- 177
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 116 تا 120 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 116 تا 120 سوره طه"
استنساق قرآن، لازمه بهرمندی از معارف آن
ویژگی زندگی حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
عدم نزول وحی و شریعت برای ملائک
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾
استنساق قرآن، لازمه بهرمندی از معارف آن
جریان وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) در چند جای قرآن مطرح شد آن قصّهٴ تعلیم اسما به حضرت آدم و اِنبای اسما به فرشتهها فقط یک بار در قرآن کریم ذکر شد آن سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است اما دستور به سجده و اطاعت فرشتهها و تمرّد شیطان این در هفت جای قرآن آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در سورهٴ «اعراف» در سورهٴ «حجر» در سورهٴ «اسراء» در سورهٴ «کهف» در سورهٴ «طه» و در سورهٴ «ص» این هفت مورد را که بررسی میکنید یک سؤال مشترکی را در ذهن انسان القا میکند اگر سؤال خیلی عمیق بود و انسان اطراف این سؤال را خوب بررسی کرد بعد به خدمت قرآن رفت شاید جوابی بگیرد در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که همهٴ معارف در قرآن هست «فَاسْتَنْطِقُوهُ» شما اِستنطاق کنید قرآن را به حرف در بیاورید قرآن با شما به حرف در نمیآید سخن نمیگوید باید با کمک اهل بیت از آن بهرهبرداری کنید ولی به هر تقدیر اگر کسی سؤالی داشته باشد میتواند به کمک روایات از قرآن مدد بگیرد استفاده کند اما اگر سؤالش عمیق نبود پاسخ دقیق هم نمیشنود.
ویژگی زندگی حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
اصلِ سؤال پیچیده است یعنی یک مطلب پیچیده است و آن این است که خدای سبحان فرمود من میخواهم در زمین خلیفه ایجاد کنم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ پس هدف نهایی این است که در زمین خلیفةالله یافت بشود، اما قبل از اینکه وجود مبارک آدم به مقام نبوّت برسد وحی و رسالت نصیبش بشود این صحنه اتفاق افتاد که خدای سبحان آدم را آفرید حالا این کجا آفرید یعنی در زمین بود و شریعت نداشت میشود موجودی انسانی در زمین باشد و شریعت و تکلیفی نداشته باشد شریعت بعد از جریان وسوسهٴ شیطان و خوردنِ میوهٴ آن درخت و هبوط به زمین پدید آمد پس قبلاً شریعتی نبود. وجود مبارک آدم میتواند شریعت داشته باشد ولی در لحظهای که در آن جنّت بود و مأمور شد که از میوهٴ آن درخت استفاده نکند هنوز شریعتی نبود یک.
عدم نزول وحی و شریعت برای ملائک
فرشتهها هم اهل شریعت و مذهب نیستند آنها بر اساس آن جریانهای تکوینی الهی معصومانه مطیع فرمان خدای سبحاناند که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» همان مطلبی آمده است که در «زیارت جامعه» برای اهل بیت به کار رفته که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خب در سورهٴ «انبیاء» دارد که فرشتهها معصوماند برای اینکه بدون اذن خدای سبحان نه حرفی میزنند نه کاری میکنند پس فرشتهها دارای نبوّت و شریعت و بهشت و جهنم و اطاعت و عصیان و اینها نیستند و در قرآن کریم هم برای فرشتهها صحیفهای، کتابی، شریعتی، وحی و نبوّتی ذکر نشده در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» هم که سخن از هدف خلقت است فقط فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ سخن از فرشته نیست پس برای فرشتهها شریعت به این معنایی که انسان دارای مذهب است و اطاعت و عصیان دارد و بهشت و جهنم دارد و امثال ذلک نیست.
ویژگی امر الهی در سجده بر حضرت آدم (علیه السلام)
شیطان که ابلیس است و جن است بله، او میتواند دارای شریعت باشد ولی هنوز شریعتی نیامده این امر، امر تشریعی نمیتواند باشد همان طوری که خدای سبحان به بشر دستور رکوع و سجود میدهد به فرشتهها دستور سجود داده باشد این طور امر نیست اگر امر تکوینی باشد قابل عصیان نیست در حالی که شیطان معصیت کرده، امر تشریعی باشد فرشتهها شریعت و مذهب و دین به این صورت ندارند این یک سؤال، عصیان دربارهٴ ابلیس فرض دارد اما عصیانِ چه امری؟ امر تشریعی که نبود بگوییم دو امر بود یک امر تکوینی مربوط به فرشتهها یک امر تشریعی مربوط به شیطان این بر خلاف ظاهر است چون یک امر است فرمود: ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ این یک سؤال پیچیده است که باید جواب خودش را بگیرد.
اختصاص برترین تکریم الهی به حضرت آدم (علیه السلام)
سؤال دوم آن است که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) هیچ تکریمی نشد که خدای سبحان نسبت به ایشان اِعمال نکند دیگر از این تکریم و اِجلال بالاتر فرضی ندارد که خدای سبحان او را خلیفهٴ خود بداند و همهٴ فرشتهها را دستور بدهد در برابر او سجده کنند و همگان هم سجده کنند دیگر احترام بالاتر از این! تکریم و اجلال بالاتر از این! اینکه فرض ندارد.
ویژگی زندگی بهشتی حضرت آدم (علیه السلام)
همین وجود مبارک آدم با این اجلال و تکریم الهی به اذن خدا وارد یک جنّت شد خدا فرمود: ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ این بهشت را هم معرفی میکند در روایات هم مشابه همین آیات معنا شده در این بهشت هیچ شَقا و رنجی نیست نه انسان گرسنه میشود نه تشنه، نه برهنه میشود نه گرمازده اما معنایش این نیست که اَکل و شرب در آن نیست خاصیّت بهشت آن است که لذّت خوردن و نوشیدن را دارد، رنج گرسنگی و تشنگی را ندارد این خاصیّت بهشت است ما در دنیا اول رنج گرسنگی را داریم بعد برای آن رنجزدایی غذا میخوریم و خیال میکنیم لذّت بردیم حالا بر فرض لذّت هم باشد مسبوق به رنج گرسنگی است اول تشنه میشویم رنج عطش را تحمل میکنیم برای آن رنجزدایی آب گوارا مینوشیم درست است لذّت میبریم ولی برای رفع رنجِ عطش است سردمان میشود جامه در برمیکنیم، گرممان میشود لباس نازک در برمیکنیم ما رنجِ گرما را، رنج سرما را میچشیم برای رنجزدایی لباسهای مناسب در برمیکنیم، این چهار لذت در دنیا مسبوق به چهار رنج و اَلَم است ولی در بهشت همهٴ این لذایذ چهارگانه و مانند آن مطرح است بدون سَبق رنج یعنی در بهشت بدون اینکه انسان رنجِ گرسنگی ببرد لذّت سیری را خوردن را میچشد بدون اینکه رنج عطش داشته باشد لذّت نوشیدنِ کوثر را میبیند در آنجا فقط لذّت است نباید گفت که پس چرا آدم از آن میوه خورد در قرآن کریم راجع به آن جنّت نفرمود اینجا جای خوردن نیست فرمود اینجا جای رنج و گرسنگی نیست همهٴ ما در بهشت ـ انشاءالله ـ همین طوریم دیگر غذا میخوریم، آب مینوشیم بدون رنج گرسنگی نه اینکه مثل دنیا باید صبر بکند هر وقت گرسنه شد رنج گرسنگی را تحمل کرد به سراغ غذا برود یا هر وقت رنج عطش او را تهدید کرد به سراغ کوثر برود این طور که نیست در آنجا فقط لذّت است اینکه چهار چیز را نفی کرده معنایش این نیست که اَکل و شرب نیست یا جامه در برکردن نیست پارچههای حریری هست، روی فرشهای حریری زندگی کردن است که ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ الآن بهترین فرش دنیا همین فرشهای پَرنیانی و ابریشم است فرش ابریشم آستری دارد و اَبرهای تمام هنرها و زیبائیهای فرش به آن اَبره اوست اگر بخشهای وسیعی از پرنیان به کار میبرند روی ابرهٴ اوست روی آستر او که این همه کارها نمیکنند نقشها و زیبائیها و ابریشمکاریها همهاش روی ابره است در قرآن فرمود یک سلسله فرشهایی در بهشت هست که نمونهاش در دنیا نیست فقط نمونهٴ آسترش را ما میتوانیم به شما بگوییم که آستر فرشهای بهشت پرنیان است اما ابرهاش چیست خدا میداند نفرمود «ظهائرها کذا و کذا» فرمود: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ «الظهاره أبره دان و البطانه آستر» آسترش ابریشم است حالا ابرهاش چیست فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾ خب همهٴ این فرشها هست، پردهها هست، لباسها هست بدون اینکه انسان رنج سرما و گرما داشته باشد پس در بهشت این چهار خطر نیست این چهار رنج نیست ولی آن چهار لذّت هست چنین چیزی است.
