- 205
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 117 تا 123 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 117 تا 123 سوره طه"
شرط تداوم نعمت های ابتدائی خداوند
علت تفکیک ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ از ﴿لاَّ تَجُوعَ﴾ در آیه محل بحث
بررسی دیدگاه مفسران در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾ فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی ﴿121﴾ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی ﴿122﴾ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشْقَی ﴿123﴾
علت کاربرد ضمایر مفرد و تثنیه در آیات محل بحث
بهشتی که آدم(سلام الله علیه) در آنجا قرار داشت آن جنّةالخُلدی که در معاد هست نبود چون اگر کسی وارد آن بهشت بشود دیگر خارج نخواهد شد، بنابراین یک جنّت دیگری بود با این خصوصیات.
مطلب دوم این است که این ضمیرها گاهی مفرد است و گاهی تثنیه آنجا که مخاطب شخص آدم هست و محور گفتگوست ضمیر مفرد است یا فعل مفرد است گرچه معنا در حقیقت تثنیه است مثل ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ این چهار فعلی که مفرد هست بازگشتش به تثنیه است و آنجا که خطر هر دو را تهدید میکند آنجا بالصراحه ضمیر یا فعل را تثنیه میآورد مثل ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾ این نه برای آن است که وجود مبارک آدم چون عهدهدار هزینهٴ حضرت حوّا بود این فعلها را به او نسبت داد چون در آن نشئه سخن از تأمین هزینه و امثال ذلک نیست چون آن جنّت آن بهشت همهٴ نعمتها برای اهلش فراهم است.
پرسش: ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ با اینکه حضرت آدم جزء مخلَصین بوده.
پاسخ: بله خب این دربارهٴ بعد از شریعت است هنوز در آنجا سخن از شریعت نبود، سخن از امر و نهی نبود وقتی شریعت باشد امر و نهی باشد منطقهٴ نفوذ شیطان محدود است دربارهٴ بندگان مخلَص او راهی ندارد اصلاً.
پرسش: اینکه بعد از سجده بود.
پاسخ: بعد از سجده بود اما قبل از شریعت بود شریعت یعنی دین، کتاب این بعد از اینکه حضرت به زمین هبوط کرد نازل شده که فرمود: ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً﴾ پس کلّ بحثها را ما باید در زمینهای ارزیابی بکنیم که هنوز دینی نیامده، شریعتی نیامده، امر و نهی تشریعی نیامده در آن فضا باید ارزیابی بشود.
پرسش:
پاسخ: بله، ولی منظور آن است که شیطان، فرشته، آدم، حوا(سلام الله علیهما) اینها در آن محدوده بودند در فضایی که هنوز شریعت نیامده، امر و نهی تشریعی نیامده این قضیه اتفاق افتاد باید این قضیه را مناسب با آن سرزمین و آن فضا تفسیر کرد دیگر خب.
شرط تداوم نعمت های ابتدائی خداوند
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی آدم و حوا را در بهشت جا داد که ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾ این بر اساس اصل کلی است که خدای سبحان نعمتی را که به کسی داد هرگز از او نمیگیرد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ نعمت خدای سبحان مسبوق به استحقاق نیست طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه است که «مِنَنُک ابتداء» مسبوق به استحقاق و امثال ذلک نیست و چیزی را هم که خدا داد سلب نمیکند مگر اینکه خود انسان زمینهٴ سلبِ نعمت را فراهم بکند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾. اینجا هم به آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرمود ما این نعمت را به شما دادیم مستقر باشید او شما را بیرون نکند گرچه بیرونکننده خداست مبدأ فاعلی خداست ولی زمینهٴ این کار را وسوسهٴ شیطان و عمل به وسوسه انجام میدهد لذا فرمود: ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾.
علت تفکیک ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ از ﴿لاَّ تَجُوعَ﴾ در آیه محل بحث
مطلب دیگر در این جدایی تشنگی از گرسنگی است که دو نکته قبلاً ذکر شد و نکتهٴ سوم این است که اگر گرسنگی و تشنگی کنار هم ذکر میشد به ذهن میآمد که این دوتایی با هم یک نعمتاند یا سلب هر دو با هم یک نِقمتاند که گرسنگی و تشنگی، اما وقتی تفکیک شد تفصیل به عمل آمد معلوم میشود هر کدام از اینها نعمت مستقلاند لذا ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ را در کنار «لاَ تَجُوعَ» ذکر نکرده است.
بررسی دیدگاه مفسران در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، مطلب بعدی آن است که ما در این فضایی که الآن داریم بحث میکنیم فضا فضایی است که شریعت در کار نیست. مرحوم شیخ طوسی در تبیان راه استادش سید مرتضی(رضوان الله علیهما) را طی کردند و اصرار دارند که اینجا معصیت نبود ترک مَندوب بود، زمخشری در کشاف هم نقل میکند که معصیت صغیره را ـ معاذ الله ـ انبیا میتوانند مرتکب بشوند همه آنچه جناب زمخشری در کشاف دارد یا مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد یا سیّد مرتضی استاد بزرگوارش در تنزیهالأنبیاء دارد همهٴ اینها این قصّه را در فضای شریعت تلقّی کردند در حالی که چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در همین سورهٴ «طه» وقتی وجود مبارک آدم آن قصّه و جریان را پشت سر گذاشتند به زمین آمدند از آن به بعد شریعت آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت این بود که وقتی آدم(سلام الله علیه) آن صحنه را پشت سر گذاشت آن وقت در آیهٴ 38 سورهٴ «بقره» این است که ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾، ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مقابل آن است در سورهٴ «بقره» و در سورهٴ «طه» مؤمن و کافر را کنار هم ذکر کرده فرمود بعد از اینکه شریعت آمد آنها که قبول کردند اهل سعادتاند آنها که نکول کردند اهل شقاوتاند قبول و نکول را در سورهٴ «بقره» آیهٴ 38 و 39 به این صورت ذکر فرمود: ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ که این ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مقابل ﴿مَنْ تَبِعَ﴾ است در محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 123 و 124 این است ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ ایمان و کفر، مؤمن و کافر بعد از آمدن شریعت مطرح است پس این قصّه در فضایی اتفاق افتاد که هنوز شریعت نیامده بود ما باید بالا برویم ماقبل از شریعت فکر بکنیم تا این آیه مقداری برای ما حل بشود.
تبیین عبادت طولانی ، جایگاه و قدرت وسوسه شیطان
مطلب بعدی آن است که ابلیس بالأخره شش هزار سال در ردیف فرشتهها بود و عبادت کرد طبق بیان نورانی حضرت امیر که در آن خطبهٴ «قاصعه» دارد «سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ» یعنی شش هزار سال خدا را عبادت کرد معلوم نیست «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» معلوم نیست از سالهای دنیاست که هر سالی 365 روز است یا سال آخرت است که هر روزش هزار سال است و مانند آن خب.
پرسش: .. آقا امیرالمؤمنین یا برای همه
پاسخ: برای دیگران دیگر وگرنه خود حضرت که عالِم است.
