display result search
منو
تفسیر آیات 24 تا 36 سوره طه

تفسیر آیات 24 تا 36 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 23 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 تا 36 سوره طه"

قیام علیه طاغوت، رسالت انبیا و علماء
نور بودن شرح صدر و آثار آن
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿24﴾ قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ﴿27﴾ یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ﴿29﴾ هَارُونَ أَخِی ﴿30﴾ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿31﴾ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿32﴾ کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً ﴿33﴾ وَنَذْکُرَکَ کَثِیراً ﴿34﴾ إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً ﴿35﴾ قَالَ قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی ﴿36﴾

قیام علیه طاغوت، رسالت انبیا و علماء:
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به نبوّت رسید آن معارف الهی را از خدای سبحان تلقّی کرد و آن دو معجزهٴ مهم را دریافت کرد نوبت به رسالت آن حضرت می‌رسد که فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ﴾ دلیلش هم طغیان آن مُرسل‌إلیه است پس هر کس طاغی شد یا پیامبر یا وارثان پیامبر مأمورند برای اینکه طغیان را از او بگیرند او را هدایت کنند، حرکت کنند و چون عالِمان دین وارثان انبیایند موظّف‌اند که در برابر هر طغیان رسالت خود را انجام بدهند و قبل از حرکت به طرف آن طاغوت رابطهٴ خود با خدا را از راه شرح صدر حفظ کنند چه اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) این کار را کرد ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾.
مطلب بعدی آن است که همهٴ این خواسته‌های موسای کلیم(سلام الله علیه) به خود موسی و به مخلوق برمی‌گردد هیچ کدام به سود خالق نیست لذا عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی﴾، ﴿وَیَسِّرْ لِی﴾ این به سود مخلوق است نه به سود خالق، پس هر نعمتی که خدای سبحان به کسی عطا کرده است به نفع اوست وگرنه خدای سبحان ﴿غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾ ، ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ٭ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾
نور بودن شرح صدر و آثار آن:
شرح صدر همان طوری که در بحثهای قبل از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد علامتی دارد ولی خود شرح صدر نور است وقتی از حضرت سؤال کردند که شرح صدر چیست، علامت شرح صدر چیست، فرمود: «الانابةُ الی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله» که همان دعای نورانی امام سجاد در شب 27 ماه مبارک رمضان است اما اصل شرح صدر یک نور الهی است که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 22 به این صورت ذکر شده است ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ بر نور مستقر است پایگاه نورانی دارد روی نور ایستاده است اگر کسی دارای نور بود و روی نور مستقر بود این از شرح صدر برخوردار است. در نوبتهای قبل اشاره شد که ظرفهای مادّی با آمدن مظروف جایشان تنگ می‌شود ولی ظرفهای مجرّد با آمدن مظروف مجرّد وسعت و ظرفیّت آنها بیشتر می‌شود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهج‌البلاغه آمده ناظر به همین مطلب است که فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ» هر ظرفی با آمدن مظروف جای او تنگ می‌شود مگر ظرف دانش که اگر دانش بیاید، علم بیاید ظرفیّت آن ظرف بیشتر می‌شود اگر ظرفی ظرفیّت ده لیتر آب داشت وقتی پنج لیتر آب در آن ریختند دیگر ظرفیت ده لیتر را ندارد ظرفیت پنج لیتر را دارد مقداری از ظرفیت او گرفته شد اما اگر انسانی چه در حوزه چه در دانشگاه فعلاً ظرفیت‌ فراگیری ده مطلب را دارد، اگر پنج مطلب یاد گرفت نه تنها جای مطالب دیگر تنگ نشد بلکه الآن دیگر آماده است برای فراگیری بیست مطلب همین که مقداری علم در ظرف دل ریخته شد این مظروف آن ظرف را توسعه می‌دهد «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ» خب، شرح صدر هم از همین قبیل است اگر مقداری نور در صدر و در دل بتابد ظرفیّت آن دل برای پذیرش نورهای بیشتر وسیع‌تر خواهد بود این ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ برای آن است که همهٴ آن مسائل را بتواند تحمل بکند ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ٭ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾.
سرّ تقدم درخواست شرح صدر بر فصاحت گفتار:
مطلب دیگر آن است که این حلّ عُقده در زبان وجود مبارک موسای کلیم است ایشان سالیان متمادی در خدمت شعیب پیغمبر بود گفتگو داشت و از محضر آن پیغمبر استفاده‌ها کرد این‌چنین نبود که نتواند حرف را درست بیان کند یا با دیگران گفتگوی صحیح داشته باشد این عُقده‌ای است که بالأخره در فضای آن روز قِبطیها بتوانند بفهمند، فراعنه بتوانند بفهمند، آل‌فرعون بتواند بفهمد که ‌«‌ینطلق لسانی» و مانند آن بشود وگرنه بعید است که حالا با نقصی وجود مبارک موسای کلیم سالیان متمادی در محضر و مکتب پیغمبری به نام شعیب بود و هیچ کدام از این دردها درمان نشد ولی عمده آن است که این حلّ عُقده را که یک نقص ظاهری اگر باشد و درد ظاهری اگر باشد محسوس است این را بعد ذکر کرده اول شرح صدر خواست بعد حلّ عُقده، سرّش آن است که ما که فرد عادی هستیم با درس و بحث و مکتب رفتن چیز یاد می‌گیریم اول از راه گوش، چشم، زبان مطالب را منتقل می‌کنیم به صدر بعد کم کم می‌فهمیم کتاب را با چشم مطالعه می‌کنیم، حرف استاد را با گوش می‌‌شنویم، مباحثاتمان و مناظراتمان را با زبان با هم‌فکرانمان مبادله می‌کنیم از این مجاری گفتنها و شنیدنها و دیدنها یک سلسله مطالبی را یاد می‌گیریم به صدر می‌سپاریم اما آن نگارهای به مکتب‌نرفته اول می‌فهمند بعد می‌گویند و حرف خودشان را می‌گویند نه حرف دیگری را، بنابراین اول اینها شرح صدر باید داشته باشند بعد حلّ عُقده اینها اصحاب زبان یا اصحاب چشم یا اصحاب گوش نیستند ماییم که اصحاب سمع و بصریم و از راه گفتن و شنیدن و مذاکره و خواندن مطالبی را به دل می‌سپاریم، اگر به مقام اجتهاد در بعضی از مطالب رسیدیم که خب خودمان فکر تولید می‌کنیم اگر نشد که انباردار دیگرانیم که یک سلسله محفوظاتی را از کسی یاد گرفتیم به خاطر سپردیم بعد هم به دیگری منتقل می‌‌کنیم بالأخره انسان یا انباردار است یا تولید می‌کند مجاری فکری او اول از همین چشم و گوش پیدا می‌شود لکن انبیا این‌چنین نیستند همهٴ اینها نگاران به مکتب نرفته‌اند اول می‌فهمند با تعلیم الهی بعد می‌گویند یا می‌شنوند یا می‌بینند در جریان معراج پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرچه با حرفِ «فاء» یا کلمهٴ «ثمّ» ذکر نشده ولی همین تقدیم ذکری و ترتیب لفظی بی‌پیام نیست فرمود: ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ بعدها فرمود: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ اول سخن از دل هست بعد سخن از چشم، فرمود دل آنچه را دید صحیح دید، چشم آنچه را دید صحیح یافت ﴿مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ بعد از آن فرمود: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾.
شرح شرح و فصاحت گفتار، ابزار ابلاغ وحی:
﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ را بعد از شرح صدر می‌گوید ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ بعد می‌فرماید: ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ چون وجود مبارک موسای کلیم می‌خواهد حرفهای خودش را بزند نه حرفهای دیگران را و خودش هم که از ذات اقدس الهی گرفته بنابراین این مستقیماً حرف الهی را دارد به مردم می‌رساند نه حرفهای دیگران را در بین عالِمان دین کسانی هستند که تألیفاتشان فقط آرای و افکار خودشان است البته بسیار کم‌اند اکثری عالِمان دین که چیز می‌نویسند بالأخره مسائلی را مطرح می‌کنند، آرای دیگران را مطرح می‌کنند، جرح و تعدیل می‌کنند نظر خودشان را هم می‌گویند اما برخیها اصلاً کاری به نظر دیگران ندارند فقط نظر خودشان را جمع می‌کنند این گونه افراد بسیار کم‌اند و مؤلفات آنها هم خیلی حجیم نیست و در اول کتاب هم می‌گویند که ما اگر نوشته‌هایمان مفصّل نیست برای اینکه ما آرای دیگران را نقل نکردیم آنچه رأی خود ماست و تولید فکری خود ماست که خدا به ما عطا کرده ذکر می‌کنیم. انبیا حرفهای دیگران را نقل نمی‌کنند حرفهای خدا را نقل می‌کنند از راه شرح صدر لذا وجود مبارک موسای کلیم اول عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ٭ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ بعد فرمود: ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ چون من می‌خواهم حرفهای خودم را نقل کنم حرفی که من می‌خواهم نقل بکنم که برای اینها آشنا نیست من باید با یک زبان شفّافِ روشنِ فصیحِ بلیغِ ادبی منتقل کنم تا اینها بفهمند من اگر بخواهم به زبان عادی حرفهای ناآشنا را برای این مردم نقل بکنیم که خب برایشان مفهوم نیست خیلیها فهمیدند اما آنکه غرق در تفرعن بود گفت: ﴿لاَ یَکَادُ یُبِینُ﴾ وگرنه خیلیها فهمیدند همان سَحره فهمیدند و اول کسی که ایمان آورد در آن صحنهٴ مسابقه همین سَحره بودند دیگر ﴿لاَ یَکَادُ یُبِینُ﴾ نبود این «یُبین» بود اما وجود مبارک موسای کلیم یک حرفِ تازه را باید با شیرین‌ترین زبان و فصیح‌ترین زبان بیان کند.
سرّ تقدّم ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ بر ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾:
و قرآن کریم محوریّت انسان را هم در بیان می‌داند و بیان آن است که انسان از دل سخن بگوید سخنِ دل را به مردم برساند شما در اول سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» ملاحظه می‌فرمایید که ذات اقدس الهی این آیات را چگونه نازل فرمود اول سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» این است که ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ‌«الرحمن‌‌» برای مردم حجاز شناخته‌شده بود چون الله را می‌شناختند، الرحمن را می‌شناختند اما اسمای حُسنای دیگر را قبول نداشتند که خدا فرمود: ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ فرمود معلِّم الرحمن است نه خالق، خلقت بعد از تعلیم است، خلقت بعد از تعلیم است یعنی چه، دو نکته است که یکی شاید چندبار گفته شد و دیگری الآن مطرح می‌شود آنکه چندبار گفته شد این است که خدای سبحان معلّم است بعد خالق و این بر خلاف آن چیزی است که همه ما تصوّر می‌کنیم ما می‌گوییم اول باید انسان خلق بشود بعد به مکتب برود و عالِم بشود ولی آیه این را نمی‌گوید، می‌گوید آن که خلق شده است انسان بالقوّه است و حیوان بالفعل، اینکه تازه به دنیا آمده این حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوّه، اگر به مکتبِ الرحمان رفت، الرحمان به او قرآن آموخت و او قرآنی شد می‌شود انسانِ بالفعل ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ نظم ظاهری اقتضا می‌کرد که بفرماید «الرحمٰن خَلق الإنسانَ علّمه القرآن و علّمه البیان» اما این‌چنین نفرمود، فرمود اول قرآن است بعد انسان، اگر علوم قرآنی نباشد این شخص حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوّه، اگر علوم قرآنی شد می‌شود انسان بالفعل، پس «الرحمن عَلَّم القرآن فَجَعل المُتعلِّمَ انساناً» که می‌شود ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ این نظم طبیعی است این نکتهٴ اول که شاید چندبار گفته شد.
ضرورت شرح صدر و کلام فصیح برای ابلاغ رسالت:
اما نکتهٴ دوم این است که این جمله‌ها هیچ کدام بر دیگری عطف نشده یک وقت است که پنج شش جمله را می‌گویند آن آخری را حذف می‌کنند این هم در قرآن نمونه دارد هم در ادبیات کشورهای دیگر که چند مفرد را بر یکدیگر حمل می‌کنند اینها را با ویرگول می‌نویسند آن آخری را با «واو» که مشابهش هم در قرآن داشتیم ﴿ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَاراً﴾ بود اما اینها هیچ کدامش «واو» نیست و همه‌اش ویرگول است ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ این یک حقیقت است این دارد انسان را معنا می‌کند انسان آن است که از نظر صدر مشروح باشد به علوم قرآنی، از نظر زبان مبیِّن قرآن باشد، اگر قرآنی نبود حرفِ او بیان نیست حرفِ او چون مبهم است در حکم بهائم است بهیمه را چرا بهیمه گفتند، برای اینکه حرف او و صدای او مبهم است «سُمّیت البهیمة بهیمةً لإبهام کلامها» حرف دارد، صوت دارد ولی مبهم است اگر کسی قرآنی حرف نزد کلام او بیان نیست بیان بعد از آن است که شخص انسان شد شخص وقتی انسان می‌شود که به علوم قرآنی آشنا باشد این مقتضای دو نکتهٴ آغاز سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» است آن ترتیب لفظی از یک سو، این بدون عطف کردن از سوی دیگر که ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ خب این کتابی که عربی مُبین است باید مشخص بشود که این چند جمله‌ای که گفته بالأخره یا در آخر حرف عطف می‌آورد یا در وسطها و اول و وسط، هیچ جا حرف عطف نیاورده معلوم می‌شود یک مطلب است خب، وجود مبارک موسای کلیم هم همین را می‌طلبد شرح صدر می‌طلبد تا از صدر مشروح خودش پیام خدا را به مردم برساند لذا می‌شود ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ را باید بعد از شرح صدر طلب بکند و کسانی که وارثان انبیای الهی‌اند هم همین روش را دارند.
برترین مراتب شرح صدر:
مطلب دیگر اینکه چون شرح صدر نور است آن که مشروح‌الصدرتر است نورانی‌تر است وقتی نورانی‌تر بود از او ذات اقدس الهی به عنوان سراجِ منیر یاد می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 45 و 46 به این صورت فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً ٭ وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ بعضیها شمعِ روشن‌اند فضای خود را روشن می‌کنند بعضی سراج مُنیرند نسبت به نظام کیهانی فرمود آفتاب سراج منیر است یا ماه سراج منیر است و مانند آن که زمان و زمین را روشن می‌کند، نسبت به فضای انسانی آن انسانِ کامل را فرمود سراج منیر است بعضیها صدر خودشان مشروح است بعضیها صدور دیگران را مشروح می‌کنند آن که صدور دیگران را مشروح می‌کند این سراج منیرِ صدور است آن که خودش مشروح‌الصدر است بالأخره سراج خودش است دیگر، اینکه فرمود: ﴿دَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً﴾ یعنی تو برای روشن کردن دلهای مردمی خب مستحضرید که فرقی بین حیات و ممات آن حضرت که نیست الآن هم در اثر توسّل به آن حضرت خیلیها می‌توانند مشروح‌الصدر بشوند از آن سراج منیر نور بگیرند چون مخصوص به زمان حیات آن حضرت که نبود که.
درخواست وزارت و همراهی حضرت هارون(علیه السلام) در ابلاغ رسالت:
خب، پس وجود مبارک موسای کلیم این خواسته‌ها را داشت بعد عرض کرد خدایا! تو که خانوادهٴ ما را می‌شناسی کاری است بسیار مهم من هم وزیر و أزیر می‌خواهم هم از خاندان من باشد چرا، برای اینکه تو همهٴ ما را می‌شناسی این ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ سند درخواست شریک از خانواده است، وزیر از خانواده است عرض نکرد که برای من وزیری قرار بده عرض کرد برادر مرا قرار بده برای اینکه تو خانوادهٴ ما را خوب می‌شناسی ما خوب تربیت شدیم به عنایت الهی، هم از محضر شعیب استفاده کردیم هم وارث معارف قبلی بودیم ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ شما ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ شما از همه آگاه‌ترید که به چه کسی سِمت بدهید و خب خانوادهٴ ما را هم که می‌شناسید ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ از خانوادهٴ ما کسی را وزیر برای ما قرار بده و وزارت اختصاصی به مسئلهٴ سیاست ندارد تبلیغ این طور است، تشریع این طور است، تدریس این طور است، تعلیم این طور است، هدایت مردم این طور است آن روزی که وجود مبارک موسای کلیم رفت قدم اوّلش که حکومت نبود سالیان متمادی طول کشید تا حکومت تشکیل داد ولی در طلیعه، وزیر طلب کرد، اگر کسی بخواهد هدایت امّتی را به عهده بگیرد معاون می‌خواهد، مشاور می‌خواهد، دوستان و دستیاران خوب می‌خواهد و این با توحید منافاتی ندارد ذات اقدس الهی بر اساس اینکه عالَم را با اسباب و سبب دارد اداره می‌کند به همهٴ اینها اجازه داد که کمک بگیرند دستیار داشته باشند.
شرط وراثت و وزارت انبیا در کتاب و سنت:
دربارهٴ وجود مبارک موسای کلیم که بالصراحه عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾ دربارهٴ وجود مبارک عیسای مسیح این مسئله «هل یَنصرُنی، هل یَذبّ، هل یُعیننی» که وجود مبارک سیّدالشهداء فرمود این چون وارث عیسای مسیح است چنین حرفی می‌زند شما غالب سخنان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) را نگاه کنید این شرح «زیارت وارث» است وقتی عرض می‌کنیم «یا وارث آدم» می‌بینیم کلمات حضرت آدم در فرمایشات حضرت سیّدالشهداء هست «یا وارث نوح‌»، ‌«یا وارث ابراهیم‌»، ‌«یا وارث موسی‌»، ‌«یا وارث عیسی» هست اگر او وارث عیسی هست عیسای مسیح در پایان سورهٴ مبارکهٴ «صف» آیهٴ چهارده این‌چنین آمد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ﴾ این بیان نورانی حضرت مسیح هست که «هل مِن ناصرٍ ینصرنی»، ﴿مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ﴾ اگر وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) وارث عیساست برای اینکه «هل ینصرنی» وجود مبارک مسیح را او در کربلا پیاده کرده اینکه می‌گوید: ﴿مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ﴾ یعنی «هل مِن ناصرٍ ینصرنی» و همین بیان درخواست دستیار و معاون را که وجود مبارک موسای کلیم داشت، عیسای مسیح هم داشت و ذات اقدس الهی دربارهٴ پیغمبر ما هم(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) هم همین تعبیر را فرمود، که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ که قرائت معروف این است تفسیر معروف این است که پیامبرا! الله کافی است مؤمنین هم که تو را همراهی می‌کنند «حسبک اللهُ، حسبک مَن اتّبعک» که اگر این «مَن» مُعرب بود به صورت اسم ظاهر معرب در می‌آمد این‌چنین می‌شد «حسبک الله، حسبک المؤمنون» البته آن اوحدیّ از اهل تفسیر این ﴿مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ را عطف بر «کاف» می‌دانند می‌گویند «حسبک الله و حسبُ مَن اتّبعک اللهُ» الله برای تو و پیروان تو کافی است این نظر اوحدی، دیگر اینها تابع مغنی و جامی نیستند که اسم ظاهر را می‌شود به ضمیر عطف کرد یا نه، اینها می‌گویند «از شافعی نپرسند امثال این مسائل» اما مفسّرین عادی می‌گویند «حسبک الله و حسبک المؤمنون الذین اتّبعوک و یتّبعوک» تفسیر معروف این است. خب، پس چه موسای کلیم عرض می‌کند که ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ ... اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ٭ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ چه وجود مبارک عیسای مسیح باشد می‌گوید «هل مِن ناصر ینصرنی».
هماهنگی درخواست امداد غیبی با اذن و ارادهٴ الهی:
پرسش:...
پاسخ: بله، چون به خدا عرض کرد ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان جریان طیر مَشوی عرض کرد خدایا! محبوب‌ترین خلقت را برسان تا در این طیر مَشوی شرکت کند و منظور او علی‌بن‌ابی‌طالب بود اگر ذات اقدس الهی در قرب نوافل به زبان اینها سخن می‌گوید که «کنتُ ... لسانه الذی یَنطِقُ به» پس این گفتهٴ خداست گفتهٴ موسای کلیم نیست، گفتهٴ عیسای مسیح نیست در فصل سوم بحث می‌کنیم نه بحث اول و دوم که دو منطقهٴ ممنوعه است فصل اول که مقام هویّت ذات است بالکل منطقهٴ ممنوعه است کما مرّ مراراً فصل دوم که اکتناه اوصاف ذاتی است منطقهٴ ممنوعه است کما تقدّم مراراً فصل سوم که مقام فیض و وجه و لطف الهی است در این مقام قرب نوافل حاکم است که «کنتُ ... لسانه الذی یَنطق به» اگر در این منطقه موسای کلیم عرض می‌کند ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی﴾ با لسان الله می‌گوید یا اگر مسیح(سلام الله علیه) عرض می‌کند «هل من ناصرٍ ینصرنی» با لسان الله می‌گوید و اگر سیّدالشهداء(سلام الله علیه) فرمود با لسان الله فرمود برای اینکه بر اساس قرب نوافل آن که زبان اینهاست خدای سبحان در مقام فعل است پس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بر اساس ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ حرکت کرده درخواست کمک چون به اذن خداست با توحید منافات ندارد و اینها هم برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» حکم فرشته‌ها را دارند که فرشته‌ها در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده است که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ فرشته بدون اذن خدا سؤال نمی‌کند همین معنا در زیارت نورانی «جامعه کبیره» دربارهٴ اهل بیت هم آمده دیگر که اینها بدون اذن ذات اقدس الهی چیزی را سؤال نمی‌کنند عین این مضمون آیه سورهٴ «انبیاء» در «زیارت جامعه» هست که اینها هم «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» خب اگر در کربلا فرمود: «هل من ناصرٍ ینصرنی» برای اینکه او وارث عیساست عیسی هم همین را فرمود و اگر نقل کلام در عیسی(سلام الله علیه) بکنیم می‌بینیم هر دو با لسان خدا سخن گفتند
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی:
خب، عرض کرد ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ ما اگر درخواست می‌کنیم که از خاندان ما باشد، برادر ما باشد، برای اینکه تو از وضع ما باخبری منتها در جریان وحی‌یابی وجود مبارک هارون با حدیث منزلت خب خیلی فرق دارد چون در حدیث منزلت مرحوم شیخ مفید در ذیل همین آیه این بحثها را مطرح کرده در حدیث منزلت وجود مبارک پیغمبر جریان نبوّت را استثنا کرد پس وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهما) در جریان نبوّت و اخذ شریعت حضور ندارد از این بخش که بگذریم وجود مبارک هارون هم وحی را مستقیماً از ذات اقدس الهی دریافت می‌کرد وحیِ تشریعی را و هم در استماع وحیِ به موسای کلیم ممکن بود حضور داشته باشد چون خودش پیغمبر بود شریعت برای او می‌آمد منتها به او گفته می‌شد که تو حافظ شریعت موسای کلیمی که او اولواالعزم است کتاب را ما به او دادیم اگر ذات اقدس الهی به یحیی می‌فرماید: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ این کتاب دیگر کتاب یحیی که نبود چون وجود مبارک یحیی که از انبیای اولواالعزم نیست که کتاب داشته باشد کتاب موسای کلیم بود پس گاهی وحیِ الهی، وحی تشریعی به پیامبری می‌رسد که او حافظ شریعت یکی از انبیای اولواالعزم است انبیای بنی‌اسرائیل غالباً همین طور بودند دیگر انبیای ابراهیمی غالباً همین طور بودند ﴿یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا﴾ از همین قبیل است آن که از انبیای اولواالعزم است مثل خود حضرت ابراهیم، خود حضرت موسی، خود حضرت عیسی آن وحی تشریعی برتری تلقّی می‌کنند اما وجود مبارک حضرت امیر در حدیث منزلت چون نبوّت استثنا شد در این بخش سهمی ندارد در بخش نبوّت تشریعی، دریافت شریعت، اما وحیهای دیگر گاهی وحیهای علمی است نظیر اِخبار به غیب، گاهی وحیهای فعلی است نظیر تصمیمهای خوب که ﴿أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ نه ‌«‌أنْ إحکموا» آنجایی که انسان یک تصمیم خوب می‌گیرد بخش تصمیم را عقل عملی به عهده دارد و کارِ عزم است عزم یعنی عزم، جزم یعنی جزم، جزم به اندیشه برمی‌گردد عزم به انگیزه برمی‌گردد، گاهی اندیشه را خدا وحی می‌فرستد گاهی انگیزه را خدا وحی می‌فرستد، گاهی در قلب کسی خطور می‌کند که این کار را بکن این دیگر سخن علم نیست فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ نه ‌«‌أنْ إحکموا» گاهی انسان می‌بیند تصمیم می‌گیرد یک کار خیر انجام بدهد.
پرسش:...
پاسخ: چرا، وحی به معنای الهام داریم، اقسام گوناگون است ولی در این آیه وحی تعبیر شده ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ این کاری به شریعت ندارد تصمیمِ خوب اگر به قلب کسی برسد به عنایت الهی است همان طوری که وسوسه، تصمیم بر فعل است آنجا کسی مغالطه می‌کند، شبهه‌اندازی می‌کند جلوی برهان را می‌گیرد این ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ این مغالطات همه از اوست اما آنجا که وسوسه می‌کند کاری را انجام بده می‌گوید نگاه کن به این نامحرم این دیگر علم نیست این حکم نیست این فعل است این تصمیم می‌گیرد که این کار را بکند همان طوری که در طرف رذیلت گاهی عزم القا می‌شود و در طرف علم هم گاهی جزمِ مغالطی القا می‌شود که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ از آن طرف هم ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾ گاهی عزم و تصمیم باطل، گاهی جزمِ جهلِ مرکّبی یکی مربوط به علم است یکی مربوط به فعل القا می‌شود در مسائل حق و صِدق هم همین طور است.
﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ﴾؛ جمله‌ای خبریه به داعی انشاء:
خب، این وجود مبارک موسای کلیم با القائات الهی این حرفها را زده عرض کرد ﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیراً﴾ خدای سبحان با فعل ماضی با کلمهٴ ﴿قَدْ﴾ با جملهٴ خبریه که در افادهٴ انشاء از جملهٴ انشائیه قوی‌تر است با این سه نکته فرمود گرفتی، ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ﴾ این ﴿قَدْ أُوتیِتَ﴾ جملهٴ خبریه‌ای است که به داعیه انشاء القا شده اما با فعل ماضی انشاء شده، با ﴿قَدْ﴾ انشاء شده، با جملهٴ خبریه انشاء شده یعنی گرفتی، خواستنت همان و دادن همان، مثل ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ﴾ این ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ﴾ که جملهٴ خبریه نیست که این جملهٴ خبریه‌ای است که به داعی انشاء القا شده ما هم در ادبیات فارسی داریم اینکه کسی دیگری را مشاور خود یا معاون خود قائم‌مقام خود یا سِمتی برای او قرار می‌دهد می‌گوید من شما را برای آن کار منصوب کرده‌ام این جملهٴ خبریه است یعنی هم‌اکنون منصوب شدی این جمله‌های خبریه چه در ادبیات فارسی، چه در ادبیات عربی به داعی انشاء القا می‌شود به موسای کلیم فرمود گرفتی، ﴿قَدْ أُوتیِتَ﴾ موسای کلیم هم دید همهٴ اینها را داراست.
رابطه امامت امیرمؤمنان(علیه السلام) با وحی تشریعی:
پرسش:...
پاسخ: نه، وحی تشریعی مخصوص پیغمبر است شریعت برای اوست اما وحیهایی که مربوط به علم غیب است، اَخبار غیبیه است نظیر صدای شیطان را که شنیدند، بله اینها را می‌شنوند، صدای ملائکه را می‌شنوند، آدم و رفت ملائکه را می‌شنوند، علوم اولین و آخرین را ممکن است بشنوند و امثال ذلک.
شریعت خصیصه‌ای است مخصوص پیغمبر و وجود مبارک پیغمبر هم فرمود: «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» من خاتَم انبیایم وقتی خاتم شد و خاتَم شد و نبوّت به آن حضرت ختم شد دیگر کسی شریعت‌شنو نیست شریعت را وجود مبارک پیغمبر می‌شنود و تلقّی می‌کند و القا می‌کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن