- 17
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 143 تا 145 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 143 تا 145 سوره آلعمران"
دلیل فرار بعضی از مسلمین علیرغم علم آنها به زنده بودن پیامبر ص
منظور از انقلاب علی العقبین به ارتداد
بیفایده بودن وسوسه شیطان برای مخلصین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿143﴾ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ ﴿144﴾ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ ﴿145﴾
خلاصه مباحث گذشته
در بحثهای قبل، قرآن کریم فرمود: ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ کتابی که به عنوان بیان، معرفی شد باید معارف اخلاقی و اعتقادی را مستدل تبیین کند. یکی از آن مسائل اخلاقی، مسئله صبر و استقامت است. این مسئله صبر و استقامت را در جریان احد قرآن کریم به خوبی تبیین کرد، فرمود شما قبل از جریان احد، بعد از جریان بدر اظهار علاقه کردید که جانتان را در راه خدا صرف کنید که با شهادتتان دین را یاری کنید، از این جهت تمنی موت داشتید. وقتی جریان احد ظهور کرد شما نشانههای مرگ را از نزدیک دیدید ولی حاضر نشدید که در صحنه بمانید، معلوم میشود آن تمنی، تمنی کاذب است، تمنی صادق نبود یعنی به صرف تمنی و گفتن: ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ کافی نیست، باید امتحان بشوند و امتحان هم در جریان احد و امثال احد محقق شد و درونها ظاهر شد و این یک اصل کلی است، اینچنین نیست که حالا مربوط به صدر اسلام باشد و در جریان احد ظهور پیدا کرده باشد، همیشه این حرف هست یعنی همیشه کسانی که به شهدا میگویند: «فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم فوزاً عظیماً» در معرض امتحان قرار میگیرند.
دلیل فرار بعضی از مسلمین علی رغم علم آنها به زنده بودن پیامبر
مطلب بعدی آن است این جریانی که در احد اتفاق افتاده است تنها در اثر آن شایعه نبود، چون در بعضی از موارد مسلمین فرار کردند، با اینکه رسول خدا را از نزدیک میدیدند. این فرار، نه تنها برای آن شایعه رحلت یا شهادت حضرت است، برای اینکه بعضیها هم که حضرت را میدیدند و حضرت به آنها میگفت کجا میروید باز فرارشان را ادامه میدادند که ﴿وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ﴾ شما را صدا میزند و شما نمیآیید ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ﴾ چه اینکه در جریان جنگ حنین و امثال حنین هم احیاناً اینها فرار کردند، با اینکه حضرت را از نزدیک میدیدند. آیات سورهٴ «توبه» این است که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾ ؛ فرمود خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرده است و در جریان احد که جمعیتتان زیاد بود فکر میکردید این زیادی جمعیت، مشکل را حل میکند، در حالی که اینچنین نبود و آنچنان زمین بر شما سخت و تنگ گرفته شد که مجبور شدید فرار کنید. در این حالی که عدهای فرار کردند، خداوند سکینت و آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنین نازل کرده است و یک سلسله مأموران غیبی را هم اعزام کرد و کافران را تعذیب کرد و جزای آنها را هم داد و شما را پیروز کرد. خب، این آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» نشان میدهد که همیشه منشأ فرار شایعه قتل نیست، گاهی هم رسول خدا را میدیدند معذلک فرار میکردند، لذا از دو بخش، جریان احد مورد تحلیل و تبیین قرار گرفت: یکی اینکه مسئله شایعه رحلت و شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه درست باشد چه نادرست شما نباید صحنه را ترک کنید؛ یکی اینکه صرف تمنی مایه بهشت رفتن نیست، شما قبلاً تمنی داشتید میگفتید: «یا لیتنا کنا معهم» و امتحان شدید دیدید که خلاف درآمد، لذا این دو آیهٴ، دو مطلب جدای از هم را در یک صحنه ترسیم میکند. پس ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ این راجع به «لیتنا کنا معکم» که داشتید و اما درباره شایعه شهادت حضرت، این برنامهای است که هم مسئله احد را تحلیل میکند و هم زمینه است برای بحثهای آینده که یک وقت مبادا اگر رسول خدا رحلت کرده است زمینه ارتداد اینها فراهم بشود، گرچه با ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ ثابت شده است که همه اینها مشمول مرگ الهیاند و هیچ کدام نمیماند؛ اما آنطوری که این آیه روشن است که شما بعد از رحلت پیامبر، نباید دست از دین بردارید آن آیه، گویا نیست. این آیه ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ﴾ هم جریان صحنه احد را خوب تشریح میکند و هم زمینه را برای بعدها هم فراهم میکند که اگر بعدها رسول خدا رحلت کرده است مبادا شما «منقلب علی عقبین» باشید، به پاشنههایتان برگردید یعنی مرتد بشوید.
دلیل تعبیر ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ﴾ با وجود وعدهٴ ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾
بعضیها گفتند که چرا تعبیر ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ﴾ ذکر شد، با اینکه خداوند وعده داد فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ ، چون ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ نشانه آن است که رسول خدا شهید نمیشود، پس چرا فرمود: ﴿أَوْ قُتِلَ﴾. اولاً آن کریمه مربوط به جریان حجةالوداع است و تبلیغ خلافت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در اواخر عمر مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و جریان جنگ احد، خیلی قبل از مسئله حجةالوداع است این یک مطلب. ثانیاً همین که این شایعه در یک عده اثر گذاشت، معلوم میشود که این آیهٴ، مورد حضور ذهنی خیلیها نبود بر فرض هم قبلاً نازل شده است؛ اگر هم قبلاً نازل شده باشد اینچنین نیست که مورد حضور همه باشد که یک عده در آن حال خطر، توجه داشته باشند به اینکه پیامبر که آسیب نمیبیند، خدا وعده داد فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ پس یا برای آن است که آن آیه هنوز نازل نشده یا اگر هم بر فرض نازل شده باشد فقط یک عده خواص میدانستند، در توده مردم این شهرت نداشت و علمایشان میدانستند نه توده مردم، نشانهاش این است که همین که شایعه شهادت حضرت پخش شد یک عده فرار کردند، یک عده منافق کفرشان را هم ظاهر کردند، گفتند: «لو کان نبیاً لما قتل».
علت بقاء نبوت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با قرآن و عترت
خب فرمود وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شخصش رحلت میکند؛ اما نبوتش به عنوان خاتَم نبوتها و خاتِم نبوتها میماند، لذا شخصیت حقوقی آن حضرت یعنی نبوت و رسالتش نمرده است، بلکه به صورت قرآن و عترت ظهور کرد، فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین» و این ثقلین هم «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» نشانه خاتمیت نبوت و عدم انقراض نبوت هم این است که «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» این سه مطلب را در بردارد: یکی جاودانه بودن قرآن؛ یکی جاودانه بودن عترت؛ یکی جاودانه بودن هماهنگی قرآن و عترت، اینکه فرمود: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» گرچه مصب مستقیم این حدیث، نفی تفرق است؛ اما نفی تفرق، فرع بر نفی زوال هر یک از دو گروه است. اینکه فرمود اینها تا روز قیامت از هم جدا نمیشوند سه مطلب از آن استفاده میشود یعنی قرآن تا قیامت هست، عترت تا قیامت هست، هماهنگی اینها هم تا قیامت هست «حتی یردا علی الحوض» این میشود خاتمیت نبوت یعنی اینکه فرمود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ﴾ نیست ﴿وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ﴾ و نبوت هم یک امر ضروری است ممکن نیست بشر، بدون نبی زندگی کند پس نبوت، قطع شدنی نیست و نبوت یعنی شخصیت حقوقی پیغمبر و این شخصیت به صورت قرآن و عترت مانده است برای همیشه هم میماند. پس شخص حضرت رحلت میکند؛ اما شخصیتش که همان رسالت اوست زوالناپذیر است، زیرا ممکن نیست که برهان عقلی اقامه بشود بر وجود نبوت و ضرورت نبوت عامه بعد هم منقطعالآخر باشد که ممکن نیست. نبوت عامه را برهان عقلی ضروری میداند میگوید ممکن نیست بشر در عصری از اعصار بینیاز از وحی باشد، در همه موارد باید از راهنماییهای وحی مدد بگیرد، البته اجتهاد هست، اجتهاد مستمر هست در همان چهارچوب قرآن و عترت و وحی و امثالذلک. خب، پس این یک زمینه است، گذشته از اینکه مسئله احد را حل کرده است، زمینهای است برای بعدیها که دیگر مشکل سقیفه و امثال سقیفه هم پیش نیاید، اتمام حجت شده از قبل.
پرسش:...
پاسخ: معلوم نیست که همه انبیا شربت شهادت نوشیده باشند که، خب یک عده رحلت کردند، البته عده زیادی هم شربت شهادت نوشیدند، برای بعضی از انبیا مسئله آدم(سلام الله علیه) مسئله نوح(سلام الله علیه) اینها به شهادت نرسیدند.
منظور از انقلاب علی العقبین به ارتداد
خب، اینکه فرمود: ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ﴾ این انقلاب علی عقبین به معنای فرار نیست، برای اینکه همین مسئله در جریان یوم حنین اتفاق افتاد، فرمود: ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ﴾ در آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» و مسئله انقلاب علی العقبین مطرح نشد، انقلاب علی العقبین کنایه از همان ارتداد است ﴿وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که انقلاب علی العقبین یعنی ارتداد، فرار از زحف فرار از میدان جنگ یک معصیت کبیره است یک گناه مقطعی است. در جریان احد سه گروه بودند: یک عده منافق؛ یک عده ضعیفالایمان؛ یک عده هم مخلص، آنها که مخلص بودند تا آخر ایستادند مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) و پیروان او، آنها که کافر بودند گفتند «لو کان نبیا لما قتل» ، آنها که ضعیفالایمان بودند فرار کردند انقلاب علی العقبین به معنای فرار نیست، برای اینکه در همان جریان حنین هم عدهای فرار کردند و قرآن کریم از فرار آنها به عنوان انقلاب علیالاعقاب یاد نکرده است، این معلوم میشود ارتداد است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها ظاهراً ایمان آوردند و باطناً کافر بودند و یا عدهای هم که باطناً هم به حسب ظاهر ایمان آوردند بعد مرتد شدند، مشمول این انقلاب علی العقبیناند دیگر، آنها که ارتداد پیدا کردند معنایش همین است دیگر.
تبیین معنای شاکرین و جزای شاکرین در قرآن
پرسش:...
پاسخ: آن دو گروه که عدهای ضعیفالایمان بودند فرار کردند، عدهای منافق بودند یا مرتد شدند به عنوان انقلاب علیالاعقاب از آنها یاد شد حسابشان روشن، حساب گروه دیگر باید مشخص بشود که فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ این ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ تتمه بحثش مانده بود و آن این است که شکر، عبارت است از صرف نعمت است فی ما خلقت لاجله و جمیع آنچه را که خدا آفرید نعمت است و صرف همه این نعمتها در جای خود اگر ملکه شد، انسان میشود شاکر که صفت مشبهه است نه اسم فاعل، این شاکر بالقول المطلق گروه سوماند که جزء مخلصیناند و خداوند پاداش اینها را دو بار در اینجا بازگو کرد؛ اما چه چیزی میدهد، آن را مشخص نکرد، گاهی فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ که اللهی که جامع جمیع اسما است پاداش اینها را به عهده میگیرد، گاهی هم به صیغه متکلم یاد کرده است، فرمود: ﴿وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ﴾ اما چه چیزی میدهیم جزای آنها فوق آن است که ذکر بشود. درباره یک عده میفرماید: ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ و مانند آن یا بهشتی که ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ یا ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ و مانند آن، درباره این اوحدی از آن انسانهای کامل میفرماید پاداش آنها را الله میدهد یا پاداش آنها را ما میدهیم که به صیغه متکلم معالغیر یاد میکند؛ اما حالا پاداش آنها چیست مشخص نمیکند، این معلوم میشود که از یک موقعیت خاصی برخوردار است.
نظر علامه طباطبایی(ره) در مخلص بودنِ شاکرین
استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از جمع آیات این است که این شاکرین همان مخلصیناند ، به دلیل اینکه در این مورد خطر اینها تا آن آخرین لحظه ایستادند و در سورهٴ «اعراف» از اینها به عنوان اینکه حامیان دیناند یاد شده است؛ اینها هستند که مصون از هر آسیبیاند آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» است این آیات جریان استکبار شیطان است که شیطان، سجده نکرد [و] بعد ذات اقدس الهی او را رجم کرد، فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها﴾ این منزلت، منزلت تکبر نیست، جا برای تکبر نیست پایین برو ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ ٭ قالَ أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ ٭ قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ َلآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ یعنی اکثری، گرفتار وسوسه من هستند اکثری، شاکر نیستند. من فقط بر شاکرین، سلطه ندارم یعنی از هر طرف بیایم راه بسته است ﴿لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾ باشد راه بسته است ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾ باشد راه بسته است. اگر شیطان از چهار جهت بر بنیآدم سلطه دارد و وسوسه میکند در حد وسوسه، آنگاه چگونه این انسانی که محفوف است به اینکه چهار جهت [و] از هر طرف شیطان حمله میکند، او خودش را نجات بدهد؟ دو تا راه را برای او باز گذاشتند: یکی راه بالا و یکی راه پایین، این شش جهت بسته نیست دو جهتش باز است. چهار جهت بسته است یعنی راه نفوذ شیطان هست؛ اما دو جهت باز است. آن جهت پایین، همان سجده است که سجدهها ـ مخصوصاً سجده طولانی ـ مانع نفوذ شیطنت است؛ یکی هم دست به دعا برداشتن و از ذات اقدس الهی خواستن، گرچه انسان در تمام حالات میتواند خضوع داشته باشد و از خدا بخواهد؛ اما حالت دعا و حالت سجده او را به خدا نزدیک میکند و از خطرهای چهار جهت مصون میماند. خب، اینکه شیطان گفت: ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ یعنی اگر اینها شاکر بودند من قدرت وسوسه نداشتم و نسبت به شاکرین هم من قدرت وسوسه ندارم، در حالی که شیطان فقط یک گروه را استثنا کرده است و آن مخلصیناند؛ هم خود شیطان گفت که ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ ٭ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ و هم اینکه ذات اقدس الهی فرمود که تو گرچه حق وسوسه داری؛ اما بر بندگان مخلص من قدرت وسوسه نداری.
در تعبیرات گوناگون هم شیطان اظهار عجز کرد و اعتراف کرد که من نسبت به مخلصین دسترسی ندارم هم ذات اقدس الهی این را امضا کرده است که تو نسبت به مخلصین دسترسی نداری. خب، ظاهر آن حصر این است که همه در معرض وسوسه شیطاناند [و] فقط مخلصیناند که مصوناند. ظاهر این آیه هم این است که همه در معرض وسوسه شیطاناند [و] فقط شاکریناند که مصوناند. استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بر این است که این شاکرین همان مخلصیناند و شاکر بالقول المطلق کسی است که آن اصول یاد شده را فراهم کرده باشد یعنی بداند که سراسر جهان، نعمت است و شکر نعمت هم آن است که هر چیزی را در جای خود صرف بکنند و آنها هم با همه عالم و آدم اینچنین برخورد میکنند که با هر کس یا با هر چیز آنطوری رفتار میکنند که خدا بخواهد، این میشود شکر بالقولالمطلق که شکر، بر اینها میشود ملکه و اینها میشود شاکر نه شکره و این هم صفت مشبهه است، نه اسم فاعل.
تبیین معنای اسیر بودن شیطان در دست عباد مخلَصین
پرسش:...
پاسخ: قدرت ندارد، چون در آنجا دارد که ما شیطان را اسیر کردیم. در جهاد اکبر وقتی انسان پیروز شد دشمن را اسیر میگیرد، همانطوری که اگر کسی شکست خورد، اسیر شیطان میشود «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» اگر کسی فاتح و پیروز شد، شیطان را به اسارت میبرد. شیطان هر چه بخواهد وسوسه کند دلیل وحدانیت خدا را بازگو میکند، چون کسی که در جهاد اکبر پیروز شد وسوسه شناس میشود، مثل کسی که در وسط این شبستان مسجد بخواهد هزار دلیل اقامه کند که کسی در مسجد نیست. خب، او هر سخنی که میگوید هر دلیلی که اقامه میکند نشانه کذب اوست. خب، اگر در مسجد کسی نیست پس تو چه کسی هستی. شیطان تمام وسوسهاش برای این است که انسان را از خدا باز بدارد، کسی که در جهاد اکبر پیروز شد شیطان را به عنوان مخلوق و آیه خدا میشناسد، هر حرکتی و وسوسهای شیطان انجام بدهد این شخصی که فاتح شد، میگوید تو خلاف میگویی، چون اگر راه دیگری بود آن مبدأ که راهش علی صراط مستقیم است ما را هدایت میکرد، همه وسوسههای آنها برمیگردد به عبادت، چون همه وسوسههای آنها را اینها اغوا میکنند و راه فریب هم بسته است، برای اینکه حداکثر تجرد شیطان که یک جن است، تجرد وهمی است او در مسئله مخلصین دسترسی ندارد؛ نمیداند آنها چه میطلبند تا از آن راه، اینها را فریب بدهد، شیطان کارش ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ است، اینها که روی همه زینتهای زمین پا گذاشتند، چیزی میخواهد برای مخلصین نشان بدهد که جاذبه داشته باشد، اینها که قلبشان متیم به حب خداست به چیزی غیر خدا دل نمیبندند، آنچه محبوب اینهاست در اختیار شیطان نیست و آنچه در دسترس شیطنت شیطان است محبوب اینها نیست، لذا این است که اینها در تیررس شیطان نیستند.
پرسش:...
پاسخ: راه باز است ولی برای مخلصین همه طرف راه باز است.
پرسش:...
پاسخ: چون سجده، اقرب الیالله است از سایر عبادات، لذا رسول خدا فرمود: «أعنّا بطول السجود» یا در همان آیهٴ مبارکه که سجده واجب دارد دستور داد که با این راه به خدا متقرب بشوید یا دعا که مخّ عبادت است یک وسیله خوبی است برای نجات از وسوسه، از هر طرف انسان میتواند نجات پیدا کند، چه اینکه در سجده و دعا هم ممکن است فریب بخورد؛ اما سجده به عبادت بودن و دعا به عبادت بودن که مخّ عبادت است نزدیکتر است. مهمترین حال نمازگزار همان حال سجده است دیگر.
ملازم بودنِ مصادیق شاکر و مخلَص
پرسش:...
پاسخ: خب، پس اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» معلوم میشود که شاکرین همان مخلصیناند یعنی اکثرشان شاکر نیستند. خب، اگر شاکر بودند چه میشد، من به آنها دسترسی نداشتم. اینچنین نیست که شیطان دو گروه را استثنا کرده باشد یک عده مخلص، یک عده شاکر فقط یک گروه را استثنا کرد که آن استثناها هم نشانه حصر است و خداوند هم آن حصر را امضا کرده است. پس بیش از یک گروه از وسوسه شیطان مصون نیستند و آن مخلصیناند، در آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» هم شیطان گفت که اکثرشان شاکر نیستند.
پرسش:...
پاسخ: شکر، حیثیت صرف نعمت است در جای خود، اگر ملکه باشد با اخلاص همراه است، چون اگر ملکه نباشد احیاناً نسیان هست، احیاناً عصیان هست غفلت هست و مانند آن. شکری که لا یخالطه النسیان با اخلاص همراه است که همه موارد لله است، همان طوری که قلب، متیم به حب خداست کار هم واصباً لله است و خالصاً لله.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اخلاص که مقدم بر شکر نیست، مخلص شاکر است و شاکر هم مخلص، اینها ملازم هماند در آن مقام بالا، شکر اگر بالقول المطلق نشد با اخلاص همراه نیست، نظیر ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ که به صورت فعل بیان شده؛ اما شکر بالقول المطلق با اخلاص همراه است، مثل تقوای بالقول المطلق، مثل ایمان بالقول المطلق؛ منتها در آن موارد اینچنین تحلیل نشده که مثلاً شیطان بگوید که اکثرشان مؤمنین نیستند، اگر چنین تعبیری شیطان داشت معلوم میشد که مؤمنین با مخلصین همتای هماند، در حالی که اینچنین استثنایی نیامده در کلمات شیطان. شیطان فقط مخلصین را استثنا کرده، قرآن هم رویش صحه گذاشته در آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» هم گفته که اکثرشان شاکر نیستند یعنی اکثرشان زیر پوشش وسوسهاند اگر کسی شاکر باشد من توان وسوسه ندارم، براساس این تلازم معلوم میشود که شاکر مطلق همان آن مخلص است، اینها مفهوماً دو تایند وصفاً دو تایند؛ منتها مصداقاً یکیاند.
پرسش:...
پاسخ: مخلَص، معصومین همه اینها را دارا هستند؛ اما ممکن است بعضی از اینها را دیگران داشته باشند و معصوم نباشند. معصوم آن است که در جهانبینی هم اصلاً اشتباه نکند، در فکر در درک و اندیشه هم اشتباه نکند.
بیفایده بودنِ وسوسه شیطان برای مخلصین
پرسش:...
پاسخ: بله وسوسه حق مقدمی است یعنی ابزار آزمون است، حالا اینها که امتحان دادند چرا مزاحمت برای اینها فراهم بکنیم. مسائل امتحان نظیر اینکه ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ از آن به بعد دیگر چرا او را آزمایش بکنیم، با آب و آتش آزمایش کردیم دیدیم خوب امتحان داده، هم ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ را درست پشت سر گذاشته هم موارد تهدید قتل را، دیگر حالا از این به بعد برای چه امتحان بکنیم. امتحان برای اینکه جوهره او پخته بشود حالا که شده، وسوسه جنبه مقدمی دارد، نه اینکه حق مطلق باشد، وسوسه برای آن است که این شخص پخته بشود حالا شد، دیگر راه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: البته آنجا لازمهاش عصمت است، عصمت در مقام اندیشه هم کسی اشتباه نمیکند. معصوم کسی است که وحی به او نازل میشود، حالا لازم نیست مخلص، معصوم هم باشد که وحی بگیرد؛ اما در راه خودش این مسیر را صحیح طی کرده، حالا لازم نیست وحی بگیرد که.
پرسش:...
پاسخ: مگر آنها که متوکلاند نمیتوانی، حالا اگر آنها باز دست از توکل برداشتند، باز زیر پوشش وسوسه هستند. چه اینکه در آن طرف هم گفته که کسی تو بر آنها مسلط نیستی مگر کسانی که تحت ولایت تو باشند، آنجا که گفت مگر کسانی که تحت ولایت تو باشند آن سلطه را اثبات کرده است نه وسوسه را، وسوسه عام است ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ﴾ کسی که تو را به عنوان ولیّ و وکیل قبول کرده است. آنها که متوکل علی اللهاند از سلطه تو بیروناند نه از وسوسه تو، بر همه وسوسه میکنند؛ منتها سلطه پیدا نمیکند. یک سلطه است که حصر کرد، فرمود تو بر اینها مسلط نیستی مگر آنهایی که به تو رأی داده باشند اصلاً، تو را به عنوان ولیّ انتخاب کرده باشند این یک، که در اینجا سلطه نفی شد در قبال، برای کسانی سلطه ثابت شد که متولی شیطاناند یعنی تولی کردند، ولای او را پذیرفتند. یکی هم مسئله وسوسه است؛ وسوسه برای همه است «الا مخلصین» که درباره مخلصین اصلاً او دسترسی ندارند، آنها کسانیاند که تمرینشان از همین جا شروع شده است ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ همین که شیطان لباس احرام پوشید، خواست در درون اطراف کعبه طواف بکند منتظر است که چه وقت درِ کعبه باز میشود که نفوذ کند، همین که ﴿مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ آمده در دل خواست طواف بکند آرام، منتظر است که چه وقت درِ کعبه دل باز میشود، اینها میفهمند این بیگانه است که احرام بسته ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾؛ متذکر میشوند، بینا هستند این را بیرون میکنند. این زمینه، باز میشود برای اینکه اصلاً شیطان در حریم آنها اصلاً راه نداشته باشد. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ معلوم میشود اینها از یک خصوصیت والایی برخوردارند. بعد به دنبال همین، مسئله را وسیعتر مطرح کرد که دیگر اختصاصی به پیامبر هم نداشته باشد، فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً﴾ که بحثش برای روز بعد میماند.
«و الحمد لله رب العالمین»
دلیل فرار بعضی از مسلمین علیرغم علم آنها به زنده بودن پیامبر ص
منظور از انقلاب علی العقبین به ارتداد
بیفایده بودن وسوسه شیطان برای مخلصین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿143﴾ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ ﴿144﴾ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ ﴿145﴾
خلاصه مباحث گذشته
در بحثهای قبل، قرآن کریم فرمود: ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ کتابی که به عنوان بیان، معرفی شد باید معارف اخلاقی و اعتقادی را مستدل تبیین کند. یکی از آن مسائل اخلاقی، مسئله صبر و استقامت است. این مسئله صبر و استقامت را در جریان احد قرآن کریم به خوبی تبیین کرد، فرمود شما قبل از جریان احد، بعد از جریان بدر اظهار علاقه کردید که جانتان را در راه خدا صرف کنید که با شهادتتان دین را یاری کنید، از این جهت تمنی موت داشتید. وقتی جریان احد ظهور کرد شما نشانههای مرگ را از نزدیک دیدید ولی حاضر نشدید که در صحنه بمانید، معلوم میشود آن تمنی، تمنی کاذب است، تمنی صادق نبود یعنی به صرف تمنی و گفتن: ﴿یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ کافی نیست، باید امتحان بشوند و امتحان هم در جریان احد و امثال احد محقق شد و درونها ظاهر شد و این یک اصل کلی است، اینچنین نیست که حالا مربوط به صدر اسلام باشد و در جریان احد ظهور پیدا کرده باشد، همیشه این حرف هست یعنی همیشه کسانی که به شهدا میگویند: «فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم فوزاً عظیماً» در معرض امتحان قرار میگیرند.
دلیل فرار بعضی از مسلمین علی رغم علم آنها به زنده بودن پیامبر
مطلب بعدی آن است این جریانی که در احد اتفاق افتاده است تنها در اثر آن شایعه نبود، چون در بعضی از موارد مسلمین فرار کردند، با اینکه رسول خدا را از نزدیک میدیدند. این فرار، نه تنها برای آن شایعه رحلت یا شهادت حضرت است، برای اینکه بعضیها هم که حضرت را میدیدند و حضرت به آنها میگفت کجا میروید باز فرارشان را ادامه میدادند که ﴿وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ﴾ شما را صدا میزند و شما نمیآیید ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُمْ﴾ چه اینکه در جریان جنگ حنین و امثال حنین هم احیاناً اینها فرار کردند، با اینکه حضرت را از نزدیک میدیدند. آیات سورهٴ «توبه» این است که ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها﴾ ؛ فرمود خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرده است و در جریان احد که جمعیتتان زیاد بود فکر میکردید این زیادی جمعیت، مشکل را حل میکند، در حالی که اینچنین نبود و آنچنان زمین بر شما سخت و تنگ گرفته شد که مجبور شدید فرار کنید. در این حالی که عدهای فرار کردند، خداوند سکینت و آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنین نازل کرده است و یک سلسله مأموران غیبی را هم اعزام کرد و کافران را تعذیب کرد و جزای آنها را هم داد و شما را پیروز کرد. خب، این آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» نشان میدهد که همیشه منشأ فرار شایعه قتل نیست، گاهی هم رسول خدا را میدیدند معذلک فرار میکردند، لذا از دو بخش، جریان احد مورد تحلیل و تبیین قرار گرفت: یکی اینکه مسئله شایعه رحلت و شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه درست باشد چه نادرست شما نباید صحنه را ترک کنید؛ یکی اینکه صرف تمنی مایه بهشت رفتن نیست، شما قبلاً تمنی داشتید میگفتید: «یا لیتنا کنا معهم» و امتحان شدید دیدید که خلاف درآمد، لذا این دو آیهٴ، دو مطلب جدای از هم را در یک صحنه ترسیم میکند. پس ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ این راجع به «لیتنا کنا معکم» که داشتید و اما درباره شایعه شهادت حضرت، این برنامهای است که هم مسئله احد را تحلیل میکند و هم زمینه است برای بحثهای آینده که یک وقت مبادا اگر رسول خدا رحلت کرده است زمینه ارتداد اینها فراهم بشود، گرچه با ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ ثابت شده است که همه اینها مشمول مرگ الهیاند و هیچ کدام نمیماند؛ اما آنطوری که این آیه روشن است که شما بعد از رحلت پیامبر، نباید دست از دین بردارید آن آیه، گویا نیست. این آیه ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ﴾ هم جریان صحنه احد را خوب تشریح میکند و هم زمینه را برای بعدها هم فراهم میکند که اگر بعدها رسول خدا رحلت کرده است مبادا شما «منقلب علی عقبین» باشید، به پاشنههایتان برگردید یعنی مرتد بشوید.
دلیل تعبیر ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ﴾ با وجود وعدهٴ ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾
بعضیها گفتند که چرا تعبیر ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ﴾ ذکر شد، با اینکه خداوند وعده داد فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ ، چون ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ نشانه آن است که رسول خدا شهید نمیشود، پس چرا فرمود: ﴿أَوْ قُتِلَ﴾. اولاً آن کریمه مربوط به جریان حجةالوداع است و تبلیغ خلافت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که در اواخر عمر مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و جریان جنگ احد، خیلی قبل از مسئله حجةالوداع است این یک مطلب. ثانیاً همین که این شایعه در یک عده اثر گذاشت، معلوم میشود که این آیهٴ، مورد حضور ذهنی خیلیها نبود بر فرض هم قبلاً نازل شده است؛ اگر هم قبلاً نازل شده باشد اینچنین نیست که مورد حضور همه باشد که یک عده در آن حال خطر، توجه داشته باشند به اینکه پیامبر که آسیب نمیبیند، خدا وعده داد فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ پس یا برای آن است که آن آیه هنوز نازل نشده یا اگر هم بر فرض نازل شده باشد فقط یک عده خواص میدانستند، در توده مردم این شهرت نداشت و علمایشان میدانستند نه توده مردم، نشانهاش این است که همین که شایعه شهادت حضرت پخش شد یک عده فرار کردند، یک عده منافق کفرشان را هم ظاهر کردند، گفتند: «لو کان نبیاً لما قتل».
علت بقاء نبوت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با قرآن و عترت
خب فرمود وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شخصش رحلت میکند؛ اما نبوتش به عنوان خاتَم نبوتها و خاتِم نبوتها میماند، لذا شخصیت حقوقی آن حضرت یعنی نبوت و رسالتش نمرده است، بلکه به صورت قرآن و عترت ظهور کرد، فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین» و این ثقلین هم «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» نشانه خاتمیت نبوت و عدم انقراض نبوت هم این است که «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» این سه مطلب را در بردارد: یکی جاودانه بودن قرآن؛ یکی جاودانه بودن عترت؛ یکی جاودانه بودن هماهنگی قرآن و عترت، اینکه فرمود: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» گرچه مصب مستقیم این حدیث، نفی تفرق است؛ اما نفی تفرق، فرع بر نفی زوال هر یک از دو گروه است. اینکه فرمود اینها تا روز قیامت از هم جدا نمیشوند سه مطلب از آن استفاده میشود یعنی قرآن تا قیامت هست، عترت تا قیامت هست، هماهنگی اینها هم تا قیامت هست «حتی یردا علی الحوض» این میشود خاتمیت نبوت یعنی اینکه فرمود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ﴾ نیست ﴿وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ﴾ و نبوت هم یک امر ضروری است ممکن نیست بشر، بدون نبی زندگی کند پس نبوت، قطع شدنی نیست و نبوت یعنی شخصیت حقوقی پیغمبر و این شخصیت به صورت قرآن و عترت مانده است برای همیشه هم میماند. پس شخص حضرت رحلت میکند؛ اما شخصیتش که همان رسالت اوست زوالناپذیر است، زیرا ممکن نیست که برهان عقلی اقامه بشود بر وجود نبوت و ضرورت نبوت عامه بعد هم منقطعالآخر باشد که ممکن نیست. نبوت عامه را برهان عقلی ضروری میداند میگوید ممکن نیست بشر در عصری از اعصار بینیاز از وحی باشد، در همه موارد باید از راهنماییهای وحی مدد بگیرد، البته اجتهاد هست، اجتهاد مستمر هست در همان چهارچوب قرآن و عترت و وحی و امثالذلک. خب، پس این یک زمینه است، گذشته از اینکه مسئله احد را حل کرده است، زمینهای است برای بعدیها که دیگر مشکل سقیفه و امثال سقیفه هم پیش نیاید، اتمام حجت شده از قبل.
پرسش:...
پاسخ: معلوم نیست که همه انبیا شربت شهادت نوشیده باشند که، خب یک عده رحلت کردند، البته عده زیادی هم شربت شهادت نوشیدند، برای بعضی از انبیا مسئله آدم(سلام الله علیه) مسئله نوح(سلام الله علیه) اینها به شهادت نرسیدند.
منظور از انقلاب علی العقبین به ارتداد
خب، اینکه فرمود: ﴿أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ﴾ این انقلاب علی عقبین به معنای فرار نیست، برای اینکه همین مسئله در جریان یوم حنین اتفاق افتاد، فرمود: ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ﴾ در آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» و مسئله انقلاب علی العقبین مطرح نشد، انقلاب علی العقبین کنایه از همان ارتداد است ﴿وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا﴾.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که انقلاب علی العقبین یعنی ارتداد، فرار از زحف فرار از میدان جنگ یک معصیت کبیره است یک گناه مقطعی است. در جریان احد سه گروه بودند: یک عده منافق؛ یک عده ضعیفالایمان؛ یک عده هم مخلص، آنها که مخلص بودند تا آخر ایستادند مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) و پیروان او، آنها که کافر بودند گفتند «لو کان نبیا لما قتل» ، آنها که ضعیفالایمان بودند فرار کردند انقلاب علی العقبین به معنای فرار نیست، برای اینکه در همان جریان حنین هم عدهای فرار کردند و قرآن کریم از فرار آنها به عنوان انقلاب علیالاعقاب یاد نکرده است، این معلوم میشود ارتداد است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها ظاهراً ایمان آوردند و باطناً کافر بودند و یا عدهای هم که باطناً هم به حسب ظاهر ایمان آوردند بعد مرتد شدند، مشمول این انقلاب علی العقبیناند دیگر، آنها که ارتداد پیدا کردند معنایش همین است دیگر.
تبیین معنای شاکرین و جزای شاکرین در قرآن
پرسش:...
پاسخ: آن دو گروه که عدهای ضعیفالایمان بودند فرار کردند، عدهای منافق بودند یا مرتد شدند به عنوان انقلاب علیالاعقاب از آنها یاد شد حسابشان روشن، حساب گروه دیگر باید مشخص بشود که فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ این ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ تتمه بحثش مانده بود و آن این است که شکر، عبارت است از صرف نعمت است فی ما خلقت لاجله و جمیع آنچه را که خدا آفرید نعمت است و صرف همه این نعمتها در جای خود اگر ملکه شد، انسان میشود شاکر که صفت مشبهه است نه اسم فاعل، این شاکر بالقول المطلق گروه سوماند که جزء مخلصیناند و خداوند پاداش اینها را دو بار در اینجا بازگو کرد؛ اما چه چیزی میدهد، آن را مشخص نکرد، گاهی فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ که اللهی که جامع جمیع اسما است پاداش اینها را به عهده میگیرد، گاهی هم به صیغه متکلم یاد کرده است، فرمود: ﴿وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ﴾ اما چه چیزی میدهیم جزای آنها فوق آن است که ذکر بشود. درباره یک عده میفرماید: ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ و مانند آن یا بهشتی که ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ یا ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ و مانند آن، درباره این اوحدی از آن انسانهای کامل میفرماید پاداش آنها را الله میدهد یا پاداش آنها را ما میدهیم که به صیغه متکلم معالغیر یاد میکند؛ اما حالا پاداش آنها چیست مشخص نمیکند، این معلوم میشود که از یک موقعیت خاصی برخوردار است.
نظر علامه طباطبایی(ره) در مخلص بودنِ شاکرین
استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از جمع آیات این است که این شاکرین همان مخلصیناند ، به دلیل اینکه در این مورد خطر اینها تا آن آخرین لحظه ایستادند و در سورهٴ «اعراف» از اینها به عنوان اینکه حامیان دیناند یاد شده است؛ اینها هستند که مصون از هر آسیبیاند آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» است این آیات جریان استکبار شیطان است که شیطان، سجده نکرد [و] بعد ذات اقدس الهی او را رجم کرد، فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها﴾ این منزلت، منزلت تکبر نیست، جا برای تکبر نیست پایین برو ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ ٭ قالَ أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ ٭ قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ َلآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ یعنی اکثری، گرفتار وسوسه من هستند اکثری، شاکر نیستند. من فقط بر شاکرین، سلطه ندارم یعنی از هر طرف بیایم راه بسته است ﴿لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ﴾ باشد راه بسته است ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾ باشد راه بسته است. اگر شیطان از چهار جهت بر بنیآدم سلطه دارد و وسوسه میکند در حد وسوسه، آنگاه چگونه این انسانی که محفوف است به اینکه چهار جهت [و] از هر طرف شیطان حمله میکند، او خودش را نجات بدهد؟ دو تا راه را برای او باز گذاشتند: یکی راه بالا و یکی راه پایین، این شش جهت بسته نیست دو جهتش باز است. چهار جهت بسته است یعنی راه نفوذ شیطان هست؛ اما دو جهت باز است. آن جهت پایین، همان سجده است که سجدهها ـ مخصوصاً سجده طولانی ـ مانع نفوذ شیطنت است؛ یکی هم دست به دعا برداشتن و از ذات اقدس الهی خواستن، گرچه انسان در تمام حالات میتواند خضوع داشته باشد و از خدا بخواهد؛ اما حالت دعا و حالت سجده او را به خدا نزدیک میکند و از خطرهای چهار جهت مصون میماند. خب، اینکه شیطان گفت: ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ یعنی اگر اینها شاکر بودند من قدرت وسوسه نداشتم و نسبت به شاکرین هم من قدرت وسوسه ندارم، در حالی که شیطان فقط یک گروه را استثنا کرده است و آن مخلصیناند؛ هم خود شیطان گفت که ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ ٭ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ و هم اینکه ذات اقدس الهی فرمود که تو گرچه حق وسوسه داری؛ اما بر بندگان مخلص من قدرت وسوسه نداری.
در تعبیرات گوناگون هم شیطان اظهار عجز کرد و اعتراف کرد که من نسبت به مخلصین دسترسی ندارم هم ذات اقدس الهی این را امضا کرده است که تو نسبت به مخلصین دسترسی نداری. خب، ظاهر آن حصر این است که همه در معرض وسوسه شیطاناند [و] فقط مخلصیناند که مصوناند. ظاهر این آیه هم این است که همه در معرض وسوسه شیطاناند [و] فقط شاکریناند که مصوناند. استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بر این است که این شاکرین همان مخلصیناند و شاکر بالقول المطلق کسی است که آن اصول یاد شده را فراهم کرده باشد یعنی بداند که سراسر جهان، نعمت است و شکر نعمت هم آن است که هر چیزی را در جای خود صرف بکنند و آنها هم با همه عالم و آدم اینچنین برخورد میکنند که با هر کس یا با هر چیز آنطوری رفتار میکنند که خدا بخواهد، این میشود شکر بالقولالمطلق که شکر، بر اینها میشود ملکه و اینها میشود شاکر نه شکره و این هم صفت مشبهه است، نه اسم فاعل.
تبیین معنای اسیر بودن شیطان در دست عباد مخلَصین
پرسش:...
پاسخ: قدرت ندارد، چون در آنجا دارد که ما شیطان را اسیر کردیم. در جهاد اکبر وقتی انسان پیروز شد دشمن را اسیر میگیرد، همانطوری که اگر کسی شکست خورد، اسیر شیطان میشود «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» اگر کسی فاتح و پیروز شد، شیطان را به اسارت میبرد. شیطان هر چه بخواهد وسوسه کند دلیل وحدانیت خدا را بازگو میکند، چون کسی که در جهاد اکبر پیروز شد وسوسه شناس میشود، مثل کسی که در وسط این شبستان مسجد بخواهد هزار دلیل اقامه کند که کسی در مسجد نیست. خب، او هر سخنی که میگوید هر دلیلی که اقامه میکند نشانه کذب اوست. خب، اگر در مسجد کسی نیست پس تو چه کسی هستی. شیطان تمام وسوسهاش برای این است که انسان را از خدا باز بدارد، کسی که در جهاد اکبر پیروز شد شیطان را به عنوان مخلوق و آیه خدا میشناسد، هر حرکتی و وسوسهای شیطان انجام بدهد این شخصی که فاتح شد، میگوید تو خلاف میگویی، چون اگر راه دیگری بود آن مبدأ که راهش علی صراط مستقیم است ما را هدایت میکرد، همه وسوسههای آنها برمیگردد به عبادت، چون همه وسوسههای آنها را اینها اغوا میکنند و راه فریب هم بسته است، برای اینکه حداکثر تجرد شیطان که یک جن است، تجرد وهمی است او در مسئله مخلصین دسترسی ندارد؛ نمیداند آنها چه میطلبند تا از آن راه، اینها را فریب بدهد، شیطان کارش ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ است، اینها که روی همه زینتهای زمین پا گذاشتند، چیزی میخواهد برای مخلصین نشان بدهد که جاذبه داشته باشد، اینها که قلبشان متیم به حب خداست به چیزی غیر خدا دل نمیبندند، آنچه محبوب اینهاست در اختیار شیطان نیست و آنچه در دسترس شیطنت شیطان است محبوب اینها نیست، لذا این است که اینها در تیررس شیطان نیستند.
پرسش:...
پاسخ: راه باز است ولی برای مخلصین همه طرف راه باز است.
پرسش:...
پاسخ: چون سجده، اقرب الیالله است از سایر عبادات، لذا رسول خدا فرمود: «أعنّا بطول السجود» یا در همان آیهٴ مبارکه که سجده واجب دارد دستور داد که با این راه به خدا متقرب بشوید یا دعا که مخّ عبادت است یک وسیله خوبی است برای نجات از وسوسه، از هر طرف انسان میتواند نجات پیدا کند، چه اینکه در سجده و دعا هم ممکن است فریب بخورد؛ اما سجده به عبادت بودن و دعا به عبادت بودن که مخّ عبادت است نزدیکتر است. مهمترین حال نمازگزار همان حال سجده است دیگر.
ملازم بودنِ مصادیق شاکر و مخلَص
پرسش:...
پاسخ: خب، پس اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ﴾ آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» معلوم میشود که شاکرین همان مخلصیناند یعنی اکثرشان شاکر نیستند. خب، اگر شاکر بودند چه میشد، من به آنها دسترسی نداشتم. اینچنین نیست که شیطان دو گروه را استثنا کرده باشد یک عده مخلص، یک عده شاکر فقط یک گروه را استثنا کرد که آن استثناها هم نشانه حصر است و خداوند هم آن حصر را امضا کرده است. پس بیش از یک گروه از وسوسه شیطان مصون نیستند و آن مخلصیناند، در آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» هم شیطان گفت که اکثرشان شاکر نیستند.
پرسش:...
پاسخ: شکر، حیثیت صرف نعمت است در جای خود، اگر ملکه باشد با اخلاص همراه است، چون اگر ملکه نباشد احیاناً نسیان هست، احیاناً عصیان هست غفلت هست و مانند آن. شکری که لا یخالطه النسیان با اخلاص همراه است که همه موارد لله است، همان طوری که قلب، متیم به حب خداست کار هم واصباً لله است و خالصاً لله.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اخلاص که مقدم بر شکر نیست، مخلص شاکر است و شاکر هم مخلص، اینها ملازم هماند در آن مقام بالا، شکر اگر بالقول المطلق نشد با اخلاص همراه نیست، نظیر ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ که به صورت فعل بیان شده؛ اما شکر بالقول المطلق با اخلاص همراه است، مثل تقوای بالقول المطلق، مثل ایمان بالقول المطلق؛ منتها در آن موارد اینچنین تحلیل نشده که مثلاً شیطان بگوید که اکثرشان مؤمنین نیستند، اگر چنین تعبیری شیطان داشت معلوم میشد که مؤمنین با مخلصین همتای هماند، در حالی که اینچنین استثنایی نیامده در کلمات شیطان. شیطان فقط مخلصین را استثنا کرده، قرآن هم رویش صحه گذاشته در آیهٴ هفده سورهٴ «اعراف» هم گفته که اکثرشان شاکر نیستند یعنی اکثرشان زیر پوشش وسوسهاند اگر کسی شاکر باشد من توان وسوسه ندارم، براساس این تلازم معلوم میشود که شاکر مطلق همان آن مخلص است، اینها مفهوماً دو تایند وصفاً دو تایند؛ منتها مصداقاً یکیاند.
پرسش:...
پاسخ: مخلَص، معصومین همه اینها را دارا هستند؛ اما ممکن است بعضی از اینها را دیگران داشته باشند و معصوم نباشند. معصوم آن است که در جهانبینی هم اصلاً اشتباه نکند، در فکر در درک و اندیشه هم اشتباه نکند.
بیفایده بودنِ وسوسه شیطان برای مخلصین
پرسش:...
پاسخ: بله وسوسه حق مقدمی است یعنی ابزار آزمون است، حالا اینها که امتحان دادند چرا مزاحمت برای اینها فراهم بکنیم. مسائل امتحان نظیر اینکه ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ از آن به بعد دیگر چرا او را آزمایش بکنیم، با آب و آتش آزمایش کردیم دیدیم خوب امتحان داده، هم ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ را درست پشت سر گذاشته هم موارد تهدید قتل را، دیگر حالا از این به بعد برای چه امتحان بکنیم. امتحان برای اینکه جوهره او پخته بشود حالا که شده، وسوسه جنبه مقدمی دارد، نه اینکه حق مطلق باشد، وسوسه برای آن است که این شخص پخته بشود حالا شد، دیگر راه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: البته آنجا لازمهاش عصمت است، عصمت در مقام اندیشه هم کسی اشتباه نمیکند. معصوم کسی است که وحی به او نازل میشود، حالا لازم نیست مخلص، معصوم هم باشد که وحی بگیرد؛ اما در راه خودش این مسیر را صحیح طی کرده، حالا لازم نیست وحی بگیرد که.
پرسش:...
پاسخ: مگر آنها که متوکلاند نمیتوانی، حالا اگر آنها باز دست از توکل برداشتند، باز زیر پوشش وسوسه هستند. چه اینکه در آن طرف هم گفته که کسی تو بر آنها مسلط نیستی مگر کسانی که تحت ولایت تو باشند، آنجا که گفت مگر کسانی که تحت ولایت تو باشند آن سلطه را اثبات کرده است نه وسوسه را، وسوسه عام است ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ﴾ کسی که تو را به عنوان ولیّ و وکیل قبول کرده است. آنها که متوکل علی اللهاند از سلطه تو بیروناند نه از وسوسه تو، بر همه وسوسه میکنند؛ منتها سلطه پیدا نمیکند. یک سلطه است که حصر کرد، فرمود تو بر اینها مسلط نیستی مگر آنهایی که به تو رأی داده باشند اصلاً، تو را به عنوان ولیّ انتخاب کرده باشند این یک، که در اینجا سلطه نفی شد در قبال، برای کسانی سلطه ثابت شد که متولی شیطاناند یعنی تولی کردند، ولای او را پذیرفتند. یکی هم مسئله وسوسه است؛ وسوسه برای همه است «الا مخلصین» که درباره مخلصین اصلاً او دسترسی ندارند، آنها کسانیاند که تمرینشان از همین جا شروع شده است ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ همین که شیطان لباس احرام پوشید، خواست در درون اطراف کعبه طواف بکند منتظر است که چه وقت درِ کعبه باز میشود که نفوذ کند، همین که ﴿مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ آمده در دل خواست طواف بکند آرام، منتظر است که چه وقت درِ کعبه دل باز میشود، اینها میفهمند این بیگانه است که احرام بسته ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾؛ متذکر میشوند، بینا هستند این را بیرون میکنند. این زمینه، باز میشود برای اینکه اصلاً شیطان در حریم آنها اصلاً راه نداشته باشد. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ﴾ معلوم میشود اینها از یک خصوصیت والایی برخوردارند. بعد به دنبال همین، مسئله را وسیعتر مطرح کرد که دیگر اختصاصی به پیامبر هم نداشته باشد، فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً﴾ که بحثش برای روز بعد میماند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است