display result search
منو
تفسیر آیات 115 تا 118 سوره مؤمنون (آخرین قسمت)

تفسیر آیات 115 تا 118 سوره مؤمنون (آخرین قسمت)

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 17 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 115 تا 118 سوره مؤمنون"

فرمود: ﴿اخْسئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُون﴾ که البته این نهی تکوینی است و نه تشریعی
کفار از مرگ غافل بودندخیال می‌کردند که با قدرتهای مادّی می‌توانند جاودانه باشند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز که یازده ذیقعده 1390 است مصادف با سالروز میلاد وجود مبارک ثامن‌الحجج علی‌بن‌موسی(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) است سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» تمام شد فکر می‌کردیم که سورهٴ مبارکهٴ «نور» را شروع می‌کنیم ولی یکی دو نکته مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مطرح است آن را مطرح می‌کنیم و امروز تبرّکاً برخی از روایاتی که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است آنها را محور بحث قرار می‌دهیم ثواب همه این بحثها به روح مطهّر ثامن‌الحج(صلوات الله و سلامه علیه).

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ ﴿115﴾ فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ ﴿116﴾ وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ﴿117﴾ وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ﴿118﴾

در آیهٴ 108 همین سور‌ه ذات اقدس الهی در پایان گفتگو با کفّار فرمود: ﴿اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ﴾ که البته این نهی تکوینی است و نه تشریعی. دیگر از آن به بعد سخنی از کفار شنیده نشد اما آنچه در آیهٴ 113 به بعد همین سور‌ه است ﴿قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْأَلِ الْعَادِّینَ﴾ این سؤال و جواب برای قبل از آن صحنهٴ ﴿اخْسَئُوا﴾ است همین که اینها از برزخ وارد صحنهٴ قیامت شدند این گفتگو و سؤال و جواب برای آن طلیعه است که ذات اقدس الهی از آنها سؤال می‌کند چقدر در زمین ماندید یا چقدر در برزخ ماندید آنها می‌گویند: ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ﴾ نه اینکه بعد از اینکه فرمود: ﴿اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ﴾ این صحنه رخ داده باشد تا گفته بشود که چگونه بعد از ﴿لاَ تُکَلِّمُونِ﴾ اینها به سخن آمدند (یک) یا گفته بشود که این کلام و سؤال و جواب با مؤمنین است نه با کفار (دو) هیچ کدام از اینها جا ندارد زیرا این برای طلیعهٴ ورودشان به صحنهٴ قیامت است آن مربوط به بخش پایانی یا در جهنم بودن و مانند آن است.

مطلب دیگر آن است که کفار فکر می‌کردند که زندگی جز دنیا چیز دیگر نیست و چون غافل بودند از مرگ خیال می‌کردند که با مال و با قدرتهای مادّی می‌توانند جاودانه زندگی کنند ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت که گروهی وقتی وارد باغشان می‌شدند می‌گفتند که این مِلکِ نَمیر است ﴿أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ بادَ یعنی هَلَک یَبیدُ یعنی یَهلِکُ گمانش این بود که این باغ از بین نمی‌رود تفکّر جاهلی هم این بود که زمین را می‌گفتند مِلکِ نَمیر است در حالی که زمان و زمین همه در بستر تحول و انقلاب‌اند این‌چنین نیست که چیزی جاودانه باشد ﴿أَظُنُّ﴾ این سخن درست نیست. این گروهی که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ گرفتارشان کرد ﴿أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ گرفتارشان می‌کرد از این گروه سؤال می‌کنند که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ وقتی عظمت و جلال قیامت و ابدیّت را می‌بینند می‌گویند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ﴾.

مطلب بعدی آن است که این تعبیر که فرمود: ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ که منزلهٴ وصف تأکید است مشابه این تعبیرها در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 151 این بود: ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ این ﴿مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ وصف لازم شرک است شرک اصولاً دلیل ندارد انزالِ سلطان گاهی به نقل است گاهی به عقل خدای سبحان گاهی به صورت آیه یا روایت مطلبی را به بشر از راه پیغمبر و امام منتقل می‌کند این ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً﴾ گاهی ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ مطلبی را در عقل کسی القا می‌کند این ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً﴾ هیچ کس حق ندارد بگوید که من خودم زحمت کشیدم فهمیدم بارها به عرضتان رسید این تفکّر، تفکّر قارونی است که کسی اسلامی حرف بزند و قارونی فکر بکند بگوید من چهل سال دود چراغ خوردم خودم زحمت کشیدم در حوزه یا دانشگاه عالِم شدم هرگز مبدأ قابلی به تنهایی نمی‌تواند به کمال برسد هر متحرّکی محرّک می‌خواهد هر قابلی فاعل می‌خواهد هر متعلِّمی معلّم می‌خواهد ﴿أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً﴾ گاهی نقل است گاهی عقل پس این‌چنین نیست که اگر کسی در اثنای مطالعه به مطلبی رسید خود این مطالعه خود این فکر خود این حرکتِ درونی کمالِ علمی بیافریند این زمینه را فراهم می‌کند تا ذات اقدس الهی فیضی را به مستفیض عطا کند پس آ‌نچه در آیهٴ 151 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آمده است به منزلهٴ وصفِ لازم شرک است یعنی اصلاً شرک دلیل‌بردار نیست خواه دلیل عقلی باشد خواه دلیل نقلی نظیر این تعبیر که البته مربوط به توحید و مسئله نفی شرک و امثال ذلک نیست نظیر اینکه گاهی جمله‌ای وصف لازم یک مفرد قرار می‌گیرد آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ طَائِرٌ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ این ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ این جمله در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای طائر خب اصولاً طائرً ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ اگر جناحیه نباشد طائر با چه چیزی پرواز می‌کند با پا که پرواز نمی‌کند که با بال پرواز می‌کند اگر گفتند طائر معنایش این است که دو بال دارد با آن پرواز می‌کند خب اگر در کنار طائر این جملهٴ ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ را ذکر فرمود این وصفِ تأکیدی است دیگر ﴿وَلاَ طَائِرٌ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ این وصف توضیحی است قید احترازی که نیست چون طائر که دیگر به غیر بال پرواز نمی‌کند که ﴿یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ﴾ وصف لازم طائر است ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ﴾ وصف لازم شرک است و مانند آن پایان هم به وجود مبارک حضرت دستور داد که پروردگارا! مغفرت کن معمولاً غفران قبل از رحمت است چون غفران، گردگیری لکّه‌گیری شستشوست بعد رنگ‌آمیزی اول ستّاری هست اول گردگیری هست اول غبارروبی هست بعد نقشه رحمت خاصّه را روی آن شیء منقوش کردن است ﴿قُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ با اینکه ﴿خَیْرُ الْغَافِرِینَ﴾ هم است اما ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ است این ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ نظیر ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾، ﴿أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ﴾ ، ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ ، ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ که در قرآن کریم فراوان است معنایش این نیست که رازقهای زیادی حقیقتاً هستند و خدا بهترین آنهاست یا راحِمهای حقیقی زیادند خدا بهترین آنهاست یا حاکمان حقیقی زیادند خدا احکمِ آنهاست چون دربارهٴ همه اینها که می‌فرماید او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است یا ﴿خیر الحافظین﴾ است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ است یا ﴿خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾ است یا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است در آیات دیگر که مفسّر اصیل این آیات است بیان می‌کند که تنها خالق خداست دیگران آینه‌دار خلقت خدایند تنها رازق خداست ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ با «هو» و الف و لام حصر را فهماند ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ آن وقت اگر فرمود: ﴿هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ معنایش این نیست که دیگران حقیقتاً رازق‌اند منتها خدا بهترین آنهاست معنایش این است که خدا بالاصاله رازق است دیگران آینه‌دار جمال و جلال رزق و رحمت و امثال ذلک‌اند که الآن از بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) روشن می‌شود حالا این چند جمله تتمّه بحث سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بود تا ـ ان‌شاءالله ـ فردا سورهٴ مبارکهٴ «نور» را شروع بکنیم.
اما آنچه مربوط به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که حضرت معروف بود به عالِم اهل بیت(علیهم السلام) درست است که در ایران بسیاری از معارف و علوم بود ولی شما تاریخِ علمی ایران را که ملاحظه می‌کنید می‌بینید آن اوج تفکّر فلسفی، کلامی، عرفانی در ایران بعد از وجود مبارک امام رضا روشن شده است در حجاز این گونه از تفکّرات بسیار ضعیف بود یعنی کسی که دقیق‌ترین مسائل توحیدی را دقیق‌ترین مسائل اراده و ازلیّت را دقیق‌ترین مسائل درباره اینکه آیا با خدا چیزی بود یا نه، دقیق‌ترین مسائل دربارهٴ اینکه رابطه خدا و خلق چیست اینها در حجاز و امثال حجاز مطرح نبود اگر این مطالب را می‌پرسیدند خب ائمه(علیهم السلام) پاسخ می‌دادند ولی تفکّر عقلی ایران با تفکّر عقلی حجاز و امثال حجاز خیلی فرق کرد وجود مبارک امام رضا که آمد کلاً در ایران تحوّلی پیدا شد این افکار که قبلاً نبود بعدها فارابی و بوعلی و اینها تربیت شدند شما حالا این احتجاجات وجود مبارک امام رضا را ببینید بعد با احتجاجات ائمه تطبیق کنید دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) اصلاً خطبه‌های نورانی فراوانی داشت که آن خطبه‌ها تکلّمی بود با خدا اما خطابه محاجّه مجلس درس و امثال ذلک نبود خطبه‌های فراوانی داشتند خطبه‌های توحیدی عمیقی وجود مبارک حضرت امیر داشت وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیهما) داشتند اما سؤال و جوابی باشد و شاگردی باشد و محاضره‌ای باشد و مناظره‌ای باشد و اینها نبود اما در مرو در خراسان بسیاری از علمای ایران از وجود مبارک امام رضا سؤالات عمیق کردند و حضرت جواب داد. حالا مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از صفحهٴ 417 تا پایان این بخش به استثنای نهی از تکلّم در ذات خدا مطالب عمیقی است که مربوط به وجود مبارک امام رضا است «باب ذکر مجلس الرضا» در صفحهٴ 417 است وجود مبارک امام هشتم با ملحدان با مشرکان با یهودیها با نصارا ترسا با صابئین با زرتشتیها مناظره داشت بعد از اینکه حضرت را مأمون از حجاز به ایران آورد البته بدون سوء قصد نبود مجلس وَزینِ علمی تشکیل داد رهبران علمی این فِرق و مِلل و نِحَل را جمع کرد از بی‌دین و بادین از ملحد و مشرک و یهودی و مسیحی و زرتشتی و صابئین و افراد دیگر همه اینها را جمع کرد قدرت مرکزی هم آ‌ن روز مرو بود پایتخت هم بالأخره آن روز در اختیار حکومت عباسیان بود اینها را جمع کرد بدون سوء قصد نبود فکر می‌کرد که وجود مبارک امام رضا در جمع این عالمان مِلل و نِحل می‌ماند کم می‌آورد به اصطلاح. همه اینها را دعوت کرد گفت پسر عموی من از حجاز آمده و عالِم است شما مطالب علمی و سؤال و جوابی که دارید با ایشان فردا در میان بگذارید و حتماً هم حضور پیدا کنید آنها هم قبول کردند. قاصد فرستاده خدمت وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) گفت یک مجلس علمی است بیایند خدمت شما یا شما تشریف می‌آورید چنین تأدّبی کرد اینها حاضرند بیایند خدمت شما حضرت فرمود نه ما خودمان می‌آییم بعد یاسر که خدمت امام رضا(سلام الله علیه) بود فرمود می‌دانی مأمون برای چه این مجلس عظیم را تشکیل داد او تنها برای این تشکیل نداد که یک مجلس علمی باشد مناظره و محاضره علمی باشد این همه افکار را جمع کرده فکر کرده که ما کم می‌آوریم فکر کرده که در برابر این صاحبان ملل و نحل یکی یهودی است یکی مسیحی است یکی قرآن را قبول دارد یکی اصلاً قبول ندارد با اینها چطور باید بحث کرد برخیها پیشنهاد دادند که حضرت نرود فرمود نه، ما به اذن خدا می‌رویم بعد مأمون پشیمان می‌شود که چرا چنین مجلسی تشکیل داد چه اینکه بعد هم پشیمان شد چون مأمون فکر می‌کرد که وجود مبارک حضرت مثلاً کم می‌آورد. خب مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این صحنه را نقل کرد عدّه‌ای از بزرگان هم این را شرح کردند یکی هم مرحوم قاضی سعید قمی است قبر شریف مرحوم قاضی سعید قمی در همین خیابان ارم با مرحوم هِیدجی(رضوان الله علیه) کنار هم در یک مقبره دفن‌اند این قاضی سعید قمی شاگرد مرحوم فیض بود از بزرگان قم بود و چند جلد شرح کرده این توحید مرحوم صدوق را که سه جلدش چاپ شده تا حال.

خب وقتی که این خبر را به وجود مبارک امام رضا رساندند حضرت فرمود من خودم می‌آیم فردا ـ ان‌شاءالله ـ دیگر لازم نیست آنها بیایند بعد به یاسر فرمود منظور او این است که ما در آنجا مثلاً کوتاه بیاییم یا کم بیاوریم وقتی فردا شد فضل‌بن‌سهل به حضور امام رضا(سلام الله علیه) مشرّف شد عرض کرد ابن عمّ شما منتظر شما هستند همه علما جمع شدند منتظر تشریف‌فرمایی شما هستند حضرت فرمود شما بروید من الآن دارم می‌آیم «فإنّی سائرٌ إلی ناحیتکم إن‌شاءالله ثمّ توضّیء وضو الصلاة» وضو گرفت و شاید دو رکعت نماز خواند از اینکه فرمود: «توضّیء وضو الصلاة» یعنی برای نماز وضویی گرفتم یا نه برای نماز وضو گرفت ولو بعد بخواند. وقتی که وارد شد «فإذن المجس غاصّ بأهله» و عموی حضرت یعنی برادر موسی‌بن‌جعفر به نام محمدبن‌جعفر در جماعت طالبیین و هاشمیین حضور داشتند او در دستگاه عباسیها بودند و نماز جماعت دربار را هم همین محمدبن‌جعفر برادر موسی‌بن‌جعفر(سلام الله علیه) می‌خواند وقتی وجود مبارک امام رضا وارد شد مأمون برخاست عموی امام رضا یعنی برادر موسی‌بن‌جعفر برخاست و همه بنی‌هاشم احترام کردند و همه اینها ایستاده بودند تا وجود مبارک امام رضا نشست و بعد هم مأمون نشست و احترام کردند. «ثمّ التفت إلی جاثلیق فقال یا جاثلیق هذا ابن عمّی علی‌بن‌ موسی‌بن‌جعفر و هو مِن وُلدِ فاطمه بنت نبیّنا وابن علی‌بن‌ابی‌طالب» اینها وقتی می‌خواستند معرفی کنند می‌گفتند این فرزند زهراست جریان فاطمه(سلام الله علیها) به قدری با عظمت و جلال شناخته شده بود که وقتی می‌خواستند امام رضا را معرفی کنند می‌گفتند این فرزند فاطمه است یا خود امام سجاد(سلام الله علیه) وقتی بالای منبر شام وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند می‌گوید: «أنا ابن فاطمة الزهراء» این‌چنین نبود که او فقط به عنوان دختر پیغمبر است یا به عنوان همسر حضرت امیر است عظمت علمی و مقام والای آن صدیقه کبرا طوری بود که همه به انتساب به او افتخار می‌کردند و خودشان هم به اینکه فرزند او هستند معرفی می‌کردند. همه این رهبران بودند و مأمون پیشنهاد داد که این عالِم این دودمان است هر مطلبی که دارید با او درمیان بگذارید البته این چندین صفحه است و مفصّل است لکن به هر کدام از اینها پیشنهاد می‌داد که شما سؤال کنید به مسیحی می‌گفت به یهودی می‌گفت به زرتشت می‌گفت به ملحد می‌گفت تا اینکه وجود مبارک امام رضا در جواب تک تک اینها پاسخ کافی می‌داد و این جمله‌ها را می‌فرمود، می‌فرمود در بخشی از اینها که مربوط به توحید بود فرمود خدای سبحان بود و چیزی با خدای سبحان نبود این «کان الله و لَم یکن معه شیئا» که معروف است در فرمایشات امام رضا در همین جلسه مناظره چند جا آمده که خدا بود و چیزی با خدا نبود چون همه اشیاء بالأخره یا حادثِ ذاتی‌اند یا حادثِ زمانی.

حضرت که شروع کرد خود امام رضا فرمود: «یا قوم! إن کان فیکم أحدٌ یُخالف الإسلام و أراد آن یسأل فلیسأل» اگر کسی مخالف اسلام است ولی مسلمان نیست و مطلبی دارد سؤال و اشکال و شبهه‌ای دارد بپرسد و احتشام نکند نگوید که حشمتِ خلیفه نگذاشت من بپرسم یا حشمت این مجلس نگذاشت من بپرسم احتشام نکند حریم نگیرد هر اشکالی که دارد علیه اسلام می‌خواهد حرف بزند، بزند علیه توحید حرف بزند، بزند. وقتی که آن سؤالات خودشان را مطرح کردند وجود مبارک حضرت شروع کرد به جواب دادن. عِمران صابی عرض کرد «أخبرنی عن الکائن الأول و عمّا خَلَق» حضرت فرمود: «سألت فأفهم. أمّا الواحد فلم یَزَل واحداً کائناً لا شیء معه بلا حدودٍ و لا أعراضٍ و لا یَزال کذلک» خدا بود و چیزی با او نبود این در ازل، در لا یَزال یعنی برای ابد هم خدا هست و چیزی با او نیست. اینکه گفته می‌شود «کان الله و لم یکن معه شیئا» این پیامش حدوث ذاتی عالَم یا حدوث زمانی برخی از عالَم است نه انقطاع فیض وگرنه او «دائم الفیض علی البریّه» است او «دائم الفضل علی البریّة» است و اگر نبود اصرار کتاب و سنّت به اینکه بهشت ابدی است و انسان برای ابد می‌ماند ابدیّت را هم بشر نمی‌پذیرفت که چطور می‌شود یک موجود ممکن ابدی باشد منتها آن قدر کتاب و سنّت دربارهٴ ابدیّت بهشت روایات و آیات دارد که هیچ کس نمی‌تواند ابدیّت را منکر بشود پس اگر موجودی ابدی شد معنایش این نیست که واجب است اگر موجودی ابدی شد معنایش این نیست که با خداست ابدیّتِ بالعرض هرگز کنار ابدیّت بالذّات نیست ابدیّت بالتّبع هرگز کنار ابدیّت بالأصل نیست دقیق‌تر از این دو، ابدیّت بالمجاز در کنار ابدیّت بالحقیقه نیست. فرمود خدا بود هیچ چیزی با او نبود تا ابد هم خدا هست و چیزی با او نیست اگر چیزی مع الله باشد که می‌شود شریک الباری.

ملاحظه فرمودید حضرت چه فرمود، فرمود: «أمّا الواحد فلم یَزَل واحداً کائناً» که «لا شیء معه» (یک)، «بلا حدودٍ» (دو) «و لا أعراضٍ» (سه) «و لا یَزال کذلک» اینکه بزرگان می‌گویند: «کان الله و لم یکن معه شیء الیوم کذلک الآن کذلک» از همین روایت است خدا لا یزال این‌چنین است هیچ چیزی با او نیست هیچ چیزی مصاحب او نیست اشیاء را امام رضا آن‌چنان معرفی کرد که حیثیّت و هویّت همه اشیاء را از آنها گرفت حالا ببینیم این عالِم اهل بیت عالَم را چطور معنا می‌کند. خب «ثمّ خَلَقَ خلقا» این را در صفحهٴ 430 فرمود در صفحهٴ 432 به این شخص راه اجتهاد نشان می‌دهد همان طوری که به فقها و اصولیین ما فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» به این شخص هم که تفکّر عقلی دارد دستور اجتهاد می‌دهد در صفحهٴ 432 فرمود: «فاعقل ذلک وابن علیه ما عَلِمْتَ صوابا» این اصل کلّی که ما گفتیم این را خوب تعقّل بکن این را مبنا قرار بده آنچه صحیح و درست است بر این مبنا بِنا کن که بشود تفکّر فلسفی تفکّر عقلی تفکّر جهان‌بینی، اجتهاد در این امور «فاعقل ذلک وابن علیه ما عَلِمْتَ صوابا» بعد در صفحهٴ 432 که این مناظره گرم شد این شخص که معتقد نیست که خدایی هست که می‌گوید خب اگر خدایی هست خلقی هست رابطهٴ خلق و خدا چیست؟ اینها را سؤال کرد و چطور ما خدا را بشناسیم شما خدا را که نمی‌بینید آیا خدا در خلق است ـ معاذ الله ـ یا خلق در خداست ـ معاذ الله ـ یا بیگانه‌اند؟ از این سه حال که بیرون نیست خدا را خود خدا را بخواهیم بشناسیم که دیدنی نیست ماییم و خلقِ خدا بخواهیم از راه خلق، خالق را بشناسیم آیا خالق در خلق است آیا خلق در خالق است اگر خالق در خلق نیست اگر خلق در خالق نیست چطور خدا را بشناسیم این سؤال ملحد «ألا تُخبرنی یا سیّدی أهو فی الخلق أم الخلق فیه؟ قال الرضا(علیه السلام) جلّ یا عمران عن ذلک» او منزّه از آن است که در خلق باشد او مبرّای از آن است که خلق در او باشد «لیس هو فی الخلق و لاالخلق فیه تعالیٰ عن ذلک» آن وقت عمران مانده که پس رابطه چگونه است فرمود شما خیال کردید خلق موجودی است حقیقی در برابر خدا من نمونه‌ای برای شما مطرح کنم که با آن نمونه شما بتوانید رابطه خلق و خالق را بفهمید «و اُعلّمِکَ ما تَعرفه به» من تعلیم می‌کنم به تو چیزی را که تو با شناخت او رابطهٴ خلق و خالق را بفهمی اما «و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله» نه اینکه این کار از خود من باشد این به تعلیم الهی است بعد فرمود: «أخبرنی یا عمران عن المرآة أنت فیها أم هی فیک» در اینکه انسان با صورتِ مرآتیه خودش را یا شیء دیگر را می‌بیند حرف نیست صورتِ مرآتیه وسیلهٴ رؤیت یک شاخص است انسان یا خود را در آینه می‌بیند یا صورت درختی را مثلاً در آینه می‌بیند عرض کرد بله همین طور است ما به وسیله آینه می‌بینیم بعد فرمود شما در آینه هستی یا آینه در شما نه شما در آینه‌اید نه آینه در شما ولی مع‌ذلک شما را نشان می‌دهد. «أخبرنی یا عمران عن المرآة أنت فیها أم هی فیک فإن کان لیس واحدٌ منکما فی صاحبه» اگر نه شاخص در آینه هست نه صورت مرآتیه در شاخص است «فبأیّ شیء استدللت بها علی نفسک» تو خود را در آینه می‌بینی یا شخص دیگر را در آینه می‌بینی استدلال می‌کنی می‌گویی این صورت مرآتیه دلیل است بر وجود آن شخص. صورت مرآتیه صادق است بر خلاف سراب، سراب کاذب است صورت مرآتیه صادق است «قال عمران بضوء بینی و بینها» من به وسیلهٴ نوری که بین من و آینه است این تشخیص می‌دهم.

حضرت فرمود این نور در چشمِ شما هم که هست در جای دیگر هم که هست مگر نور در چشم تو نیست فضای شما در نور نیست خود فضا روشن نیست چرا نمی‌بینی صورت خودت را نمی‌بینی «فقال الرضا(علیه السلام) هل تریٰ مِن ذلک الضوء فی المرآة أکثر ممّا تراه فی عینک» بیش از آن مقداری که در شبکه چشم شما نور هست در آینه هست «قال نعم» بله بیشتر است «قال الرضا(علیه السلام) فأرناه» به من نشان بده آن نوری که در چشم شماست کمتر از نوری است که در آینه است خب این نور تابیده همه جا را روشن کرده دیگر چطور در سطح آینه بیشتر از فضای شبکه چشم شماست «قلم یُحِر جواباً» حارَ یَحور، «ظنّ أن لن یحور» یعنی برگشت این نتوانست برگرداند مطلبی را. «قال الرضا(علیه السلام) فلا أری النّور إلاّ و قد دَلَّک و دلّ المرآة علی أنفسکما» این نور هم شما را راهنمایی کرده هم صورت مرآتیه را هدایت کرده «مِن غیر أن یکون فی واحدٍ منکما» نور که در آینه نیست. این آینه یک جِرم شفافی است پشتش هم یک مقدار جیوه است هیچ یعنی هیچ چیزی در آینه نیست اینکه گفته شد «عالَم جز وهم در وهم نیست» گرچه سعدی شعرهای متوسّط دارد نه دقیق اما این غزل از آن دقیق‌ترین اشعار سعدی است مرحوم آقا علی حکیم این شعر را در بدایع الحکم دارد سیدناالاستاد هم گاهی این شعر را زمزمه می‌کردند او می‌گوید:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست ٭٭٭ بَرِ عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفت این نکته با حق‌شناس ٭٭٭ ولی خُرده گیرند اهل قیاس
پس این آسمان و زمین چیستند٭٭٭ بنی آدم و دیو و دَد کیستند
آن‌گاه جواب می‌دهد که:
عظیم است پیش تو دریا به موج٭٭٭ بلند است خورشید تابان به اوج
اما همه هر چه هستند از آن کمترند٭٭٭ که با هستی‌اش نام هستی برند
چو سلطان عزّت اَلَم برگشود٭٭٭ جهان سر به جِیْب عدم در گوشد

در نفخه صور اول کجا می‌روند اینها آنجا که وقتی ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ کجا می‌روند آنکه تاریخ‌دار نیست نه تاریخ شمسی دارد نه تاریخ قمری دارد نه تاریخ میلادی دارد وقتی تاریخ و کِی و کجا رخت بربست خدا جلوه می‌کند در نفخه صور آن را عارف هم‌اکنون می‌بیند آن را امام رضا هم‌اکنون دید و دارد به دیگری نشان می‌دهد چیزی در آینه نیست نظیر عکس این کاغذ نیست کاغذ بالأخره عکسی است دیگر جِرمی است دیگر هیچ یعنی هیچ جای دیگر را ما می‌بینیم خیال می‌کنیم آسمان و زمین در کارند آن‌گاه حتماً یعنی حتماً وگرنه همین فرقی بین ما و اینها که یک شیرینی تقسیم می‌کنند باید همین باشد ما امام رضا را با علم و دین می‌شناسیم دیگری با شیرینی و شربت می‌شناسد اگر طلبه‌اید اگر عالِمید اگر شاگرد امام رضایید باید اینها را روزهای عید مطرح کنید که بشود حضرت عیدی شما را عالِمانه مطرح بکند.

بعد فرمود می‌دانی اول چیزی که خدا خلق کرد چیست؟ این را در صفحهٴ 436 فرمود، فرمود: «فالخلق الأول مِن الله عزّ و جلّ الإبداء لا وزن له و لا حرکة» می‌شود موجود مجرّد چیزی که وزن ندارد حرکت ندارد کمّ و کیف ندارد ولی موجود است می‌شود مجرّد دیگر سمعی ندارد لونی ندارد حسّی ندارد و تا آخر می‌فرماید عمران می‌گوید یک مسئله دیگر مانده حضرت فرمود دیگر این حرفها را عقول می‌فهمند در صفحهٴ 440 حالا چون در آستانهٴ اذانیم دیگر اینها را نخوانیم حسن‌بن‌محمد نوفلی می‌گوید که همه متکلّمان که وا ماندند وجود مبارک امام رضا در پایان به یاسر فرمود کم کم مأمون پشیمان می‌شود که چرا چنین مجلس عظیم علمی را تشکیل داد این تا صفحهٴ 441 تمام می‌شود آن وقت یک مجلس دیگری با سلیمان شروع می‌کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن