- 78
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره آلعمران"
جامعیّت ﴿هُوَ الحَیُّ القیّوم﴾ نسبت به اسمای حسنای حق
علت نزول دفعی فقراتی از سوره، در کلام امینالاسلام و فخررازی
هیمنه قرآن کریم نسبت به تورات و انجیل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴿4﴾
بیان اصول دین در پرتو آیات مذکور
این چند آیه مجموعهٴ اصول دین را به همراه دارد هم توحید، هم نبوت و هم معاد. توحیدش را با ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ بیان فرمود، نبوّت را با ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ توضیح داد، معادش را با ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ بیان فرمود.
جامعیّت ﴿هُوَ الحَیُّ القیّوم﴾ نسبت به اسمای حسنای حق
مطلب بعدی آن است که چند اسم از اسمای حسنای حق در این بخش از آیات یادآوری شد که مهمترین آنها بعد از کلمهٴ مبارکهٴ الله همان ﴿هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ است که احیاناً اسم اعظم خواهد بود و جامع همه اینها یعنی حتی فوقِ الله و فوقِ ﴿الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ همان هویّت مطلقهای است که از آن به عنوان ﴿هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ یاد شده است و صدر این سوره که با توحید شروع شد برای آن است که در بخش مهمّی از این سوره احتجاج با قائلین به تثلیث و امثال ذلک مطرح است. اگر سخن از احتجاج با مسیحیت است و آنها گرفتار تثلیثاند در صدر سوره باید از توحید حق سخن به میان بیاید، از حیّ و قیّوم بودن او سخن به میان بیاید تا دیگر مسئله ابن الله بودن و نظایر آن طرح نشود.
علت نزول دفعی فقراتی از سوره، در کلام امینالاسلام و فخررازی
در ذیل همین بخش از آیات سوره «آلعمران» هم امام رازی و هم مرحوم امینالاسلام در مجمع نقل کردند که این بخش از سوره «آلعمران» تا هشتاد و چند آیه اولیه این سوره، یکجا نازل شده است درباره جریان احتجاجات مسیحیت و جریان مباهله را هم فیالجمله اینجا ذکر کرده است. وقتی اسلام در مدینه رشد کرد و همگان را به قرآن دعوت کرد، اهل کتاب که در مدینه و در اطراف مدینه به سر میبردند، برای احتجاج به مدینه آمدند در حضور حضرت و با او محاجّه کنند، البته آنها با تشریفات ظاهری آمدند که بعضی از افراد سادهاندیش صدر اسلام وقتی آنها را با آن جلال و شکوه مادی میدیدند میگفتند عجب آدم متمدّنی هستند.
در کتاب تحفالعقول این حدیث هست که وقتی آن مسیحی اهل نجران ظاهراً باآن لباس فاخر وارد شد یک مسلمان سادهاندیش هم گفت: «ما اعقل هذا الرجل»; عجب مرد عاقلی این زیبایی و زرق و برق ظاهری در او اثر گذاشت. گفت: «ما اعقل هذا الرجل»، آنگاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقل فرمود: «مه إنّ العاقل مَن وَحّد الله» ; ساکت باش نگو این شخص چقدر عاقل است، آن که به دام تثلیث افتاده است او عاقل نیست آن که موحد است عاقل است: «مه إنّ العاقلَ مَن وَحّدَ الله».
آنها آمدند با همان تشریفات عبادیشان وارد مدینه شدند یا وارد مسجد شدند و هنگام نماز که فرارسید ناقوس زدند و در همان مسجد بعد از ناقوس به عبادت خود مشغول شدند که عدهای از مسلمانان خواستند اعتراض کنند که در مسجد جای ناقوس مسیحیان نیست، طبق این نقل رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود فعلاً آنها را آزاد بگذارید ولو در مسجد من هم که است اینها ناقوس بزنند تا کم کم بعد از محاجّه اینها ایمان بیاورند یا اگر ایمان نیاوردند در مسجد سخن از ناقوس به میان نیاورند، چه اینکه اینچنین هم شد. این صبر و تحمل در صدر اسلام بود. اگر کسی بخواهد فرهنگ توحید را منتشر کند و دیگران را به اسلام فرا بخواند خواه و ناخواه مقداری از حرفهای آنها را باید گوش بدهد وگرنه هیچگاه اولین بار ممکن نبود بگویند شما وارد مسجد نشوید یا در مسجد ناقوس نزنید، هم آنها را به مسجد راه دادند و هم اجازه دادند که آنها ناقوس بزنند که مشروح این جریان در ذیل آیه مباهله قهراً مطرح میشود، ولی هم در تفسیر امام رازی و هم در مجمع مرحوم امینالاسلام طبرسی این قصه در ذیل همین آیات اولیه سوره «آلعمران» آمده است.
مطلب بعدی آن است که بین تنزیل و انزال فرق گذاشتند، زمخشری در کشاف مانند بعضی از ادبا بر این است که تنزیل مفید تدریج یا تکثیر است و انزال مفید دفعی است، چون تورات و انجیل دفعتاً نازل شده است و قرآن کریم تدریجاً نازل شده است، لذا درباره قرآن به تنزیل یاد کرد، درباره تورات و انجیل به انزال ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ﴾.
فرق «تنزیل و انزال» در کلام زمخشری
نقد سخن زمخشری
بر این سخنِ زمخشری در کشاف نقدی شده است که قرآن کریم هم انزال را در مورد امر تدریجی یاد کرده است با اینکه شما گفتید انزال در امور دفعی است و هم تنزیل را در موارد دفعی یاد کرده است با اینکه شما گفتید تنزیل در موارد تدریجی است هر دوجا نقض میشود، اما از اینکه انزال را در مورد تدریجی یاد کرده است، همان آیه معروف سورهٴ «رعد» است که فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾ در تشبیه اینکه فیض حق از خدا نازل شده است، هر کسی به اندازه استعداد خود این فیض را دریافت کرد، فرمود همانطوری که خدا باران را نازل کرد و هر ظرفی به اندازه ظرفیتش از این باران بهره بُرد: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾; هر وادی، هر درّه، هر بیابان به اندازه ظرفیتش از این باران مدد گرفت. با اینکه باران امری است تدریجی معذلک درباره نزول او به انزال یاد شده است نه تنزیل نفرمود «نزّل من السماء ماءً»، بلکه فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.