خب، بنابراین اگر فضا این شد و فرض این است که شیطان شش هزار سال در ردیف ملائکه بود این شیطان هم با خدا سخن گفت هم مخاطب خدا قرار گرفت هم دوباره با خدا سخن گفت و هم دوباره خدای سبحان پاسخ او را داد یک بار در نهیی که خدای سبحان کرد تَشری که زد زجری که کرد که فرمود: ﴿یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ این گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ بعد از آن صحنهٴ آزمون که خدای سبحان ابلیس را طرد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» وضعش گذشت که ابلیس صریحاً به خدا عرض کرد که اینکه ﴿کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ همین آدمی که او و فرزندان او را بر من گرامی داشتی ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ من احتناک میکنم «احتنک الفرس» یعنی حَنک او و تحتِ حنک او را گرفته آن سوارکاری که بر اسب مسلّط است تحتالحنک او را دارد یعنی افسار را از زیر حَنک او و زیر گردن او میکشد و از او سواری میگیرد گفت من حَنک و تحت حنک اینها را میگیرم و از اینها سواری میگیرم این کارِ من است بعد خدای سبحان فرمود راکب و مرکوب هر دو را من به جهنم میبرم خب، این گفتگوها هست چه در گفتگوهای اوّلی که خدای سبحان به او فرمود چرا اطاعت نکردی این دلیلِ بیجا آورد که ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هم گفتگوهای ثانوی که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که او تهدید کرد و خدای سبحان هم به او پاسخ داد پس موجودی است که شش هزار سال در ردیف فرشتهها بود و عبادت میکرد و یکی دو بار با خدای سبحان مورد خطاب قرار گرفت حرف زد چنین موجودی است او اگر بخواهد نفوذ کند یا وسوسه کند میتواند بالأخره حرفِ خودش را برساند.
ویژگی امر الهی نسبت به ملائک
مطلب بعدی آن است که همهٴ روایات را باید بر قرآن کریم عرضه کرد لکن روایات دو قِسم است بعضی از روایاتاند که دستور تعبّدی میدهند خب اینها را باید بر قرآن کریم عرضه کرد که فلان نماز باید دو رکعت باشد، باید جَهر باشد، وقتش فلان است همین کارهایی که در فقه انجام میشود.
پرسش:
پاسخ: نه دیگر، آنجا جای تشریع نیست فرشتهها هم عبادت میکنند دیگر جا برای تشریع نیست دیگر چون دربارهٴ فرشته نیامده در قرآن کریم که «ما خلقت الجن و الإنس والمَلک الاّ لیعبدون» هر جا سخن از عبادت هست یا اعزام انبیا هست یا تهدید به جهنم است یا تبشیر به بهشت است همهاش دربارهٴ انسان و جن است.
پرسش:
پاسخ: بله خب، عبادت میکنند همه عابدند، همه مطیعاند پنج طایفه از آیات قرآن است اسلام، سجده، تحمید، تسبیح، طاعت که به کلّ نظام اسناد داده میشود حالا الآن روشن میشود که همه در اطاعتاند همه مُسلِماند، همه ساجدند، همه مُسَبِّحاند، همه مُحَمِّدند تحمید میکنند اما تشریعی در کار باشد، یک امر و نهیی باشد، یک باید و نباید اعتباری باشد، عصیانی باشد، یک دستگاه قضایی باشد، تخلّفی باشد اینها برای جن و انس است چنین چیزی در قرآن برای فرشتهها ذکر نشده خب.
پرسش: ...
پاسخ: خب همین دیگر آن امر تکوینی است ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ در یک آیه، ﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ در آیهٴ دیگر این میشود امر تکوینی این طور نیست که یک امر تشریعی باشد معصیتبردار باشد آنها هم پیغمبر داشته باشند، بهشت و جهنم داشته باشند، اطاعت و عصیان داشته باشند چنین چیزی قرآن دربارهٴ اینها نقل نکرده. خب، بنابراین اگر فرشتهها امر دارند امرشان از قبیل باید و نبایدهای اعتباری نیست.
اقسام ملائکه و برخی از ویژگیهای آنان
پرسش: آقا جریان فطرس که میگویند تخلّف کرد چیست.
پاسخ: جریان فطرس که بارها ذکر شد که روشن نیست که این جزء ملائکةالأرض بود یا ملائکةالسماء بود در آن دعای روز سوم شعبان آنجا نام فرشته نیست دارد «عاذَ فُطرُسُ بِمَهْدِهِ» آیا فطرس جزء فرشتهها بود یا نه، در دعا نیست، آیا بر فرضی که باشد جزء ملائکةالسماست یا ملائکةالأرض است در آنجا نیست ملائکةالأرض ممکن است نظیر جن باشند بدن داشته باشند و رفت و آمد داشته باشند حکم خاصّی داشته باشند اما این ملائکةالسماء که ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اینها ملائکةالسماءاند و اینکه خدا با جمع محلاّ به الف و لام فرمود: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ نشان میدهد که آن ملائکه سجده کردند و این ملائکهای که اسمای الهی را با تعلیم انسان کامل فرا گرفتند و همین ملائکهای که کلّ عالَم را دارند اداره میکنند به اذن خدای سبحان برای اینکه مدبّرات امر اینها هستند دیگر، عرش را اینها اداره میکنند، سماوات را اینها اداره میکنند، وحی را اینها میآورند اینها وارد قلب، قلب یعنی قلب، قلب پیغمبر میشوند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را هفتاد هزار فرشته آمدند وارد قلب پیغمبر شدند خب معلوم میشود که اینها جسم نیستند، جِرم نیستند وگرنه هفتاد هزار جسم که وارد قلب نمیشود که.
ویژگی امر و نهی الهی نسبت به ملائک، ابلیس و حضرت آدم (علیه السلام)
خب، بنابراین اگر سخن از فرشتههاست سخن از این فرشتههاست و آن فرشتهها یعنی فرشتههای ملائکةالأرض خارجاند ما در این فضا داریم بحث میکنیم قبل از اینکه وحی و نبوّتی بیاید، قبل از اینکه شریعتی بیاید این صحنه واقع شده فرشتهها مأمور شدند به سجده و سجده کردند آن تعلیم و تعلّم الهی که وجود مبارک مقام آدمیّت یعنی انسان کامل معلّم فرشتهها شد آن هم در حدّ اِنباء و نه در حدّ تعلیم که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اینها هیچ کدام از سنخ قواعد اعتباری و ادبیات و صرف و نحو و این چیزها نمیتواند باشد. خب، پس فضا، فضای قبل از شریعت است اگر فضا، فضای قبل از شریعت شد باید بایدها و نبایدهای آن عالَم را اعتبار کرد در جریان امر تکوینی و تشریعی نمیشود گفت که یک امر به لحاظ فرشتهها تکوینی است و به لحاظ ابلیس تشریعی چون امر تکوینی جزء کون است و حقیقت است و جزء بود و نبود است امر تشریعی جزء اعتباریات است و جزء باید و نباید است یکی به حکمت نظری برمیگردد یکی به حکمت عملی برمیگردد اینها تغایرشان نسبت به افراد نیست که ما بگوییم فاعل یکی است، آمر یکی است، امر یکی است، مأمور یا تشریعپذیر است یا تکوینپذیر.
