قسمت بیست و نهم از سری ششم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای جهانگیر ولادی از خلخال
در این قسمت؛ دومین تجربه ی نزدیک به مرگ آقای جهانگیر ولادی را می شنویم:
- مراجعه به بیمارستان خاتم الانبیای تهران بخاطر بیماری کلیوی و خارج شدن روح از بدن حین عمل جراحی
- من بعد از خروج از کالبدم هیچ چیزی از بیمارستان تهران ندیدم بلکه با سیرکردن در مسیری، در طبقه ششم یک بیمارستان در شهر کرمانشاه بودم و بیماری را روی تخت می دیدم که پرسنل بیمارستان در حال احیای او هستند و روح همان بیمار را می دیدم که بالای سر جسم خودش ایستاده و اینها را تماشا می کند تا اینکه دیدم پرسنل بیمارستان گفتند از دنیا رفته و باید به سردخانه منتقل بشود و من مثل اینکه بارها اینجا بوده باشم مسیر طبقه ششم تا ساختمان سردخانه در انتهای بیمارستان را گذشتم و جلوی سردخانه رسیدم
- روبروی سردخانه اجساد، چند خانم با لباس کردی را دیدم که بخاطر فوت عزیزشان شیون و زاری می کردند و روبروی آنها جوانی را دیدم که صورتش خونین بود و او هم مرا دید و به من گفت من اینجا منتظر جسم خودم ایستاده ام
- من از درب آهنی سردخانه اجساد داخل شدم و داخل آنجا 7 یخچال استیل دوطبقه دیدم که به من این آگاهی داده شده بود که آن جسدی که قرار است از طبقه ششم به اینجا منتقل بشود داخل کشوی شماره 4 گذاشته خواهد شد و داخل کشوی 4 شدم و سینی فلزی کف آنجا را دیدم که دو شیار و یک برآمدگی روی آن وجود داشت
« در ادامه برنامه، تجربه گر به همراه عوامل برنامه با سفر به کرمانشاه به همراه رئیس و مسئولین بیمارستان از محل سردخانه بیمارستان بازدید و تجربه گر با چشمان بسته تمام جزئیات محل و حتی داخل کشوی سردخانه را برای حاضرین تشریح می نماید»
ادامه در قسمت بعد...
در این قسمت؛ دومین تجربه ی نزدیک به مرگ آقای جهانگیر ولادی را می شنویم:
- مراجعه به بیمارستان خاتم الانبیای تهران بخاطر بیماری کلیوی و خارج شدن روح از بدن حین عمل جراحی
- من بعد از خروج از کالبدم هیچ چیزی از بیمارستان تهران ندیدم بلکه با سیرکردن در مسیری، در طبقه ششم یک بیمارستان در شهر کرمانشاه بودم و بیماری را روی تخت می دیدم که پرسنل بیمارستان در حال احیای او هستند و روح همان بیمار را می دیدم که بالای سر جسم خودش ایستاده و اینها را تماشا می کند تا اینکه دیدم پرسنل بیمارستان گفتند از دنیا رفته و باید به سردخانه منتقل بشود و من مثل اینکه بارها اینجا بوده باشم مسیر طبقه ششم تا ساختمان سردخانه در انتهای بیمارستان را گذشتم و جلوی سردخانه رسیدم
- روبروی سردخانه اجساد، چند خانم با لباس کردی را دیدم که بخاطر فوت عزیزشان شیون و زاری می کردند و روبروی آنها جوانی را دیدم که صورتش خونین بود و او هم مرا دید و به من گفت من اینجا منتظر جسم خودم ایستاده ام
- من از درب آهنی سردخانه اجساد داخل شدم و داخل آنجا 7 یخچال استیل دوطبقه دیدم که به من این آگاهی داده شده بود که آن جسدی که قرار است از طبقه ششم به اینجا منتقل بشود داخل کشوی شماره 4 گذاشته خواهد شد و داخل کشوی 4 شدم و سینی فلزی کف آنجا را دیدم که دو شیار و یک برآمدگی روی آن وجود داشت
« در ادامه برنامه، تجربه گر به همراه عوامل برنامه با سفر به کرمانشاه به همراه رئیس و مسئولین بیمارستان از محل سردخانه بیمارستان بازدید و تجربه گر با چشمان بسته تمام جزئیات محل و حتی داخل کشوی سردخانه را برای حاضرین تشریح می نماید»
ادامه در قسمت بعد...
تاکنون نظری ثبت نشده است