display result search
منو
پس از سوختن، بخش دوم

پس از سوختن، بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 74 دقیقه مدت قطعه
  • 203 دریافت شده
قسمت یازدهم از سری ششم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای مهدی پاسبان از مشهد

در این قسمت دومین بخش روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای مهدی پاسبان را می شنویم و شاهد مواجهه حضوری ایشان با چند نفر از اقوامش هستیم که تجربه گر مشاهدات خود در خارج از بدن را بیان کرده و راستی آزمایی انجام می شود:
- هنگامی که بخاطر خودکشی و گناه سقط جنین به شدت عذاب می شدم، ناگهان صدای زیبای تلاوت قرآن توجهم را جلب کرد و دیدم دختر خاله ام در طبقه فوقانی منزلشان پای سجاده نشسته و قرآن می خواند و گریه می کند. صدای قرآن باعث شد آتش از من دور شود و در جایی که کودکان بهشتی مشغول بازی بودند کودک زیبارویی برایم آب آورد و من که از تشنگی هلاک شده بودم از آن آب نوشیدم و به من گفته شد این همان کودکی است که نعمت حیات را از او سلب کردی و تو لیاقتش را نداشتی اما خداوند این کودک را به دخترخاله ات عطا می کند که قدر می داند...
- خاله ام را در خانه اشان دیدم که بیمار بود و با شنیدن اتفاقی که برای من افتاده به شدت متاثر شده گریه می کند و توی صورت خودش می زند و در گروهی که در فضای مجازی فامیل عضو بودند برای شفای من ختم صلوات برداشته بود و به همه سفارش می کرد برای من دعا کنند...
- خاله کوچکم بابت اتفاقی که برای من افتاده بود به شدت عصبی شده و خودزنی می کرد و بر سر بچه هایش پرخاش می نمود و دستش را هم بریده بود که بخیه زدند... دوباره او را دیدم که خانه مادرشوهرش بود و با مادر شوهر و جاری اش درباره من صحبت می کردند...
- در آن دنیا به من نشان دادند که اگر برنگردم اولا بچه هایم نابود می شوند، ثانیا برادرم خودش را از بین می برد و بچه هایش یتیم می شوند و ثالثا پدرم به مرز جنون می رسد و اینها باعث شد تا برای جبران گذشته و پیشگیری از اتفاقات بد آینده برگردم و از همسر برادرم بسیار شرمنده هستم چراکه این اتفاق بر زندگی ایشان تاثیر منفی گذاشته بود و بعد از به هوش آمدن من هم زحمات زیادی برایم متحمل شدند و صبر کردند...
- برادرم را از سر کوچه می دیدم که با پیکانش وارد کوچه شد و بدون توقف کامل، با عجله از ماشین پیاده شد و همراه جسم سوخته من سوار آمبولانس شد و خیلی ناراحت شده بود... او را دیدم که از بیمارستان برگشته و خیلی عصبانی است و بر سر همسرم فریاد می زند که تو باعث شدی برادرم خودکشی کند... در صحنه دیگری او را دیدم که با پرستاری که پیشنهاد داده بود دستگاه ها را از من جدا کنند دعوا می کرد...
- دختر کوچکم را می دیدم که برای دیدن من بی تابی می کند اما اجازه ملاقات با من را به نمی دهند و خیلی اذیت می شود...

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 74:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن