهی در مسائل ارادی و تصمیم‌گیری است، گاهی به امور مادی و جسمانی اسناد پیدا می‌کند گاهی به مسائل روانی مرتبط می‌شود، گاهی مسائل علمی را گاهی مسائل عملی را می‌گویند موهون و مانند آن. آنجا که به ماده و جسم و امثال‌ذلک اسناد پیدا می‌کند، نظیر اینکه زکریا(سلام الله علیه) به خدا عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا﴾ که این وهن به استخوان، اسناد داده شد یعنی وقتی استخوان که محکم‌ترین عضو بدن است سست شد، سایر اعضا به طریق اُولیٰ سست‌اند. ﴿رَبِّ إِنّی وَهَنَ الْعَظْمُ﴾ که این وهن، به عظم و جسم و استخوان اسناد داده شد. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ﴾ که این خانه عنکبوت، خانه‌ای است بسیار سست که وهن در اینجا به یک جسم اسناد پیدا کرد. گاهی هم به مسایل علمی و فکری و نقشه‌های سیاسی و امثال‌ذلک اسناد می‌دهد، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده که ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ کید یک مسئله فکری است که در آیهٴ هجده سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾؛ خدا نقشه کافران را موهون می‌کند، وقتی خدا موهن شد، کید می‌شود موهون. گاهی هم به تصمیم‌گیریها و مانند آن اسناد پیدا می‌کند که آن شواهدش هم هست. پس وهن، اختصاصی به مسئله علمی ندارد که مربوط به امر ارادی و نفسانی محض باشد، چه اینکه ضعف هم اختصاصی به مسئله بدنی ندارد، ضعف هم شامل مسائل نفسانی هم خواهد شد.

نسبت وهن و ضعف با یکدیگر
اما وهن اگر با ضعف، یکجا ذکر بشود معنایشان فرق می‌کند و اگر وهن به تنهایی ذکر بشود یا ضعف به تنهایی ذکر بشود، شاید شامل دیگری هم باشد. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که محل بحث است آیه‌ای در پیش داریم؛ آیهٴ ١٤٦ همین سوره که فرمود: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ﴾؛ اینها نه ضعف از خود نشان دادند نه سست شدند نه مسکنت دامن‌گیر اینها شد. از مقابل اینها می‌شود فهمید که اینها مرادف هم نیستند؛ ضعف در مقابل قدرت قرار می‌گیرد وهن، در مقابل صلابت قرار می‌گیرد و مانند آن. ضعف، ناتوانی است وهن، سستی است. اینها نزدیک هم‌اند ولی مرادف هم نیستند، به دلیل همین آیهٴ ١٤٦ سورهٴ «آل عمران» که فرمود انبیای سلف با همراهانشان که می‌جنگیدند مصائبی را می‌دیدند؛ اما ﴿فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ﴾.

تبیین معنای وهن در آیهٴ محل بحث
در این کریمه محلّ بحث هم فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا﴾؛ وهن را به خود راه ندهی،د نه در عمل اظهار ضعف کنید و نه در تصمیم‌گیری اظهار وهن کنید، این مسئله نهی از وهن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت بازتر ذکر کرد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ ١٠٤ همین مطلب را بازگو فرمود، فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ این ﴿لا تَهِنُوا﴾که در آیهٴ سورهٴ «آل‌عمران» محلّ بحث است، مشخص نیست که برای اعزام نیرو برای دستگیری مهاجمین نازل شده است یا فقط جنبه تسلیت و دلداری است، چون در جریان جنگ اُحد، گرچه اول پیروز شدند [ولی] بعد آسیب فراوانی دیدند و احتیاج داشتند به تبشیر به تسلیت و مانند آن. آیا این آیه ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ در محور تسلیت محض نازل شد یعنی آنچه را که از دست دادید، غمگین نباشید این است؟ یا نه برای ایجاد نیرو در هنگام اعزام است، چون وقتی که دستور رسید و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مسلمین فرمود ما باید این مهاجمین را که آمدند و زدند و کشتند ـ گرچه کشته‌ای هم دادند و به طرف مکه فرار کردند ـ ما باید اینها را تعقیب کنیم، اینها خیال می‌کنند که پیروز شدند و دوباره برای غارتگری بیایند ما با همین زخمیها باید حرکت کنیم و کسانی باید با ما بیایند که دیروز در جبهه بودند، حالا همه زخمی‌اند یا ضعیف‌اند. فرمود با همین زخمیها با همین جانبازها ما باید برویم بالأخره اینها را تعقیب بکنیم. در این مقطع دستور آمد که بروید اینها را تعقیب کنید و آن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است آیهٴ ١٠٤ که فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ در ابتغا و گرفتن و دستگیر کردن اینها، وهن به خود راه ندهید: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ حال آن استدلال می‌کند که آن استدلال هم در آیهٴ محلّ بحث است هم در آیهٴ 104 سورهٴ «نساء». خب، این ﴿وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾ نشان می‌دهد که برای اعزام نیروست نه فقط برای تسلیت. آیات تسلیت فقط آیاتی است که به بازمانده‌ها دلداری می‌دهد که شما چیزی را از دست نداده‌اید، نظیر ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ﴾ و مانند آن، گرچه اینها روح حماسه و تهییج را هم به همراه دارد؛ اما به تسلیت و دلداری و تربیت به صبر انسب است. ولی آیهٴ ١٠٤ سورهٴ «نساء» برای بسیج است یعنی بروید! با همین زخمیها بروید ﴿وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ﴾؛ در دستگیر کردن آنها به خودتان ضعف نشان ندهید، حالا دلیلش را هم در هر دو طرف ذکر می‌کند. اگر در آن مقطع نازل شده باشد معلوم می‌شود که این تنها برای تسلیت نیست. در سوره مبارکه‌ای که به نام رسول خدا(‌صلی الله علیه و آله و سلم ) است یعنی سورهٴ ٤٧ آنجا هم وهن، نهی شده است. فرمود که آیهٴ 35 سورهٴ ٤٧ ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾ که این آیهٴ ، پنج جمله دارد و هر کدام تقریباً مترتب بر دیگری است. فرمود به خودتان وهن راه ندهید: ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ﴾؛ دعوت به صلح و سازش هم نکنید که این ﴿تَدْعُوا﴾ مجزوم است به آن ‌«لای‌» ناهیه ﴿ فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ﴾ یعنی «لا تدعوا الی السلم»، برای اینکه آنها زدند، کشتند، مهاجم بودند، متجاوز بودند، حالا که دیدند همه کارها را انجام دادند پیشنهاد صلح می‌دهند یا بدشان نمی‌آید که شما پیشنهاد صلح بدهید. اینجا جای صلح نیست، صلح این است که اگر آنها خواستند زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ اما حالا آمدند و زدند و کشتند و شما شهیدهای فراوانی دادید، شما دیگر پیشنهاد صلح ندهید ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ یک نهی ﴿وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ﴾ یعنی «لا تدعوا الی السلم»؛ شما دعوت به سازش نکنید این دو، چرا؟ چون ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾؛ حالا دارید پیروز می‌شوید، حالا که دارید پیروز می‌شوید چرا بیایید صلح کنید چرا پیروز می‌شوید، برای اینکه ﴿وَ اللّهُ مَعَکُمْ﴾ خدا با شماست، این معیت خاصه است که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ یا ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ﴾ و مانند آن وگرنه آن معیت قیومیه که با هر موجودی دارد که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ خب، چرا خدا با شماست؟ ﴿وَ اللّهُ مَعَکُمْ﴾ برای اینکه ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾ ؛ این کارهای فراوانی که شما در این مدتهای جنگ و دفاع کردید، شهید دادید، جانباز دادید، مفقود دادید، اسیر دادید این اعمال شماست، این اعمال را خدا موتور نمی‌کند «وتر عمله» یعنی «جعله موتورا». عمل اگر به نتیجه برسد می‌گویند مشفوع است، اینکه در کتابهای اصول یا فقه معمولاً می‌خوانید که این مشفوع به برهان نیست یعنی این دعوا، تک است [و] دلیل او را همراهی نمی‌کند، شفع ندارد. دعوا اگر با دلیل همراه نباشد می‌گویند «لا یکون مشفوعاً للبرهان» وتر است نه شفع. اگر ادعایی بود، دلیل او را تأیید کرد شفع می‌شود. عمل اگر نتیجه نداشته باشد وتر است تک است موتور است، اگر به ثمر برسد موتور نیست. فرمود: ﴿وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ﴾؛ خدا عمل شما را وتر و تک قرار نمی‌دهد، با نتیجه همراه می‌کند. خب، بنابراین نهی از وهن در جایی است که کسی کاری کرده باشد برای رضای خدا، خداوند هم دستور می‌دهد که شما به خودتان وهن راه ندهید، برای اینکه پیروزید.

وجود سختی‌های بسیار در اوائل هجرت و مقاومت مسلمین در برابر آنها
البته این سختیها یا این فشار، در اوایل جنگ بود و در اوایل هجرت بود. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» سرّش را مشخص کرد، فرمود در اوایل قیام، وظیفه‌تان این بود که یک نفر در برابر ده نفر بایستد؛ اگر شما بیست نفر بودید، دشمن شما دویست نفر باید مقاومت می‌کردید و پیروز هم می‌شدید. اگر شما صد نفر بودید، دشمن هزار نفر شما باید مقاومت می‌کردید پیروز می‌شدید. الآن که آن شور جنگ و مقاومت و دفاع گذشت و خداوند احساس ضعف در شما می‌کند، برنامه‌ها هم خفیف شد، تخفیف پیدا کرد و آن این است که اگر الآن دشمن دو برابر است نه ده برابر، شما وظیفه قیام دارید، حکم صدر آن مسائل جنگ با ذیل مسائل جنگ فرق دارد. آیه سورهٴ «انفال» این است که ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ٭ اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرینَ﴾ ؛ در همه موارد، مسئله صبر معیار پیروزی است. اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم بحثش قبلاً گذشت که ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ؛ چه بسا گروه کمی بر گروه زیاد پیروز می‌شوند، جریانش را در صدر اسلام تا ده برابر مشخص کرد. فرمود ممکن است یک برده هم پیروز بشود ولی این‌چنین نیست که حالا اگر یک بر بیست شد، پیروز نشوند یا یک بر پانزده شد پیروز نشوند، آن‌ هم ممکن است براساس امدادهای غیبی پیروز بکند؛ اما تکلیف نبود، تکلیف تا یک در برابر ده بود.

پرسش:...
پاسخ: نسخی که در کار نیست، تخصیص است. آن وعده بود، فرمود آن وظیفه شما در آن وقت بود، الآن آن وظیفه نیست ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ این حکم تا اکنون ادامه داشت، الآن ادامه ندارد؛ این تخصیص ازمانی است. بنابراین وهن به خود راه ندهید چرا؟ برای اینکه شما پیروزید.

انجام تهذیب نفس با اعتقاد و ایمان به حقَ تعالی
خب، اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ معیار همه اینها را ایمان قرار داد. مسئله حزن و اندوه که یک مسئله نفسانی است مایه ضعف در تصمیم‌گیری هست مایه ضعف و سستی در عملیات است و مانند آن. چگونه می‌شود انسان غمگین نباشد، غم برای یک حادثه تلخی که پیش آمد یا انسان احتمال می‌دهد که در معرض آن حادثه قرار بگیرد که یکی خوف است و دیگری حزن چگونه از انسان گرفته می‌شود، اوصاف نفسانی را چگونه انسان باید تهذیب بکند. فرمود که شما با مسایل معرفت، این اوصاف نفسانی را هم تهذیب کنید. اولاً شما آنچه را که از دست دادید، جبران می‌کنید و بیش از آن می‌گیرید یک، و اگر مؤمن هستید نباید غم داشته باشید، چون چیزی را از دست ندادید: ﴿وَأَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ این ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ یا قید و شرط است برای ﴿وَلاَ تَهِنُوا﴾ که صدر آیه است و آیه هم برای همان بیان صدر، سوق داده شد و قید، به چیزی متوجه می‌شود که سیق لاجله الکلام، پس ‌«‌ولا تهنوا ولا تحزنوا ان کنتم مؤمنین» یا به ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ برمی‌گردد که به او نزدیک است یعنی شما اعلای از دیگرانید، اگر مؤمن باشید و عیب ندارد که به همه اینها برگردد یعنی مؤمن، اعلای از کافر خواهد بود، چون ﴿جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ و مؤمن وهن و حزن به خود راه نمی‌دهد، چون ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ این‌چنین نیست که این ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ فقط برای صدر باشد یا فقط برای ذیل، نه به عصاره مضمون جمله هم می‌تواند توجه کند. شما اگر مؤمن هستید به خود وهن و حزن راه ندهید، چه اوصاف نفسانی چه اوصاف بدنی و مطمئن باشید که اعلای از دیگرانید.

منظور از ایمان و عُلو در آیهٴ محل بحث
حالا منظور از این ایمان یا همان ایمان مصطلح است یعنی ایمان به خدا و قیامت یا نه، ایمان یعنی تصدیق به وعده‌های رسول خدا یعنی شما اگر به رسالت من ایمان دارید، به حرفهای من مؤمن هستید و تصدیق می‌کنید وعده‌های من را، خب شما پیروزید من وعده پیروزی به شما می‌دهم، پس ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ نه معنایش این است که آنها عالی‌اند و شما اعلایید، نظیر ﴿جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ نه اینکه کلمه خدا اعلی است و کلمه کافران عالی است، این ‌«اعلی‌» در مقابل آن اسفل است، آن علیا در مقابل آن سفلی است، نه اینکه ‌«اعلی‌» در برابر عالی باشد یا اسفل در مقابل سافل باشد ﴿جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ و مؤمنون هم اعلی خواهند بود و کافرون هم اسفل‌اند تا برسد به ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: بله؛ در مقام اثبات چرا ﴿وَ اللّهُ مَعَکُمْ﴾؟ برای اینکه شما کار کردید، خدا با همه هست براساس معیت قیومیه ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ ؛ اما آن معیت خاصه خدا چرا با شماست، نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا﴾ یا ﴿إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ این احسان، دلیل آن معیت خاصه است تقوا، نشانه آن معیت خاصه است اینجا هم عمل، نشانه آن معیت خاصه است؛ چرا خدا با شماست و با دیگران نیست، برای اینکه شما کار کردید، لذا این پنج جمله، در طول هم‌اند.

علت پیروزی همیشگی حقَ و دست نیافتن به آن در جنگ اُحد
خب، در آیهٴ محلّ بحث جای این سؤال هست، اگر ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ یعنی بالقول المطلق مؤمنین اعلی هستند و پیروزند، پس این شکست رقت‌بار جنگ احد چه بود؟ اگر منظور این است که گاهی مؤمن، پیروز است گاهی کافر، پیروز است، این حرفی است که هیچ موحدی نمی‌گوید که گاهی حق غالب است گاهی باطل، وعده قرآن این است که حق، همیشه پیروز است اگر گاهی کافر، منصور باشد گاهی مؤمن، منصور باشد پس اصلی در نظام، حاکم نیست این شبهه، ذات اقدس الهی که سرفصل این بحث را با ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ﴾ شروع کرده است این را تحلیل می‌کند. می‌فرماید زخم خوردن، جان باختن، اسیر دادن غیر از شکست خوردن است، هنوز این بخش تاریخ تمام نشد تا ما ببینیم پیروزی از آن چه کسی است؟ البته زخم خوردن مشترک است، اسیر گرفتن و دادن مشترک است، کشته دادن و شهید شدن مشترک است؛ اما آن نتیجه بحث چه خواهد بود، او مشترک نیست. در هر زد و خوردی، طرفین آسیب می‌بینند؛ اما عصاره این زد و خورد به کام کیست، آن فرمود با حق است.