پس انزال در مورد تدریج هم به کار میرود، چه اینکه تنزیل هم در مورد دفعی به کار میرود. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که سخن از تنزیل قرآن به میان آمده است آنجا با اینکه قرآن را دفعتاً و یکجا خواستند نازل بشود با فعل تنزیل یاد شد، آیه 32 سورهٴ «فرقان» این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چون قرآن در حوادث گوناگون، در جنگ و صلح، در مکه و مدینه، قبل از هجرت و بعد از هجرت، در زمانهای گوناگون، بعد از طرح سؤالهای مختلف، آیه به آیه، سوره به سوره تدریجاً نازل میشد مخالفین گفتند همانطوری که تورات و انجیل یکجا نازل شد، قرآن هم یکجا نازل بشود به صورت یک کتاب همانطوری که تورات دفعتاً نازل شد، انجیل دفعتاً نازل شد، چرا قرآن یکجا دفعتاً نازل نشده است. با اینکه منظور آن است که این کتاب دفعتاً نازل بشود و جملتاً واحدتاً نازل بشود، تدریجی نباشد معذلک به تنزیل یاد کرده است نه انزال، ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ با اینکه مناسب این بود بفرماید: «لولا انزل علیه القرآن جملةً واحدةً»، چه اینکه در موارد دیگر یک امر واحد را قرآن با تنزیل یاد میکند که نظیر همین نقض سورهٴ «فرقان» در سورهٴ «انعام» هم آمده است، آیه 37 سورهٴ «انعام» این است که ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ که منظور از این آیه معجزه است، که چرا معجزه نازل نمیشود. خب این معجزه امری است که دفعتاً حاصل میشود، نظیر احیای موتا یا صاعقه و مانند آن، این امر دفعی را از آن با تنزیل یاد کرده است، فرمود چرا معجزه بر او تنزیل نشد با اینکه یک امر بود و مناسب بود که انزال یاد شود تنزیل یاد شده است، پس نمیشود گفت که انزال برای دفعی است تنزیل برای تدریجی، چون از هر دو طرف نقض شد برای اینکه انزال در امر تدریجی به کار رفت، نظیر ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ تنزیل در امر دفعی به کار رفت، نظیر ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ این نقض.
پرسش:...
علت تعبیر به «غیث» در آیهٴ ﴿یُنَزّلُ الغَیْث﴾
پاسخ: چون به نیاز تشنهها اعم از انسان و حیوان و مزرعه و مرتع پاسخ میدهد، لذا غیث گفتند یعنی خاصیّت باران این است که به خواستهها پاسخ مثبت میدهد و اگر کسی مشکل دیگران را حل کند میگویند اغاثه کرده است او غُوث داد، او مُغیث است; همانطوری که باران به نیاز تشنهها پاسخ مثبت میدهد اگر کسی به نیاز نیازمندان پاسخ مثبت داد میگویند اغاثه کرده است که آن اغاثه از همین غیث به معنای باران است و چون باران یک امر تدریجی است وقتی تدریجیّتش ملاحظه شد کلمهٴ ﴿یُنَزِّلُ﴾ به کار برده میشود وقتی مجموعش که بیش از یک امر نیست میگوییم یک بار، باران آمد وقتی این مجموع ملاحظه شد کلمهٴ «انزال» به کار برده میشود که فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.
پرسش:...
کیفیت بهکارگیری «تنزیل و انزال»
پاسخ: بله; درباره قرآن کریم هم انزال هست فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یا ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ یا ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ ٴ﴾ ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و مانند آن. کلمه انزال درباره قرآن کریم فراوان است، کلمه تنزیل هم هست; منتها مصحّح اطلاق در اینگونه از موارد چیست؟ ایشان میفرمایند اگر امر تدریجی را به لحاظ جمع ببینیم کلمه انزال به کار برده میشود مثل مواردی که درباره قرآن انزال به کار برده شد و اگر امر تدریجی را به لحاظ امور متدرّجه و متکثّره مشاهده بکنیم تنزیل به کار برده میشود، نظیر ﴿یُنَزِّلُ الْغَیْثَ﴾ و امثال ذلک و اما اینکه در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ در اینجا این ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ منافی با آن تنزیل نیست چرا، چون قرآن کلام حق است نظیر تورات نیست که دفعتاً یا الواحی نصیب موسی شده باشد که کلام، بالأخره تدریجش را دارد مثل اینکه ما به کسی که خواست پراکنده حرف بزند میگوییم یکجا حرفت را بزن، اینکه میگوییم یکجا حرفت را بزن نه یعنی هر چه حرف داری با یک کلمه ادا کن یعنی اینکه یک ساعت حرف بزنی، بعد مدّتی ساکت باشی دوباره حرف بزنی اینچنین نباشد یکجا حرفت را بزن.
قرآن از آن جهت که کلام است سوره به سوره است آیه به آیه است تدریجش همیشه محفوظ است، لذا مصحّح کلمه تنزیل را همیشه دارد با اینکه ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ هست، چون کلام است نه کتاب، گرچه به دید دیگری کتاب است نه کلام و گرچه به دید سوّم هم کلام است و هم کتاب، آنجا که میخواهند بگویند این آیات را پشت سر هم بگو هم کلمه تنزیل را به کار میبرند، چون آیات تدریجی است کلام است و هم ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ را میگویند تا خواستهشان را بیان کنند که در ظرف 23 سال حرف نزن یکجا حرف بزن، نظیر آن کاری که [در] تورات و انجیل شده است.
به هر حال اینها عنایتهای کلامی است که اگر ثابت بشود آنچه را که زمخشری ادّعا کرده است که انزال برای دفع است و تنزیل برای تدریج مصحّح دارد البته.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون اگر مصحّح است برای آن است که ما در رتبه سابقه آن امر تدریجی را دفعی دیدیم بعد کلمه انزال را به کار بردیم نه انزال در مورد تدریج به کار برده شد که بشود مجاز، قبل از اینکه ما کلمهٴ انزال را به معنای تدریج استعمال کنیم، آن امر تدریجی را یکجا دیدیم به لحاظ آن وحدت جمعیاش، بعد کلمهٴ انزال استعمال شد یا اگر تنزیل در مورد یک امر دفعی است برای آن است که آن امر دفعی که دارای اجزاست، اجزای او را مشاهده کردیم بعد کلمهٴ تنزیل را استعمال کردیم نه اینکه تنزیل که برای تدریج است استعمال شده باشد برای امر دفعی «بما أنّه دفعی» یا انزال که برای امر دفعی است استعمال شده باشد در امر تدریجی «بما أنّه تدریجی».
اما به هر حال «و الأمر فی ذلک سهل».
پرسش:...
پاسخ: معجزه یک بار احیای موتیٰ است یا یک صاعقه است، مثل اینکه گفتند: ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ و امثال ذلک این دیگر، نظیر سخن نیست که تدریجاً آیه به آیه و سوره به سوره نازل بشود.
پرسش:...
موارد استعمال ﴿نُزِّلَ﴾ در آیات
پاسخ: با اینکه گفتند آیه، چون خود آن شیء یک امر است و دارای اجزاست اجزای او را که میبینیم میشود ﴿نُزِّلَ﴾ اگر شیئی بسیط محض باشد و اجزا نداشته باشد همانطوری که خودش واحد است، اجزایی هم نداشته باشد بسیط باشد آنگاه است که جای تنزیل نیست، نمیشود گفت ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ﴾ خب.
تبیین صفات سهگانه قرآن کریم
﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ برای قرآن در اینجا سه صفت ذکر کرد; یکی اینکه کتاب است، کتاب به اصطلاح مجموعه قوانین و مقرّرات است زبور را کتاب نمیگویند انبیای اولواالعزم دارای کتاباند یعنی این پنج پیامبر معروف(علیهم السلام) دارای کتاباند وگرنه بقیه انبیا صاحب و حافظ شریعت انبیای سَلفاند خودشان دارای کتاب نیستند خداوند به داود زبور داد نه کتاب به داود و سلیمان کتاب نداد [چون] آنها حافظ توارت موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند.
پرسش:...
پاسخ: قرآن را کتاب نامید چون مجموعه قوانین و مقرّرات است، وصف دیگرش این است که بالحق است که در بحث دیروز گذشت، وصف سوّم این است که ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ این کلمه «مصدّق» در بسیاری از سورههایی آمده است که آنها مدنی است، نظیر سوره «بقره» ، سوره «آلعمران»، سورهٴ «مائده»، سوره «نساء» و امثال ذلک. در بخشی از سورههای مکّی هم آمده است، نظیر سوره «فاطر» و سوره «احقاف».
پرسش:...
بیان معنای کتاب
پاسخ: کتاب به معنای مجموعه قوانین و حدود و شریعت نه، البته نصیحت و مواعظ و اخلاق و امثال ذلک بود، صحیفه داشتند اما کتاب نداشتند. مثل زبور که یک سلسله مواعظ اخلاقی است زبور حدود و قوانین و مقرّرات در آن نیست خود داود(سلام الله علیه) برابر تورات موسای کلیم حُکم میکرد.
پرسش:...
پاسخ: کتاب مجموعه قوانین است به اصطلاح قرآن کریم.
بررسی دوگانه قرآن کریم دربارهٴ تورات و انجیل
﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ کمی از این عنوان در سورههای مکّی نازل شد قسمت مهمّش در مدینه آمده است، برای اینکه مسئلهٴ اقلیّتهای دینی مثل مسیحیت و یهودیت در مدینه بیش از مکه مطرح بود، چه اینکه خود آنها هم مصدّق یکدیگرند یعنی انجیل مسیح مصدّق تورات است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 46 این است که ﴿وَقَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ تا اینکه در آیه 48 میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾; نسبت به کتابهای دیگر فقط تصدیق است، نسبت به قرآن کریم گذشته از تصدیق، هِیمنه هم هست، سیطره هم است.
پرسش:...
پاسخ: اسمش برده نشده ولی میفرماید ما به نوح و به ابراهیم شریعت و وحی فرستادیم همانطوری که برای موسی و عیسی و وجود مبارک رسول الله(علیهم الصلاة و علیهم السلام). این مسئله ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ که در چند جای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذکر شده است و بحثش قبلاً گذشت از این جهت نیازی به تکرار نیست، نظیر آیه 89 سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و آیه 101 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش تمام شد فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و همانطوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید اگر این تصدیق با اعلام به تحریف همراه نبود معنایش آن بود که هر چه در تورات و انجیل هست صحیح است، اما آیه تحریف میگوید اهل کتاب، کتاب آسمانی خود را تحریف کردند ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ . بنابراین قرآن دو مطلب دارد; یکی اینکه تورات و انجیل حق است; یکی اینکه در تورات و انجیل تحریف راه پیدا کرد، پس این تصدیقش میشود فیالجمله، نه بالجمله.
عرضه کردن مطالب تورات و انجیل بر قرآن
ما اگر خواستیم بفهمیم این مطلبی که در تورات یا انجیل است حق است یا نه، باید بر قرآن عرضه بشود قهراً تورات و انجیل به منزلهٴ خبر و روایاتی هستند که از ائمه(علیهم السلام) نقل شدند در همین حد میارزند آن عزّت و عظمت اوّلی را در اثر تحریف از دست دادند.
درباره روایات هم اینچنین است چون روایات مجعول هست و از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که بعد از من دروغگویان احادیثی را به نام من جعل میکنند که این حدیث خودش دلالت میکند بر اینکه به رسول الله افترا بستهاند، برای اینکه این حدیث یا صادق است یا کاذب، اگر این حدیث صادق باشد معلوم میشود عدهای بر پیغمبر دروغ بستند، اگر این حدیث کاذب باشد همین حدیث دلیل است بر اینکه بر پیغمبر دروغ بستند چون همین حدیث را از پیغمبر نقل کردند که پیغمبر فرمود بعد از من چیزی را به نام من نقل میکنند و اسناد میدهند، چون در روایات دسّ و جعل راه پیدا کرد، لذا اگر ما خواستیم روایتی را بفهمیم حق است یا نه، چه در روایات متعارضه، چه در روایات غیر متعارضه باید به کتاب الله عرضه کنیم، عرض بر کتاب الله از آن معیارهای اولیه حجیّت خبر است فینفسه، نه در مسئله ترجیح هر دو متعارضین.
در نصوص علاجیه آمده است که یکی از مرجّحات یا تعیین حجّت از لا حجت عرض بر قرآن است، ولی یک باب دیگری مرحوم کلینی منعقد کرده است در کتاب شریف کافی که اصلاً ارزش هر روایت به این است که بر قرآن عرضه بشود، اگر مخالف بود که باید طرد بشود [و] اگر مخالف نبود باید قبول بشود، البته نباید توقّع داشت که همه خصوصیات روایات را در قرآن یافت، بلکه باید دید مخالف قرآن نباشد، نه موافق قرآن باشد. قهراً مسئله تصدیق تورات و انجیل هم اینچنین است، چون فرمود یهودیها تحریف کردهاند ﴿وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً﴾ که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ پس اگر خواستیم ببینیم این مطلبی که در تورات و انجیل آمده است حق است یا نه، حتماً باید بر کتابالله عرضه بشود.
وجه تسمیه ﴿بَینَ یَدیه﴾ در آیهٴ ﴿مُصدِّقاً لِما بَینَ یَدیه﴾
﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ اما چرا ﴿بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ هست نفرمود «لمصدّقاً لما قبله» برای اینکه تورات یک کتاب زندهٴ رسمیِ روز بود برای یهودیت، انجیل یک کتاب رسمی روز بود برای مسیحیّت، آشکار بود روشن بود جزء گذشتههای تاریخ نبود که بفرماید: «مصدقا لما قبل» چون آنوقت هم کتابها بودند، فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾.
علت توصیف تورات و انجیل در قالب اوصافه دوگانه
و از نظر سیر تاریخی البته میفرماید تورات و انجیل قبل بودند، چه اینکه میفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾ پس سرّ اینکه از تورات و انجیل به دو وصف یاد کرد; یکی اینکه اینها قبلاً نازل شدند [و] یکی اینکه اینها هماکنون هستند سرّ این دو وجه این دو نکته است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾. تورات و انجیل را همانطوری که زمخشری بیان کرد کلمه غیرعربیاند; یکی عِبری است و دیگری سریانی. عدهای به زحمت افتادند که ریشهٴ لغوی تورات و انجیل را در کلمات عرب جستجو کنند و خود را به زحمت انداختند. ولی ظاهراً این دو کلمه عجمی است و غیرعربی است تورات را و انجیل را نازل کرده است. به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همانطوری که تورات مفرد است، انجیل هم مفرد است یعنی بیش از یک کتاب نبود و پیدایش اناجیل اربعه نشان میدهد که دسّ و تحریفی راه پیدا کرده است، چون این اناجیل اربعه سخن از اختلافات قرائت نیست که انسان بگوید یک کتاب است با چهار قرائت، بلکه چهار کتاب است مضامینشان، محتوایشان احیاناً با هم اختلاف دارند، بنابراین یکی از اینها بالأخره حق است، بقیه باطل. حالا حق ممکن است در بین اینها پراکنده باشد ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾.
تبیین معانی ﴿هُدیً لِلنّاس﴾
﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ یا وصف قرآن است که نظیر ﴿مُصَدِّقاً﴾ میشود که «نزل علیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه هدی للناس»، نظیر اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ و هم میتواند این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ صفت تورات و انجیل باشد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وصفی که برای تورات و انجیل ذکر فرمود همان هدایت است که فرمود ما تورات را نازل کردیم; آیه 44 سورهٴ «مائده» این است ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا﴾ در آیه 46 هم فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَنُورٌ﴾ پس این هدایت هم میتواند وصف قرآن باشد، هم میتواند وصف انجیل و تورات باشد هم وصف همه باشد یعنی اینکه هر کدام از اینها این کتابهای آسمانی اینها ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ هستند.
پرسش:...
پاسخ: اینها گفتند از اصحاب آن حضرتاند، بالأخره انجیل یکی است که در بین اینها پراکنده است.
﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ میتواند وصف برای همه این کتابهای یاد شده باشد هم برای قرآن هم برای تورات هم برای انجیل. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾.
پرسش:...
هیمنه قرآن کریم نسبت به تورات و انجیل
پاسخ: قرآن اصول دین آنها را نه تنها نسخ نکرده امضا کرده، بلکه تکمیل کرده است معارف را، اخلاقیات را و خطوط کلی شریعت را نه تنها نسخ نکرده است، امضا کرده است در همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی جریان قصاص را شرح میدهد در آیه 45 سورهٴ «مائده» اینچنین میفرماید، میفرماید: ﴿وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ و همینها هم مستند حکم فقهی ماست حالا ما در تورات گفتیم قصاص هست، «النفس بالنفس» هست چه قصاص نفس و چه قصاص طرف، قصاص نفس همین است که میفرماید: ﴿ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾، قصاص طرف همین است که فرمود: ﴿وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾. این دو بخش فقهی در کتاب قصاص که قصاص نفس و قصاص طرف از همینجا استنباط شده است.
عدم استصحاب شریعت سابقه
بعد هم فرمود شما هم به همین احکام کلیّاتش عمل کنید و ما هم موظفیم به همه کتابهای انبیای سلف ایمان بیاوریم نه تنها به خود انبیا، بلکه به کتابهای آنها چه اینکه در سورهٴ «نساء» آیه 136 فرمود که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِن قَبْلُ﴾; فرمود مؤمنین! شما به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید، به قرآنی که بر پیامبرش نازل کرد ایمان بیاورید، به کتابهایی که برای انبیای گذشته قبل از قرآن نازل کرده است ایمان بیاورید این نیازی هم به استصحاب شریعت سابق نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حضرت فرمود اگر شما بر دینتان باقی هستید باید مسلمان باشید، چون در کتاب شما بشارت داده شده است معلوم میشود شما بر دینتان باقی نیستید فرمود من مؤمنم به عیسایی که بشارت داد، کافرم به عیسایی که منکر پیغمبر باشد: «أنا مؤمن بعیسی و کافر بعیسی» همه را مشخص فرمود در آن مصاحبه.
غرض آن است که نیازی به استصحاب شریعت سابقه نیست، چون همین آیه به ما میفرماید شما به کتابهای انبیای گذشته ایمان بیاورید نه یعنی ایمان بیاورید که پیغمبری بوده است و کتابی داشته است، نه مؤمن باشید! همانطور که به قرآن ایمان میآورید در جزء منابع فقهی شماست، جزء منابع معرفتی شماست به انجیل و تورات هم ایمان بیاورید به آن استدلال کنید عمل کنید بنابراین اگر چیزی نسخ نشد یا تحریف بودنش ثابت نشد به حجیتش باقی است. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ این فرقان هم میتواند مثل هدایت وصف قرآن کریم باشد. هم کتاب هم قرآن هم فرقان بر قرآن کریم اطلاق شده است، چه اینکه فرقان بر کتاب موسی و عیسی(سلام الله علیهما) هم اطلاق شده است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید ما به اینها فرقان دادهایم، آیه 48 سورهٴ «انبیاء» این است که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ﴾ پس همانطوری که قرآن فرقان است، تورات هم فرقان است و همانطوری که در بحث هدایت سه احتمال بود و احتمال سوم جامع بود.
فرقان و بررسی احتمالات سهگانه آن
در مسئلهٴ فرقان هم سه احتمال است و احتمال سوم جامع است; یک احتمال اینکه منظور از این فرقان قرآن باشد; یکی اینکه مخصوص خود تورات و انجیل باشد; سوم اینکه جامع بین تورات و انجیل و قرآن کریم باشد، چون همه اینها فرقاناند فارق بین حق و باطلاند و احیاناً کلمه فرقان بر معجزه هم اطلاق میشود که امام رازی به این معنای چهارم تکیه میکند که ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ یعنی «انزل المعجزه» بر معجزه امام رازی خیلی تکیه میکند، در ذیل آیه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ ملاحظه فرمودید این آن قدر افراط کرد که گفت اگر پیامبر بخواهد بفهمد این شخصی که کلام را آورده فرشته است نه غیر فرشته، معجزه میخواهد فرشته هم اگر بخواهد بفهمد این کلامی که شنیده است کلام الله است و کلام غیر خدا نیست معجزه میطلبد. سخن امام رازی در افراط است، گفتاری که به بعضی از متکلّمین نسبت دادهاند و گفتند معجزه یک سند عوامی است برای محقّق کافی نیست برای افراد سادهلوح خوب است آن در حدّ تفریط است معجزه یک برهان قرآنی است و برهان عقلی است تلازم هم دارد، اما در مورد شک و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرگز شک نمیکند فرشتهها هرگز شک نمیکنند که نیازی به معجزه داشته باشند، پس این ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ میتواند جامع هر سه قِسم باشد. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ آنگاه نوبت به آن اصل سوم میرسد که مسئله معاد است ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
جامعیّت ﴿هُوَ الحَیُّ القیّوم﴾ نسبت به اسمای حسنای حق
علت نزول دفعی فقراتی از سوره، در کلام امینالاسلام و فخررازی
هیمنه قرآن کریم نسبت به تورات و انجیل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الم﴿1﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ ﴿2﴾ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ﴿3﴾ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴿4﴾
بیان اصول دین در پرتو آیات مذکور
این چند آیه مجموعهٴ اصول دین را به همراه دارد هم توحید، هم نبوت و هم معاد. توحیدش را با ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ بیان فرمود، نبوّت را با ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ توضیح داد، معادش را با ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ بیان فرمود.
جامعیّت ﴿هُوَ الحَیُّ القیّوم﴾ نسبت به اسمای حسنای حق
مطلب بعدی آن است که چند اسم از اسمای حسنای حق در این بخش از آیات یادآوری شد که مهمترین آنها بعد از کلمهٴ مبارکهٴ الله همان ﴿هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ است که احیاناً اسم اعظم خواهد بود و جامع همه اینها یعنی حتی فوقِ الله و فوقِ ﴿الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ همان هویّت مطلقهای است که از آن به عنوان ﴿هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ یاد شده است و صدر این سوره که با توحید شروع شد برای آن است که در بخش مهمّی از این سوره احتجاج با قائلین به تثلیث و امثال ذلک مطرح است. اگر سخن از احتجاج با مسیحیت است و آنها گرفتار تثلیثاند در صدر سوره باید از توحید حق سخن به میان بیاید، از حیّ و قیّوم بودن او سخن به میان بیاید تا دیگر مسئله ابن الله بودن و نظایر آن طرح نشود.
علت نزول دفعی فقراتی از سوره، در کلام امینالاسلام و فخررازی
در ذیل همین بخش از آیات سوره «آلعمران» هم امام رازی و هم مرحوم امینالاسلام در مجمع نقل کردند که این بخش از سوره «آلعمران» تا هشتاد و چند آیه اولیه این سوره، یکجا نازل شده است درباره جریان احتجاجات مسیحیت و جریان مباهله را هم فیالجمله اینجا ذکر کرده است. وقتی اسلام در مدینه رشد کرد و همگان را به قرآن دعوت کرد، اهل کتاب که در مدینه و در اطراف مدینه به سر میبردند، برای احتجاج به مدینه آمدند در حضور حضرت و با او محاجّه کنند، البته آنها با تشریفات ظاهری آمدند که بعضی از افراد سادهاندیش صدر اسلام وقتی آنها را با آن جلال و شکوه مادی میدیدند میگفتند عجب آدم متمدّنی هستند.
در کتاب تحفالعقول این حدیث هست که وقتی آن مسیحی اهل نجران ظاهراً باآن لباس فاخر وارد شد یک مسلمان سادهاندیش هم گفت: «ما اعقل هذا الرجل»; عجب مرد عاقلی این زیبایی و زرق و برق ظاهری در او اثر گذاشت. گفت: «ما اعقل هذا الرجل»، آنگاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقل فرمود: «مه إنّ العاقل مَن وَحّد الله» ; ساکت باش نگو این شخص چقدر عاقل است، آن که به دام تثلیث افتاده است او عاقل نیست آن که موحد است عاقل است: «مه إنّ العاقلَ مَن وَحّدَ الله».
آنها آمدند با همان تشریفات عبادیشان وارد مدینه شدند یا وارد مسجد شدند و هنگام نماز که فرارسید ناقوس زدند و در همان مسجد بعد از ناقوس به عبادت خود مشغول شدند که عدهای از مسلمانان خواستند اعتراض کنند که در مسجد جای ناقوس مسیحیان نیست، طبق این نقل رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود فعلاً آنها را آزاد بگذارید ولو در مسجد من هم که است اینها ناقوس بزنند تا کم کم بعد از محاجّه اینها ایمان بیاورند یا اگر ایمان نیاوردند در مسجد سخن از ناقوس به میان نیاورند، چه اینکه اینچنین هم شد. این صبر و تحمل در صدر اسلام بود. اگر کسی بخواهد فرهنگ توحید را منتشر کند و دیگران را به اسلام فرا بخواند خواه و ناخواه مقداری از حرفهای آنها را باید گوش بدهد وگرنه هیچگاه اولین بار ممکن نبود بگویند شما وارد مسجد نشوید یا در مسجد ناقوس نزنید، هم آنها را به مسجد راه دادند و هم اجازه دادند که آنها ناقوس بزنند که مشروح این جریان در ذیل آیه مباهله قهراً مطرح میشود، ولی هم در تفسیر امام رازی و هم در مجمع مرحوم امینالاسلام طبرسی این قصه در ذیل همین آیات اولیه سوره «آلعمران» آمده است.
مطلب بعدی آن است که بین تنزیل و انزال فرق گذاشتند، زمخشری در کشاف مانند بعضی از ادبا بر این است که تنزیل مفید تدریج یا تکثیر است و انزال مفید دفعی است، چون تورات و انجیل دفعتاً نازل شده است و قرآن کریم تدریجاً نازل شده است، لذا درباره قرآن به تنزیل یاد کرد، درباره تورات و انجیل به انزال ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ﴾.
فرق «تنزیل و انزال» در کلام زمخشری
نقد سخن زمخشری
بر این سخنِ زمخشری در کشاف نقدی شده است که قرآن کریم هم انزال را در مورد امر تدریجی یاد کرده است با اینکه شما گفتید انزال در امور دفعی است و هم تنزیل را در موارد دفعی یاد کرده است با اینکه شما گفتید تنزیل در موارد تدریجی است هر دوجا نقض میشود، اما از اینکه انزال را در مورد تدریجی یاد کرده است، همان آیه معروف سورهٴ «رعد» است که فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾ در تشبیه اینکه فیض حق از خدا نازل شده است، هر کسی به اندازه استعداد خود این فیض را دریافت کرد، فرمود همانطوری که خدا باران را نازل کرد و هر ظرفی به اندازه ظرفیتش از این باران بهره بُرد: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا﴾; هر وادی، هر درّه، هر بیابان به اندازه ظرفیتش از این باران مدد گرفت. با اینکه باران امری است تدریجی معذلک درباره نزول او به انزال یاد شده است نه تنزیل نفرمود «نزّل من السماء ماءً»، بلکه فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.
پس انزال در مورد تدریج هم به کار میرود، چه اینکه تنزیل هم در مورد دفعی به کار میرود. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که سخن از تنزیل قرآن به میان آمده است آنجا با اینکه قرآن را دفعتاً و یکجا خواستند نازل بشود با فعل تنزیل یاد شد، آیه 32 سورهٴ «فرقان» این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چون قرآن در حوادث گوناگون، در جنگ و صلح، در مکه و مدینه، قبل از هجرت و بعد از هجرت، در زمانهای گوناگون، بعد از طرح سؤالهای مختلف، آیه به آیه، سوره به سوره تدریجاً نازل میشد مخالفین گفتند همانطوری که تورات و انجیل یکجا نازل شد، قرآن هم یکجا نازل بشود به صورت یک کتاب همانطوری که تورات دفعتاً نازل شد، انجیل دفعتاً نازل شد، چرا قرآن یکجا دفعتاً نازل نشده است. با اینکه منظور آن است که این کتاب دفعتاً نازل بشود و جملتاً واحدتاً نازل بشود، تدریجی نباشد معذلک به تنزیل یاد کرده است نه انزال، ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ با اینکه مناسب این بود بفرماید: «لولا انزل علیه القرآن جملةً واحدةً»، چه اینکه در موارد دیگر یک امر واحد را قرآن با تنزیل یاد میکند که نظیر همین نقض سورهٴ «فرقان» در سورهٴ «انعام» هم آمده است، آیه 37 سورهٴ «انعام» این است که ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ که منظور از این آیه معجزه است، که چرا معجزه نازل نمیشود. خب این معجزه امری است که دفعتاً حاصل میشود، نظیر احیای موتا یا صاعقه و مانند آن، این امر دفعی را از آن با تنزیل یاد کرده است، فرمود چرا معجزه بر او تنزیل نشد با اینکه یک امر بود و مناسب بود که انزال یاد شود تنزیل یاد شده است، پس نمیشود گفت که انزال برای دفعی است تنزیل برای تدریجی، چون از هر دو طرف نقض شد برای اینکه انزال در امر تدریجی به کار رفت، نظیر ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ تنزیل در امر دفعی به کار رفت، نظیر ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ این نقض.
پرسش:...
علت تعبیر به «غیث» در آیهٴ ﴿یُنَزّلُ الغَیْث﴾
پاسخ: چون به نیاز تشنهها اعم از انسان و حیوان و مزرعه و مرتع پاسخ میدهد، لذا غیث گفتند یعنی خاصیّت باران این است که به خواستهها پاسخ مثبت میدهد و اگر کسی مشکل دیگران را حل کند میگویند اغاثه کرده است او غُوث داد، او مُغیث است; همانطوری که باران به نیاز تشنهها پاسخ مثبت میدهد اگر کسی به نیاز نیازمندان پاسخ مثبت داد میگویند اغاثه کرده است که آن اغاثه از همین غیث به معنای باران است و چون باران یک امر تدریجی است وقتی تدریجیّتش ملاحظه شد کلمهٴ ﴿یُنَزِّلُ﴾ به کار برده میشود وقتی مجموعش که بیش از یک امر نیست میگوییم یک بار، باران آمد وقتی این مجموع ملاحظه شد کلمهٴ «انزال» به کار برده میشود که فرمود: ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾.
پرسش:...
کیفیت بهکارگیری «تنزیل و انزال»
پاسخ: بله; درباره قرآن کریم هم انزال هست فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ یا ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ یا ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ ٴ﴾ ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و مانند آن. کلمه انزال درباره قرآن کریم فراوان است، کلمه تنزیل هم هست; منتها مصحّح اطلاق در اینگونه از موارد چیست؟ ایشان میفرمایند اگر امر تدریجی را به لحاظ جمع ببینیم کلمه انزال به کار برده میشود مثل مواردی که درباره قرآن انزال به کار برده شد و اگر امر تدریجی را به لحاظ امور متدرّجه و متکثّره مشاهده بکنیم تنزیل به کار برده میشود، نظیر ﴿یُنَزِّلُ الْغَیْثَ﴾ و امثال ذلک و اما اینکه در سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ در اینجا این ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ منافی با آن تنزیل نیست چرا، چون قرآن کلام حق است نظیر تورات نیست که دفعتاً یا الواحی نصیب موسی شده باشد که کلام، بالأخره تدریجش را دارد مثل اینکه ما به کسی که خواست پراکنده حرف بزند میگوییم یکجا حرفت را بزن، اینکه میگوییم یکجا حرفت را بزن نه یعنی هر چه حرف داری با یک کلمه ادا کن یعنی اینکه یک ساعت حرف بزنی، بعد مدّتی ساکت باشی دوباره حرف بزنی اینچنین نباشد یکجا حرفت را بزن.
قرآن از آن جهت که کلام است سوره به سوره است آیه به آیه است تدریجش همیشه محفوظ است، لذا مصحّح کلمه تنزیل را همیشه دارد با اینکه ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ هست، چون کلام است نه کتاب، گرچه به دید دیگری کتاب است نه کلام و گرچه به دید سوّم هم کلام است و هم کتاب، آنجا که میخواهند بگویند این آیات را پشت سر هم بگو هم کلمه تنزیل را به کار میبرند، چون آیات تدریجی است کلام است و هم ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ را میگویند تا خواستهشان را بیان کنند که در ظرف 23 سال حرف نزن یکجا حرف بزن، نظیر آن کاری که [در] تورات و انجیل شده است.
به هر حال اینها عنایتهای کلامی است که اگر ثابت بشود آنچه را که زمخشری ادّعا کرده است که انزال برای دفع است و تنزیل برای تدریج مصحّح دارد البته.
پرسش:...
پاسخ: نه; چون اگر مصحّح است برای آن است که ما در رتبه سابقه آن امر تدریجی را دفعی دیدیم بعد کلمه انزال را به کار بردیم نه انزال در مورد تدریج به کار برده شد که بشود مجاز، قبل از اینکه ما کلمهٴ انزال را به معنای تدریج استعمال کنیم، آن امر تدریجی را یکجا دیدیم به لحاظ آن وحدت جمعیاش، بعد کلمهٴ انزال استعمال شد یا اگر تنزیل در مورد یک امر دفعی است برای آن است که آن امر دفعی که دارای اجزاست، اجزای او را مشاهده کردیم بعد کلمهٴ تنزیل را استعمال کردیم نه اینکه تنزیل که برای تدریج است استعمال شده باشد برای امر دفعی «بما أنّه دفعی» یا انزال که برای امر دفعی است استعمال شده باشد در امر تدریجی «بما أنّه تدریجی».
اما به هر حال «و الأمر فی ذلک سهل».
پرسش:...
پاسخ: معجزه یک بار احیای موتیٰ است یا یک صاعقه است، مثل اینکه گفتند: ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ و امثال ذلک این دیگر، نظیر سخن نیست که تدریجاً آیه به آیه و سوره به سوره نازل بشود.
پرسش:...
موارد استعمال ﴿نُزِّلَ﴾ در آیات
پاسخ: با اینکه گفتند آیه، چون خود آن شیء یک امر است و دارای اجزاست اجزای او را که میبینیم میشود ﴿نُزِّلَ﴾ اگر شیئی بسیط محض باشد و اجزا نداشته باشد همانطوری که خودش واحد است، اجزایی هم نداشته باشد بسیط باشد آنگاه است که جای تنزیل نیست، نمیشود گفت ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ﴾ خب.
