- 177
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 128 تا 131 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 128 تا 131 سوره طه"
سر مهلت دهی خداوند به اقوام و ملل تبهکار
ویژگی عذاب استئصال و موانع آن بعد از ظهور اسلام
توصیه الهی به صبر در برابر اذیت مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لَأُوْلِی النُّهَی ﴿128﴾ وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّی ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی ﴿130﴾ وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿131﴾
سرّ مهلت دهی خداوند به اقوام و ملل تبهکار
چون این سورهٴ مبارکهٴ «طه» در مکه نازل شد و عناصر محوری معارف مکه همان اصول اعتقادی است به ضمیمهٴ خطوط کلی اخلاق و حقوق و آنچه رأس کلّ خطیئه است حبّ دنیاست بعد از اینکه این معارف را برهانی فرمود و بعد از اینکه به سرگذشت بعضی از اقوام متمرّد اشاره کرد فرمود آیتها و علامتهای فراوانی برای صاحبان عقل هست ولی آنها عقلشان را خاموش کردند و از این مواعظ بهرهای نبردند و اگر قضا و قدر الهی برنامهریزی از سابق نکرده بود و برای اینها یک مدّت معیّنی به عنوان آزمون مقرّر نکرده بود بساط اینها را هم برمیچید اگر چند صباحی به یک عدّه مهلت میدهند برای این است که اینها کاملاً آزمون بشوند و برابر آن برنامههای از پیش تعیینشده باشد دو عامل عندالتفصیل و یک عامل عندالإجمال باعث مهلت دادن اینهاست آن دو عامل یکی کلمهای است که قبلاً ذات اقدس الهی آنها را تقریر کرده است به عنوان قضای الهی و دوّمی اجل معیّن و مسمّایی است که برای فرد و ملّت مشخص کرد همان طوری که هر فرد اجلی دارد و از آن اجل نمیتواند متأخّر بشود چه اینکه متقدّم بر او هم مقدور نیست هر امّت و ملّت هم اجلی دارند آجال اُمم مثل آجال افراد مقرّر و مشخص است ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ همان طوری که فرد اجلی دارد ملّت هم اجلی دارد خب، عبارت این خواهد بود ﴿وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ یک، «ولو لا أجل مسمّیً» دو، ﴿لَکَانَ﴾ این اِهلاک ﴿لِزَاماً﴾ این «لِزام» مصدر باب مفاعله است نظیر کتاب و دِعام. خب، پس یک قضا و قدر الهی است که به مبدأ فاعلی برمیگردد یکی هم قرارداد خدای سبحان است که آن هم زیرمجموعه قضا و قدر الهی است که برای هر فرد یا ملّتی اجلی قرار داد در بعضی از آیات سخن از اجل مسمّی نیست همان ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ است آنجا که فقط ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ آمده اجل مسمّا را هم لفیفاً به همراه دارد اینجا که اجل مسمّا در قبال ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ است مقام تفصیل است پس اگر قضای الهی نبود و اگر مدّت معیّنی برای اُمم مشخص نبود این اِهلاک ضروری بود ولی ما فعلاً مهلت دادیم.
ویژگی عذاب استئصال و موانع آن بعد از ظهور اسلام
مطلب دیگر اینکه عذاب استئصال گاهی هم اتفاق میافتد برای اُممی شما میبینید به وسیلهٴ سیل یا زلزله یا انفجارها یا رانش زمین، رانش کوه، انفجار کوه روستایی زیر و رو میشود اینها هم احیاناً عذاب استئصال است لکن عذاب استئصال به آن معنا که برای اُمم قبلی بود برای امّتهای بعد از ظهور پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاید نباشد فرمود دو عامل است که باعث نجات مردم از آن عذاب استئصال است این دو عامل یکی استغفار مردم است یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، استغفار مردم باعث رفع عذاب است آن متأسفانه برای خیلی از اُمم نیست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث رفع عذاب است الیوم ممکن است آن عذاب استئصال از برخی از اُمم به برکت ولیّعصر(ارواحنا فداه) گرفته شده باشد درست است که در قرآن صریحاً نام پیغمبر را میبرد و درست است که در نهجالبلاغه آمده است که خدا دوتا امان داشت در زمین یکی پیغمبر بود و یکی استغفار، یکی رخت بربست دومی را مغتنم بشمارید اما بر اساس نورانیّت امام معصوم احیاناً ممکن است کارِ پیغمبر را بکند و وسیلهای بشود که آن عذاب استئصال دامنگیر اقوام و ملل نشود این احتمال هست. ممکن است که بعضی از اقوام مستئصل بشوند و از بین بروند همین عذابهایی که گاهی در گوشه و کنار جهان پیدا میشود، دوم ممکن است اگر آن عذابهای استئصالی که برای اُمم قبلی بود برای بعد از ظهور اسلام پیش نیاید به برکت وجود مبارک ولیّعصر باشد این هست.
توصیه الهی به صبر در برابر اذیت مشرکان
اما دربارهٴ اینکه فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ چون مهمترین آزار را وجود مبارک پیغمبر در همان مکّه داشتند سیزده سال، سال به تعبیر بعضی از آقایان، سیزده سالِ خُورد بود نه زد و خورد، زد و خورد در ده سال مدینه بود وگرنه سیزده سال مکّه همهاش خورد بود دیگر عذاب بود و رنج بود در مکه فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ نه تنها ﴿یَقُولُونَ﴾، «یفعلون» و کذا و کذا، آنها هم نیشِ زبان دارند هم نیشِ عمل دارند فرمود صبر و تحمّل را رها نکن و در برابر آنچه اینها انجام میدهند تو برای تحصیل استقامت نمازِ چند وقت را فراموش نکن.
بررسی دلالت آیه 130سوره <طه> بر نماز های پنج گانه
حالا این راجع به نماز است آیا نماز در مکّه نازل شد یا این بخش از آیات مدنی است در سوَر مکّی یا بخشی از نمازها در مکّه آمده یعنی در معراج آمده که در مکّه واقع شده بود تفصیلش در مدینه نازل شده است فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که این را بزرگان ما مثل مرحوم شیخ طوسی در تبیان و سایر مفسّران بر همین نمازهای چند وقت حمل کردند در روایات هم البته اینچنین آمده ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که میشود نماز صبح و قبل غروب شمس میشود نماز عصر، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ میشود مغربین نماز مغرب و عشا ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ که طرفِ نهار اختصاصی به اول و آخر روز ندارد وسط روز هم طرفِ نهار است این میشود نماز ظهر. برخیها این نمازهای پنجگانه را از این آیه در آوردند اما خب به زحمت افتادند که چگونه نماز ظهر در اطراف نهار است این جمعش به چه مناسبت است گفتند که چون نمازهای ظهر متعدّد است روزها متعدّدند وقتی که ما روز را به دو نیم تقسیم بکنیم که شمس از دایرهٴ نصفالنهار میگذرد یک طرفش به صبح است یک طرفش به عصر این میشود دو طرف یا لااقل چون هر روز این دایرهٴ نصفالنهار نصف میشود آفتاب از این دایره میگذرد به این مناسبت اطراف تعبیر کردند لکن استفادهٴ نمازهای پنجگانه از این آیه آسان نیست.
نمازهای پنج گانه در قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم مشابه این تعبیر آمده است که شما این نمازها را در چند وقت در فرصتهای مناسب انجام بدهید آیهٴ 114 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ﴾ میشود صبح و عصر ﴿وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ﴾ میشود نماز مغربین ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم بخشی از این نمازهای پنجگانه آمده که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ آیهٴ 78 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾ یعنی عند زوال شمس ﴿إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ تا وسط شب که میشود چهارتا نماز، ظهرین و مغربین از ظهر تا وسط شب چهارتا نماز را به همراه دارد ظهرین و مغربین ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ که نماز صبح است ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً﴾ که گفتند فرشتههایی که مأمور ضبط اعمال شباند و فرشتههایی که مأمور ضبط اعمال روزند اینها در بینالطلوعین تلاقی دارند هر دو گروه نماز صبح را مینویسند هم آنها که مأموران شب بودند هنوز نرفتند مینویسند هم آنها که مأموران روزند وقتی آمدند مینویسند بعد فرمود آنچه مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نماز شب است ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ خب، اینها میتواند ناظر به صلوات پنجگانهٴ معهود باشد اما استفادهٴ صلوات پنجگانه از آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که محلّ بحث است و در مکه نازل شد این باید به کمک روایات باشد.
مراد از <آناء> و <سبح> در آیه ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾
﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ نماز صبح، ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ نماز عصر، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ برخیها گفتند که در آن دو قسمت نماز را قبل از زمان ذکر کرد فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ این یک، ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ این دو، که نماز را قبل از آن زمان ذکر کرده اما دربارهٴ شب زمان را قبل از نماز ذکر کرده فرمود: ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ نفرمود «و سبّح من آناء اللیل» آن وقت این ﴿آناءِ﴾ از «إنْیء» یا «إنْو» به معنای ظرف است یعنی زمان است در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم مشابه این آمده است که ﴿غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ آنجا «اِنا» به معنای همین ظرف زمان است خب، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ یعنی این «سبِّح» را شاید برای اینکه تکرار نشود هم بعد از آناء لیل ذکر کردند هم قبل از اطراف نهار که هم به گذشته مرتبط باشد هم به آینده ولی اگر قبلاً هم ذکر میفرمود ممکن بود هر دو را زیرمجموعهٴ خود بگیرد.
تحمل دشواریها و نیل به هدف در پرتو صبر و عبادت
فرمود این ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ برای اینکه از این دشواریها نجات پیدا کنی به رضا برسی اهل عبادت باش این دشواریها بالأخره آدم را میرنجاند وقتی کسی بداند هدف بالاتر از اینهاست و تحمّل این رنجها تحقّق هدف را به همراه دارد اولاً، و فوض و فیض انسان را تأمین میکند ثانیاً، انسان خرسند میشود ثالثاً، فرمود خوشحالی تو و نشاط تو در صبر و بردباری است از یک سو و ادامهٴ یاد و نام خداست از سوی دیگر، این تفصیل در کنار آن اجمال است که ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ به طور اجمال در آیات گذشته این مطلب سابقه دارد که فرمود دو عامل است که فرد و ملّت را نجات میدهد یکی صبر و بردباری، یکی هم عبادت که فرمود از اینها کمک بگیرید ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ یکی از مصادیق صبر البته روزه است ولی اینچنین نیست که صبر به معنی صوم باشد آنچه را که در آیات دیگر به صورت متن بیان شده در این آیات به صورت شرح ذکر شده که فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ یک، ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ﴾ صلوات پنجگانه دو، آنچه اجمالاً به صورت ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ آمده اینجا تفصیلاً بیان شده که ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ یک، ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ تا پایان آیه این دو.
میوه ندادن درخت دنیا و ضرورت پرهیز از دنیا زدگی
بعد فرمود هم شما بدان هم آنها بدانند هم به آنها اعلام بکن که زرق و برق دنیا برای هیچ کس میوه نمیشود و هیچ کس از دنیا طرْفی نمیبندد ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مبادا چشم بدوزی به آنچه در دست دیگران است دیگران هم بدانند شما هم مستحضر باش که آنچه در دست دیگران است یا در باغ دیگران است فقط شکوفه است اینجا جای میوه نیست درختِ دنیا برای احدی میوه نمیدهد اینجا جای سردی است شما در منطقههای سردسیر کم و بیش مأنوس هستید که آنجا اصلاً درخت سبز نمیشود بر فرض درخت سبز بشود میوه نمیدهد یک تابستان کوتاهی دارد که تا این درختان میخواهند شکوفه بکنند پاییز زودرس میآید بساطش را به هم میزند «زَهْر» یعنی شکوفه این تاء زَهرة نظیر تاء تَمرة علامت وحدت است زَهر و زَهرة مثل تَمر و تمرة، زهرالربیع یعنی شکوفهٴ بهار نه زُهَرالربیع، زَهر یعنی شکوفه، «زَهرة» یعنی یک شکوفه، فرمود درخت دنیا برای احدی میوه نمیدهد اگر باغ است این است، اگر راغ است این است، اگر پُست و مقام و جاه و جلال است همین است تا کمی حواس بخواهد به طرف این شکوفه جمع بشود میگویند نوبت دیگری است بنابراین تو بدان به آنها هم بگو که اگر واقعاً میوه میخواهند شجرهٴ طیّبه جای دیگر است، سایه میخواهند جای دیگر است اینجا جای امتحان است فقط شکوفههای خوشرنگی اینها پیدا میکنند که اینها را میآزماید نه اینکه به فواکه چشم ندوز، نه اینکه به اثمار و ثمرات اشجار چشم ندوز، به ازهار چشم ندوز به شکوفه چشم ندوز غیر از شکوفه چیز دیگر نیست ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ﴾ حالا وجود مبارک پیغمبر که از همهٴ اینها منزّه بود بعضیها یک چشمشان به طرف مثلاً شکوفه است بعضی هر دو چشمشان را پُر میکنند خیره خیره به یک جا نگاه میکنند فرمود این طور خیره خیره نگاه نکن این فقط شکوفه است هر دو چشمت را پُر کردی داری نگاه میکنی این برای کسی میوه نمیشود ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ یعنی گروههایی از اینها را چه چیزی متمتّع کردیم ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ نه ثَمر، فقط شکوفه است تازه این شکوفه هم برای آزمون است ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ اما آنچه را که ما به شما میدهیم که محصول آن صبر و محصول این تسبیح، محصول استعانت بالصبر و الصلاة است آن رزق ربّ توست که هم بهتر است هم ماندگارتر ﴿وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ حالا قبل از اینکه به تفصیل این بحثها برسیم و همچنین به آیات دیگر به برخی از مطالب مربوط به گذشته برسیم.