تفاوت روایات تعبّدی با روایات تعلیمی در عرضه بر قرآن
مطلب دیگر اینکه ما همهٴ روایات را باید بر قرآن کریم عرضه کنیم لکن روایات دو قِسم است بعضی از روایاتاند که احکام تعبّدی دارند اینها حتماً باید بر قرآن کریم عرضه بشود اما بعضی از روایاتاند که قسمت مهمّ نگرانی ما برای بستن درِ خانهٴ اهل بیت این تعلیم است این روایات تعلیمی مثل اینکه یک استاد، یک مفسّر دارد تدریس میکند این دیگر بحثهای تعبّدی ندارد که این شواهدی اقامه میکند، براهینی اقامه میکند، آیات را به هم مرتبط میکند و ادلهٴ عقلی را کنار هم میگذارد، ادلهٴ نقلی را کنار هم میگذارد مطلب را روشن میکند وجود مبارک امام که معلّم قرآن کریم بود بخش مهم همین است در این روایتی که جمیل نقل کرده تعلیم است و نه تعبّد حضرت میفرماید مگر نمیبینی در متن همین گفتگوی شیطان و آدم از نهی سخن به میان آمده خب چگونه میشود این نهی فراموش شده باشد که ما بگوییم ﴿فَنَسِیَ﴾ یعنی «نَسی النهی» با اینکه بالصراحه ذکر کرد، اگر بگوییم نه، فاصله شد اول این گفتگو بود بعد فاصلهٴ فراوان شد و وجود مبارک آدم این نهی را فراموش کرده بعدها در اثر نسیانِ نهی مرتکب شد این با ظاهر آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» سازگار نیست چون آنجا همه را با فاء تفریع عطف کرده که نشانهٴ عدم فاصله است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ آنگاه با دوتا فاء ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا﴾ هر دو را با فاء عطف کرده نه با «ثمّ» نه با واو که بگوییم با گراخی هماهنگ است بنابراین در همان صحنهای که شیطان به آدم عرض میکند خدا شما را نهی نکرده از این درخت مگر برای فلان مقصود خب نهی را یاد آدم آورده چگونه ممکن است که نهی یاد حضرت رفته باشد این استدلال امام(سلام الله علیه) است در حدیث جمیل این دیگر عرضه بر قرآن لازم نیست آنجا که احکام را دارد میفرماید باید بر قرآن عرضه کرد اما حالا فرض کنید یک معلّم تفسیر، یک مفسّر آشنا دارد از زبان قرآن یک شاهد قرآنی میآورد این را دیگر لازم نیست حرف او را دوباره بر قرآن عرضه کنیم چون از خود قرآن کمک گرفته.
کلام ابوالفتوح رازی در دلالت <قسمی> بر ترک
خب، اما این مطلب که وجود مبارک حضرت فراموش کرده باشد ابوالفتوح رازی دارد که اکثر مفسّران بر این هستند که این نسیان به معنی ترک است نظیر ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ که خدای سبحان فراموش میکند یعنی ترک میکند چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» که کسی که کور محشور میشود به خدا عرض میکند که چرا مرا کور محشور کردی در آیهٴ 126 همین سورهٴ «طه» آمده است که ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ اگر روایتی آمده باشد که نسیان برای حضرت آدم بود دربارهٴ خصوص این نهی که از روضهٴ کافی نقل شده این روایت را بررسی کنید ببینید سند معتبری دارد یا نه، روایت این است که وجود مبارک آدم این نهی را فراموش کرده این در روضهٴ کافی هست سندش را بررسی کنید ولی با ظاهر آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هماهنگ نیست.
بررسی تمثل یا تمثیل بودن قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، اینها همه حرفهای غیر علمی است، حرفهای غیر علمی است یعنی چه، یعنی یک طلبهٴ ده، بیست سال درس خوانده یک مقدار که مطالعه کند میتواند اینها را بفهمد اما آن حرفِ علمی آیا این تمثّل بود یا نه، اگر تمثّل نبود تمثیل بود یا نه، اگر نه تمثّل بود نه تمثیل این اوامر و نواهی را در آسمان چطور معنا کنیم اینها درس میخواهد خب، بنابراین ببینیم تمثّل هست که از بعضی کلمات مفسّران کارشناس برمیآید یا تمثیل هست یا نه آن است و نه این ولی بالأخره باید آسمانی فکر کرد یعنی باید برویم در آسمان در حدّ فرشتهها یک، قبل از شریعت باید باشد دو، تا این آیه را بفهمیم سه، تلاش و کوشش مرحوم شیخ طوسی در تبیان مطابق است با آنچه را که استادشان مرحوم سیّد مرتضی در تنزیهالأنبیاء که اوّلین قصّه، قصّهٴ حضرت آدم است نقل میکند. ما یک تمثّل داریم و یک تمثیل و یک شیء ثالثی که نه تمثّل است و نه تمثیل، تمثّل آن است که فرشتهای برای کسی متمثّل بشود نظیر آنچه برای وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) متمثّل شد ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ آیا بهشتِ برزخی برای حضرت آدم متمثّل شد خود را در آن صحنهٴ مثالی دید چند لحظهای این حالت برای آن حضرت پیش آمد بعد با وسوسهٴ ابلیس این حالت از او گرفته شد یا نه اینچنین نیست. تمثّل ممکن است گاهی انسان حالتی پیدا کند که این حالت را حالت منامیه میگویند نه حالت خواب.
تحقق تمثل یا حالت منامیه برای سالار شهیدان (علیه السلام)
سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی بارها میفرمود آنچه وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در راه دیدند در جریان کربلا دیدند غالبشان همین حالت تمثّل بود، حالت منامیه بود مورّخان و راویان چون آشنا نبودند تعبیر به نوم کردند یا مقتلنویسان ولی حالت، حالت منامیه است نه نوم یک وقت انسان خواب میبیند در خواب یک سلسله مسائلی برای او روشن است نظیر آنچه وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت که ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ این خواب وضو را باطل میکند دیگر انسان خوابیده ولی در حالت خواب رؤیایی نصیب او شده حقایقی را میبیند یک وقت حالت، حالت منامیه است نه نوم یعنی بیدار است وضوی او باطل نشده صحنهای را میبیند که دیگران نمیبینند حواسش متوجّه با آن مشهود خودش است از اموری که در اطراف اوست فعلاً نسبت به آنها کمتوجّه است صحنهای را میبیند که دیگران نمیبینند این حالت را میگویند حالت منامیه این حالت، حالت تمثّل هست آنچه وجود مبارک سیّدالشهداء در روی اسب یا شتر در بین راه صدایی را شنید ایشان فرمودند از همین قبیل است اینها در حالت منامیه بود عصر تاسوعا از همین قبیل است، شب عاشورا از همین قبیل است، صبح عاشورا از همین قبیل است نه اینکه حضرت خوابید در خواب این صحنه را دید حضرت در بیداری اینها را میدید نمونهاش همان بود که در شب عاشورا جای افراد خاص را به خود آنها نشان داد از همان نشان دادن برای خود حضرت در این صحنه خیلی اتفاق افتاد بنابراین این حالت میشود حالت منامیه که از او به تمثّل یاد میشود این حالت ممکن است و حرفی هم در آن نیست.
تمثل و تمثیل نبودن قصه حضرت آدم (علیه السلام)
لکن قرآن وقتی چنین حالتی را بخواهد نقل کند از او به تمثّل یاد میکند نظیر آنچه در جریان حضرت مریم بود که فرمود: ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ ما قصّهٴ حضرت آدم را که وارد بهشت شد یعنی بگوییم برای آن حضرت چنین حالتی متمثّل شد بعد چند لحظه بیش طول نکشید با وسوسهٴ شیطان از آن حالت بیرون آمد این امکان دارد ولی استفادهاش از آیه آسان نیست برای اینکه محفوف به کلمهٴ تمثّل و امثال ذلک نیست این یک، جریان تمثیل آن است که تمثّلی در کار نبود خدای سبحان از باب تشبیه معقول به محسوس حقیقتی را به زبان مَثل ذکر میکند مثل ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ این حقیقت هست ولی اینچنین نیست که قرآن بر کوه نازل شده باشد کوه متصدّع و ریز ریز شده باشد لذا ذات اقدس الهی فوراً برای اینکه روشن بشود این واقع نشده این بر خلاف ﴿تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ است این با آن واقع شده اینجا واقع نشده فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ این تمثیل است نه اینکه واقعاً ما قرآن را بر کوه نازل کردیم کوه ریز ریز شده در جریان جبلِ طور بله، آنجا خدای سبحان تجلّی کرده و کوه دکّ الجبل مُندک شده است اما اینجا واقع نشده اینجا تمثیل است تشبیه معقول به محسوس است ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ تمثیلی باشد و محفوف، مسبوق یا ملحوق به این کلمهٴ تمثیل نباشد کار آسانی نیست ما بگوییم این قصّه، قصّهٴ تمثیلی است یعنی گویا چنین چیزی واقع شده ترسیم شده این امکان دارد ولی بالأخره قرآن چون کتاب حق است اگر تمثیل بود یا قبل یا بعد یا مع این کلمهٴ تمثیل یا مانند آن را ذکر میکرد مثل اینکه جریان توحید را ذات اقدس الهی با دو بیان ترسیم میکند یک بیان استدلال عقلی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این برهان عقلی، همین برهان عقلی را برای اینکه تودهٴ مردم هم بفهمند فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ که آن مَثل این است که عبدی است که ﴿سَلَماً لِرَجُلٍ﴾ یک، و عبدی که ﴿فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ دو، اوّلش فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ چون در قرآن مطلبی نیست که افراد ساده هم نفهمند نعم، آیاتی است که حکما در آن ماندهاند اما همان آیات رقیقشده به صورت قصّه به صورت مَثل طرزی تبیین شده که همهٴ مردم میفهمند برای اینکه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است آن برهان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» را که برهان تمانع است به صورت یک مَثل ذکر کرده که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ حالا ـ انشاءالله ـ به سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» رسیدیم معلوم میشود که بسیاری از حکما در حلّ این برهان ماندند برهان تمانع را به برهان توارد علّتین برگرداندند به زحمت افتادند چون نتوانستند برهان تمانع را حل کنند آن را به برهان توارد برگرداندند اما همین برهان به صورت ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ ذکر شده. غرض این است که اگر این تمثیل باشد باید یا مسبوق یا ملحوق به کلمهٴ تمثیل باشد، مَثل باشد تا بدانیم که این واقع نشده ولی مَثلش این است.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، نمونهای از نفوذ القائات شیطان در دنیا
مطلب دیگر این است که خب، حالا که تمثیل بودنش دشوار هست ما در حدّ یک احتمال نه به عنوان جزم همان طوری که در بحث دیروز اشاره شده بگوییم این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم کرده تا وقتی آدم به زمین میآید خلافت الهی را در زمین اجرا میکند همگان بفهمند که در معرض خطرند قضای الهی بر این بود که آدم به زمین بیاید و خلیفهٴ خدا باشد در زمین، اما آنجا چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که محلّ بحث است هیچ حکمی برای شریعت نبود دیگر زحمت و تلاش و کوشش سیّد مرتضی لازم نیست، شیخ طوسی لازم نیست که ما بگوییم این ترک اُولاست شریعت اصلاً نبود حالا که شریعت نبود باید مطابق با آن عالَم معنا کرد آنچه از مطابقت آن عالم به دست میآید این است که خدایی است که همیشه بود و هست، فرشتگانی هستند که کمک انساناند برای اینکه ساجدند، خادماند و در پیشگاه انسان اطاعت میکنند به سود انسان تلاش و کوشش میکنند یک موجود دیگری است به عنوان ابلیس که راهزن است و انسان اگر حرف این فرشتهها را گوش بدهد نه تنها آن رفاه ظاهری را دارد بلکه از سعادت ابد برخوردار است و اگر حرفِ آن فرشتهها را گوش ندهد به دنبال این وسوسه برود این ابهامات و القائات سوء شیطان را میگویند وسوسه این وسوسه نامِ این القائات سوء است که او در درون انسان به عنوان خاطرات تلخ وارد میکند این هست این صحنه که در بالا ترسیم شد واقعیّتی است.
نزول شریعت بر حضرت آدم (علیه السلام) بعد از هبوط در زمین
این واقعیّت آمده پایین و وجود مبارک آدم بدنش از زمین خلق شد که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این روحِ خدا که به افراد تعلّق میگیرد برخی از این روحها معادل کتاب آسمانیاند قرآناند که خدا هبوط دارد این همان طوری که وحی را هابط میکند برخیها مَهبِط وحیاند روح آدم هبوط کرده آویخته شده آن طوری که وحی الهی آویخته میشود چنین چیزی به این بدن تعلّق گرفته این موجودی که خودش هبوط کرده نظیر وحی الهی به این بدن تعلّق گرفته این کم کم حامل شریعت شد هم برای خودش هم برای دیگران اما اینکه کتاب آسمانی را قرآن میگویند این تقریباً عَلم بالغلبه است اول در سوَر مکّی سخن از القرآن نبود در سوَر مدنی نظیر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن القرآن نظیر التورات نظیر الإنجیل علم بالغلبهٴ این کتاب شد ﴿فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ﴾ اما اول دارد که ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ یا در سورهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ دیگر اگر عَلم باشد که نمیگویند ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً﴾، ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً﴾ کم کم علم بالغلبه شد مثل خیلی از سوَر میگوییم سورهٴ «عنکبوت»، سورهٴ «فیل»، سورهٴ «انعام»، سورهٴ «نساء» اینها همه عَلم بالغلبه است اما خود القرآن مثل الکتاب بعد دیگر علم بالغلبه شد در روایات ما هم فراوان آمده وقتی میگویند قرآن دیگر مشخص است این کتاب است اما این در سوَر مدنی و امثال سوَر مدنی است در طلیعهٴ امر ﴿وَکَذلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
شرط تداوم نعمت های ابتدائی خداوند
علت تفکیک ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ از ﴿لاَّ تَجُوعَ﴾ در آیه محل بحث
بررسی دیدگاه مفسران در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ﴿120﴾ فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی ﴿121﴾ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی ﴿122﴾ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشْقَی ﴿123﴾
علت کاربرد ضمایر مفرد و تثنیه در آیات محل بحث
بهشتی که آدم(سلام الله علیه) در آنجا قرار داشت آن جنّةالخُلدی که در معاد هست نبود چون اگر کسی وارد آن بهشت بشود دیگر خارج نخواهد شد، بنابراین یک جنّت دیگری بود با این خصوصیات.
مطلب دوم این است که این ضمیرها گاهی مفرد است و گاهی تثنیه آنجا که مخاطب شخص آدم هست و محور گفتگوست ضمیر مفرد است یا فعل مفرد است گرچه معنا در حقیقت تثنیه است مثل ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ این چهار فعلی که مفرد هست بازگشتش به تثنیه است و آنجا که خطر هر دو را تهدید میکند آنجا بالصراحه ضمیر یا فعل را تثنیه میآورد مثل ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾ این نه برای آن است که وجود مبارک آدم چون عهدهدار هزینهٴ حضرت حوّا بود این فعلها را به او نسبت داد چون در آن نشئه سخن از تأمین هزینه و امثال ذلک نیست چون آن جنّت آن بهشت همهٴ نعمتها برای اهلش فراهم است.
پرسش: ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ با اینکه حضرت آدم جزء مخلَصین بوده.
پاسخ: بله خب این دربارهٴ بعد از شریعت است هنوز در آنجا سخن از شریعت نبود، سخن از امر و نهی نبود وقتی شریعت باشد امر و نهی باشد منطقهٴ نفوذ شیطان محدود است دربارهٴ بندگان مخلَص او راهی ندارد اصلاً.
پرسش: اینکه بعد از سجده بود.
پاسخ: بعد از سجده بود اما قبل از شریعت بود شریعت یعنی دین، کتاب این بعد از اینکه حضرت به زمین هبوط کرد نازل شده که فرمود: ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً﴾ پس کلّ بحثها را ما باید در زمینهای ارزیابی بکنیم که هنوز دینی نیامده، شریعتی نیامده، امر و نهی تشریعی نیامده در آن فضا باید ارزیابی بشود.
پرسش:
پاسخ: بله، ولی منظور آن است که شیطان، فرشته، آدم، حوا(سلام الله علیهما) اینها در آن محدوده بودند در فضایی که هنوز شریعت نیامده، امر و نهی تشریعی نیامده این قضیه اتفاق افتاد باید این قضیه را مناسب با آن سرزمین و آن فضا تفسیر کرد دیگر خب.
شرط تداوم نعمت های ابتدائی خداوند
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی آدم و حوا را در بهشت جا داد که ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾ این بر اساس اصل کلی است که خدای سبحان نعمتی را که به کسی داد هرگز از او نمیگیرد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ نعمت خدای سبحان مسبوق به استحقاق نیست طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه است که «مِنَنُک ابتداء» مسبوق به استحقاق و امثال ذلک نیست و چیزی را هم که خدا داد سلب نمیکند مگر اینکه خود انسان زمینهٴ سلبِ نعمت را فراهم بکند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾. اینجا هم به آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرمود ما این نعمت را به شما دادیم مستقر باشید او شما را بیرون نکند گرچه بیرونکننده خداست مبدأ فاعلی خداست ولی زمینهٴ این کار را وسوسهٴ شیطان و عمل به وسوسه انجام میدهد لذا فرمود: ﴿فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾.
علت تفکیک ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ از ﴿لاَّ تَجُوعَ﴾ در آیه محل بحث
مطلب دیگر در این جدایی تشنگی از گرسنگی است که دو نکته قبلاً ذکر شد و نکتهٴ سوم این است که اگر گرسنگی و تشنگی کنار هم ذکر میشد به ذهن میآمد که این دوتایی با هم یک نعمتاند یا سلب هر دو با هم یک نِقمتاند که گرسنگی و تشنگی، اما وقتی تفکیک شد تفصیل به عمل آمد معلوم میشود هر کدام از اینها نعمت مستقلاند لذا ﴿لاَ تَظْمَؤُا﴾ را در کنار «لاَ تَجُوعَ» ذکر نکرده است.
بررسی دیدگاه مفسران در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، مطلب بعدی آن است که ما در این فضایی که الآن داریم بحث میکنیم فضا فضایی است که شریعت در کار نیست. مرحوم شیخ طوسی در تبیان راه استادش سید مرتضی(رضوان الله علیهما) را طی کردند و اصرار دارند که اینجا معصیت نبود ترک مَندوب بود، زمخشری در کشاف هم نقل میکند که معصیت صغیره را ـ معاذ الله ـ انبیا میتوانند مرتکب بشوند همه آنچه جناب زمخشری در کشاف دارد یا مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد یا سیّد مرتضی استاد بزرگوارش در تنزیهالأنبیاء دارد همهٴ اینها این قصّه را در فضای شریعت تلقّی کردند در حالی که چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در همین سورهٴ «طه» وقتی وجود مبارک آدم آن قصّه و جریان را پشت سر گذاشتند به زمین آمدند از آن به بعد شریعت آمده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت این بود که وقتی آدم(سلام الله علیه) آن صحنه را پشت سر گذاشت آن وقت در آیهٴ 38 سورهٴ «بقره» این است که ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾، ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مقابل آن است در سورهٴ «بقره» و در سورهٴ «طه» مؤمن و کافر را کنار هم ذکر کرده فرمود بعد از اینکه شریعت آمد آنها که قبول کردند اهل سعادتاند آنها که نکول کردند اهل شقاوتاند قبول و نکول را در سورهٴ «بقره» آیهٴ 38 و 39 به این صورت ذکر فرمود: ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ که این ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مقابل ﴿مَنْ تَبِعَ﴾ است در محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 123 و 124 این است ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ ایمان و کفر، مؤمن و کافر بعد از آمدن شریعت مطرح است پس این قصّه در فضایی اتفاق افتاد که هنوز شریعت نیامده بود ما باید بالا برویم ماقبل از شریعت فکر بکنیم تا این آیه مقداری برای ما حل بشود.
تبیین عبادت طولانی ، جایگاه و قدرت وسوسه شیطان
مطلب بعدی آن است که ابلیس بالأخره شش هزار سال در ردیف فرشتهها بود و عبادت کرد طبق بیان نورانی حضرت امیر که در آن خطبهٴ «قاصعه» دارد «سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ» یعنی شش هزار سال خدا را عبادت کرد معلوم نیست «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» معلوم نیست از سالهای دنیاست که هر سالی 365 روز است یا سال آخرت است که هر روزش هزار سال است و مانند آن خب.
پرسش: .. آقا امیرالمؤمنین یا برای همه
پاسخ: برای دیگران دیگر وگرنه خود حضرت که عالِم است.
خب، بنابراین اگر فضا این شد و فرض این است که شیطان شش هزار سال در ردیف ملائکه بود این شیطان هم با خدا سخن گفت هم مخاطب خدا قرار گرفت هم دوباره با خدا سخن گفت و هم دوباره خدای سبحان پاسخ او را داد یک بار در نهیی که خدای سبحان کرد تَشری که زد زجری که کرد که فرمود: ﴿یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ این گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ بعد از آن صحنهٴ آزمون که خدای سبحان ابلیس را طرد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» وضعش گذشت که ابلیس صریحاً به خدا عرض کرد که اینکه ﴿کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ همین آدمی که او و فرزندان او را بر من گرامی داشتی ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ من احتناک میکنم «احتنک الفرس» یعنی حَنک او و تحتِ حنک او را گرفته آن سوارکاری که بر اسب مسلّط است تحتالحنک او را دارد یعنی افسار را از زیر حَنک او و زیر گردن او میکشد و از او سواری میگیرد گفت من حَنک و تحت حنک اینها را میگیرم و از اینها سواری میگیرم این کارِ من است بعد خدای سبحان فرمود راکب و مرکوب هر دو را من به جهنم میبرم خب، این گفتگوها هست چه در گفتگوهای اوّلی که خدای سبحان به او فرمود چرا اطاعت نکردی این دلیلِ بیجا آورد که ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هم گفتگوهای ثانوی که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که او تهدید کرد و خدای سبحان هم به او پاسخ داد پس موجودی است که شش هزار سال در ردیف فرشتهها بود و عبادت میکرد و یکی دو بار با خدای سبحان مورد خطاب قرار گرفت حرف زد چنین موجودی است او اگر بخواهد نفوذ کند یا وسوسه کند میتواند بالأخره حرفِ خودش را برساند.
ویژگی امر الهی نسبت به ملائک
مطلب بعدی آن است که همهٴ روایات را باید بر قرآن کریم عرضه کرد لکن روایات دو قِسم است بعضی از روایاتاند که دستور تعبّدی میدهند خب اینها را باید بر قرآن کریم عرضه کرد که فلان نماز باید دو رکعت باشد، باید جَهر باشد، وقتش فلان است همین کارهایی که در فقه انجام میشود.
پرسش:
پاسخ: نه دیگر، آنجا جای تشریع نیست فرشتهها هم عبادت میکنند دیگر جا برای تشریع نیست دیگر چون دربارهٴ فرشته نیامده در قرآن کریم که «ما خلقت الجن و الإنس والمَلک الاّ لیعبدون» هر جا سخن از عبادت هست یا اعزام انبیا هست یا تهدید به جهنم است یا تبشیر به بهشت است همهاش دربارهٴ انسان و جن است.
پرسش:
پاسخ: بله خب، عبادت میکنند همه عابدند، همه مطیعاند پنج طایفه از آیات قرآن است اسلام، سجده، تحمید، تسبیح، طاعت که به کلّ نظام اسناد داده میشود حالا الآن روشن میشود که همه در اطاعتاند همه مُسلِماند، همه ساجدند، همه مُسَبِّحاند، همه مُحَمِّدند تحمید میکنند اما تشریعی در کار باشد، یک امر و نهیی باشد، یک باید و نباید اعتباری باشد، عصیانی باشد، یک دستگاه قضایی باشد، تخلّفی باشد اینها برای جن و انس است چنین چیزی در قرآن برای فرشتهها ذکر نشده خب.
پرسش: ...
پاسخ: خب همین دیگر آن امر تکوینی است ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ در یک آیه، ﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ در آیهٴ دیگر این میشود امر تکوینی این طور نیست که یک امر تشریعی باشد معصیتبردار باشد آنها هم پیغمبر داشته باشند، بهشت و جهنم داشته باشند، اطاعت و عصیان داشته باشند چنین چیزی قرآن دربارهٴ اینها نقل نکرده. خب، بنابراین اگر فرشتهها امر دارند امرشان از قبیل باید و نبایدهای اعتباری نیست.
اقسام ملائکه و برخی از ویژگیهای آنان
پرسش: آقا جریان فطرس که میگویند تخلّف کرد چیست.
پاسخ: جریان فطرس که بارها ذکر شد که روشن نیست که این جزء ملائکةالأرض بود یا ملائکةالسماء بود در آن دعای روز سوم شعبان آنجا نام فرشته نیست دارد «عاذَ فُطرُسُ بِمَهْدِهِ» آیا فطرس جزء فرشتهها بود یا نه، در دعا نیست، آیا بر فرضی که باشد جزء ملائکةالسماست یا ملائکةالأرض است در آنجا نیست ملائکةالأرض ممکن است نظیر جن باشند بدن داشته باشند و رفت و آمد داشته باشند حکم خاصّی داشته باشند اما این ملائکةالسماء که ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾ اینها ملائکةالسماءاند و اینکه خدا با جمع محلاّ به الف و لام فرمود: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ نشان میدهد که آن ملائکه سجده کردند و این ملائکهای که اسمای الهی را با تعلیم انسان کامل فرا گرفتند و همین ملائکهای که کلّ عالَم را دارند اداره میکنند به اذن خدای سبحان برای اینکه مدبّرات امر اینها هستند دیگر، عرش را اینها اداره میکنند، سماوات را اینها اداره میکنند، وحی را اینها میآورند اینها وارد قلب، قلب یعنی قلب، قلب پیغمبر میشوند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» را هفتاد هزار فرشته آمدند وارد قلب پیغمبر شدند خب معلوم میشود که اینها جسم نیستند، جِرم نیستند وگرنه هفتاد هزار جسم که وارد قلب نمیشود که.
ویژگی امر و نهی الهی نسبت به ملائک، ابلیس و حضرت آدم (علیه السلام)
خب، بنابراین اگر سخن از فرشتههاست سخن از این فرشتههاست و آن فرشتهها یعنی فرشتههای ملائکةالأرض خارجاند ما در این فضا داریم بحث میکنیم قبل از اینکه وحی و نبوّتی بیاید، قبل از اینکه شریعتی بیاید این صحنه واقع شده فرشتهها مأمور شدند به سجده و سجده کردند آن تعلیم و تعلّم الهی که وجود مبارک مقام آدمیّت یعنی انسان کامل معلّم فرشتهها شد آن هم در حدّ اِنباء و نه در حدّ تعلیم که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اینها هیچ کدام از سنخ قواعد اعتباری و ادبیات و صرف و نحو و این چیزها نمیتواند باشد. خب، پس فضا، فضای قبل از شریعت است اگر فضا، فضای قبل از شریعت شد باید بایدها و نبایدهای آن عالَم را اعتبار کرد در جریان امر تکوینی و تشریعی نمیشود گفت که یک امر به لحاظ فرشتهها تکوینی است و به لحاظ ابلیس تشریعی چون امر تکوینی جزء کون است و حقیقت است و جزء بود و نبود است امر تشریعی جزء اعتباریات است و جزء باید و نباید است یکی به حکمت نظری برمیگردد یکی به حکمت عملی برمیگردد اینها تغایرشان نسبت به افراد نیست که ما بگوییم فاعل یکی است، آمر یکی است، امر یکی است، مأمور یا تشریعپذیر است یا تکوینپذیر.