آگاهی حضرت آدم (علیه السلام) از عدوات شیطان
خب، جای حیرت این است که خدای سبحان به وجود مبارک آدم فرمود این شیطانی که در برابر امر من استکبار کرد و تو که قبله بودی در برابر تو سجده نکرد مخالف همهٴ فرشتهها بود امر مرا هم زیر پا گذاشت این دشمنِ رسمی توست میخواهد تو را و همسرت را از این بهشت بیرون کند این بهشتی که من تو را جا دادم هیچ رنجی در آن نیست و همهٴ گنجها در آن هست اگر بخواهی در این بهشت بمانی وسوسه شیطان را گوش نده شیطان هم آمده گفته که اگر بخواهی ابدی باشی حرف خدا را گوش نده تحیّر یعنی این، مشکل این است ببینید دعوا کجاست محور بحث کجاست، درگیری کجاست خدا بالصراحه چه فرمود، شیطان بالصراحه چه میگوید و آدم به کدام طرف میرود فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ نه اینکه نمیخوری جنّت است جنّت پر از نعمت است خب نعمت را برای چه خلق کردند اگر نعمت مصرفکننده ندارد خب برای چه خلق شده نفرمود «لا تأکلوا و لا تشربوا» فرمود: ﴿أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾ خسته نمیشوی، گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، آفتابزده نمیشوی اما همهٴ این نعمتها را داری چنین جایی و اینکه سجده نکرد دشمنِ رسمی تو و همسر توست میکوشد تو را از اینجا بیرون کند این همه سفارشهای الهی بود.
میبینید آن قصّه اول هنوز پاسخ خودش را نیافت که این امر چه امری است تشریعی که نمیتواند باشد تکوین هم که نمیتواند باشد دوتا امر هم که نمیتواند باشد این یک سؤال بدون جواب، میماند جریان جنّت، جریان جنّت را خدای سبحان معرفی کرده که هیچ رنجی در او نیست و همهاش گنج است و اینجا جای ماندن است و شیطان هم دشمن تو و همسر توست مواظب باش تو را از اینجا بیرون نکند تو از همهٴ این میوهها استفاده بکن ولی از میوهٴ آن درخت استفاده نکن اینها را فرمود به صورت شفاف.
آغاز وسوسه شیطان بعد از تکریم الهی نسبت به حضرت آدم (علیه السلام)
در کنارش شیطان با وسوسه به هر وسیلهای بود پیام خودش را به آدم رساند که با «إلی» اینجا به کار رفته و با «لام» در سورهٴ «اعراف» در سورهٴ «اعراف» دارد ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ در اینجا دارد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ آن ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ که در سورهٴ «ناس» آمده آن طور برای انبیا نیست که در درون جان اینها راه پیدا کنند در صدر اینها در سینه و دل و قلب اینها وسوسه بکنند آن طور نیست ولی به هر وسیلهای بود وسوسهٴ خود را به اطلاع وجود مبارک آدم رساند ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ یا ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ یعنی به ظاهر به سود آنها این حیرت آن است که در این صحنه هیچ اجلال و تکریمی نبود که خدای سبحان برای آدم به کار نگرفته باشد و اینجا هم فرمود اگر بخواهی راحت بمانی برای همیشه جایت اینجاست تنها دشمنت هم شیطان است بکوش که تو را از اینجا بیرون نکند و از همهٴ نعمتها استفاده بکن مگر از این درخت حالا شیطان آمده مستقیماً وارد این صحنه شده گفته که اگر بخواهی برای همیشه راحت باشی از همین درخت استفاده کن این یعنی چه؟ ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ در اینجا هم دارد ﴿یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ میخواهی من بگویم که آن درختی که میوهاش باعث خلود و جاودانگی توست و مُلک و مِلکی به تو میدهد که کهنه نمیشود چیست چون این ﴿لَّا یَبْلَی﴾ یعنی کهنه نمیشود برای آن است که اگر کهنه شد انسان بیندازد دور تعبیر ابدیّت به این است که مِلک لا یَبلاست زیرا اگر چیزی کهنه شد انسان آن را رها میکند مُلک و سلطنتی که کهنه نمیشود یعنی ابدی است.
آگاهی حضرت آدم (علیه السلام) از نهی الهی و تقابل آن با وسوسه شیطان
خب، و این نهی هم یاد وجود مبارک آدم بود فراموشش نشده برای اینکه وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) همین که حرفهای شیطان را میشنود متنِ نهی خدا را مطرح میکند میفرماید: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ پس متنِ نهی مطرح است. دیروز روایت جمیل از وجود مبارک امام صادق مطرح شد که حضرت فرمود نهی یادش نرفته به دلیل تصریح این خب، پس اینکه روایت جمیل از وجود مبارک امام صادق مطرح شد این است نهی بالصراحه مطرح است ﴿مَا نَهَاکُمَا﴾ یعنی این نهیی که خدا مطرح کرده فقط برای این است که میخواهد شما مُخلّد نباشی من بگویم راهنمایی بکنم کاری انجام بده که مخلّد بشوی آن این است که از این درخت بخوری میبینید کاملاً دوتا حرف 180 درجه در برابر هماند خدا میفرماید که اگر میخواهی راحت باشی و ابدی این میوه را نخور، شیطان میگوید اگر میخواهی راحت باشی و ابدی این میوه را بخور و نهی هم یاد اوست این یعنی چه؟
خب، بنابراین اگر نهی است بالصراحه یادش است کاملاً نهی طبق بیان نورانی حضرت امام صادق طبق روایت جمیل یادش است چه چیزی را فراموش کرده بین دوتا 180 درجه از دو طرف اختلاف است خدا میفرماید اگر میخواهی ابدی باشی این را نخور، شیطان میگوید اگر میخواهی ابدی باشی همین را بخور و نهی یادش است زیرا بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) این است که این نهی را شیطان بالصراحه یادش آورده گفته ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا﴾ کذا و کذا و کذا این است که حیرت، حیرت یعنی حیرت گریهٴ ما تنها برای آن نیست که آن در و دیوار را سوزاندن و اینها برای اینکه این درِ خانه را بستند نگذاشتند قرآن عرضه بشود یعنی چه، خب شما حالا تمام تلاش و کوشش را با این مفسّرین شیعه و سنّی بکنید ببینید یُحتمل کذا، یحتمل کذا هیچ کدام به این سؤالات حیرتآور جواب نمیتوانند بدهند آن که جواب میدهد که درِ خانهاش را بستند گریهٴ ماها برای آن است همهاش سؤال است با احتمال، با مظنّه، با کذا و کذا ما داریم رد میشویم آن که قرآن ناطق است او را ساکت کردند دیگر.