تبیین صفات سهگانه قرآن کریم
﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ برای قرآن در اینجا سه صفت ذکر کرد; یکی اینکه کتاب است، کتاب به اصطلاح مجموعه قوانین و مقرّرات است زبور را کتاب نمیگویند انبیای اولواالعزم دارای کتاباند یعنی این پنج پیامبر معروف(علیهم السلام) دارای کتاباند وگرنه بقیه انبیا صاحب و حافظ شریعت انبیای سَلفاند خودشان دارای کتاب نیستند خداوند به داود زبور داد نه کتاب به داود و سلیمان کتاب نداد [چون] آنها حافظ توارت موسای کلیم (سلام الله علیه) بودند.
پرسش:...
پاسخ: قرآن را کتاب نامید چون مجموعه قوانین و مقرّرات است، وصف دیگرش این است که بالحق است که در بحث دیروز گذشت، وصف سوّم این است که ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ این کلمه «مصدّق» در بسیاری از سورههایی آمده است که آنها مدنی است، نظیر سوره «بقره» ، سوره «آلعمران»، سورهٴ «مائده»، سوره «نساء» و امثال ذلک. در بخشی از سورههای مکّی هم آمده است، نظیر سوره «فاطر» و سوره «احقاف».
پرسش:...
بیان معنای کتاب
پاسخ: کتاب به معنای مجموعه قوانین و حدود و شریعت نه، البته نصیحت و مواعظ و اخلاق و امثال ذلک بود، صحیفه داشتند اما کتاب نداشتند. مثل زبور که یک سلسله مواعظ اخلاقی است زبور حدود و قوانین و مقرّرات در آن نیست خود داود(سلام الله علیه) برابر تورات موسای کلیم حُکم میکرد.
پرسش:...
پاسخ: کتاب مجموعه قوانین است به اصطلاح قرآن کریم.
بررسی دوگانه قرآن کریم دربارهٴ تورات و انجیل
﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ کمی از این عنوان در سورههای مکّی نازل شد قسمت مهمّش در مدینه آمده است، برای اینکه مسئلهٴ اقلیّتهای دینی مثل مسیحیت و یهودیت در مدینه بیش از مکه مطرح بود، چه اینکه خود آنها هم مصدّق یکدیگرند یعنی انجیل مسیح مصدّق تورات است. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 46 این است که ﴿وَقَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ تا اینکه در آیه 48 میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾; نسبت به کتابهای دیگر فقط تصدیق است، نسبت به قرآن کریم گذشته از تصدیق، هِیمنه هم هست، سیطره هم است.
پرسش:...
پاسخ: اسمش برده نشده ولی میفرماید ما به نوح و به ابراهیم شریعت و وحی فرستادیم همانطوری که برای موسی و عیسی و وجود مبارک رسول الله(علیهم الصلاة و علیهم السلام). این مسئله ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ که در چند جای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذکر شده است و بحثش قبلاً گذشت از این جهت نیازی به تکرار نیست، نظیر آیه 89 سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و آیه 101 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش تمام شد فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و همانطوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید اگر این تصدیق با اعلام به تحریف همراه نبود معنایش آن بود که هر چه در تورات و انجیل هست صحیح است، اما آیه تحریف میگوید اهل کتاب، کتاب آسمانی خود را تحریف کردند ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ . بنابراین قرآن دو مطلب دارد; یکی اینکه تورات و انجیل حق است; یکی اینکه در تورات و انجیل تحریف راه پیدا کرد، پس این تصدیقش میشود فیالجمله، نه بالجمله.
عرضه کردن مطالب تورات و انجیل بر قرآن
ما اگر خواستیم بفهمیم این مطلبی که در تورات یا انجیل است حق است یا نه، باید بر قرآن عرضه بشود قهراً تورات و انجیل به منزلهٴ خبر و روایاتی هستند که از ائمه(علیهم السلام) نقل شدند در همین حد میارزند آن عزّت و عظمت اوّلی را در اثر تحریف از دست دادند.
درباره روایات هم اینچنین است چون روایات مجعول هست و از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که بعد از من دروغگویان احادیثی را به نام من جعل میکنند که این حدیث خودش دلالت میکند بر اینکه به رسول الله افترا بستهاند، برای اینکه این حدیث یا صادق است یا کاذب، اگر این حدیث صادق باشد معلوم میشود عدهای بر پیغمبر دروغ بستند، اگر این حدیث کاذب باشد همین حدیث دلیل است بر اینکه بر پیغمبر دروغ بستند چون همین حدیث را از پیغمبر نقل کردند که پیغمبر فرمود بعد از من چیزی را به نام من نقل میکنند و اسناد میدهند، چون در روایات دسّ و جعل راه پیدا کرد، لذا اگر ما خواستیم روایتی را بفهمیم حق است یا نه، چه در روایات متعارضه، چه در روایات غیر متعارضه باید به کتاب الله عرضه کنیم، عرض بر کتاب الله از آن معیارهای اولیه حجیّت خبر است فینفسه، نه در مسئله ترجیح هر دو متعارضین.
در نصوص علاجیه آمده است که یکی از مرجّحات یا تعیین حجّت از لا حجت عرض بر قرآن است، ولی یک باب دیگری مرحوم کلینی منعقد کرده است در کتاب شریف کافی که اصلاً ارزش هر روایت به این است که بر قرآن عرضه بشود، اگر مخالف بود که باید طرد بشود [و] اگر مخالف نبود باید قبول بشود، البته نباید توقّع داشت که همه خصوصیات روایات را در قرآن یافت، بلکه باید دید مخالف قرآن نباشد، نه موافق قرآن باشد. قهراً مسئله تصدیق تورات و انجیل هم اینچنین است، چون فرمود یهودیها تحریف کردهاند ﴿وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً﴾ که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ پس اگر خواستیم ببینیم این مطلبی که در تورات و انجیل آمده است حق است یا نه، حتماً باید بر کتابالله عرضه بشود.
وجه تسمیه ﴿بَینَ یَدیه﴾ در آیهٴ ﴿مُصدِّقاً لِما بَینَ یَدیه﴾
﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ اما چرا ﴿بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ هست نفرمود «لمصدّقاً لما قبله» برای اینکه تورات یک کتاب زندهٴ رسمیِ روز بود برای یهودیت، انجیل یک کتاب رسمی روز بود برای مسیحیّت، آشکار بود روشن بود جزء گذشتههای تاریخ نبود که بفرماید: «مصدقا لما قبل» چون آنوقت هم کتابها بودند، فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾.
علت توصیف تورات و انجیل در قالب اوصافه دوگانه
و از نظر سیر تاریخی البته میفرماید تورات و انجیل قبل بودند، چه اینکه میفرماید: ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾ پس سرّ اینکه از تورات و انجیل به دو وصف یاد کرد; یکی اینکه اینها قبلاً نازل شدند [و] یکی اینکه اینها هماکنون هستند سرّ این دو وجه این دو نکته است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾. تورات و انجیل را همانطوری که زمخشری بیان کرد کلمه غیرعربیاند; یکی عِبری است و دیگری سریانی. عدهای به زحمت افتادند که ریشهٴ لغوی تورات و انجیل را در کلمات عرب جستجو کنند و خود را به زحمت انداختند. ولی ظاهراً این دو کلمه عجمی است و غیرعربی است تورات را و انجیل را نازل کرده است. به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همانطوری که تورات مفرد است، انجیل هم مفرد است یعنی بیش از یک کتاب نبود و پیدایش اناجیل اربعه نشان میدهد که دسّ و تحریفی راه پیدا کرده است، چون این اناجیل اربعه سخن از اختلافات قرائت نیست که انسان بگوید یک کتاب است با چهار قرائت، بلکه چهار کتاب است مضامینشان، محتوایشان احیاناً با هم اختلاف دارند، بنابراین یکی از اینها بالأخره حق است، بقیه باطل. حالا حق ممکن است در بین اینها پراکنده باشد ﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ﴾.
تبیین معانی ﴿هُدیً لِلنّاس﴾
﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ یا وصف قرآن است که نظیر ﴿مُصَدِّقاً﴾ میشود که «نزل علیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه هدی للناس»، نظیر اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ و هم میتواند این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ صفت تورات و انجیل باشد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وصفی که برای تورات و انجیل ذکر فرمود همان هدایت است که فرمود ما تورات را نازل کردیم; آیه 44 سورهٴ «مائده» این است ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا﴾ در آیه 46 هم فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَنُورٌ﴾ پس این هدایت هم میتواند وصف قرآن باشد، هم میتواند وصف انجیل و تورات باشد هم وصف همه باشد یعنی اینکه هر کدام از اینها این کتابهای آسمانی اینها ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ هستند.
پرسش:...
پاسخ: اینها گفتند از اصحاب آن حضرتاند، بالأخره انجیل یکی است که در بین اینها پراکنده است.
﴿وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ این ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ میتواند وصف برای همه این کتابهای یاد شده باشد هم برای قرآن هم برای تورات هم برای انجیل. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾.
پرسش:...
هیمنه قرآن کریم نسبت به تورات و انجیل
پاسخ: قرآن اصول دین آنها را نه تنها نسخ نکرده امضا کرده، بلکه تکمیل کرده است معارف را، اخلاقیات را و خطوط کلی شریعت را نه تنها نسخ نکرده است، امضا کرده است در همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی جریان قصاص را شرح میدهد در آیه 45 سورهٴ «مائده» اینچنین میفرماید، میفرماید: ﴿وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ و همینها هم مستند حکم فقهی ماست حالا ما در تورات گفتیم قصاص هست، «النفس بالنفس» هست چه قصاص نفس و چه قصاص طرف، قصاص نفس همین است که میفرماید: ﴿ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾، قصاص طرف همین است که فرمود: ﴿وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾. این دو بخش فقهی در کتاب قصاص که قصاص نفس و قصاص طرف از همینجا استنباط شده است.
عدم استصحاب شریعت سابقه
بعد هم فرمود شما هم به همین احکام کلیّاتش عمل کنید و ما هم موظفیم به همه کتابهای انبیای سلف ایمان بیاوریم نه تنها به خود انبیا، بلکه به کتابهای آنها چه اینکه در سورهٴ «نساء» آیه 136 فرمود که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِن قَبْلُ﴾; فرمود مؤمنین! شما به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید، به قرآنی که بر پیامبرش نازل کرد ایمان بیاورید، به کتابهایی که برای انبیای گذشته قبل از قرآن نازل کرده است ایمان بیاورید این نیازی هم به استصحاب شریعت سابق نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حضرت فرمود اگر شما بر دینتان باقی هستید باید مسلمان باشید، چون در کتاب شما بشارت داده شده است معلوم میشود شما بر دینتان باقی نیستید فرمود من مؤمنم به عیسایی که بشارت داد، کافرم به عیسایی که منکر پیغمبر باشد: «أنا مؤمن بعیسی و کافر بعیسی» همه را مشخص فرمود در آن مصاحبه.
غرض آن است که نیازی به استصحاب شریعت سابقه نیست، چون همین آیه به ما میفرماید شما به کتابهای انبیای گذشته ایمان بیاورید نه یعنی ایمان بیاورید که پیغمبری بوده است و کتابی داشته است، نه مؤمن باشید! همانطور که به قرآن ایمان میآورید در جزء منابع فقهی شماست، جزء منابع معرفتی شماست به انجیل و تورات هم ایمان بیاورید به آن استدلال کنید عمل کنید بنابراین اگر چیزی نسخ نشد یا تحریف بودنش ثابت نشد به حجیتش باقی است. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ این فرقان هم میتواند مثل هدایت وصف قرآن کریم باشد. هم کتاب هم قرآن هم فرقان بر قرآن کریم اطلاق شده است، چه اینکه فرقان بر کتاب موسی و عیسی(سلام الله علیهما) هم اطلاق شده است. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید ما به اینها فرقان دادهایم، آیه 48 سورهٴ «انبیاء» این است که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ﴾ پس همانطوری که قرآن فرقان است، تورات هم فرقان است و همانطوری که در بحث هدایت سه احتمال بود و احتمال سوم جامع بود.
فرقان و بررسی احتمالات سهگانه آن
در مسئلهٴ فرقان هم سه احتمال است و احتمال سوم جامع است; یک احتمال اینکه منظور از این فرقان قرآن باشد; یکی اینکه مخصوص خود تورات و انجیل باشد; سوم اینکه جامع بین تورات و انجیل و قرآن کریم باشد، چون همه اینها فرقاناند فارق بین حق و باطلاند و احیاناً کلمه فرقان بر معجزه هم اطلاق میشود که امام رازی به این معنای چهارم تکیه میکند که ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ یعنی «انزل المعجزه» بر معجزه امام رازی خیلی تکیه میکند، در ذیل آیه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ ملاحظه فرمودید این آن قدر افراط کرد که گفت اگر پیامبر بخواهد بفهمد این شخصی که کلام را آورده فرشته است نه غیر فرشته، معجزه میخواهد فرشته هم اگر بخواهد بفهمد این کلامی که شنیده است کلام الله است و کلام غیر خدا نیست معجزه میطلبد. سخن امام رازی در افراط است، گفتاری که به بعضی از متکلّمین نسبت دادهاند و گفتند معجزه یک سند عوامی است برای محقّق کافی نیست برای افراد سادهلوح خوب است آن در حدّ تفریط است معجزه یک برهان قرآنی است و برهان عقلی است تلازم هم دارد، اما در مورد شک و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرگز شک نمیکند فرشتهها هرگز شک نمیکنند که نیازی به معجزه داشته باشند، پس این ﴿أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ میتواند جامع هر سه قِسم باشد. ﴿وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ آنگاه نوبت به آن اصل سوم میرسد که مسئله معاد است ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است