تفاوت روایات تعبّدی با روایات تعلیمی در عرضه بر قرآن
مطلب دیگر اینکه ما همهٴ روایات را باید بر قرآن کریم عرضه کنیم لکن روایات دو قِسم است بعضی از روایاتاند که احکام تعبّدی دارند اینها حتماً باید بر قرآن کریم عرضه بشود اما بعضی از روایاتاند که قسمت مهمّ نگرانی ما برای بستن درِ خانهٴ اهل بیت این تعلیم است این روایات تعلیمی مثل اینکه یک استاد، یک مفسّر دارد تدریس میکند این دیگر بحثهای تعبّدی ندارد که این شواهدی اقامه میکند، براهینی اقامه میکند، آیات را به هم مرتبط میکند و ادلهٴ عقلی را کنار هم میگذارد، ادلهٴ نقلی را کنار هم میگذارد مطلب را روشن میکند وجود مبارک امام که معلّم قرآن کریم بود بخش مهم همین است در این روایتی که جمیل نقل کرده تعلیم است و نه تعبّد حضرت میفرماید مگر نمیبینی در متن همین گفتگوی شیطان و آدم از نهی سخن به میان آمده خب چگونه میشود این نهی فراموش شده باشد که ما بگوییم ﴿فَنَسِیَ﴾ یعنی «نَسی النهی» با اینکه بالصراحه ذکر کرد، اگر بگوییم نه، فاصله شد اول این گفتگو بود بعد فاصلهٴ فراوان شد و وجود مبارک آدم این نهی را فراموش کرده بعدها در اثر نسیانِ نهی مرتکب شد این با ظاهر آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» سازگار نیست چون آنجا همه را با فاء تفریع عطف کرده که نشانهٴ عدم فاصله است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾ آنگاه با دوتا فاء ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا﴾ هر دو را با فاء عطف کرده نه با «ثمّ» نه با واو که بگوییم با گراخی هماهنگ است بنابراین در همان صحنهای که شیطان به آدم عرض میکند خدا شما را نهی نکرده از این درخت مگر برای فلان مقصود خب نهی را یاد آدم آورده چگونه ممکن است که نهی یاد حضرت رفته باشد این استدلال امام(سلام الله علیه) است در حدیث جمیل این دیگر عرضه بر قرآن لازم نیست آنجا که احکام را دارد میفرماید باید بر قرآن عرضه کرد اما حالا فرض کنید یک معلّم تفسیر، یک مفسّر آشنا دارد از زبان قرآن یک شاهد قرآنی میآورد این را دیگر لازم نیست حرف او را دوباره بر قرآن عرضه کنیم چون از خود قرآن کمک گرفته.
کلام ابوالفتوح رازی در دلالت <قسمی> بر ترک
خب، اما این مطلب که وجود مبارک حضرت فراموش کرده باشد ابوالفتوح رازی دارد که اکثر مفسّران بر این هستند که این نسیان به معنی ترک است نظیر ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ که خدای سبحان فراموش میکند یعنی ترک میکند چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» که کسی که کور محشور میشود به خدا عرض میکند که چرا مرا کور محشور کردی در آیهٴ 126 همین سورهٴ «طه» آمده است که ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ اگر روایتی آمده باشد که نسیان برای حضرت آدم بود دربارهٴ خصوص این نهی که از روضهٴ کافی نقل شده این روایت را بررسی کنید ببینید سند معتبری دارد یا نه، روایت این است که وجود مبارک آدم این نهی را فراموش کرده این در روضهٴ کافی هست سندش را بررسی کنید ولی با ظاهر آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هماهنگ نیست.
بررسی تمثل یا تمثیل بودن قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، اینها همه حرفهای غیر علمی است، حرفهای غیر علمی است یعنی چه، یعنی یک طلبهٴ ده، بیست سال درس خوانده یک مقدار که مطالعه کند میتواند اینها را بفهمد اما آن حرفِ علمی آیا این تمثّل بود یا نه، اگر تمثّل نبود تمثیل بود یا نه، اگر نه تمثّل بود نه تمثیل این اوامر و نواهی را در آسمان چطور معنا کنیم اینها درس میخواهد خب، بنابراین ببینیم تمثّل هست که از بعضی کلمات مفسّران کارشناس برمیآید یا تمثیل هست یا نه آن است و نه این ولی بالأخره باید آسمانی فکر کرد یعنی باید برویم در آسمان در حدّ فرشتهها یک، قبل از شریعت باید باشد دو، تا این آیه را بفهمیم سه، تلاش و کوشش مرحوم شیخ طوسی در تبیان مطابق است با آنچه را که استادشان مرحوم سیّد مرتضی در تنزیهالأنبیاء که اوّلین قصّه، قصّهٴ حضرت آدم است نقل میکند. ما یک تمثّل داریم و یک تمثیل و یک شیء ثالثی که نه تمثّل است و نه تمثیل، تمثّل آن است که فرشتهای برای کسی متمثّل بشود نظیر آنچه برای وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) متمثّل شد ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ آیا بهشتِ برزخی برای حضرت آدم متمثّل شد خود را در آن صحنهٴ مثالی دید چند لحظهای این حالت برای آن حضرت پیش آمد بعد با وسوسهٴ ابلیس این حالت از او گرفته شد یا نه اینچنین نیست. تمثّل ممکن است گاهی انسان حالتی پیدا کند که این حالت را حالت منامیه میگویند نه حالت خواب.
تحقق تمثل یا حالت منامیه برای سالار شهیدان (علیه السلام)
سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی بارها میفرمود آنچه وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در راه دیدند در جریان کربلا دیدند غالبشان همین حالت تمثّل بود، حالت منامیه بود مورّخان و راویان چون آشنا نبودند تعبیر به نوم کردند یا مقتلنویسان ولی حالت، حالت منامیه است نه نوم یک وقت انسان خواب میبیند در خواب یک سلسله مسائلی برای او روشن است نظیر آنچه وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت که ﴿إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾ این خواب وضو را باطل میکند دیگر انسان خوابیده ولی در حالت خواب رؤیایی نصیب او شده حقایقی را میبیند یک وقت حالت، حالت منامیه است نه نوم یعنی بیدار است وضوی او باطل نشده صحنهای را میبیند که دیگران نمیبینند حواسش متوجّه با آن مشهود خودش است از اموری که در اطراف اوست فعلاً نسبت به آنها کمتوجّه است صحنهای را میبیند که دیگران نمیبینند این حالت را میگویند حالت منامیه این حالت، حالت تمثّل هست آنچه وجود مبارک سیّدالشهداء در روی اسب یا شتر در بین راه صدایی را شنید ایشان فرمودند از همین قبیل است اینها در حالت منامیه بود عصر تاسوعا از همین قبیل است، شب عاشورا از همین قبیل است، صبح عاشورا از همین قبیل است نه اینکه حضرت خوابید در خواب این صحنه را دید حضرت در بیداری اینها را میدید نمونهاش همان بود که در شب عاشورا جای افراد خاص را به خود آنها نشان داد از همان نشان دادن برای خود حضرت در این صحنه خیلی اتفاق افتاد بنابراین این حالت میشود حالت منامیه که از او به تمثّل یاد میشود این حالت ممکن است و حرفی هم در آن نیست.
تمثل و تمثیل نبودن قصه حضرت آدم (علیه السلام)
لکن قرآن وقتی چنین حالتی را بخواهد نقل کند از او به تمثّل یاد میکند نظیر آنچه در جریان حضرت مریم بود که فرمود: ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً﴾ ما قصّهٴ حضرت آدم را که وارد بهشت شد یعنی بگوییم برای آن حضرت چنین حالتی متمثّل شد بعد چند لحظه بیش طول نکشید با وسوسهٴ شیطان از آن حالت بیرون آمد این امکان دارد ولی استفادهاش از آیه آسان نیست برای اینکه محفوف به کلمهٴ تمثّل و امثال ذلک نیست این یک، جریان تمثیل آن است که تمثّلی در کار نبود خدای سبحان از باب تشبیه معقول به محسوس حقیقتی را به زبان مَثل ذکر میکند مثل ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ این حقیقت هست ولی اینچنین نیست که قرآن بر کوه نازل شده باشد کوه متصدّع و ریز ریز شده باشد لذا ذات اقدس الهی فوراً برای اینکه روشن بشود این واقع نشده این بر خلاف ﴿تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾ است این با آن واقع شده اینجا واقع نشده فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ این تمثیل است نه اینکه واقعاً ما قرآن را بر کوه نازل کردیم کوه ریز ریز شده در جریان جبلِ طور بله، آنجا خدای سبحان تجلّی کرده و کوه دکّ الجبل مُندک شده است اما اینجا واقع نشده اینجا تمثیل است تشبیه معقول به محسوس است ﴿وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ تمثیلی باشد و محفوف، مسبوق یا ملحوق به این کلمهٴ تمثیل نباشد کار آسانی نیست ما بگوییم این قصّه، قصّهٴ تمثیلی است یعنی گویا چنین چیزی واقع شده ترسیم شده این امکان دارد ولی بالأخره قرآن چون کتاب حق است اگر تمثیل بود یا قبل یا بعد یا مع این کلمهٴ تمثیل یا مانند آن را ذکر میکرد مثل اینکه جریان توحید را ذات اقدس الهی با دو بیان ترسیم میکند یک بیان استدلال عقلی که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» هست که فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این برهان عقلی، همین برهان عقلی را برای اینکه تودهٴ مردم هم بفهمند فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ که آن مَثل این است که عبدی است که ﴿سَلَماً لِرَجُلٍ﴾ یک، و عبدی که ﴿فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ دو، اوّلش فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ چون در قرآن مطلبی نیست که افراد ساده هم نفهمند نعم، آیاتی است که حکما در آن ماندهاند اما همان آیات رقیقشده به صورت قصّه به صورت مَثل طرزی تبیین شده که همهٴ مردم میفهمند برای اینکه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است آن برهان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» را که برهان تمانع است به صورت یک مَثل ذکر کرده که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ حالا ـ انشاءالله ـ به سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» رسیدیم معلوم میشود که بسیاری از حکما در حلّ این برهان ماندند برهان تمانع را به برهان توارد علّتین برگرداندند به زحمت افتادند چون نتوانستند برهان تمانع را حل کنند آن را به برهان توارد برگرداندند اما همین برهان به صورت ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾ ذکر شده. غرض این است که اگر این تمثیل باشد باید یا مسبوق یا ملحوق به کلمهٴ تمثیل باشد، مَثل باشد تا بدانیم که این واقع نشده ولی مَثلش این است.
قصه حضرت آدم (علیه السلام)، نمونهای از نفوذ القائات شیطان در دنیا
مطلب دیگر این است که خب، حالا که تمثیل بودنش دشوار هست ما در حدّ یک احتمال نه به عنوان جزم همان طوری که در بحث دیروز اشاره شده بگوییم این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم کرده تا وقتی آدم به زمین میآید خلافت الهی را در زمین اجرا میکند همگان بفهمند که در معرض خطرند قضای الهی بر این بود که آدم به زمین بیاید و خلیفهٴ خدا باشد در زمین، اما آنجا چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که محلّ بحث است هیچ حکمی برای شریعت نبود دیگر زحمت و تلاش و کوشش سیّد مرتضی لازم نیست، شیخ طوسی لازم نیست که ما بگوییم این ترک اُولاست شریعت اصلاً نبود حالا که شریعت نبود باید مطابق با آن عالَم معنا کرد آنچه از مطابقت آن عالم به دست میآید این است که خدایی است که همیشه بود و هست، فرشتگانی هستند که کمک انساناند برای اینکه ساجدند، خادماند و در پیشگاه انسان اطاعت میکنند به سود انسان تلاش و کوشش میکنند یک موجود دیگری است به عنوان ابلیس که راهزن است و انسان اگر حرف این فرشتهها را گوش بدهد نه تنها آن رفاه ظاهری را دارد بلکه از سعادت ابد برخوردار است و اگر حرفِ آن فرشتهها را گوش ندهد به دنبال این وسوسه برود این ابهامات و القائات سوء شیطان را میگویند وسوسه این وسوسه نامِ این القائات سوء است که او در درون انسان به عنوان خاطرات تلخ وارد میکند این هست این صحنه که در بالا ترسیم شد واقعیّتی است.
نزول شریعت بر حضرت آدم (علیه السلام) بعد از هبوط در زمین
این واقعیّت آمده پایین و وجود مبارک آدم بدنش از زمین خلق شد که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این روحِ خدا که به افراد تعلّق میگیرد برخی از این روحها معادل کتاب آسمانیاند قرآناند که خدا هبوط دارد این همان طوری که وحی را هابط میکند برخیها مَهبِط وحیاند روح آدم هبوط کرده آویخته شده آن طوری که وحی الهی آویخته میشود چنین چیزی به این بدن تعلّق گرفته این موجودی که خودش هبوط کرده نظیر وحی الهی به این بدن تعلّق گرفته این کم کم حامل شریعت شد هم برای خودش هم برای دیگران اما اینکه کتاب آسمانی را قرآن میگویند این تقریباً عَلم بالغلبه است اول در سوَر مکّی سخن از القرآن نبود در سوَر مدنی نظیر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و مانند آن القرآن نظیر التورات نظیر الإنجیل علم بالغلبهٴ این کتاب شد ﴿فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ﴾ اما اول دارد که ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ یا در سورهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ دیگر اگر عَلم باشد که نمیگویند ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً﴾، ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً﴾ کم کم علم بالغلبه شد مثل خیلی از سوَر میگوییم سورهٴ «عنکبوت»، سورهٴ «فیل»، سورهٴ «انعام»، سورهٴ «نساء» اینها همه عَلم بالغلبه است اما خود القرآن مثل الکتاب بعد دیگر علم بالغلبه شد در روایات ما هم فراوان آمده وقتی میگویند قرآن دیگر مشخص است این کتاب است اما این در سوَر مدنی و امثال سوَر مدنی است در طلیعهٴ امر ﴿وَکَذلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است