- 119
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 129 تا 132 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 129 تا 132 سوره طه"
تأخیر هلاکت کفار به سبب آزمون و قضا و قدر الهی
آگاهی خداوند بر قضا و قدر انسان ها و امت ها
اجل مسمّا، زیر مجموعه ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّی ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی ﴿130﴾ وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿131﴾ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی ﴿132﴾
تأخیر هلاکت کفار به سبب آزمون و قضا و قدر الهی
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» چون در مکه نازل شد گذشته از اینکه تبیین اصول اعتقادی لازم بود، دستور مقاومت و ایستادگی هم مطرح بود زیرا در مکه فشار بر اسلام و مسلمین بیش از مدینه بود در مدینه اینها یک قدرت دفاعی داشتند در مکه چون قدرت دفاعی نبود مقاومت و ایستادگی یک صبرِ کاملی را لازم داشت. فرمود عدّهای درصدد آناند که ذات اقدس الهی هر چه زودتر بساط ظلم و ظالم را برچیند فرمود هر چیزی در عالَم نظمی دارد، حسابی دارد جهانِ دنیا عالَم آزمون است باید اینها در امتحانها یا پیروز میشوند یا شکست میخورند مشخص بشود برای هر کسی هم یک مدّت معیّنی مطرح شده است این دو عامل یکی قضا و قَدَر قبلی که میشود ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ دوم اجل مسمّا و مدّت عمرِ آزمونی که خدای سبحان برای فرد یا ملّت مشخص کرد این دو عامل باعث میشود که آن عذاب الهی مقداری تأخیر بیفتد اگر آن کلمهٴ الهی نبود و اگر اجل مسمّا به عنوان آزمون نبود این عذاب لِزام بود، مُلازم بود این مصدر باب مفاعله است فِعال نظیر مفاعله مصدر باب مفاعله است این ملازم آنها بود لکن چون کلمهٴ الهی قبلاً گذشت و برای اینها اجل مسمّا هست لذا مدّتی تأخیر میافتد.
آگاهی خداوند بر قضا و قدر انسان ها و امت ها
مطلب دیگر آن است که شاید این اجل مسمّا را بتوان در زیرمجموعهٴ ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ مندرج کرد چون یکی از اموری که قبلاً گذشت و جزء قضا و قدر الهی است این است که برای اینها یک اجل مسمّاست یک امر قضاست که هر کسی میمیرد این تغییرپذیر نیست این جزء قضای الهی است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ اما قَدَر قابل تغییر هست که فلان شخص یا فلان ملّت چقدر عمر بکنند اینها کاملاً قابل تغییر است منتها با چه شرایطی کم میشود با چه شرایطی زیاد میشود همهٴ اینها را شریعت مشخص کرده است با صِلهٴ رَحِم، با رعایت امانت و مانند آن، چه اینکه با رعایت بهداشت، با رعایت شرایط محیط زیست و مانند آن هم مشخص کرد هم شرایط مادی را ذکر کرد هم شرایط معنوی را ذکر کرد این هم دو اصل و خدای سبحان میداند که این فرد یا این ملّت آن شرایط برتر را رعایت میکنند و عمر طولانی دارند این هم یک اصل و خدای سبحان میداند که گروه دیگر فرد یا جامعه آن شرایط طبیعی یا شرایط معنوی را رعایت نمیکنند و عمرِ کمتری دارند این هم اصل چهارم، برای خدای سبحان همه چیز مقدّر است اما برای ما تغییرپذیر است ما میتوانیم راه خوب را طی کنیم عمر بیشتری پیدا کنیم، راه بد را طی کنیم عمر کمتری پیدا کنیم اما کدام راه را میرویم، پایان کار ما چیست، گرچه برای ما مشخص نیست برای خدا مشخص است. فتحصّل یک قضا و قَدری مربوط به کلّ عالَم است یک، یک اجل مسمّایی است برای فرد و جامعه ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ همان طوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هر ملّت مرگی دارد همان طوری که هر فرد مرگی دارد هر امّت حیاتی دارد همان طوری که هر فرد حیاتی دارد این هم یک اصل، اما کمی یا زیادی عمر فرد و ملت تغییرپذیر است اصل بعدی این است که این ملّت راهِ خوب میرود و عمر طولانی دارد یا راه بد را طی میکند و عمر کوتاه دارد عند الله مشخص است پس چیزی نزد خدا مجهول نیست گرچه برای ما معلوم نیست لذا ما هیچ حجّتی نداریم و راهها را هم خدای سبحان چه بد و خوب برای ما مشخص کرده است.
اجل مسمّا، زیر مجموعه ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾
بر اساس این تحلیل این اجل مسمّا میتواند زیرمجموعهٴ آن ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ قرار بگیرد لذا در بخشی از آیات اینها را از هم تفکیک کردند مثل این آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» و برخی از آیات دیگر در بخشی از آیات قرآن کریم اجل مسمّا را زیرمجموعهٴ ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ ذکر فرمود دیگر در مقابل آن ذکر نکرده. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است ظاهراً فرمود اینها که فعلاً میگویند چرا عذاب الهی نیامده اینها باید بدانند که یک حساب و کتاب و نظمی در عالَم هست برخیها در قیامت ممکن است اعتراض کنند بگویند اگر به ما مهلت میدادی ما مثلاً جبران میکردیم ما برای همه مهلت قائلیم راه عذر همه را هم میبندیم آیهٴ 29 و 30 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ این قیامت چه موقع قیام میکند ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ قُل لَکُم میعَادُ یَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾ ساعت یعنی یک لحظه نه یک لحظه جلو نه یک لحظه دنبال، دربارهٴ مرگ امّت و اجل ملّت فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾، ﴿لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً﴾ مشخص است یعنی وقتی مرگ یک ملّت فرا رسید، سقوط یک امّت فرا رسید اینها یک لحظه فرصت ندارند همان لحظه است.
معنای آیه ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾
اما ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه، چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع این ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه، خب معلوم است قبل از رسیدن مرگ کسی نمیمیرد دیگر قبل از رسیدن زمان سقوط کسی ساقط نمیشود دیگر این ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ به چه معناست؟ این برای آن است که توجیه کنند که همان طوری که استقدام مستحیل است تأخیر هم مستحیل است یعنی شما قبول دارید قبل از رسیدن مدّت ممکن نیست کسی بمیرد قبل از سقوط یک ملّت ممکن نیست ملّتی ساقط بشود این مستحیل است آن یکی هم همین طور است «إذا جاء أجلهم لا یستقدمون ساعةً کما هو بیّن و لا یستأخرون ساعةً» که آن هم مثل این است اوّلی محال است دومی هم مثل این است ما نمیخواهیم بگوییم اوّلی محال است چون اوّلی محال بودن را شما هم میدانید ولی میخواهیم به شما بفهمانیم که همان طوری که اوّلی محال است دومی هم محال است خب معلوم است تا مدّت نرسیده انسان نمیمیرد که ولی همان طوری که مرگِ پیش از مدّت مستحیل است مرگِ بعد از فرا رسیدن مدّت و تأخیر از آن هم مستحیل است ﴿لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ قیامت هم که قیام میکند اینچنین است.
پرسش:
پاسخ: خداوند این را محال کرده خداوند محکومِ قانون نیست ولی این حکم را خدا مقرّر کرده فرمود هر چیزی سببی دارد وقتی سبب این حاصل شد شما دیگر فرصت ندارید از خدای سبحان این قانون نشأت گرفته خود خدای سبحان این قانون را تنظیم کرده است.
پرسش:
پاسخ: خب آن بله، جزء قَدَر است دیگر.
آگاهی خداوند بر مقدرات انسان و امکان تغییر آن
این دعا، صِلهٴ رَحم و امثال ذلک اینها باعث طولانی شدن عمر، باعث شفای مرض، باعث رفع مشکل و مانند آن است اینها همه در این محدودهٴ تغییر و تحوّل است صدقه دادن، صِله رَحم کردن، دعا کردن و مانند آن در بخش قَدر قرار دارد و کاملاً میتواند حادثهای را برگرداند، عمر را طولانی کند، بیمار را شفا بدهد و حادثه را به عقب بیندازد و مانند آن، اینها کاملاً تغییرپذیر است چه اینکه از آن طرف قطع صلهٴ رحم، ترک صدقه، ارتکاب بعضی از سیّئات اینها عمر را کوتاه میکند آن هم هست اما پایان کار و جمعبندی چه میشود، این ملّت چه میکند آن را خدا میداند لذا نزد خدا «کلّ شیء بِقَدَر» است اشخاص کاملاً میتوانند مسیرشان را عوض بکنند اما آیا میکنند یا نمیکنند سرانجام چیست همه را ذات اقدس الهی میداند.
عدم تغییر و تقدّم در اجل مسمّا
فرمود اینها میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾، آیهٴ 29 و 30 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» ﴿قُل لَکُم میعَادُ یَوْمٍ﴾ که ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً﴾ چه اینکه ﴿وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾ همان طوری که تقدّم مستحیل است و بیّنالغی است تأخّر هم همین طور است وگرنه آن را نمیخواهد حکم بکند آن را فقط میخواهد برای این بررسی کند که شما میدانید که هیچ کس قبل از اینکه عمرش تمام بشود نمیمیرد این محال است دیگر آن دومی هم همین طور است. خب، فرمود اگر آن نبود ﴿لَکَانَ لِزَاماً﴾ و شاید سرّ تأخیر اجل مسمّا که عطف است بر ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ و مقدّم داشتن ﴿لَکَانَ لِزَاماً﴾ برای آن است که فواصل این آیات همهشان یاء منقلِب به الف است آیات قبلی ﴿وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾، ﴿وَأَبْقَی﴾، و همچنین ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾، ﴿خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾، ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾، ﴿فِی الصُّحُفِ الْأُولَی﴾، ﴿مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾، ﴿وَمَنِ اهْتَدَی﴾ پایان همهٴ این آیات یاء منقلب به الف است برای رعایت کردن این فواصل هم اجل مسمّا تأخیر افتاد یعنی باید این طوری گفته میشد «ولولا کلمةٌ سبقت من ربّک و أجل مسمّیٰ لکان لزاما» خب.
پرسش:
پاسخ: بله، قبل از اینکه عمر کسی برسد مرگ مستحیل است دیگر، یعنی خدای سبحان برای هر کسی اجلی معیّن کرده قبل از اینکه ارادهٴ خدای سبحان تعلّق بگیرد که این شخص عمرش تمام بشود و پایان بپذیرد خب مرگ مستحیل است دیگر. میفرماید این را میدانید مستحیل است آن دومی هم مستحیل است دومی که تأخیر باشد آن هم محال است ﴿ا فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾.
ناتوانی کلمات فارسی در ترجمه صبر و بردباری
خب، فرمود برای اینکه شما در مکه بتوانید به هدفتان برسید و مشکلی دامنگیرتان نشود و در حال رضا و رفاه باشید دوتا راه دارد یکی بردباری، بردباری کلمهٴ مرکّبی است در فارسی آن قدرت ادبیِ عرب در آن نیست که با یک کلمه این معنا را برساند در عربی صبر هست، در عربی حِلم هست ما حلم را وقتی بخواهیم به فارسی برگردانیم میگوییم بردبار یعنی بار را میبرد این دوتا کلمه است یک کلمه نیست و اگر فارسی آن قدرت را میداشت که به جای عربی بود میتوانست با یک کلمهٴ بسیط معنای این کلمهٴ بسیط دیگر را بفهماند ولی خب نداریم انسانی که این بار سنگین را میبرد این حادثهٴ تلخ را تحمل میکند عرب میگوید حلیم است حِلم دارد اما ما ناچاریم دوتا کلمه را کنار هم ضمیمه کنیم تا معنا را بفهمانیم بگوییم بردبار است یعنی بار را میبرد خب صبر هم که واژهٴ عربی است.
سرّ همراهی تسبیح با تحمید
بردباری و صبر به انسان آن قدرت را میدهد که سختیها را تحمل کند و آنچه در کم کردن این سختی و افزودن آن توانایی سهم مؤثّر دارد نماز است که فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ بنا بر اینکه نمازهای پنجگانه از این استفاده بشود. حالا نماز چون در مدینه به طور مشروح آمده در مکه بعد از معراج مشخص شده است در طلیعهٴ مکه سخن از نماز نبود مگر اینکه دستور خاصّی دربارهٴ شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امیر(سلام الله علیهما) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) باشد وگرنه دستورات عمومی نبود اگر منظور از این تسبیح طبق روایات صلات باشد این تسبیح با تحمید همراه شده و راز همراهی تسبیح و تحمید در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت آنجا بیانی از سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی گذشت که سرّ همراهی تسبیح با تحمید با باء مصاحبه ﴿یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ اینجا هم با باء آمده ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ برای آن است که انسان ناقص است و محتاج یک، به نقص و نیاز خود هم توجه دارد دو، باید به جایی مراجعه کند که نقص و نیاز او برطرف بشود سه، آنجا اگر مثل خود او نیازمند و محتاج بود که مشکلگشا نیست چهار، باید به مبدئی تکیه کند که آن مبدأ منزّه از حاجت، مبرّای از نقص باشد پنج، و آن خداست شش، لذا تحمیدِ ما با تسبیح ما آمیخته است ما کسی را تسبیح میکنیم که از او کمک میخواهیم کسی که میتواند مشکل ما را حل کند باید مشکل نداشته باشد کسی که بینیازی ما را تأمین میکند باید بینیاز باشد ما چون خودمان نیازمندیم تنزیه میکنیم کسی را که مشکل ما را حل میکند این میشود تسبیح چون مشکل ما را حل میکند نیاز ما را برطرف میکند حقشناسی میکنیم او را شکر میکنیم میشود تحمید، غالباً در این گونه از موارد تسبیح آمیخته با تحمید است.
پرسش:
پاسخ: بله، نماز برای عموم مردم در مدینه آمده بود و در اواخر هم که حضرت از معراج برگشتند دستور آمد وگرنه در طلیعهٴ بعثت اگر نمازی بود مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امیر(سلام الله علیه) و خدیجه(سلام الله علیها) بود.
پرسش:
پاسخ: خب در مکه به این صورت نیامد که غالب اینها در مدینه است دیگر.
پرسش:
پاسخ: غالباً این آیاتی که مربوط به نماز است و نماز جماعت است و امثال ذلک اینها یا در سورهٴ «آلعمران» است یا در سورهٴ «بقره» است یا در سورهٴ «نساء» است که اینها مدنی است دیگر خب.
علت جمع بستن کلمه <اطراف> در جمله ﴿أَطْرَافَ النَّهَارِ﴾
فرمود: ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ حالا آنها یعنی طلوع شمس و غروب شمس و آناء که جمع إنْی و اِنْو است اینها جمعبردار است آنجا هم که مفرد آورده یا جنس آورده جمع نیاورده ولی نهار اطراف ندارد بیش از دو طرف نیست یعنی صبح است و غروب لذا در آیهٴ 114 سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود: ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ﴾ نه ﴿أَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ این جمع به لحاظ این میتواند باشد که روز بالأخره مخصوص یک روز معیّن که نیست اگر از روز ما جنس اراده کنیم و هر روزی هم دارای دو طرف هست این جنسِ نهار دارای اطراف خواهد بود این میتواند مصحّح جمع آوردن کلمهٴ اطراف باشد عدّهای هم به زحمت افتادند تا مثلاً برای نیمروز اول دو طرف ذکر کنند برای نیمروز دوم دو طرف ذکر کنند که جمعاً بشود چهار طرف آن هم تکلّفی است فرمود اگر این صلات و آن صبر را داشتید برابر ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ آن رضای تو تأمین میشود دیگر راحت میشوی.
توصیه الهی بر عدم توجّه به سر مایه های مادّی افراد
همان طوری که نباید به مال مردم دستدرازی کنی به مال مردم هم چشمدرازی نکن چشم دوختن باعث میشود که شما یا احساس کوچکی کنی یا احساس ناخرسندی کنی اولاً چیزی ما به آنها ندادیم که به شما نداده باشد آنچه را که ما به اینها دادیم یا برای آزمون است یا فتنه است فتنه اگر به معنای آزمون بود این لام، لام تعلیل است اگر به معنای آشوب و زمینهٴ عذاب و امثال ذلک بود این لام، لام عاقبت است فرمود همان طوری که دستدرازی کردن به آنچه در پیش مردم است نارواست چشمدرازی کردن هم نسبت به آنچه در دست مردم است نارواست «مَدّ العین» مثل «مدّ الید» ممنوع است یک وقت آدم چشم میدوزد نگاه میکند خیره میشود این چشم دوختن با طمع و آز همراه است خب این انسان را نگران میکند فرمود چیزی که در دست آنهاست یا برای عذاب اینهاست یا امتحان است چیزی نیست که باعث رفاه و رضا باشد که ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ حالا این خطاب به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی جامعه مرادند.
ماندگاری و برتری رزق معنوی بر روزهای مادّی
پرسش:
پاسخ: بله، برای عموم نبود یا بعد از معراج بود چون معراج در مکه اتفاق افتاد اواخر حضور وجود مبارک حضرت در مکه که قسمت معراج اتفاق افتاد بعد از معراج زمینه برای تعیین نمازهای پنجگانه شروع شد. خب، فرمود: ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ که آنچه در دست اینهاست شکوفهٴ دنیاست و میوه در دنیا نیست که در بحث روزهای چهارشنبه گذشت این ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ یا لام برای علّت است یعنی ما اینها را دادیم برای امتحان یا به معنای فتنه است که لام، لام عاقبت است در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دو آیه بود که این معنا را خوب تبیین کرد یکی آیهٴ 55 و دیگری آیهٴ 85 به فاصلهٴ سی آیه این مطلب با تعبیر گوناگون در دو آیه مطرح شد در آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ در آیهٴ 85 همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم به همین مضمون آمده ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ پس ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ یعنی «أصنافاً منهم» ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ و اما آنچه خدای سبحان به تو داده است آن رزق معنوی که به تو داده است گذشته از وحی و نبوّت و عصمت و امامت و ولایت اگر در بهشت است که خیر است و اگر قناعت است که خیر است و اگر رزق طیّب و طاهر و کفایت معیشت است که خیر است ﴿خَیْرٌ﴾ بهتر از آن است یک، و پایدار هم هست دو، ﴿وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾.
دین، تامین کننده حیات انسان
برای اینکه روشن بشود در مکه مقاومت لازم است و مسائل خانوادگی هم نباید جلوی مقاومت را بگیرد فرمود: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ﴾ این اختصاص دارد به وجود مبارک حضرت امیر و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) و اگر برخی از فرزندان در پایان مکه به دنیا آمده باشند چون حضرت تا خدیجه(سلام الله علیها) زنده بود که تأهّلی نکرده بود سایرین را شامل نمیشود و شامل عموم مردم هم نیست ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا﴾ این نماز برای اوّلین بار است یا تازه است که به عنوان شریعت مطرح شده کلمهٴ اصطبار که باب افتعال است صبرِ شدید را به همراه دارد شدّت صبر را به همراه دارد لذا فرمود بر این عبادت خیلی با تحمّل صابر باش ما از تو چیزی نمیخواهیم و تو به ما محتاجی در اوایل برای خیلیها روشن نبود که مسئلهٴ عبادت کردن، متدیّن شدن سودی به اسلام و به خدا و به قرآن نمیرساند تمام منافع برای خود این شخص است در سوَر مکّی این مطلب مطرح است که ما از شما چیزی نمیخواهیم بلکه به شما چیز میدهیم ما نمیخواهیم که شما دین بیاورید به ما کمک بکنید این دین حیاتِ شما را تأمین میکند سعادت شما را تضمین میکند.
جواد بالذات بودن خداوند و بینیازی او از عبادت انسان
﴿لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾ این سه مسئله را بدانید که ما از شما چیزی نمیخواهیم یک، همهٴ نیازهای شما را هم تأمین میکنیم دو، در هر مقطع تاریخی مردان باتقوا پیروزند سه، ﴿لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً﴾ رزق به معنای «ما یعیش به الانسان» اختصاصی به غذا خوردن ندارد مسکن و پوشاک و نوشاک و همهٴ اینها رزق است ﴿نَّحْنُ نَرْزُقُکَ﴾ ما نیازهای تو را تأمین میکنیم در هر حادثهای قبل از اینکه پروندهٴ آن حادثه بسته بشود خدا اعلام میکند که این پرونده به سود متّقیان بسته میشود ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾ البته آن عاقبتِ اساسی که در قیامت است آنجا مشخص است در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» در بخش پایانیاش این مطلب آمده آیهٴ 56 به بعد سورهٴ «ذاریات» ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ بعد فرمود: ﴿مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ﴾ ما از جن و انس چیزی طلب نکردیم و نمیکنیم مبادا آنها خیال بکنند که ما اینها را خلق کردیم که کاری برای ما انجام بدهند ﴿وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ﴾ ما نمیخواهیم آنها مشکل مالی ما را حل کنند ما غنیّ محضیم چرا، برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این ضمیر فصل یعنی «هو» معرَّف بودنِ خبر با الف و لام این مفید حصر است که تنها رازق ذات اقدس الهی است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ بنابراین ما از مردم چیزی نمیخواهیم مردم به ما نیازمندند این تعبیر که ما خلق نکردیم تا سودی بکنیم بلکه خلق کردیم تا جودی بکنیم هم در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این هم ناصواب است خدای سبحان خلق نکرد تا سودی ببرد یک، خلق نکرد تا جودی بکند دو، کارِ خدا تا برنمیدارد کاری تا برمیدارد که من این کار را کردم تا فلان که هدف به فاعل برگردد اگر فاعل کمالِ محض بود چون کمالِ محض است و اختیار و اراده در متن قدرت او تعبیه شده است از او خیر و جود نشأت میگیرد نه اینکه کاری کرده است که قبلاً جواد نبود الآن میخواهد جواد بشود ببینید یک سرمایهدار متمکّن قدرت مالی دارد نیاز به مسکن ندارد برای نیازمندان مسکن میسازد تا به ثوابی برسد تا به کمالِ جود برسد این درست است که بگوید من خانه را نساختم تا سودی ببَرم بلکه ساختم تا نسبت به مستضعفان جودی بکنم او میتواند بگوید قبل از این کار به جود متّصف نبود الآن به جود متّصف میشود ولی وقتی از وجود مبارک ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) سؤال میکنند که جواد یعنی چه، فرمود اگر دربارهٴ مخلوق میگویید جواد آن است که حقوق الهی را بپردازد، اگر دربارهٴ خدای سبحان سؤال میکنید «فهو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنع» او در هر دو حال جواد است پس اینچنین نیست که اگر او خلق نکند جود نکرده است جواد نیست الآن میخواهد این نقص را بزداید و به جواد بودن متّصف بشود پس او خلق نکرده است تا سودی ببرد یک، خلق نکرده است تا جودی بکند دو، چون کمالِ محض است «یصدر منه الجود» به هر تقدیر فرمود: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ ٭ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾. اما بخش مربوط به سؤالهای قبلی.
راه عقلی برای تبیین خلود کیفر کفار
دربارهٴ گناه چون ما در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گرچه لفظ ابد نداشتیم ولی در آیهٴ 101 همین سوره این بود که ﴿خَالِدِینَ﴾ خلود اگر با ابدیّت همراه نباشد ممکن است حمل بشود بر مکثِ طویل اما آن آیاتی که دارد ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ یا ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾ اینها ظهورش در خلود است تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی این است که بعضی از آیات صریح در خلود است خلود یعنی ابدیّت بعدها هم مورد نقد و اشکال برخی از مفسّران قرار گرفته حالا آنچه قرآن و کتاب و سنّت گفتند آن حق است آن «ممّا لا ریب فیه» است ولی در بحثهای تفسیری ببینیم که این راه عقلی دارد یا ندارد. در جریان گناه ممکن است گناهی کیفر طولانی داشته باشد مثل حبسِ ابد این حبسِ ابد یک چیز معقولی است قبل از اسلام بود بعد از اسلام هست، بعد از اسلام در بین مسلمین هست در بین غیر مسلمین هست چیزی است که عقل نفی نمیکند عقلا هم میپذیرند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ حکمِ حبس ابد بود بعد تغییر پیدا کرده در برخی از موارد حکم حبس ابد هنوز هست در حوزههای غیر اسلامی هم حکم حبس ابد هست این یک چیز کاملاً معقولی است کسی دیگری را کُشته اگر قصاص بشود قصاص، نشد حبس ابد و مانند آن که حکم خاصّ خودش را دارد اما حبس ابد او ده سال است، بیست سال است یا سی سال است و اگر کسی کاری کرده که اثر آن کار در درازمدّت هست آن برابر سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ هست همان طوری که در حسنات اثر را مینویسند در سیّئات هم مینویسند ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
دشواری تبیین خلود کیفر کفار و مباحث قیامت
اما اگر کسی کفر ورزید و نفاق ورزید و آیات خلود ابد هم برای اینهاست اینها اگر در قرآن اعتراض نکردند دلیلی بر این نیست که جای سؤال نیست در بحثهای کلامی جای این حرفهاست که از طرفی خدای سبحان میفرماید: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ یعنی کیفر حتماً مطابق با گناه است از طرفی ما ابدیّت داریم ابدیّت کار یک میلیون و دو میلیون و یک میلیارد و دو میلیارد سال نیست ابد یک چیز دیگر است ما هیچ گناهی در شرق عالَم، غرب عالم نداریم که کیفرش یک میلیون سال باشد چه رسد به ده میلیارد و ده هزار میلیارد ابد یک چیز دیگر است خب، بنابراین این سؤالِ کلامی برای همه مطرح است اگر در قرآن چنین اعتراضی نیست آیا برای آن است که خلود مطرح نیست به معنی مکثِ ابد یا راه دیگری دارد و هیچ گناهی ما نداریم که کیفرش ابدی باشد صد سال باشد، هزار سال باشد کاملاً قابل توجیه عقلی است یک، مورد قبول عقلا هم هست دو، اما ابدیّت چیز دیگر است.
مطلب دیگر اینکه طبع و نفس وقتی که راه بد را طی کرد و شرور شد و خبیث شد این عِناد، کفر، نفاق و مانند آن یا خُبث درون و مانند آن این یا حال است برای نفس یا مَلکه است برای او یا فصل مقوّم، اگر حال بود یا مَلکه بود بالأخره عَرَضِ مُفارق بود باید زایل بشود چون عرض مفارق با ابدیّت سازگار نیست اگر عرضِ لازم بود و اگر فصل مقوّم بود یا عرض لازم معلوم میشود مُسانِخ با طبیعت است عرضِ لازمِ یک شیء که مزاحم با او نیست ممکن است شیئی مَلکه بشود و عرضِ لازم بشود خب اگر عرضِ لازم شد مسانخ با طبیعت است آن شیء ملزوم از لازمِ خود رنج نمیبرد آنقدر مسئلهٴ معاد پیچیده است که اگر شما خیلی هم محقّق باشید تصوّر برخی از مسائل جزء أصعب امور و عَقبهٴ کئود است چه رسد به تصدیق چه رسد به نفی و اثباتِ برهانی، اینهایی که به صورت حیوان در میآیند اینها یا انساناند که به صورت حیوان محشور میشوند پس این حیوانیّت اینها یک وصفِ عرضی است بعد عوض میشود چون عرضی با ابدیّت سازگار نیست اگر واقعاً حیواناند که دیگر عذاب نیست حالا اگر کسی به صورت خوک در آمده واقعاً شده خوک، خوک از زندگی خود همان لذّت را میبرد که تذرو و طاووس میبرند مگر تَذرو یا طاووس یا آهو از زندگیش لذّت نمیبرد مگر همان لذّت را گراز و خوک نمیبرند این چه حیوانیّتی است که برای او عذاب است این عرض کردم این با ده سال و بیست سال درس خواندن هم حل نمیشود یک، تصوّرش هم به این زودیها نمیآید دو، در اذهان خیلیها هم عبور نکرده سه.
سرّ عدم پرسش از خلود کیفر کفّار
بنابراین اگر یک وقت راه پیدا شد آدم میتواند بپرسد که چگونه در قیامت که همهٴ این سؤالها و جوابها مطرح شده این سؤال اصلاً به ذهن کسی نیامده آن کسی که کور محشور میشود سؤال میکند جواب خودش را میگیرد، خیلیها سؤال میکنند جواب خودشان را میگیرند در سورهٴ «نساء» هم فرمود ما اگر انبیا نمیفرستادیم زیر سؤال میرفتیم برای اینکه ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ما انبیا فرستادیم معلوم میشود قیامت ظرف احتجاج است کسی حرفی برای گفتن داشته باشد دهنش را نمیبندند این کسی که کور بود بالأخره کافر بود مزاحم بود معاند بود منافق بود، دهنش را نبستند این در قیامت میگوید مرا چرا کور محشور کردی خدا میفرماید ما تو را کور محشور نکردیم تو کور بودی الآن هم کوری.
بی پاسخ ماندن مباحث معرفتی در اثر غضب خلافت
خب، راه اساسی این است که انسان مقداری هم در روایات جستجو بکند آن روایاتی که صبغهٴ تعلیمی دارد بخش مهمّ گریهٴ ما در مصائب برای این است که درِ خانهٴ اهل بیت را بستند حالا آن ظلمها و غصب فدک و اینها یک چیز جزئی است اصلاً جلوی نشر معارف را اینها گرفتند آن کسی که میگوید «سَلونی قبل أن تفقدونی» در خانهٴ او را بستند شما میبینید در اسلام بزرگانی که هستند خب محدودند دیگر ما درست است که علما زیاد داریم اما علمایی که شاخص اول باشند کماند حالا بعضی در فقهاند، بعضی در اصولاند، بعضی در عرفاناند، بعضی در تفسیرند همهٴ اینها در تمام رشته که شاخص نیستند بعضیها که در رشتههای خودشان خیلی شاخصاند آنها میبینید میگویند که این دوتا مطلب برای من حل نشده است از همه هم سؤال کردم ماندند چه آنها که اهل ظاهرند چه آنها که اهل باطن این کتاب فُکوک برای صدرالدین قونوی است کمتر کسی است که نام صدرالدین قونوی را به عظمت علمی نشنیده باشد جناب صدرالدین قونوی در فُکوک در صفحهٴ 281 این فرمایش را دارد میگوید که «و هذه القضیه» یعنی جریان آدم(سلام الله علیه) «تَشتمل علی أمرین مشکلین لم أر أحداً تنبّه لهما» میگوید ما در جریان قصّهٴ حضرت آدم دوتا مشکل داریم که هیچ کس نتوانست حل کند «و لا أجابنی أحدٌ من أهل العلم الظاهر و الباطن عنهما» و آن دوتا مشکل این است یک «انّه(علیه السلام) بعد سجود الملائکة له بأجمعهم و مشاهدة رجحانه علیهم بذلک و تعلّم الأسماء و الخلافة و وصیّة الحق له کیف أقدم علی المخالفة و تَشوَّفَ بقول ابلیس إلی أن یکون ملکا» آن همه علوم را دارد بعد فریب شیطان را میخورد این یعنی چه، مشکل دوم «کیف لم یعلَم أنّ مَن دخل الجَنّة المعرفة بلسان الشریعة لم یَخرج منها» خب تو که همهٴ اسما و علوم را میدانی همهٴ فرشتهها در پیشگاهت خاضعاند اینجا هم که بهشت است کسی هم که وارد بهشت شده از بهشت بیرون نمیآید بهشت جنّة الخُلد است این آمده گفته شما اگر این را بخورید میمانید اگر نخورید شما را بیرون میکنند خب اینجا کسی که آمد بیرون نمیرود میگوید این دو مشکل را من از علمای ظاهر سؤال کردم نتوانستند جواب بدهند از علمای باطن سؤال کردم نتوانستند جواب بدهند خب درِ خانهٴ آنهایی که باید جواب بدهند بستند همین طور مانده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تأخیر هلاکت کفار به سبب آزمون و قضا و قدر الهی
آگاهی خداوند بر قضا و قدر انسان ها و امت ها
اجل مسمّا، زیر مجموعه ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّی ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی ﴿130﴾ وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿131﴾ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی ﴿132﴾
تأخیر هلاکت کفار به سبب آزمون و قضا و قدر الهی
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» چون در مکه نازل شد گذشته از اینکه تبیین اصول اعتقادی لازم بود، دستور مقاومت و ایستادگی هم مطرح بود زیرا در مکه فشار بر اسلام و مسلمین بیش از مدینه بود در مدینه اینها یک قدرت دفاعی داشتند در مکه چون قدرت دفاعی نبود مقاومت و ایستادگی یک صبرِ کاملی را لازم داشت. فرمود عدّهای درصدد آناند که ذات اقدس الهی هر چه زودتر بساط ظلم و ظالم را برچیند فرمود هر چیزی در عالَم نظمی دارد، حسابی دارد جهانِ دنیا عالَم آزمون است باید اینها در امتحانها یا پیروز میشوند یا شکست میخورند مشخص بشود برای هر کسی هم یک مدّت معیّنی مطرح شده است این دو عامل یکی قضا و قَدَر قبلی که میشود ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ دوم اجل مسمّا و مدّت عمرِ آزمونی که خدای سبحان برای فرد یا ملّت مشخص کرد این دو عامل باعث میشود که آن عذاب الهی مقداری تأخیر بیفتد اگر آن کلمهٴ الهی نبود و اگر اجل مسمّا به عنوان آزمون نبود این عذاب لِزام بود، مُلازم بود این مصدر باب مفاعله است فِعال نظیر مفاعله مصدر باب مفاعله است این ملازم آنها بود لکن چون کلمهٴ الهی قبلاً گذشت و برای اینها اجل مسمّا هست لذا مدّتی تأخیر میافتد.
آگاهی خداوند بر قضا و قدر انسان ها و امت ها
مطلب دیگر آن است که شاید این اجل مسمّا را بتوان در زیرمجموعهٴ ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ مندرج کرد چون یکی از اموری که قبلاً گذشت و جزء قضا و قدر الهی است این است که برای اینها یک اجل مسمّاست یک امر قضاست که هر کسی میمیرد این تغییرپذیر نیست این جزء قضای الهی است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ اما قَدَر قابل تغییر هست که فلان شخص یا فلان ملّت چقدر عمر بکنند اینها کاملاً قابل تغییر است منتها با چه شرایطی کم میشود با چه شرایطی زیاد میشود همهٴ اینها را شریعت مشخص کرده است با صِلهٴ رَحِم، با رعایت امانت و مانند آن، چه اینکه با رعایت بهداشت، با رعایت شرایط محیط زیست و مانند آن هم مشخص کرد هم شرایط مادی را ذکر کرد هم شرایط معنوی را ذکر کرد این هم دو اصل و خدای سبحان میداند که این فرد یا این ملّت آن شرایط برتر را رعایت میکنند و عمر طولانی دارند این هم یک اصل و خدای سبحان میداند که گروه دیگر فرد یا جامعه آن شرایط طبیعی یا شرایط معنوی را رعایت نمیکنند و عمرِ کمتری دارند این هم اصل چهارم، برای خدای سبحان همه چیز مقدّر است اما برای ما تغییرپذیر است ما میتوانیم راه خوب را طی کنیم عمر بیشتری پیدا کنیم، راه بد را طی کنیم عمر کمتری پیدا کنیم اما کدام راه را میرویم، پایان کار ما چیست، گرچه برای ما مشخص نیست برای خدا مشخص است. فتحصّل یک قضا و قَدری مربوط به کلّ عالَم است یک، یک اجل مسمّایی است برای فرد و جامعه ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ همان طوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هر ملّت مرگی دارد همان طوری که هر فرد مرگی دارد هر امّت حیاتی دارد همان طوری که هر فرد حیاتی دارد این هم یک اصل، اما کمی یا زیادی عمر فرد و ملت تغییرپذیر است اصل بعدی این است که این ملّت راهِ خوب میرود و عمر طولانی دارد یا راه بد را طی میکند و عمر کوتاه دارد عند الله مشخص است پس چیزی نزد خدا مجهول نیست گرچه برای ما معلوم نیست لذا ما هیچ حجّتی نداریم و راهها را هم خدای سبحان چه بد و خوب برای ما مشخص کرده است.
اجل مسمّا، زیر مجموعه ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾
بر اساس این تحلیل این اجل مسمّا میتواند زیرمجموعهٴ آن ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ قرار بگیرد لذا در بخشی از آیات اینها را از هم تفکیک کردند مثل این آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» و برخی از آیات دیگر در بخشی از آیات قرآن کریم اجل مسمّا را زیرمجموعهٴ ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ ذکر فرمود دیگر در مقابل آن ذکر نکرده. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است ظاهراً فرمود اینها که فعلاً میگویند چرا عذاب الهی نیامده اینها باید بدانند که یک حساب و کتاب و نظمی در عالَم هست برخیها در قیامت ممکن است اعتراض کنند بگویند اگر به ما مهلت میدادی ما مثلاً جبران میکردیم ما برای همه مهلت قائلیم راه عذر همه را هم میبندیم آیهٴ 29 و 30 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» این است ﴿وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾ این قیامت چه موقع قیام میکند ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ قُل لَکُم میعَادُ یَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾ ساعت یعنی یک لحظه نه یک لحظه جلو نه یک لحظه دنبال، دربارهٴ مرگ امّت و اجل ملّت فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾، ﴿لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً﴾ مشخص است یعنی وقتی مرگ یک ملّت فرا رسید، سقوط یک امّت فرا رسید اینها یک لحظه فرصت ندارند همان لحظه است.
معنای آیه ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾
اما ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه، چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع این ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ یعنی چه، خب معلوم است قبل از رسیدن مرگ کسی نمیمیرد دیگر قبل از رسیدن زمان سقوط کسی ساقط نمیشود دیگر این ﴿لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ به چه معناست؟ این برای آن است که توجیه کنند که همان طوری که استقدام مستحیل است تأخیر هم مستحیل است یعنی شما قبول دارید قبل از رسیدن مدّت ممکن نیست کسی بمیرد قبل از سقوط یک ملّت ممکن نیست ملّتی ساقط بشود این مستحیل است آن یکی هم همین طور است «إذا جاء أجلهم لا یستقدمون ساعةً کما هو بیّن و لا یستأخرون ساعةً» که آن هم مثل این است اوّلی محال است دومی هم مثل این است ما نمیخواهیم بگوییم اوّلی محال است چون اوّلی محال بودن را شما هم میدانید ولی میخواهیم به شما بفهمانیم که همان طوری که اوّلی محال است دومی هم محال است خب معلوم است تا مدّت نرسیده انسان نمیمیرد که ولی همان طوری که مرگِ پیش از مدّت مستحیل است مرگِ بعد از فرا رسیدن مدّت و تأخیر از آن هم مستحیل است ﴿لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ قیامت هم که قیام میکند اینچنین است.
پرسش:
پاسخ: خداوند این را محال کرده خداوند محکومِ قانون نیست ولی این حکم را خدا مقرّر کرده فرمود هر چیزی سببی دارد وقتی سبب این حاصل شد شما دیگر فرصت ندارید از خدای سبحان این قانون نشأت گرفته خود خدای سبحان این قانون را تنظیم کرده است.
پرسش:
پاسخ: خب آن بله، جزء قَدَر است دیگر.
آگاهی خداوند بر مقدرات انسان و امکان تغییر آن
این دعا، صِلهٴ رَحم و امثال ذلک اینها باعث طولانی شدن عمر، باعث شفای مرض، باعث رفع مشکل و مانند آن است اینها همه در این محدودهٴ تغییر و تحوّل است صدقه دادن، صِله رَحم کردن، دعا کردن و مانند آن در بخش قَدر قرار دارد و کاملاً میتواند حادثهای را برگرداند، عمر را طولانی کند، بیمار را شفا بدهد و حادثه را به عقب بیندازد و مانند آن، اینها کاملاً تغییرپذیر است چه اینکه از آن طرف قطع صلهٴ رحم، ترک صدقه، ارتکاب بعضی از سیّئات اینها عمر را کوتاه میکند آن هم هست اما پایان کار و جمعبندی چه میشود، این ملّت چه میکند آن را خدا میداند لذا نزد خدا «کلّ شیء بِقَدَر» است اشخاص کاملاً میتوانند مسیرشان را عوض بکنند اما آیا میکنند یا نمیکنند سرانجام چیست همه را ذات اقدس الهی میداند.
عدم تغییر و تقدّم در اجل مسمّا
فرمود اینها میگویند ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾، آیهٴ 29 و 30 سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» ﴿قُل لَکُم میعَادُ یَوْمٍ﴾ که ﴿لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً﴾ چه اینکه ﴿وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾ همان طوری که تقدّم مستحیل است و بیّنالغی است تأخّر هم همین طور است وگرنه آن را نمیخواهد حکم بکند آن را فقط میخواهد برای این بررسی کند که شما میدانید که هیچ کس قبل از اینکه عمرش تمام بشود نمیمیرد این محال است دیگر آن دومی هم همین طور است. خب، فرمود اگر آن نبود ﴿لَکَانَ لِزَاماً﴾ و شاید سرّ تأخیر اجل مسمّا که عطف است بر ﴿کَلِمَةٌ سَبَقَتْ﴾ و مقدّم داشتن ﴿لَکَانَ لِزَاماً﴾ برای آن است که فواصل این آیات همهشان یاء منقلِب به الف است آیات قبلی ﴿وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی﴾، ﴿وَأَبْقَی﴾، و همچنین ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾، ﴿خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾، ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾، ﴿فِی الصُّحُفِ الْأُولَی﴾، ﴿مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی﴾، ﴿وَمَنِ اهْتَدَی﴾ پایان همهٴ این آیات یاء منقلب به الف است برای رعایت کردن این فواصل هم اجل مسمّا تأخیر افتاد یعنی باید این طوری گفته میشد «ولولا کلمةٌ سبقت من ربّک و أجل مسمّیٰ لکان لزاما» خب.
پرسش:
پاسخ: بله، قبل از اینکه عمر کسی برسد مرگ مستحیل است دیگر، یعنی خدای سبحان برای هر کسی اجلی معیّن کرده قبل از اینکه ارادهٴ خدای سبحان تعلّق بگیرد که این شخص عمرش تمام بشود و پایان بپذیرد خب مرگ مستحیل است دیگر. میفرماید این را میدانید مستحیل است آن دومی هم مستحیل است دومی که تأخیر باشد آن هم محال است ﴿ا فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾.
ناتوانی کلمات فارسی در ترجمه صبر و بردباری
خب، فرمود برای اینکه شما در مکه بتوانید به هدفتان برسید و مشکلی دامنگیرتان نشود و در حال رضا و رفاه باشید دوتا راه دارد یکی بردباری، بردباری کلمهٴ مرکّبی است در فارسی آن قدرت ادبیِ عرب در آن نیست که با یک کلمه این معنا را برساند در عربی صبر هست، در عربی حِلم هست ما حلم را وقتی بخواهیم به فارسی برگردانیم میگوییم بردبار یعنی بار را میبرد این دوتا کلمه است یک کلمه نیست و اگر فارسی آن قدرت را میداشت که به جای عربی بود میتوانست با یک کلمهٴ بسیط معنای این کلمهٴ بسیط دیگر را بفهماند ولی خب نداریم انسانی که این بار سنگین را میبرد این حادثهٴ تلخ را تحمل میکند عرب میگوید حلیم است حِلم دارد اما ما ناچاریم دوتا کلمه را کنار هم ضمیمه کنیم تا معنا را بفهمانیم بگوییم بردبار است یعنی بار را میبرد خب صبر هم که واژهٴ عربی است.
سرّ همراهی تسبیح با تحمید
بردباری و صبر به انسان آن قدرت را میدهد که سختیها را تحمل کند و آنچه در کم کردن این سختی و افزودن آن توانایی سهم مؤثّر دارد نماز است که فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ بنا بر اینکه نمازهای پنجگانه از این استفاده بشود. حالا نماز چون در مدینه به طور مشروح آمده در مکه بعد از معراج مشخص شده است در طلیعهٴ مکه سخن از نماز نبود مگر اینکه دستور خاصّی دربارهٴ شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امیر(سلام الله علیهما) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) باشد وگرنه دستورات عمومی نبود اگر منظور از این تسبیح طبق روایات صلات باشد این تسبیح با تحمید همراه شده و راز همراهی تسبیح و تحمید در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت آنجا بیانی از سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی گذشت که سرّ همراهی تسبیح با تحمید با باء مصاحبه ﴿یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ اینجا هم با باء آمده ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ﴾ برای آن است که انسان ناقص است و محتاج یک، به نقص و نیاز خود هم توجه دارد دو، باید به جایی مراجعه کند که نقص و نیاز او برطرف بشود سه، آنجا اگر مثل خود او نیازمند و محتاج بود که مشکلگشا نیست چهار، باید به مبدئی تکیه کند که آن مبدأ منزّه از حاجت، مبرّای از نقص باشد پنج، و آن خداست شش، لذا تحمیدِ ما با تسبیح ما آمیخته است ما کسی را تسبیح میکنیم که از او کمک میخواهیم کسی که میتواند مشکل ما را حل کند باید مشکل نداشته باشد کسی که بینیازی ما را تأمین میکند باید بینیاز باشد ما چون خودمان نیازمندیم تنزیه میکنیم کسی را که مشکل ما را حل میکند این میشود تسبیح چون مشکل ما را حل میکند نیاز ما را برطرف میکند حقشناسی میکنیم او را شکر میکنیم میشود تحمید، غالباً در این گونه از موارد تسبیح آمیخته با تحمید است.
پرسش:
پاسخ: بله، نماز برای عموم مردم در مدینه آمده بود و در اواخر هم که حضرت از معراج برگشتند دستور آمد وگرنه در طلیعهٴ بعثت اگر نمازی بود مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امیر(سلام الله علیه) و خدیجه(سلام الله علیها) بود.
پرسش:
پاسخ: خب در مکه به این صورت نیامد که غالب اینها در مدینه است دیگر.
پرسش:
پاسخ: غالباً این آیاتی که مربوط به نماز است و نماز جماعت است و امثال ذلک اینها یا در سورهٴ «آلعمران» است یا در سورهٴ «بقره» است یا در سورهٴ «نساء» است که اینها مدنی است دیگر خب.
علت جمع بستن کلمه <اطراف> در جمله ﴿أَطْرَافَ النَّهَارِ﴾
فرمود: ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ حالا آنها یعنی طلوع شمس و غروب شمس و آناء که جمع إنْی و اِنْو است اینها جمعبردار است آنجا هم که مفرد آورده یا جنس آورده جمع نیاورده ولی نهار اطراف ندارد بیش از دو طرف نیست یعنی صبح است و غروب لذا در آیهٴ 114 سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود: ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ﴾ نه ﴿أَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ این جمع به لحاظ این میتواند باشد که روز بالأخره مخصوص یک روز معیّن که نیست اگر از روز ما جنس اراده کنیم و هر روزی هم دارای دو طرف هست این جنسِ نهار دارای اطراف خواهد بود این میتواند مصحّح جمع آوردن کلمهٴ اطراف باشد عدّهای هم به زحمت افتادند تا مثلاً برای نیمروز اول دو طرف ذکر کنند برای نیمروز دوم دو طرف ذکر کنند که جمعاً بشود چهار طرف آن هم تکلّفی است فرمود اگر این صلات و آن صبر را داشتید برابر ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ آن رضای تو تأمین میشود دیگر راحت میشوی.
توصیه الهی بر عدم توجّه به سر مایه های مادّی افراد
همان طوری که نباید به مال مردم دستدرازی کنی به مال مردم هم چشمدرازی نکن چشم دوختن باعث میشود که شما یا احساس کوچکی کنی یا احساس ناخرسندی کنی اولاً چیزی ما به آنها ندادیم که به شما نداده باشد آنچه را که ما به اینها دادیم یا برای آزمون است یا فتنه است فتنه اگر به معنای آزمون بود این لام، لام تعلیل است اگر به معنای آشوب و زمینهٴ عذاب و امثال ذلک بود این لام، لام عاقبت است فرمود همان طوری که دستدرازی کردن به آنچه در پیش مردم است نارواست چشمدرازی کردن هم نسبت به آنچه در دست مردم است نارواست «مَدّ العین» مثل «مدّ الید» ممنوع است یک وقت آدم چشم میدوزد نگاه میکند خیره میشود این چشم دوختن با طمع و آز همراه است خب این انسان را نگران میکند فرمود چیزی که در دست آنهاست یا برای عذاب اینهاست یا امتحان است چیزی نیست که باعث رفاه و رضا باشد که ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ حالا این خطاب به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی جامعه مرادند.
ماندگاری و برتری رزق معنوی بر روزهای مادّی
پرسش:
پاسخ: بله، برای عموم نبود یا بعد از معراج بود چون معراج در مکه اتفاق افتاد اواخر حضور وجود مبارک حضرت در مکه که قسمت معراج اتفاق افتاد بعد از معراج زمینه برای تعیین نمازهای پنجگانه شروع شد. خب، فرمود: ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ که آنچه در دست اینهاست شکوفهٴ دنیاست و میوه در دنیا نیست که در بحث روزهای چهارشنبه گذشت این ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ یا لام برای علّت است یعنی ما اینها را دادیم برای امتحان یا به معنای فتنه است که لام، لام عاقبت است در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دو آیه بود که این معنا را خوب تبیین کرد یکی آیهٴ 55 و دیگری آیهٴ 85 به فاصلهٴ سی آیه این مطلب با تعبیر گوناگون در دو آیه مطرح شد در آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ در آیهٴ 85 همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم به همین مضمون آمده ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ پس ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ﴾ یعنی «أصنافاً منهم» ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ﴾ و اما آنچه خدای سبحان به تو داده است آن رزق معنوی که به تو داده است گذشته از وحی و نبوّت و عصمت و امامت و ولایت اگر در بهشت است که خیر است و اگر قناعت است که خیر است و اگر رزق طیّب و طاهر و کفایت معیشت است که خیر است ﴿خَیْرٌ﴾ بهتر از آن است یک، و پایدار هم هست دو، ﴿وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾.
دین، تامین کننده حیات انسان
برای اینکه روشن بشود در مکه مقاومت لازم است و مسائل خانوادگی هم نباید جلوی مقاومت را بگیرد فرمود: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ﴾ این اختصاص دارد به وجود مبارک حضرت امیر و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) و اگر برخی از فرزندان در پایان مکه به دنیا آمده باشند چون حضرت تا خدیجه(سلام الله علیها) زنده بود که تأهّلی نکرده بود سایرین را شامل نمیشود و شامل عموم مردم هم نیست ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا﴾ این نماز برای اوّلین بار است یا تازه است که به عنوان شریعت مطرح شده کلمهٴ اصطبار که باب افتعال است صبرِ شدید را به همراه دارد شدّت صبر را به همراه دارد لذا فرمود بر این عبادت خیلی با تحمّل صابر باش ما از تو چیزی نمیخواهیم و تو به ما محتاجی در اوایل برای خیلیها روشن نبود که مسئلهٴ عبادت کردن، متدیّن شدن سودی به اسلام و به خدا و به قرآن نمیرساند تمام منافع برای خود این شخص است در سوَر مکّی این مطلب مطرح است که ما از شما چیزی نمیخواهیم بلکه به شما چیز میدهیم ما نمیخواهیم که شما دین بیاورید به ما کمک بکنید این دین حیاتِ شما را تأمین میکند سعادت شما را تضمین میکند.
جواد بالذات بودن خداوند و بینیازی او از عبادت انسان
﴿لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾ این سه مسئله را بدانید که ما از شما چیزی نمیخواهیم یک، همهٴ نیازهای شما را هم تأمین میکنیم دو، در هر مقطع تاریخی مردان باتقوا پیروزند سه، ﴿لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً﴾ رزق به معنای «ما یعیش به الانسان» اختصاصی به غذا خوردن ندارد مسکن و پوشاک و نوشاک و همهٴ اینها رزق است ﴿نَّحْنُ نَرْزُقُکَ﴾ ما نیازهای تو را تأمین میکنیم در هر حادثهای قبل از اینکه پروندهٴ آن حادثه بسته بشود خدا اعلام میکند که این پرونده به سود متّقیان بسته میشود ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی﴾ البته آن عاقبتِ اساسی که در قیامت است آنجا مشخص است در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» در بخش پایانیاش این مطلب آمده آیهٴ 56 به بعد سورهٴ «ذاریات» ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ بعد فرمود: ﴿مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ﴾ ما از جن و انس چیزی طلب نکردیم و نمیکنیم مبادا آنها خیال بکنند که ما اینها را خلق کردیم که کاری برای ما انجام بدهند ﴿وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ﴾ ما نمیخواهیم آنها مشکل مالی ما را حل کنند ما غنیّ محضیم چرا، برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این ضمیر فصل یعنی «هو» معرَّف بودنِ خبر با الف و لام این مفید حصر است که تنها رازق ذات اقدس الهی است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ بنابراین ما از مردم چیزی نمیخواهیم مردم به ما نیازمندند این تعبیر که ما خلق نکردیم تا سودی بکنیم بلکه خلق کردیم تا جودی بکنیم هم در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این هم ناصواب است خدای سبحان خلق نکرد تا سودی ببرد یک، خلق نکرد تا جودی بکند دو، کارِ خدا تا برنمیدارد کاری تا برمیدارد که من این کار را کردم تا فلان که هدف به فاعل برگردد اگر فاعل کمالِ محض بود چون کمالِ محض است و اختیار و اراده در متن قدرت او تعبیه شده است از او خیر و جود نشأت میگیرد نه اینکه کاری کرده است که قبلاً جواد نبود الآن میخواهد جواد بشود ببینید یک سرمایهدار متمکّن قدرت مالی دارد نیاز به مسکن ندارد برای نیازمندان مسکن میسازد تا به ثوابی برسد تا به کمالِ جود برسد این درست است که بگوید من خانه را نساختم تا سودی ببَرم بلکه ساختم تا نسبت به مستضعفان جودی بکنم او میتواند بگوید قبل از این کار به جود متّصف نبود الآن به جود متّصف میشود ولی وقتی از وجود مبارک ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) سؤال میکنند که جواد یعنی چه، فرمود اگر دربارهٴ مخلوق میگویید جواد آن است که حقوق الهی را بپردازد، اگر دربارهٴ خدای سبحان سؤال میکنید «فهو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنع» او در هر دو حال جواد است پس اینچنین نیست که اگر او خلق نکند جود نکرده است جواد نیست الآن میخواهد این نقص را بزداید و به جواد بودن متّصف بشود پس او خلق نکرده است تا سودی ببرد یک، خلق نکرده است تا جودی بکند دو، چون کمالِ محض است «یصدر منه الجود» به هر تقدیر فرمود: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ ٭ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾. اما بخش مربوط به سؤالهای قبلی.
راه عقلی برای تبیین خلود کیفر کفار
دربارهٴ گناه چون ما در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گرچه لفظ ابد نداشتیم ولی در آیهٴ 101 همین سوره این بود که ﴿خَالِدِینَ﴾ خلود اگر با ابدیّت همراه نباشد ممکن است حمل بشود بر مکثِ طویل اما آن آیاتی که دارد ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ یا ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾ اینها ظهورش در خلود است تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی این است که بعضی از آیات صریح در خلود است خلود یعنی ابدیّت بعدها هم مورد نقد و اشکال برخی از مفسّران قرار گرفته حالا آنچه قرآن و کتاب و سنّت گفتند آن حق است آن «ممّا لا ریب فیه» است ولی در بحثهای تفسیری ببینیم که این راه عقلی دارد یا ندارد. در جریان گناه ممکن است گناهی کیفر طولانی داشته باشد مثل حبسِ ابد این حبسِ ابد یک چیز معقولی است قبل از اسلام بود بعد از اسلام هست، بعد از اسلام در بین مسلمین هست در بین غیر مسلمین هست چیزی است که عقل نفی نمیکند عقلا هم میپذیرند ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ حکمِ حبس ابد بود بعد تغییر پیدا کرده در برخی از موارد حکم حبس ابد هنوز هست در حوزههای غیر اسلامی هم حکم حبس ابد هست این یک چیز کاملاً معقولی است کسی دیگری را کُشته اگر قصاص بشود قصاص، نشد حبس ابد و مانند آن که حکم خاصّ خودش را دارد اما حبس ابد او ده سال است، بیست سال است یا سی سال است و اگر کسی کاری کرده که اثر آن کار در درازمدّت هست آن برابر سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ هست همان طوری که در حسنات اثر را مینویسند در سیّئات هم مینویسند ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
دشواری تبیین خلود کیفر کفار و مباحث قیامت
اما اگر کسی کفر ورزید و نفاق ورزید و آیات خلود ابد هم برای اینهاست اینها اگر در قرآن اعتراض نکردند دلیلی بر این نیست که جای سؤال نیست در بحثهای کلامی جای این حرفهاست که از طرفی خدای سبحان میفرماید: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ یعنی کیفر حتماً مطابق با گناه است از طرفی ما ابدیّت داریم ابدیّت کار یک میلیون و دو میلیون و یک میلیارد و دو میلیارد سال نیست ابد یک چیز دیگر است ما هیچ گناهی در شرق عالَم، غرب عالم نداریم که کیفرش یک میلیون سال باشد چه رسد به ده میلیارد و ده هزار میلیارد ابد یک چیز دیگر است خب، بنابراین این سؤالِ کلامی برای همه مطرح است اگر در قرآن چنین اعتراضی نیست آیا برای آن است که خلود مطرح نیست به معنی مکثِ ابد یا راه دیگری دارد و هیچ گناهی ما نداریم که کیفرش ابدی باشد صد سال باشد، هزار سال باشد کاملاً قابل توجیه عقلی است یک، مورد قبول عقلا هم هست دو، اما ابدیّت چیز دیگر است.
مطلب دیگر اینکه طبع و نفس وقتی که راه بد را طی کرد و شرور شد و خبیث شد این عِناد، کفر، نفاق و مانند آن یا خُبث درون و مانند آن این یا حال است برای نفس یا مَلکه است برای او یا فصل مقوّم، اگر حال بود یا مَلکه بود بالأخره عَرَضِ مُفارق بود باید زایل بشود چون عرض مفارق با ابدیّت سازگار نیست اگر عرضِ لازم بود و اگر فصل مقوّم بود یا عرض لازم معلوم میشود مُسانِخ با طبیعت است عرضِ لازمِ یک شیء که مزاحم با او نیست ممکن است شیئی مَلکه بشود و عرضِ لازم بشود خب اگر عرضِ لازم شد مسانخ با طبیعت است آن شیء ملزوم از لازمِ خود رنج نمیبرد آنقدر مسئلهٴ معاد پیچیده است که اگر شما خیلی هم محقّق باشید تصوّر برخی از مسائل جزء أصعب امور و عَقبهٴ کئود است چه رسد به تصدیق چه رسد به نفی و اثباتِ برهانی، اینهایی که به صورت حیوان در میآیند اینها یا انساناند که به صورت حیوان محشور میشوند پس این حیوانیّت اینها یک وصفِ عرضی است بعد عوض میشود چون عرضی با ابدیّت سازگار نیست اگر واقعاً حیواناند که دیگر عذاب نیست حالا اگر کسی به صورت خوک در آمده واقعاً شده خوک، خوک از زندگی خود همان لذّت را میبرد که تذرو و طاووس میبرند مگر تَذرو یا طاووس یا آهو از زندگیش لذّت نمیبرد مگر همان لذّت را گراز و خوک نمیبرند این چه حیوانیّتی است که برای او عذاب است این عرض کردم این با ده سال و بیست سال درس خواندن هم حل نمیشود یک، تصوّرش هم به این زودیها نمیآید دو، در اذهان خیلیها هم عبور نکرده سه.
سرّ عدم پرسش از خلود کیفر کفّار
بنابراین اگر یک وقت راه پیدا شد آدم میتواند بپرسد که چگونه در قیامت که همهٴ این سؤالها و جوابها مطرح شده این سؤال اصلاً به ذهن کسی نیامده آن کسی که کور محشور میشود سؤال میکند جواب خودش را میگیرد، خیلیها سؤال میکنند جواب خودشان را میگیرند در سورهٴ «نساء» هم فرمود ما اگر انبیا نمیفرستادیم زیر سؤال میرفتیم برای اینکه ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ما انبیا فرستادیم معلوم میشود قیامت ظرف احتجاج است کسی حرفی برای گفتن داشته باشد دهنش را نمیبندند این کسی که کور بود بالأخره کافر بود مزاحم بود معاند بود منافق بود، دهنش را نبستند این در قیامت میگوید مرا چرا کور محشور کردی خدا میفرماید ما تو را کور محشور نکردیم تو کور بودی الآن هم کوری.
بی پاسخ ماندن مباحث معرفتی در اثر غضب خلافت
خب، راه اساسی این است که انسان مقداری هم در روایات جستجو بکند آن روایاتی که صبغهٴ تعلیمی دارد بخش مهمّ گریهٴ ما در مصائب برای این است که درِ خانهٴ اهل بیت را بستند حالا آن ظلمها و غصب فدک و اینها یک چیز جزئی است اصلاً جلوی نشر معارف را اینها گرفتند آن کسی که میگوید «سَلونی قبل أن تفقدونی» در خانهٴ او را بستند شما میبینید در اسلام بزرگانی که هستند خب محدودند دیگر ما درست است که علما زیاد داریم اما علمایی که شاخص اول باشند کماند حالا بعضی در فقهاند، بعضی در اصولاند، بعضی در عرفاناند، بعضی در تفسیرند همهٴ اینها در تمام رشته که شاخص نیستند بعضیها که در رشتههای خودشان خیلی شاخصاند آنها میبینید میگویند که این دوتا مطلب برای من حل نشده است از همه هم سؤال کردم ماندند چه آنها که اهل ظاهرند چه آنها که اهل باطن این کتاب فُکوک برای صدرالدین قونوی است کمتر کسی است که نام صدرالدین قونوی را به عظمت علمی نشنیده باشد جناب صدرالدین قونوی در فُکوک در صفحهٴ 281 این فرمایش را دارد میگوید که «و هذه القضیه» یعنی جریان آدم(سلام الله علیه) «تَشتمل علی أمرین مشکلین لم أر أحداً تنبّه لهما» میگوید ما در جریان قصّهٴ حضرت آدم دوتا مشکل داریم که هیچ کس نتوانست حل کند «و لا أجابنی أحدٌ من أهل العلم الظاهر و الباطن عنهما» و آن دوتا مشکل این است یک «انّه(علیه السلام) بعد سجود الملائکة له بأجمعهم و مشاهدة رجحانه علیهم بذلک و تعلّم الأسماء و الخلافة و وصیّة الحق له کیف أقدم علی المخالفة و تَشوَّفَ بقول ابلیس إلی أن یکون ملکا» آن همه علوم را دارد بعد فریب شیطان را میخورد این یعنی چه، مشکل دوم «کیف لم یعلَم أنّ مَن دخل الجَنّة المعرفة بلسان الشریعة لم یَخرج منها» خب تو که همهٴ اسما و علوم را میدانی همهٴ فرشتهها در پیشگاهت خاضعاند اینجا هم که بهشت است کسی هم که وارد بهشت شده از بهشت بیرون نمیآید بهشت جنّة الخُلد است این آمده گفته شما اگر این را بخورید میمانید اگر نخورید شما را بیرون میکنند خب اینجا کسی که آمد بیرون نمیرود میگوید این دو مشکل را من از علمای ظاهر سؤال کردم نتوانستند جواب بدهند از علمای باطن سؤال کردم نتوانستند جواب بدهند خب درِ خانهٴ آنهایی که باید جواب بدهند بستند همین طور مانده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است