معنای خلود کیفر کفار و عدم پرسش از آن در قیامت
در جریان خلود این را شما هم فحص کنید جدیّت کنید ببینید در جایی از قرآن کریم خلود به عنوان سؤال و جواب مطرح شد یا نشد معروف بین فقها و محدّثان و مفسّران(رضوان الله علیهم) خلود است دیگر همین مخصوصاً سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی به صورت صریح میفرمایند این آیات خیلی روشن دلالت میکند بر ابدیّت در قبال آنچه مشهور است برخی از مفسّران هم قائلاند که منظور از این خلود مکثِ طویل است نه ابدیّت مدّت زیادی میمانند آیا آن قول به صواب نزدیکتر است یا این قول، و آیا در هیچ جای قرآن هست که افراد در قیامت به خدا اعتراض بکنند بگویند که ما یک مدّت کوتاهی معصیت کردیم چرا ابداً معاقَبیم با اینکه جلوی سؤال و جواب را خدا نگرفته در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که اگر ما انبیا نمیفرستادیم اینها اعتراض میکردند میگفتند خدایا تو که میدانستی ما با مُردن نمیپوسیم از پوست به در میآییم به این سرزمین میرسیم به این عالَم میآییم چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم تا مردم بر خدا حجّت نداشته باشند معلوم میشود که قیامت ظرف احتجاج است معلوم میشود که اگر برخی از کارها انجام نمیشد مردم میتوانستند استدلال کنند، احتجاج کنند به خدا عرض کنند تو که میدانستی ما بعد از مرگ به این منطقه میآییم چرا راهنما نفرستادی فرمود ما راهنما فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ تا ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. در جریان کور محشور شدن برخیها هم بالأخره آنها میگویند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾ پاسخش این است که تو کور بودی الآن هم کوری ما تو را کور نکردیم تو فقط بدیها را میدیدی الآن هم بدیها را میبینی کسی جلوی دیدت را نگرفته این هم جهنم و این هم دیدِ تو، خوبیها را نمیدیدی الآن هم نمیبینی آن اشکال این هم جواب، اما دربارهٴ خلود کسی بگوید خدایا من ده سال، بیست سال، سی سال یا صد سال معصیت کردم تو حالا صد سال، دویست سال، سیصد سال عِقاب بکن با ابد عقاب میکنی این برای چیست؟ آیا این در جایی مطرح شده یا نشده و اگر نشده برای چیست برای اینکه یکی از دو طرف روشن است یا راهحلّ خاصّ خودش را دارد، اما امکان اینکه یک وقت کسی کاری انجام بدهد و در زمان بیشتری عذاب ببیند این هست یک وقت کسی کاری انجام میدهد سمّی میخورد یا چشم خودش را کور میکند مدّتی در عذاب هست اما بالأخره آن محدود است یعنی اگر کسی چشم خودش را کَند و کور کرد مدّتی محروم است سی سال یا چهل سال بالأخره تا زنده است یا سم خورد بالأخره مدّتی رنج میکشد بعد هم دیگر تمام میشود با ابدیّت سخن در این نیست که زماناً باید بین عصیان و بین عِقاب تطابق باشد سخن در وِفاق است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ باید عدل باشد یک گناهِ محدود یک کیفر نامحدود را نمیتواند داشته باشد.
ضرورت تفکیک محرومیت نعمت از تعذیب ابدی
اما این مثالهایی که گاهی گفته میشود انسان چشمش را کور میکند برای همیشه محروم است محرومیّت از دید حرفِ دیگر است عذاب حرف دیگر است همان کسی که نابینا شد بعدها قاه قاه میخندد مثل افراد عادی خیلی از مواقع بین محرومیّت با تعذیب خلط میشود اگر کسی چشم خودش را کور کرده ولو یک لحظه کور کرده ولی برای چهل سال یا پنجاه سال از دیدن محروم است نه چهل، پنجاه سال دارد عذاب میکشد این بعد زندگی خودش را انجام میدهد مثل دیگران میخندد میآید و میرود ولی در جریان عذاب اگر کسی کفر ورزیده دائماً در عذاب است سوخت و سوز است.
پرسش: آن هم عذاب است این هم عذاب است.
پاسخ: نه عذاب نیست قاه قاه میخندد پس چیست، اینکه میخندد اینکه نشاط دارد اینکه در کارهای خودش رشد میکند اینکه اهل تحصیل میشود فرق است بین محرومیّت از نعمت و بین سوخت و سوز این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که دارد ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ یعنی سوخت و سوزش دائم است این آرام نیست یک وقت است جایی را نمیبیند بعد عادت میکند به همین خیلیها هستند که اعما هستند اصلاً نشاط دارند احساس رنج نمیکنند یا بر فرض احساس رنج بکنند فقدان از یک نعمت است نه سوخت و سوز دائم بنابراین این با عقل باید هماهنگ در بیاید و با نقل باید هماهنگ در بیاید آیا حق با کسانی است که میگویند دائماً در عذاباند که معروف بین اصحاب است که سیدناالاستاد هم اصراری دارند بر این یا حق با دیگران است که میگویند این خلود بر مکثِ طویل حمل میشود ولی چطور در قرآن این سؤال مطرح نشد با اینکه فضای قیامت فضای آزاد است اینها سؤال بکنند ما چرا کور شدیم جواب میدهند، اگر بخواهند سؤال بکنند که چرا پیغمبر نفرستادی میگویند پیغمبر فرستادیم، چرا قرآن این را مطرح نکرده این را کاملاً در نظر داشته باشید.
ویژگی بهشت حضرت آدم (علیه السلام)قبل از هبوط
مطلب دیگر اینکه جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) با این قصّه فرق میکند کلّ جریان حضرت آدم را مستحضرید که قبل از اینکه حضرت به زمین تشریف بیاورند و قبل از شریعت و قبل از دین این قصّه واقع شده بنابراین نهی نه تنها تحریمی نبود تنزیهی هم نبود، ترک اُولیٰ هم نبود، مکروه نبود آن کوشش فراوان مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) بعد سعی بلیغ شاگردش مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیهما) همهٴ اینها در صورتی تام است که شریعت باشد تا حالا ما بگوییم این نهی تنزیهی نبود مثلاً ترک اُولیٰ بود اگر در فضایی، در عالَمی اصلاً شریعت نبود به تعبیر سیدناالاستاد فقط ارشاد مطرح است نه نهیِ تحریمی یا تنزیهی یا کراهت یا ترک اُولیٰ، بعدها که حضرت به زمین تشریف آوردند ﴿اهْبِطَا﴾ در یک جا، ﴿اهْبِطُوا﴾ در جای دیگر فرمود: ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ﴾ از آن به بعد سخن از شریعت است این یک مطلب، بنابراین خلافی انجام نشده لا عمداً، لا سهواً و لا نسیاناً برای اینکه از باب سالبه به انتفاء موضوع است حکمی نبود تا ترک بشود.
مراد از عهد الهی و نسیان آن توسط حضرت آدم (علیه السلام)
مطلب دوم این است که عهدی ذات اقدس الهی با حضرت آدم داشت و آن عهد را هم حضرت آدم فراموش کرد که ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ اما آن عهد چه بود این عدم عزم چه بود در بعضی از روایات تطبیق شده بر ولایت و امثال ذلک که از این جهت حضرت جزء اولواالعزم نبود آن مخصوص خودش است عهدی بود و حضرت هم نسیان کرد و عزمی نداشت و مانند آن، در آنجا وجود مبارک حوّا سهیم نبود آن عهد، عهد مخصوص بود و بعد از آن هم قصّه امر ملائکه آمد که در برابر آدم باید سجده کنید آن را خود آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» توضیح نداد که آن مَنسی چیست، آن عهدِ منسی چیست که ﴿لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ﴾ این چیست، اما دربارهٴ این نهی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و غیر «اعراف» یا آنجاها آمده این را به هر دو اسناد داد این نهی را نه نسیان را، این نهی را به هر دو اسناد داد ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾، و امثال ذلک به تثنیه نهی کرده نزدیک این درخت نروید، از این درخت استفاده نکنید بعد دارد با تثنیه ﴿فَأَکَلاَ﴾، ﴿طَفِقَا﴾، ﴿یَخْصِفَانِ﴾ این با تثنیه است اینجا سخن از نسیان نیست چرا، برای اینکه اینجا خود شیطان همین نهی را مطرح میکند میگوید ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا﴾ بعد هم قرآن دارد که شیطان به عنوان دلالت تَدلیه کرد گفت ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ به بهانهٴ دلالت و راهنمایی تَدلیه کرده یعنی این را پایین آورده پایش را کشیده پایین، مُتدلّی کرده، آویخته به جای راهنمایی به جای دلالت، تدلیه کرده بر اساس فریب و بر اساس سوگندِ دروغ ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
مطلب بعدی آن است که ما روایات را باید بر قرآن عرضه کنیم چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد در بحثهای قبلی گذشت که هم نصوص عِلاجیه ما را راهنمایی میکند هم طایفهٴ دیگر دو طایفه یعنی دو طایفه از روایات است که مرحوم کلینی نقل کرده یکی مربوط به نصوص علاجیه است روایتی که معارض دارد، یکی مربوط به مطلق روایات است اگر روایت معارض هم نداشته باشد الاّ ولابد باید بر قرآن عرضه بشود طبق همان بیانی که فرمودند به نام ما جعل میکنند دروغ به نام ما زیاد است ولی به نام قرآن کسی نمیتواند چیزی جعل بکند چون وظیفهٴ ما طبق این دو طایفه از نصوص عرضِ روایت بر قرآن است چه روایت معارض داشته باشد چه روایت معارض نداشته باشد گاهی برخی از روایات ولو ضعیف هم هستند در حدّ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ هستند خیلی از موارد است که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) که این روایات را در بحارالأنوار نقل کرده برای اینکه بعضی از روایات نکات فراوان آموزشی دارند نه تعبّدی، همین روایت جمیل ولو بعدش مُرسل هست اما نکتهٴ آموزشی دارد ما را متنبّه میکند حالا بعد از اینکه ما را متنبّه کرده ما از تنبّهمان استفاده میکنیم نه به روایت جمیل تمسّک بکنیم آن روایت جمیل این است که وجود مبارک آدم و حوّا(سلام الله علیهما) نهی را فراموش نکردند برای اینکه در همین گفتگوی اینها شیطان میگوید ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا﴾ این گفتگوست دیگر، چگونه میشود پیغمبری در متن گفتگو باز فراموش بکند و قرآن هم که دارد ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ نه «بنسیانٍ» بعد هم که خدا میفرماید چرا این را خوردید نمیگویند «نَسینا» میگویند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾.
معنای نسیان در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، اگر صدر و ساقهٴ این قصّه این است که ما ترک کردیم و با آن قضیهای که در ذیل قصّه آمده با آن هماهنگ است این قصّه با نسیان شروع شده و با نسیان هم ختم شد نتیجهای که از نسیان ذیل میگیریم این است که اینهایی که کور محشور شدند به خدا عرض میکنند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾ فرمود نسیان به نسیان تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم خب این نسیان به نسیان یعنی ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم خب نسیانِ خدا چیست؟ ترک است دیگر، فرمود: ﴿قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ برای اینکه ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم یعنی تو ترک کردی ما هم ترک میکنیم این ذیل قصّه است برای اینکه ذیل قصّه با صدر قصّه هماهنگ در بیاید باید آن نسیان را به معنی ترک بگیریم منتها ترک بر اساس ارشاد است خدای سبحان هم فرمود این کار را بکنی به زحمت میافتی نه اینکه این کار مکروه است نه مکروه است نه حرام است هیچ کدام از احکام خمسه را ندارد برای اینکه شریعتی در کار نیست بنابراین قصّه وجود مبارک حضرت آدم که در آسمان بود ما باید برویم در آسمان آنجا آن را حل کنیم بخواهیم آن قصّه را بکِشیم زمین این هماهنگی نیست باید خودمان را بالا ببریم «خویش را تأویل کن نِی ذکر را» قدری بالا برویم ببینیم آنجا چه خبر است همانجا معنا کنیم مرحوم علامه این کار را کرده میگوییم مسئلهٴ تحریم و تنزیه و ترک اُولیٰ و اینها نیست خودت را به زحمت نینداز مسئلهٴ ارشاد است وقتی رفتیم بالا میبینیم بله اینجا حق با علامه است برای اینکه شریعتی نبود تا زحمت تنزیهالأنبیاء مرحوم سیّد را تحمل کنیم و مانند آن، حالا چون دارند اذان میگویند بس است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سر مهلت دهی خداوند به اقوام و ملل تبهکار
ویژگی عذاب استئصال و موانع آن بعد از ظهور اسلام
توصیه الهی به صبر در برابر اذیت مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لَأُوْلِی النُّهَی ﴿128﴾ وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّی ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی ﴿130﴾ وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿131﴾
سرّ مهلت دهی خداوند به اقوام و ملل تبهکار
چون این سورهٴ مبارکهٴ «طه» در مکه نازل شد و عناصر محوری معارف مکه همان اصول اعتقادی است به ضمیمهٴ خطوط کلی اخلاق و حقوق و آنچه رأس کلّ خطیئه است حبّ دنیاست بعد از اینکه این معارف را برهانی فرمود و بعد از اینکه به سرگذشت بعضی از اقوام متمرّد اشاره کرد فرمود آیتها و علامتهای فراوانی برای صاحبان عقل هست ولی آنها عقلشان را خاموش کردند و از این مواعظ بهرهای نبردند و اگر قضا و قدر الهی برنامهریزی از سابق نکرده بود و برای اینها یک مدّت معیّنی به عنوان آزمون مقرّر نکرده بود بساط اینها را هم برمیچید اگر چند صباحی به یک عدّه مهلت میدهند برای این است که اینها کاملاً آزمون بشوند و برابر آن برنامههای از پیش تعیینشده باشد دو عامل عندالتفصیل و یک عامل عندالإجمال باعث مهلت دادن اینهاست آن دو عامل یکی کلمهای است که قبلاً ذات اقدس الهی آنها را تقریر کرده است به عنوان قضای الهی و دوّمی اجل معیّن و مسمّایی است که برای فرد و ملّت مشخص کرد همان طوری که هر فرد اجلی دارد و از آن اجل نمیتواند متأخّر بشود چه اینکه متقدّم بر او هم مقدور نیست هر امّت و ملّت هم اجلی دارند آجال اُمم مثل آجال افراد مقرّر و مشخص است ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ همان طوری که فرد اجلی دارد ملّت هم اجلی دارد خب، عبارت این خواهد بود ﴿وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ یک، «ولو لا أجل مسمّیً» دو، ﴿لَکَانَ﴾ این اِهلاک ﴿لِزَاماً﴾ این «لِزام» مصدر باب مفاعله است نظیر کتاب و دِعام. خب، پس یک قضا و قدر الهی است که به مبدأ فاعلی برمیگردد یکی هم قرارداد خدای سبحان است که آن هم زیرمجموعه قضا و قدر الهی است که برای هر فرد یا ملّتی اجلی قرار داد در بعضی از آیات سخن از اجل مسمّی نیست همان ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ است آنجا که فقط ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ﴾ آمده اجل مسمّا را هم لفیفاً به همراه دارد اینجا که اجل مسمّا در قبال ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ است مقام تفصیل است پس اگر قضای الهی نبود و اگر مدّت معیّنی برای اُمم مشخص نبود این اِهلاک ضروری بود ولی ما فعلاً مهلت دادیم.
ویژگی عذاب استئصال و موانع آن بعد از ظهور اسلام
مطلب دیگر اینکه عذاب استئصال گاهی هم اتفاق میافتد برای اُممی شما میبینید به وسیلهٴ سیل یا زلزله یا انفجارها یا رانش زمین، رانش کوه، انفجار کوه روستایی زیر و رو میشود اینها هم احیاناً عذاب استئصال است لکن عذاب استئصال به آن معنا که برای اُمم قبلی بود برای امّتهای بعد از ظهور پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاید نباشد فرمود دو عامل است که باعث نجات مردم از آن عذاب استئصال است این دو عامل یکی استغفار مردم است یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، استغفار مردم باعث رفع عذاب است آن متأسفانه برای خیلی از اُمم نیست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث رفع عذاب است الیوم ممکن است آن عذاب استئصال از برخی از اُمم به برکت ولیّعصر(ارواحنا فداه) گرفته شده باشد درست است که در قرآن صریحاً نام پیغمبر را میبرد و درست است که در نهجالبلاغه آمده است که خدا دوتا امان داشت در زمین یکی پیغمبر بود و یکی استغفار، یکی رخت بربست دومی را مغتنم بشمارید اما بر اساس نورانیّت امام معصوم احیاناً ممکن است کارِ پیغمبر را بکند و وسیلهای بشود که آن عذاب استئصال دامنگیر اقوام و ملل نشود این احتمال هست. ممکن است که بعضی از اقوام مستئصل بشوند و از بین بروند همین عذابهایی که گاهی در گوشه و کنار جهان پیدا میشود، دوم ممکن است اگر آن عذابهای استئصالی که برای اُمم قبلی بود برای بعد از ظهور اسلام پیش نیاید به برکت وجود مبارک ولیّعصر باشد این هست.
توصیه الهی به صبر در برابر اذیت مشرکان
اما دربارهٴ اینکه فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ چون مهمترین آزار را وجود مبارک پیغمبر در همان مکّه داشتند سیزده سال، سال به تعبیر بعضی از آقایان، سیزده سالِ خُورد بود نه زد و خورد، زد و خورد در ده سال مدینه بود وگرنه سیزده سال مکّه همهاش خورد بود دیگر عذاب بود و رنج بود در مکه فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ نه تنها ﴿یَقُولُونَ﴾، «یفعلون» و کذا و کذا، آنها هم نیشِ زبان دارند هم نیشِ عمل دارند فرمود صبر و تحمّل را رها نکن و در برابر آنچه اینها انجام میدهند تو برای تحصیل استقامت نمازِ چند وقت را فراموش نکن.
بررسی دلالت آیه 130سوره <طه> بر نماز های پنج گانه
حالا این راجع به نماز است آیا نماز در مکّه نازل شد یا این بخش از آیات مدنی است در سوَر مکّی یا بخشی از نمازها در مکّه آمده یعنی در معراج آمده که در مکّه واقع شده بود تفصیلش در مدینه نازل شده است فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که این را بزرگان ما مثل مرحوم شیخ طوسی در تبیان و سایر مفسّران بر همین نمازهای چند وقت حمل کردند در روایات هم البته اینچنین آمده ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که میشود نماز صبح و قبل غروب شمس میشود نماز عصر، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ میشود مغربین نماز مغرب و عشا ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ که طرفِ نهار اختصاصی به اول و آخر روز ندارد وسط روز هم طرفِ نهار است این میشود نماز ظهر. برخیها این نمازهای پنجگانه را از این آیه در آوردند اما خب به زحمت افتادند که چگونه نماز ظهر در اطراف نهار است این جمعش به چه مناسبت است گفتند که چون نمازهای ظهر متعدّد است روزها متعدّدند وقتی که ما روز را به دو نیم تقسیم بکنیم که شمس از دایرهٴ نصفالنهار میگذرد یک طرفش به صبح است یک طرفش به عصر این میشود دو طرف یا لااقل چون هر روز این دایرهٴ نصفالنهار نصف میشود آفتاب از این دایره میگذرد به این مناسبت اطراف تعبیر کردند لکن استفادهٴ نمازهای پنجگانه از این آیه آسان نیست.
نمازهای پنج گانه در قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم مشابه این تعبیر آمده است که شما این نمازها را در چند وقت در فرصتهای مناسب انجام بدهید آیهٴ 114 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ﴾ میشود صبح و عصر ﴿وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ﴾ میشود نماز مغربین ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم بخشی از این نمازهای پنجگانه آمده که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ آیهٴ 78 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ﴾ یعنی عند زوال شمس ﴿إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ تا وسط شب که میشود چهارتا نماز، ظهرین و مغربین از ظهر تا وسط شب چهارتا نماز را به همراه دارد ظهرین و مغربین ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ که نماز صبح است ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً﴾ که گفتند فرشتههایی که مأمور ضبط اعمال شباند و فرشتههایی که مأمور ضبط اعمال روزند اینها در بینالطلوعین تلاقی دارند هر دو گروه نماز صبح را مینویسند هم آنها که مأموران شب بودند هنوز نرفتند مینویسند هم آنها که مأموران روزند وقتی آمدند مینویسند بعد فرمود آنچه مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نماز شب است ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ خب، اینها میتواند ناظر به صلوات پنجگانهٴ معهود باشد اما استفادهٴ صلوات پنجگانه از آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «طه» که محلّ بحث است و در مکه نازل شد این باید به کمک روایات باشد.
مراد از <آناء> و <سبح> در آیه ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾
﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ نماز صبح، ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ نماز عصر، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ برخیها گفتند که در آن دو قسمت نماز را قبل از زمان ذکر کرد فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ این یک، ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ این دو، که نماز را قبل از آن زمان ذکر کرده اما دربارهٴ شب زمان را قبل از نماز ذکر کرده فرمود: ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ نفرمود «و سبّح من آناء اللیل» آن وقت این ﴿آناءِ﴾ از «إنْیء» یا «إنْو» به معنای ظرف است یعنی زمان است در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم مشابه این آمده است که ﴿غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ﴾ آنجا «اِنا» به معنای همین ظرف زمان است خب، ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ یعنی این «سبِّح» را شاید برای اینکه تکرار نشود هم بعد از آناء لیل ذکر کردند هم قبل از اطراف نهار که هم به گذشته مرتبط باشد هم به آینده ولی اگر قبلاً هم ذکر میفرمود ممکن بود هر دو را زیرمجموعهٴ خود بگیرد.
تحمل دشواریها و نیل به هدف در پرتو صبر و عبادت
فرمود این ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ برای اینکه از این دشواریها نجات پیدا کنی به رضا برسی اهل عبادت باش این دشواریها بالأخره آدم را میرنجاند وقتی کسی بداند هدف بالاتر از اینهاست و تحمّل این رنجها تحقّق هدف را به همراه دارد اولاً، و فوض و فیض انسان را تأمین میکند ثانیاً، انسان خرسند میشود ثالثاً، فرمود خوشحالی تو و نشاط تو در صبر و بردباری است از یک سو و ادامهٴ یاد و نام خداست از سوی دیگر، این تفصیل در کنار آن اجمال است که ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ به طور اجمال در آیات گذشته این مطلب سابقه دارد که فرمود دو عامل است که فرد و ملّت را نجات میدهد یکی صبر و بردباری، یکی هم عبادت که فرمود از اینها کمک بگیرید ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ یکی از مصادیق صبر البته روزه است ولی اینچنین نیست که صبر به معنی صوم باشد آنچه را که در آیات دیگر به صورت متن بیان شده در این آیات به صورت شرح ذکر شده که فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ یک، ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ﴾ صلوات پنجگانه دو، آنچه اجمالاً به صورت ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ آمده اینجا تفصیلاً بیان شده که ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ﴾ یک، ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ تا پایان آیه این دو.
میوه ندادن درخت دنیا و ضرورت پرهیز از دنیا زدگی
بعد فرمود هم شما بدان هم آنها بدانند هم به آنها اعلام بکن که زرق و برق دنیا برای هیچ کس میوه نمیشود و هیچ کس از دنیا طرْفی نمیبندد ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مبادا چشم بدوزی به آنچه در دست دیگران است دیگران هم بدانند شما هم مستحضر باش که آنچه در دست دیگران است یا در باغ دیگران است فقط شکوفه است اینجا جای میوه نیست درختِ دنیا برای احدی میوه نمیدهد اینجا جای سردی است شما در منطقههای سردسیر کم و بیش مأنوس هستید که آنجا اصلاً درخت سبز نمیشود بر فرض درخت سبز بشود میوه نمیدهد یک تابستان کوتاهی دارد که تا این درختان میخواهند شکوفه بکنند پاییز زودرس میآید بساطش را به هم میزند «زَهْر» یعنی شکوفه این تاء زَهرة نظیر تاء تَمرة علامت وحدت است زَهر و زَهرة مثل تَمر و تمرة، زهرالربیع یعنی شکوفهٴ بهار نه زُهَرالربیع، زَهر یعنی شکوفه، «زَهرة» یعنی یک شکوفه، فرمود درخت دنیا برای احدی میوه نمیدهد اگر باغ است این است، اگر راغ است این است، اگر پُست و مقام و جاه و جلال است همین است تا کمی حواس بخواهد به طرف این شکوفه جمع بشود میگویند نوبت دیگری است بنابراین تو بدان به آنها هم بگو که اگر واقعاً میوه میخواهند شجرهٴ طیّبه جای دیگر است، سایه میخواهند جای دیگر است اینجا جای امتحان است فقط شکوفههای خوشرنگی اینها پیدا میکنند که اینها را میآزماید نه اینکه به فواکه چشم ندوز، نه اینکه به اثمار و ثمرات اشجار چشم ندوز، به ازهار چشم ندوز به شکوفه چشم ندوز غیر از شکوفه چیز دیگر نیست ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ﴾ حالا وجود مبارک پیغمبر که از همهٴ اینها منزّه بود بعضیها یک چشمشان به طرف مثلاً شکوفه است بعضی هر دو چشمشان را پُر میکنند خیره خیره به یک جا نگاه میکنند فرمود این طور خیره خیره نگاه نکن این فقط شکوفه است هر دو چشمت را پُر کردی داری نگاه میکنی این برای کسی میوه نمیشود ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ یعنی گروههایی از اینها را چه چیزی متمتّع کردیم ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ نه ثَمر، فقط شکوفه است تازه این شکوفه هم برای آزمون است ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ اما آنچه را که ما به شما میدهیم که محصول آن صبر و محصول این تسبیح، محصول استعانت بالصبر و الصلاة است آن رزق ربّ توست که هم بهتر است هم ماندگارتر ﴿وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ حالا قبل از اینکه به تفصیل این بحثها برسیم و همچنین به آیات دیگر به برخی از مطالب مربوط به گذشته برسیم.
معنای خلود کیفر کفار و عدم پرسش از آن در قیامت
در جریان خلود این را شما هم فحص کنید جدیّت کنید ببینید در جایی از قرآن کریم خلود به عنوان سؤال و جواب مطرح شد یا نشد معروف بین فقها و محدّثان و مفسّران(رضوان الله علیهم) خلود است دیگر همین مخصوصاً سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی به صورت صریح میفرمایند این آیات خیلی روشن دلالت میکند بر ابدیّت در قبال آنچه مشهور است برخی از مفسّران هم قائلاند که منظور از این خلود مکثِ طویل است نه ابدیّت مدّت زیادی میمانند آیا آن قول به صواب نزدیکتر است یا این قول، و آیا در هیچ جای قرآن هست که افراد در قیامت به خدا اعتراض بکنند بگویند که ما یک مدّت کوتاهی معصیت کردیم چرا ابداً معاقَبیم با اینکه جلوی سؤال و جواب را خدا نگرفته در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که اگر ما انبیا نمیفرستادیم اینها اعتراض میکردند میگفتند خدایا تو که میدانستی ما با مُردن نمیپوسیم از پوست به در میآییم به این سرزمین میرسیم به این عالَم میآییم چرا راهنما نفرستادی ما انبیا فرستادیم تا مردم بر خدا حجّت نداشته باشند معلوم میشود که قیامت ظرف احتجاج است معلوم میشود که اگر برخی از کارها انجام نمیشد مردم میتوانستند استدلال کنند، احتجاج کنند به خدا عرض کنند تو که میدانستی ما بعد از مرگ به این منطقه میآییم چرا راهنما نفرستادی فرمود ما راهنما فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ تا ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. در جریان کور محشور شدن برخیها هم بالأخره آنها میگویند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾ پاسخش این است که تو کور بودی الآن هم کوری ما تو را کور نکردیم تو فقط بدیها را میدیدی الآن هم بدیها را میبینی کسی جلوی دیدت را نگرفته این هم جهنم و این هم دیدِ تو، خوبیها را نمیدیدی الآن هم نمیبینی آن اشکال این هم جواب، اما دربارهٴ خلود کسی بگوید خدایا من ده سال، بیست سال، سی سال یا صد سال معصیت کردم تو حالا صد سال، دویست سال، سیصد سال عِقاب بکن با ابد عقاب میکنی این برای چیست؟ آیا این در جایی مطرح شده یا نشده و اگر نشده برای چیست برای اینکه یکی از دو طرف روشن است یا راهحلّ خاصّ خودش را دارد، اما امکان اینکه یک وقت کسی کاری انجام بدهد و در زمان بیشتری عذاب ببیند این هست یک وقت کسی کاری انجام میدهد سمّی میخورد یا چشم خودش را کور میکند مدّتی در عذاب هست اما بالأخره آن محدود است یعنی اگر کسی چشم خودش را کَند و کور کرد مدّتی محروم است سی سال یا چهل سال بالأخره تا زنده است یا سم خورد بالأخره مدّتی رنج میکشد بعد هم دیگر تمام میشود با ابدیّت سخن در این نیست که زماناً باید بین عصیان و بین عِقاب تطابق باشد سخن در وِفاق است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ باید عدل باشد یک گناهِ محدود یک کیفر نامحدود را نمیتواند داشته باشد.
ضرورت تفکیک محرومیت نعمت از تعذیب ابدی
اما این مثالهایی که گاهی گفته میشود انسان چشمش را کور میکند برای همیشه محروم است محرومیّت از دید حرفِ دیگر است عذاب حرف دیگر است همان کسی که نابینا شد بعدها قاه قاه میخندد مثل افراد عادی خیلی از مواقع بین محرومیّت با تعذیب خلط میشود اگر کسی چشم خودش را کور کرده ولو یک لحظه کور کرده ولی برای چهل سال یا پنجاه سال از دیدن محروم است نه چهل، پنجاه سال دارد عذاب میکشد این بعد زندگی خودش را انجام میدهد مثل دیگران میخندد میآید و میرود ولی در جریان عذاب اگر کسی کفر ورزیده دائماً در عذاب است سوخت و سوز است.
پرسش: آن هم عذاب است این هم عذاب است.
پاسخ: نه عذاب نیست قاه قاه میخندد پس چیست، اینکه میخندد اینکه نشاط دارد اینکه در کارهای خودش رشد میکند اینکه اهل تحصیل میشود فرق است بین محرومیّت از نعمت و بین سوخت و سوز این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که دارد ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ یعنی سوخت و سوزش دائم است این آرام نیست یک وقت است جایی را نمیبیند بعد عادت میکند به همین خیلیها هستند که اعما هستند اصلاً نشاط دارند احساس رنج نمیکنند یا بر فرض احساس رنج بکنند فقدان از یک نعمت است نه سوخت و سوز دائم بنابراین این با عقل باید هماهنگ در بیاید و با نقل باید هماهنگ در بیاید آیا حق با کسانی است که میگویند دائماً در عذاباند که معروف بین اصحاب است که سیدناالاستاد هم اصراری دارند بر این یا حق با دیگران است که میگویند این خلود بر مکثِ طویل حمل میشود ولی چطور در قرآن این سؤال مطرح نشد با اینکه فضای قیامت فضای آزاد است اینها سؤال بکنند ما چرا کور شدیم جواب میدهند، اگر بخواهند سؤال بکنند که چرا پیغمبر نفرستادی میگویند پیغمبر فرستادیم، چرا قرآن این را مطرح نکرده این را کاملاً در نظر داشته باشید.
ویژگی بهشت حضرت آدم (علیه السلام)قبل از هبوط
مطلب دیگر اینکه جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) با این قصّه فرق میکند کلّ جریان حضرت آدم را مستحضرید که قبل از اینکه حضرت به زمین تشریف بیاورند و قبل از شریعت و قبل از دین این قصّه واقع شده بنابراین نهی نه تنها تحریمی نبود تنزیهی هم نبود، ترک اُولیٰ هم نبود، مکروه نبود آن کوشش فراوان مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) بعد سعی بلیغ شاگردش مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیهما) همهٴ اینها در صورتی تام است که شریعت باشد تا حالا ما بگوییم این نهی تنزیهی نبود مثلاً ترک اُولیٰ بود اگر در فضایی، در عالَمی اصلاً شریعت نبود به تعبیر سیدناالاستاد فقط ارشاد مطرح است نه نهیِ تحریمی یا تنزیهی یا کراهت یا ترک اُولیٰ، بعدها که حضرت به زمین تشریف آوردند ﴿اهْبِطَا﴾ در یک جا، ﴿اهْبِطُوا﴾ در جای دیگر فرمود: ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ﴾ از آن به بعد سخن از شریعت است این یک مطلب، بنابراین خلافی انجام نشده لا عمداً، لا سهواً و لا نسیاناً برای اینکه از باب سالبه به انتفاء موضوع است حکمی نبود تا ترک بشود.
مراد از عهد الهی و نسیان آن توسط حضرت آدم (علیه السلام)
مطلب دوم این است که عهدی ذات اقدس الهی با حضرت آدم داشت و آن عهد را هم حضرت آدم فراموش کرد که ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ اما آن عهد چه بود این عدم عزم چه بود در بعضی از روایات تطبیق شده بر ولایت و امثال ذلک که از این جهت حضرت جزء اولواالعزم نبود آن مخصوص خودش است عهدی بود و حضرت هم نسیان کرد و عزمی نداشت و مانند آن، در آنجا وجود مبارک حوّا سهیم نبود آن عهد، عهد مخصوص بود و بعد از آن هم قصّه امر ملائکه آمد که در برابر آدم باید سجده کنید آن را خود آیات سورهٴ مبارکهٴ «طه» توضیح نداد که آن مَنسی چیست، آن عهدِ منسی چیست که ﴿لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ﴾ این چیست، اما دربارهٴ این نهی که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و غیر «اعراف» یا آنجاها آمده این را به هر دو اسناد داد این نهی را نه نسیان را، این نهی را به هر دو اسناد داد ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾، و امثال ذلک به تثنیه نهی کرده نزدیک این درخت نروید، از این درخت استفاده نکنید بعد دارد با تثنیه ﴿فَأَکَلاَ﴾، ﴿طَفِقَا﴾، ﴿یَخْصِفَانِ﴾ این با تثنیه است اینجا سخن از نسیان نیست چرا، برای اینکه اینجا خود شیطان همین نهی را مطرح میکند میگوید ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا﴾ بعد هم قرآن دارد که شیطان به عنوان دلالت تَدلیه کرد گفت ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ به بهانهٴ دلالت و راهنمایی تَدلیه کرده یعنی این را پایین آورده پایش را کشیده پایین، مُتدلّی کرده، آویخته به جای راهنمایی به جای دلالت، تدلیه کرده بر اساس فریب و بر اساس سوگندِ دروغ ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
مطلب بعدی آن است که ما روایات را باید بر قرآن عرضه کنیم چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد در بحثهای قبلی گذشت که هم نصوص عِلاجیه ما را راهنمایی میکند هم طایفهٴ دیگر دو طایفه یعنی دو طایفه از روایات است که مرحوم کلینی نقل کرده یکی مربوط به نصوص علاجیه است روایتی که معارض دارد، یکی مربوط به مطلق روایات است اگر روایت معارض هم نداشته باشد الاّ ولابد باید بر قرآن عرضه بشود طبق همان بیانی که فرمودند به نام ما جعل میکنند دروغ به نام ما زیاد است ولی به نام قرآن کسی نمیتواند چیزی جعل بکند چون وظیفهٴ ما طبق این دو طایفه از نصوص عرضِ روایت بر قرآن است چه روایت معارض داشته باشد چه روایت معارض نداشته باشد گاهی برخی از روایات ولو ضعیف هم هستند در حدّ ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ هستند خیلی از موارد است که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) که این روایات را در بحارالأنوار نقل کرده برای اینکه بعضی از روایات نکات فراوان آموزشی دارند نه تعبّدی، همین روایت جمیل ولو بعدش مُرسل هست اما نکتهٴ آموزشی دارد ما را متنبّه میکند حالا بعد از اینکه ما را متنبّه کرده ما از تنبّهمان استفاده میکنیم نه به روایت جمیل تمسّک بکنیم آن روایت جمیل این است که وجود مبارک آدم و حوّا(سلام الله علیهما) نهی را فراموش نکردند برای اینکه در همین گفتگوی اینها شیطان میگوید ﴿مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا﴾ این گفتگوست دیگر، چگونه میشود پیغمبری در متن گفتگو باز فراموش بکند و قرآن هم که دارد ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ نه «بنسیانٍ» بعد هم که خدا میفرماید چرا این را خوردید نمیگویند «نَسینا» میگویند ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا﴾.
معنای نسیان در قصه حضرت آدم (علیه السلام)
خب، اگر صدر و ساقهٴ این قصّه این است که ما ترک کردیم و با آن قضیهای که در ذیل قصّه آمده با آن هماهنگ است این قصّه با نسیان شروع شده و با نسیان هم ختم شد نتیجهای که از نسیان ذیل میگیریم این است که اینهایی که کور محشور شدند به خدا عرض میکنند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾ فرمود نسیان به نسیان تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم خب این نسیان به نسیان یعنی ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم خب نسیانِ خدا چیست؟ ترک است دیگر، فرمود: ﴿قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾ برای اینکه ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ تو نسیان کردی ما هم نسیان میکنیم یعنی تو ترک کردی ما هم ترک میکنیم این ذیل قصّه است برای اینکه ذیل قصّه با صدر قصّه هماهنگ در بیاید باید آن نسیان را به معنی ترک بگیریم منتها ترک بر اساس ارشاد است خدای سبحان هم فرمود این کار را بکنی به زحمت میافتی نه اینکه این کار مکروه است نه مکروه است نه حرام است هیچ کدام از احکام خمسه را ندارد برای اینکه شریعتی در کار نیست بنابراین قصّه وجود مبارک حضرت آدم که در آسمان بود ما باید برویم در آسمان آنجا آن را حل کنیم بخواهیم آن قصّه را بکِشیم زمین این هماهنگی نیست باید خودمان را بالا ببریم «خویش را تأویل کن نِی ذکر را» قدری بالا برویم ببینیم آنجا چه خبر است همانجا معنا کنیم مرحوم علامه این کار را کرده میگوییم مسئلهٴ تحریم و تنزیه و ترک اُولیٰ و اینها نیست خودت را به زحمت نینداز مسئلهٴ ارشاد است وقتی رفتیم بالا میبینیم بله اینجا حق با علامه است برای اینکه شریعتی نبود تا زحمت تنزیهالأنبیاء مرحوم سیّد را تحمل کنیم و مانند آن، حالا چون دارند اذان میگویند بس است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است