محور بحث و محل نزاع در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، میبینید مشکل یکی دوتا نیست سخن از ظهور نیست که این ظهور دارد یا آن ظهور ندارد و اینها ما وقتی چیزی را با عقل نفهمیم ممکن است ساکت باشیم ولی ساکن نخواهیم شد باید اعتراف بکنیم دیگر باید ایمان بیاوریم ممکن است لفظاً بگوییم آمنتُ اما در درونِ درون او ایمان نیست برای اینکه چیزی را که نفهمیده چطور میتواند ایمان بیاورد وقتی برای امّت اسلامی اینها همه سؤال هست چطوری میتواند به این ایمان بیاورد مهجور بودن قرآن یک بخشاش هم مربوط به همینهاست. خب، بنابراین ما تا سؤال نداشته باشیم نمیتوانیم برویم به سراغ روایات یا آیات مشکل ما این است خب خدا با او سخن گفته همهٴ اسما را هم یادش داده او را هم مسجودٌله همه فرشتهها قرار داده او را هم در بهترین جا مسکن و مأوا داده با او هم اتمام حجّت کرده گفته اگر بخواهی اینجا بمانی حرف شیطان را گوش نده شیطان هم آمده گفته اگر بخواهی اینجا بمانی حرف خدا را گوش نده این چطور باور میشود این سخن از این نیست که حالا ما این نهی را بر ترک اُولیٰ یا بر نهی تنزیهی اینها حمل بکنیم چون سخن از شریعت نبود هنوز این صحنه کدام صحنه است آیا جنّت برزخی است؟ آیا تمثّل است و تمثیل است که قرآن کریم صحنهای را ترسیم میکند تا به انسان بفهماند که بیّنالرشدی هست که سخن انبیاست یک بیّنالغی است که سخن ابلیس و هوای نفس است و شما بیّنالغی را بر بیّنالرشد ترجیح ندهید.
سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در تفسیر اجرایی و عملی آیات
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خلیفةالله است و آن حضرت مُبیِّن و مفسّر قرآن کریم است لکن تفسیری که اهل بیت میکردند یا پیغمبر میکردند تفسیر مفهومی نبود که بگوید این آیه به این معناست یا آن جمله به این معناست این را در مسجد انجام میدادند اما در متن جامعه همین حضرت با همین اصحاب این آیات را پیاده میکردند چه در جبهههای جنگ چه در مسائل دیگر و وجود مبارک پیغمبر در تمام این صحنهها حضورِ عملی داشت حضرت به همراه جامعه وارد متن عمل میشدند همهٴ اعمال را هم از نزدیک کنترل میکردند دوباره میآوردند مردم را مسجد نظیر پای تخته میفرمود این آیهای که من به شما گفتم معنایش این بود که فهمیدید موقع عمل آن چند جایش درست بود این چند جایش نادرست اگر بخواهید به نتیجهٴ کامل برسید در سفر بعد یا اجرای بعد باید این طور عمل بکنید قرآن را این طور تفسیر میکرد نه تفسیرِ مفهومی، تفسیرِ اجرایی در ضمن ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً این بحث گذشت و سیدناالاستاد هم توضیح خوبی دادند که اگر پیغمبر مبیّن قرآن بود نه مبیّن مفهومی بشود مدرّس قرآن بلکه مبیّن اجرایی، مبیّن عملیاتی، مبیّن کاربردی در متن جامعه این آیات را پیاده میکرد و همه را یادداشت میکرد دوباره اینها را میآورد در مسجد میفرمود مثلاً چند درصد درست بود چند درصد مثل دیکتهنویسی چند درصد نادرست بود بقیه را باید درست انجام بدهیم میشود تبیین.
نمونهای از تفسیر اجرایی خداوند در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
همین معنا گویا در صحنهٴ آفرینش قبل از زمین مطرح شده چون بعدها وجود مبارک آدم آمده زمین قبلاً در ارض نبود اینچنین نیست که در کُرات دیگر بود چون کرات دیگر هم حکم همین را دارد حالا بر فرض انسان بتواند با این سفینهها برود در کرات دیگر آنجا هم همین حکم زمین را دارد آنجا هم احکام هست، اوامر هست، نواهی هست این طور نیست که حالا اگر کسی رفته کُرهٴ مریخ تکلیفش عوض بشود که، وضعش عوض میشود، وزنش عوض میشود ولی تکلیفش که عوض نمیشود که ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ اما آنجا هم برویم همین طور است ما کدام کُرهٴ از کرات داریم که انسان هیچ رنجی ندارد فقط لذّت نصیبش میشود بحثهای مادّه که این چیزها را ندارد که. خب، بنابراین خدای سبحان همان طوری که خلیفهٴ او قرآن را تفسیرِ عملیاتی دارد، تفسیر اجرایی دارد، تفسیر کاربردی دارد دستورهای خودش را هم تفسیر کاربردی دارد که در عالَم ملائکهای هست یک، دوستان شما هستند جن و ابلیس و اَبالسه و شیاطین که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ هست که دشمنان شما هستند در درون شما خواستههای اندیشهای هست خواستههای انگیزهای هست حرفِ من هم به عنوان حجّت بالغه به شما میرسد وسوسهٴ او هم به عنوان یک امر تیره در درون شما نفوذ پیدا میکند و شما گاهی با اینکه حق برای شما روشن شده است عالماً عامداً بیراهه میروید این صحنه را قبلاً ترسیم کرد نشان داد بعد به وجود مبارک آدم فرمود برو زمین شریعت میآید با مردم این شریعت را در میان بگذار و عمل بکن.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، نمونهای از نفوذ القائات شیطان در دنیا
به عنوان البته یکی از وجوه و مُحتملات است نه حرف نهایی و جزمی که این است و لاغیر، چون وقتی امر تشریعی نبود امر تکوینی نبود دوتا امر نبود و بهشتی که حضرت آدم بود بهشتی بود که هیچ رنجی در آن نیست فقط گنج است این بالأخره باید چنین چیزی باشد دیگر این مربوط به زمان و زمین طبیعت نمیتواند باشد اگر ما یکی از محتملات را این دانستیم چه اینکه در قرآن کریم فرمود: ﴿تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ ما خیلی را به صورت مَثل ذکر میکنیم یا ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ کذا و کذا ما با مَثل با مردم سخن میگوییم این میتواند یکی از مصادیق امثالی باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، در خصوص بهشت تمثیلی است انسان الآن وقتی که در فضای شریعت است در فضای بهشت است همهٴ احکام در آن هست شیطان از راه وسوسه چون نه اینکه ورودِ زمانی و زمینی و اقلیمی و منطقهای باشد تا ما بگوییم شیطان آنجا چگونه رفته شیطان القا میکند این القائات و خاطرات تلخ از راه وسوسه شیطان است او زمان و زمین نمیخواهد که بگوییم چطور آمده الآن در حرمِ ایمان شیطان راه ندارد اما مؤمنین را وسوسه میکند این طور نیست که مکانی بود در یک مکان مخصوصی یک جای سیم خاردار بود شیطان ورود ممنوع بود بعد وارد شد اگر سخن از برزخ باشد سخن از تمثیل الهی باشد اینها نیست البته این نه حرف جزمی است نه حرف یقینی است نه حرف قطعی است احتمالی است که به کمک بعضی از روایات شاید بتواند حل کند آن وقت آن تلاش و کوششی که مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) در تنزیهالأنبیاء دارد برای اثبات بیگناهی حضرت آدم و اینها، اینها برای بعد از هبوط الی الأرض است.
چگونگی هبوط حضرت آدم (علیه السلام) به دنیا
هبوط آدم الی الأرض نظیر هبوط باران نیست نسبت به زمین که به نحو تجافی باشد بلکه نظیر هبوط قرآن است که به نحو تجلّی است قرآن هبوط کرده و اهل بیت مَهبِط وحیاند ما در عرض سلام میگوییم درود خدا بر شما که شما مَهبط وحیاید خب مهبط وحی یعنی وحی ـ معاذ الله ـ آن طوری که باران زمین میافتد وحی به زمین افتاد یا وحی به نحو تجلّی به زمین آویخته شد نه انداخته شده این قرآن کریم به زمین آویخته شده که «طرفه بید الله سبحانه و تعالی و الطرف الآخر بأیدیکم» خب اگر این طناب الهی است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست ما این طناب را خدا آویخت نه انداخت انسانیّت هم آویخته است نه انداخته شده.
همتایی قرآن و عترت در نزول به نحو تجلّی
اهل بیت هیچ فرقی با قرآن کریم ندارند افراد دیگر مثل باراناند که در زمین انداخته شدند اینها مثل قرآناند که از بالا تا پایین خدا آویخت ذیل این آیه ﴿وَمَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ حضرت فرمود: «إنّ قلوبنا أوعیة لمشیئة الله» وَکْر یعنی آشیانهٴ ارادهٴ خدا قلوب اهل بیت است خب این ولایت، این نبوّت، این امامت، این عصمت، این خلافت گاهی ناطق است گاهی صامت، گاهی قرآن است گاهی علی و اولاد علی اینها را خدا آویخت نه انداخت ماها مثل بارانِ انداختهایم آنها مثل طنابِ آویختهاند باید ملاحظه کنیم فرق ما با آنها این است. خب، بنابراین اگر تمثیل هست وجود مبارک آدم یک قضیهٴ فی واقعه نبود که بحثهایش قبلاً گذشت که بگوییم یک قضیهٴ تاریخی بود آدمی بود و خدای سبحان اسما را به او آموخت و او مسجود ملائکه شد آن مقام آدمیّت است، مقام انسانیّت است الیوم کسی که صاحب آن مقام است وجود مبارک ولیّ عصر است او هم عالِم به اسمای الهی است، او هم مسجودٌله ملائکه است، او هم معلّم ملائکه است و مانند آن، اگر در زیارتها در ادعیه و مانند آن این تعبیرات آمده برای اینکه مقام انسانیّت به اینها قائم است خب، این ﴿إهْبِطا﴾ یعنی هبوط کنید، تجلّی کنید نه سقوط کنید تجافی کنید سخن از سقوط و تجافی نیست سخن از هبوط و تجلّی است.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، ترسیمی از زندگی دنیوی
خب در آن مرتبه این صحنه اتفاق افتاده این یک صحنه، صحنهٴ تمثیل میتواند باشد آن وقت ما برای اینکه بفهمیم چگونه آن صحنه برای خود ما اتفاق افتاد خودمان را بررسی میکنیم ما در بهشتیم یعنی قرآن و عترت برای ما بهشت است پذیرفتیم اینها را هیچ حرفی هم در آن نیست همهٴ سعادتها در آن هست با اینکه در بهشتیم عالماً عامداً گاهی بیراهه میرویم اگر وضع خودمان را روشن کنیم میفهمیم آنجا چه خبر است مگر کسی که «الاّ مَن عصمه الله» ما الآن در این احکام شریعت ـ معاذ الله ـ تردید داریم حالا ممکن است بعضی از مسائل احتیاطی بین فقها اختلاف باشد که در آنجا سجدهٴ سهو است یا در آنجا سجدهٴ سهو نیست اما دروغ و غیبت را ما در اینکه بیّنالغی است سمّ است تردید داریم یا رشوه و رانتخواری در اینکه غیشدهٴ افعی است ما تردید داریم همین وجود مبارک حضرت امیر گاهی فقیهانه، عابدانه، زاهدانه سخن میگوید گاهی هم عارفانه حرف میزند حالا تا مخاطبش چه کسی باشد اگر جریان عقیل باشد میگویید دسترسی به بیتالمال، تعدّی به بیتالمال، تصرّف بیجا در بیتالمال که به تو بدهم به دیگری ندهم این باعث عذاب الهی است آهن گداخته را نشان برادر داد اما اشعثبنقیس که آن حلوا را آورد حضرت فرمود بدم میآید یک بوی بدی بالأخره میآید «شَنِئْتُهَا کَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْقَیْئِها» مثل اینکه از قِیکردهٴ افعی شما یک حلوا درست کردی آوردی اینکه حرفِ فقیه و عابد و زاهد نیست که این حرف عارف است یعنی کسی که میبیند درون گناه را آن که میگوید این حرام است و قیامت کیفر دارد این فقیه است و عابد است و زاهد، آن که میگوید این لجنِ بدبوست چرا به همراه آوردی او عارف است آن که میگوید «لو کُشف الغطاء ما ازددت یقینا» بینیاش را میگیرد این حرف را میزند خب این حرف زدنها آن است حالا تا مخاطب چه کسی باشد ما این حرفها را داریم دیگر الآن در بین ما کسانی نیستند که عالماً عامداً دروغ میگویند ما هیچ تردیدی داریم که در همهٴ شرایع این کار حرام است یا نگاه به نامحرم فرقی نمیکند این طور نیست که بعضی از گناههاست که طبق احتیاط است خب بله آن وقت مثلاً کسی معصیت میداند کسی معصیت نمیداند اما اینها جزء معاصی کبیره هستند دیگر این صحنه را در آنجا ترسیم کردند آنگاه وجود مبارک آدم با این کولهباری از تجربه به زمین آمده بعد به او وحی شده که تو پیغمبری احکام و حِکم را که در آن صحنه دیدی برای مردم به وسیلهٴ شریعت بازگو کن این یکی از وجوه و محتملات است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
استنساق قرآن، لازمه بهرمندی از معارف آن
ویژگی زندگی حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
عدم نزول وحی و شریعت برای ملائک
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾
استنساق قرآن، لازمه بهرمندی از معارف آن
جریان وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) در چند جای قرآن مطرح شد آن قصّهٴ تعلیم اسما به حضرت آدم و اِنبای اسما به فرشتهها فقط یک بار در قرآن کریم ذکر شد آن سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است اما دستور به سجده و اطاعت فرشتهها و تمرّد شیطان این در هفت جای قرآن آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در سورهٴ «اعراف» در سورهٴ «حجر» در سورهٴ «اسراء» در سورهٴ «کهف» در سورهٴ «طه» و در سورهٴ «ص» این هفت مورد را که بررسی میکنید یک سؤال مشترکی را در ذهن انسان القا میکند اگر سؤال خیلی عمیق بود و انسان اطراف این سؤال را خوب بررسی کرد بعد به خدمت قرآن رفت شاید جوابی بگیرد در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که همهٴ معارف در قرآن هست «فَاسْتَنْطِقُوهُ» شما اِستنطاق کنید قرآن را به حرف در بیاورید قرآن با شما به حرف در نمیآید سخن نمیگوید باید با کمک اهل بیت از آن بهرهبرداری کنید ولی به هر تقدیر اگر کسی سؤالی داشته باشد میتواند به کمک روایات از قرآن مدد بگیرد استفاده کند اما اگر سؤالش عمیق نبود پاسخ دقیق هم نمیشنود.
ویژگی زندگی حضرت آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
اصلِ سؤال پیچیده است یعنی یک مطلب پیچیده است و آن این است که خدای سبحان فرمود من میخواهم در زمین خلیفه ایجاد کنم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ پس هدف نهایی این است که در زمین خلیفةالله یافت بشود، اما قبل از اینکه وجود مبارک آدم به مقام نبوّت برسد وحی و رسالت نصیبش بشود این صحنه اتفاق افتاد که خدای سبحان آدم را آفرید حالا این کجا آفرید یعنی در زمین بود و شریعت نداشت میشود موجودی انسانی در زمین باشد و شریعت و تکلیفی نداشته باشد شریعت بعد از جریان وسوسهٴ شیطان و خوردنِ میوهٴ آن درخت و هبوط به زمین پدید آمد پس قبلاً شریعتی نبود. وجود مبارک آدم میتواند شریعت داشته باشد ولی در لحظهای که در آن جنّت بود و مأمور شد که از میوهٴ آن درخت استفاده نکند هنوز شریعتی نبود یک.
عدم نزول وحی و شریعت برای ملائک
فرشتهها هم اهل شریعت و مذهب نیستند آنها بر اساس آن جریانهای تکوینی الهی معصومانه مطیع فرمان خدای سبحاناند که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» همان مطلبی آمده است که در «زیارت جامعه» برای اهل بیت به کار رفته که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خب در سورهٴ «انبیاء» دارد که فرشتهها معصوماند برای اینکه بدون اذن خدای سبحان نه حرفی میزنند نه کاری میکنند پس فرشتهها دارای نبوّت و شریعت و بهشت و جهنم و اطاعت و عصیان و اینها نیستند و در قرآن کریم هم برای فرشتهها صحیفهای، کتابی، شریعتی، وحی و نبوّتی ذکر نشده در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» هم که سخن از هدف خلقت است فقط فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ سخن از فرشته نیست پس برای فرشتهها شریعت به این معنایی که انسان دارای مذهب است و اطاعت و عصیان دارد و بهشت و جهنم دارد و امثال ذلک نیست.
ویژگی امر الهی در سجده بر حضرت آدم (علیه السلام)
شیطان که ابلیس است و جن است بله، او میتواند دارای شریعت باشد ولی هنوز شریعتی نیامده این امر، امر تشریعی نمیتواند باشد همان طوری که خدای سبحان به بشر دستور رکوع و سجود میدهد به فرشتهها دستور سجود داده باشد این طور امر نیست اگر امر تکوینی باشد قابل عصیان نیست در حالی که شیطان معصیت کرده، امر تشریعی باشد فرشتهها شریعت و مذهب و دین به این صورت ندارند این یک سؤال، عصیان دربارهٴ ابلیس فرض دارد اما عصیانِ چه امری؟ امر تشریعی که نبود بگوییم دو امر بود یک امر تکوینی مربوط به فرشتهها یک امر تشریعی مربوط به شیطان این بر خلاف ظاهر است چون یک امر است فرمود: ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ﴾ این یک سؤال پیچیده است که باید جواب خودش را بگیرد.
اختصاص برترین تکریم الهی به حضرت آدم (علیه السلام)
سؤال دوم آن است که وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) هیچ تکریمی نشد که خدای سبحان نسبت به ایشان اِعمال نکند دیگر از این تکریم و اِجلال بالاتر فرضی ندارد که خدای سبحان او را خلیفهٴ خود بداند و همهٴ فرشتهها را دستور بدهد در برابر او سجده کنند و همگان هم سجده کنند دیگر احترام بالاتر از این! تکریم و اجلال بالاتر از این! اینکه فرض ندارد.
ویژگی زندگی بهشتی حضرت آدم (علیه السلام)
همین وجود مبارک آدم با این اجلال و تکریم الهی به اذن خدا وارد یک جنّت شد خدا فرمود: ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ این بهشت را هم معرفی میکند در روایات هم مشابه همین آیات معنا شده در این بهشت هیچ شَقا و رنجی نیست نه انسان گرسنه میشود نه تشنه، نه برهنه میشود نه گرمازده اما معنایش این نیست که اَکل و شرب در آن نیست خاصیّت بهشت آن است که لذّت خوردن و نوشیدن را دارد، رنج گرسنگی و تشنگی را ندارد این خاصیّت بهشت است ما در دنیا اول رنج گرسنگی را داریم بعد برای آن رنجزدایی غذا میخوریم و خیال میکنیم لذّت بردیم حالا بر فرض لذّت هم باشد مسبوق به رنج گرسنگی است اول تشنه میشویم رنج عطش را تحمل میکنیم برای آن رنجزدایی آب گوارا مینوشیم درست است لذّت میبریم ولی برای رفع رنجِ عطش است سردمان میشود جامه در برمیکنیم، گرممان میشود لباس نازک در برمیکنیم ما رنجِ گرما را، رنج سرما را میچشیم برای رنجزدایی لباسهای مناسب در برمیکنیم، این چهار لذت در دنیا مسبوق به چهار رنج و اَلَم است ولی در بهشت همهٴ این لذایذ چهارگانه و مانند آن مطرح است بدون سَبق رنج یعنی در بهشت بدون اینکه انسان رنجِ گرسنگی ببرد لذّت سیری را خوردن را میچشد بدون اینکه رنج عطش داشته باشد لذّت نوشیدنِ کوثر را میبیند در آنجا فقط لذّت است نباید گفت که پس چرا آدم از آن میوه خورد در قرآن کریم راجع به آن جنّت نفرمود اینجا جای خوردن نیست فرمود اینجا جای رنج و گرسنگی نیست همهٴ ما در بهشت ـ انشاءالله ـ همین طوریم دیگر غذا میخوریم، آب مینوشیم بدون رنج گرسنگی نه اینکه مثل دنیا باید صبر بکند هر وقت گرسنه شد رنج گرسنگی را تحمل کرد به سراغ غذا برود یا هر وقت رنج عطش او را تهدید کرد به سراغ کوثر برود این طور که نیست در آنجا فقط لذّت است اینکه چهار چیز را نفی کرده معنایش این نیست که اَکل و شرب نیست یا جامه در برکردن نیست پارچههای حریری هست، روی فرشهای حریری زندگی کردن است که ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ الآن بهترین فرش دنیا همین فرشهای پَرنیانی و ابریشم است فرش ابریشم آستری دارد و اَبرهای تمام هنرها و زیبائیهای فرش به آن اَبره اوست اگر بخشهای وسیعی از پرنیان به کار میبرند روی ابرهٴ اوست روی آستر او که این همه کارها نمیکنند نقشها و زیبائیها و ابریشمکاریها همهاش روی ابره است در قرآن فرمود یک سلسله فرشهایی در بهشت هست که نمونهاش در دنیا نیست فقط نمونهٴ آسترش را ما میتوانیم به شما بگوییم که آستر فرشهای بهشت پرنیان است اما ابرهاش چیست خدا میداند نفرمود «ظهائرها کذا و کذا» فرمود: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ «الظهاره أبره دان و البطانه آستر» آسترش ابریشم است حالا ابرهاش چیست فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾ خب همهٴ این فرشها هست، پردهها هست، لباسها هست بدون اینکه انسان رنج سرما و گرما داشته باشد پس در بهشت این چهار خطر نیست این چهار رنج نیست ولی آن چهار لذّت هست چنین چیزی است.
آگاهی حضرت آدم (علیه السلام) از عدوات شیطان
خب، جای حیرت این است که خدای سبحان به وجود مبارک آدم فرمود این شیطانی که در برابر امر من استکبار کرد و تو که قبله بودی در برابر تو سجده نکرد مخالف همهٴ فرشتهها بود امر مرا هم زیر پا گذاشت این دشمنِ رسمی توست میخواهد تو را و همسرت را از این بهشت بیرون کند این بهشتی که من تو را جا دادم هیچ رنجی در آن نیست و همهٴ گنجها در آن هست اگر بخواهی در این بهشت بمانی وسوسه شیطان را گوش نده شیطان هم آمده گفته که اگر بخواهی ابدی باشی حرف خدا را گوش نده تحیّر یعنی این، مشکل این است ببینید دعوا کجاست محور بحث کجاست، درگیری کجاست خدا بالصراحه چه فرمود، شیطان بالصراحه چه میگوید و آدم به کدام طرف میرود فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ نه اینکه نمیخوری جنّت است جنّت پر از نعمت است خب نعمت را برای چه خلق کردند اگر نعمت مصرفکننده ندارد خب برای چه خلق شده نفرمود «لا تأکلوا و لا تشربوا» فرمود: ﴿أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾ خسته نمیشوی، گرسنه نمیشوی، تشنه نمیشوی، آفتابزده نمیشوی اما همهٴ این نعمتها را داری چنین جایی و اینکه سجده نکرد دشمنِ رسمی تو و همسر توست میکوشد تو را از اینجا بیرون کند این همه سفارشهای الهی بود.
میبینید آن قصّه اول هنوز پاسخ خودش را نیافت که این امر چه امری است تشریعی که نمیتواند باشد تکوین هم که نمیتواند باشد دوتا امر هم که نمیتواند باشد این یک سؤال بدون جواب، میماند جریان جنّت، جریان جنّت را خدای سبحان معرفی کرده که هیچ رنجی در او نیست و همهاش گنج است و اینجا جای ماندن است و شیطان هم دشمن تو و همسر توست مواظب باش تو را از اینجا بیرون نکند تو از همهٴ این میوهها استفاده بکن ولی از میوهٴ آن درخت استفاده نکن اینها را فرمود به صورت شفاف.
آغاز وسوسه شیطان بعد از تکریم الهی نسبت به حضرت آدم (علیه السلام)
در کنارش شیطان با وسوسه به هر وسیلهای بود پیام خودش را به آدم رساند که با «إلی» اینجا به کار رفته و با «لام» در سورهٴ «اعراف» در سورهٴ «اعراف» دارد ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ در اینجا دارد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ آن ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ که در سورهٴ «ناس» آمده آن طور برای انبیا نیست که در درون جان اینها راه پیدا کنند در صدر اینها در سینه و دل و قلب اینها وسوسه بکنند آن طور نیست ولی به هر وسیلهای بود وسوسهٴ خود را به اطلاع وجود مبارک آدم رساند ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ﴾ یا ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا﴾ یعنی به ظاهر به سود آنها این حیرت آن است که در این صحنه هیچ اجلال و تکریمی نبود که خدای سبحان برای آدم به کار نگرفته باشد و اینجا هم فرمود اگر بخواهی راحت بمانی برای همیشه جایت اینجاست تنها دشمنت هم شیطان است بکوش که تو را از اینجا بیرون نکند و از همهٴ نعمتها استفاده بکن مگر از این درخت حالا شیطان آمده مستقیماً وارد این صحنه شده گفته که اگر بخواهی برای همیشه راحت باشی از همین درخت استفاده کن این یعنی چه؟ ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ در اینجا هم دارد ﴿یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ میخواهی من بگویم که آن درختی که میوهاش باعث خلود و جاودانگی توست و مُلک و مِلکی به تو میدهد که کهنه نمیشود چیست چون این ﴿لَّا یَبْلَی﴾ یعنی کهنه نمیشود برای آن است که اگر کهنه شد انسان بیندازد دور تعبیر ابدیّت به این است که مِلک لا یَبلاست زیرا اگر چیزی کهنه شد انسان آن را رها میکند مُلک و سلطنتی که کهنه نمیشود یعنی ابدی است.
آگاهی حضرت آدم (علیه السلام) از نهی الهی و تقابل آن با وسوسه شیطان
خب، و این نهی هم یاد وجود مبارک آدم بود فراموشش نشده برای اینکه وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) همین که حرفهای شیطان را میشنود متنِ نهی خدا را مطرح میکند میفرماید: ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ﴾ پس متنِ نهی مطرح است. دیروز روایت جمیل از وجود مبارک امام صادق مطرح شد که حضرت فرمود نهی یادش نرفته به دلیل تصریح این خب، پس اینکه روایت جمیل از وجود مبارک امام صادق مطرح شد این است نهی بالصراحه مطرح است ﴿مَا نَهَاکُمَا﴾ یعنی این نهیی که خدا مطرح کرده فقط برای این است که میخواهد شما مُخلّد نباشی من بگویم راهنمایی بکنم کاری انجام بده که مخلّد بشوی آن این است که از این درخت بخوری میبینید کاملاً دوتا حرف 180 درجه در برابر هماند خدا میفرماید که اگر میخواهی راحت باشی و ابدی این میوه را نخور، شیطان میگوید اگر میخواهی راحت باشی و ابدی این میوه را بخور و نهی هم یاد اوست این یعنی چه؟
خب، بنابراین اگر نهی است بالصراحه یادش است کاملاً نهی طبق بیان نورانی حضرت امام صادق طبق روایت جمیل یادش است چه چیزی را فراموش کرده بین دوتا 180 درجه از دو طرف اختلاف است خدا میفرماید اگر میخواهی ابدی باشی این را نخور، شیطان میگوید اگر میخواهی ابدی باشی همین را بخور و نهی یادش است زیرا بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) این است که این نهی را شیطان بالصراحه یادش آورده گفته ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا﴾ کذا و کذا و کذا این است که حیرت، حیرت یعنی حیرت گریهٴ ما تنها برای آن نیست که آن در و دیوار را سوزاندن و اینها برای اینکه این درِ خانه را بستند نگذاشتند قرآن عرضه بشود یعنی چه، خب شما حالا تمام تلاش و کوشش را با این مفسّرین شیعه و سنّی بکنید ببینید یُحتمل کذا، یحتمل کذا هیچ کدام به این سؤالات حیرتآور جواب نمیتوانند بدهند آن که جواب میدهد که درِ خانهاش را بستند گریهٴ ماها برای آن است همهاش سؤال است با احتمال، با مظنّه، با کذا و کذا ما داریم رد میشویم آن که قرآن ناطق است او را ساکت کردند دیگر.
محور بحث و محل نزاع در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، میبینید مشکل یکی دوتا نیست سخن از ظهور نیست که این ظهور دارد یا آن ظهور ندارد و اینها ما وقتی چیزی را با عقل نفهمیم ممکن است ساکت باشیم ولی ساکن نخواهیم شد باید اعتراف بکنیم دیگر باید ایمان بیاوریم ممکن است لفظاً بگوییم آمنتُ اما در درونِ درون او ایمان نیست برای اینکه چیزی را که نفهمیده چطور میتواند ایمان بیاورد وقتی برای امّت اسلامی اینها همه سؤال هست چطوری میتواند به این ایمان بیاورد مهجور بودن قرآن یک بخشاش هم مربوط به همینهاست. خب، بنابراین ما تا سؤال نداشته باشیم نمیتوانیم برویم به سراغ روایات یا آیات مشکل ما این است خب خدا با او سخن گفته همهٴ اسما را هم یادش داده او را هم مسجودٌله همه فرشتهها قرار داده او را هم در بهترین جا مسکن و مأوا داده با او هم اتمام حجّت کرده گفته اگر بخواهی اینجا بمانی حرف شیطان را گوش نده شیطان هم آمده گفته اگر بخواهی اینجا بمانی حرف خدا را گوش نده این چطور باور میشود این سخن از این نیست که حالا ما این نهی را بر ترک اُولیٰ یا بر نهی تنزیهی اینها حمل بکنیم چون سخن از شریعت نبود هنوز این صحنه کدام صحنه است آیا جنّت برزخی است؟ آیا تمثّل است و تمثیل است که قرآن کریم صحنهای را ترسیم میکند تا به انسان بفهماند که بیّنالرشدی هست که سخن انبیاست یک بیّنالغی است که سخن ابلیس و هوای نفس است و شما بیّنالغی را بر بیّنالرشد ترجیح ندهید.
سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در تفسیر اجرایی و عملی آیات
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خلیفةالله است و آن حضرت مُبیِّن و مفسّر قرآن کریم است لکن تفسیری که اهل بیت میکردند یا پیغمبر میکردند تفسیر مفهومی نبود که بگوید این آیه به این معناست یا آن جمله به این معناست این را در مسجد انجام میدادند اما در متن جامعه همین حضرت با همین اصحاب این آیات را پیاده میکردند چه در جبهههای جنگ چه در مسائل دیگر و وجود مبارک پیغمبر در تمام این صحنهها حضورِ عملی داشت حضرت به همراه جامعه وارد متن عمل میشدند همهٴ اعمال را هم از نزدیک کنترل میکردند دوباره میآوردند مردم را مسجد نظیر پای تخته میفرمود این آیهای که من به شما گفتم معنایش این بود که فهمیدید موقع عمل آن چند جایش درست بود این چند جایش نادرست اگر بخواهید به نتیجهٴ کامل برسید در سفر بعد یا اجرای بعد باید این طور عمل بکنید قرآن را این طور تفسیر میکرد نه تفسیرِ مفهومی، تفسیرِ اجرایی در ضمن ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً این بحث گذشت و سیدناالاستاد هم توضیح خوبی دادند که اگر پیغمبر مبیّن قرآن بود نه مبیّن مفهومی بشود مدرّس قرآن بلکه مبیّن اجرایی، مبیّن عملیاتی، مبیّن کاربردی در متن جامعه این آیات را پیاده میکرد و همه را یادداشت میکرد دوباره اینها را میآورد در مسجد میفرمود مثلاً چند درصد درست بود چند درصد مثل دیکتهنویسی چند درصد نادرست بود بقیه را باید درست انجام بدهیم میشود تبیین.
نمونهای از تفسیر اجرایی خداوند در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
همین معنا گویا در صحنهٴ آفرینش قبل از زمین مطرح شده چون بعدها وجود مبارک آدم آمده زمین قبلاً در ارض نبود اینچنین نیست که در کُرات دیگر بود چون کرات دیگر هم حکم همین را دارد حالا بر فرض انسان بتواند با این سفینهها برود در کرات دیگر آنجا هم همین حکم زمین را دارد آنجا هم احکام هست، اوامر هست، نواهی هست این طور نیست که حالا اگر کسی رفته کُرهٴ مریخ تکلیفش عوض بشود که، وضعش عوض میشود، وزنش عوض میشود ولی تکلیفش که عوض نمیشود که ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ اما آنجا هم برویم همین طور است ما کدام کُرهٴ از کرات داریم که انسان هیچ رنجی ندارد فقط لذّت نصیبش میشود بحثهای مادّه که این چیزها را ندارد که. خب، بنابراین خدای سبحان همان طوری که خلیفهٴ او قرآن را تفسیرِ عملیاتی دارد، تفسیر اجرایی دارد، تفسیر کاربردی دارد دستورهای خودش را هم تفسیر کاربردی دارد که در عالَم ملائکهای هست یک، دوستان شما هستند جن و ابلیس و اَبالسه و شیاطین که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ هست که دشمنان شما هستند در درون شما خواستههای اندیشهای هست خواستههای انگیزهای هست حرفِ من هم به عنوان حجّت بالغه به شما میرسد وسوسهٴ او هم به عنوان یک امر تیره در درون شما نفوذ پیدا میکند و شما گاهی با اینکه حق برای شما روشن شده است عالماً عامداً بیراهه میروید این صحنه را قبلاً ترسیم کرد نشان داد بعد به وجود مبارک آدم فرمود برو زمین شریعت میآید با مردم این شریعت را در میان بگذار و عمل بکن.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، نمونهای از نفوذ القائات شیطان در دنیا
به عنوان البته یکی از وجوه و مُحتملات است نه حرف نهایی و جزمی که این است و لاغیر، چون وقتی امر تشریعی نبود امر تکوینی نبود دوتا امر نبود و بهشتی که حضرت آدم بود بهشتی بود که هیچ رنجی در آن نیست فقط گنج است این بالأخره باید چنین چیزی باشد دیگر این مربوط به زمان و زمین طبیعت نمیتواند باشد اگر ما یکی از محتملات را این دانستیم چه اینکه در قرآن کریم فرمود: ﴿تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ ما خیلی را به صورت مَثل ذکر میکنیم یا ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ کذا و کذا ما با مَثل با مردم سخن میگوییم این میتواند یکی از مصادیق امثالی باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، در خصوص بهشت تمثیلی است انسان الآن وقتی که در فضای شریعت است در فضای بهشت است همهٴ احکام در آن هست شیطان از راه وسوسه چون نه اینکه ورودِ زمانی و زمینی و اقلیمی و منطقهای باشد تا ما بگوییم شیطان آنجا چگونه رفته شیطان القا میکند این القائات و خاطرات تلخ از راه وسوسه شیطان است او زمان و زمین نمیخواهد که بگوییم چطور آمده الآن در حرمِ ایمان شیطان راه ندارد اما مؤمنین را وسوسه میکند این طور نیست که مکانی بود در یک مکان مخصوصی یک جای سیم خاردار بود شیطان ورود ممنوع بود بعد وارد شد اگر سخن از برزخ باشد سخن از تمثیل الهی باشد اینها نیست البته این نه حرف جزمی است نه حرف یقینی است نه حرف قطعی است احتمالی است که به کمک بعضی از روایات شاید بتواند حل کند آن وقت آن تلاش و کوششی که مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) در تنزیهالأنبیاء دارد برای اثبات بیگناهی حضرت آدم و اینها، اینها برای بعد از هبوط الی الأرض است.
چگونگی هبوط حضرت آدم (علیه السلام) به دنیا
هبوط آدم الی الأرض نظیر هبوط باران نیست نسبت به زمین که به نحو تجافی باشد بلکه نظیر هبوط قرآن است که به نحو تجلّی است قرآن هبوط کرده و اهل بیت مَهبِط وحیاند ما در عرض سلام میگوییم درود خدا بر شما که شما مَهبط وحیاید خب مهبط وحی یعنی وحی ـ معاذ الله ـ آن طوری که باران زمین میافتد وحی به زمین افتاد یا وحی به نحو تجلّی به زمین آویخته شد نه انداخته شده این قرآن کریم به زمین آویخته شده که «طرفه بید الله سبحانه و تعالی و الطرف الآخر بأیدیکم» خب اگر این طناب الهی است یک طرفش به دست خداست یک طرفش به دست ما این طناب را خدا آویخت نه انداخت انسانیّت هم آویخته است نه انداخته شده.
همتایی قرآن و عترت در نزول به نحو تجلّی
اهل بیت هیچ فرقی با قرآن کریم ندارند افراد دیگر مثل باراناند که در زمین انداخته شدند اینها مثل قرآناند که از بالا تا پایین خدا آویخت ذیل این آیه ﴿وَمَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ حضرت فرمود: «إنّ قلوبنا أوعیة لمشیئة الله» وَکْر یعنی آشیانهٴ ارادهٴ خدا قلوب اهل بیت است خب این ولایت، این نبوّت، این امامت، این عصمت، این خلافت گاهی ناطق است گاهی صامت، گاهی قرآن است گاهی علی و اولاد علی اینها را خدا آویخت نه انداخت ماها مثل بارانِ انداختهایم آنها مثل طنابِ آویختهاند باید ملاحظه کنیم فرق ما با آنها این است. خب، بنابراین اگر تمثیل هست وجود مبارک آدم یک قضیهٴ فی واقعه نبود که بحثهایش قبلاً گذشت که بگوییم یک قضیهٴ تاریخی بود آدمی بود و خدای سبحان اسما را به او آموخت و او مسجود ملائکه شد آن مقام آدمیّت است، مقام انسانیّت است الیوم کسی که صاحب آن مقام است وجود مبارک ولیّ عصر است او هم عالِم به اسمای الهی است، او هم مسجودٌله ملائکه است، او هم معلّم ملائکه است و مانند آن، اگر در زیارتها در ادعیه و مانند آن این تعبیرات آمده برای اینکه مقام انسانیّت به اینها قائم است خب، این ﴿إهْبِطا﴾ یعنی هبوط کنید، تجلّی کنید نه سقوط کنید تجافی کنید سخن از سقوط و تجافی نیست سخن از هبوط و تجلّی است.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، ترسیمی از زندگی دنیوی
خب در آن مرتبه این صحنه اتفاق افتاده این یک صحنه، صحنهٴ تمثیل میتواند باشد آن وقت ما برای اینکه بفهمیم چگونه آن صحنه برای خود ما اتفاق افتاد خودمان را بررسی میکنیم ما در بهشتیم یعنی قرآن و عترت برای ما بهشت است پذیرفتیم اینها را هیچ حرفی هم در آن نیست همهٴ سعادتها در آن هست با اینکه در بهشتیم عالماً عامداً گاهی بیراهه میرویم اگر وضع خودمان را روشن کنیم میفهمیم آنجا چه خبر است مگر کسی که «الاّ مَن عصمه الله» ما الآن در این احکام شریعت ـ معاذ الله ـ تردید داریم حالا ممکن است بعضی از مسائل احتیاطی بین فقها اختلاف باشد که در آنجا سجدهٴ سهو است یا در آنجا سجدهٴ سهو نیست اما دروغ و غیبت را ما در اینکه بیّنالغی است سمّ است تردید داریم یا رشوه و رانتخواری در اینکه غیشدهٴ افعی است ما تردید داریم همین وجود مبارک حضرت امیر گاهی فقیهانه، عابدانه، زاهدانه سخن میگوید گاهی هم عارفانه حرف میزند حالا تا مخاطبش چه کسی باشد اگر جریان عقیل باشد میگویید دسترسی به بیتالمال، تعدّی به بیتالمال، تصرّف بیجا در بیتالمال که به تو بدهم به دیگری ندهم این باعث عذاب الهی است آهن گداخته را نشان برادر داد اما اشعثبنقیس که آن حلوا را آورد حضرت فرمود بدم میآید یک بوی بدی بالأخره میآید «شَنِئْتُهَا کَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْقَیْئِها» مثل اینکه از قِیکردهٴ افعی شما یک حلوا درست کردی آوردی اینکه حرفِ فقیه و عابد و زاهد نیست که این حرف عارف است یعنی کسی که میبیند درون گناه را آن که میگوید این حرام است و قیامت کیفر دارد این فقیه است و عابد است و زاهد، آن که میگوید این لجنِ بدبوست چرا به همراه آوردی او عارف است آن که میگوید «لو کُشف الغطاء ما ازددت یقینا» بینیاش را میگیرد این حرف را میزند خب این حرف زدنها آن است حالا تا مخاطب چه کسی باشد ما این حرفها را داریم دیگر الآن در بین ما کسانی نیستند که عالماً عامداً دروغ میگویند ما هیچ تردیدی داریم که در همهٴ شرایع این کار حرام است یا نگاه به نامحرم فرقی نمیکند این طور نیست که بعضی از گناههاست که طبق احتیاط است خب بله آن وقت مثلاً کسی معصیت میداند کسی معصیت نمیداند اما اینها جزء معاصی کبیره هستند دیگر این صحنه را در آنجا ترسیم کردند آنگاه وجود مبارک آدم با این کولهباری از تجربه به زمین آمده بعد به او وحی شده که تو پیغمبری احکام و حِکم را که در آن صحنه دیدی برای مردم به وسیلهٴ شریعت بازگو کن این یکی از وجوه و محتملات است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است