display result search
منو
تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

فایده نداشتن فرار از مرگ و تعیین اجل معلّق برای انسان
مشخص شدن قضا و قدر در آیات قرآن
تلاش بشر برای جلوگیری از مرگ و عدم توفیق در این امر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ ﴿145﴾ وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ ﴿146﴾ وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ ﴿147﴾ فَآتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ اْلآخِرَةِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین ﴿148﴾

خلاصهٴ مباحث گذشته
در جریان احد مطالبی مطرح بود که قرآن کریم به همه آن مطالب به عنوان خطوط کلی اشاره کرد. یکی از آن مطالب، فرار گروهی از شرکت در جنگ بود، برای اینکه مبادا کشته شوند. دیگری از آن مطالب آن است که وقتی شایعه شهادت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح شد، عده‌ای فرار کردند، عده‌ای نفاقشان ظاهر شد و مانند آن و در خصوص مسئله جنگ هم عده‌ای به فکر غنیمت بودند که آن سنگر را رها کردند و زمینه شهادت عده‌ای را هم فراهم کردند. گروهی هم تا آخرین لحظه ایستادگی کردند و اجر آخرت طلب کردند. گروهی هم که جزء اوحدی از مبارزین اُحد بودند نه تنها غنیمت دنیا نخواستند [بلکه] غنیمت بهشت را هم طلب نکردند، نه «خوفاً من النار بود نه شوقاً الی الجنه» بود، بلکه ‌«حباً‌‌» لله بود.

بی‌فایده بودنِ عدم شرکت در جنگ برای زنده ماندن
این حوادثی که در جریان احد اتفاق افتاده است قرآن کریم یکی پس از دیگری اینها را مطرح می‌کند و تحلیل می‌فرماید. می‌فرماید اما دربارهٴ اصل مرگ که عده‌ای گفتند ما در جنگ شرکت نمی‌کنیم که می‌میریم، همان‌طوری که اصل حیات، به اذن حق است، اصل موت هم به اذن حق است؛ همان‌طوری که کسی بدون اذن حق زنده نمی‌ماند زنده نمی‌شود بدون اذن حق هم نمی‌میرد، چون حیات و ممات به اذن‌الله است او محیی و ممیت است که ﴿رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیت﴾ اگر احیا و اماته به دست حق است، احدی در احیا و اماته سهمی ندارند بر‌اساس توحید افعالی. بنابراین آنها که فکر می‌کردند کسانی که به جبهه نروند زنده می‌مانند، خیال می‌کنند از یک قضای قطعی دارند فرار می‌کنند. در همین سورهٴ مبارکهٴ ‌«آل‌عمران‌‌» آیاتی که بعداً خواهد آمد، نظیر آیه 156 این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ کَفَرُوا وَ قالُوا ِلإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی اْلأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾؛ فرمود مؤمنین! مثل کسانی نباشید که به این معارف الهی معتقد نیستند و دربارهٴ کسانی که سفر کردند یا به جبهه رفته‌اند، اینها این‌چنین می‌گویند که اگر اینها به جبهه نمی‌رفتند یا سفر نمی‌کردند، نمی‌مردند یا کشته نمی‌شدند، اگر نزد ما بودند و در وطن بودند، نمی‌مردند: ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ قرآن می‌فرماید مثل اینها نباشید، زیرا حیات و ممات به اذن‌الله است نه ماندن در وطن مایه حفظ حیات است نه حضور در سفر یا در جبهه، مایه مرگ این‌چنین نیست. مبادا مثل کسانی باشید که دربارهٴ دیگران گفتند: ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ این تلازم مقدم و تالی ممنوع است، برای اینکه عند شما هم اگر بودند یعنی در وطن هم اگر بودند، بالأخره مرگ یا حیات اینها در موقع مقرر می‌رسید، عده‌ای فکر می‌کردند که پرهیز از مرگ اینها را می‌رهاند.

فایده نداشتن فرار از مرگ و تعیین اجل معلّق برای انسان
در قرآن کریم فرمود که مسئله موت به معنای اعم، مثل حیات به اذن خداست، چه اینکه موت در مقابلِ قتل و قتل در مقابل موت هم باز با اذن‌الله است؛ هرگز فرار مشکلی را حل نمی‌کند. یک اصل کلی است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ یعنی هر کسی مرگ را می‌چشد، این یک قرار قطعی است جزء قضای الهی است، این قضاست و تغییرپذیر نیست. قَدَر زیر پوشش این قضاست یعنی گرچه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ اما برای اشخاص آجالی تقدیر شده است و این آجال، آجال معلق است؛ کسانی که در عالم طبیعت حرکت می‌کنند زندگی می‌کنند با اختیار و اراده حرکت می‌کنند، مرگ آنها مرگ قطعی نیست یعنی یک اَمد مشخص که الا و لابد این شخص باید در فلان مقطع بمیرد این‌چنین نیست، بلکه با شرایط گوناگون تغییرپذیر است. گفتند هر کسی اگر راه صحیح طبی را طی کند یا مثلاً با دعا و صدقه و صله‌رحم و امثال ذلک زندگی کند یک عمر بیشتری می‌کند. راه صحیح طبی را طی نکند و از آن معنویات هم بهره‌ای نبرد یعنی اهل صدقه و صله‌رحم و دعا و امثال ذلک نباشد یک عمر کمتری دارد. بعضی از گناهان‌اند که عمر را کم می‌کنند، بعضی از اطاعات و دعاها هستند که مایه مزید عمرند، این به عنوان تعلیق است، این هم یک مطلب.

علم جزمی خداوند به عمر انسانها
ولی ذات اقدس الهی علمش به نحو جزم است؛ می‌داند که فلان شخص با داشتن هر دو راه، با توانستن طی هر دو راه، با اختیار خود آن راه خیر را طی می‌کند، هم مسائل طبی را رعایت می‌کند هم با دعا و صدقه و امثال ذلک زندگی می‌کند. در نتیجه به عمر طولانی می‌رسد، لذا ذات اقدس الهی می‌داند که فلان شخص در فلان وقت با عمر طولانی می‌میرد بدون کم و زیاد و همان وقت را تنظیم می‌کند و شخص دیگر با سوء اختیار خودش، راه طبی را طی نمی‌کند، راه دعا و صدقه و صله‌ رحم را هم نمی‌پیماید، عمر کوتاهی دارد می‌داند که فلان شخص، در فلان وقت با فلان حادثه از بین می‌رود. پس اینجا سه مطلب است. مطلب اول مربوط به قضای کلی است که این تغییرپذیر نیست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ است ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ است ﴿ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون﴾ و مانند آن است. این یک اصل کلی است تغییرناپذیر، این را می‌گویند قضای الهی. مطلب دوم مربوط به قَدَر است که خداوند مقدر کرده است راه را مشخص کرده است که اگر کسی این راههای خیر را طی کند، عمر طولانی نصیبش می‌شود و راههای خلاف را طی کند، عمر کوتاه‌تری نصیبش می‌شود در اینجا تنجیز نیست، تعلیق است به عنوان اجل معلق.

مطلب سوم آن است که گرچه برای خود شخص ممکن است پوشیده باشد و برای خیلیها هم ممکن است پوشیده باشد ولی چون واقع، مبهم نیست و مجهول نیست ذات اقدس الهی می‌داند که این شخص با حسن اختیار خود، راه خیر را طی می‌کند و عمر طولانی دارد و در فلان وقت می‌میرد و دیگری عمر کوتاهی دارد در اثر اینکه سوء اختیار داشت و با سوء اختیار راه بد را طی کرده است.

مراد از اجل مسمّی و ارتباط آن با اجل معلّق
لذا خداوند سرنوشت را بر‌اساس آنچه شخص طی می‌کند مقرر کرده است، این می‌شود اجل مسمّا این مطلب سوم. آن اجل مسمّا که فرا رسید نه تقدیم ممکن است نه تأخیر و این اجل معلق تا با آن اجل مسمّا هماهنگ نباشد، کارساز نیست. بنابراین یک وقت شخص بگوید من چه راه بد را طی کنم چه راه خوب را طی کنم، عمر من همین مقدار است این‌چنین نیست، بلکه اگر راه خوب را طی کند عمر بیشتری می‌کند و راه بد را طی کند عمر کمتری؛ اما حالا خود او نمی‌داند که چه کاره است، دیگران هم نمی‌دانند که او چه راهی را طی می‌کند ولی ذات اقدس الهی می‌داند که این شخص با میل خود راه خوب را انتخاب می‌کند و عمر طولانی می‌برد، لذا سرنوشتش عمر طولانی است.

پرسش:...
پاسخ: عمل خیر برای کسی که مایه طولانی شدن است در حد مشخص است.
پرسش:...
پاسخ: بله برای هر کسی هم مقدر شده است که مثلاً فلان شخص، اگر فلان راه خیر را طی کند تا شصت سال و اگر راه خیر را طی نکند سی سال یا چهل سال، این تقدیر شده است و دیگری اگر فلان راه را طی کند تا هشتاد سال و اگر آن راه را طی نکند سی سال یا چهل سال. برای هر کسی یک راه معیّن و حد مشخصی شده است، نه اینکه هر کسی هر راه خیر و دعا را طی کند برای همیشه می‌ماند، این‌چنین نیست. تقدیر این‌چنین است که این زید اگر این راه خیر را طی کند تا هشتاد سال بماند و اگر راه خیر را طی نکند تا پنجاه سال بماند. در وجود مبارک رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) و سایر معصومین (علیهم السلام) آن هم این‌چنین است. بنابراین وقتی این سه مطلب کنار هم قرار گرفت معلوم می‌شود هم انسان، در انتخاب راه آزاد است و هم سرنوشت ـ گرچه برای خود انسان روشن نیست ـ در نزد ذات اقدس الهی معیّن است و هم اجل معلق تا با اجل مسمّا هماهنگ نباشد اثر نمی‌گذارد.

مشخّص شدن قضا و قدر در آیات قرآن
لذا این مطالب را در چند بخش قرآن کریم مشخص کرد: یکی اینکه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ است ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْد﴾ ، ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون﴾ اینها آیاتی است که اصل مرگ را تثبیت می‌کند به عنوان قضا؛ آیاتی دیگر، روایاتی دیگر به عنوان قَدَر مشخص می‌کند؛ اندازه‌گیری می‌کند که فلان شخص این مقدار باید زندگی کند با این شرایط. اگر این شرایط را طی کرد در فلان حد و اگر فلان شرایط را رعایت کرد در فلان حد زندگی می‌کند این هم قدر. این است که دعاها و صدقه‌ها و صله‌ رحم و راه طبی و امثال ذلک در قَدَر نقش دارد و اگر این راهها را طی کرد [و] به آن مرحله نهایی رسید دیگر ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ مرگ هم در قرآن کریم برای امتها مشخص شد و برای آحاد هم مشخص شد، مرگی که برای آحاد هست، همان ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ است و امثال ذلک. مرگی که برای جامعه و امت مشخص است همان است که ﴿وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً قَدَرش همین است که مثلاً زید اگر راه خیر را طی کند به شصت سال برسد و اگر زید، این راه خیر را طی نکند به چهل سال می‌رسد.
پرسش:...
پاسخ: این‌چنین اندازه‌گیری شده است؛ برای هر کسی مشخص است یعنی راه را مشخص کرده‌اند، اندازه حیات هر کسی را هم معین کرده‌اند؛ منتها انتخاب راه را به دست خودش دادند که اگر راه صحیحی طی کرد به آن ابعدالاجلین می‌رسد، راه باطل را پیمود به آن اقرب‌الاجلین می‌رسد.

پرسش:...
پاسخ: چرا آن علم، تابع این معلوم است؛ هر کسی هر راهی را که طی بکند خدا می‌داند، نه چون خدا می‌داند شخص مجبور می‌شود، بلکه چون شخص انجام می‌دهد، خدا می‌داند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون علم تابع معلوم است؛ می‌داند معنی علم غیب همین است. علم دارد که فلان شخص در فلان شرایط این کار را انجام می‌دهد، نه چون او علم دارد این شخص باید این کار را انجام بدهد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ جزمی است. علم دارد که فلان شخص در فلان حد زندگی می‌کند، برای اینکه این راه خوب را انتخاب کرده است و دیگری در مدت کمی به سر می‌برد، چون راه بد را طی کرده است علمش جزمی است؛ منتها شخص، چون مختار است انتخاب راه در اختیار اوست برای خود شخص معیّن نیست، چون کار به دست خود اوست، لذا اگر عمر کوتاهی داشت «لا یلوَمنَّ الا نفسه».
پرسش:...
پاسخ: چون بعداً ممکن است همین اعمال، خوبش برگردد به عمل بد، خودش بین خوف و رجا باید به سر ببرد باید خود را به کسی بسپارد که بیده زمام‌الامور است ولی انتخاب راه به دست خود اوست.

مرگ امتها و اشخاص در آیات قرآن
دربارهٴ مرگ امتها آیات، فراوان است که ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون﴾ اما دربارهٴ مرگ افراد در پایان سورهٴ ‌«منافقون‌‌» این‌چنین فرمود: ﴿وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْسًا إِذا جاءَ أَجَلُها﴾ یعنی مرگ هر کس که فرا رسید تأخیر، ممکن نیست. اینکه فرمود تأخیر، ممکن نیست نه به این معناست که تقدیم، ممکن است، چون اگر تقدیم باشد پس اجل می‌شود زودرس، در حالی‌که اجلی که مسماست و عندالله است، تغییرناپذیر است. چون فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ﴾ که در سورهٴ ‌«انعام‌‌» هست، بعد آنچه در سورهٴ ‌«نحل‌‌» هم فرمود: ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ نشانه آن است که اجل مسما یعنی اجلی که «سماه الله سبحانه و تعالی» این «لا ینفد و لا یتغیر»، بنابراین تأخیر راه ندارد.

پرسش:...
پاسخ: قضا غیر از اجل است. قضا آن قضای کلی که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ آن قضای کلی است که هر کسی باید بمیرد؛ اما این قَدَر وقتی ثابت شد، می‌شود قضای شخص معین.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره در انتخاب راه انسان آزاد است؛ اما چه انتخاب می‌کند گرچه پیش خود شخص معیّن نیست؛ اما نزد حق‌تعالی معیّن است، آن می‌شود اجل مسما، لذا تغییرناپذیر است که حالا آن آیه در سورهٴ ‌«انعام‌‌» است، شاید آن هم اشاره بشود. پس ﴿وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْسًا إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون﴾ که در پایان سورهٴ ‌«منافقون‌‌» است. تأخیر را نفی کرد، قهراً تقدیم هم منفی است، برای اینکه قبل از اجل جا برای مرگ نیست اجل یعنی آن مدت معینی که شخص، حق حیات دارد.

غیر ممکن بودن فرار از اَجَل
در همین قسمت از آیه فرمود: ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً﴾ یعنی کتب‌الله کتاباً که له اجل، حد مشخص دارد و قدر معیّن. بنابراین فرار، سودی ندارد، پس آنها که گفتند: ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ این نقشی ندارد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ ‌«جمعه‌‌» هم به کسانی که قصد فرار از مرگ را داشتند فرمود که ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ﴾.

پرسش:...
پاسخ: این فرار من الموت نیست. اگر راه خوب را انتخاب کرده است که خود دین تشویق کرده است او را، گفت صدقه، صله ‌رحم، رعایت کردن مسائل طبی اینها شما را به عمر طولانی می‌رساند؛ اما اینها که از مرگ فرار می‌کردند، فرمود هیچ فایده‌ای ندارد: ﴿قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَة﴾ پس فرار از مرگ هیچ نقشی ندارد. در بخشهای دیگر به همین گروهی که می‌گفتند شما در جبهه‌ها شرکت نکنید، خدا می‌فرماید که ﴿فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ شما که می‌گویید: ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ و می‌گفتید اگر اینها به جبهه نمی‌رفتند نمی‌مردند، شما که نرفتید جلوی مرگتان را بگیرید، این‌چنین نیست که مرگ به دست کسی باشد ﴿لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ﴾ که آن در آیات سورهٴ ‌«احزاب‌‌»‌ است. پس در سورهٴ ‌«جمعه‌‌» فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ‌«احزاب‌‌» آیهٴ شانزده فرمود: ﴿قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لا تُمَتَّعُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ در سورهٴ ‌«احزاب‌‌» فرمود کسانی که تعهد سپرده‌اند به دو قسم تقسیم شده‌اند: یک قسم همانهایی هستند که به عهدشان وفا کردند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾ اینها به عهدشان وفا کردند. قبل از اینکه جریان این گروه را ذکر بکند، بفرماید: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه﴾ فرار دیگرانی را که «کذبوا ما عاهدوا الله» آن را ذکر می‌کند. در آیه پانزده همین سورهٴ ‌«احزاب‌‌» آمده است که ﴿وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلا﴾؛ اینهایی که فرار کردند، همینهایی بودند که تعهد سپردند صحنه را ترک نکنند. پس اینها که با خدا تعهد سپردند دو گروه‌اند: گروهی کسانی‌اند که بر‌اساس ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا﴾ و به عهدشان وفا کردند، گروهی هم کسانی بودند که فرار کردند، در حالی که اینها هم تعهد سپردند ﴿وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْل﴾ که ﴿لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلا﴾.

تمثیل فرار از جهاد به فرار از مرگ
نسبت به این گروه بد اندیش که به عهدشان وفا نکردند خدا هم به رسولش می‌فرماید که به اینها بگو. ﴿قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْل﴾ فرار از قتل هم مثل فرار از موت است؛ هیچ فایده‌ای ندارد؛ در موقع معین وقتی که نوبت فرا رسید شما می‌میرید. خیلیها بودند که جبهه رفتند و سالم برگشتند و خیلیها بودند که فرار از جبهه کردند و در اثر حوادث رخت بربستند.
پرسش:...
پاسخ: معلوم نیست، چون خیلیها فرار کردند با تصادف و بیماریها و امثال ذلک مردند و خیلیها هم به جبهه رفتند و سالم برگشتند.
پرسش:...
پاسخ: معلوم نیست. این برهان می‌خواهد، چون فرمود که شما که می‌گویید اگر جبهه نمی‌رفتند کشته می‌شدند خب، اینهایی که نرفتند همزمان مثل این مردند دیگر، خیلی از افراد بودند که الآن وقتی آمار وفیات آن بخشهایی که اهل جبهه نبودند آدم نگاه می‌کند کمتر از آمار وفیات شهادت شهدا نیست، این همه حوادثی که پیش آمده است. پس معلوم می‌شود، این‌چنین نیست.

پرسش:...
پاسخ: آن بله؛ آن هم همین است، این تقدیر است دیگر یعنی قَدَر الهی به این است که اگر کسی پای دیوار شکسته بنشیند آرام بنشیند خب، البته می‌میرد و قََدَر الهی این است که اگر جلوی خطر را بگیرد محفوظ می‌ماند. اتومبیلی که با سرعت می‌آید قَدَر الهی این است که اگر کسی صاف بایستد و رعایت نکند خب، تصادف می‌کند و اگر رعایت بکند تصادف نمی‌کند. قَدَر الهی این است، لذا مرحوم صدوق نقل کرده که حضرت امیر (سلام الله علیه) از پای دیواری که در حال سقوط بود حرکت کرده رفته به پای دیواری که سالم بود نشسته. به حضرت عرض کردند شما هم از قضای خدا فرار می‌کنید، فرمود من از قضای خدا فرار نمی‌کنم، از قضایش به قدرش فرار می‌کنم . یعنی دستور الهی این است قضای الهی و قانون الهی این است که اگر کسی پای دیوار منهدم بایستد و رعایت نکند آسیب می‌بیند و خدا این‌چنین مقدر کرده که اگر کسی از پای دیوار منهدم حرکت بکند [و] به دیوار سالم تکیه کند سالم می‌ماند.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن هم نشانه آن است که این قضای حتمی را نشان می‌دهد این چون با علم ولایی حرکت می‌کند به حضرت عرض کردند که شما بدون حراست و حفاظت، در میدان جنگ شبانه دارید حرکت می‌کنید، فرمود که من از چه فرار بکنم، آن روزی که مرگ آمده، فرار سودی ندارد، آن روزی که مرگ نیست چرا فرار بکنم، از چه فرار بکنم، این هم یک دید دیگری است؛ منتها شامل حال هر کس نخواهد بود. کسی که به آن دید رسیده است می‌داند که در این صحنه محفوظ می‌ماند، آن روایت دومی است که مرحوم صدوق نقل کرده است.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ منظور آن است که برای هر کسی ذات اقدس الهی یک حد معینی را تنظیم کرده است؛ اما این‌چنین نیست که الا و لابد باید به این حد معین برسد در جمیع شرایط، بلکه همین شخصی که برای او یک حدی هست، قَدَر این‌چنین بود که اگر راه صحیح را طی بکند، به حد بیشتری می‌رسد و اگر راه بد را طی بکند، عمر کمتری دارد ولی خدا می‌داند که این شخص با حسن اختیار خود، راه خیر را طی می‌کند به همان حد برتر می‌رسد؛ اما معنایش این نیست که هر کسی راه صدقه و صله‌رحم را طی کرده عمر نوح می‌کند نه، برای هر کسی یک مقدار مشخص است؛ منتها دو تا راه هست همان کم و زیاد دارد.

پرسش:...
پاسخ: نه آن ظن متآخم به علم است و خیلیها می‌رفتند و سالم برمی‌گشتند، عملاً چنین نبود، عملاً یک عده در جنگ هم کشته نمی‌شوند یک عده طوفان در بنگلادش می‌آید صد هزار نفر کشته می‌شوند، این‌چنین نیست که ما دیدیم ما شنیدیم، نمی‌شود در کل جهان پیش‌بینی کرد برهانی بر مسئله نیست.

تبیین سه اصل کلی دربارهٴ حیات و موت
آن سه تا اصل کلی را که انسان بررسی می‌کند می‌بیند اصل قرآنی است. اصل اول این است که مرگ برای همه است این قضای الهی است؛ هیچ کس ممکن نیست در عالم طبیعت برای ابد زنده بماند آن مسئله آب زندگانی هم افسانه‌ای بیش نیست. مخالف عقل است، مخالف قرآن است، مخالف روایت است که کسی یک تکه آب خورده، یک قدح آب خورده برای همیشه زنده است و این آب زندگانی هم که در ادبیات فارسی و عربی آمده است نه از ابر می‌بارد نه از چشمه و قنات می‌جوشد، آب زندگانی همان علم و ایمان است که «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» وگرنه آن عین الحیات [و] ماء الحیاتی که در ادبیات عرب آمده یا ابر اگر آب زندگی بارد که در ادبیات فارسی آمده افسانه‌ای بیش نیست. این مخالف با قرآن قطعی است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ ، ﴿وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون﴾ مخالف با براهین عقلی است که نشئه طبیعت نشئه جاودانه نیست، عالم جاودانه عالم آخرت است. پس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ این یک اصل اول. اصل دوم آن است که راهها هم در جهان طبیعت یکسان نیست که اگر کسی بد‌رفتاری بکند اسراف در خوردن و خوراک بکند او هم عمر طولانی داشته باشد، کسانی که براساس موازین طبی حرکت می‌کنند آنها هم عمر طولانی داشته باشند، این‌چنین نیست. علل و عوامل مادی و طبی نقش سازنده دارند به تکوین الهی. دعا و صدقه و صله‌رحم و امثال ذلک آنها هم تأثیر معنوی دارند در این نظام، آن هم هست. این دو تا راه هست برای اینکه هر کسی راه خوب را طی کرده است عمر طولانی طی بکند، راه بد را طی کرده است عمر کوتاه؛ اما برای هر کسی مشخص است که اگر این زید راه خوب را طی کند شصت سال زندگی می‌کند و اگر راه بد را طی کرد چهل سال و عمرو راه دیگر، بکر راه دیگر و امثال ذلک، این دو مطلب. سوم این است که برای انسان و دیگران مشخص نیست که انسان در چه زمانی می‌میرد و در چه زمینی می‌میرد یا در چه زمینه‌ای می‌میرد، هیچ کس نمی‌داند که ﴿بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾ ؛ هیچ نفسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد در کدام زمینه می‌میرد، عاقبتش بد خواهد بود یا خوب خواهد بود. اینکه لا تعلم در چه زمینی می‌میرد یا در چه زمینه‌ای می‌میرد اختصاصی به مکان ندارد، زمان هم همچنین مستور است برای آدم ولی برای ذات اقدس الهی که ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ معلوم است که این شخص با حسن اختیار خود، راه طبی را طی می‌کند، از دعا و صدقه و صله‌رحم برخوردار است عمر مشخص دارد. دیگری راه بد را طی می‌کند و عمر کوتاهی دارد؛ هرگز نمی‌شود گفت که ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ فرمود که حالا شما که جبهه نرفتید جلوی تصادفتان را بگیرید، جلوی فجعه‌تان را بگیرید این‌چنین که نیست ﴿فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ ؛ نگویید اگر جبهه نرفته بود می‌ماند این حرف را نزنید، شاید اینجا بود هم می‌مرد، پس بگویید شاید. خب، شاید که کار باید را نمی‌کند، شاید همیشه شاید است. شاید شما هم اگر جبهه می‌رفتید سالم برمی‌گشتید خب، چرا نرفتید، کسی که بگوید: ﴿لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا﴾ قرآن می‌فرماید در تلازم ممنوعٌ، چون از دو طرف نقض دارد، خیلیها نرفتند و مردند، خیلیها رفتند و نمردند. شما اگر این حرف را حافظ حیات می‌دانید ﴿فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ لذا در سورهٴ ‌«احزاب‌‌» فرمود آنها که فرار کردند به آنها بگو فرار نقشی ندارد، همان‌طوری که فرار از مرگ نقشی ندارد، فرار از قتل هم نقشی ندارد ﴿قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْل﴾ این‌چنین نیست.

تلاش بشر برای جلوگیری از مرگ و عدم توفیق در این امر
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خیلیها از بشر ـ منهای آنها که راضی به قضای الهی‌اند ـ از همان روزی که مرگ را دید می‌خواست جلوی او را بگیرد. الآن هم همین‌طور است؛ منتها مقدورشان نیست تا آنجا که از بشر ساخته است می‌کوشد جلوی مرگ را بگیرد؛ منتها مقدورش نیست. خیلی بشر زورآزمایی کرده و الآن هم دارد زورآزمایی می‌کند که جلوی مرگ را بگیرد، فرمود این مقدور‌تان نیست، هیچ ممکن نیست.

پرسش:...
پاسخ: نه این‌چنین نیست، چون خطر تنها در جبهه نیست در پشت جبهه هم هست. اگر در میدان جنگ هست در مسئله زلزله و سیل و بیماری و تصادف کم نیست؛ منتها آنجا خیال می‌کند. شما آمار وفیات همین چند ساله را بگیرید، ببینید آنها که جبهه نرفتند اگر تلفاتشان بیش از شهادت نباشد، کمتر هم نیست. این‌چنین نیست که مرگ در جبهه است و در غیر جبهه نیست که، انسان باید به وظیفه عمل بکند، نباید بگوید که این کار، مرگ‌‌زاست این‌طور نیست. فرمود که مرگ به اذن حق است ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً﴾ از هر دو طرف هم مورد نقض، فراوان است، خیلیها نرفته مردند و خیلیها رفته سالم برگشتند.

پرسش:...
پاسخ: بله، نه؛ این به اذن شرعی خدا نیست نهی شرعی است؛ اما به اذن تکوینی است، خیلیها رفتند خودکشی کنند موفق نشدند بعد نجات پیدا کردند. آن اذن شرعی داده نشده انتحار حرام است؛ اما اذن تکوینی هست هر کس می‌میرد، ممیت خودش، خودش نیست، چون خدا ممیت است، چه اینکه هر کس زنده می‌شود حیاتش به دست خداست، این‌طور نیست چه که حیات و ممات به دست کسی باشد. خیلیها چندین قرص خوردند بعد طولی نکشید کسی متوجه شد فوراً درمانشان کرد. خیلیها هم البته رخت بربستند، لذا ﴿وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتابًا مُؤَجَّلاً﴾ از این جهت نمی‌شود انسان به ضرس قاطع حکم بکند که مرگ این‌چنین است و به دست ماست، این‌طور نیست. البته انتحار که می‌کند اذن تکوینی حق هم او را تأیید می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن