- 18
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 142 و 143 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 142 و 143 سوره آلعمران"
همراهی سعادت انسان با امتحان
جهاد و صبر و هجرت از مهمترین مصادیق امتحان در قرآن
خداوند آسانکننده راه برای مؤمنان و کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ ﴿142﴾ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿143﴾
همراهی سعادت انسان با امتحان
بحث در امتحان و حقیقت امتحان و منافع امتحان بود، قرآن کریم سعادت انسان را با امتحان همراه میداند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾؛ کار با امنیه و آرزو حل نمیشود، شما تمنی داشته باشید که مؤمن هستید و بهشت میروید با این تمنیتان اهل بهشت باشید، این-چنین نیست؛ نه کار به امانی و آرزوهای شما درست میشود، نه به امانی و آرزوهای اهل کتاب. اصل کلی این است که ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾؛ هر کس بدی کرد به همان بدی پاداش داده میشود ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾ پس کار، با تمنی نیست کار با عمل صالح است؛ اگر کسی بخواهد بهشت برود دو رکن لازم است: یکی عمل صالح و دیگری ایمان و اگر کسی خواست جهنم برود یک چیز کافی است و آن گناه است، خواه مسلمان باشد که گناه کرده یا کافر باشد که گناه کرده. تفاوت، در خلود و عدم خلود است، لذا در مسئله کیفر یک امر را شرط کرد، فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ ولی در مسئله پاداش و بهشت رفتن، دو چیز را شرط فرمود: یکی عمل؛ یکی ایمان ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ برای اینکه معلوم بشود چه کسی اهل عمل است، چه کسی اهل عمل نیست تکالیف الهی به عنوان امتحان مطرح است، لذا در اول سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ﴾ ؛ همین که بگویند ما مؤمن هستیم کافی است؟ مردم پنداشتند که به صرف ادعا اکتفا بشود و آنها را ما رها میکنیم، این¬چنین نیست، بلکه اینها امتحان خواهند شد ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ﴾ این یک اصل کلی است در امتحان، فرمود هرگز بدون امتحان رها نمیشوند، گذشتگان هم مشمول امتحان شدند شما هم برابر این اصل سنت الهی امتحان میشوید تا معلوم بشود آن ¬که گفت من مؤمن هستم و راست گفت کیست، آن که گفت من مؤمن هستم و دروغ گفت کیست. صدق و کذب در ادعای ایمان مشخص بشود. این یک اصل کلی.
جهاد و صبر و هجرت از مهمترین مصادیق امتحان در قرآن
موارد دیگر را به عنوان امتحان ذکر میکند؛ منتها مهم¬ترین بخشش مربوط به مسئله جهاد و هجرت و صبر و مانند آن است. در نوع موارد که سخن از امتحان است جریان آزمون مسئله هجرت و جهاد و صبر مطرح است، قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ ٢١٤ این¬چنین گذشت که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾؛ شما فکر کردید که وارد بهشت میشوید، در حالی که جریان گذشتهها برای شما تکرار نشود، اینچنین نیست. این را به مسلمین خطاب میکند در مدینه، نسبت به کسانی که مسلمان بودند و قبل از این گروه، امتحان داده شدند. این آیه، هم اصل امتحان را لازم میداند هم نحوه تعبیر طوری است که میفرماید در آیندهٴ نزدیک مثلاً امتحان میشوید یا انتظار امتحان میرود، فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ این ﴿لَمّا﴾ همان¬طوری که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «آل عمران» داریم، نشانه توقع است. نفرمود «و لم یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ»، بلکه فرمود: ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ﴾ یعنی هنوز نیامده یعنی انتظار یک چنین جریانی هست، اگر میفرمود: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ و لم یاتکم» این چون «لم» است آن اثر «لما» را ندارد، دلالت بر توقع وقوع را ندارد؛ اما ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ﴾ یعنی هنوز جریان گذشتهها برای شما تکرار نشد، هنوز مثل گذشتهها امتحان نشدید و میشوید این «لما» این خصیصه را دارد، چه اینکه در آیهٴ محلّ بحث هم اشاره خواهد شد. فرمود: ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ که ﴿مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا﴾ که بحثش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت و آنچه از حضرت رسول است استدعاست و آنچه از دیگران است استبطاست و به همین آزمون زمینه آن نصرت نزدیک را فراهم کرد که خدا فرمود: ﴿أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَریبٌ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ٤7 که به نام حضرت است، در آنجا هم باز وقتی از امتحان سخن به میان میآید مسئله صبر و جهاد مطرح است؛ آیهٴ ٣١ سورهٴ ٤٧ این است که فرمود: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ﴾ ؛ ما شما را میآزماییم تا معلوم بشود که صابر و مجاهد کیست و گزارشهای شما را ما باخبر بشویم که البته یعنی در مقام علم فعلی این معلوم، ظهور بکند تا بشود به او احتجاج کرد. پس نوع موارد مهم را که به عنوان آزمون ذکر میکند مسئله جهاد است و صبر است تا معلوم بشود که مجاهد کیست و صابر کیست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم وقتی از مسئله امتحان سخن به میان میآید مشابه این مضمون بازگو میشود. آیهٴ شانزده سورهٴ «توبه» این است که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ یعنی فکر کردید که شما را با همین ادعا رها میکنند، همین که گفتید ما مؤمن هستیم شما را رها میکنند و هنوز خدا ندانست که صابر کیست یعنی در آینده شما طوری امتحان میشوید که معلوم میشود برای همه که چه کسی صابر است و چه کسی مجاهد ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ﴾ که به «لم» تعبیر نفرمود [بلکه] به ﴿لما﴾ تعبیر فرمود یعنی این توقع هست که شما امتحان بشوید، برای اینکه خود آن جمله قبل هم دلالت میکند که شما امتحان خواهید شد، چون فرمود هرگز اینچنین نیست که به گمان شما اکتفا بشود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا﴾ یعنی اینچنین نیست، شما را رها نمیکنند بدون امتحان، بلکه امتحان میشوید ولی در لحن تعبیر هم کلمهای به کار برد که نشانه توقع هست، فرمود: ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذین َجاهَدُوا﴾ یعنی هنوز خدا در مقام علم فعلی برای او ثابت نشد که چه کسی مؤمن است و چه کسی مجاهد یعنی در آینده یک چنین امتحانی باید بشود؛ هنوز معلوم نشده که مجاهدین چه کسانیاند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ فقط در مقام احتجاج ظهور میکند.
امتحان جزء صفات پروردگار و وسیلهای برای فیض الهی
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون اوصافی که در قرآن هست بعضی صفت ذات هست و بعضی صفت فعل است. در اینجا که فرمود: ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ یعنی مرز مجاهدین از مرز کسانی که یک ارتباط مرموزی با بیگانهها دارند باید مشخص بشود، امروز همه با هم داعی ایمان دارند ولی یک عده ارتباط مرموز با بیگانهها دارند که کسانی که غیر خدا هستند و غیر رسول خدا هستند و غیر مؤمنیناند آنها را به عنوان ولیجه، به عنوان محرم اسرار به عنوان بطانه، اخذ کردند. مجاهدین کسانیاند که با بیگانهها ارتباط مرموز ندارند، فرمود باید امتحان بشود تا مشخص بشود مجاهدین چه کسانیاند، آنها که «اتخِذُو مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً» آنها چه کسانیاند. خب، برای اینکه مسئله خوب روشن بشود که این در مقام امتحان است به وصف فعل است نه وصف ذات، فرمود این برای آن نیست که ما یعنی خدا بفهمد، چون ﴿وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ ؛ هر چه میکنید او میداند چه در دل دارید چه در زبان دارید او میداند؛ اما در مقام احتجاج اگر بخواهد برهان اقامه بکند برای بهشت یا جهنم بردن، چاره جز علم فعلی و همان مقام امتحان نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در خود دنیا هم اگر فیضی بخواهد برسد به وسیله امتحان میرسد، چون در موارد مختلف فرمود که همان بیانی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد، فرمود که گاهی ما کشته میدادیم گاهی دشمن کشته میداد: «یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما: أَیُّهُما یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْکَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَیْنا النَّصْرَ» پیروزی در دنیا هم به وسیله امتحان مشخص میشود.
پرسش:...
پاسخ: البته، چون دنیا و آخرت یک واحد به هم متصل است در هر مقطعی انسان بخواهد به مقصدی برسد باید در آنجا بوته آزمایش، موفقانه سر برآورد، اینچنین نیست که فقط برای دنیا باشد یا برای آخرت باشد.
امتحان برای خالص شدن مؤمنین و محو کافرین
در موارد دیگر که سخن از امتحان به میان میآید قرآن کریم این را برای اینکه درون روشن بشود یک اصل کلی میداند و ذکر میکند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» فرمود که آنچه به عنوان آزمون، اتفاق میافتد که ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ اگر به سود ظاهری کافران بود برای مؤمنین، جنبه تمحیص دارد و اگر به سود مؤمنین بود برای کافران، جنبه محق دارد که فرمود: ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ نظیر همان دو تا مثال سورهٴ «رعد» وقتی که سیل در خروش و تلاش و کوشش است برای آب، جنبه نفع دارد و برای آن حباب، جنبه رخت بربستن یا فلز که گداخته میشود برای آن فلز، جنبه ناب ماندن و خالص شدن دارد و برای آن حباب و کف، جنبه از بین رفتن. اینکه فرمود: ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ بازده این مداوله آن است که ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا﴾ اینها بشوند تمحیص، تخلیص، تهذیب و ناب بمانند آنها بشوند دود و بخار و حباب و بروند. این ﴿وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ نه یعنی همه کافران از روی زمین برداشته میشوند نه، در هر مقطعی که مؤمن و کافر به نبرد برخاستند در آن مقطع، مؤمن میماند و کافر، رخت برمیبندد. البته در آینده نزدیک یا دور این علف هرز دوباره سبز میشود که ﴿جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا شَیاطینَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾ پس این ﴿وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ معنایش این نیست که به نحو عام استغراقی همه کافرین را با یک امتحان از بین ببرد، نه در آن مقطع، کافران آن مقطع محو میشوند ولی برای بعد هم باز کافران ظهور میکنند.
خداوند کارگردان اصلی عالم
امتحان این خصیصه را دارد و کل آنچه در جریان واقع میشود کارگردان این صحنه فقط ربالعالمین است به نام ذات اقدس الهی این مجموعه را خدا دارد میگرداند، بدون اینکه خودش زیر پوشش این زیرمجموعه باشد؛ منتها بعضیها دستیاران الهیاند، مأموران الهیاند [و] مدبرات امرند که کارها تقسیم میشود، آنچه به زیان انسانهاست به وسیله شیاطین انجام میگیرد به عنوان وسوسه، اغرا ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن مطرح است و آنچه به سود مؤمنین است از قبیل توفیق، تأیید، تسدید و امثال ذلک به فرشتهها مرتبط است که ﴿أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ درباره حزبالله و مانند آن هم دارد که ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً این آیات خوانده شد که ﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آن وقت فرشتگان میشوند عامل تأیید و تسدید و توفیق و امثال ذلک، شیاطین و ابالسه میشوند عامل اغوا و اضلال و امثال ذلک و کل این مجموعه را ذات اقدس الهی دارد میگرداند همه اینها رسالت الهی را به عهده دارند، اینطور نیست که در نظام توحید الهی، شیاطین در قبال رحمان باشند یک شیطان داشته باشیم [و] یک رحمان، بلکه شیطان تدبیر شده زیر پوشش رحمانیت خداست و کاری را بدون اجازه حق انجام نمیدهد و در نظام تکوین، جز خیر چیزی نیست و مأموریت هم دارد و انجام هم میدهد. کار شیطان در نظام تکوین حق است و خودش اهل جهنم، مثل اینکه جایی ما بدتر از جهنم نداریم؛ اما جهنم در کل نظام حق است، چون جهنم کار خداست، اگر جهنم نبود خیلیها به دام تباهی میافتادند یعنی اکثری مردمی که خدا را خوفاً من النار عبادت میکنند اگر بیایند بیرون از دستگاه خلقت و دستگاه خلقت را از بیرون ببینند، به پای جهنم میافتند و پای جهنم را میبوسند، میگویند تو باعث شدی که ما بد نشدیم. مثل اینکه کسی که بیرون از یک کشور برود و این کشور را از بیرون نگاه کند در و دیوار زندان را میبوسد، میگوید تو باعث شدی که از ترس تو دست به جنایت نزدم. آنها که شوقاً الی الجنه هستند یا حباً لله عمل میکنند، آنها حسابشان بازتر است؛ اما اکثری که خوفاً من النارند، آنها به برکت جهنم دست به کار بد نمیزنند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر جهنم نباشد خوفی نیست، خوف بدون عامل مخافت نقشی ندارد که، لذا خیلیها از ترس زندان آدم خوبیاند پس زندان، نسبت به بوستان و گلستان جای بسیار بدی است؛ اما در مجموعه نظام جای بسیار خوبی است. جهنم نسبت به بهشت بسیار جای بدی است؛ اما در مجموعه نظام آفرینش جای بسیار خوبی است. وقتی ذات اقدس الهی نعمتها را در سورهٴ «الرحمن» میشمارد و اقرار میگیرد، همانطوری که با برشماری نعمتهای بهشت میفرماید اینها نَعِم ما هستند ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ آنجایی هم که سربهای گداخته را روی سر کافران میریزند ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ این ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ﴾ یک ترجیعبندی است به منزله به به است خلاصه، که ما چقدر نعمتهای خوبی داریم. با آن دید اشرافی که انسان از سقف عالم آفرینش این جهان را میبیند، میبیند چقدر جای خوبی است جهنم، چقدر جای خوبی است بهشت، چون همه کسانی که بالأخره دست به صلاح زدند یک گوشهشان آن ترس از جهنم بود، وجود جهنم در کل جهان نعمت الهی است، همانطوری که وجود بهشت نعمت است وگرنه خودش نسبت به بهشت، بسیار جای بدی است.
وسوسه شیطان جزء نعمتهای الهی و راه پیشرفت انسانها
شیطان هم همینطور است هر کسی به هر جایی رسیده است از برکت وسوسه شیطان است؛ اگر وسوسه نباشد، مبارزه با نفس نباشد، جهاد اکبر نباشد، ولایی در کار نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون زنا که زمینه سعادت نیست، زنا یعنی افتادن به سقوط، وسوسه به زنا حق است. معصیت، یعنی سقوط و سرشکستگی، معصیت که جند الهی نیست. فرمود معاصی غیر از شیطان است، وقتی در حدود بیست گناه یا بیست تکلیف از این تکالیف قطعی را در سورهٴ «اسراء» ذکرکرد، فرمود خدا از همه اینها بیزار است ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ معصیت یعنی سقوط و سرشکستگی، آنجا که بشر افتاد. وسوسه چیز خوبی است، همه اولیای الهی که بر اساس ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ به جایی رسیدهاند، برای اینکه با وسوسه جنگیدند؛ اگر وسوسه نباشد، اگر دعوت به فساد نباشد دیگر جهاد داخلی نیست، جهاد اکبر نیست ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا﴾ نیست؛ منتها بدا به حال کسی که با داشتن حجتین الهی یعنی عقل و وحی، گوش به وسوسه شیطان بدهد، شیطان هم در قیامت به او میگوید که ﴿فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ خدا وعده حق داد من وعده باطل دادم، من همیشه دروغ گفتم او همیشه راست گفت، شما فهمیدید من همیشه دروغ میگویم و فهمیدید او همیشه راست گفت ﴿إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ اینکه ﴿وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ یعنی شما فهمیدید که من هر چه گفتم دروغ گفتم که، مکرر فهمیدید که، چون اگر کسی نفهمد به آن مقام، راه پیدا نکند مؤاخده نمیشود، این قدر وعدههای دروغ شیطان میدهد تا برای همه بیّن الرشد میشود خلافش و بیّن الغی میشود وفاقش، لذا شیطان در قیامت میگوید که ﴿وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ شما که میدانید من دروغ میگویم ﴿إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ﴾ و من وعده خلاف دادم شما میدانستید من دروغ میگویم خب، میخواستید نیایید.
پرسش:...
پاسخ: بله، مبعود به وسوسه است چون میفرماید این رسالت ما را دارد انجام میدهد ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ شیطان، رسالت را در نظام الهی دارد. رسالت شیطان در کل نظام نظیر رسالت جهنم است، خودش در جهنم میسوزد؛ اما برای یک عده نظیر کلب معلم است، همان¬طوری که در بحثهای قبل گذشت؛ نسبت به یک عده اصلاً حق پارس ندارد و آن مخلصیناند که از امتحانها به در آمدهاند، نسبت به آنها حق پارس کردن و وسوسه کردن ندارد، برای اینکه آنها رسیدند به جایی که شیطان نمیداند آنها چه میخواهند و آنچه را هم که شیطان بلد است به عنوان حبائل و دست و ابزار بازی، مورد علاقه آنها نیست، لذا نمیتواند مخلصین را فریب بدهد، گفت ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ برای اینکه این چیزهایی که من در مغازه دارم اینها خریدار نیستند، آنچه که آنها خریدار هستند در دسترس من نیست من بدلی بسازم، آنها لقاءالله میخرند و همان جاها هستند، من حبائلم دنیاست و زرق و برق است و زن است، همین ﴿زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ﴾ اینها ابزار مغازه من اینهاست، آنها روی همه اینها پا گذاشتند رسیدند به جایی که من دسترسی ندارم به آنها تا بدلیاش را بسازم، نه اینکه نخواهد، نمیتواند ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ که دسترسی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر وجود شیطان، آن در بحثهای قبل گذشت که شخص او ضروری است، مثل اینکه مرض در کل نظام ضروری است؛ اگر مرض نباشد هرگز پزشکی با همه آن دامنههای وسعتش پیشرفت نمیکرد؛ اما همه ما مؤظفیم مریض نشویم، وقتی از بیرون، نظام را فکر میکنیم میبینیم مرض، رحمت و برکت است تا فشار نباشد تا درد نباشد کسی به سراغ پی بردن اسرار گیاهان نمیرود، همه پیشرفتهایی که در پزشکی شد محصول مرض است اما همه ما مؤظفیم از مرض بپرهیزیم و مریض نشویم، وجود شخص که این شخص الا و لابد باید در عالم باشد اینچنین نیست که، اصل وسوسه، در عالم حق است شیطان، مؤظف است که وسوسه نکند و مؤظف است که استکبار نداشته باشد و مانند آن.
خب شیطان در کل نظام کار کلب معلم و سگ تربیت شده را انجام میدهد؛ نسبت به مخلصین حق پارس کردن ندارد، مثل کلب معلّمی که در خانه بسته است و مهمان آشنایی برای صاحبخانه میآید، این اصلاً میبیند که از یک راه سرّی این مهمان آمده و صاحبخانه هم به استقبال او آمده او را در اتاق پذیرایی دارد جا میدهد، حق پارس کردن ندارد، این برای این. از مخلصین گذشته نسبت به توده مردم مؤمن این مؤظف است پارس کند، این ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ﴾ چه جنیها چه انسیها، چه جنها و چه انسها انسانها را وسوسه میکنند، این یک مقدسی است وسوسه میکنند به عنوان امتحان.
جهاد اکبر وظیفه انسان در برابر وسوسه شیطان
خب از این طرف هم وحی هست ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هست از آن طرف هم «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حجتین» هست عقل و وحی هست، از این طرف هم وسوسه هست. در اینجا جهاد اکبر شروع میشود ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا﴾ ظهور میکند. اگر کسی به پارس این کلب معلم اعتنا نکرد، به این وسوسه اعتنا نکرد چند قدم راه را رفت، طی راه بقیه راه برای او خیلی سهل است ﴿اَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى﴾ اصلاً گناه نکردن برای او سخت نیست، بعضیها وقتی امتحان مالی یا غیر مالی پیش میآید باید خودشان را بخورند، فشار بدهند، چندین بار استغفار بکنند، چندین بار اعوذ بالله بگویند تا دستشان آلوده نشود. بعضیها نه، الحمد لله خیلی راحت امتحان میدهند، موارد فراوانی برای اینها پیش میآید خیلی عادی و به آسانی بیگناه میگذرند، این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى﴾ است و اگر کسی اوایل راه است میخواهد گوش به وسوسه بدهد این دست و پایش میلرزد تا ـ معاذالله ـ چندین بار وقتی گوش داد، گناه برای او عادی میشود، خیلی به طور عادی دروغ میگوید، این است که ﴿وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾ اینجا هم خیلی به آسانی دروغ میگوید، به آسانی گناه میکند، برای اینکه آن راه را حالا رفته.
خداوند آسانکننده راه برای مؤمنان و کافران
ذات اقدس الهی فرمود هر راهی را که شما انتخاب بکنید ما وسیله تندرو در اختیارتان میگذاریم، مواظب باش هر راهی را که رفتی، تند میروی: ﴿ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ﴾ کار خدا تیسیر راه است، صاف کردن و اتوبان کردن راه است، حالا هر طرف بخواهی بروی آزادی، اینچنین نیست که اگر راه بد را خواستید بروید ما راه را اتوبان نکنیم نه، اصل کلی این است که ﴿ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ﴾؛ خدا راه را صاف میکند، حالا تا کدام راه را انتخاب بکنید.
پرسش:...
پاسخ: سقوط میکنند؟ این معلوم میشود ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ هست؛ در درونش چیزی بود که صاف نکرده است، فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ این ﴿ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ که در جریان ابلیس فرمود یعنی بعضیها در نهانشان کان، یکتم بود یک راز مگو را مدام مرتب کتمان میکرد تا بالأخره یک وقت ظهور کرده. پس انتخاب راه به عهده خود آدم است تیسیر، فراهم کردن وسیله، صاف کردن جاده، آسان کردن راه، آن کار خداست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ راه را باز کرده فرمود: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ؛ ما وسیله فراهم میکنیم. اینچنین نیست که اگر کسی خواست ربا بخورد خدا وسیله فراهم نمیکند، از آن طرف یک عده محتاجان را به در مغازه او میفرستد تا بیازماید، از آن طرف کار او را هم رونق میدهد تا پول دستش بیاید.
پرسش:...
پاسخ: اینها هم گذشت، جریان سامری گذشت، جریان ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا﴾ گذشت، کسانی که سمت نگرفتند یعنی ولی¬الله نشدند، رسول¬الله نشدند، خلیفة¬الله نشدند عصمت، همراه اوست، سمت نگرفتند تا آخرین لحظه یک احتمال خطر هست؛ اما البته انبیا آنهایی که معصوماند و ذات اقدس الهی درون آنها را میداند که اینها چه گروهیاند در هر امتحانی موفقانه بیرون میآیند، به اینها سمت میدهد. سمتدارها هرگز کشف خلاف نشده؛ اما بیسمتها هم جریان بلعم باعور آمده، فرمود: ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا﴾ هم جریان سامری آمده که گفت: ﴿بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا﴾ به جایی رسید که دید چیزی را که از دیگران پنهان است. خب، بنابراین کار را انسان باید انتخاب بکند.
ولایت شیطان بر بعضی از مردم
شیطان در هر مقطعی مأموریت خاص دارد، نسبت به اوساط مردم وسوسه میکند و وسوسه چیز خوبی است، چون جنگ از همین جا شروع میشود، بعد گفت که من که بر شما مسلط نبودم خدا هم میفرماید که ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ﴾ ؛ تو که مسلط نیستی، تو باید وسوسه کنی. خب، اگر شخص با داشتن الهامی که سرمایه اولی است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ بعد با عقلی که خدا به او اعطا کرد وحیای که از بیرون فرستاد، با این مجموعه، با داشتن این مجموعه به دام شیطان افتاد از آن به بعد خدا به او مهلت داد برای توبه و انابه، چندین بار دعوت کرد که برگرد، انابه کن، رجوع کن، توبه کن در باز است باز نسبت به این مهلت هم بیاعتنایی کرد، توبه و انابه را هم نادیده گرفت، وقت نهایی که میرسند از آن به بعد این شخص تحت ولایت شیطان است، شیطان رسالت الهی را به عهده میگیرد. خدا فرمود: ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ ، ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ در آن بخش سوم راه اینها تحت ولایت شیطاناند. بخش اول وسوسه است، بخش دوم که حالا این شخص به سوء اختیار خودش افتاد به دام گناه، مدام مهلت است، مدام دعوت است، مدام دعوت به انابه و رجوع و برگشت و توبه است بیایید راه باز است، رسیدند به جایی که صریحاً به پیغمبرشان میگویند که ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ این بخش سوم راه را با اینکه مکلف هستند، اینها تحت ولایت شیطاناند. فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلى عَذابِ السَّعیرِ﴾ آن بخش سوم این است که ﴿مَنْ تَوَلاّهُ﴾؛ کسی که آمد زیر پوشش ولای شیطان به راحتی معصیت میکند، از آن به بعد ولیّ او شیطان است و شیطان هم رسالت الهی را دارد انجام میدهد، اینچنین نیست که درندهای را ذات اقدس الهی بیجا به جان مؤمنین بفرستد که، فرمود ما این را فرستادیم ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ ، ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این برای مقطع سوم است.
فرشتگان و شیاطین جزء دستیاران پروردگار برای امتحان
امتحان برای این است که انسان از دام این بیفتد بیرون، به دام این نیفتد و خودش را نجات پیدا کند. پس کل کارها را ربالعالمین دارد میگرداند و وجود امتحان میشود ضروری تا درون روشن بشود، دستیاران امتحان یک عده شیاطیناند به عنوان مأموران اضلال یک عده فرشتهاند به عنوان تأیید که ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ یا ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ یا ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ یک وقت انسان میبیند آرام شده، نمیداند این آرامش را چه کسی به او داده، این آرامش یک وصف وجودی است امر عدمی که نیست، این وصف وجودی یک عامل میطلبد و جنبه رحمت و فضیلت هم دارد این نه خودبهخود پیدا شد، نه خود انسان به خودش داد، نه از راه بد آمده این راه را فرشتهها به آدم دادند دیگر، اگر یک وقت انسان آرمید، اوایل وسوسه میکرد که آیا این کار را بکنم یا نکنم، بعد آرام شد [و] احساس سبکی کرد این ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ این نور را فرشتگان در قلب او القا کردند دیگر، بیخود که نیامده که، اینها میشوند مؤیدان الهی که ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ .
خلف وعده بعضی در مقام عمل
آنگاه ذات اقدس الهی در خیلی از موارد، پرده برمیدارد. میفرماید شما همانهایی بودید وقتی که فضیلت شهادت را درجه شهادت و شاهدان را ما ذکر کردیم شما هوس کردید شهید بشوید. بعد از جریان بدر وقتی فضایل شهادت و شاهدین آن صحنه را ما بازگو کردیم شما مشتاق شهادت شدید، بعد جریان احد که شد همینطور صاف صاف نگاه کردید و حاضر نشدید دین را یاری کنید. بعضیها در شرایط عادی میگویند اگر ما وسایل مالی، خدا برای ما فراهم بکند، امکانات مالی پیدا کنیم انفاق میکنیم صدقات داریم خیرات و مبرات داریم مراکز عام المنفعه داریم، بعد خدا همانها را امتحان میکند میبیند نه طور دیگر درآمده. فقط یک گروه را قرآن میستاید آنها که در هر دو حال یک طور فکر کردند، آنها همانهایی بودند که بحثشان در همین سورهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت، فرمود که اینها کسانی هستند که ﴿فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾یک نحو فکر میکنند. این ﴿فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾آیهٴ 134 سورهٴ «آل عمران» بود که در بحث قبل هم گذشت فرمود بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ است ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ متقین چه کسانیاند ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ ؛ این است که آن وقتی که حالت سرور دارد یا حالت زیانباری را احساس میکند، در هر دو حال یکنواخت است، «ینفق» است. کسانی هستند که آنطوری که در سورهٴ «توبه» آمده قبل از اینکه دستشان به جایی بند بشود «لیت و لعل» داشتند وقتی امکانات فراهم شده است راه دیگر را طی کردهاند؛ کسانیاند که آیهٴ 75 سورهٴ «توبه» است ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾؛ اینها تعهد سپردند اگر امکانات ما خوب بشود، وضع مالیمان خوب بشود، ما اهل صدقهایم و جزء صالحین هستیم؛ همین که کمی امکانات خدا به اینها داد کشف خلاف فراوان شده. سرّ اینکه ما متأسفانه نتوانستیم نیازهای این نظام مقدس را که بهترین نظامهای روی زمین است برآورده کنیم، برای اینکه اخلاق به معنای حقیقی در ما روشن نشده، همین که دست ما به مال و میز و مقام بند شد کشف خلافمان زیادشد، برای اینکه ما نتوانستیم خودمان را بسازیم و حضرت حجت هم ظهور بکند همین است بالأخره. فرمود بعضیها هستند تعهدشان این است که اگر ما به جایی برسیم که امضای ما مقبول باشد؛ امضای ما را بخرند و بخوانند «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» هر مشکلی که هست، از خود ماست دیگر وگرنه آن مسئولین نظام و آن امام و آن شهدا و آن جانبازان و آن بزرگواران که نورند، ما نتوانستیم بالأخره این نیازهای اولیه را تأمین بکنیم یعنی آدم خوب باشیم برویم بار نظام را به دوش بکشیم و به خوبی هم این بار را بکشیم، همین که دستمان به مقام رسید قدری پول پیدا شد، نتوانستیم تحمل کنیم.
پرسش:...
پاسخ: همین باید بسازد این آیات دیگر، اگر این آیات نسازد مسائل اخلاقی نسازد، ما مسائل اخلاقی را فقط این میدانیم که قدری بنالیم و قدری دعای «کمیل» بخوانیم قدری حرم برویم، خیال میکنیم اخلاق یعنی همین، اینها کارهای ساده اخلاقی است؛ اما کسی که سرفراز باشد و برای او ثابت شده باشد که مال، فقط برای آبرو ریختن به دست آدم میآید نه آبرو دادن، این کار، کار همه کسی نیست. مال برای اینکه آبروی آدم را ببرد میآید به دست آدم، نه برای اینکه به آدم آبرو بدهد. میز، برای اینکه آبروی آدم را بریزد آدم را تفاله کند و منعزل کند به دست آدم میآید نه برای اینکه به آدم آبرو بدهد. با این دید، باید بروید اول باید خود را بسازیم یک، باید هم برویم دو، نظام را هم تثبیت کنیم سه. فرمود یک عده تعهدشان این است میگویند اگر وضع ما خوب بشود امضای مقبول داشته باشیم همچنین و همچنان، وقتی کمی امضایشان خوانا شد میبینیم یک¬طور دیگر درمیآیند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ﴾ که ﴿لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ﴾؛ ما هم اهل صدقه میشویم، تصدق میدهیم.
مُهر نفاق بر پیشانی خلف وعده کنندگان
حالا نگاه کنید خطر این کار چیست ﴿وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ ٭ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ خطر این کار این است که خدا مهر نفاق به اینها زده؛ اینها را منافق کرده، کسی که عمری با خدا تعهد سپرد که من اگر وجیه¬المله شدم امضای مقبول داشته بودم و در جامعه حرفم خریدار داشت، من تعهد سپردم که اهل تصدق باشم و از صالحین باشم ﴿فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ آنگاه مهر نفاق زد، فرمود تو دیگر منافقی ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا﴾ چه موقع ﴿ فی قُلُوبِهِمْ﴾ تا چه وقت؟ یک نفاق زودگذری نیست که دو سال منافق باشد، ده سال منافق باشد بعد توبه کند ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ تا دم مرگ، منافق است بعد از مرگ هم که جا برای توبه نیست. این نفاق یعنی همین که توفیق را بگیرد این میشود دورو دیگر، این شخص ملکهاش این شد که با خدا تعهد میبست که ﴿لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾ این تعهد ﴿فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ این هم مقام عمل، این دورو بودن دیگر میماند، این توفیقی که نصیب یک چنین آدمی بشود بتواند دورو را یک رو بکند دیگر خدا به او نمیدهد، نه اینکه خدا کسی را منافق کند، توفیق دیگر نمیدهد که این شخص دست از نفاق بردارد ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ یعنی عاقبت این کار همین است. عقاب را عقاب گفتند، برای اینکه به دنباله عمل است دیگر، چون عقب هر کاری قرار میگیرد کار بدئی که نیست که ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ﴾ تا چه وقت؟ ﴿إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ یعنی این شخص دیگر حالا لکه نفاق خورده و این منافقاً به سر میبرد و نمیداند منافق است. کسی که میگوید من وقتی قدرت دستم برسد از حیثیتم مایه میگذارم به سود مردم، وقتی قدرت به دستش رسید از حیثیت مردم روی حیثیتهای کاذب خود انبار کرده، این شخص منافقاً دارد زندگی میکند و نمیداند. خب، آنجا هم در جریان جنگ فرمود که شما کسانی بودید که درباره شهدای بدر یا لیت و لعل میگفتید حالا جریان احد پیش آمد دیدیم که نگاه کردید ناظر خارج بودید تماشاگر بودید. در مسائل مالی هم ما تعهد شما را محترم شمردیم به شما امکانات دادیم، گفتید: ﴿لَنَصَّدَّقَنَّ﴾ دیدیم نشد، گفتید: ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾ با غلاظ و شداد و نون تأکید ثقیله ذکر کردید، دیدیم نشد. این لکه را دیگر شستشو نمیکنیم ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ برای اینکه ﴿بِما أَخْلَفُوا اللّهَ﴾ آن هم استدلال میکند ﴿بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ﴾ خب، این بازده امتحان است.
مجموعه دنیا برای تمییز خبث از طیب
این مجموعه را که شما نگاه میکنید میبینید کارش ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ است تا یک عده همچنین به بهشت نروند، آخر بهشت نظیر باغهای دنیا و پارکهای دنیا نیست که خالص و ناخالص بروند که. در عالم قیامت خدا به عنوان حق ظهور میکند ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ خب، اگر حق ظهور میکند چطور ظهور میکند، جز آن است که ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ باید باشد، جز آن است که ﴿وهم یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ که بر خودشان امر، مشتبه شد این اشتباه از خودشان هم گرفته بشود، این را با امتحان حل میکنند دیگر. آن روز اگر ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ نظیر پارک دنیا باشد که همگان بروند که آخرت نیست، این میشود دنیا، آخرت که دار¬القرار است روز ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ است، روزی است که این «الدنیا مزرعة الاخره» یعنی مزرعه همیشه مزرعه است یا انباری هست خرمنی هست آسیایی هست. الآن در مزرعه پوست و گندم با هماند، پوست و جو باهماند، آن غذای حیوان و غذای انسان باهماند، همیشه مزرعه مزرعه است یا این مزرعه بالأخره یک درویی دارد و ﴿وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ﴾ درویی میشود. وقتی درو شد اینها را انبار میکنند در خرمن، بعد خرمنکوبی میکنند وقتی خرمنکوبی کردند دیگر ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ است وقتی در خرمنکوبی کوبیدند پوستها از مغزها کنار میروند آن پوستها را میدهند به حیوان یا دود میکنند مغزها را میبرند خوراک انسان میکنند. الآن همه در مزرعه دنیا همه سبزند مرگ که فرا میرسد این مزرعه درو میشود، در قبر که میروند انبار میشوند، قیامت دیگر بکوب بکوب شروع میشود ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ شروع میشود پوستها را میبرند در جهنم دود میکنند، صاحبان لب و الباب و اولوا الالباب و لبیب و اینها را میبرند بهشت، این میشود مزرعه برای آن آخرت و تا بکوب بکوب شروع نشود، پوست این گندم را رها نمیکند، فرمود ما امتحانی داریم برای همین بکوب بکوب، این کار میشود امتحان و این کار برای این است که ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ گرچه در نوع موارد گاهی میفرماید: ﴿وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ بعد میفرماید: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ ما میدانیم در دل اینها چیست ولی میخواهیم بیرون بکشیم که خودش هم بفهمد، مبادا کسی خیال بکند که در حقیقت امتحان این¬چنین اخذ شده که خدا نمیداند، فرمود نه این¬طور نیست ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ این کار را میکنیم بالأخره، ما از درونش در میآوریم.
همراهی سعادت انسان با امتحان
جهاد و صبر و هجرت از مهمترین مصادیق امتحان در قرآن
خداوند آسانکننده راه برای مؤمنان و کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ ﴿142﴾ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿143﴾
همراهی سعادت انسان با امتحان
بحث در امتحان و حقیقت امتحان و منافع امتحان بود، قرآن کریم سعادت انسان را با امتحان همراه میداند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ﴾؛ کار با امنیه و آرزو حل نمیشود، شما تمنی داشته باشید که مؤمن هستید و بهشت میروید با این تمنیتان اهل بهشت باشید، این-چنین نیست؛ نه کار به امانی و آرزوهای شما درست میشود، نه به امانی و آرزوهای اهل کتاب. اصل کلی این است که ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾؛ هر کس بدی کرد به همان بدی پاداش داده میشود ﴿وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ٭ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا﴾ پس کار، با تمنی نیست کار با عمل صالح است؛ اگر کسی بخواهد بهشت برود دو رکن لازم است: یکی عمل صالح و دیگری ایمان و اگر کسی خواست جهنم برود یک چیز کافی است و آن گناه است، خواه مسلمان باشد که گناه کرده یا کافر باشد که گناه کرده. تفاوت، در خلود و عدم خلود است، لذا در مسئله کیفر یک امر را شرط کرد، فرمود: ﴿مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ﴾ ولی در مسئله پاداش و بهشت رفتن، دو چیز را شرط فرمود: یکی عمل؛ یکی ایمان ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ برای اینکه معلوم بشود چه کسی اهل عمل است، چه کسی اهل عمل نیست تکالیف الهی به عنوان امتحان مطرح است، لذا در اول سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ﴾ ؛ همین که بگویند ما مؤمن هستیم کافی است؟ مردم پنداشتند که به صرف ادعا اکتفا بشود و آنها را ما رها میکنیم، این¬چنین نیست، بلکه اینها امتحان خواهند شد ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ﴾ این یک اصل کلی است در امتحان، فرمود هرگز بدون امتحان رها نمیشوند، گذشتگان هم مشمول امتحان شدند شما هم برابر این اصل سنت الهی امتحان میشوید تا معلوم بشود آن ¬که گفت من مؤمن هستم و راست گفت کیست، آن که گفت من مؤمن هستم و دروغ گفت کیست. صدق و کذب در ادعای ایمان مشخص بشود. این یک اصل کلی.
جهاد و صبر و هجرت از مهمترین مصادیق امتحان در قرآن
موارد دیگر را به عنوان امتحان ذکر میکند؛ منتها مهم¬ترین بخشش مربوط به مسئله جهاد و هجرت و صبر و مانند آن است. در نوع موارد که سخن از امتحان است جریان آزمون مسئله هجرت و جهاد و صبر مطرح است، قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ ٢١٤ این¬چنین گذشت که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾؛ شما فکر کردید که وارد بهشت میشوید، در حالی که جریان گذشتهها برای شما تکرار نشود، اینچنین نیست. این را به مسلمین خطاب میکند در مدینه، نسبت به کسانی که مسلمان بودند و قبل از این گروه، امتحان داده شدند. این آیه، هم اصل امتحان را لازم میداند هم نحوه تعبیر طوری است که میفرماید در آیندهٴ نزدیک مثلاً امتحان میشوید یا انتظار امتحان میرود، فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ این ﴿لَمّا﴾ همان¬طوری که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «آل عمران» داریم، نشانه توقع است. نفرمود «و لم یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ»، بلکه فرمود: ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ﴾ یعنی هنوز نیامده یعنی انتظار یک چنین جریانی هست، اگر میفرمود: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ و لم یاتکم» این چون «لم» است آن اثر «لما» را ندارد، دلالت بر توقع وقوع را ندارد؛ اما ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ﴾ یعنی هنوز جریان گذشتهها برای شما تکرار نشد، هنوز مثل گذشتهها امتحان نشدید و میشوید این «لما» این خصیصه را دارد، چه اینکه در آیهٴ محلّ بحث هم اشاره خواهد شد. فرمود: ﴿وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ که ﴿مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا﴾ که بحثش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت و آنچه از حضرت رسول است استدعاست و آنچه از دیگران است استبطاست و به همین آزمون زمینه آن نصرت نزدیک را فراهم کرد که خدا فرمود: ﴿أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَریبٌ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ٤7 که به نام حضرت است، در آنجا هم باز وقتی از امتحان سخن به میان میآید مسئله صبر و جهاد مطرح است؛ آیهٴ ٣١ سورهٴ ٤٧ این است که فرمود: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ﴾ ؛ ما شما را میآزماییم تا معلوم بشود که صابر و مجاهد کیست و گزارشهای شما را ما باخبر بشویم که البته یعنی در مقام علم فعلی این معلوم، ظهور بکند تا بشود به او احتجاج کرد. پس نوع موارد مهم را که به عنوان آزمون ذکر میکند مسئله جهاد است و صبر است تا معلوم بشود که مجاهد کیست و صابر کیست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم وقتی از مسئله امتحان سخن به میان میآید مشابه این مضمون بازگو میشود. آیهٴ شانزده سورهٴ «توبه» این است که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ یعنی فکر کردید که شما را با همین ادعا رها میکنند، همین که گفتید ما مؤمن هستیم شما را رها میکنند و هنوز خدا ندانست که صابر کیست یعنی در آینده شما طوری امتحان میشوید که معلوم میشود برای همه که چه کسی صابر است و چه کسی مجاهد ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ﴾ که به «لم» تعبیر نفرمود [بلکه] به ﴿لما﴾ تعبیر فرمود یعنی این توقع هست که شما امتحان بشوید، برای اینکه خود آن جمله قبل هم دلالت میکند که شما امتحان خواهید شد، چون فرمود هرگز اینچنین نیست که به گمان شما اکتفا بشود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا﴾ یعنی اینچنین نیست، شما را رها نمیکنند بدون امتحان، بلکه امتحان میشوید ولی در لحن تعبیر هم کلمهای به کار برد که نشانه توقع هست، فرمود: ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذین َجاهَدُوا﴾ یعنی هنوز خدا در مقام علم فعلی برای او ثابت نشد که چه کسی مؤمن است و چه کسی مجاهد یعنی در آینده یک چنین امتحانی باید بشود؛ هنوز معلوم نشده که مجاهدین چه کسانیاند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ فقط در مقام احتجاج ظهور میکند.
امتحان جزء صفات پروردگار و وسیلهای برای فیض الهی
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون اوصافی که در قرآن هست بعضی صفت ذات هست و بعضی صفت فعل است. در اینجا که فرمود: ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً﴾ یعنی مرز مجاهدین از مرز کسانی که یک ارتباط مرموزی با بیگانهها دارند باید مشخص بشود، امروز همه با هم داعی ایمان دارند ولی یک عده ارتباط مرموز با بیگانهها دارند که کسانی که غیر خدا هستند و غیر رسول خدا هستند و غیر مؤمنیناند آنها را به عنوان ولیجه، به عنوان محرم اسرار به عنوان بطانه، اخذ کردند. مجاهدین کسانیاند که با بیگانهها ارتباط مرموز ندارند، فرمود باید امتحان بشود تا مشخص بشود مجاهدین چه کسانیاند، آنها که «اتخِذُو مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً» آنها چه کسانیاند. خب، برای اینکه مسئله خوب روشن بشود که این در مقام امتحان است به وصف فعل است نه وصف ذات، فرمود این برای آن نیست که ما یعنی خدا بفهمد، چون ﴿وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ ؛ هر چه میکنید او میداند چه در دل دارید چه در زبان دارید او میداند؛ اما در مقام احتجاج اگر بخواهد برهان اقامه بکند برای بهشت یا جهنم بردن، چاره جز علم فعلی و همان مقام امتحان نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در خود دنیا هم اگر فیضی بخواهد برسد به وسیله امتحان میرسد، چون در موارد مختلف فرمود که همان بیانی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد، فرمود که گاهی ما کشته میدادیم گاهی دشمن کشته میداد: «یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما: أَیُّهُما یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْکَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَیْنا النَّصْرَ» پیروزی در دنیا هم به وسیله امتحان مشخص میشود.
پرسش:...
پاسخ: البته، چون دنیا و آخرت یک واحد به هم متصل است در هر مقطعی انسان بخواهد به مقصدی برسد باید در آنجا بوته آزمایش، موفقانه سر برآورد، اینچنین نیست که فقط برای دنیا باشد یا برای آخرت باشد.
امتحان برای خالص شدن مؤمنین و محو کافرین
در موارد دیگر که سخن از امتحان به میان میآید قرآن کریم این را برای اینکه درون روشن بشود یک اصل کلی میداند و ذکر میکند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» فرمود که آنچه به عنوان آزمون، اتفاق میافتد که ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ اگر به سود ظاهری کافران بود برای مؤمنین، جنبه تمحیص دارد و اگر به سود مؤمنین بود برای کافران، جنبه محق دارد که فرمود: ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ نظیر همان دو تا مثال سورهٴ «رعد» وقتی که سیل در خروش و تلاش و کوشش است برای آب، جنبه نفع دارد و برای آن حباب، جنبه رخت بربستن یا فلز که گداخته میشود برای آن فلز، جنبه ناب ماندن و خالص شدن دارد و برای آن حباب و کف، جنبه از بین رفتن. اینکه فرمود: ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ بازده این مداوله آن است که ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا﴾ اینها بشوند تمحیص، تخلیص، تهذیب و ناب بمانند آنها بشوند دود و بخار و حباب و بروند. این ﴿وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ نه یعنی همه کافران از روی زمین برداشته میشوند نه، در هر مقطعی که مؤمن و کافر به نبرد برخاستند در آن مقطع، مؤمن میماند و کافر، رخت برمیبندد. البته در آینده نزدیک یا دور این علف هرز دوباره سبز میشود که ﴿جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا شَیاطینَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾ پس این ﴿وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ معنایش این نیست که به نحو عام استغراقی همه کافرین را با یک امتحان از بین ببرد، نه در آن مقطع، کافران آن مقطع محو میشوند ولی برای بعد هم باز کافران ظهور میکنند.
خداوند کارگردان اصلی عالم
امتحان این خصیصه را دارد و کل آنچه در جریان واقع میشود کارگردان این صحنه فقط ربالعالمین است به نام ذات اقدس الهی این مجموعه را خدا دارد میگرداند، بدون اینکه خودش زیر پوشش این زیرمجموعه باشد؛ منتها بعضیها دستیاران الهیاند، مأموران الهیاند [و] مدبرات امرند که کارها تقسیم میشود، آنچه به زیان انسانهاست به وسیله شیاطین انجام میگیرد به عنوان وسوسه، اغرا ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ و مانند آن مطرح است و آنچه به سود مؤمنین است از قبیل توفیق، تأیید، تسدید و امثال ذلک به فرشتهها مرتبط است که ﴿أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ درباره حزبالله و مانند آن هم دارد که ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً این آیات خوانده شد که ﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آن وقت فرشتگان میشوند عامل تأیید و تسدید و توفیق و امثال ذلک، شیاطین و ابالسه میشوند عامل اغوا و اضلال و امثال ذلک و کل این مجموعه را ذات اقدس الهی دارد میگرداند همه اینها رسالت الهی را به عهده دارند، اینطور نیست که در نظام توحید الهی، شیاطین در قبال رحمان باشند یک شیطان داشته باشیم [و] یک رحمان، بلکه شیطان تدبیر شده زیر پوشش رحمانیت خداست و کاری را بدون اجازه حق انجام نمیدهد و در نظام تکوین، جز خیر چیزی نیست و مأموریت هم دارد و انجام هم میدهد. کار شیطان در نظام تکوین حق است و خودش اهل جهنم، مثل اینکه جایی ما بدتر از جهنم نداریم؛ اما جهنم در کل نظام حق است، چون جهنم کار خداست، اگر جهنم نبود خیلیها به دام تباهی میافتادند یعنی اکثری مردمی که خدا را خوفاً من النار عبادت میکنند اگر بیایند بیرون از دستگاه خلقت و دستگاه خلقت را از بیرون ببینند، به پای جهنم میافتند و پای جهنم را میبوسند، میگویند تو باعث شدی که ما بد نشدیم. مثل اینکه کسی که بیرون از یک کشور برود و این کشور را از بیرون نگاه کند در و دیوار زندان را میبوسد، میگوید تو باعث شدی که از ترس تو دست به جنایت نزدم. آنها که شوقاً الی الجنه هستند یا حباً لله عمل میکنند، آنها حسابشان بازتر است؛ اما اکثری که خوفاً من النارند، آنها به برکت جهنم دست به کار بد نمیزنند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر جهنم نباشد خوفی نیست، خوف بدون عامل مخافت نقشی ندارد که، لذا خیلیها از ترس زندان آدم خوبیاند پس زندان، نسبت به بوستان و گلستان جای بسیار بدی است؛ اما در مجموعه نظام جای بسیار خوبی است. جهنم نسبت به بهشت بسیار جای بدی است؛ اما در مجموعه نظام آفرینش جای بسیار خوبی است. وقتی ذات اقدس الهی نعمتها را در سورهٴ «الرحمن» میشمارد و اقرار میگیرد، همانطوری که با برشماری نعمتهای بهشت میفرماید اینها نَعِم ما هستند ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ آنجایی هم که سربهای گداخته را روی سر کافران میریزند ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ این ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ﴾ یک ترجیعبندی است به منزله به به است خلاصه، که ما چقدر نعمتهای خوبی داریم. با آن دید اشرافی که انسان از سقف عالم آفرینش این جهان را میبیند، میبیند چقدر جای خوبی است جهنم، چقدر جای خوبی است بهشت، چون همه کسانی که بالأخره دست به صلاح زدند یک گوشهشان آن ترس از جهنم بود، وجود جهنم در کل جهان نعمت الهی است، همانطوری که وجود بهشت نعمت است وگرنه خودش نسبت به بهشت، بسیار جای بدی است.
وسوسه شیطان جزء نعمتهای الهی و راه پیشرفت انسانها
شیطان هم همینطور است هر کسی به هر جایی رسیده است از برکت وسوسه شیطان است؛ اگر وسوسه نباشد، مبارزه با نفس نباشد، جهاد اکبر نباشد، ولایی در کار نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون زنا که زمینه سعادت نیست، زنا یعنی افتادن به سقوط، وسوسه به زنا حق است. معصیت، یعنی سقوط و سرشکستگی، معصیت که جند الهی نیست. فرمود معاصی غیر از شیطان است، وقتی در حدود بیست گناه یا بیست تکلیف از این تکالیف قطعی را در سورهٴ «اسراء» ذکرکرد، فرمود خدا از همه اینها بیزار است ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ معصیت یعنی سقوط و سرشکستگی، آنجا که بشر افتاد. وسوسه چیز خوبی است، همه اولیای الهی که بر اساس ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ به جایی رسیدهاند، برای اینکه با وسوسه جنگیدند؛ اگر وسوسه نباشد، اگر دعوت به فساد نباشد دیگر جهاد داخلی نیست، جهاد اکبر نیست ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا﴾ نیست؛ منتها بدا به حال کسی که با داشتن حجتین الهی یعنی عقل و وحی، گوش به وسوسه شیطان بدهد، شیطان هم در قیامت به او میگوید که ﴿فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ خدا وعده حق داد من وعده باطل دادم، من همیشه دروغ گفتم او همیشه راست گفت، شما فهمیدید من همیشه دروغ میگویم و فهمیدید او همیشه راست گفت ﴿إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ اینکه ﴿وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ یعنی شما فهمیدید که من هر چه گفتم دروغ گفتم که، مکرر فهمیدید که، چون اگر کسی نفهمد به آن مقام، راه پیدا نکند مؤاخده نمیشود، این قدر وعدههای دروغ شیطان میدهد تا برای همه بیّن الرشد میشود خلافش و بیّن الغی میشود وفاقش، لذا شیطان در قیامت میگوید که ﴿وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ شما که میدانید من دروغ میگویم ﴿إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ﴾ و من وعده خلاف دادم شما میدانستید من دروغ میگویم خب، میخواستید نیایید.
پرسش:...
پاسخ: بله، مبعود به وسوسه است چون میفرماید این رسالت ما را دارد انجام میدهد ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ شیطان، رسالت را در نظام الهی دارد. رسالت شیطان در کل نظام نظیر رسالت جهنم است، خودش در جهنم میسوزد؛ اما برای یک عده نظیر کلب معلم است، همان¬طوری که در بحثهای قبل گذشت؛ نسبت به یک عده اصلاً حق پارس ندارد و آن مخلصیناند که از امتحانها به در آمدهاند، نسبت به آنها حق پارس کردن و وسوسه کردن ندارد، برای اینکه آنها رسیدند به جایی که شیطان نمیداند آنها چه میخواهند و آنچه را هم که شیطان بلد است به عنوان حبائل و دست و ابزار بازی، مورد علاقه آنها نیست، لذا نمیتواند مخلصین را فریب بدهد، گفت ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ برای اینکه این چیزهایی که من در مغازه دارم اینها خریدار نیستند، آنچه که آنها خریدار هستند در دسترس من نیست من بدلی بسازم، آنها لقاءالله میخرند و همان جاها هستند، من حبائلم دنیاست و زرق و برق است و زن است، همین ﴿زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ﴾ اینها ابزار مغازه من اینهاست، آنها روی همه اینها پا گذاشتند رسیدند به جایی که من دسترسی ندارم به آنها تا بدلیاش را بسازم، نه اینکه نخواهد، نمیتواند ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ که دسترسی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر وجود شیطان، آن در بحثهای قبل گذشت که شخص او ضروری است، مثل اینکه مرض در کل نظام ضروری است؛ اگر مرض نباشد هرگز پزشکی با همه آن دامنههای وسعتش پیشرفت نمیکرد؛ اما همه ما مؤظفیم مریض نشویم، وقتی از بیرون، نظام را فکر میکنیم میبینیم مرض، رحمت و برکت است تا فشار نباشد تا درد نباشد کسی به سراغ پی بردن اسرار گیاهان نمیرود، همه پیشرفتهایی که در پزشکی شد محصول مرض است اما همه ما مؤظفیم از مرض بپرهیزیم و مریض نشویم، وجود شخص که این شخص الا و لابد باید در عالم باشد اینچنین نیست که، اصل وسوسه، در عالم حق است شیطان، مؤظف است که وسوسه نکند و مؤظف است که استکبار نداشته باشد و مانند آن.
خب شیطان در کل نظام کار کلب معلم و سگ تربیت شده را انجام میدهد؛ نسبت به مخلصین حق پارس کردن ندارد، مثل کلب معلّمی که در خانه بسته است و مهمان آشنایی برای صاحبخانه میآید، این اصلاً میبیند که از یک راه سرّی این مهمان آمده و صاحبخانه هم به استقبال او آمده او را در اتاق پذیرایی دارد جا میدهد، حق پارس کردن ندارد، این برای این. از مخلصین گذشته نسبت به توده مردم مؤمن این مؤظف است پارس کند، این ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ﴾ چه جنیها چه انسیها، چه جنها و چه انسها انسانها را وسوسه میکنند، این یک مقدسی است وسوسه میکنند به عنوان امتحان.
جهاد اکبر وظیفه انسان در برابر وسوسه شیطان
خب از این طرف هم وحی هست ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هست از آن طرف هم «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حجتین» هست عقل و وحی هست، از این طرف هم وسوسه هست. در اینجا جهاد اکبر شروع میشود ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا﴾ ظهور میکند. اگر کسی به پارس این کلب معلم اعتنا نکرد، به این وسوسه اعتنا نکرد چند قدم راه را رفت، طی راه بقیه راه برای او خیلی سهل است ﴿اَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى﴾ اصلاً گناه نکردن برای او سخت نیست، بعضیها وقتی امتحان مالی یا غیر مالی پیش میآید باید خودشان را بخورند، فشار بدهند، چندین بار استغفار بکنند، چندین بار اعوذ بالله بگویند تا دستشان آلوده نشود. بعضیها نه، الحمد لله خیلی راحت امتحان میدهند، موارد فراوانی برای اینها پیش میآید خیلی عادی و به آسانی بیگناه میگذرند، این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى﴾ است و اگر کسی اوایل راه است میخواهد گوش به وسوسه بدهد این دست و پایش میلرزد تا ـ معاذالله ـ چندین بار وقتی گوش داد، گناه برای او عادی میشود، خیلی به طور عادی دروغ میگوید، این است که ﴿وَ أَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾ اینجا هم خیلی به آسانی دروغ میگوید، به آسانی گناه میکند، برای اینکه آن راه را حالا رفته.
خداوند آسانکننده راه برای مؤمنان و کافران
ذات اقدس الهی فرمود هر راهی را که شما انتخاب بکنید ما وسیله تندرو در اختیارتان میگذاریم، مواظب باش هر راهی را که رفتی، تند میروی: ﴿ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ﴾ کار خدا تیسیر راه است، صاف کردن و اتوبان کردن راه است، حالا هر طرف بخواهی بروی آزادی، اینچنین نیست که اگر راه بد را خواستید بروید ما راه را اتوبان نکنیم نه، اصل کلی این است که ﴿ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ﴾؛ خدا راه را صاف میکند، حالا تا کدام راه را انتخاب بکنید.
پرسش:...
پاسخ: سقوط میکنند؟ این معلوم میشود ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ هست؛ در درونش چیزی بود که صاف نکرده است، فرمود: ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ این ﴿ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ که در جریان ابلیس فرمود یعنی بعضیها در نهانشان کان، یکتم بود یک راز مگو را مدام مرتب کتمان میکرد تا بالأخره یک وقت ظهور کرده. پس انتخاب راه به عهده خود آدم است تیسیر، فراهم کردن وسیله، صاف کردن جاده، آسان کردن راه، آن کار خداست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ راه را باز کرده فرمود: ﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ﴾ ؛ ما وسیله فراهم میکنیم. اینچنین نیست که اگر کسی خواست ربا بخورد خدا وسیله فراهم نمیکند، از آن طرف یک عده محتاجان را به در مغازه او میفرستد تا بیازماید، از آن طرف کار او را هم رونق میدهد تا پول دستش بیاید.
پرسش:...
پاسخ: اینها هم گذشت، جریان سامری گذشت، جریان ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا﴾ گذشت، کسانی که سمت نگرفتند یعنی ولی¬الله نشدند، رسول¬الله نشدند، خلیفة¬الله نشدند عصمت، همراه اوست، سمت نگرفتند تا آخرین لحظه یک احتمال خطر هست؛ اما البته انبیا آنهایی که معصوماند و ذات اقدس الهی درون آنها را میداند که اینها چه گروهیاند در هر امتحانی موفقانه بیرون میآیند، به اینها سمت میدهد. سمتدارها هرگز کشف خلاف نشده؛ اما بیسمتها هم جریان بلعم باعور آمده، فرمود: ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا﴾ هم جریان سامری آمده که گفت: ﴿بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا﴾ به جایی رسید که دید چیزی را که از دیگران پنهان است. خب، بنابراین کار را انسان باید انتخاب بکند.
ولایت شیطان بر بعضی از مردم
شیطان در هر مقطعی مأموریت خاص دارد، نسبت به اوساط مردم وسوسه میکند و وسوسه چیز خوبی است، چون جنگ از همین جا شروع میشود، بعد گفت که من که بر شما مسلط نبودم خدا هم میفرماید که ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ﴾ ؛ تو که مسلط نیستی، تو باید وسوسه کنی. خب، اگر شخص با داشتن الهامی که سرمایه اولی است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ بعد با عقلی که خدا به او اعطا کرد وحیای که از بیرون فرستاد، با این مجموعه، با داشتن این مجموعه به دام شیطان افتاد از آن به بعد خدا به او مهلت داد برای توبه و انابه، چندین بار دعوت کرد که برگرد، انابه کن، رجوع کن، توبه کن در باز است باز نسبت به این مهلت هم بیاعتنایی کرد، توبه و انابه را هم نادیده گرفت، وقت نهایی که میرسند از آن به بعد این شخص تحت ولایت شیطان است، شیطان رسالت الهی را به عهده میگیرد. خدا فرمود: ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ ، ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ در آن بخش سوم راه اینها تحت ولایت شیطاناند. بخش اول وسوسه است، بخش دوم که حالا این شخص به سوء اختیار خودش افتاد به دام گناه، مدام مهلت است، مدام دعوت است، مدام دعوت به انابه و رجوع و برگشت و توبه است بیایید راه باز است، رسیدند به جایی که صریحاً به پیغمبرشان میگویند که ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ این بخش سوم راه را با اینکه مکلف هستند، اینها تحت ولایت شیطاناند. فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلى عَذابِ السَّعیرِ﴾ آن بخش سوم این است که ﴿مَنْ تَوَلاّهُ﴾؛ کسی که آمد زیر پوشش ولای شیطان به راحتی معصیت میکند، از آن به بعد ولیّ او شیطان است و شیطان هم رسالت الهی را دارد انجام میدهد، اینچنین نیست که درندهای را ذات اقدس الهی بیجا به جان مؤمنین بفرستد که، فرمود ما این را فرستادیم ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ ، ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این برای مقطع سوم است.
فرشتگان و شیاطین جزء دستیاران پروردگار برای امتحان
امتحان برای این است که انسان از دام این بیفتد بیرون، به دام این نیفتد و خودش را نجات پیدا کند. پس کل کارها را ربالعالمین دارد میگرداند و وجود امتحان میشود ضروری تا درون روشن بشود، دستیاران امتحان یک عده شیاطیناند به عنوان مأموران اضلال یک عده فرشتهاند به عنوان تأیید که ﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ یا ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ یا ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ یک وقت انسان میبیند آرام شده، نمیداند این آرامش را چه کسی به او داده، این آرامش یک وصف وجودی است امر عدمی که نیست، این وصف وجودی یک عامل میطلبد و جنبه رحمت و فضیلت هم دارد این نه خودبهخود پیدا شد، نه خود انسان به خودش داد، نه از راه بد آمده این راه را فرشتهها به آدم دادند دیگر، اگر یک وقت انسان آرمید، اوایل وسوسه میکرد که آیا این کار را بکنم یا نکنم، بعد آرام شد [و] احساس سبکی کرد این ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ این نور را فرشتگان در قلب او القا کردند دیگر، بیخود که نیامده که، اینها میشوند مؤیدان الهی که ﴿کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ .
خلف وعده بعضی در مقام عمل
آنگاه ذات اقدس الهی در خیلی از موارد، پرده برمیدارد. میفرماید شما همانهایی بودید وقتی که فضیلت شهادت را درجه شهادت و شاهدان را ما ذکر کردیم شما هوس کردید شهید بشوید. بعد از جریان بدر وقتی فضایل شهادت و شاهدین آن صحنه را ما بازگو کردیم شما مشتاق شهادت شدید، بعد جریان احد که شد همینطور صاف صاف نگاه کردید و حاضر نشدید دین را یاری کنید. بعضیها در شرایط عادی میگویند اگر ما وسایل مالی، خدا برای ما فراهم بکند، امکانات مالی پیدا کنیم انفاق میکنیم صدقات داریم خیرات و مبرات داریم مراکز عام المنفعه داریم، بعد خدا همانها را امتحان میکند میبیند نه طور دیگر درآمده. فقط یک گروه را قرآن میستاید آنها که در هر دو حال یک طور فکر کردند، آنها همانهایی بودند که بحثشان در همین سورهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت، فرمود که اینها کسانی هستند که ﴿فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾یک نحو فکر میکنند. این ﴿فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾آیهٴ 134 سورهٴ «آل عمران» بود که در بحث قبل هم گذشت فرمود بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ است ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ متقین چه کسانیاند ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ ؛ این است که آن وقتی که حالت سرور دارد یا حالت زیانباری را احساس میکند، در هر دو حال یکنواخت است، «ینفق» است. کسانی هستند که آنطوری که در سورهٴ «توبه» آمده قبل از اینکه دستشان به جایی بند بشود «لیت و لعل» داشتند وقتی امکانات فراهم شده است راه دیگر را طی کردهاند؛ کسانیاند که آیهٴ 75 سورهٴ «توبه» است ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾؛ اینها تعهد سپردند اگر امکانات ما خوب بشود، وضع مالیمان خوب بشود، ما اهل صدقهایم و جزء صالحین هستیم؛ همین که کمی امکانات خدا به اینها داد کشف خلاف فراوان شده. سرّ اینکه ما متأسفانه نتوانستیم نیازهای این نظام مقدس را که بهترین نظامهای روی زمین است برآورده کنیم، برای اینکه اخلاق به معنای حقیقی در ما روشن نشده، همین که دست ما به مال و میز و مقام بند شد کشف خلافمان زیادشد، برای اینکه ما نتوانستیم خودمان را بسازیم و حضرت حجت هم ظهور بکند همین است بالأخره. فرمود بعضیها هستند تعهدشان این است که اگر ما به جایی برسیم که امضای ما مقبول باشد؛ امضای ما را بخرند و بخوانند «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» هر مشکلی که هست، از خود ماست دیگر وگرنه آن مسئولین نظام و آن امام و آن شهدا و آن جانبازان و آن بزرگواران که نورند، ما نتوانستیم بالأخره این نیازهای اولیه را تأمین بکنیم یعنی آدم خوب باشیم برویم بار نظام را به دوش بکشیم و به خوبی هم این بار را بکشیم، همین که دستمان به مقام رسید قدری پول پیدا شد، نتوانستیم تحمل کنیم.
پرسش:...
پاسخ: همین باید بسازد این آیات دیگر، اگر این آیات نسازد مسائل اخلاقی نسازد، ما مسائل اخلاقی را فقط این میدانیم که قدری بنالیم و قدری دعای «کمیل» بخوانیم قدری حرم برویم، خیال میکنیم اخلاق یعنی همین، اینها کارهای ساده اخلاقی است؛ اما کسی که سرفراز باشد و برای او ثابت شده باشد که مال، فقط برای آبرو ریختن به دست آدم میآید نه آبرو دادن، این کار، کار همه کسی نیست. مال برای اینکه آبروی آدم را ببرد میآید به دست آدم، نه برای اینکه به آدم آبرو بدهد. میز، برای اینکه آبروی آدم را بریزد آدم را تفاله کند و منعزل کند به دست آدم میآید نه برای اینکه به آدم آبرو بدهد. با این دید، باید بروید اول باید خود را بسازیم یک، باید هم برویم دو، نظام را هم تثبیت کنیم سه. فرمود یک عده تعهدشان این است میگویند اگر وضع ما خوب بشود امضای مقبول داشته باشیم همچنین و همچنان، وقتی کمی امضایشان خوانا شد میبینیم یک¬طور دیگر درمیآیند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ﴾ که ﴿لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ﴾؛ ما هم اهل صدقه میشویم، تصدق میدهیم.
مُهر نفاق بر پیشانی خلف وعده کنندگان
حالا نگاه کنید خطر این کار چیست ﴿وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ ٭ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ خطر این کار این است که خدا مهر نفاق به اینها زده؛ اینها را منافق کرده، کسی که عمری با خدا تعهد سپرد که من اگر وجیه¬المله شدم امضای مقبول داشته بودم و در جامعه حرفم خریدار داشت، من تعهد سپردم که اهل تصدق باشم و از صالحین باشم ﴿فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ آنگاه مهر نفاق زد، فرمود تو دیگر منافقی ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا﴾ چه موقع ﴿ فی قُلُوبِهِمْ﴾ تا چه وقت؟ یک نفاق زودگذری نیست که دو سال منافق باشد، ده سال منافق باشد بعد توبه کند ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ تا دم مرگ، منافق است بعد از مرگ هم که جا برای توبه نیست. این نفاق یعنی همین که توفیق را بگیرد این میشود دورو دیگر، این شخص ملکهاش این شد که با خدا تعهد میبست که ﴿لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾ این تعهد ﴿فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ این هم مقام عمل، این دورو بودن دیگر میماند، این توفیقی که نصیب یک چنین آدمی بشود بتواند دورو را یک رو بکند دیگر خدا به او نمیدهد، نه اینکه خدا کسی را منافق کند، توفیق دیگر نمیدهد که این شخص دست از نفاق بردارد ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ یعنی عاقبت این کار همین است. عقاب را عقاب گفتند، برای اینکه به دنباله عمل است دیگر، چون عقب هر کاری قرار میگیرد کار بدئی که نیست که ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ﴾ تا چه وقت؟ ﴿إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ یعنی این شخص دیگر حالا لکه نفاق خورده و این منافقاً به سر میبرد و نمیداند منافق است. کسی که میگوید من وقتی قدرت دستم برسد از حیثیتم مایه میگذارم به سود مردم، وقتی قدرت به دستش رسید از حیثیت مردم روی حیثیتهای کاذب خود انبار کرده، این شخص منافقاً دارد زندگی میکند و نمیداند. خب، آنجا هم در جریان جنگ فرمود که شما کسانی بودید که درباره شهدای بدر یا لیت و لعل میگفتید حالا جریان احد پیش آمد دیدیم که نگاه کردید ناظر خارج بودید تماشاگر بودید. در مسائل مالی هم ما تعهد شما را محترم شمردیم به شما امکانات دادیم، گفتید: ﴿لَنَصَّدَّقَنَّ﴾ دیدیم نشد، گفتید: ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ﴾ با غلاظ و شداد و نون تأکید ثقیله ذکر کردید، دیدیم نشد. این لکه را دیگر شستشو نمیکنیم ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ برای اینکه ﴿بِما أَخْلَفُوا اللّهَ﴾ آن هم استدلال میکند ﴿بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ﴾ خب، این بازده امتحان است.
مجموعه دنیا برای تمییز خبث از طیب
این مجموعه را که شما نگاه میکنید میبینید کارش ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ است تا یک عده همچنین به بهشت نروند، آخر بهشت نظیر باغهای دنیا و پارکهای دنیا نیست که خالص و ناخالص بروند که. در عالم قیامت خدا به عنوان حق ظهور میکند ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ خب، اگر حق ظهور میکند چطور ظهور میکند، جز آن است که ﴿تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ باید باشد، جز آن است که ﴿وهم یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ که بر خودشان امر، مشتبه شد این اشتباه از خودشان هم گرفته بشود، این را با امتحان حل میکنند دیگر. آن روز اگر ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ نظیر پارک دنیا باشد که همگان بروند که آخرت نیست، این میشود دنیا، آخرت که دار¬القرار است روز ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ است، روزی است که این «الدنیا مزرعة الاخره» یعنی مزرعه همیشه مزرعه است یا انباری هست خرمنی هست آسیایی هست. الآن در مزرعه پوست و گندم با هماند، پوست و جو باهماند، آن غذای حیوان و غذای انسان باهماند، همیشه مزرعه مزرعه است یا این مزرعه بالأخره یک درویی دارد و ﴿وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ﴾ درویی میشود. وقتی درو شد اینها را انبار میکنند در خرمن، بعد خرمنکوبی میکنند وقتی خرمنکوبی کردند دیگر ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ است وقتی در خرمنکوبی کوبیدند پوستها از مغزها کنار میروند آن پوستها را میدهند به حیوان یا دود میکنند مغزها را میبرند خوراک انسان میکنند. الآن همه در مزرعه دنیا همه سبزند مرگ که فرا میرسد این مزرعه درو میشود، در قبر که میروند انبار میشوند، قیامت دیگر بکوب بکوب شروع میشود ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ شروع میشود پوستها را میبرند در جهنم دود میکنند، صاحبان لب و الباب و اولوا الالباب و لبیب و اینها را میبرند بهشت، این میشود مزرعه برای آن آخرت و تا بکوب بکوب شروع نشود، پوست این گندم را رها نمیکند، فرمود ما امتحانی داریم برای همین بکوب بکوب، این کار میشود امتحان و این کار برای این است که ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ گرچه در نوع موارد گاهی میفرماید: ﴿وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَ اللّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ بعد میفرماید: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ ما میدانیم در دل اینها چیست ولی میخواهیم بیرون بکشیم که خودش هم بفهمد، مبادا کسی خیال بکند که در حقیقت امتحان این¬چنین اخذ شده که خدا نمیداند، فرمود نه این¬طور نیست ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ﴾ این کار را میکنیم بالأخره، ما از درونش در میآوریم.
تاکنون نظری ثبت نشده است