پرسش:...
پاسخ: همین را می‌خواهد بگوید. بله بسیار خب، پس نمی‌خواهد بفرماید که فقط در مقام علمی، آیه می‌خواهد بفرماید که ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ این حرف آخر. حرف آخر این نیست که گاهی کافران پیروزند گاهی مسلمین، معلوم می‌شود اصلی در عالم حاکم نیست. قانون اساسی جهان چیست، آن اصلی که عالم براساس آن اصل می‌گردد چیست؟ این است که گاهی کافر، منصور است گاهی مؤمن، پس اصلی در کار نیست ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ می‌شود.

بیان قانون اساسی قرآن در پیروزی حق بر باطل
اگر قانون اساسی این است که ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ یا ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ﴾ اگر این است، پس این زخمهای متقابل را چگونه ترمیم می‌کنیم، لذا در این زمینه می‌فرماید که ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾؛ اما ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ مبادا زخم خوردن، زخمی شدن، اسیر گرفتن و اسیر دادن، کشتن و کشته شدن را به حساب نتیجه نهایی بیاورید، این هنوز وسطهای دعواست. اگر شما زخمی شدید آنها هم زخمی شدند، اگر شما اسیر گرفتید آنها هم اسیر گرفتند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این در قرآن کریم که مُثله را امضا نکرده است. در جریان جنگ بدر و جنگ احد، نه تنها مِثل است، بلکه در بخشهای دیگر قرآن فرمود مثلین. فرمود اگر شما یک مقدار آسیب دیدید، مصیبتهایی که بر اینها در جنگ بدر وارد کردید ﴿أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها﴾ ؛ شما دو برابر بر اینها وارد کردید نه تنها مثل، این مثل در مقابل مثلین یا ثلاثة امثال نیست [بلکه] این مثل جنسی است که با مثلین هم سازگار است، این یک قانون اساسی است که قرآن دارد می‌گوید، نه یک قضیه شخصی. می‌فرماید گاهی شما زخمی می‌شوید گاهی آنها، حالا گاهی ممکن است آنها دو برابر، گاهی ممکن است شما دو برابر، این برای اصل وحدت جنسی است، نه اینکه مربوط به آن رقم ریاضی باشد وگرنه رقم ریاضی را در جریان بدر مشخص کرد، فرمود که اگر شما آسیب دیدید ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها﴾ در جریان جنگ بدر، شما دو برابر بر اینها مصائب وارد کردید، این‌چنین نیست که آن مثلین، منافی با این مثل باشد این ناظر به رقم نیست، ناظر به اصل وحدت نوعی است، این ناظر به جنس است یعنی گاهی شما زخمی می‌شوید قَرح و قُرح دارید، جرح و درد و الم دارید گاهی آنها، شما در وسطهای جنگ، ارزیابی نکنید، ببینید سرانجام چه کسی پیروز می‌شود، این ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ یک اصل کلی قرآن است، نه اینکه ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ فقط ناظر به جریان بهشت باشد یا پایان عالم که به ظهور ولی عصر(ارواحنا فداه) ختم می‌شود باشد، این‌چنین نیست [بلکه] این یک اصل کلی است. در هر مجموعه تاریخی اگر همه بر باطل بودند که هیچ، اگر در یک مقطع تاریخی حق و باطل به جنگ هم افتادند نتیجه آن سرفصل تاریخی، پیروزی حق است، این ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ این را می‌خواهد بگوید. لذا در بخشهای قبل هم در سرفصل این آیات هم فرمود ﴿کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ در همه ادوار تاریخ این طور است. یک وقت است که باطلی با باطل می‌جنگد. خب «کلاهما فی النار»، یک وقت حق با باطل می‌جنگد در آنجا که حق با باطل جنگید در آن فصل تاریخی، حق همیشه پیروز است.

جراحت برداشتن و زخمی شدن کفار در مقابل مسلمین
اما این مسئله زخمی شدن، اسیر دادن و اسیر شدن و کشته شدن و امثال‌ذلک می‌فرماید اینها نشانه پیروزی نیست، اینها در وسطهای جنگ است ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ﴾ حالا بین قَرح و قُرح فرق گذاشتند که یکی یعنی جراحت [و] یکی ناظر [به] الم و درد، حالا اگر این یک شاهد مثلاً لغوی کامل او را تأیید کرد یا قرآنی، روایی او را تأیید کرد مقبول هست وگرنه اثباتش دشوار است. فرمود اگر شما جراحت و دردی احساس کردید یا به شما برخورد کرد مس کرد، آنها هم زخمی شدند یا در همین قضیه احد آنها هم زخمی شدند، برای اینکه اول قضیه، شما زخمی کردید آخر قضیه، آنها و اگر ناظر به اصل کلی جریان باشد که در قانون اساسی است؛ شامل همه جنگها می‌شود، چه آنجایی که آنها بیشتر از شما زخمی شدند، چه آنجایی که شما بیشتر از آنها زخمی شدید.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ مُثله که دستور نبود، در حالی که در جنگ بدر.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ با اینکه در جریان اُحد، کافران بعضی از مسلمین را مُثله کردند و در جریان بدر هیچ یک از مسلمانها کافران را مُثله نکردند، مع‌ذلک قرآن می‌فرماید شما در جریان بدر آنچه دیدید در اُحد، دو برابر آن را در بدر به آنها چشاندید: ﴿مِثْلَیْها﴾ یا در جریان بدر دو برابر آنچه دیدید بر آنها تحمیل کردید: ﴿أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها﴾ عرض شد که این کریمه، ناظر به نوع است نه ناظر به رقم ریاضی، این سخن از وحدت ندارد که با آن تثنیه مخالف باشد، این درباره اصل نوع است یعنی اگر شما گاهی آسیب می‌بینید آنها هم مثل شما آسیب می‌بینند، حالا کم یا زیاد منظور این آیه نیست، لذا منافات ندارد با جریان بدر که فرمود شما دو برابر آنچه دیدید بر اینها مصیبت وارد کردید. خب ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾؛ آنها هم دیدند، مثل اینکه فرمود: ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾ او را در بخشهای دیگر فرمود اگر شما الم و درد دارید، آنها هم الم و درد دارند: ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾.

پروردگار نقطه امید مسلمین برای پیروزی
تفاوت این است که شما یک تکیه‌گاه امید دارید، آنها ندارند. در مسئله الم و درد فرمود: ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾؛ شما یک نقطه امید دارید آنها ندارند، همین این ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ وعده است، نه اینکه از ضمیر اینها خبر بدهند، این وعده است یعنی امیدوار باشید و چون خدا خلف وعده نمی‌کند، اینکه فرمود امیدوار باشید، خودش فرمود امیدوار باشید یعنی من برابر امید شما به شما نصرت خواهم داد یعنی سرانجام شما پیروزید. خب، پس در آنجا فرمود که الم و درد در وسط جبهه، نشانه شکست نیست هنوز بحث تمام نشد، مثل اینکه در وسط بحث کسی اشکال کرد. خب، اگر بحث تمام شده و آن اشکال مسکوت عنه ماند، معلوم می‌شود که این بحث به ثمر نرسید ولی اگر بحث ادامه داشت و به آن اشکال پاسخ داده شد و نتیجه گرفته شد معلوم می‌شود این بحث به بار نشست، در جریان درد فرمود: ﴿إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ﴾؛ اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ در مسئله جرح فرمود: ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾ این ﴿وَ لِیَعْلَمَ﴾ از پایان امر خبر می‌دهد. بنابراین فرمود اینها نشانه پیروزی نیست؛ این‌چنین نیست که در هیچ مقطعی از مقاطع تاریخ، صاحبان وحی و رسالت شکست بخورند، البته گاهی مسلمین می‌جنگند؛ اما نه «بما انه مسلم» یا للاسلام براساس مسائل شخصی می‌جنگند، اینجا ممکن است کلاهما باطل باشد «بما انهم مسلمون» نمی‌جنگند ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ نیست، روی مسائل دیگر است. آنجا را خدا وعده نداد، آنچه به عنوان قانون اساسی وعده الهی تلقی می‌شود این است که در هر مقطع تاریخی که حق و باطل به جنگ هم پرداختند ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ است، چه در آن بخشی که راجع به درد است سخن گفت، فرمود: ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ﴾ چه در این بخشی که راجع به قرح و جرح است فرمود که ﴿وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن