- 184
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 114 تا 120 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 114 تا 120 سوره طه"
خرافه و اسطوره های مشرکان درباره الوهیت
دیدگاه نهج البلاغه درباره چگونگی راهیابی مغالطات شیطان در نفس
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً ﴿114﴾ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ﴿115﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾
خرافه و اسطوره های مشرکان درباره الوهیت
سورهٴ مبارکهٴ «طه» همان طور که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد یکی از مشکلات مشرکان حجاز همانند افراد غیر آگاه جهان کنونی اینکه خودشان را گُم کردند و نمیشناسند نه تنها جهان را نمیشناسند انسان را هم نمیشناسند. در شرک دوتا کار منفی انجام گرفت دوتا امر خرافه و اسطورهای مورد پذیرش مشرکان شد یکی اینکه الله را اگر میشناختند میفهمیدند او شریکبردار نیست، دوم اینکه این بتها آن لیاقت را ندارند که شریک الله باشند مثل اینکه سامری دوتا کار منفی کرد برای خدا شریک قائل شدن این نشناختنِ خداست خدا یک حقیقت نامتناهی است شریک برنمیدارد گوساله کوچکتر از آن است که شریک خدا باشد نه الله شریکبردار است نه این گوساله میتواند شریکالباری باشد مشرکان هم همین طور گرفتار این دوتا منفی بودند دوتا خرافه این کار خرافه و اسطوره را تمدّن میپنداشتند.
دیدگاه نهج البلاغه درباره چگونگی راهیابی مغالطات شیطان در نفس
مشکل اساسی جاهلیّت کهن و جاهلیّت جدید این است که مغالطهای شیطان کرده این مغالطه جزء مغالطههای مصطلح منطقی نیست این مغالطهای که کرده این است که در درون انسانها راه پیدا کرده یک، مثل خوره هویّت اینها را بیرون کرده یا در بین اغراض و غرایز دفن کرده دو، همهٴ خواستهها و جنود خود را وارد این سرزمین اشغالی کرده سه، به این بیچارهها گفته شما همین هستید که من میگویم چهار، اینها خیال میکردند تریبون دست خودشان است در حالی که شیطان دارد حرف میزند این معارف الهی را اینها نه ادراک کردند نه باور میکنند خرافه میپندارند قهراً آن خرافه را حق تلقّی کردند حضرت امیر میفرماید اینها گرفتار چنین مغالطهایاند شیطان اول به وسیلهٴ معاصی و امثال ذلک با وسوسه نفوذ پیدا کرده خودش را در درون قلب اینها جا داده وقتی که جا داد تغذیه کرد با معاصی و با انحرافات و اینها، وقتی تغذیه کرد سعی کرد لانه بسازد آشیانهای ساخت بعد از اینکه آشیانه ساخت تخمگذاری کرد وقتی تخمگذاری کرده این تخمها را به صورت جوجه در آورده این جوجهها شدند دابّه آن وقت کلّ این منطقهٴ اشغالی را گرفتند این بیچاره سخنگوی شیطان است این بیچاره بینندهٴ شیطان است شیطان وقتی میخواهد ببیند با چشم اینها میبیند بخواهد حرف بزند با زبان اینها حرف میزند این از غرر خطبههای حضرت امیر است که فرمود وقتی شیطان نفوذ پیدا کرده «فَباضَ» یعنی بیضه گذاشته بعد از اینکه آشیانه و لانه کرده «فَباضَ» اول بیضه گذاشته تخمگذاری کرده «وَ فَرَّخَ» این بیضه را به صورت فَرخ و فرّوخ [یعنی] جوجه در آورده وقتی جوجه شد جوجهها میدانید میدوَند دیگر این را میگویند دابّه اینکه میبینید بعضیها چه در نماز چه در غیر نماز خاطرات فراوانی از ذهنشان عبور میکند این همان اثر پای آنهاست این دابّه که میگویند همین است این آرام نمیگذارد این را مرتّب در خیالات است دَبیب دارد، تدرّج دارد، رفت و آمد دارد وقتی این سرزمین اشغالی را گرفته از این به بعد این شخص میشود تریبون شیطان «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اینها حرف میزند این شخص گفته، ولی گوینده شیطان است. در یکی از خطبههای دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) بود که به حضرت امیر شخصی اعتراض کرده که اگر موعظه اثر میکند چرا در شما اثر نکرده فرمود: «نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِکَ» گوینده شیطان است منتها با زبان تو دارد حرف میزند این مشکلِ جاهلیّت کهن و جاهلیت جدید بود و هست هم مردم مکّه از این بیخبر بودند که تریبون دست چه کسی است و هم بسیاری از آدمهای آلودهٴ نسل کنونی نمیدانند چه کسی هستند و چه چیزی هستند سرزمینشان اشغال شده و دیگری آمده در اینجا تخمگذاری کرده، مرغداری کرده و حرف میزند و باورشان نمیشود این از غرر خطبههای نورانی حضرت امیر است مشکل مردم حجاز همین بود ذات اقدس الهی بعد از جریان نقل سامری فرمود: ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ﴾ خدا شریکبردار نیست یک، این گوساله هم که ﴿ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ دو، نه خدا شریک دارد نه این میتواند شریکالباری باشد با دوتا خرافه کار شما سامان پذیرفت،
ممدوح بودن شتاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرائت وحی
بعد دربارهٴ قرآن که وحی الهی است سخن میگوید وجود مبارک پیغمبر وقتی قرآن نازل میشد طبق این آیه حضرت شروع میکردند به قرائت کردن این شتاب یک شتاب محمود و ممدوحی است لذّت میبرد حضرت از دریافت این کلام، لذّت میبرد حضرت از تلاوت این کلام، هر جملهای که فرستادهٴ الهی از طرف خدا میآورد وجود مبارک پیامبر زود قرائت میکرد خدای سبحان فرمود: ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ﴾ صبر کنید این آیه تمام بشود یا این جمله تمام بشود شما بعد بخوانید این عجله یک عجلهٴ ممدوح و محمود است همان طوری که در جریان عجلهٴ وجود مبارک موسای کلیم به طور که در همین سوره گذشت ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ وجود مبارک کلیم حق عرض کرد ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من شتابان آمدم تا رضای شما را جلب بکنم این هم عجلهٴ ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تلاوت قرآن میتواند از این قبیل باشد آن وقت این ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ یک تسکین است که شما هیچ شتابی نکن این برای دفع است نه برای رفع، گرچه این مورد رضای خداست أرضیٰ للربّ یعنی آنچه بیشتر رضای خدا را فراهم میکند این است که شما ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ باشید صبر کنید آیه تمام بشود بعد قرائت کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا کدام نهی، نهی تحبیبی دارند.
معصوم بودن انبیا در تلقّی وحی به عصمت الهی
یک وقت میگویند اینقدر خودت را به زحمت نینداز این نهیِ تحبیب است نه انزجاری که خلاف از آن در بیاید نهیهای ارشادی از این قبیل است یعنی خودت را به زحمت نینداز اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم کارِ بدی نکرد عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ بعد هم ذات اقدس الهی هم توبیخ نکرده اینجا هم فرمود: ﴿وَلاَ تَعْجَلْ﴾ اگر شما برای آن است که یادتان نرود خب ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ درست است پیغمبر معصوم است لکن به عصمت الهی معصوم است آن که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ بالذّات معصوم است خداست، انبیا و اولیای الهی معصوماند اما به عصمت الهی چون ﴿لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ﴾ بالأخره یکی از اسمای حُسنای خدا عاصِم است آن که بالذّات معصوم است یک، و عاصِم دیگران است دو، خدای سبحان است پس اگر وجود مبارک حضرت معصوم شد به عصمت الهی معصوم شد فرمود تو در هر چهار مرحله معصومی وجود مبارک پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) اینها در چهار مرحله معصوماند مرحلهٴ اُولیٰ مرحلهٴ تلقّی وحی است که خوب میفهمند یک وقت است خواستهها و داشتههای قبلی در ادراک معارف وحیانی دخیل نیست بر خلاف ماها وقتی روایتی را به ما القا کردند یا سخنی را القا کردند هر کدام یک مبانی که داریم برابر آن مبانی ممکن است از این آیه یا روایت برداشت داشته باشیم ولی آنها همهٴ فرآوردههای قبلی را میگذارند کنار، صحنهٴ لوح دلشان شفاف است برای دریافت وحی چه وجود مبارک موسای کلیم در طور، چه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها کلّ آن داشتههای قبلی را میگذارند کنار ببینند خدا چه میگوید لذا خطر هرمونتیک و امثال اینها در مورد انبیا نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، منتها دشوار است دیگر
سرّ پیدایش تجدید نظر برای علما و حکما
آنهایی که تجدیدنظر میکنند همین است دیگر میبینید خود مرحوم علامه(رضوان الله علیه) آن طوری که شهید نقل کرده اقوالش به حسب کُتب اوست برای همین است مرحوم علامه وقتی که مثلاً فلان کتاب را مینویسد با مبانی خاص، وقتی دوبارهٴ دربارهٴ همان مطلب فکر میکند آنها را میگذارد کنار دربارهٴ آن مبانی و ادلّه لو خُلّی و طبعه نگاه میکند تجدیدنظر پیدا میشود اینکه تجدیدنظر پیدا میشود مخصوصاً در مسائل کَلان معلوم میشود که آن حکیم یا آن فقیه آنقدر هنرمند است که همهٴ مبانی قبلی را یک گوشهٴ ذهن بگذارد حرفِ طرف را گوش بدهد این هست برای مرحوم صدرالمتألّهین اتفاق افتاده، برای شیخ اشراق اتفاق افتاده برای مرحوم علامه چه در علوم عقلی چه در علوم نقلی برای این بزرگان اتفاق افتاده اینکه تجدیدنظر میشود برای یک حکیم یا برای فقیه برای آن است که اینقدر هنرمند است که همهٴ داشتههای قبلی را یک گوشهٴ ذهن بگذارد ببیند این طرف چه میگوید کار دشواری است البته، ولی شدنی است
عصمت انبیا در تلقّی، ضبط، انتقال و عمل به وحی
اما برای انبیا همهٴ آنها این طورند که تمام داشتههای قبلی را میگذارند کنار ببینند ذات اقدس الهی چه میگوید لذا در تلقّی معصوماند یک، بعد از تلقّی مقام ضبط و نگهداری و حفظ است که معصوماند دو، ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ بعد از اینکه نگهداری کردند و ضبط کردند میخواهند حالا ابلاغ کنند، سخنرانی کنند، اعلام کنند، املا بگویند در منطقهٴ لَب یا قلم معصوم و مصوناند که ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ سه، حالا میخواهند عمل بکنند عملِ خارجی عملشان معصومانه است چهار، خودش میخواهد عمل بکند اینکه عملِ معصوم حجّت است، تقریر معصوم حجّت است برای آن است که در منطقهٴ عمل هم او معصوم و مصون است اینها هم خواصّ انبیا و اولیای معصوم الهی است، اما همهٴ اینها با عصمت الهی است نه اینکه اینها بالذّات این طوری باشند خب بالذّات تنها کسی که اینچنین اوصاف را دارد خدای سبحان است پس بنابراین نمیشود گفت حالا که پیغمبر معصوم است چرا عجله میکنند بله، اول علاقهمند است برای لذّت بردن و نگهداری میخواند خدای سبحان میفرماید نه، مطمئن باش چیزی را که ما به تو دادیم حفظش هم ما به تو میدهیم ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ دیگر بعدها عجله و امثال ذلک در اینها نبود.
بررسی دیدگاه علامه طباطبائی (ره) در تفسیر ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در اول تا آخر این تفیسر قیّم المیزان در همهٴ موارد یک چشمِ نورانی ایشان به روایت است لذا مثلاً اگر آیهای سه، چهارتا احتمال داشته باشد کم کم بحث را طرزی میکِشند و میکِشانند که با آن روایت هماهنگ در بیاید لذا میفرمایند: «سیأتی فی البحث الروایی» وقتی به بحث روایی رسیدند میگویند «کما تقدّم» این طور ایشان با روایت عمل کرده منتها کاری است بسیار مشکل تا آدم بداند که مثلاً روششان چیست در اینجا این ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ معنایی را ایشان انتخاب کردند که با روایت هماهنگ است یک مقدار بعید است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این روایتی که دارد که نزولِ دفعی یعنی یکجا قرآن بر پیغمبر نازل شد حضرت سابقه داشت و وقتی جبرئیل میخواست بخواند او اطلاع داشت خدا میفرماید نه، درست است که ما قبلاً به طور اجمال اینها را به تو گفتیم ولی در مقام تفصیل صبر بکن که جبرئیل(سلام الله علیه) کلمه به کلمه بگوید وقتی تمام شد شما بعد بخوانید این را ایشان تقویت میکند برابر آن روایت، اما استفادهٴ معنا خیلی آسان نیست غرض این است که نظر شریف ایشان در تفسیر این است که حتماً یک گوشه چشمی به روایت دارند اگر چند وجه در آیه هست آیه را طرزی تفسیر میکنند که با روایت هماهنگ باشد منتها حالا روایت باید سند معتبری داشته باشد، دلالت تامّی داشته باشد، مربوط به همین آیه باشد اما گرایش روایی ایشان به این سَمت است به هر تقدیر این هم میتواند یکی از محتملات باشد که شما که قبلاً ما به شما گفتیم الآن که به طور تفصیل داریم آیات را میخوانیم شما آن و علمِ قبلیتان را به کار نگیرید بگذارید این وحی تمام بشود به هر تقدیر این نهیِ ارشادی است تَحبیبی است یعنی خودت را به زحمت نینداز برای چه میخواهی عجله بکنی برای نسیان؟ ما تأمین کردیم عصمتت را ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ میتواند از باب ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ باشد که موسای کلیم عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ ما لذّت میبریم از این آیه، از تلاوت این آیه، از تکرار این آیه لذا اگر عجله میکنیم برای لذّت بردن این است، برای تلاوت این است یکی از سِمتهای پیغمبر تالی قرآن کریم بودن است و امثال ذلک.
بهرمندی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جوامع الکلم و درخواست ازدیاد علم
﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این علمی که وجود مبارک پیغمبر دارد جزء جوامعالکَلِم است «اوتیت جوامع الکلم» مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مدّت عمر با هیچ کس به اندازهٴ عقل خود حرف نزد «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بکُنه عقله قطُّ» در تمام این مدت 63 سال به اندازهٴ فکر خود با احدی حرف نزد برای اینکه چه کسی بود که بفهمد، قبل از مرحوم صدرالمتألهین ما یادمان نیست ولی ایشان کاملاً در شرح اصول کافی در ذیل این حدیث اهل بیت را استثنا میکنند برای اینکه اینها یک نورند بعد از ایشان مرحوم مجلسی اول، بعد مرحوم ملاّ صالح مازندرانی در شرح اصول بعد همین طور ردیف پیدا شده که اهل بیت را استثنا کردند که اگر وجود مبارک پیغمبر به اندازهٴ کُنه عقل خود با اهل بیت سخن میگفت اینها کاملاً میفهمیدند و اینها مستثنا هستند خب، «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بکُنه عقله قطُّ» چنین کسی میفرماید: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ علمی که در اینجا هست برابر با ﴿وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ﴾ علمِ توحیدی است بهترین علمی که خدای سبحان به پیامبر آموخت همان علمی است که فرمود ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ و بهترین عمل هم استغفار است که فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾ «خیر العلم التوحید و خیر العمل الاستغفار» به این دو جملهٴ نورانی آن آیه ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾ استشهاد شده بهترین علم، علم توحید است آنگاه بهترین روشِ علمی هم علم شهودی و حضوری است ﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ علم دربارهٴ توحید ذات اقدس الهی به اسمای حسنای او و علم به اسمای حسنا هم از راه شهود و حضور نه از راه حصول حالا این قصّهٴ حضرت آدم و امثال ذلک هم نقل میکند که مناسب است با همین تعلیم اسما.
عواقب اسارت انسان در مغالطات شیطان
در جریان حضرت آدم که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت برای آن است که مشکل روز است خیلیها واقع یعنی واقع یعنی واقع بدلیاند اینکه قرآن میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این تحقیر نیست این سَبّ و لعن نیست این تحقیق است یعنی دیگری رفته درون اینها خانه کرده اشغال کرده اینها خیال میکنند اشغال سرزمین تنها در جریان افغانستان و پاکستان و نمیدانم اینجاهاست بله اینها اشغالِ زمینِ زندگی است نه زمینه، زمینه را دیگری آورده گرفته فرمود خیلیها هستند که آن هویّت اصلیشان را گُم کردند از دست دادند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دفن شدند دیگری آمده در سرزمین دل آنها نشسته فرمانروایی میکند این مغالطهها جزء مغالطههای منطقی نیست اینکه در قرآن کریم فرمود انبیا یک حرف جدید دارند ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ همین است حالا مسئلهٴ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یک طرف، ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ یک طرف، اما این پیام دیگر است که انبیا آمدند چیزی به بشر یاد بدهند که بشر نه میداند نه میتواند یاد بگیرد الآن این دقیقترین مطلب انسانشناسی است وقتی شما به بسیاری از این اهل غرب یا شرق اعلام میکنید میگویند این خرافه است در حالی که حقیقتاً بیگانه آمده زمینه را اشغال کرده صاحبخانه را بیرون کرده با زبان اینها دارد حرف میزند چون کار میبینید کارِ حیوانی است دیگر کارِ انسانی که نیست اینها دارند میکنند.
حقیقت نهی به حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
خب، این جریان شیطان که دشمن است این را دارد تشریح میکند چه در سورهٴ «بقره» چه در سورهٴ «اعراف» بازگو فرمود اینجا هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ این روایتی که در زیارتهای حضرت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) هست که «السلامُ علیک یا مُمتَحنة امتحَنَک الذی خلقک قبل أن یَخلقک» این در این عالَمها روشن میشود اگر عالَمی است که آدم در آن بود و حوّا در آن بود و امتحان در آن بود و بعضیها در امتحان موفق شدند بعضیها موفق نشدند اگر این گونه از عوالم روشن بشود جریان خلقت صدیقه کبرا در چنین عالمی هم روشن میشود منتها این زیارت را ابراهیمبنمحمد عُریضی نقل کرده که ما نتوانستیم شناسایی بکنیم حالا شما پیدا کنید ببینید که آیا در رجال چنین کسی ابراهیمبنمحمد عُریضی صاحبنام هست، توثیق شده است، شناختهشده است یا نه وگرنه زیارت، زیارت مُتقَنی است اگر چنین عالَمی باشد وجود مبارک حضرت آدم در آن عالم در این امتحانها با یک نسیان روبهرو شد اما صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) نه، چنین جهانی، چنین عالمی، چنین آزمونی قبل از آمدن به زمین هست، قبل از دنیاست در حقیقت چون اگر دنیا باشد که دار تکلیف است سخن از تکلیف نبود وحی و نبوّت نبود اگر آن منطقه، منطقهٴ دنیایی بود بالأخره ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ مگر میشود انسان در منطقهای از مناطق دنیا چه آسمان چه زمین زندگی بکند و تکلیف نداشته باشد حالا بر فرض آسمان بشود برود کُرهٴ مریخ بالأخره ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ انسان وقتی آنجا رفته باز هم مکلّف است دیگر باید از اِله خودش تکلیف بگیرد دیگر، اگر انسان است و زندگی، زندگی نشئهٴ آزمون و طبیعت است حتماً تکلیف است در حالی که چه از آیهٴ سورهٴ «بقره» چه از آیه سورهٴ «اعراف» چه از آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» برمیآید که وجود مبارک حضرت آدم و حوّا مکلّف نبودند شریعتی نبود بعدها شریعت شده خب عالَمی که در آن شریعت نیست معلوم میشود جزء دنیا نیست دیگر حالا شما بگویید باغی بود در کُرهٴ مریخ بسیار خب آن دنیاست انسان چه آسمان باشد چه زمین باشد مکلّف است این طور نیست که آدم اگر در آسمان باشد تکلیف نداشته باشد که همین تکالیف را باید انجام بدهد ولی از این آیات برمیآید که جریان وحی و نبوّت و تشریع و نهیِ تحریمی و نهی تنزیه و اینها همه بعد آمده پس بنابراین نهیی که متوجّه حضرت آدم و حوّا(سلام الله علیهما) شد نه نهیِ تحریمی بود نه نهی تنزیهی بود سخن از ترک اُولیٰ نبود چون همهٴ این امور در محدودهٴ شریعت است اگر شریعت باشد آن امر یا وجوب است یا استحباب، آن نهی یا حرمت است یا کراهت این ترک اُولیٰ هم به این است که مثلاً مستحبّی را میخواست انجام بدهد این مستحب را که مهم بود ترک کرد یک مستحبّ نازلتری را انجام داد این کارها را مثلاً میگویند ترک اُولیٰ اما وقتی شریعتی در کار نباشد هیچ کدام از این امور نیست، بنابراین هم مسئلهٴ زیارت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) بر فرض صحّت آن سند قابل تبیین هست یک، و هم مشکل جامعهٴ بشری این است که سرزمین جانشان را دیگری اشغال کرده آمده آن داخل نشسته دارد تصمیم میگیرد اینها دارند اجرا میکنند و نمیفهمند دو، تمام مشکل بشر این است که خودشان را گُم کردند خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، تکوینی که قابل معصیت نیست یک نهی ارشادی است که از سنخ شریعت نیست نظیر نهیهایی که طبیب میکند راهنمایی میکند که شبیه توصّلی است و ارشادی است از آن سنخ است نهیِ تکوینی قابل معصیت نیست مثل اینکه امر تکوینی هم قابل تخلّف نیست.
تفاوت عالم دنیا با عالم قبل از هبوط آدم (علیه السلام)
﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ بنابراین این جریان انبیا را که مرحوم سید مرتضی(رضوان الله علیه) و سایر بزرگان به عنوان تنزیهالأنبیاء کتاب نوشتند باید قصّهٴ حضرت آدم(سلام الله علیه) را با سایر قصص در یک مَساق نقل نکنند آنها در دنیا بود بالأخره شریعت بود تکلیف بود باید پاسخ داد که این امر تحریمی است، تنزیهی است، ترک اُولاست چیست، اما وقتی شریعتی در کار نباشد هیچ کدام از اینها راه نداشته باشد برابر با همان عالَم باید معنا کرد یعنی ما باید برویم در آن عالم و برابر آن عالم باید معنا کنیم نه اینکه آن عالم قبل از تکلیف را برابر با عالم تکلیف معنا کنیم این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: همانجا، باید وسوسه را مطابق با آن عالم معنا کرد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ شیطان در آنجا حضور داشت ملائکه که عبادت میکردند آیا انبیا داشتند، بهشت و جهنم داشتند این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» معلوم نیست که از سالهای دنیاست یا سالهای آخرت است خب، آنجا عبادت میکردند یعنی شریعتی بود، وحی و نبوّتی بود، فرشتهها پیغمبر داشتند، امر و نهی داشتند یا عبادتهای مناسب با آن عالَم بود ما تا آسمانی نشویم این قصّهٴ حضرت آدم برای ما روشن نمیشود و روایتها تلاش و کوشششان این است که آن آسمانی را زمینی کردند ولی به ما گفتند شما با منظر آسمانی این را باید نگاه بکنید این همه ملائکه که عبادت میکردند یا سجده میکردند یعنی سجدهٴ امر وجوب بود و اگر نمیکردند معصیت بود چنین چیزی بود که شریعت در کار بود، پیغمبری به آنها اعلام کرد یا نه، امر سجده مربوط به آن عالَم است معنای خاصّ آن عالم را دارد و مانند آن و اگر تکوینی بود که شیطان نمیتوانست معصیت کند که.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همین طور است آن در این عالم که نبود.
اختصاص فطرت و شریعت به عالم دنیا
حالا فطرت طوری است که انسان در درون خود در نشئهٴ فطرت این الوهیّت ذات اقدس الهی را میپذیرد این جریان ﴿قَالُوا بَلَی﴾ با جریان حضرت آدم فرق میکند ﴿قَالُوا بَلَی﴾ ممکن است طبق بعضی از تفاسیر که همین نشئهٴ طبیعت هست منتها از فطرت انسان، از عقل انسان تعهّد گرفتند این یکی از وجوهات است آن با عالم طبیعت و عالم شریعت هماهنگ است ولی در جریان حضرت آدم به صورت شفاف دارد که وقتی اینها وارد زمین شدند شریعت آمده است اما در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن که از بنیآدم ما تعهّد گرفتیم چنین چیزی نیست که ما بعد از تعهّد گرفتن اینها را وارد زمین کردیم و بر اینها وحی فرستادیم ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ ما آن تصمیمی که باید برای حفظ عهد بگیرد در او نیافتیم حالا یا از این جهت او جزء انبیای اولواالعزم نبود یا جهات دیگری داشت بالأخره ما آن عزم را در او نیافتیم او مثلاً یادش رفته و گفتیم کنار این درخت نرو او مثلاً رفته و بهرهبرداری کرده خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر.
نزول وحی و شریعت بعد از هبوط آدم (علیه السلام)
هر شریعتی یک امر و نهی دارد اما هر امر و نهیی که شریعتی نیست اگر به فرشتهها امر کرده ﴿اسْجُدُوا﴾ آنها پیغمبر داشتند، شریعت داشتند، کتاب داشتند یا مناسب با عالَم فرشتهها باید معنا کرد در همین سورهٴ «طه» به خوبی روشن میشود در «بقره» هم هست که بعد از اینکه اینها از بهشت خارج شدند به زمین آمدند آن وقت ما برای اینها وحی و تکلیف مشخص کردیم که در همین بخش دارد که وقتی وارد شدید ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ﴾ کذا و کذا از آن به بعد دین آمده بنابراین ما تا آسمانی فکر نکنیم قصّهٴ حضرت آدم و سجدهٴ فرشتهها و اِبای شیطان و بهشت حضرت آدم و خروج حضرت آدم و اینها برای ما روشن نمیشود هیچ یعنی هیچ حکم شریعتی آنجا نبود.
عنای <تشقی> در آیه ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾
پرسش:...
پاسخ: بله، این ﴿فَتَشْقَی﴾ یعنی خودت را به زحمت نینداز چون خود همین آیه قرینه است نه شقاوت آن از شَقاست برهان اقامه میکند میفرماید اینجا که هستی چه در خوراک، چه در نوشاک، چه در پوشاک، چه در مسکن راحتی از اینجا بیرون آمدی به زحمت میافتی اینجا که هستی اصلاً گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، برهنه نمیشوی، مسکن نمیخواهی اینجا که هستی از اینجا که بیرون رفتی گرسنه میشوی، تشنه میشوی، برهنه میشوی، مسکن میخواهی چهارتا یعنی چهارتا آنجا از اینها نیست ببینید فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ اصلاً گرسنه نمیشوی یک، این چهارتاست لفّ و نشرش مشوّش است نه مرتّب برای حفظ فواصل یا جهات دیگر این لفّ و نشر مرتّب ذکر نشده اگر لفّ و نشر مرتّب ذکر میشد اینچنین گفته میشد «إنّ لک أن لا تجوع فیها» گرسنه نمیشوی یک، «و أنّک لا تَظمأ فیها» «ظمأ» یعنی تشنگی هیچ تشنه نخواهی شد دو، «و لا تَعریٰ» برهنه نخواهی شد سه، «و لا تضحیٰ» انسان برهنه در ضُحا و آفتاب احساس خطر میکند دیگر میسوزد بالأخره پوشاک میخواهد چهار، فرمود اینجا که بخواهی باشی اصلاً گرسنه نمیشوی این کدام عالَم است نه اینکه گرسنه میشوی و غذا داری خب در دنیا هم کسانی هستند که گرسنه میشوند غذا دارند اصلاً گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، برهنه نمیشوی، آفتابی در کار نیست خب، ما تا آنجا نرویم نه سجده برای ما روشن میشود نه وسوسه برای ما روشن میشود نه نهی برای ما روشن میشود نه خروج روشن میشود خب، حالا این نظر شریفتان باشد تا با همین فضا و فاز برویم بالا
«و الحمد لله ربّ العالمین»
خرافه و اسطوره های مشرکان درباره الوهیت
دیدگاه نهج البلاغه درباره چگونگی راهیابی مغالطات شیطان در نفس
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً ﴿114﴾ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً ﴿115﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾
خرافه و اسطوره های مشرکان درباره الوهیت
سورهٴ مبارکهٴ «طه» همان طور که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد یکی از مشکلات مشرکان حجاز همانند افراد غیر آگاه جهان کنونی اینکه خودشان را گُم کردند و نمیشناسند نه تنها جهان را نمیشناسند انسان را هم نمیشناسند. در شرک دوتا کار منفی انجام گرفت دوتا امر خرافه و اسطورهای مورد پذیرش مشرکان شد یکی اینکه الله را اگر میشناختند میفهمیدند او شریکبردار نیست، دوم اینکه این بتها آن لیاقت را ندارند که شریک الله باشند مثل اینکه سامری دوتا کار منفی کرد برای خدا شریک قائل شدن این نشناختنِ خداست خدا یک حقیقت نامتناهی است شریک برنمیدارد گوساله کوچکتر از آن است که شریک خدا باشد نه الله شریکبردار است نه این گوساله میتواند شریکالباری باشد مشرکان هم همین طور گرفتار این دوتا منفی بودند دوتا خرافه این کار خرافه و اسطوره را تمدّن میپنداشتند.
دیدگاه نهج البلاغه درباره چگونگی راهیابی مغالطات شیطان در نفس
مشکل اساسی جاهلیّت کهن و جاهلیّت جدید این است که مغالطهای شیطان کرده این مغالطه جزء مغالطههای مصطلح منطقی نیست این مغالطهای که کرده این است که در درون انسانها راه پیدا کرده یک، مثل خوره هویّت اینها را بیرون کرده یا در بین اغراض و غرایز دفن کرده دو، همهٴ خواستهها و جنود خود را وارد این سرزمین اشغالی کرده سه، به این بیچارهها گفته شما همین هستید که من میگویم چهار، اینها خیال میکردند تریبون دست خودشان است در حالی که شیطان دارد حرف میزند این معارف الهی را اینها نه ادراک کردند نه باور میکنند خرافه میپندارند قهراً آن خرافه را حق تلقّی کردند حضرت امیر میفرماید اینها گرفتار چنین مغالطهایاند شیطان اول به وسیلهٴ معاصی و امثال ذلک با وسوسه نفوذ پیدا کرده خودش را در درون قلب اینها جا داده وقتی که جا داد تغذیه کرد با معاصی و با انحرافات و اینها، وقتی تغذیه کرد سعی کرد لانه بسازد آشیانهای ساخت بعد از اینکه آشیانه ساخت تخمگذاری کرد وقتی تخمگذاری کرده این تخمها را به صورت جوجه در آورده این جوجهها شدند دابّه آن وقت کلّ این منطقهٴ اشغالی را گرفتند این بیچاره سخنگوی شیطان است این بیچاره بینندهٴ شیطان است شیطان وقتی میخواهد ببیند با چشم اینها میبیند بخواهد حرف بزند با زبان اینها حرف میزند این از غرر خطبههای حضرت امیر است که فرمود وقتی شیطان نفوذ پیدا کرده «فَباضَ» یعنی بیضه گذاشته بعد از اینکه آشیانه و لانه کرده «فَباضَ» اول بیضه گذاشته تخمگذاری کرده «وَ فَرَّخَ» این بیضه را به صورت فَرخ و فرّوخ [یعنی] جوجه در آورده وقتی جوجه شد جوجهها میدانید میدوَند دیگر این را میگویند دابّه اینکه میبینید بعضیها چه در نماز چه در غیر نماز خاطرات فراوانی از ذهنشان عبور میکند این همان اثر پای آنهاست این دابّه که میگویند همین است این آرام نمیگذارد این را مرتّب در خیالات است دَبیب دارد، تدرّج دارد، رفت و آمد دارد وقتی این سرزمین اشغالی را گرفته از این به بعد این شخص میشود تریبون شیطان «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اینها حرف میزند این شخص گفته، ولی گوینده شیطان است. در یکی از خطبههای دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) بود که به حضرت امیر شخصی اعتراض کرده که اگر موعظه اثر میکند چرا در شما اثر نکرده فرمود: «نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِکَ» گوینده شیطان است منتها با زبان تو دارد حرف میزند این مشکلِ جاهلیّت کهن و جاهلیت جدید بود و هست هم مردم مکّه از این بیخبر بودند که تریبون دست چه کسی است و هم بسیاری از آدمهای آلودهٴ نسل کنونی نمیدانند چه کسی هستند و چه چیزی هستند سرزمینشان اشغال شده و دیگری آمده در اینجا تخمگذاری کرده، مرغداری کرده و حرف میزند و باورشان نمیشود این از غرر خطبههای نورانی حضرت امیر است مشکل مردم حجاز همین بود ذات اقدس الهی بعد از جریان نقل سامری فرمود: ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ﴾ خدا شریکبردار نیست یک، این گوساله هم که ﴿ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ دو، نه خدا شریک دارد نه این میتواند شریکالباری باشد با دوتا خرافه کار شما سامان پذیرفت،
ممدوح بودن شتاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرائت وحی
بعد دربارهٴ قرآن که وحی الهی است سخن میگوید وجود مبارک پیغمبر وقتی قرآن نازل میشد طبق این آیه حضرت شروع میکردند به قرائت کردن این شتاب یک شتاب محمود و ممدوحی است لذّت میبرد حضرت از دریافت این کلام، لذّت میبرد حضرت از تلاوت این کلام، هر جملهای که فرستادهٴ الهی از طرف خدا میآورد وجود مبارک پیامبر زود قرائت میکرد خدای سبحان فرمود: ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ﴾ صبر کنید این آیه تمام بشود یا این جمله تمام بشود شما بعد بخوانید این عجله یک عجلهٴ ممدوح و محمود است همان طوری که در جریان عجلهٴ وجود مبارک موسای کلیم به طور که در همین سوره گذشت ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ وجود مبارک کلیم حق عرض کرد ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من شتابان آمدم تا رضای شما را جلب بکنم این هم عجلهٴ ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تلاوت قرآن میتواند از این قبیل باشد آن وقت این ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ یک تسکین است که شما هیچ شتابی نکن این برای دفع است نه برای رفع، گرچه این مورد رضای خداست أرضیٰ للربّ یعنی آنچه بیشتر رضای خدا را فراهم میکند این است که شما ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ باشید صبر کنید آیه تمام بشود بعد قرائت کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا کدام نهی، نهی تحبیبی دارند.
معصوم بودن انبیا در تلقّی وحی به عصمت الهی
یک وقت میگویند اینقدر خودت را به زحمت نینداز این نهیِ تحبیب است نه انزجاری که خلاف از آن در بیاید نهیهای ارشادی از این قبیل است یعنی خودت را به زحمت نینداز اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم کارِ بدی نکرد عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ بعد هم ذات اقدس الهی هم توبیخ نکرده اینجا هم فرمود: ﴿وَلاَ تَعْجَلْ﴾ اگر شما برای آن است که یادتان نرود خب ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ درست است پیغمبر معصوم است لکن به عصمت الهی معصوم است آن که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ بالذّات معصوم است خداست، انبیا و اولیای الهی معصوماند اما به عصمت الهی چون ﴿لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ﴾ بالأخره یکی از اسمای حُسنای خدا عاصِم است آن که بالذّات معصوم است یک، و عاصِم دیگران است دو، خدای سبحان است پس اگر وجود مبارک حضرت معصوم شد به عصمت الهی معصوم شد فرمود تو در هر چهار مرحله معصومی وجود مبارک پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) اینها در چهار مرحله معصوماند مرحلهٴ اُولیٰ مرحلهٴ تلقّی وحی است که خوب میفهمند یک وقت است خواستهها و داشتههای قبلی در ادراک معارف وحیانی دخیل نیست بر خلاف ماها وقتی روایتی را به ما القا کردند یا سخنی را القا کردند هر کدام یک مبانی که داریم برابر آن مبانی ممکن است از این آیه یا روایت برداشت داشته باشیم ولی آنها همهٴ فرآوردههای قبلی را میگذارند کنار، صحنهٴ لوح دلشان شفاف است برای دریافت وحی چه وجود مبارک موسای کلیم در طور، چه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها کلّ آن داشتههای قبلی را میگذارند کنار ببینند خدا چه میگوید لذا خطر هرمونتیک و امثال اینها در مورد انبیا نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، منتها دشوار است دیگر
سرّ پیدایش تجدید نظر برای علما و حکما
آنهایی که تجدیدنظر میکنند همین است دیگر میبینید خود مرحوم علامه(رضوان الله علیه) آن طوری که شهید نقل کرده اقوالش به حسب کُتب اوست برای همین است مرحوم علامه وقتی که مثلاً فلان کتاب را مینویسد با مبانی خاص، وقتی دوبارهٴ دربارهٴ همان مطلب فکر میکند آنها را میگذارد کنار دربارهٴ آن مبانی و ادلّه لو خُلّی و طبعه نگاه میکند تجدیدنظر پیدا میشود اینکه تجدیدنظر پیدا میشود مخصوصاً در مسائل کَلان معلوم میشود که آن حکیم یا آن فقیه آنقدر هنرمند است که همهٴ مبانی قبلی را یک گوشهٴ ذهن بگذارد حرفِ طرف را گوش بدهد این هست برای مرحوم صدرالمتألّهین اتفاق افتاده، برای شیخ اشراق اتفاق افتاده برای مرحوم علامه چه در علوم عقلی چه در علوم نقلی برای این بزرگان اتفاق افتاده اینکه تجدیدنظر میشود برای یک حکیم یا برای فقیه برای آن است که اینقدر هنرمند است که همهٴ داشتههای قبلی را یک گوشهٴ ذهن بگذارد ببیند این طرف چه میگوید کار دشواری است البته، ولی شدنی است
عصمت انبیا در تلقّی، ضبط، انتقال و عمل به وحی
اما برای انبیا همهٴ آنها این طورند که تمام داشتههای قبلی را میگذارند کنار ببینند ذات اقدس الهی چه میگوید لذا در تلقّی معصوماند یک، بعد از تلقّی مقام ضبط و نگهداری و حفظ است که معصوماند دو، ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ بعد از اینکه نگهداری کردند و ضبط کردند میخواهند حالا ابلاغ کنند، سخنرانی کنند، اعلام کنند، املا بگویند در منطقهٴ لَب یا قلم معصوم و مصوناند که ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ سه، حالا میخواهند عمل بکنند عملِ خارجی عملشان معصومانه است چهار، خودش میخواهد عمل بکند اینکه عملِ معصوم حجّت است، تقریر معصوم حجّت است برای آن است که در منطقهٴ عمل هم او معصوم و مصون است اینها هم خواصّ انبیا و اولیای معصوم الهی است، اما همهٴ اینها با عصمت الهی است نه اینکه اینها بالذّات این طوری باشند خب بالذّات تنها کسی که اینچنین اوصاف را دارد خدای سبحان است پس بنابراین نمیشود گفت حالا که پیغمبر معصوم است چرا عجله میکنند بله، اول علاقهمند است برای لذّت بردن و نگهداری میخواند خدای سبحان میفرماید نه، مطمئن باش چیزی را که ما به تو دادیم حفظش هم ما به تو میدهیم ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ دیگر بعدها عجله و امثال ذلک در اینها نبود.
بررسی دیدگاه علامه طباطبائی (ره) در تفسیر ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در اول تا آخر این تفیسر قیّم المیزان در همهٴ موارد یک چشمِ نورانی ایشان به روایت است لذا مثلاً اگر آیهای سه، چهارتا احتمال داشته باشد کم کم بحث را طرزی میکِشند و میکِشانند که با آن روایت هماهنگ در بیاید لذا میفرمایند: «سیأتی فی البحث الروایی» وقتی به بحث روایی رسیدند میگویند «کما تقدّم» این طور ایشان با روایت عمل کرده منتها کاری است بسیار مشکل تا آدم بداند که مثلاً روششان چیست در اینجا این ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ معنایی را ایشان انتخاب کردند که با روایت هماهنگ است یک مقدار بعید است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این روایتی که دارد که نزولِ دفعی یعنی یکجا قرآن بر پیغمبر نازل شد حضرت سابقه داشت و وقتی جبرئیل میخواست بخواند او اطلاع داشت خدا میفرماید نه، درست است که ما قبلاً به طور اجمال اینها را به تو گفتیم ولی در مقام تفصیل صبر بکن که جبرئیل(سلام الله علیه) کلمه به کلمه بگوید وقتی تمام شد شما بعد بخوانید این را ایشان تقویت میکند برابر آن روایت، اما استفادهٴ معنا خیلی آسان نیست غرض این است که نظر شریف ایشان در تفسیر این است که حتماً یک گوشه چشمی به روایت دارند اگر چند وجه در آیه هست آیه را طرزی تفسیر میکنند که با روایت هماهنگ باشد منتها حالا روایت باید سند معتبری داشته باشد، دلالت تامّی داشته باشد، مربوط به همین آیه باشد اما گرایش روایی ایشان به این سَمت است به هر تقدیر این هم میتواند یکی از محتملات باشد که شما که قبلاً ما به شما گفتیم الآن که به طور تفصیل داریم آیات را میخوانیم شما آن و علمِ قبلیتان را به کار نگیرید بگذارید این وحی تمام بشود به هر تقدیر این نهیِ ارشادی است تَحبیبی است یعنی خودت را به زحمت نینداز برای چه میخواهی عجله بکنی برای نسیان؟ ما تأمین کردیم عصمتت را ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾ میتواند از باب ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ باشد که موسای کلیم عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ ما لذّت میبریم از این آیه، از تلاوت این آیه، از تکرار این آیه لذا اگر عجله میکنیم برای لذّت بردن این است، برای تلاوت این است یکی از سِمتهای پیغمبر تالی قرآن کریم بودن است و امثال ذلک.
بهرمندی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جوامع الکلم و درخواست ازدیاد علم
﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این علمی که وجود مبارک پیغمبر دارد جزء جوامعالکَلِم است «اوتیت جوامع الکلم» مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مدّت عمر با هیچ کس به اندازهٴ عقل خود حرف نزد «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بکُنه عقله قطُّ» در تمام این مدت 63 سال به اندازهٴ فکر خود با احدی حرف نزد برای اینکه چه کسی بود که بفهمد، قبل از مرحوم صدرالمتألهین ما یادمان نیست ولی ایشان کاملاً در شرح اصول کافی در ذیل این حدیث اهل بیت را استثنا میکنند برای اینکه اینها یک نورند بعد از ایشان مرحوم مجلسی اول، بعد مرحوم ملاّ صالح مازندرانی در شرح اصول بعد همین طور ردیف پیدا شده که اهل بیت را استثنا کردند که اگر وجود مبارک پیغمبر به اندازهٴ کُنه عقل خود با اهل بیت سخن میگفت اینها کاملاً میفهمیدند و اینها مستثنا هستند خب، «ما کَلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بکُنه عقله قطُّ» چنین کسی میفرماید: ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ علمی که در اینجا هست برابر با ﴿وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ﴾ علمِ توحیدی است بهترین علمی که خدای سبحان به پیامبر آموخت همان علمی است که فرمود ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ و بهترین عمل هم استغفار است که فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾ «خیر العلم التوحید و خیر العمل الاستغفار» به این دو جملهٴ نورانی آن آیه ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ﴾ استشهاد شده بهترین علم، علم توحید است آنگاه بهترین روشِ علمی هم علم شهودی و حضوری است ﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ علم دربارهٴ توحید ذات اقدس الهی به اسمای حسنای او و علم به اسمای حسنا هم از راه شهود و حضور نه از راه حصول حالا این قصّهٴ حضرت آدم و امثال ذلک هم نقل میکند که مناسب است با همین تعلیم اسما.
عواقب اسارت انسان در مغالطات شیطان
در جریان حضرت آدم که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت برای آن است که مشکل روز است خیلیها واقع یعنی واقع یعنی واقع بدلیاند اینکه قرآن میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این تحقیر نیست این سَبّ و لعن نیست این تحقیق است یعنی دیگری رفته درون اینها خانه کرده اشغال کرده اینها خیال میکنند اشغال سرزمین تنها در جریان افغانستان و پاکستان و نمیدانم اینجاهاست بله اینها اشغالِ زمینِ زندگی است نه زمینه، زمینه را دیگری آورده گرفته فرمود خیلیها هستند که آن هویّت اصلیشان را گُم کردند از دست دادند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دفن شدند دیگری آمده در سرزمین دل آنها نشسته فرمانروایی میکند این مغالطهها جزء مغالطههای منطقی نیست اینکه در قرآن کریم فرمود انبیا یک حرف جدید دارند ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ همین است حالا مسئلهٴ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یک طرف، ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ یک طرف، اما این پیام دیگر است که انبیا آمدند چیزی به بشر یاد بدهند که بشر نه میداند نه میتواند یاد بگیرد الآن این دقیقترین مطلب انسانشناسی است وقتی شما به بسیاری از این اهل غرب یا شرق اعلام میکنید میگویند این خرافه است در حالی که حقیقتاً بیگانه آمده زمینه را اشغال کرده صاحبخانه را بیرون کرده با زبان اینها دارد حرف میزند چون کار میبینید کارِ حیوانی است دیگر کارِ انسانی که نیست اینها دارند میکنند.
حقیقت نهی به حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
خب، این جریان شیطان که دشمن است این را دارد تشریح میکند چه در سورهٴ «بقره» چه در سورهٴ «اعراف» بازگو فرمود اینجا هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ این روایتی که در زیارتهای حضرت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) هست که «السلامُ علیک یا مُمتَحنة امتحَنَک الذی خلقک قبل أن یَخلقک» این در این عالَمها روشن میشود اگر عالَمی است که آدم در آن بود و حوّا در آن بود و امتحان در آن بود و بعضیها در امتحان موفق شدند بعضیها موفق نشدند اگر این گونه از عوالم روشن بشود جریان خلقت صدیقه کبرا در چنین عالمی هم روشن میشود منتها این زیارت را ابراهیمبنمحمد عُریضی نقل کرده که ما نتوانستیم شناسایی بکنیم حالا شما پیدا کنید ببینید که آیا در رجال چنین کسی ابراهیمبنمحمد عُریضی صاحبنام هست، توثیق شده است، شناختهشده است یا نه وگرنه زیارت، زیارت مُتقَنی است اگر چنین عالَمی باشد وجود مبارک حضرت آدم در آن عالم در این امتحانها با یک نسیان روبهرو شد اما صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) نه، چنین جهانی، چنین عالمی، چنین آزمونی قبل از آمدن به زمین هست، قبل از دنیاست در حقیقت چون اگر دنیا باشد که دار تکلیف است سخن از تکلیف نبود وحی و نبوّت نبود اگر آن منطقه، منطقهٴ دنیایی بود بالأخره ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ مگر میشود انسان در منطقهای از مناطق دنیا چه آسمان چه زمین زندگی بکند و تکلیف نداشته باشد حالا بر فرض آسمان بشود برود کُرهٴ مریخ بالأخره ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ انسان وقتی آنجا رفته باز هم مکلّف است دیگر باید از اِله خودش تکلیف بگیرد دیگر، اگر انسان است و زندگی، زندگی نشئهٴ آزمون و طبیعت است حتماً تکلیف است در حالی که چه از آیهٴ سورهٴ «بقره» چه از آیه سورهٴ «اعراف» چه از آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» برمیآید که وجود مبارک حضرت آدم و حوّا مکلّف نبودند شریعتی نبود بعدها شریعت شده خب عالَمی که در آن شریعت نیست معلوم میشود جزء دنیا نیست دیگر حالا شما بگویید باغی بود در کُرهٴ مریخ بسیار خب آن دنیاست انسان چه آسمان باشد چه زمین باشد مکلّف است این طور نیست که آدم اگر در آسمان باشد تکلیف نداشته باشد که همین تکالیف را باید انجام بدهد ولی از این آیات برمیآید که جریان وحی و نبوّت و تشریع و نهیِ تحریمی و نهی تنزیه و اینها همه بعد آمده پس بنابراین نهیی که متوجّه حضرت آدم و حوّا(سلام الله علیهما) شد نه نهیِ تحریمی بود نه نهی تنزیهی بود سخن از ترک اُولیٰ نبود چون همهٴ این امور در محدودهٴ شریعت است اگر شریعت باشد آن امر یا وجوب است یا استحباب، آن نهی یا حرمت است یا کراهت این ترک اُولیٰ هم به این است که مثلاً مستحبّی را میخواست انجام بدهد این مستحب را که مهم بود ترک کرد یک مستحبّ نازلتری را انجام داد این کارها را مثلاً میگویند ترک اُولیٰ اما وقتی شریعتی در کار نباشد هیچ کدام از این امور نیست، بنابراین هم مسئلهٴ زیارت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) بر فرض صحّت آن سند قابل تبیین هست یک، و هم مشکل جامعهٴ بشری این است که سرزمین جانشان را دیگری اشغال کرده آمده آن داخل نشسته دارد تصمیم میگیرد اینها دارند اجرا میکنند و نمیفهمند دو، تمام مشکل بشر این است که خودشان را گُم کردند خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، تکوینی که قابل معصیت نیست یک نهی ارشادی است که از سنخ شریعت نیست نظیر نهیهایی که طبیب میکند راهنمایی میکند که شبیه توصّلی است و ارشادی است از آن سنخ است نهیِ تکوینی قابل معصیت نیست مثل اینکه امر تکوینی هم قابل تخلّف نیست.
تفاوت عالم دنیا با عالم قبل از هبوط آدم (علیه السلام)
﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ﴾ بنابراین این جریان انبیا را که مرحوم سید مرتضی(رضوان الله علیه) و سایر بزرگان به عنوان تنزیهالأنبیاء کتاب نوشتند باید قصّهٴ حضرت آدم(سلام الله علیه) را با سایر قصص در یک مَساق نقل نکنند آنها در دنیا بود بالأخره شریعت بود تکلیف بود باید پاسخ داد که این امر تحریمی است، تنزیهی است، ترک اُولاست چیست، اما وقتی شریعتی در کار نباشد هیچ کدام از اینها راه نداشته باشد برابر با همان عالَم باید معنا کرد یعنی ما باید برویم در آن عالم و برابر آن عالم باید معنا کنیم نه اینکه آن عالم قبل از تکلیف را برابر با عالم تکلیف معنا کنیم این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: همانجا، باید وسوسه را مطابق با آن عالم معنا کرد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ شیطان در آنجا حضور داشت ملائکه که عبادت میکردند آیا انبیا داشتند، بهشت و جهنم داشتند این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» معلوم نیست که از سالهای دنیاست یا سالهای آخرت است خب، آنجا عبادت میکردند یعنی شریعتی بود، وحی و نبوّتی بود، فرشتهها پیغمبر داشتند، امر و نهی داشتند یا عبادتهای مناسب با آن عالَم بود ما تا آسمانی نشویم این قصّهٴ حضرت آدم برای ما روشن نمیشود و روایتها تلاش و کوشششان این است که آن آسمانی را زمینی کردند ولی به ما گفتند شما با منظر آسمانی این را باید نگاه بکنید این همه ملائکه که عبادت میکردند یا سجده میکردند یعنی سجدهٴ امر وجوب بود و اگر نمیکردند معصیت بود چنین چیزی بود که شریعت در کار بود، پیغمبری به آنها اعلام کرد یا نه، امر سجده مربوط به آن عالَم است معنای خاصّ آن عالم را دارد و مانند آن و اگر تکوینی بود که شیطان نمیتوانست معصیت کند که.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همین طور است آن در این عالم که نبود.
اختصاص فطرت و شریعت به عالم دنیا
حالا فطرت طوری است که انسان در درون خود در نشئهٴ فطرت این الوهیّت ذات اقدس الهی را میپذیرد این جریان ﴿قَالُوا بَلَی﴾ با جریان حضرت آدم فرق میکند ﴿قَالُوا بَلَی﴾ ممکن است طبق بعضی از تفاسیر که همین نشئهٴ طبیعت هست منتها از فطرت انسان، از عقل انسان تعهّد گرفتند این یکی از وجوهات است آن با عالم طبیعت و عالم شریعت هماهنگ است ولی در جریان حضرت آدم به صورت شفاف دارد که وقتی اینها وارد زمین شدند شریعت آمده است اما در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و مانند آن که از بنیآدم ما تعهّد گرفتیم چنین چیزی نیست که ما بعد از تعهّد گرفتن اینها را وارد زمین کردیم و بر اینها وحی فرستادیم ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ ما آن تصمیمی که باید برای حفظ عهد بگیرد در او نیافتیم حالا یا از این جهت او جزء انبیای اولواالعزم نبود یا جهات دیگری داشت بالأخره ما آن عزم را در او نیافتیم او مثلاً یادش رفته و گفتیم کنار این درخت نرو او مثلاً رفته و بهرهبرداری کرده خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر.
نزول وحی و شریعت بعد از هبوط آدم (علیه السلام)
هر شریعتی یک امر و نهی دارد اما هر امر و نهیی که شریعتی نیست اگر به فرشتهها امر کرده ﴿اسْجُدُوا﴾ آنها پیغمبر داشتند، شریعت داشتند، کتاب داشتند یا مناسب با عالَم فرشتهها باید معنا کرد در همین سورهٴ «طه» به خوبی روشن میشود در «بقره» هم هست که بعد از اینکه اینها از بهشت خارج شدند به زمین آمدند آن وقت ما برای اینها وحی و تکلیف مشخص کردیم که در همین بخش دارد که وقتی وارد شدید ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ﴾ کذا و کذا از آن به بعد دین آمده بنابراین ما تا آسمانی فکر نکنیم قصّهٴ حضرت آدم و سجدهٴ فرشتهها و اِبای شیطان و بهشت حضرت آدم و خروج حضرت آدم و اینها برای ما روشن نمیشود هیچ یعنی هیچ حکم شریعتی آنجا نبود.
عنای <تشقی> در آیه ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾
پرسش:...
پاسخ: بله، این ﴿فَتَشْقَی﴾ یعنی خودت را به زحمت نینداز چون خود همین آیه قرینه است نه شقاوت آن از شَقاست برهان اقامه میکند میفرماید اینجا که هستی چه در خوراک، چه در نوشاک، چه در پوشاک، چه در مسکن راحتی از اینجا بیرون آمدی به زحمت میافتی اینجا که هستی اصلاً گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، برهنه نمیشوی، مسکن نمیخواهی اینجا که هستی از اینجا که بیرون رفتی گرسنه میشوی، تشنه میشوی، برهنه میشوی، مسکن میخواهی چهارتا یعنی چهارتا آنجا از اینها نیست ببینید فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ اصلاً گرسنه نمیشوی یک، این چهارتاست لفّ و نشرش مشوّش است نه مرتّب برای حفظ فواصل یا جهات دیگر این لفّ و نشر مرتّب ذکر نشده اگر لفّ و نشر مرتّب ذکر میشد اینچنین گفته میشد «إنّ لک أن لا تجوع فیها» گرسنه نمیشوی یک، «و أنّک لا تَظمأ فیها» «ظمأ» یعنی تشنگی هیچ تشنه نخواهی شد دو، «و لا تَعریٰ» برهنه نخواهی شد سه، «و لا تضحیٰ» انسان برهنه در ضُحا و آفتاب احساس خطر میکند دیگر میسوزد بالأخره پوشاک میخواهد چهار، فرمود اینجا که بخواهی باشی اصلاً گرسنه نمیشوی این کدام عالَم است نه اینکه گرسنه میشوی و غذا داری خب در دنیا هم کسانی هستند که گرسنه میشوند غذا دارند اصلاً گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، برهنه نمیشوی، آفتابی در کار نیست خب، ما تا آنجا نرویم نه سجده برای ما روشن میشود نه وسوسه برای ما روشن میشود نه نهی برای ما روشن میشود نه خروج روشن میشود خب، حالا این نظر شریفتان باشد تا با همین فضا و فاز برویم بالا
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است